عدی بن حاتم طائی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
ابوطریف عَدی بن حاتم طائی فرزند [[حاتم طائی]] سخاوتمند معروف عرب، مردی قوی‌هیکل و تنومند و به الجواد بن الجواد (بخشنده پسر بخشنده) مشهور بود. در عصر [[جاهلیت|جاهلی]] رئیس قبیله‌ی طى بود و پس از [[اسلام]] آوردن از محبین امیرالمؤمنین [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام بود. وى ساکن [[کوفه]] گشت و در [[جنگ جمل|جمل]] و [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] ملازمت رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام داشت و در جمل یک چشم او به جراحت نابینا شد و در سنه شصت و هشت در کوفه وفات کرد.
+
'''«عَدیّ بن حاتم»''' (متوفای حدود ۶۸ ق) فرزند [[حاتم طائی]]، مردی نیرومند و مانند پدرش صاحب جود و [[سخاوت]] بود. عدیّ در عصر [[جاهلیت|جاهلی]] رئیس قبیله‌ی طىّ بود و پس از [[اسلام]] آوردن، [[صحابی]] [[پیامبر اکرم]] و از یاران [[امام علی]] علیه‌السلام شد. وى در جنگ‌های [[جنگ جمل|جمل]] و [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] از فرماندهان سپاه [[امیرالمؤمنین]] علیه‌السلام بود. «[[طرماح بن عدی]]» از فرزندان اوست.
  
 
==اسلام آوردن عدى بن حاتم==
 
==اسلام آوردن عدى بن حاتم==
 +
ابوطریف عَدى بن حاتم طائى، فرزند [[حاتم طائی]]، -به نقلی- در سال معروف به [[عام الفیل]] به دنیا آمد. او مردی برومند و دلیر‌، مشهور به الجواد بن الجواد (بخشنده پسر بخشنده)، رئیس قبیله‌ی طیّ و بر آیین [[مسیحیت]] بود.<ref>کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۶۱.</ref>
  
عَدى بن حاتم طائى در سال دهم هجری به خدمت [[پیامبر اسلام|حضرت رسول]] صلى الله علیه و آله و سلم شتافت و [[اسلام]] آورد و سببش آن شد که در سال نهم لشکر اسلام به جبل طى رفتند و بتخانه آن‌جا را که «فلس» نام داشت، خراب کردند و اهلش را اسیر کردند، عدى بن حاتم که قائد قبیله بود به [[شام]] گریخت و خواهرش اسیر شد. اسیران را به [[مدینه]] آوردند؛ چون [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم ایشان را مشاهده فرمود، دختر حاتم که در صباحت و فصاحت معروف بود به پاى خاست و عرضه داشت: یا رَسُولَ الله! هَلَک الْوالِدُ وَغابَ الْوافِدُ فَامْنُنْ عَلَىَّ مَنَّ اللّهُ بِک؛ پدرم حاتم مرده و برادرم عَدى به شام فرار کرده، پس بر من منت گذار و ببخش مرا.
+
عدی در سال دهم هجری به خدمت [[پیامبر اسلام|حضرت رسول]] صلى الله علیه و آله شتافت و [[اسلام]] آورد. در این باره نقل شده که در سال نهم هجری لشکر اسلام به جبل طىّ رفتند و بتخانه آن‌جا را که «فلس» نام داشت، خراب کردند و اهلش را اسیر کردند، عدى بن حاتم که قائد قبیله بود به [[شام]] گریخت و خواهرش اسیر شد. اسیران را به [[مدینه]] آوردند؛ چون [[رسول خدا]] صلى الله علیه وآله ایشان را مشاهده فرمود، دختر حاتم که در فصاحت معروف بود به پاى خاست و عرضه داشت: یا رَسُولَ الله! هَلَک الْوالِدُ وَغابَ الْوافِدُ فَامْنُنْ عَلَىَّ مَنَّ اللّهُ بِک؛ پدرم حاتم مرده و برادرم عَدى به شام فرار کرده، پس بر من منت گذار و ببخش مرا.
  
در روز اول و دوم حضرت جوابى به او نفرمود، موافق «[[سیره ابن هشام|سیره ابن هشام]]» روز سوم هنگام عبور پیغمبر بر ایشان، [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام به آن زن اشاره فرمود که عرض حال کن، آن زن سخن گذشته را اعاده کرد؛ حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تو را بخشیدم هرگاه قافله با امانتى پیدا شود مرا خبر کن تا تو را به بلادت بفرستم.
+
در روز اول و دوم حضرت جوابى به او نفرمود؛ مطابق «[[السيرة النبویة (کتاب)|سیره ابن هشام]]» روز سوم هنگام عبور پیغمبر بر ایشان، [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام به آن زن اشاره فرمود که عرض حال کن، آن زن سخن گذشته را اعاده کرد؛ حضرت رسول صلى الله علیه وآله فرمود تو را بخشیدم، هرگاه قافله با امانتى پیدا شود، مرا خبر کن تا تو را به بلادت بفرستم. دختر گفت: مى‌خواهم به نزد برادرم به شام روم.  
  
دختر گفت: مى‌خواهم به نزد برادرم به شام روم. این بود تا جماعتى از قبیله قضاعه به [[مدینه]] آمدند. دختر به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم عرض کرد که گروهى از قوم من آمده‌اند که ثقه و اعتماد به آن‌ها است، مرا روانه فرما. حضرت او را جامه بپوشانید و زاد و راحله عطا فرمود و با آن جماعت او را روانه فرمود؛ دختر به شام رفت و برادر خود عَدى را دیدار کرد و او را از حال خود آگهى داد و با وى گفت: چنان دانم که ایمنى این جهان و آن جهان جز در خدمت [[پیامبر اسلام|محمد]] صلى الله علیه و آله و سلم به دست نشود، نیکو آن است که بى‌درنگ به حضرت او شتاب گیرى.
+
این بود تا اینکه جماعتى از قبیله قضاعه به [[مدینه]] آمدند. دختر به حضرت رسول صلى الله علیه وآله عرض کرد که گروهى از قوم من آمده‌اند که ثقه و اعتماد به آن‌ها است، مرا روانه فرما. حضرت او را جامه بپوشانید و زاد و راحله عطا فرمود و با آن جماعت او را روانه فرمود؛ دختر به شام رفت و برادر خود عَدى را دیدار کرد و او را از حال خود آگهى داد و با وى گفت: چنان دانم که ایمنى این جهان و آن جهان جز در خدمت [[پیامبر اسلام|محمد]] (ص) به دست نشود، نیکو آن است که بى‌درنگ به حضرت او شتاب گیرى.
  
عدى تهیه سفر کرده به [[مدینه|مدینه]] آمد و به مجلس حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم وارد گشت و معرفى خود نموده، پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم به جانب خانه حرکت فرمود، عدى نیز در قفاى آن حضرت بود، در بین راه پیرزنى خدمت آن حضرت رسید و در حاجت خویش سخن بسیار گفت و آن جناب نیز ایستاده بود تا کار او به نظام گیرد؛ عدى با خود اندیشید که این روش پادشاهان نباشد از بهر زال چندین مهم خویش را تعطیل دهند بلکه این خوى [[پیامبران|پیغمبران]] است، چون به خانه وارد شدند [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم به ملاحظه آن که عدى بزرگزاده و محترم بود، احترام او را ملحوظ فرمود، وساده‌اى که از لیف خرما آکنده بود برداشت و بگسترد و عدى را بر روى آن نشستن فرمود، چندان که عدى کناره گرفت، پذیرفته نشد پس عدى را بر وساده جاى داد و خود بر خاک نشست.<ref>سیرة النبویة، ابن هشام، ۴/ ۵۷۸-۵۸۱.</ref>
+
عدى تهیه سفر کرده به [[مدینه|مدینه]] آمد و به مجلس حضرت رسول صلى الله علیه وآله وارد گشت و معرفى خود نمود. سپس پیغمبر صلى الله علیه وآله به جانب خانه حرکت فرمود، عدى نیز در قفاى آن حضرت بود، در بین راه پیرزنى خدمت آن حضرت رسید و در حاجت خویش سخن بسیار گفت و آن جناب نیز ایستاده بود تا کار او به نظام گیرد؛ عدى با خود اندیشید که این روش پادشاهان نباشد از بهر زال، چندین مهم خویش را تعطیل دهند، بلکه این خوى [[پیامبران|پیغمبران]] است، چون به خانه وارد شدند [[رسول خدا]] صلى الله علیه وآله به ملاحظه آن که عدى بزرگزاده و محترم بود، [[احترام]] او را ملحوظ فرمود، وساده‌اى که از لیف خرما آکنده بود برداشت و بگسترد و عدى را بر روى آن نشانید، چندان که عدى کناره گرفت، پذیرفته نشد پس عدى را بر وساده جاى داد و خود بر خاک نشست.<ref>سیرة النبویة، ابن هشام، ۴/ ۵۷۸-۵۸۱.</ref> سپس عَدى بن حاتم بدست حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله [[اسلام]] آورد.
  
این بود سیرت شریفه آن حضرت با کفار، و کسى که مراجعه کند در کتبى که [[شیعه]] و [[اهل سنت|سنى]] در سیرت نبوى صلى الله علیه و آله و سلم نوشته‌اند امثال این را بسیار بیند. بالجمله؛ عَدى بن حاتم بدست حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم [[اسلام]] آورد و به حکم: وَ باَبیهِ اقتدى عدِىُّ فِى الْکرَمِ، عدى مردى صاحب جود و سخاوت بود. گویند: وقتى مرد شاعرى به نزد وى آمد و گفت: یا اَبا طریف تو را مدح گفته‌ام. گفت: تأمل کن تا تو را آگاه کنم از مال خود که به تو عطا خواهم کرد تا بر حسب عطا مرا مدح گوئى و آن هزار هزار درهم و هزار میش و سه بنده و اسبى است، اکنون بگوى؛ پس شاعر مدح خود را انشاد کرد.  
+
پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌، در ماه [[شعبان]] سال دهم هجرت، عدیّ بن حاتم را مسئول جمع‌آوری [[زکات]] و صدقات قبیله‌ی طی و اسد قرار داد.<ref>احمد مقریزی، امتاع الاسماع، ج‌۲، ص۹۹.</ref>
  
عدی پس از رحلت [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و سلم با [[ابوبکر|خلیفه اول]] و [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] بیعت کرد و با آنان به مدارا و نرمش رفتار کرد و حتی در جنگ‌های رده زمان [[ابوبکر]] شرکت کرد و به دفاع از خلفا شمشیر زد. در فتوحات اسلامی در [[عراق]] و [[ایران]] نیز حضور داشت.
+
عدی پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و سلم با [[ابوبکر|خلیفه اول]] و [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] بیعت نمود و با آنان به [[مدارا]] و نرمش رفتار کرد و حتی در جنگ‌های ردّه زمان [[ابوبکر]] شرکت کرد و به دفاع از خلفا شمشیر زد. در فتوحات اسلامی در [[عراق]] و [[ایران]] نیز حضور داشت.
  
گذشت زمان، عدی تازه‌ مسلمان را با سرشت و رفتار خلفا آگاه ساخت تا این که در عصر خلافت [[عثمان بن عفان|عثمان]] به جمع مبارزان اسلامی علیه عثمان پیوست و از سوی خلیفه به [[شام]] تبعید شد.
+
گذشت زمان، عدیّ تازه‌ مسلمان را با سرشت و رفتار خلفا آگاه ساخت، تا این که در عصر خلافت [[عثمان بن عفان|عثمان]] به جمع مبارزان اسلامی علیه عثمان پیوست و از سوی خلیفه به [[شام]] تبعید شد.<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۳، ص۵۰۷.</ref>
  
 
==همراهی عدی با امیرالمؤمنین==
 
==همراهی عدی با امیرالمؤمنین==
پس از قتل عثمان و تصدی خلافت ظاهری از سوی [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام، عدی از جمله‌ی گروندگان و بیعت‌گنندگان با آن حضرت بود. عَدى بن حاتم طائى از محبین [[امیرالمومنین]] علیه السلام و از آن پس در کنار مولای خود ثابت و استوار باقی ماند و به همراه آن حضرت در جنگ‌های [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] شرکت جست.
+
پس از قتل عثمان و تصدی خلافت از سوی [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام، عدی بن حاتم طائى از جمله‌ی گروندگان و بیعت‌گنندگان با آن حضرت بود.<ref>ابن قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ج‌۱، ص۷۷.</ref> عَدى از محبین [[امیرالمومنین]] علیه السلام بود و از آن پس در کنار مولای خود ثابت و استوار باقی ماند و به همراه آن حضرت در جنگ‌های [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] شرکت جست.
  
در آستانه وقوع «[[جنگ جمل]]» عدی سپاهی ۱۳ هزار نفری از قبیله طی فراهم ساخت و در جنگیدن با آشوبگران بسیار از خود رشادت نشان داد به طورى که نظر همگان را به خود متوجه ساخت.<ref>ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبدالله؛ الإمامة والسیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولى، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج‌۱، ص۴۸۴.</ref> او در این جنگ<ref>أسدالغابة، پیشین، ج‌۳، ص۵۰۷.</ref> و به قولی در [[جنگ صفین|صفین]] یک چشم خود را از دست داد.<ref>أبویوسف یعقوب، ابن سفیان البسوى؛ المعرفة والتاریخ، تحقیق اکرم ضیاءالعمرى، بیروت، مؤسسة الرسالة، ط الثانیة، ۱۴۰۱/۱۹۸۱، ج‌۲، ص۴۲۹.</ref>
+
در آستانه وقوع «[[جنگ جمل]]»، عدی سپاهی ۱۳ هزار نفری از قبیله طی فراهم ساخت و در جنگیدن با آشوبگران بسیار از خود رشادت نشان داد، به طورى که نظر همگان را به خود متوجه ساخت.<ref>ابن قتیبة الدینوری، الإمامة والسیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۱۰، ج‌۱، ص۴۸۴.</ref> او در این جنگ<ref>أسدالغابة، پیشین، ج‌۳، ص۵۰۷.</ref> و به قولی در [[جنگ صفین|صفین]] یک چشم خود را از دست داد.<ref>یعقوب ابن سفیان البسوى، المعرفة والتاریخ، تحقیق اکرم ضیاءالعمرى، بیروت، ۱۴۰۱، ج‌۲، ص۴۲۹.</ref>
  
وی همچنین در «صفّین» از فرماندهان جناح پیادگان بود. هنگامی که جنگ بر [[معاویه]] دشوار شد، توطئه‌ای علیه برخی از یاران [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام طراحی و هر یک از دلیران سپاهش را مأمور کشتن یکی از دلاوران سپاه علی علیه السلام کرد. از جمله عبدالرحمن بن خالد را برای کشتن عدی برگزید. در هنگامه‌ی کارزار میان آن دو، عبدالرحمن هراسان از نیزه عدی، میان لشکرش گریخت و ناکام نزد معاویه بازگشت.<ref>المنقرى، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، القاهرة، المؤسسة العربیة الحدیثة، الطبعة الثانیة، ۱۳۸۲، افست قم، منشورات مکتبة المرعشى النجفى، ۱۴۰۴، ص۴۲۷-۴۲۸.</ref>
+
عدی همچنین در «صفّین» از فرماندهان جناح پیادگان بود. هنگامی که جنگ بر [[معاویه]] دشوار شد، توطئه‌ای علیه برخی از یاران [[امام علی]] علیه السلام طراحی و هر یک از دلیران سپاهش را مأمور کشتن یکی از دلاوران سپاه علی علیه السلام کرد. از جمله عبدالرحمن بن خالد را برای کشتن عدی برگزید. در هنگامه‌ی کارزار میان آن دو، عبدالرحمن هراسان از نیزه عدی، میان لشکرش گریخت و ناکام نزد معاویه بازگشت.<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ۱۳۸۲، ص۴۲۷-۴۲۸.</ref>
  
آنگاه نیز که سپاه معاویه با نیرنگ [[عمرو بن عاص]]، [[قرآن|قرآن‌ها]] را بر نیزه‌ها کردند، عدی سپاه امام علیه السلام را از دودستگی بر حذر داشت و به حمایت و پیروی از ایشان فراخواند و اشعاری در ستایش علی علیه السلام سرود.<ref>ر.ک. الإمامة والسیاسة، پیشین، ج‌۱، ص۱۴۱ والغارات، پیشین، ترجمه، ص۴۸۵-۴۸۴.</ref>
+
آنگاه نیز که سپاه معاویه با نیرنگ [[عمرو بن عاص]]، [[قرآن|قرآن‌ها]] را بر نیزه‌ها کردند، عدی سپاه امام علیه السلام را از دودستگی بر حذر داشت و به حمایت و پیروی از ایشان فراخواند و اشعاری در ستایش علی علیه السلام سرود.<ref>ر.ک. الإمامة والسیاسة، پیشین، ج‌۱، ص۱۴۱؛ الغارات، پیشین، ترجمه، ص۴۸۵-۴۸۴.</ref>
  
چند تن از پسران عدی نیز در جنگ‌های جمل و صفین جزو سپاه امیرمومنان علیه السلام به شهادت رسیدند.<ref>وقعة صفین، پیشین، ص۳۶۰.</ref> اوج اخلاص عدی را می‌توان در برخورد او با پسرش زید مشاهده نمود. زید به دلیل کشتن قاتل دائى‌اش (حابس بن سعد طائى) که در صفین پرچم‌دار معاویه بود، از دست عدى که می‌خواست زید را به وارثان مقتول تحویل دهد، گریخت و به معاویه پیوست. عدی گفت: خدایا زید از مسلمانان جدا شد و به ملحدان پیوست، اینک تیرى از تیرهاى خود را به سوی او رها کن، خدایا من دیگر با او سخن نخواهم گفت و با او در زیر یک سقف نخواهم نشست.<ref>الاستیعاب، پیشین، ج‌۱، ص۲۸۰.</ref> زید به [[خوارج]] پیوست و کشته شد.<ref>الإمامة والسیاسة، پیشین، ج‌۱، ص۱۳۴. </ref>
+
عدی بن حاتم در گزارشی می‌گوید: از علی علیه السلام شنیدم که در نبرد صفّین سخنرانی می‌کرد و فرمود: ای مردم! حرکت کنید بر اساس بصیرت خودتان و بر اساس نورتان بجنگید. و بدانید که شما جنگ نکردید زیرِ پرچمی که هدایت گر‌تر از این پرچم باشد، و نه هم قومی که گمراه‌تر از مردم [[شام]] باشد! آیا دستور دارید که خدا و رسولش را فردا ملاقات کنید درحالی که از شما راضی باشند؟ شما همراهِ فرزند عموی رسول خدا(ص) و وصیّ او و خلیفۀ وی بر امتش می‌جنگید.</ref>قمی، عقد النّضید والدّر الفرید، ص۱۶۱.</ref>
  
عدی پس از شهادت [[امام علی]] علیه السلام با [[امام حسن]] مجتبی علیه السلام [[بیعت]] کرد و از فرماندهان سپاه آن حضرت بود و با جان و زبان خود از حریم خاندان علی علیه السلام دفاع کرد.  
+
چند تن از پسران عدی نیز در جنگ‌های جمل و صفین جزو سپاه امیرمومنان علیه السلام بودند و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند.<ref>وقعة صفین، پیشین، ص۳۶۰.</ref>
  
 +
==عدی بن حاتم و امام حسن==
 +
عدی طائی پس از شهادت [[امام علی]] علیه السلام، با [[امام حسن]] علیه السلام [[بیعت]] کرد و از فرماندهان سپاه آن حضرت بود و با جان و زبان خود از حریم خاندان علی علیه السلام دفاع کرد.
 +
 +
روزی هنگامی که امام حسن علیه السلام به سخنرانی پرداخت و مردم را به [[جهاد]] با [[معاویه]] فرا خواند، اصحاب آن حضرت و مردم [[عراق]] که پای منبر امام (ع) نشسته بودند، سرها را به زیر انداخته و هیچ یک جوابی ندادند. عدی بن حاتم که چنین دید و در حالی که از خشم در هم می‌پیچید، برخاست و رو به مردم کرد و گفت: "من فرزند حاتمم؛ چرا به امام و پیشوای خود و فرزند دختر پیامبر‌تان پاسخ نمی‌دهید؟ از خشم خدا نمی‌ترسید؟ از ننگ باک ندارید؟" سپس به امام گفت: "خداوند تو را به خوبی‌ها هدایت کند و بدی‌ها را از تو دور بدارد و تو را به آنچه که پسندیده است موفق فرماید. سخنانت را شنیدیم و آماده فرمانبرداری‌ات هستیم؛ اینک من آماده لشکرگاهم؛ هر که با من هم نظر است، حرکت کند". پس عدی از [[مسجد]] خارج شد و مرکب سواری‌اش را که جلو در مسجد آماده بود، سوار شد و به سوی [[نخیله]] حرکت کرد و به غلامش گفت تا لوازم سفر را در لشکرگاه به او برساند. پس از او [[ قیس بن سعد|قیس بن سعد بن عباده]] و معقل بن قیس و زیاد بن صعصعه به پیروی از وی سخنرانی و مردم را به جهاد تشویق کردند.<ref> مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۳۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۳۸.</ref>
 
==عدی در دوران معاویه==
 
==عدی در دوران معاویه==
وقتى عدی در ایام [[معاویه|معاویه]] بر معاویه وفود کرد، معاویه گفت: اى عدى چه کردى با پسرهاى خود که با خود نیاوردى؟ گفت: در رکاب [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام کشته شدند. معاویه گفت: ما اَنْصَفَک عَلِىُّ قَتَلَ اَوْلادَک وَاَبْقى اَوْلادَهُ! فَقالَ عَدِىُّ: ما اَنْصَفْتُ عَلِیا اِذْ قُتِلَ وَ بقیتُ؛ [[امام علی علیه السلام|على]] در حق تو انصاف نکرد که فرزندان تو را کشت و فرزندان خود را باقى گذاشت! عدى گفت: من با على انصاف ندادم که او کشته شد و من زنده ماندم.
+
وقتى عدی در ایام [[معاویه|معاویه]] بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: اى عدى چه کردى با پسرهاى خود که با خود نیاوردى؟ گفت: در رکاب [[امیرالمؤمنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام کشته شدند. معاویه گفت: ما اَنْصَفَک عَلِىُّ قَتَلَ اَوْلادَک وَاَبْقى اَوْلادَهُ! فَقالَ عَدِىُّ: ما اَنْصَفْتُ عَلِیا اِذْ قُتِلَ وَ بقیتُ؛ [[امام علی علیه السلام|على]] در حق تو انصاف نکرد که فرزندان تو را کشت و فرزندان خود را باقى گذاشت! عدى گفت: من با على انصاف ندادم که او کشته شد و من زنده ماندم.<ref>ابن عبد ربه الاندلسی، العقد الفرید، ج۴، ص۱۱۳.</ref>
 
{{بیت|دور از حریم کوى تو بى‌بهره مانده‌ام|شرمنده مانده‌ام که چرا زنده مانده‌ام؟}}
 
{{بیت|دور از حریم کوى تو بى‌بهره مانده‌ام|شرمنده مانده‌ام که چرا زنده مانده‌ام؟}}
  
معاویه گفت: دانسته باش که هنوز قطره‌اى از خون [[عثمان بن عفان|عثمان]] باقى است که سترده نمى‌شود مگر به خون شریفى از اشراف [[یمن|یمن]]. عدى گفت: سوگند به خداى، آن دل‌ها که آکنده بود از خشم تو هنوز در سینه‌هاى ما است و آن شمشیرها که تو را با آن قتال مى‌دادیم بر دوش‌هاى ما است. همانا اگر از در خدیعت و غدر شبرى با ما نزدیک شوى در طریق شر شبرى تو را نزدیک شویم، دانسته باش که قطع حلقوم و سکرات [[مرگ]] بر ما آسانتر است از این که سخنى ناهموار در حق [[امام على]] علیه السلام بشنویم و کشیدن شمشیر اى معاویه به انگیزش شمشیر است.  
+
معاویه گفت: دانسته باش که هنوز قطره‌اى از خون [[عثمان بن عفان|عثمان]] باقى است که سترده نمى‌شود مگر به خون شریفى از اشراف [[یمن|یمن]]. عدى گفت: سوگند به خداى، آن دل‌ها که آکنده بود از خشم تو هنوز در سینه‌هاى ما است و آن شمشیرها که تو را با آن قتال مى‌دادیم بر دوش‌هاى ما است. همانا اگر از در [[خدعه]] و غدر با ما نزدیک شوى در طریق شرّ تو را نزدیک شویم، دانسته باش که قطع حلقوم و سکرات [[مرگ]] بر ما آسانتر است از این که سخنى ناهموار در حق [[امام على]] علیه السلام بشنویم و کشیدن شمشیر اى معاویه به انگیزش شمشیر است. معاویه مصلحت وقت را در جنبش و غضب ندید، روى سخن را بگردانید و مستوفیان خود را امر کرد که کلمات عدى را مکتوب سازید که همه پند و [[حکمت]] است.<ref>مروج الذهب،‌ مسعودى، ج۳ ص۵.</ref>
 
 
معاویه مصلحت وقت را در جنبش و غضب ندید، روى سخن را بگردانید و مستوفیان خود را امر کرد که کلمات عدى را مکتوب سازید که همه پند و [[حکمت]] است.<ref>مروج الذهب،‌ مسعودى ۳/۵، تحقیق: دکتر مفید محمد قیمحة.</ref>
 
  
 +
عدی بن حاتم ۱۰۸ سال،<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج‌۳، ص۵۰۷.</ref> یا ۱۲۰ سال<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج‌۵، ص۱۰۸.</ref> عمر کرد و به روزگار [[مختار ثقفی]] (۶۵ یا ۶۸ قمری) در [کوفه]] و به قولی در قرقیسیا (شهری بود در ساحل [[فرات]]) درگذشت.<ref>ابن اثیر، اسدالغابة، ج‌۳، ص۵۰۷.</ref>   
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*[[منتهی الآمال]]، شیخ عباس قمی، قسمت اول، باب سوم: در تاریخ حضرت علی علیه السلام.
*[[حاج شیخ عباس قمی]]، [[منتهی الآمال]]، قسمت اول، باب سوم: در تاریخ حضرت علی علیه السلام.
+
*[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=43092 "عدی بن حاتم"، زینب ابراهیمی، پژوهشگاه باقرالعلوم]، بازیابی: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳.
*زینب ابراهیمی، عدی بن حاتم، [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=43092 پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام]، بازیابی: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳.
+
*"عدی بن حاتم"، سایت پژوهه.   
 
+
*"عدی بن حاتم"، حبیب عباسی، دایرةالمعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶.
 +
*سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین، علی‌اکبر ذاکری، ج۴.
 
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 
[[رده:اصحاب پیامبر]]
 
[[رده:اصحاب پیامبر]]
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ دسامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۱۸

«عَدیّ بن حاتم» (متوفای حدود ۶۸ ق) فرزند حاتم طائی، مردی نیرومند و مانند پدرش صاحب جود و سخاوت بود. عدیّ در عصر جاهلی رئیس قبیله‌ی طىّ بود و پس از اسلام آوردن، صحابی پیامبر اکرم و از یاران امام علی علیه‌السلام شد. وى در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان از فرماندهان سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. «طرماح بن عدی» از فرزندان اوست.

اسلام آوردن عدى بن حاتم

ابوطریف عَدى بن حاتم طائى، فرزند حاتم طائی، -به نقلی- در سال معروف به عام الفیل به دنیا آمد. او مردی برومند و دلیر‌، مشهور به الجواد بن الجواد (بخشنده پسر بخشنده)، رئیس قبیله‌ی طیّ و بر آیین مسیحیت بود.[۱]

عدی در سال دهم هجری به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله شتافت و اسلام آورد. در این باره نقل شده که در سال نهم هجری لشکر اسلام به جبل طىّ رفتند و بتخانه آن‌جا را که «فلس» نام داشت، خراب کردند و اهلش را اسیر کردند، عدى بن حاتم که قائد قبیله بود به شام گریخت و خواهرش اسیر شد. اسیران را به مدینه آوردند؛ چون رسول خدا صلى الله علیه وآله ایشان را مشاهده فرمود، دختر حاتم که در فصاحت معروف بود به پاى خاست و عرضه داشت: یا رَسُولَ الله! هَلَک الْوالِدُ وَغابَ الْوافِدُ فَامْنُنْ عَلَىَّ مَنَّ اللّهُ بِک؛ پدرم حاتم مرده و برادرم عَدى به شام فرار کرده، پس بر من منت گذار و ببخش مرا.

در روز اول و دوم حضرت جوابى به او نفرمود؛ مطابق «سیره ابن هشام» روز سوم هنگام عبور پیغمبر بر ایشان، امیرالمؤمنین علیه السلام به آن زن اشاره فرمود که عرض حال کن، آن زن سخن گذشته را اعاده کرد؛ حضرت رسول صلى الله علیه وآله فرمود تو را بخشیدم، هرگاه قافله با امانتى پیدا شود، مرا خبر کن تا تو را به بلادت بفرستم. دختر گفت: مى‌خواهم به نزد برادرم به شام روم.

این بود تا اینکه جماعتى از قبیله قضاعه به مدینه آمدند. دختر به حضرت رسول صلى الله علیه وآله عرض کرد که گروهى از قوم من آمده‌اند که ثقه و اعتماد به آن‌ها است، مرا روانه فرما. حضرت او را جامه بپوشانید و زاد و راحله عطا فرمود و با آن جماعت او را روانه فرمود؛ دختر به شام رفت و برادر خود عَدى را دیدار کرد و او را از حال خود آگهى داد و با وى گفت: چنان دانم که ایمنى این جهان و آن جهان جز در خدمت محمد (ص) به دست نشود، نیکو آن است که بى‌درنگ به حضرت او شتاب گیرى.

عدى تهیه سفر کرده به مدینه آمد و به مجلس حضرت رسول صلى الله علیه وآله وارد گشت و معرفى خود نمود. سپس پیغمبر صلى الله علیه وآله به جانب خانه حرکت فرمود، عدى نیز در قفاى آن حضرت بود، در بین راه پیرزنى خدمت آن حضرت رسید و در حاجت خویش سخن بسیار گفت و آن جناب نیز ایستاده بود تا کار او به نظام گیرد؛ عدى با خود اندیشید که این روش پادشاهان نباشد از بهر زال، چندین مهم خویش را تعطیل دهند، بلکه این خوى پیغمبران است، چون به خانه وارد شدند رسول خدا صلى الله علیه وآله به ملاحظه آن که عدى بزرگزاده و محترم بود، احترام او را ملحوظ فرمود، وساده‌اى که از لیف خرما آکنده بود برداشت و بگسترد و عدى را بر روى آن نشانید، چندان که عدى کناره گرفت، پذیرفته نشد پس عدى را بر وساده جاى داد و خود بر خاک نشست.[۲] سپس عَدى بن حاتم بدست حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله اسلام آورد.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌، در ماه شعبان سال دهم هجرت، عدیّ بن حاتم را مسئول جمع‌آوری زکات و صدقات قبیله‌ی طی و اسد قرار داد.[۳]

عدی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با خلیفه اول و خلیفه دوم بیعت نمود و با آنان به مدارا و نرمش رفتار کرد و حتی در جنگ‌های ردّه زمان ابوبکر شرکت کرد و به دفاع از خلفا شمشیر زد. در فتوحات اسلامی در عراق و ایران نیز حضور داشت.

گذشت زمان، عدیّ تازه‌ مسلمان را با سرشت و رفتار خلفا آگاه ساخت، تا این که در عصر خلافت عثمان به جمع مبارزان اسلامی علیه عثمان پیوست و از سوی خلیفه به شام تبعید شد.[۴]

همراهی عدی با امیرالمؤمنین

پس از قتل عثمان و تصدی خلافت از سوی امام علی علیه السلام، عدی بن حاتم طائى از جمله‌ی گروندگان و بیعت‌گنندگان با آن حضرت بود.[۵] عَدى از محبین امیرالمومنین علیه السلام بود و از آن پس در کنار مولای خود ثابت و استوار باقی ماند و به همراه آن حضرت در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان شرکت جست.

در آستانه وقوع «جنگ جمل»، عدی سپاهی ۱۳ هزار نفری از قبیله طی فراهم ساخت و در جنگیدن با آشوبگران بسیار از خود رشادت نشان داد، به طورى که نظر همگان را به خود متوجه ساخت.[۶] او در این جنگ[۷] و به قولی در صفین یک چشم خود را از دست داد.[۸]

عدی همچنین در «صفّین» از فرماندهان جناح پیادگان بود. هنگامی که جنگ بر معاویه دشوار شد، توطئه‌ای علیه برخی از یاران امام علی علیه السلام طراحی و هر یک از دلیران سپاهش را مأمور کشتن یکی از دلاوران سپاه علی علیه السلام کرد. از جمله عبدالرحمن بن خالد را برای کشتن عدی برگزید. در هنگامه‌ی کارزار میان آن دو، عبدالرحمن هراسان از نیزه عدی، میان لشکرش گریخت و ناکام نزد معاویه بازگشت.[۹]

آنگاه نیز که سپاه معاویه با نیرنگ عمرو بن عاص، قرآن‌ها را بر نیزه‌ها کردند، عدی سپاه امام علیه السلام را از دودستگی بر حذر داشت و به حمایت و پیروی از ایشان فراخواند و اشعاری در ستایش علی علیه السلام سرود.[۱۰]

عدی بن حاتم در گزارشی می‌گوید: از علی علیه السلام شنیدم که در نبرد صفّین سخنرانی می‌کرد و فرمود: ای مردم! حرکت کنید بر اساس بصیرت خودتان و بر اساس نورتان بجنگید. و بدانید که شما جنگ نکردید زیرِ پرچمی که هدایت گر‌تر از این پرچم باشد، و نه هم قومی که گمراه‌تر از مردم شام باشد! آیا دستور دارید که خدا و رسولش را فردا ملاقات کنید درحالی که از شما راضی باشند؟ شما همراهِ فرزند عموی رسول خدا(ص) و وصیّ او و خلیفۀ وی بر امتش می‌جنگید.</ref>قمی، عقد النّضید والدّر الفرید، ص۱۶۱.</ref>

چند تن از پسران عدی نیز در جنگ‌های جمل و صفین جزو سپاه امیرمومنان علیه السلام بودند و به شهادت رسیدند.[۱۱]

عدی بن حاتم و امام حسن

عدی طائی پس از شهادت امام علی علیه السلام، با امام حسن علیه السلام بیعت کرد و از فرماندهان سپاه آن حضرت بود و با جان و زبان خود از حریم خاندان علی علیه السلام دفاع کرد.

روزی هنگامی که امام حسن علیه السلام به سخنرانی پرداخت و مردم را به جهاد با معاویه فرا خواند، اصحاب آن حضرت و مردم عراق که پای منبر امام (ع) نشسته بودند، سرها را به زیر انداخته و هیچ یک جوابی ندادند. عدی بن حاتم که چنین دید و در حالی که از خشم در هم می‌پیچید، برخاست و رو به مردم کرد و گفت: "من فرزند حاتمم؛ چرا به امام و پیشوای خود و فرزند دختر پیامبر‌تان پاسخ نمی‌دهید؟ از خشم خدا نمی‌ترسید؟ از ننگ باک ندارید؟" سپس به امام گفت: "خداوند تو را به خوبی‌ها هدایت کند و بدی‌ها را از تو دور بدارد و تو را به آنچه که پسندیده است موفق فرماید. سخنانت را شنیدیم و آماده فرمانبرداری‌ات هستیم؛ اینک من آماده لشکرگاهم؛ هر که با من هم نظر است، حرکت کند". پس عدی از مسجد خارج شد و مرکب سواری‌اش را که جلو در مسجد آماده بود، سوار شد و به سوی نخیله حرکت کرد و به غلامش گفت تا لوازم سفر را در لشکرگاه به او برساند. پس از او قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس و زیاد بن صعصعه به پیروی از وی سخنرانی و مردم را به جهاد تشویق کردند.[۱۲]

عدی در دوران معاویه

وقتى عدی در ایام معاویه بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: اى عدى چه کردى با پسرهاى خود که با خود نیاوردى؟ گفت: در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شدند. معاویه گفت: ما اَنْصَفَک عَلِىُّ قَتَلَ اَوْلادَک وَاَبْقى اَوْلادَهُ! فَقالَ عَدِىُّ: ما اَنْصَفْتُ عَلِیا اِذْ قُتِلَ وَ بقیتُ؛ على در حق تو انصاف نکرد که فرزندان تو را کشت و فرزندان خود را باقى گذاشت! عدى گفت: من با على انصاف ندادم که او کشته شد و من زنده ماندم.[۱۳]

دور از حریم کوى تو بى‌بهره مانده‌ام شرمنده مانده‌ام که چرا زنده مانده‌ام؟

معاویه گفت: دانسته باش که هنوز قطره‌اى از خون عثمان باقى است که سترده نمى‌شود مگر به خون شریفى از اشراف یمن. عدى گفت: سوگند به خداى، آن دل‌ها که آکنده بود از خشم تو هنوز در سینه‌هاى ما است و آن شمشیرها که تو را با آن قتال مى‌دادیم بر دوش‌هاى ما است. همانا اگر از در خدعه و غدر با ما نزدیک شوى در طریق شرّ تو را نزدیک شویم، دانسته باش که قطع حلقوم و سکرات مرگ بر ما آسانتر است از این که سخنى ناهموار در حق امام على علیه السلام بشنویم و کشیدن شمشیر اى معاویه به انگیزش شمشیر است. معاویه مصلحت وقت را در جنبش و غضب ندید، روى سخن را بگردانید و مستوفیان خود را امر کرد که کلمات عدى را مکتوب سازید که همه پند و حکمت است.[۱۴]

عدی بن حاتم ۱۰۸ سال،[۱۵] یا ۱۲۰ سال[۱۶] عمر کرد و به روزگار مختار ثقفی (۶۵ یا ۶۸ قمری) در [کوفه]] و به قولی در قرقیسیا (شهری بود در ساحل فرات) درگذشت.[۱۷]

پانویس

  1. کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۶۱.
  2. سیرة النبویة، ابن هشام، ۴/ ۵۷۸-۵۸۱.
  3. احمد مقریزی، امتاع الاسماع، ج‌۲، ص۹۹.
  4. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۳، ص۵۰۷.
  5. ابن قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ج‌۱، ص۷۷.
  6. ابن قتیبة الدینوری، الإمامة والسیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۱۰، ج‌۱، ص۴۸۴.
  7. أسدالغابة، پیشین، ج‌۳، ص۵۰۷.
  8. یعقوب ابن سفیان البسوى، المعرفة والتاریخ، تحقیق اکرم ضیاءالعمرى، بیروت، ۱۴۰۱، ج‌۲، ص۴۲۹.
  9. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ۱۳۸۲، ص۴۲۷-۴۲۸.
  10. ر.ک. الإمامة والسیاسة، پیشین، ج‌۱، ص۱۴۱؛ الغارات، پیشین، ترجمه، ص۴۸۵-۴۸۴.
  11. وقعة صفین، پیشین، ص۳۶۰.
  12. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۳۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۳۸.
  13. ابن عبد ربه الاندلسی، العقد الفرید، ج۴، ص۱۱۳.
  14. مروج الذهب،‌ مسعودى، ج۳ ص۵.
  15. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج‌۳، ص۵۰۷.
  16. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج‌۵، ص۱۰۸.
  17. ابن اثیر، اسدالغابة، ج‌۳، ص۵۰۷.

منابع

مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه