ابودرداء انصاری: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) جز (مهدی موسوی صفحهٔ ابودَرداء انصارى را به ابودرداء انصاری منتقل کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | + | «عُوَیمر بن زید بن قیس خزرجى» معروف به «ابودرداء انصارى» از معلمان [[قرآن]] و صحابى پیامبر. | |
− | == | + | ==زندگینامه== |
− | وى | + | وى آخرین فرد از خانواده خویش<ref>الطبقات، ج 7، ص 274.</ref> یا آخرین شخص از [[انصار]]<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.</ref> است كه در [[جنگ بدر]] به [[اسلام]] گروید.<ref> تهذیب التهذیب، ج 8، ص 151.</ref> بنا به نقلى، روزى عبدالله بن رواحه كه با او در [[جاهلیت]] عقد برادرى داشت<ref>الطبقات، ج 7، ص 274.</ref> (به همراه محمد بن مَسلَمه)<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 106.</ref> در غیاب وى با تیشهاى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله آمد. حضرت دربارهاش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.<ref> همان، ص 105؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 340.</ref> |
− | او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و | + | او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و [[عبادت]]، عبادت را برگزید.<ref> الطبقات، ج 7، ص 275؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 25.</ref> [[زهد]] ورزى افراطى او و ترك همه لذتهاى مادى كه به شكایت همسرش به [[سلمان فارسى]] و وادارى وى به رعایت [[اعتدال]] در امور زندگى انجامید،<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 115.</ref> تجلى چنین دگرگونى است، تا آنجا كه مىگوید: دنیا سراى تاریكى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمىیابند.<ref> الاستیعاب، ج 3، ص 300.</ref> |
شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فیك جاهِلیّة و او پرسید: جاهلیةُ كفر أو إسلام و پیامبر فرمود: جاهلیة كفر.<ref> حاشیه شیخزاده، ج 6، ص 634.</ref> | شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فیك جاهِلیّة و او پرسید: جاهلیةُ كفر أو إسلام و پیامبر فرمود: جاهلیة كفر.<ref> حاشیه شیخزاده، ج 6، ص 634.</ref> | ||
− | ابودرداء جز در | + | ابودرداء جز در جنگ بدر، در دیگر جنگهاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته<ref> الاستیعاب، ج 3، ص 299.</ref> و با پایمردى خویش در [[جنگ اُحد]]، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛<ref> المغازى، ج 1، ص 253.</ref> گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در [[جنگ خندق]] دانستهاند.<ref> اسدالغابه، ج 4، ص 307.</ref> در جریان مؤاخات (پیمان [[برادری|برادرى]])، پیامبر او را با [[سلمان فارسى]] برادر كرد؛<ref> سیره ابن هشام، ج 2، ص 506؛ اسدالغابه، ج 4، ص 307.</ref> گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى<ref> سیره ابن هشام، ج 2، ص 506.</ref> و برادرى ابودرداء با عوف بن مالك نیز نقل شده است.<ref> تهذیب التهذیب، ج 8، ص 151.</ref> |
− | ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در | + | ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در [[جنگ یرموک|جنگ یرموك]] و در محاصره [[دمشق]] حضور داشت.<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 93.</ref> از حیات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نیست ولى در دوره عمر یكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى یزید بن ابىسفیان (امیر [[شام]]) به فرمان عمر براى آموزش [[قرآن]] و معارف دینى به شام رفت؛<ref> رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج 2، ص 19.</ref> سپس (به نقلى) به مقام [[قضاوت]] آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه كند<ref> الاستیعاب، ج 3، ص 300.</ref> و هنگامى كه این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مىگویید، در حالى كه اگر مردم مىدانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است هر آینه با بىرغبتى آن را به یكدیگر وامىگذاشتند.<ref> الطبقات، ج 7، ص 275.</ref> گویا از سوى [[عثمان]] نیز به قضاوت آنجا نصب شد.<ref> الاستیعاب، ج 4، ص 211.</ref> |
− | از ابودرداء جملهاى نقل شده كه اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حكایت دارد: | + | از ابودرداء جملهاى نقل شده كه اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و [[امویان]] حكایت دارد: «لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ [[معاویه]]».<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.</ref> شاید همین گرایش، وى را به سوى [[شام]] كشانده تا در آنجا سكنا گزیند.<ref> الاستیعاب، ج 3، ص 299.</ref> واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)<ref> همان، ص 300.</ref> و ماندگارىاش تا پایان عمر در آن سرزمین در این جهت قابل توجه است. |
− | ابودرداء | + | ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر [[خلافت]] عثمان به سال 31<ref> الاستیعاب، ج 3، ص 300.</ref> یا 32 هجرى در [[دمشق]] درگذشت.<ref> الطبقات، ج 7، ص 276.</ref> بنا به نقلى وى در دوران خلافت [[امام على]] علیهالسلام پس از [[صفین]] وفات یافته است.<ref> الفتوح، ج 3، ص 61ـ63.</ref> |
− | در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث بن سعد از سعد كه مىگوید: من ابودرداء را دیدم كه داخل مسجد مىشد، در حالى كه همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده از وى دانش كسب مىكردند،<ref> تذكرةالحفاظ، ج 1، ص 25.</ref> | + | ابودرداء از روایتگران پیامبر صلی الله علیه و آله است<ref> الطبقات، ج 7، ص 275.</ref> و از [[زید بن ثابت]] و [[عایشه]]، همسر [[رسول خدا]] نیز [[حدیث]] نقل كرده است<ref> تهذیب الكمال، ج 22، ص 470.</ref> و افراد بسیارى چون [[انس بن مالک|انس بن مالك]]، فضالة بن عبید، أبوأمامه، [[عبدالله بن عمر|عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن عباس|عبدالله بن عباس]] و... از او روایت كردهاند.<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 93.</ref> |
+ | |||
+ | در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث بن سعد از سعد كه مىگوید: من ابودرداء را دیدم كه داخل [[مسجد]] مىشد، در حالى كه همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده و از وى دانش كسب مىكردند،<ref> تذكرةالحفاظ، ج 1، ص 25.</ref> قابل توجه است. | ||
==ابودرداء در شأن نزول== | ==ابودرداء در شأن نزول== | ||
سطر ۲۶: | سطر ۲۸: | ||
بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آیات نام بردهاند: | بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آیات نام بردهاند: | ||
− | # طبرى در ذیل آیه 92 [[سوره نساء]]/4 {{متن قرآن|«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا»}} به استناد مرسله ابن زید وى را یكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سریهاى، چوپانى را ـ با اینكه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت.<p>حضرت از كار وى انتقاد كرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.<ref> جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 278.</ref> با اینكه طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ابى ربیعه نیز محتمل دانسته،<ref> همان، ص 277.</ref> این احتمال را هم ذكر مىكند كه ممكن است آیه هم درباره عیاش بن ابىربیعه و كشته وى و هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 278.</ref> با همه این احتمالها طبرى از یك امر برتر غفلت نمىكند كه به هر حال شأن نزول آیه آموزش یك حكم دینى در باب قتل است كه با هر یك از احتمالها سازگار است.</p>مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل كرده و بىتأیید از كنار آن گذشته بلكه به گونهاى آن را ضعیف شمردهاند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش بن ابىربیعه مخزومى دانسته كه حارث بن یزید بن انسة العامرى را بىآن كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مىكند.<ref> مجمعالبیان، ج 3، ص 138.</ref><p>قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شاید در زمانهاى نزدیكى، جریانها (قتلها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آنها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج 5، ص 202.</ref></p> | + | #طبرى در ذیل آیه 92 [[سوره نساء]]/4 {{متن قرآن|«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا»}} به استناد مرسله ابن زید وى را یكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سریهاى، چوپانى را ـ با اینكه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت.<p>حضرت از كار وى انتقاد كرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.<ref> جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 278.</ref> با اینكه طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ابى ربیعه نیز محتمل دانسته،<ref> همان، ص 277.</ref> این احتمال را هم ذكر مىكند كه ممكن است آیه هم درباره عیاش بن ابىربیعه و كشته وى و هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 278.</ref> با همه این احتمالها طبرى از یك امر برتر غفلت نمىكند كه به هر حال شأن نزول آیه آموزش یك حكم دینى در باب قتل است كه با هر یك از احتمالها سازگار است.</p>مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل كرده و بىتأیید از كنار آن گذشته بلكه به گونهاى آن را ضعیف شمردهاند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش بن ابىربیعه مخزومى دانسته كه حارث بن یزید بن انسة العامرى را بىآن كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مىكند.<ref> مجمعالبیان، ج 3، ص 138.</ref><p>قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شاید در زمانهاى نزدیكى، جریانها (قتلها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آنها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج 5، ص 202.</ref></p> |
− | # در ذیل آیه 94 سوره نساء/4 نیز كه ادامه ماجراى پیشین است: {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»}}. طبرى ضمن احتمالهاى چندى از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در اینجا نقل كردهاند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن زید را به واقع نزدیكتر مىبیند؛ گرچه مىگوید: در داستان ابهامهایى وجود دارد.<ref> المیزان، ج 5، ص 44.</ref> | + | #در ذیل آیه 94 سوره نساء/4 نیز كه ادامه ماجراى پیشین است: {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»}}. طبرى ضمن احتمالهاى چندى از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در اینجا نقل كردهاند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن زید را به واقع نزدیكتر مىبیند؛ گرچه مىگوید: در داستان ابهامهایى وجود دارد.<ref> المیزان، ج 5، ص 44.</ref> |
− | # [[سیوطى]] در ذیل آیه 65 [[سوره توبه]]/9 از ابونعیم نقل مىكند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را كه ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مىشود، بخل مىورزید و هنگام غذا خوردن، لقمهاى بزرگ برمىدارید؟ ابودرداء بى آن كه چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج 4، ص 229 و 230.</ref>«و اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مىكردید) بىگمان خواهند گفت: ما فقط حرف مىزدیم و خود را سرگرم مىكردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مىكردید؟» سیوطى احتمالهاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذكر مىكند.<ref> الدرّ المنثور، ج 4، ص 230.</ref> | + | #[[سیوطى]] در ذیل آیه 65 [[سوره توبه]]/9 از ابونعیم نقل مىكند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را كه ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مىشود، بخل مىورزید و هنگام غذا خوردن، لقمهاى بزرگ برمىدارید؟ ابودرداء بى آن كه چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج 4، ص 229 و 230.</ref>«و اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مىكردید) بىگمان خواهند گفت: ما فقط حرف مىزدیم و خود را سرگرم مىكردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مىكردید؟» سیوطى احتمالهاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذكر مىكند.<ref> الدرّ المنثور، ج 4، ص 230.</ref> |
− | # میبدى در ذیل آیه 29 [[سوره مطففین]]/83 {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ»}} ابودرداء را یكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛<ref> [[كشفالاسرار]]، ج 10، ص 419.</ref> بى آن كه وى به زمان نزول آیه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسین فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آیه را درباره على علیهالسلام نیز ذكر مىكند. | + | #میبدى در ذیل آیه 29 [[سوره مطففین]]/83 {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ»}} ابودرداء را یكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛<ref> [[كشفالاسرار]]، ج 10، ص 419.</ref> بى آن كه وى به زمان نزول آیه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسین فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آیه را درباره على علیهالسلام نیز ذكر مىكند. |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== | ||
سطر ۴۹: | سطر ۵۱: | ||
|رده= دارد | |رده= دارد | ||
}} | }} | ||
− | |||
[[رده: اصحاب پیامبر]] | [[رده: اصحاب پیامبر]] | ||
[[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن]] | [[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن]] | ||
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]] | [[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]] |
نسخهٔ ۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۵
«عُوَیمر بن زید بن قیس خزرجى» معروف به «ابودرداء انصارى» از معلمان قرآن و صحابى پیامبر.
زندگینامه
وى آخرین فرد از خانواده خویش[۱] یا آخرین شخص از انصار[۲] است كه در جنگ بدر به اسلام گروید.[۳] بنا به نقلى، روزى عبدالله بن رواحه كه با او در جاهلیت عقد برادرى داشت[۴] (به همراه محمد بن مَسلَمه)[۵] در غیاب وى با تیشهاى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد. حضرت دربارهاش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.[۶]
او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و عبادت، عبادت را برگزید.[۷] زهد ورزى افراطى او و ترك همه لذتهاى مادى كه به شكایت همسرش به سلمان فارسى و وادارى وى به رعایت اعتدال در امور زندگى انجامید،[۸] تجلى چنین دگرگونى است، تا آنجا كه مىگوید: دنیا سراى تاریكى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمىیابند.[۹]
شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فیك جاهِلیّة و او پرسید: جاهلیةُ كفر أو إسلام و پیامبر فرمود: جاهلیة كفر.[۱۰]
ابودرداء جز در جنگ بدر، در دیگر جنگهاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته[۱۱] و با پایمردى خویش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛[۱۲] گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در جنگ خندق دانستهاند.[۱۳] در جریان مؤاخات (پیمان برادرى)، پیامبر او را با سلمان فارسى برادر كرد؛[۱۴] گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى[۱۵] و برادرى ابودرداء با عوف بن مالك نیز نقل شده است.[۱۶]
ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در جنگ یرموك و در محاصره دمشق حضور داشت.[۱۷] از حیات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نیست ولى در دوره عمر یكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى یزید بن ابىسفیان (امیر شام) به فرمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت؛[۱۸] سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه كند[۱۹] و هنگامى كه این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مىگویید، در حالى كه اگر مردم مىدانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است هر آینه با بىرغبتى آن را به یكدیگر وامىگذاشتند.[۲۰] گویا از سوى عثمان نیز به قضاوت آنجا نصب شد.[۲۱]
از ابودرداء جملهاى نقل شده كه اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حكایت دارد: «لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاویه».[۲۲] شاید همین گرایش، وى را به سوى شام كشانده تا در آنجا سكنا گزیند.[۲۳] واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)[۲۴] و ماندگارىاش تا پایان عمر در آن سرزمین در این جهت قابل توجه است.
ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر خلافت عثمان به سال 31[۲۵] یا 32 هجرى در دمشق درگذشت.[۲۶] بنا به نقلى وى در دوران خلافت امام على علیهالسلام پس از صفین وفات یافته است.[۲۷]
ابودرداء از روایتگران پیامبر صلی الله علیه و آله است[۲۸] و از زید بن ثابت و عایشه، همسر رسول خدا نیز حدیث نقل كرده است[۲۹] و افراد بسیارى چون انس بن مالك، فضالة بن عبید، أبوأمامه، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس و... از او روایت كردهاند.[۳۰]
در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث بن سعد از سعد كه مىگوید: من ابودرداء را دیدم كه داخل مسجد مىشد، در حالى كه همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده و از وى دانش كسب مىكردند،[۳۱] قابل توجه است.
ابودرداء در شأن نزول
بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آیات نام بردهاند:
- طبرى در ذیل آیه 92 سوره نساء/4 «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا» به استناد مرسله ابن زید وى را یكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سریهاى، چوپانى را ـ با اینكه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت.
حضرت از كار وى انتقاد كرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.[۳۲] با اینكه طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ابى ربیعه نیز محتمل دانسته،[۳۳] این احتمال را هم ذكر مىكند كه ممكن است آیه هم درباره عیاش بن ابىربیعه و كشته وى و هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.[۳۴] با همه این احتمالها طبرى از یك امر برتر غفلت نمىكند كه به هر حال شأن نزول آیه آموزش یك حكم دینى در باب قتل است كه با هر یك از احتمالها سازگار است.
مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل كرده و بىتأیید از كنار آن گذشته بلكه به گونهاى آن را ضعیف شمردهاند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش بن ابىربیعه مخزومى دانسته كه حارث بن یزید بن انسة العامرى را بىآن كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مىكند.[۳۵]قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شاید در زمانهاى نزدیكى، جریانها (قتلها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آنها نازل شده باشد.[۳۶]
- در ذیل آیه 94 سوره نساء/4 نیز كه ادامه ماجراى پیشین است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا». طبرى ضمن احتمالهاى چندى از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در اینجا نقل كردهاند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن زید را به واقع نزدیكتر مىبیند؛ گرچه مىگوید: در داستان ابهامهایى وجود دارد.[۳۷]
- سیوطى در ذیل آیه 65 سوره توبه/9 از ابونعیم نقل مىكند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را كه ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مىشود، بخل مىورزید و هنگام غذا خوردن، لقمهاى بزرگ برمىدارید؟ ابودرداء بى آن كه چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:[۳۸]«و اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مىكردید) بىگمان خواهند گفت: ما فقط حرف مىزدیم و خود را سرگرم مىكردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مىكردید؟» سیوطى احتمالهاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذكر مىكند.[۳۹]
- میبدى در ذیل آیه 29 سوره مطففین/83 «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» ابودرداء را یكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛[۴۰] بى آن كه وى به زمان نزول آیه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسین فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آیه را درباره على علیهالسلام نیز ذكر مىكند.
پانویس
- ↑ الطبقات، ج 7، ص 274.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 151.
- ↑ الطبقات، ج 7، ص 274.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 47، ص 106.
- ↑ همان، ص 105؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 340.
- ↑ الطبقات، ج 7، ص 275؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 25.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 47، ص 115.
- ↑ الاستیعاب، ج 3، ص 300.
- ↑ حاشیه شیخزاده، ج 6، ص 634.
- ↑ الاستیعاب، ج 3، ص 299.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 253.
- ↑ اسدالغابه، ج 4، ص 307.
- ↑ سیره ابن هشام، ج 2، ص 506؛ اسدالغابه، ج 4، ص 307.
- ↑ سیره ابن هشام، ج 2، ص 506.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 151.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 47، ص 93.
- ↑ رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج 2، ص 19.
- ↑ الاستیعاب، ج 3، ص 300.
- ↑ الطبقات، ج 7، ص 275.
- ↑ الاستیعاب، ج 4، ص 211.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.
- ↑ الاستیعاب، ج 3، ص 299.
- ↑ همان، ص 300.
- ↑ الاستیعاب، ج 3، ص 300.
- ↑ الطبقات، ج 7، ص 276.
- ↑ الفتوح، ج 3، ص 61ـ63.
- ↑ الطبقات، ج 7، ص 275.
- ↑ تهذیب الكمال، ج 22، ص 470.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 47، ص 93.
- ↑ تذكرةالحفاظ، ج 1، ص 25.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 278.
- ↑ همان، ص 277.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 278.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 138.
- ↑ قرطبى، ج 5، ص 202.
- ↑ المیزان، ج 5، ص 44.
- ↑ الدرّالمنثور، ج 4، ص 229 و 230.
- ↑ الدرّ المنثور، ج 4، ص 230.
- ↑ كشفالاسرار، ج 10، ص 419.
منابع
سید علیرضا واسعى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 661-664.