سید هبة الدین شهرستانی: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 2، صفحه 693 '''نویسنده:''' ...' ایجاد کرد) |
(اضافه کردن رده) |
||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
'''نویسنده:''' جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم | '''نویسنده:''' جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم | ||
− | |||
− | |||
سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاكانش از محسن صراف تا زید، فرزند گرانقدر امام علی بن الحسین علیهماالسلام همه در شمار نیكان جای داشتند.<ref> هبهالدین شهرستانی، سید محمدمهدی علوی، ص 5ـ4.</ref> او با این پیشینه سپید، دل به مهر خاندانی بست كه از پشتوانههای افسانهای بهره میبردند. | سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاكانش از محسن صراف تا زید، فرزند گرانقدر امام علی بن الحسین علیهماالسلام همه در شمار نیكان جای داشتند.<ref> هبهالدین شهرستانی، سید محمدمهدی علوی، ص 5ـ4.</ref> او با این پیشینه سپید، دل به مهر خاندانی بست كه از پشتوانههای افسانهای بهره میبردند. | ||
سطر ۸۰: | سطر ۷۸: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | [[رده:علمای قرن چهاردهم]] |
نسخهٔ ۷ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۴:۴۷
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 2، صفحه 693
نویسنده: جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم
سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاكانش از محسن صراف تا زید، فرزند گرانقدر امام علی بن الحسین علیهماالسلام همه در شمار نیكان جای داشتند.[۱] او با این پیشینه سپید، دل به مهر خاندانی بست كه از پشتوانههای افسانهای بهره میبردند.
دودمان شهرستانی در مناطق كربلا، نجف، كاظمین، كرمانشاه بر، همدان و اصفهان پراكنده بودند[۲] و از پارسایان نیك اختر بشمار میآمدند. ستارگان فروزان این خاندان، كه ریشه در آسمان عصمت اهل بیت علیهم السلام داشتند، یكی پس از دیگری جهان را از پرتو اكسیری دانش و ایمان سرشار ساخته بودند. اینك مریم[۳] دختر دانشور و نیك نهاد دودمان مقدس شهرستانی به همسری سید حسین بن سید محسن صراف درمیآمد تا مقدمات میلاد یكی از بزرگترین بیدارگران خاور زخم خورده فراهم آید.
رؤیای صادق
اندك اندك رجب 1301 ق. فرارسید. در بامداد سه شنبه بیست و چهارم این ماه میرزا علی شهرستانی، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سید حسین عابد شتافته، وی را از رازی سترگ آگاه ساخت. سخن میرزا علی كوتاه و روشن بود: دیشب طنین مهرآمیز آوایی، سكوت سنگین رؤیایم را شكست و گفت: فردا نوزاد مریم پای به گیتی میدهد او را محمدعلی بخوانید و هبهالدین لقب نهید.[۴] نیمروز فرزند مریم چشم به جهان گشود[۵] و بر درستی رؤیای دوشین میرزا علی گواهی داد.
آغاز راه
سید حسین، كه عابد شهرت داشت، دانشوری پارسا و پژوهشگری توانا بود. پژوهشگری كه بیشتر وقتش را در تحقیق مسایل معنوی میگذراند. كتاب هایی مانند الفتوحات الغیبیه فی الختوم والاحراز والادعیه و دموع الشمعه فی ادعیه لیله الجمعه، كه از آن بزرگمرد برجای مانده، نشانگر دانش، بینش و كردار عارف بیدار دل سامراست.[۶] همسرش مریم نیز در گروه دانشوران جای داشت و در ریاضیات، تاریخ، ادبیات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.[۷]
بیتردید تعیین نخستین روزهای آموزش برای فرزندی، كه از چنین پدر و مادری بهره میبرد دشوار است. ولی میتوان گفت كه آموزش رسمی هبهالدین از ده سالگی آغاز شد. فرزند پیر پارسای سامرا در مدتی كوتاه، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، حدیث، درایه، رجال، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ، هیئت، حساب و هندسه را در كربلا به پایان رسانده[۸]، میرفت تا در سایه عنایت های پروردگار بر قلههای بلند دانش و معنویت فراز آید كه نیمه ذی القعده 1319 ق. فرارسید و عارف روشن بین سامرا در 73 سالگی چشم از جهان فروبست.[۹]
آیه روشن
اندكی پس از تدفین پیكر سید حسین در حریم امام كاظم علیه السلام[۱۰] دانشمند برجسته نجف، سید مرتضی كشمیری، كه با عارف از دست رفته آشنایی دیرین داشت، در كربلا به دیدار سید محمدعلی شتافته، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وی خواست برای ادامه تحصیل رهسپار حریم امیرمؤمنان امام علی علیه السلام شود. ولی فرزند مریم نمیتوانست بدین پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان كوچیدن، شیوه نامعلوم زندگی در آن دیار و از سوی دیگر هوای بهرهگیری از محضر بزرگان آن سامان وی را در تردید افكنده بود. سید كشمیری با مشاهده دودلی فرزند سید حسین گفت: شایسته است به كتاب خداوند روی آوریم. آن گاه قرآن گرفته، با آفریدگار به رایزنی پرداخت. كلام الهی چنین آشكار بود كه نه تنها هبهالدین، بلكه میهمانش را نیز در شگفتی فروبرد: «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَهٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ»[۱۱]؛ پسر مریم و مادرش را دو نشانه خویش گردانیدیم و آن ها را در فرازی دارای آرامش و آب گوارا پناه دادیم.
فرزند بانوی پاك نهاد شهرستانی با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را كنار نهاده، در 21 شعبان 1320 ق. رهسپار نجف شد.[۱۲]
سفر سبز
هبهالدین در حریم پاك امیرمؤمنان علیه السلام از فقیهان نامور شیعه شیخ محمدكاظم خراسانی، سید كاظم یزدی و شریعت اصفهانی فیض برد[۱۳] و در شمار مجتهدان شیعه جای گرفت. او كه بیش از هر چیز به بیداری مسلمانان میاندیشید با شیخ محمد عبده، مفتی مصر، سید محمدرضا دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله «النهار» و گردانندگان مجلات «المقتطف» و «الهلال» ارتباط برقرار ساخته،[۱۴] میان مراكز فرهنگی شیعه و سنی در عراق، مصر و سوریه پیوندی ناگسستنی پدید آورد و با انتشار مقالهها، شعرها و گزارش های روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیداری و اتحاد مسلمانان را دنبال كرد. در این روزگار فریاد مشروطه خواهی در ایران بالا گرفت. فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته، با شركت در محافل آزادی خواهان، آن ها را در گزینش شیوههای درست مبارزه یاری داد.[۱۵]
در 1328 ق. تلاش های خستگی ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینی، فلسفی و علمی «العلم» انتشار یافت.[۱۶] این ماهنامه دو سال منتشر شد[۱۷] ولی خبر پیوستن گروهی از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبه الدین را اندوهگین ساخته، سمت بحرین روانه كرد.[۱۸] بدین ترتیب دفتر مجله العلم برای همیشه بسته شد.[۱۹]
فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامی به نامها «اصلاح» و «اسلام»، یك ساختمان ویژه برای ارشاد ناآگاهان و سخنرانی ها و نشست های علمی فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراكنده ساخته، مؤمنان آن سامان را قدرتی تازه بخشید.[۲۰]
آن گاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهای سازنده با دین باوران هند و تشكیل انجمن های مذهبی، رهسپار ژاپن شود؛ ولی دیدار با سید جلال الدین مؤید الاسلام حسین كاشانی، نویسنده روزنامه حبل المتین، در كلكته مسیرش را دگرگون ساخت.[۲۱]
مؤید الاسلام در آن سال های بحرانی، كه شمارش معكوس جنگ نخست جهانی آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمیدانست. بنابراین هبه الدین راه یمن پیش گرفته، از آن جا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین ها به نجف بازگشت.[۲۲] او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبی سازمان داده، آن ها را با انجمن مركزیِ نجف به یكدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهای پاكدل شتابان وارد عمل شده از مرزهای اعتقادی دین پاسداری كنند. ولی دریغ كه آتش نبرد جهانی همه كشتههایش را خاكستر ساخت.[۲۳]
سال های جهاد
در سال 1332 ق. جنگ نخست جهانی آغاز شد و غرش توپ ها آینده را در ابهام فروبرد. شیخ الاسلام استانبول، به عنوان رهبر معنوی مسلمانان و برترین مقام دینی دولت عثمانی ضمن صدور اطلاعیهای مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه، بریتانیا و روسیه فراخواند.[۲۴]
هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم 1333 ق. در همه مساجد بغداد خوانده شد ولی دانشمندان دینی دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تأیید نكردند، بلكه با ارسال پیام های محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانی در تنگنایی تاریك گرفتار آمده بود. كسانی كه در سایه سلطان استانبول باغ ها، ثروت ها و عنوان های مذهبی گرد آورده بودند، یكباره پدر خوانده ترك خویش از یاد برده، پیك دوستی سمت بریتانیا گسیل میكردند. البته مقام های رسمی مذهبی در این موضعگیری تنها نبودند، بلكه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانی و عراقیان پرورش یافته در مدرسه های نظامی استانبول نیز از سلطان عثمانی روی گردانده، برای خدمت به ملكه بریتانیا به رقابت پرداختند.[۲۵]
در چنین شرایطی شیعیان، كه همواره شهروندانی درجه دوم و سزاوار اهانت بشمار میآمدند، به پیروی از فقیهان نجف احساس مسئولیت كرده، سرنوشت خویش را با سرنوش دولت سست بنیاد عثمانی پیوند زدند.[۲۶] سید هبهالدین همراه روحانیان بزرگ چون شیخ الشریعه اصفهانی میرزا مهدی بن ملا كاظم خراسانی و سید مصطفی كاشانی رایت مقدس بارگاه علی علیه السلام برداشته، در میان شعارهای پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آن ها شب را در كوفه بسر برده، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید كاظم یزدی و سوارانی كه بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.[۲۷]
انبوه مجاهدان در 21 محرم 1334 به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایش های وحدت بود. و عصر جمعه، بیست و پنجم محرم، حضرت آیت الله العظمی شیخ الشریعه اصفهانی همراه سید هبهالدین و دیگر دانشورانِ عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلی سراسر یگانگی، روشنی و دوستی شركت جستند. هبهالدین كه نمیتوانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنی، بسنده كند، در راستای نزدیكی فزونترِ نیروهای فرهنگی مسلمان، دو روز بعد در یكشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدی الاسلام بازدید كرد و تلاش دست اندركاران آن نشریه را ستود.[۲۸]
سپاه ارداتمندان اهل بیت علیهم السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهای بریتانیان دلاورانه شركت جست. توجه به یكی از تلگراف های فقیه سامرا از جبهه كوت میتواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:
«ففی ثالث شباط بالعلم الحیدری الشریف مع الوفد العلمی النجفی زرنا معسكر الاسلام المحیط بالكوت فشركنا من صمیم القلب شجاعه عسكرنا الابطال و مفاداتهم فی استرجاع اراضینا المغصوبه و بهم قائدهم الغیور المبطل الجسور نادره الایام حضره خلیل بك القائد العام و معا نقول الله الهیئه العسكریه لم تكن حتی الیوم فی العراق بهذا الانتقام والترتیب مستحضره للقوی التمنعیه حسب القانون الالهی واعدوا لهم ما استطعتم من قوه فالمنتظر سرعه محو الاعداء بعون الله تعالی».[۲۹]
در سوم شباط با پرچم شریف علی علیه السلام، همراه گروهی از دانشوران نجف لشكرگاه سپاه اسلام در جبهه كوت را زیارت كردیم. از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداكاری های آنان را در باز پس گیری سرزمین های غصب شده، سپاس گفتم، در حالی كه فرمانده دلاور و بیباكشان، مرد كمیاب روزگار، فرمانده كل حضرت خلیل بك نیز در میان آن ها بود. ما همه بر این باوریم كه سپاه ما تاكنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته، این گونه به حكم قانون الهی «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» آماده دفاع نبوده است. انتظار میرود دشمنان، به یاری پروردگاره به سرعت نابود شوند.
فهرست طلایی
در سال 1339 ق. سرانجام سیاست های نوین بریتانیا به بار نشست و نیروهای اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیدای صحنه پناه برده، فرمانروایی متن را به ملك فیصل سپردند.[۳۰] فیصل كه برای به دست آوردن اعتماد مردم چارهای جز گماردن برخی از خوشنامان در دستگاه اداره كشور نمیدید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد كرد.
هر چند سید هبهالدین پذیرش این پیشنهاد را نمیپسندید و آن را فرصتی برای بهرهگیری از نام نیك مبارزان راه آزادی میدانست ولی پافشاری فراوان آشنایان در استفاده از فرصتی، كه شاید دیگر هیچ تكرار نمیشد، وی به پذیرش واداشت.[۳۱] او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایی و استادان خارجی را از كار بركنار كرد، مدرسههای ابتدایی و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و برای نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین كشورهای اسلامی مسأله تربیت دینی دانش آموزان و استادان را مورد تأكید قرار داد.[۳۲]
پیروزی های فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشی عراق استعمارگران را در نگرانی فروبرد. بنابراین چنان عرصه را بر وی تنگ ساختند كه ناگزیر در بیستم ذی الحجه 1340 ق. استعفا داد.[۳۳] مدتی بعد دیوان عالی تمییز احكام بر اساس مذهب جعفری شكل گرفت و مسئولیت آن به سید هبهالدین سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس از تجربه وزارت معارف، شركت در كارهای اجرایی را شایسته نمیدانست، ولی دیگر بار به اصرار برخی از فقیهان شیعه مسئولیت پذیرفت.[۳۴]
تلاش در سازماندهیِ دادگاه های شرعی و پیوند آن ها با دیوان عالی، گزینش داوران شایسته، تبیین احكام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسی بخشی از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام بشمار میرود.[۳۵]
سال های بیماری
در 1342 همزمان پذیرش مسئولیت دیوان عالی تمییز، بیماری چشم هبهالدین را در رنج فروبرد. بیماری دشواری كه با جراحی سال 1345 اندكی بهبود یافت[۳۶] ولی هرگز ریشه كن نشد؛ حتی سفر 1349 به سوریه و بهرهگیری از تخصص پزشكان آن سامان نیز دستاوردی جز رنج فزونتر در پی نداشت.[۳۷] البته بیماری هرگز به معنای پایان كوشش های معمول و گوشهگیری فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال 1353 برای شركت در انتخابات مجلس شورای ملی از دیوان عالی تمییز احكام جعفری كناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسی كه بیش از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذی الحجه همان سال منحل شد.[۳۸]
انحلال مجلس برای سید هبهالدین فرصتی طلایی بود. او هر چند از درد چشم و كاهش شدید بینایی رنج میبرد، ولی میتوانست دیگر بار به پژوهش های ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام كاظم علیه السلام كتابخانهای با عنوان «مكتبه الجوادین العامه» بنیاد نهاد، و جایگاهی برای پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان، آن ها را با دردهای جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نكرده، همه روزه به انبوه نامههای رسیده، پاسخ میگفت و مخاطبانش را با مسئولیت هایشان آشنا میساخت.[۳۹]
سرانجام تیرگی بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افكند و آن دانشور فرزانه را در نابینایی فروبرد. البته از دست دادن بینایی هرگز وی را از تحقیق و نگارش بازنداشت. هر روز كتاب های مورد نیاز را برایش میخواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا كتاب مینوشت.[۴۰] او همواره میگفت: پروردگار لطف كرده هر روز میتوانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم.[۴۱]
وفات
اندك اندك بیماری بر پیكر مصلح كهنسال سامرا پنجه افكند و اندیشه والایش در ناتوانی فرورفت، به گونهای كه دیگر حتی دوستانش را نیز به خاطر نمیآورد. این امر بر آشنایان نزدیكش گران آمد، بنابراین زیارتش را محدود ساختند،[۴۲] برای نخستین بار پس از 85 سال هبهالدین با خاموشی پیوند خورد. سكوتی كه چیزی جز آرامش پیش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزیدن گرفت و در شب دوشنبه بیست و ششم شوال 1386 ق.[۴۳] ریشههای یكی از كهنسالترین درختان حوزههای علمیه را از خاك های مادیت برون آورده، به جهان ناپیدای جاودانگی برد.
از آن بزرگمرد، كه در حریم پاك امام كاظم علیه السلام به خاك سپرده شد،[۴۴] بیش از 109 كتاب و رساله به یادگار مانده است. المحیط فی تفسیر القرآن، فیض الباری یا اصلاح منظومه سبزواری، الهیئه والاسلام، الشریعه والطبیعه، الدلائل والمسائل، اتوت والملكوت و نور الناظر فی علم الرایا والمناظر بخشی كوچك از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سختكوش شمرده میشود.
پانویس
- ↑ هبهالدین شهرستانی، سید محمدمهدی علوی، ص 5ـ4.
- ↑ اسلام و هیئت، هبهالدین شهرستانی، ترجمه اسماعیل فردوس فراهانی، ص 53.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 7.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 52.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 7ـ6.
- ↑ نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، آقا بزرگ تهرانی، ج 3، ص 64ـ639.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 7ـ6.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 55.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 8ـ7.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 8ـ7.
- ↑ سوره مومنون، آیه 50.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 8ـ7.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 55.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 11ـ10.
- ↑ ثوره النجف علی الانگلیز، حسن الاسدی، ص 62.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 11.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 11.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 11.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 11.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 11.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 11.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 22.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 55.
- ↑ الشیعه والحكومه القومیه فی العراق، حسن العلوی، ص 73ـ62.
- ↑ الشیعه والحكومه القومیه فی العراق، حسن العلوی، ص 73ـ62.
- ↑ الشیعه والحكومه القومیه فی العراق، حسن العلوی، ص 73ـ62.
- ↑ لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، علی الوردی، ج 4، ص 242ـ236.
- ↑ لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، علی الوردی، ج 4، ص 242ـ236.
- ↑ لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، علی الوردی، ج 4، ص 242ـ236.
- ↑ از تكریت تا كوت، جودیت میلرو لوری میل روا، حسن تقی زاده میلانی، ص 96.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 14.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 60ـ59.
- ↑ هبهالدین شهرستانی، ص 20ـ19.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 58.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 58.
- ↑ همان كتاب، ص 61ـ60.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 61ـ60.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 61ـ60.
- ↑ نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 4، ص 1416.
- ↑ ریحانه الادب، علی مدرس تبریزی، ج 6، ص 351.
- ↑ اسلام و هیئت، ص 61.
- ↑ نقباءالبشر، ج 4، ص 1417ـ1416.
- ↑ نقباءالبشر، ج 4، ص 1417ـ1416.
- ↑ نقباءالبشر، ج 4، ص 1417ـ1416.