منابع و پی نوشتهای ضعیف
جامعیت مقاله رعایت نشده است
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

معرفت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (9پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
سطر ۳: سطر ۳:
  
 
علم شناختشناسی علمی است که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث میکند.
 
علم شناختشناسی علمی است که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث میکند.
 +
==معنای معرفت==
 +
 +
‌معرفت و عرفان، ادراک شیء است به‌ اندیشه و تدبر در اثر آن چیز، که اخصّ از [[علم]] می‌باشد؛ زیرا علم مطلق ادراک است و به تفکّر در خود شیء نیز حاصل می‌شود. به‌ عبارت‌ دیگر می‌توان گفت: معرفت اعم است؛ زیرا علم ادراک حقیقت شیء است و معرفت ادراک شیء است؛ خواه به حقیقت باشد یا به ظاهر و آثار.
 +
 +
امّا معرفت «ربّ»، به تدبّر در آثار حاصل می‌شود، نه به‌ اندیشه در ذات او. از سوی‌ دیگر گفته می‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌داند و گفته نمی‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌شناسد؛ زیرا معرفت بر علمی اطلاق می‌شود که وصول به آن با تفکّر باشد و خدا از آن منزه است؛ بلکه علم خدا حضوری و بدون سابقه تفکّر و‌ اندیشه و غیرمسبوق به جهل و عدم است.
 +
 +
از جمله فرق‌های معرفت و علم این است که فرموده‌اند: ضدّ معرفت انکار است، چنان‌که در قرآن مجید می‌فرماید: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّٰهِ ثُمَّ یُنکِرُونَها؛ [۱۱] آنها نعمت خدا را می‌شناسند سپس آن را انکار می‌کنند»
 +
و می‌توان گفت: این هم اِشعار دارد بر اینکه معرفت از اموری است که در فطرت انسان است، به آنچه که به آن تعلق می‌گیرد، جهل مطلق ندارد. لذا اگر آن را نفی کرد، انکار است. و جهل یا اعم از عدم معرفت و عدم علم است یا فقط ضدّ علم است.
 +
 +
امّا در اصطلاح عرفان و عرفای حقیقی، عارف‌صورتان مجازی که ریاضات حقّه و شرعی را ترک کرده و به اوراد و اذکار و ترتیبات مبتدع و غیر وارده از مبدا وحی و خواندن اشعار و غزلیات سرگرم‌کننده و تعالیم افراد منحرف را به‌جای تعالیم اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) برنامه خود قرار داده و ترک دنیا را به ترک امر به معروف و نهی از منکر و مداخله‌ نداشتن در امور اجتماعی می‌دانند و می‌خواهند با همه در مسلک صلح کل باشند، عارف نمی‌گویند؛ بلکه عارف کسی است که در معرفت خدا و معرفت انبیا و اوصیا که اولیای مسلّم اویند و معرفت شریعت و احکام او و سلوک راه آنها، به مقامات و درجاتی نایل شده باشد.
 +
 +
==ابزارهای معرفت==
 +
اگر معلومات و شناخت هاى خود را با دقت ریشه یابى كنیم، خواهیم دید كه تمام معارف ما یا از طریق حواس حاصل مى شود یا از طریق عقل و یا از طریق قلب.
 +
 +
بنا بر این، مى توان گفت كه حس و عقل و قلب، هم راه هاى شناخت هستند ؛ زیرا انسان از این راه ها با هستى آشنا مى شود. و هم ابزار شناخت هستند، چون انسان با این ابزارها، هستى را كشف مى كند. همچنین مى توان گفت این سه منبع شناخت در انسان وجود دارند ؛ زیرا منبع به معناى مركز و محلّ جوشش است و حس و عقل و قلب ـ چنان كه توضیح خواهیم داد ـ محلّ جوشش شناخت ها و آگاهى هاى انسان اند.
 +
 +
به تعبیر ساده تر، در وجود انسان سه دریچه براى شناخت وجود دارد كه انسان با گشودن هر یك به شناخت ها و آگاهى هاى ویژه اى دست مى یابد. نام دریچه نخست حس، نام دریچه دوم، عقل و نام دریچه سوم، قلب است.
 +
 +
حواس پنجگانه، روزنه هایى هستند كه ابتدایى ترین و سطحى ترین شناخت ها از هستى را براى انسان ایجاد مى كنند. چنانچه هر یك از این روزنه ها مسدود شود، شناخت ویژه آن از انسان سلب مى گردد. سخن معروفى است كه «من فقد حِسّا فقد علما»؛[۲]یعنى كسى كه حسّى را از دست دهد، علمى را از دست داده است.
 +
 +
منبع عقل
 +
 +
دومین منبع شناخت در وجود انسان عقل است. عقل دریچه اى است كه انسان از طریق آن با فضاى گسترده تر و عمیق ترى از فضاى حسى آشنا مى شود. عقل عبارت است از مركز فكر و اندیشه، و از ویژگى هاى آن، تركیب، تجزیه، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم ذهنى است.
 +
 +
منبع قلب
 +
 +
سومین منبع شناخت در وجود انسان قلب است. قلب، دروازه اى است كه انسان از طریق آن به نحو گسترده تر و عمیق تر از فضاى حسّى و عقلى با جهان هستى آشنا مى شود.
 +
 +
معناى قلب عبارت از مركز شناخت ها و آگاهى هایى است كه نه حسى است و نه عقلى، بلكه از عمق وجود انسان به طور ناخود آگاه مى جوشد. در مبحث شناخت، هر جا كه «قلب» به عنوان یكى از منابع شناخت در كنار «عقل» و «حس» مطرح مى شود، مقصود، به معناى مركز شناخت هاى غیر حسّى و غیر عقلى است.
 +
 +
انسان علاوه بر شناخت هاى حسّى كه از راه حواس پنجگانه براى او حاصل مى شود، و شناخت هاى عقلى كه از راه اندیشه و فكر به وجود مى آید، یك سلسله شناخت هایى را در وجود خود مى یابد كه این شناخت ها نه حسّى است و نه عقلى؛ به این معنا كه نه منبع حس مى تواند این شناخت ها را تولید كند و نه منبع عقل، مانند: علاقه به فرزند، رحم و عطوفت، بى رحمى و قساوت، و...
 +
 +
شناخت هاى عقلى و قلبى دو تفاوت دارند: یكى در مركز رابطه و دیگر در نحوه شناخت. مركز شناخت هاى عقلى، مغز است و مركز شناخت هاى قلبى، قلب (به معناى عضوی از بدن). همچنین شناخت عقلى، علم و دانستن است و شناخت قلبى، وجدان كردن و یافتن. {مبانی شناخت، محمّد محمدی ری‌شهری، صفحه ۱۶۱-۱۷۸
 +
 +
ابزار معرفت دینی بدین قرار است:
 +
الف: حواس ظاهری
 +
حسّ بینایی در معرفت دینی نقش مهمی دارد، مشاهده‏ آیات تکوینی، زمینه تفکر و تعقل در دستگاه عظیم طبیعت را فراهم می ‏سازد. حس شنوایی نیز در معرفت دینی نقش عمیق و گسترده‏ ای دارد، اصولاً طریق نقل در معرفت‏های دینی وابسته به آن است.
 +
 +
ب. یافته ‏های وجدانی
 +
از راه دل و وجدان نیز می‏ توان، هم در زمینه‏ معرفت‏های اثباتی و هم در مورد معرفت‏های تبیینی بهره گرفت، آنچه انسان در درون خود وجدان می‏ کند و با وضوح و روشنی می‏ یابد، به گونه‏ ای که شک و تردید را بر نمی ‏تابد، برای او معتبر و سودمند است. این درک وجدانی و معرفت شهودی و درونی آنگاه معتبر و سودمند است که با مسلمات عقلی و شرعی تعارض نداشته باشد.
 +
 +
 +
 +
در اینجا ذکر این نکته لازم است که انسان‌ها در وجدان ناخودآگاه خویش از این معرفت (خودشناسی) کم و بیش بی‌بهره نیستند، که فرمود: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» [۳۱] ولی اکثریت مردم در وجدان خودآگاه از آن غافل‌اند که «وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» [۳۲] یعنی بیشتر مردم آگاهی به وجدان و احساس فطری خویش ندارند، و به اصطلاح علم به علم ندارند. بدیهی است آنچه موضوع تکلیف و منشأ [[ثواب]] و عقاب است، معرفت آگاهانه است و به عبارت دیگر، آنچه مهم است، آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسئولیت‌های انسانی و الهی راه‌یابی. آری، این‌گونه معرفت است که در آیات و روایات در تحصیل آن تاکید اکید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها عبادت مقبول و مفید، عبادتی است که توام با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است که به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد، اما عبادت تکوینی در همه چیز موجود است که فرمود: «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماوات وَ ما فی‌الْاَرْضِ...؛ [۳۳] آنچه در آسمان‌ها و زمین است برای خدا سجده می‌کنند....».
 +
 +
۱ - حدیث معرفت نفس
 +
 +
بنا بر اینکه عرفان و معرفت اعم از معرفت حقیقت شیء یا آثار و وجوه آن باشد، حدیث شریف معروف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۱][۲] را این‌گونه می‌توان تفسیر نمود: هرکس حقیقت نفس خود را که مرکب و محتاج و دارای سایر صفات و مشخصاتی است که باری‌تعالی از آن منزه است شناخت، پروردگار خود را که از این صفات منزه است، می‌شناسد؛ و صورت عرفان اوّل، عرفان حقیقت نفس است و عرفان دوم، همان عرفان شیء و به چیزهایی است که از او سلب می‌شود و خارج از حقیقت ذات اوست.
 +
و می‌توان تفسیر نمود: هر کس شناخت نفس خود را که محتاج و نیازمند به غیر و مصنوع و مخلوق و مملوک غیر و غیرمستقل بالذات و معلول و حادث است، خدا را که صانع و خالق و مالک و آفریننده و هستی‌بخش اوست، به بی‌نیازی و کمال و سایر صفات جلال و جمال می‌شناسد، که بنابراین وجه، عرفان و معرفت در هر دو جزء حدیث به‌ معنای عرفان آثار و تفکّر در آثار و اوصاف نفس و رب حاصل شده و به معرفت حقیقت آنها ارتباط و دلالت ندارد.
 +
و می‌توان تفسیر نمود: هرکس نفس خود را بشناسد به اینکه حقیقت آن‌را نمی‌توان شناخت و درک آن میسّر نیست، پروردگار خود را نیز می‌شناسد به اینکه حقیقت وجود و کُنه ذاتش از دسترس ادراک بیرون است و بنابراین وجه نیز، معرفت به حقیقت ذات تعلق نگرفته و با تدبّر در آثار حاصل شده است. و در این معنا شاعر می‌گوید:
 +
تو که در علم خود زبون باشی •••••• عارف کردگار چون باشی
 +
و می‌توان تفسیر نمود: هرکس نفس خود را بشناسد که در اداره تمام اموری که مربوط به اوست از جسم و روح یگانه است و تمام اعضا و قوا تحت فرماندهی واحد قرار دارند، و اگر نظام اداره نفس، دو فرمانده و دو مدیر داشت، امور آن مختل و تباه می‌گشت، می‌فهمد که در کل جهان و تمام عالم امکان نیز اگر فرماندهی و مدیریت متعدد باشد، نظام عالم کائنات مختل و همه تباه می‌شوند؛ لذا خدا را به یگانگی و وحدت و بی‌شریکی می‌شناسد. بنابراین وجه نیز، عرفان به غیرحقیقت و کنه ذات تعلق گرفته و به تدبّر در آثار حاصل شده است.
 +
تفسیر دیگر این است: هرکس نفس خود را بشناسد به اینکه دارای توانایی و علم و ادراک است ـ هرچند محدود ـ می‌شناسد آن کسی که او را آفریده و این صفات را به او عطا کرده است، خود دارای تمام صفات کمالیه است؛ زیرا بدیهی است که نیازمند، کسی را بی‌نیاز نخواهد کرد.
 +
ذات نایافته از هستی‌بخش•••••• کی تواند که شود هستی‌بخش
 +
و نیز به تدبّر و‌ اندیشه می‌شناسد که این صفات را خودش به خودش نداده، چنان‌که خودش را خودش نیافریده است، پس می‌شناسد که بخشنده، هرچه از هستی و صفات جمال و جلال دارد، از خودش می‌باشد که این هستی و این صفات را به او عطا کرده است. بنابراین وجه نیز، عرفان در هر دو جزء به تدبر در آثار فراهم می‌شود.
 +
سایر وجوهی که در تفسیر این حدیث می‌توان بیان کرد، نیز از این دو قسم خارج نیست؛ که یا معرفت نفس به حقیقت و به تدبّر در ذات آن حاصل شده و یا به تدبّر در‌ اندیشه آثار آن.
 +
 +
۶ - خودشناسی و خداشناسی
 +
 +
دانشمندان علم اخلاق، هدف نهایی این علم را تهذیب نفس و خوشبختی و سعادت انسان می‌دانند و رسیدن به این هدف امکان ندارد جز از را ه خودشناسی. اما این سؤال مطرح می‌شود: کدام نفس است که معرفت آن مقدّمه تهذیب و تزکیه و وسیله شناخت پروردگار متعال است؟
 +
آیا همان نفخه الهیه است که ملاک برتری انسان بر فرشتگان است و از آن تعبیر به «روح» می‌شود؟ (اشاره به این آیه است که می‌فرماید: «ثُمَّ سَویّهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن روحِهِ...؛ [۱۴] بعد‌ اندام او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید.»
 +
 +
آیا نفس مُلهَمَه (اشاره به آیات ۷ و ۸ سوره شمس است که می‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سوّاها فالهَمهَا فُجُورَها وَ تَقْواها». ) [۱۶][۱۷] است که خدا به آن سوگند یاد فرموده و فجور و تقوا را به آن الهام کرده است؟
 +
آیا نفس امّاره به سوء (مقصود این آیه است که می‌فرماید: «وَ ما اُبَرِّئُ نَفْسِی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی اِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ [۱۸] من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدی‌ها امر می‌کند مگر آنکه پروردگارم رحم کند، که پروردگارم غفور و رحیم است). است که همواره انسان را به بدی می‌خواند؟
 +
آیا نفس لوّامه (اشاره به این آیه شریفه است: «لا اُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛ [۱۹][۲۰] سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر) است که انسان را از فساد و تباهی باز می‌دارد و انسان بزهکار را همواره سرزنش می‌کند؟
 +
آیا نفس مطمئنّه (منظور این آیات است: «یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی؛ [۲۱] ‌ای نفس مطمئن و آرام! بازگرد به سوی پروردگارت که هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو خشنود است، و داخل در زمره بندگان خاص من شو و در بهشتم... گام نه) است که به ندای «ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» مفتخر می‌شود؟
 +
آیا نفس فانیه (اشاره به این آیه شریفه است: «... کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ؛ [۲۲] هر کس مرگ را می‌چشد) است که سرانجام طعم مرگ را می‌چشد؟
 +
و آیا فطرةالله است (مقصود این آیه است که می‌فرماید: «... فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها...؛ [۲۳]... این دین قویم همان فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن سرشته است...) که خداوند انسان را بر آن سرشته است؟
 +
 +
خلاصه این کدام نفس است که شناخت آن شناخت خدا است؟ پاسخ این است که مقصود همه آنها است، یعنی آن مجموعه‌ای که شخصیت انسان را می‌سازد و او را جامع نشأتین (ملکوت و ناسوت) و حاوی عالمین (غیب و شهود) می‌کند.
 +
 +
۸ - بیان یک نکته
 +
 +
 +
 +
۹ - روایات خودشناسی
 +
 +
برای اهمیّت خودشناسی تعبیرات جالب و تکان‌دهنده‌ای از اهل بیت (علیهم‌السّلام) رسیده است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
 +
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه». (بعضی در تفسیر این حدیث راه خطا پیموده و گفته‌اند که گفتار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مساله عرفان خدا از باب تعلیق بر محال است، یعنی مقصود پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن است: چنانکه شناخت نفس ناممکن است، عرفان خدا نیز امکان ندارد. اما با توجه به مضامینی که در این مورد مکرر نقل شده نادرستی این برداشت کاملاً روشن می‌شود. مثلاً جمله «اعرف نفسک تعرف ربّک» یا جمله «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه» بطلان این مفهوم را بخوبی نشان می‌دهد.) [۳۵][۳۶][۳۷][۳۸][۳۹] کسی که خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.
 +
و حضرت علی (علیه‌السّلام) فرمود:
 +
«افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه؛ [۴۰][۴۱] برترین معرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد.»
 +
 +
از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت شده است:
 +
«اعرفکم بنفسه، اعرفکم بربّه؛ [۴۵] دانا‌ترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود داناتر باشد.»
 +
در حدیث دیگری از آن بزرگوار می‌خوانیم:
 +
«اعلمکم بنفسه، اعْلَمَکُمْ بربّه؛ [۴۶] آگاه‌ترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود آگاه تر باشد.»
 +
از این‌رو، امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) سرانجام کسانی را که در این وادی گام ننهند و به خودشناسی نپردازند هلاکت قطعی دانسته و می‌فرماید:
 +
«هلک امرؤ لم یعرف قَدره؛ [۴۷] آن کس که قدر خود را نشناخت هلاک خواهد شد.»
 +
و در جای دیگر ثمره عدم توجه به خودشناسی را ضلالت و گمراهی می‌داند که:
 +
«من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النّجاة و خبط فی الضّلال و الجهالات؛ [۴۸] [۴۹] کسی که خود را نشناسد از راه رستگاری و نجات دور شده و به وادی جهل و گمراهی کشیده می‌شود.
 +
بنایراین، کسی که برای رسیدن به خودشناسی گامی برندارد و توجّهی به آن نداشته باشد برای خویش ارزشی قائل نشده و به گفته ملای رومی خود را ارزان فروخته است، آنجا که می‌گوید:
 +
خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت [۵۰]
 +
 +
در جای دیگر امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) برترین شناخت‌ها را شناخت نفس می‌داند که فرمود:
 +
«افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه؛ [۵۱][۵۲] آنگاه شگفتی خود را از کسی که دنبال خودشناسی نمی‌رود چنین ابراز می‌دارد:
 +
«عجبت لمن ینشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها؛ [۵۳][۵۴] در شگفتم از کسی که گمشده‌اش را می‌جوید، در حالی‌که نفس خود را گم کرده و در جستجوی آن نیست.»
 +
و نیز می‌فرماید:
 +
«عجبت لمن یجهل نفسه، کیف یعرف ربّه؛ [۵۵] [۵۶] شگفتا کسی که خود را نمی‌شناسد، چگونه پروردگار خویش را می‌شناسد!» .
 +
 +
۱۲ - پانویس
 +
[ویرایش]
 +
۱. ↑ خوارزمی، ‌موفق بن احمد، المناقب، ‌ص۳۷۵.   
 +
۲. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۳۲.   
 +
۳. ↑ ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۰.   
 +
۴. ↑ لقمان/سوره۳۱، آیه۲۵.   
 +
۵. ↑ روم/سوره۳۰، آیه۳۰.   
 +
۶. ↑ انعام/سوره۶، آیه۴۰ - ۴۱.   
 +
۷. ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری، ص۲۲.   
 +
۸. ↑ صدوق، ‌محمد بن علی، التوحید، ص۲۳۱.   
 +
۹. ↑ صدوق، ‌محمد بن علی، معانی‌الاخبار، ص۵.   
 +
۱۰. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ‌ج۳، ص۴۱.   
 +
۱۱. ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۸۳.   
 +
۱۲. ↑ کلینی، ‌محمد بن یعقوب، الکافی، ‌ج۱، ص۸۵.   
 +
۱۳. ↑ صدوق، ‌محمد بن علی، التوحید، ‌ص۲۸۶.   
 +
۱۴. ↑ سجده/سوره۳۲، آیه۹.   
 +
۱۵. ↑ حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.   
 +
۱۶. ↑ شمس/سوره۹۱، آیه۷.   
 +
۱۷. ↑ شمس/سوره۹۱، آیه۸.   
 +
۱۸. ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۵۳.   
 +
۱۹. ↑ قیامت/سوره۷۵، آیه۱.   
 +
۲۰. ↑ قیامت/سوره۷۵، آیه۲.   
 +
۲۱. ↑ فجر/سوره۸۹، آیه۲۷-۳۰.   
 +
۲۲. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۵.   
 +
۲۳. ↑ روم/سوره۳۰، آیه۳۰.   
 +
۲۴. ↑ نجم/سوره۵۳، آیه۸.   
 +
۲۵. ↑ نجم/سوره۵۳، آیه۹.   
 +
۲۶. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۷۹.   
 +
۲۷. ↑ تین/سوره۹۵، آیه۵.   
 +
۲۸. ↑ دیوان منسوب به حضرت علی (علیه‌السّلام)، چاپ سنگی تبریز، سال ۱۲۷۰، صفحه ۳۹.
 +
۲۹. ↑ شهریار، سید محمدحسین، کلیات دیوان، ج۵، ص۲۴۶.
 +
۳۰. ↑ نجم/سوره۵۳، آیه۱۱.   
 +
۳۱. ↑ روم/سوره۳۰، آیه۳۰.   
 +
۳۲. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۸۷.   
 +
۳۳. ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۴۹.   
 +
۳۴. ↑ اسراء/سوره۱۷، آیه۴۴.   
 +
۳۵. ↑ کاشانی، ملامحسن، محجّة البیضاء، ج۱، ص۶۸.   
 +
۳۶. ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، ص۱۱۶.   
 +
۳۷. ↑ ابن ابی الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، چاپ مصر، ج۲۰، ص۲۹۲.   
 +
۳۸. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۵۸۸.   
 +
۳۹. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست غرر، ص۳۸۷، شماره ۷۹۴۶.
 +
۴۰. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۱۸۹.   
 +
۴۱. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست غرر، ص۳۸۷، شماره ۲۹۳۵.
 +
۴۲. ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، ص۱۱۶.   
 +
۴۳. ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۶۹.   
 +
۴۴. ↑ امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، دشتی، حکمت ۷۷، ص۳۲۸.   
 +
۴۵. ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، ص۱۱۶.   
 +
۴۶. ↑ سیّد مرتضی، علی بن الحسین، امالی، ج۲، ص۳۲۹.   
 +
۴۷. ↑ امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، دشتی، حکمت ۱۴۹، ص۳۴۰.   
 +
۴۸. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص ۶۵۶.   
 +
۴۹. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۳۸۷.
 +
۵۰. ↑ بلخی، محمد، مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص‌۴۳۰.
 +
۵۱. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۱۸۹.   
 +
۵۲. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۳۸۷.
 +
۵۳. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۴۶۰.   
 +
۵۴. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۲۱۲.
 +
۵۵. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۴۶۱.   
 +
۵۶. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۴۶۱.
 +
  
 
==اقسام شناخت==
 
==اقسام شناخت==
سطر ۲۴: سطر ۱۸۲:
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
  
 +
==منابع==
 +
 +
* پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله صافی گلپایگانی، برگرفته از مقاله «معرفت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۳/۲۵.   
 +
* سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «معرفت (خودشناسی و خداشناسی)»، تاریخ بازیابی ۹۶/۶/۵.   
 +
*"معرفت شناسی معرفت دینی"، علی ربانی گلپایگانی، کلام اسلامی، 1377، شماره 25.
 +
*مبانی شناخت، محمّد محمدی ری‌شهری، صفحه ۱۶۱-۱۷۸، ۱۳۸۸.
 
[[رده: مقاله های مهم]]
 
[[رده: مقاله های مهم]]
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
سطر ۳۸: سطر ۲۰۲:
 
|رده= دارد
 
|رده= دارد
 
}}
 
}}
 +
 +
[[رده:]]

نسخهٔ ‏۸ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۵۸

واژه معرفت یا شناخت کاربردهای مختلفی دارد. عامترین مفهوم آن مساوی با مطلق علم و آگاهی و اطلاع است و گاهی به ادراکات جزئی اختصاص داده میشود و زمانی به معنای بازشناسی به کار میرود چنانکه گاهی هم به معنای علم مطابق با واقع و یقینی استعمال میگردد[۱]

علم شناختشناسی علمی است که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث میکند.

معنای معرفت

‌معرفت و عرفان، ادراک شیء است به‌ اندیشه و تدبر در اثر آن چیز، که اخصّ از علم می‌باشد؛ زیرا علم مطلق ادراک است و به تفکّر در خود شیء نیز حاصل می‌شود. به‌ عبارت‌ دیگر می‌توان گفت: معرفت اعم است؛ زیرا علم ادراک حقیقت شیء است و معرفت ادراک شیء است؛ خواه به حقیقت باشد یا به ظاهر و آثار.

امّا معرفت «ربّ»، به تدبّر در آثار حاصل می‌شود، نه به‌ اندیشه در ذات او. از سوی‌ دیگر گفته می‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌داند و گفته نمی‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌شناسد؛ زیرا معرفت بر علمی اطلاق می‌شود که وصول به آن با تفکّر باشد و خدا از آن منزه است؛ بلکه علم خدا حضوری و بدون سابقه تفکّر و‌ اندیشه و غیرمسبوق به جهل و عدم است.

از جمله فرق‌های معرفت و علم این است که فرموده‌اند: ضدّ معرفت انکار است، چنان‌که در قرآن مجید می‌فرماید: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّٰهِ ثُمَّ یُنکِرُونَها؛ [۱۱] آنها نعمت خدا را می‌شناسند سپس آن را انکار می‌کنند» و می‌توان گفت: این هم اِشعار دارد بر اینکه معرفت از اموری است که در فطرت انسان است، به آنچه که به آن تعلق می‌گیرد، جهل مطلق ندارد. لذا اگر آن را نفی کرد، انکار است. و جهل یا اعم از عدم معرفت و عدم علم است یا فقط ضدّ علم است.

امّا در اصطلاح عرفان و عرفای حقیقی، عارف‌صورتان مجازی که ریاضات حقّه و شرعی را ترک کرده و به اوراد و اذکار و ترتیبات مبتدع و غیر وارده از مبدا وحی و خواندن اشعار و غزلیات سرگرم‌کننده و تعالیم افراد منحرف را به‌جای تعالیم اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) برنامه خود قرار داده و ترک دنیا را به ترک امر به معروف و نهی از منکر و مداخله‌ نداشتن در امور اجتماعی می‌دانند و می‌خواهند با همه در مسلک صلح کل باشند، عارف نمی‌گویند؛ بلکه عارف کسی است که در معرفت خدا و معرفت انبیا و اوصیا که اولیای مسلّم اویند و معرفت شریعت و احکام او و سلوک راه آنها، به مقامات و درجاتی نایل شده باشد.

ابزارهای معرفت

اگر معلومات و شناخت هاى خود را با دقت ریشه یابى كنیم، خواهیم دید كه تمام معارف ما یا از طریق حواس حاصل مى شود یا از طریق عقل و یا از طریق قلب.

بنا بر این، مى توان گفت كه حس و عقل و قلب، هم راه هاى شناخت هستند ؛ زیرا انسان از این راه ها با هستى آشنا مى شود. و هم ابزار شناخت هستند، چون انسان با این ابزارها، هستى را كشف مى كند. همچنین مى توان گفت این سه منبع شناخت در انسان وجود دارند ؛ زیرا منبع به معناى مركز و محلّ جوشش است و حس و عقل و قلب ـ چنان كه توضیح خواهیم داد ـ محلّ جوشش شناخت ها و آگاهى هاى انسان اند.

به تعبیر ساده تر، در وجود انسان سه دریچه براى شناخت وجود دارد كه انسان با گشودن هر یك به شناخت ها و آگاهى هاى ویژه اى دست مى یابد. نام دریچه نخست حس، نام دریچه دوم، عقل و نام دریچه سوم، قلب است.

حواس پنجگانه، روزنه هایى هستند كه ابتدایى ترین و سطحى ترین شناخت ها از هستى را براى انسان ایجاد مى كنند. چنانچه هر یك از این روزنه ها مسدود شود، شناخت ویژه آن از انسان سلب مى گردد. سخن معروفى است كه «من فقد حِسّا فقد علما»؛[۲]یعنى كسى كه حسّى را از دست دهد، علمى را از دست داده است.

منبع عقل

دومین منبع شناخت در وجود انسان عقل است. عقل دریچه اى است كه انسان از طریق آن با فضاى گسترده تر و عمیق ترى از فضاى حسى آشنا مى شود. عقل عبارت است از مركز فكر و اندیشه، و از ویژگى هاى آن، تركیب، تجزیه، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم ذهنى است.

منبع قلب

سومین منبع شناخت در وجود انسان قلب است. قلب، دروازه اى است كه انسان از طریق آن به نحو گسترده تر و عمیق تر از فضاى حسّى و عقلى با جهان هستى آشنا مى شود.

معناى قلب عبارت از مركز شناخت ها و آگاهى هایى است كه نه حسى است و نه عقلى، بلكه از عمق وجود انسان به طور ناخود آگاه مى جوشد. در مبحث شناخت، هر جا كه «قلب» به عنوان یكى از منابع شناخت در كنار «عقل» و «حس» مطرح مى شود، مقصود، به معناى مركز شناخت هاى غیر حسّى و غیر عقلى است.

انسان علاوه بر شناخت هاى حسّى كه از راه حواس پنجگانه براى او حاصل مى شود، و شناخت هاى عقلى كه از راه اندیشه و فكر به وجود مى آید، یك سلسله شناخت هایى را در وجود خود مى یابد كه این شناخت ها نه حسّى است و نه عقلى؛ به این معنا كه نه منبع حس مى تواند این شناخت ها را تولید كند و نه منبع عقل، مانند: علاقه به فرزند، رحم و عطوفت، بى رحمى و قساوت، و...

شناخت هاى عقلى و قلبى دو تفاوت دارند: یكى در مركز رابطه و دیگر در نحوه شناخت. مركز شناخت هاى عقلى، مغز است و مركز شناخت هاى قلبى، قلب (به معناى عضوی از بدن). همچنین شناخت عقلى، علم و دانستن است و شناخت قلبى، وجدان كردن و یافتن. {مبانی شناخت، محمّد محمدی ری‌شهری، صفحه ۱۶۱-۱۷۸

ابزار معرفت دینی بدین قرار است: الف: حواس ظاهری حسّ بینایی در معرفت دینی نقش مهمی دارد، مشاهده‏ آیات تکوینی، زمینه تفکر و تعقل در دستگاه عظیم طبیعت را فراهم می ‏سازد. حس شنوایی نیز در معرفت دینی نقش عمیق و گسترده‏ ای دارد، اصولاً طریق نقل در معرفت‏های دینی وابسته به آن است.

ب. یافته ‏های وجدانی از راه دل و وجدان نیز می‏ توان، هم در زمینه‏ معرفت‏های اثباتی و هم در مورد معرفت‏های تبیینی بهره گرفت، آنچه انسان در درون خود وجدان می‏ کند و با وضوح و روشنی می‏ یابد، به گونه‏ ای که شک و تردید را بر نمی ‏تابد، برای او معتبر و سودمند است. این درک وجدانی و معرفت شهودی و درونی آنگاه معتبر و سودمند است که با مسلمات عقلی و شرعی تعارض نداشته باشد.


در اینجا ذکر این نکته لازم است که انسان‌ها در وجدان ناخودآگاه خویش از این معرفت (خودشناسی) کم و بیش بی‌بهره نیستند، که فرمود: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» [۳۱] ولی اکثریت مردم در وجدان خودآگاه از آن غافل‌اند که «وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» [۳۲] یعنی بیشتر مردم آگاهی به وجدان و احساس فطری خویش ندارند، و به اصطلاح علم به علم ندارند. بدیهی است آنچه موضوع تکلیف و منشأ ثواب و عقاب است، معرفت آگاهانه است و به عبارت دیگر، آنچه مهم است، آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسئولیت‌های انسانی و الهی راه‌یابی. آری، این‌گونه معرفت است که در آیات و روایات در تحصیل آن تاکید اکید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها عبادت مقبول و مفید، عبادتی است که توام با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است که به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد، اما عبادت تکوینی در همه چیز موجود است که فرمود: «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماوات وَ ما فی‌الْاَرْضِ...؛ [۳۳] آنچه در آسمان‌ها و زمین است برای خدا سجده می‌کنند....».

۱ - حدیث معرفت نفس

بنا بر اینکه عرفان و معرفت اعم از معرفت حقیقت شیء یا آثار و وجوه آن باشد، حدیث شریف معروف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۱][۲] را این‌گونه می‌توان تفسیر نمود: هرکس حقیقت نفس خود را که مرکب و محتاج و دارای سایر صفات و مشخصاتی است که باری‌تعالی از آن منزه است شناخت، پروردگار خود را که از این صفات منزه است، می‌شناسد؛ و صورت عرفان اوّل، عرفان حقیقت نفس است و عرفان دوم، همان عرفان شیء و به چیزهایی است که از او سلب می‌شود و خارج از حقیقت ذات اوست. و می‌توان تفسیر نمود: هر کس شناخت نفس خود را که محتاج و نیازمند به غیر و مصنوع و مخلوق و مملوک غیر و غیرمستقل بالذات و معلول و حادث است، خدا را که صانع و خالق و مالک و آفریننده و هستی‌بخش اوست، به بی‌نیازی و کمال و سایر صفات جلال و جمال می‌شناسد، که بنابراین وجه، عرفان و معرفت در هر دو جزء حدیث به‌ معنای عرفان آثار و تفکّر در آثار و اوصاف نفس و رب حاصل شده و به معرفت حقیقت آنها ارتباط و دلالت ندارد. و می‌توان تفسیر نمود: هرکس نفس خود را بشناسد به اینکه حقیقت آن‌را نمی‌توان شناخت و درک آن میسّر نیست، پروردگار خود را نیز می‌شناسد به اینکه حقیقت وجود و کُنه ذاتش از دسترس ادراک بیرون است و بنابراین وجه نیز، معرفت به حقیقت ذات تعلق نگرفته و با تدبّر در آثار حاصل شده است. و در این معنا شاعر می‌گوید: تو که در علم خود زبون باشی •••••• عارف کردگار چون باشی و می‌توان تفسیر نمود: هرکس نفس خود را بشناسد که در اداره تمام اموری که مربوط به اوست از جسم و روح یگانه است و تمام اعضا و قوا تحت فرماندهی واحد قرار دارند، و اگر نظام اداره نفس، دو فرمانده و دو مدیر داشت، امور آن مختل و تباه می‌گشت، می‌فهمد که در کل جهان و تمام عالم امکان نیز اگر فرماندهی و مدیریت متعدد باشد، نظام عالم کائنات مختل و همه تباه می‌شوند؛ لذا خدا را به یگانگی و وحدت و بی‌شریکی می‌شناسد. بنابراین وجه نیز، عرفان به غیرحقیقت و کنه ذات تعلق گرفته و به تدبّر در آثار حاصل شده است. تفسیر دیگر این است: هرکس نفس خود را بشناسد به اینکه دارای توانایی و علم و ادراک است ـ هرچند محدود ـ می‌شناسد آن کسی که او را آفریده و این صفات را به او عطا کرده است، خود دارای تمام صفات کمالیه است؛ زیرا بدیهی است که نیازمند، کسی را بی‌نیاز نخواهد کرد. ذات نایافته از هستی‌بخش•••••• کی تواند که شود هستی‌بخش و نیز به تدبّر و‌ اندیشه می‌شناسد که این صفات را خودش به خودش نداده، چنان‌که خودش را خودش نیافریده است، پس می‌شناسد که بخشنده، هرچه از هستی و صفات جمال و جلال دارد، از خودش می‌باشد که این هستی و این صفات را به او عطا کرده است. بنابراین وجه نیز، عرفان در هر دو جزء به تدبر در آثار فراهم می‌شود. سایر وجوهی که در تفسیر این حدیث می‌توان بیان کرد، نیز از این دو قسم خارج نیست؛ که یا معرفت نفس به حقیقت و به تدبّر در ذات آن حاصل شده و یا به تدبّر در‌ اندیشه آثار آن.

۶ - خودشناسی و خداشناسی

دانشمندان علم اخلاق، هدف نهایی این علم را تهذیب نفس و خوشبختی و سعادت انسان می‌دانند و رسیدن به این هدف امکان ندارد جز از را ه خودشناسی. اما این سؤال مطرح می‌شود: کدام نفس است که معرفت آن مقدّمه تهذیب و تزکیه و وسیله شناخت پروردگار متعال است؟ آیا همان نفخه الهیه است که ملاک برتری انسان بر فرشتگان است و از آن تعبیر به «روح» می‌شود؟ (اشاره به این آیه است که می‌فرماید: «ثُمَّ سَویّهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن روحِهِ...؛ [۱۴] بعد‌ اندام او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید.»

آیا نفس مُلهَمَه (اشاره به آیات ۷ و ۸ سوره شمس است که می‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سوّاها فالهَمهَا فُجُورَها وَ تَقْواها». ) [۱۶][۱۷] است که خدا به آن سوگند یاد فرموده و فجور و تقوا را به آن الهام کرده است؟ آیا نفس امّاره به سوء (مقصود این آیه است که می‌فرماید: «وَ ما اُبَرِّئُ نَفْسِی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی اِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ [۱۸] من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدی‌ها امر می‌کند مگر آنکه پروردگارم رحم کند، که پروردگارم غفور و رحیم است). است که همواره انسان را به بدی می‌خواند؟ آیا نفس لوّامه (اشاره به این آیه شریفه است: «لا اُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛ [۱۹][۲۰] سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر) است که انسان را از فساد و تباهی باز می‌دارد و انسان بزهکار را همواره سرزنش می‌کند؟ آیا نفس مطمئنّه (منظور این آیات است: «یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی؛ [۲۱] ‌ای نفس مطمئن و آرام! بازگرد به سوی پروردگارت که هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو خشنود است، و داخل در زمره بندگان خاص من شو و در بهشتم... گام نه) است که به ندای «ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» مفتخر می‌شود؟ آیا نفس فانیه (اشاره به این آیه شریفه است: «... کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ؛ [۲۲] هر کس مرگ را می‌چشد) است که سرانجام طعم مرگ را می‌چشد؟ و آیا فطرةالله است (مقصود این آیه است که می‌فرماید: «... فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها...؛ [۲۳]... این دین قویم همان فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن سرشته است...) که خداوند انسان را بر آن سرشته است؟

خلاصه این کدام نفس است که شناخت آن شناخت خدا است؟ پاسخ این است که مقصود همه آنها است، یعنی آن مجموعه‌ای که شخصیت انسان را می‌سازد و او را جامع نشأتین (ملکوت و ناسوت) و حاوی عالمین (غیب و شهود) می‌کند.

۸ - بیان یک نکته


۹ - روایات خودشناسی

برای اهمیّت خودشناسی تعبیرات جالب و تکان‌دهنده‌ای از اهل بیت (علیهم‌السّلام) رسیده است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». (بعضی در تفسیر این حدیث راه خطا پیموده و گفته‌اند که گفتار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مساله عرفان خدا از باب تعلیق بر محال است، یعنی مقصود پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن است: چنانکه شناخت نفس ناممکن است، عرفان خدا نیز امکان ندارد. اما با توجه به مضامینی که در این مورد مکرر نقل شده نادرستی این برداشت کاملاً روشن می‌شود. مثلاً جمله «اعرف نفسک تعرف ربّک» یا جمله «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه» بطلان این مفهوم را بخوبی نشان می‌دهد.) [۳۵][۳۶][۳۷][۳۸][۳۹] کسی که خود را شناخت، خدای خود را شناخته است. و حضرت علی (علیه‌السّلام) فرمود: «افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه؛ [۴۰][۴۱] برترین معرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد.»

از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت شده است: «اعرفکم بنفسه، اعرفکم بربّه؛ [۴۵] دانا‌ترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود داناتر باشد.» در حدیث دیگری از آن بزرگوار می‌خوانیم: «اعلمکم بنفسه، اعْلَمَکُمْ بربّه؛ [۴۶] آگاه‌ترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود آگاه تر باشد.» از این‌رو، امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) سرانجام کسانی را که در این وادی گام ننهند و به خودشناسی نپردازند هلاکت قطعی دانسته و می‌فرماید: «هلک امرؤ لم یعرف قَدره؛ [۴۷] آن کس که قدر خود را نشناخت هلاک خواهد شد.» و در جای دیگر ثمره عدم توجه به خودشناسی را ضلالت و گمراهی می‌داند که: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النّجاة و خبط فی الضّلال و الجهالات؛ [۴۸] [۴۹] کسی که خود را نشناسد از راه رستگاری و نجات دور شده و به وادی جهل و گمراهی کشیده می‌شود. بنایراین، کسی که برای رسیدن به خودشناسی گامی برندارد و توجّهی به آن نداشته باشد برای خویش ارزشی قائل نشده و به گفته ملای رومی خود را ارزان فروخته است، آنجا که می‌گوید: خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت [۵۰]

در جای دیگر امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) برترین شناخت‌ها را شناخت نفس می‌داند که فرمود: «افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه؛ [۵۱][۵۲] آنگاه شگفتی خود را از کسی که دنبال خودشناسی نمی‌رود چنین ابراز می‌دارد: «عجبت لمن ینشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها؛ [۵۳][۵۴] در شگفتم از کسی که گمشده‌اش را می‌جوید، در حالی‌که نفس خود را گم کرده و در جستجوی آن نیست.» و نیز می‌فرماید: «عجبت لمن یجهل نفسه، کیف یعرف ربّه؛ [۵۵] [۵۶] شگفتا کسی که خود را نمی‌شناسد، چگونه پروردگار خویش را می‌شناسد!» .

۱۲ - پانویس [ویرایش] ۱. ↑ خوارزمی، ‌موفق بن احمد، المناقب، ‌ص۳۷۵. ۲. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۳۲. ۳. ↑ ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۰. ۴. ↑ لقمان/سوره۳۱، آیه۲۵. ۵. ↑ روم/سوره۳۰، آیه۳۰. ۶. ↑ انعام/سوره۶، آیه۴۰ - ۴۱. ۷. ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری، ص۲۲. ۸. ↑ صدوق، ‌محمد بن علی، التوحید، ص۲۳۱. ۹. ↑ صدوق، ‌محمد بن علی، معانی‌الاخبار، ص۵. ۱۰. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ‌ج۳، ص۴۱. ۱۱. ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۸۳. ۱۲. ↑ کلینی، ‌محمد بن یعقوب، الکافی، ‌ج۱، ص۸۵. ۱۳. ↑ صدوق، ‌محمد بن علی، التوحید، ‌ص۲۸۶. ۱۴. ↑ سجده/سوره۳۲، آیه۹. ۱۵. ↑ حجر/سوره۱۵، آیه۲۹. ۱۶. ↑ شمس/سوره۹۱، آیه۷. ۱۷. ↑ شمس/سوره۹۱، آیه۸. ۱۸. ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۵۳. ۱۹. ↑ قیامت/سوره۷۵، آیه۱. ۲۰. ↑ قیامت/سوره۷۵، آیه۲. ۲۱. ↑ فجر/سوره۸۹، آیه۲۷-۳۰. ۲۲. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۵. ۲۳. ↑ روم/سوره۳۰، آیه۳۰. ۲۴. ↑ نجم/سوره۵۳، آیه۸. ۲۵. ↑ نجم/سوره۵۳، آیه۹. ۲۶. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۷۹. ۲۷. ↑ تین/سوره۹۵، آیه۵. ۲۸. ↑ دیوان منسوب به حضرت علی (علیه‌السّلام)، چاپ سنگی تبریز، سال ۱۲۷۰، صفحه ۳۹. ۲۹. ↑ شهریار، سید محمدحسین، کلیات دیوان، ج۵، ص۲۴۶. ۳۰. ↑ نجم/سوره۵۳، آیه۱۱. ۳۱. ↑ روم/سوره۳۰، آیه۳۰. ۳۲. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۸۷. ۳۳. ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۴۹. ۳۴. ↑ اسراء/سوره۱۷، آیه۴۴. ۳۵. ↑ کاشانی، ملامحسن، محجّة البیضاء، ج۱، ص۶۸. ۳۶. ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، ص۱۱۶. ۳۷. ↑ ابن ابی الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، چاپ مصر، ج۲۰، ص۲۹۲. ۳۸. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۵۸۸. ۳۹. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست غرر، ص۳۸۷، شماره ۷۹۴۶. ۴۰. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۱۸۹. ۴۱. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست غرر، ص۳۸۷، شماره ۲۹۳۵. ۴۲. ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، ص۱۱۶. ۴۳. ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۶۹. ۴۴. ↑ امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، دشتی، حکمت ۷۷، ص۳۲۸. ۴۵. ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، ص۱۱۶. ۴۶. ↑ سیّد مرتضی، علی بن الحسین، امالی، ج۲، ص۳۲۹. ۴۷. ↑ امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، دشتی، حکمت ۱۴۹، ص۳۴۰. ۴۸. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص ۶۵۶. ۴۹. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۳۸۷. ۵۰. ↑ بلخی، محمد، مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص‌۴۳۰. ۵۱. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۱۸۹. ۵۲. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۳۸۷. ۵۳. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۴۶۰. ۵۴. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۲۱۲. ۵۵. ↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۴۶۱. ۵۶. ↑ رسولی محلاتی، سیدهاشم، فهرست موضوعی غرر، ص۴۶۱.


اقسام شناخت

شناخت (to Know)، سه معنا و یا به تعبیر دقیق‌تر سه کاربرد دارد:

1-شناخت گزاره‌ای یا دانستن:

در این کاربرد، متعلق شناخت یک گزاره است و ما چیزی را به عنوان اطلاعات می‌پذیریم؛ مانند «می‌دانم که برخی قارچ‌ها سمی‌اند»

2-معرفت از مقوله مهارت یا بلد بودن:

در این کاربرد معرفت به معنای داشتن نوعی خاص از مهارت است و لذا متعلق معرفت نوعی توانایی است؛ مانند «می‌دانم چگونه رانندگی کنم».

3-شناخت از راه آشنایی:

آشنا بودن با کسی یا چیزی، مانند: «من فلانی را می‌شناسم» یعنی با او آشنا هستم

از میان این سه کاربرد، تنها معنای اول، یعنی معرفت گزاره‌ای، است که در نظریه معرفت و مباحث معرفت‌شناسی مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرد. تحلیل معرفت گزاره‌ای همواره یکی از مسائل اصلی معرفت‌شناسی بوده است و سابقه آن به یونان باستان برمی‌گردد. این پرسش از دیر باز مطرح بوده که چه چیزی را می‌توان معرفت تلقی نمود و عناصر سازنده معرفت چیست؟ [۲]

پانویس

  1. پرش به بالا آموزش فلسفه، محمد تقی مصباح
  2. پرش به بالا سیری در شناخت شناسی معاصر؛ تعریف شناخت، مرتضی علی نظارتی زاده ، در دسترس در سایت راسخون


منابع

  • پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله صافی گلپایگانی، برگرفته از مقاله «معرفت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۳/۲۵.
  • سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «معرفت (خودشناسی و خداشناسی)»، تاریخ بازیابی ۹۶/۶/۵.
  • "معرفت شناسی معرفت دینی"، علی ربانی گلپایگانی، کلام اسلامی، 1377، شماره 25.
  • مبانی شناخت، محمّد محمدی ری‌شهری، صفحه ۱۶۱-۱۷۸، ۱۳۸۸.




[[رده:]]