آیه ۲۸ احزاب: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی '=== متن آیه === {{قرآن در قاب|یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُ...' ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | ==متن آیه== | |
− | {{قرآن در قاب| | + | {{قرآن در قاب|«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا».|سوره=33|آیه=28}} |
− | + | ==ترجمه== | |
− | ای | + | ای پیامبر به زنانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت های آن هستید، بیایید تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نیکو رهایتان کنم. |
− | == | + | ==نزول== |
− | «[[شیخ طوسى]]» درباره علت نزول این آیه قول معروفى است، راجع به بعضى از زنان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله که خداوند آنان را مورد عتاب و خطاب قرار داده و آنها را میان زیستن با رسول خدا صلى الله علیه و آله که توام با نعیم و ثواب آخرت است و مفارقت و جدائى از پیامبر و طلاق مخیر گردانیده بود و سبب آن چنین روایت شده. | + | «[[شیخ طوسى]]» گویند: درباره علت نزول این آیه قول معروفى است، راجع به بعضى از زنان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله که خداوند آنان را مورد عتاب و خطاب قرار داده و آنها را میان زیستن با رسول خدا صلى الله علیه و آله که توام با نعیم و ثواب آخرت است و مفارقت و جدائى از پیامبر و طلاق مخیر گردانیده بود و سبب آن چنین روایت شده. |
هر یک از زنان مزبور چیزى از پیامبر خواسته بودند که تهیه آن بر پیامبر مشکل بوده مثلاً زینب دختر جحش برد یمانى میخواست، حفصه لباس مصرى درخواست کرده بود، میمونه حلّه خواسته بود و سودة قطیفه خیبرى و سایرین معجر و چیزهاى دیگر خواسته بودند و پیامبر نمیتوانست آنها را فراهم نماید زیرا خداوند رسول خویش را در میان ملک دنیا و نعیم آخرت مخیر گردانیده بود و پیامبر هم نعیم آخرت را برگزیده بود. | هر یک از زنان مزبور چیزى از پیامبر خواسته بودند که تهیه آن بر پیامبر مشکل بوده مثلاً زینب دختر جحش برد یمانى میخواست، حفصه لباس مصرى درخواست کرده بود، میمونه حلّه خواسته بود و سودة قطیفه خیبرى و سایرین معجر و چیزهاى دیگر خواسته بودند و پیامبر نمیتوانست آنها را فراهم نماید زیرا خداوند رسول خویش را در میان ملک دنیا و نعیم آخرت مخیر گردانیده بود و پیامبر هم نعیم آخرت را برگزیده بود. | ||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
در چنین موردى خداوند به رسول خود دستور داد که زنان خویش را هم مخیر گرداند در این وقت زوجات مزبور 9 نفر بودند بنام: عائشه، حفصة، امّحبیبة دختر ابوسفیان، امّسلمة دختر ابوامیه، سودة دختر زمعة، صفیه دختر حىّ بن اخطب، میمونه دختر حرث الهلالیة، زینب دختر جحش الاسدیه، جویریه دختر حارث از طائفه بنىالمصطلق و پنج نفر اول آنها از طائفه قریش بوده اند.<ref> صاحب مجمع البیان گوید: مفسرین چنین گویند زنان [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله از پیامبر به خاطر زینت خود یا زیادى نفقه براى تفوق و برترى بر یکدیگر و یا هم چشمى با یکدیگر چیزهائى میخواستند سپس این آیه تخییر نازل گردید و احدى صاحب اسباب النزول از سعید بن جبیر او از ابن عباس چنین نقل نماید که روزى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله با حفصه دختر عمر نشسته بود. حفصه از رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزى درخواست نمود. صحبت در میان آنها درباره درخواست مزبور به مشاجره کشید. پیامبر به او گفت: آیا میخواهى که میان ما مردى به عنوان حکم داورى کند؟ گفت: آرى، پیامبر دنبال عمر فرستاد، عمر وارد شد. پیامبر به حفصه گفت: شروع کن. حفصه گفت: یا رسول اللّه خودت شروع کن و بگو ولى جز حق چیز دیگرى مگو، عمر در این میان برآشفت و دست خود را بلند کرد و سیلى محکمى به صورت دختر خود حفصه زد و به این اکتفا نکرد. باز سیلى دیگرى به صورت او نواخت. پیامبر فرمود: دست نگهدار عمر به دخترش گفت: باید بدانى که پیامبر هرگز جز حق و حقیقت چیز دیگرى نگفته است و سوگند یاد کرد که اگر در جلسه امروز حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود آن قدر وى را میزد تا بمیرد. پیامبر برخاست و به طرف غرفه دیگر رفت و یک ماه تمام با زنان خود معاشرت نکرد و با آنان غذا نخورد سپس این آیه نازل گردید.</ref><ref> در صحیح مسلم و مسند احمد و سنن نسائى از طریق ابوالزبیر از جابر نقل گردیده که روزى ابوبکر اجازه خواست نزد [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله برود. پیامبر اجازه نداد سپس عمر بن الخطاب آمد و اجازه خواست پیامبر اجازه نداد و بعد به هر دو اجازه ورود فرمود. آنها داخل شدند در حالتى که پیامبر با زنان خود که در اطراف وى بودند، نشسته بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این میان خاموش بود. عمر گفت: الآن کارى میکنم و سخنى مى گویم که پیامبر بخندد. عمر سخنى گفت: رسول خدا خندید به قسمى که دندانهاى وى آشکار شد. سپس فرمود: اینان که در اطراف من نشسته اند از من درخواست نفقه دارند. ابوبکر از جا برخاست تا عائشه را بزند و عمر نیز از جا برخاست تا حفصه را بزند و به دختران خویش گفتند: چرا از پیامبر چیزهائى میخواهید که در نزد او نیست سپس این آیه نازل شد پس از نزول این آیه رسول خدا رو به عائشه کرد و فرمود: الآن مخیرى که تصمیم بگیرى. عائشه گفت: من خدا و رسول او را اختیار کرده و برگزیده ام.</ref> | در چنین موردى خداوند به رسول خود دستور داد که زنان خویش را هم مخیر گرداند در این وقت زوجات مزبور 9 نفر بودند بنام: عائشه، حفصة، امّحبیبة دختر ابوسفیان، امّسلمة دختر ابوامیه، سودة دختر زمعة، صفیه دختر حىّ بن اخطب، میمونه دختر حرث الهلالیة، زینب دختر جحش الاسدیه، جویریه دختر حارث از طائفه بنىالمصطلق و پنج نفر اول آنها از طائفه قریش بوده اند.<ref> صاحب مجمع البیان گوید: مفسرین چنین گویند زنان [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله از پیامبر به خاطر زینت خود یا زیادى نفقه براى تفوق و برترى بر یکدیگر و یا هم چشمى با یکدیگر چیزهائى میخواستند سپس این آیه تخییر نازل گردید و احدى صاحب اسباب النزول از سعید بن جبیر او از ابن عباس چنین نقل نماید که روزى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله با حفصه دختر عمر نشسته بود. حفصه از رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزى درخواست نمود. صحبت در میان آنها درباره درخواست مزبور به مشاجره کشید. پیامبر به او گفت: آیا میخواهى که میان ما مردى به عنوان حکم داورى کند؟ گفت: آرى، پیامبر دنبال عمر فرستاد، عمر وارد شد. پیامبر به حفصه گفت: شروع کن. حفصه گفت: یا رسول اللّه خودت شروع کن و بگو ولى جز حق چیز دیگرى مگو، عمر در این میان برآشفت و دست خود را بلند کرد و سیلى محکمى به صورت دختر خود حفصه زد و به این اکتفا نکرد. باز سیلى دیگرى به صورت او نواخت. پیامبر فرمود: دست نگهدار عمر به دخترش گفت: باید بدانى که پیامبر هرگز جز حق و حقیقت چیز دیگرى نگفته است و سوگند یاد کرد که اگر در جلسه امروز حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود آن قدر وى را میزد تا بمیرد. پیامبر برخاست و به طرف غرفه دیگر رفت و یک ماه تمام با زنان خود معاشرت نکرد و با آنان غذا نخورد سپس این آیه نازل گردید.</ref><ref> در صحیح مسلم و مسند احمد و سنن نسائى از طریق ابوالزبیر از جابر نقل گردیده که روزى ابوبکر اجازه خواست نزد [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله برود. پیامبر اجازه نداد سپس عمر بن الخطاب آمد و اجازه خواست پیامبر اجازه نداد و بعد به هر دو اجازه ورود فرمود. آنها داخل شدند در حالتى که پیامبر با زنان خود که در اطراف وى بودند، نشسته بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این میان خاموش بود. عمر گفت: الآن کارى میکنم و سخنى مى گویم که پیامبر بخندد. عمر سخنى گفت: رسول خدا خندید به قسمى که دندانهاى وى آشکار شد. سپس فرمود: اینان که در اطراف من نشسته اند از من درخواست نفقه دارند. ابوبکر از جا برخاست تا عائشه را بزند و عمر نیز از جا برخاست تا حفصه را بزند و به دختران خویش گفتند: چرا از پیامبر چیزهائى میخواهید که در نزد او نیست سپس این آیه نازل شد پس از نزول این آیه رسول خدا رو به عائشه کرد و فرمود: الآن مخیرى که تصمیم بگیرى. عائشه گفت: من خدا و رسول او را اختیار کرده و برگزیده ام.</ref> | ||
− | ==پانویس == | + | ==پانویس== |
− | <references /> | + | <references/> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | ==منابع== | ||
* قرآن کریم، ترجمه عبدالمحمد آیتی. | * قرآن کریم، ترجمه عبدالمحمد آیتی. | ||
+ | * محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 630. | ||
− | + | ==پیوندها== | |
− | + | * [[سوره احزاب]] | |
− | + | * [[سوره احزاب/متن و ترجمه سوره]] | |
− | |||
− | *[[سوره احزاب ]] | ||
− | |||
− | *[[سوره احزاب /متن و ترجمه سوره | ||
− | |||
− | |||
+ | [[رده:آیات سوره احزاب]] | ||
[[رده:آیات دارای شان نزول]] | [[رده:آیات دارای شان نزول]] |
نسخهٔ ۲ دسامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۳۳
متن آیه
ترجمه
ای پیامبر به زنانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت های آن هستید، بیایید تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نیکو رهایتان کنم.
نزول
«شیخ طوسى» گویند: درباره علت نزول این آیه قول معروفى است، راجع به بعضى از زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله که خداوند آنان را مورد عتاب و خطاب قرار داده و آنها را میان زیستن با رسول خدا صلى الله علیه و آله که توام با نعیم و ثواب آخرت است و مفارقت و جدائى از پیامبر و طلاق مخیر گردانیده بود و سبب آن چنین روایت شده.
هر یک از زنان مزبور چیزى از پیامبر خواسته بودند که تهیه آن بر پیامبر مشکل بوده مثلاً زینب دختر جحش برد یمانى میخواست، حفصه لباس مصرى درخواست کرده بود، میمونه حلّه خواسته بود و سودة قطیفه خیبرى و سایرین معجر و چیزهاى دیگر خواسته بودند و پیامبر نمیتوانست آنها را فراهم نماید زیرا خداوند رسول خویش را در میان ملک دنیا و نعیم آخرت مخیر گردانیده بود و پیامبر هم نعیم آخرت را برگزیده بود.
در چنین موردى خداوند به رسول خود دستور داد که زنان خویش را هم مخیر گرداند در این وقت زوجات مزبور 9 نفر بودند بنام: عائشه، حفصة، امّحبیبة دختر ابوسفیان، امّسلمة دختر ابوامیه، سودة دختر زمعة، صفیه دختر حىّ بن اخطب، میمونه دختر حرث الهلالیة، زینب دختر جحش الاسدیه، جویریه دختر حارث از طائفه بنىالمصطلق و پنج نفر اول آنها از طائفه قریش بوده اند.[۱][۲]
پانویس
- ↑ صاحب مجمع البیان گوید: مفسرین چنین گویند زنان رسول خدا صلى الله علیه و آله از پیامبر به خاطر زینت خود یا زیادى نفقه براى تفوق و برترى بر یکدیگر و یا هم چشمى با یکدیگر چیزهائى میخواستند سپس این آیه تخییر نازل گردید و احدى صاحب اسباب النزول از سعید بن جبیر او از ابن عباس چنین نقل نماید که روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله با حفصه دختر عمر نشسته بود. حفصه از رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزى درخواست نمود. صحبت در میان آنها درباره درخواست مزبور به مشاجره کشید. پیامبر به او گفت: آیا میخواهى که میان ما مردى به عنوان حکم داورى کند؟ گفت: آرى، پیامبر دنبال عمر فرستاد، عمر وارد شد. پیامبر به حفصه گفت: شروع کن. حفصه گفت: یا رسول اللّه خودت شروع کن و بگو ولى جز حق چیز دیگرى مگو، عمر در این میان برآشفت و دست خود را بلند کرد و سیلى محکمى به صورت دختر خود حفصه زد و به این اکتفا نکرد. باز سیلى دیگرى به صورت او نواخت. پیامبر فرمود: دست نگهدار عمر به دخترش گفت: باید بدانى که پیامبر هرگز جز حق و حقیقت چیز دیگرى نگفته است و سوگند یاد کرد که اگر در جلسه امروز حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود آن قدر وى را میزد تا بمیرد. پیامبر برخاست و به طرف غرفه دیگر رفت و یک ماه تمام با زنان خود معاشرت نکرد و با آنان غذا نخورد سپس این آیه نازل گردید.
- ↑ در صحیح مسلم و مسند احمد و سنن نسائى از طریق ابوالزبیر از جابر نقل گردیده که روزى ابوبکر اجازه خواست نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برود. پیامبر اجازه نداد سپس عمر بن الخطاب آمد و اجازه خواست پیامبر اجازه نداد و بعد به هر دو اجازه ورود فرمود. آنها داخل شدند در حالتى که پیامبر با زنان خود که در اطراف وى بودند، نشسته بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این میان خاموش بود. عمر گفت: الآن کارى میکنم و سخنى مى گویم که پیامبر بخندد. عمر سخنى گفت: رسول خدا خندید به قسمى که دندانهاى وى آشکار شد. سپس فرمود: اینان که در اطراف من نشسته اند از من درخواست نفقه دارند. ابوبکر از جا برخاست تا عائشه را بزند و عمر نیز از جا برخاست تا حفصه را بزند و به دختران خویش گفتند: چرا از پیامبر چیزهائى میخواهید که در نزد او نیست سپس این آیه نازل شد پس از نزول این آیه رسول خدا رو به عائشه کرد و فرمود: الآن مخیرى که تصمیم بگیرى. عائشه گفت: من خدا و رسول او را اختیار کرده و برگزیده ام.
منابع
- قرآن کریم، ترجمه عبدالمحمد آیتی.
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 630.