آیه 41 سوره مریم: تفاوت بین نسخهها
(←معانی کلمات آیه) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | صديق: صيغه مبالغه از صدق است و آن كسى است كه در عمل و گفتار هميشه راستگو و راست كردار است، راستى و درستى همه گفتار و و كردار او را احاطه كرده | + | صديق: صيغه مبالغه از صدق است و آن كسى است كه در عمل و گفتار هميشه راستگو و راست كردار است، راستى و درستى همه گفتار و و كردار او را احاطه كرده است. |
− | طبرسى رحمه اللَّه آن را «بسيار تصديق كننده حق» و به قولى كثير الصدق فرموده است، | + | [[شیخ طبرسی|طبرسى]] رحمه اللَّه آن را «بسيار تصديق كننده حق» و به قولى كثير الصدق فرموده است، |
شايد هر دو معنى در آن ملحوظ باشد.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | شايد هر دو معنى در آن ملحوظ باشد.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | ||
− | == تفسیر آیه == | + | ==تفسیر آیه== |
<tabber> | <tabber> | ||
تفسیر نور= | تفسیر نور= | ||
سطر ۵۹: | سطر ۵۹: | ||
كلمهى «صديق» هم به كسى گفته مىشود كه حقّ را بسيار تصديق مىكند و هم به كسى كه تمام گفتار و رفتارش بر اساس صداقت است. هر چه مىگويد عمل مىكند و هر چه عمل مىكند مىگويد. | كلمهى «صديق» هم به كسى گفته مىشود كه حقّ را بسيار تصديق مىكند و هم به كسى كه تمام گفتار و رفتارش بر اساس صداقت است. هر چه مىگويد عمل مىكند و هر چه عمل مىكند مىگويد. | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
جلد 5 - صفحه 271 | جلد 5 - صفحه 271 | ||
سطر ۲۱۰: | سطر ۲۰۶: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <div style="font-size:smaller"><references/></div> | + | <div style="font-size:smaller"><references /></div> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم | + | |
− | * [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم | + | *[[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم |
− | * [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول | + | *[[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم |
− | * [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم | + | *[[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول |
− | * [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش | + | *[[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم |
− | * [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم | + | *[[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش |
+ | *[[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم | ||
[[رده:آیات سوره مریم]] | [[رده:آیات سوره مریم]] | ||
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]] | [[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۲۹
<<40 | آیه 41 سوره مریم | 42>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و یاد کن در کتاب خود شرح حال ابراهیم را که او شخص بسیار راستگو و پیغمبری بزرگ بود.
و در این کتاب، [سرگذشتِ] ابراهیم را یاد کن، یقیناً او بسیار راستگو و پیامبر بود.
و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز، زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود.
و در اين كتاب ابراهيم را ياد كن كه او پيامبرى راستگو بود.
در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر (خدا) بود!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
صديق: صيغه مبالغه از صدق است و آن كسى است كه در عمل و گفتار هميشه راستگو و راست كردار است، راستى و درستى همه گفتار و و كردار او را احاطه كرده است. طبرسى رحمه اللَّه آن را «بسيار تصديق كننده حق» و به قولى كثير الصدق فرموده است، شايد هر دو معنى در آن ملحوظ باشد.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا «41»
و در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن، كه او پيامبرى راستگو و راست كردار بود.
نکته ها
كلمهى «صديق» هم به كسى گفته مىشود كه حقّ را بسيار تصديق مىكند و هم به كسى كه تمام گفتار و رفتارش بر اساس صداقت است. هر چه مىگويد عمل مىكند و هر چه عمل مىكند مىگويد.
جلد 5 - صفحه 271
پیام ها
1- ياد مردان خدا را زنده نگه داريم. «وَ اذْكُرْ»
2- توجّه به كمالات ديگران و تجليل از بزرگان، يكى از شيوههاى تربيت است «وَ اذْكُرْ»
3- صداقت، شرط نبوّت است. «صِدِّيقاً نَبِيًّا»
4- صداقتى ارزش دارد كه جزء خلق و خوى انسان باشد. «كانَ صِدِّيقاً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41)
بعد از ذكر احوال يحيى و زكريا و مريم و عيسى، شرح حال حضرت ابراهيم را بيان مىفرمايد:
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ: و ياد كن اى پيغمبر براى قوم خود در قرآن قصه ابراهيم عليه السلام را كه همه اهل ملل و اديان به فضل او مقرّ و معترفند و مشركان عرب به فرزندى او مباهات مىكنند، پس آنها را از توحيد او خبر ده و بگو به ايشان كه: إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا: بدرستى كه او بود بسيار راست گوينده و تصديق نماينده و پيغمبر. مراد از صديق آنكه از فرط صدق او كه ملاك امر نبوت است، و كثرت آنچه تصديق به آن نموده از غيوب الهى و آيات و رسل و كتب سبحانى، و هميشه در اقوال و افعال امور اعتقاديه صادق و مصدق بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45)
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47) وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)
ترجمه
و ياد كن در كتاب ابراهيم را همانا او بود بسيار راستگو و داراى مقام رفيع نبوت
وقتى كه گفت بپدرش اى پدر من چرا ميپرستى چيزى را كه نميشنود و نميبيند و كفايت نميكند از تو چيزيرا
اى پدر من همانا رسيده است بمن از دانش آنچه نرسيده بتو پس پيروى كن از من هدايت كنم تو را براه راست
اى پدر من بندگى مكن از شيطان همانا شيطان باشد مر خداوند بخشنده را فرمان نابردار
اى پدر من همانا من ميترسم كه برسد تو را عذابى از خداوند بخشنده پس بوده باشى مر شيطان را تحت اختيار
گفت آيا رو گردانى تو از خدايان من اى ابراهيم هر آينه اگر باز نه ايستى البته سنگسار كنم تو را و دورى كن از من مدّت مديدى
گفت سلام بر تو براى وداع پس از اين آمرزش ميخواهم براى تو از پروردگارم همانا او باشد بمن بسيار مهربان
و كنارهگيرى ميكنم از شما و آنچه را ميخوانيد غير از خدا و ميخوانم پروردگارم را شايد آنكه نباشم بخواندن پروردگارم محروم
پس چون كنارهگيرى نمود از آنها و آنچه را مىپرستيدند غير از خدا بخشيديم باو اسحق و يعقوب را و هر دو را گردانديم پيغمبر
و بخشيديم به ايشان از رحمت خودمان و قرار داديم براى ايشان نام نيك بلند مرتبهاى.
تفسير
- و ياد كن اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در قرآن حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه بود بسيار راستگو و راست جو و زياد تصديق مينمود آيات الهى و كتب سماوى و انبياء عظام را و خود هم از ايشان بود بلكه فوق همه غير از خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
جلد 3 صفحه 476
وقتى كه گفت بپدر مادر يا عموى خود كه او را پدر ميخواند و در كلام عرب بر آن اطلاق ميشود چنانچه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر بيان شد كه نميشود آباء پيغمبر ما كافر باشند اى پدر من براى اظهار عطوفت و مهربانى چون اصل يا ابت يا ابى بوده و ياء مبدّل بتاء شده براى مبالغه در تحقيق اضافه چرا مىپرستى و عبادت ميكنى بتى را كه نميشنود صداى تو و نداى تو و ذكر و دعاى تو واحديرا و نميبيند تو و خضوع و خشوع و ركوع و سجود تو واحديرا و نميتواند مهمّى را از تو كفايت كند و ضررى را دفع نمايد يا نفعى برساند بتو و باحدى اى پدر من خداوند بمن علم و معرفتى عنايت فرموده كه بتو نفرموده بيا پيروى كن از من تا راه راست و جاده هموار واضح و معتدل توحيد و معاد را بتو بياموزم كه از مقصد حركت كنى و بمقصود برسى اى پدر من بندگى و اطاعت مكن از شيطان و ديو رجيم در عبادت بتها مگر نميدانى آن ملعون نافرمانى خدا را نمود و مطرود درگاه احديّت شد اى پدر من من از آن ترس دارم كه مورد غضب الهى شوى و واصل شود بتو از طرف خداوند عذابى كه مفرّى براى تو از آن عذاب نباشد چون تو در تحت حمايت و اختيار شيطان واقع شدى و او نمىتواند براى نجات دوستانش از عذاب خدا راه نجاتى پيدا كند بلكه خودش هم از آنها تبرّى ميكند تا اينجا بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام بود و انصافا قابل ملاحظه كسانى است كه ميخواهند مردم را دعوت بحقّ نمايند و بايد طريقه تبليغ را از آنحضرت بياموزند كه با چه خطاب محبّت آميزى شروع بسخن فرموده و در هر جمله تكرار فرموده براى اظهار كمال عطوفت و مهربانى با پدر خوانده خود و بطور سؤال از دليل عمل منع نموده او را از بت پرستى با اشاره بدليل منع به بيان بليغ مشتمل بر جهاتى از ادلّه كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و اشعار به حجّت بودن قول خود براى او با عدم تصريح بجهالت و تقصير او و كمال علم و دانش خود چون فرموده مقدارى از علم خدا بمن داده و بتو نداده يعنى تو معذورى من هم كارى نكردم و خود را بمنزله رفيق بلد راهى براى او معرّفى نموده و اينكه عبادت بت ناشى از وسوسه شيطان است و اطاعت شيطان عبادت او است و او دشمن خدا است و عبادت دشمن خدا موجب غضب الهى است و من براى محبّتى كه بتو دارم مىترسم
جلد 3 صفحه 477
روزى مبادا عذاب الهى مس كند بدن تو را و تو مانند شيطان مخذول و ملعون در السنه و افواه گردى حال به بينيد چه قدر ملاحظه ادب و احترام طرف را نموده كه هيچ كلمه زنندهاى استعمال ننموده با آنكه تمام مقصود خود را بنحو اكمل بيان و كمال محبّت و دلسوزى را بطرف اظهار فرموده بر عكس آزر با كمال بىادبى و جرئت و جسارت و اشعار به انكار و تعجّب از گفتار آنحضرت جواب داد كه آيا تو راغب و معرض و رو گردانى از خدايان من اى ابراهيم اگر صرف نظر ننمائى از اين طريقه كه پيش گرفتى و باز نه ايستى از اين گفتار ناهنجارت هر آينه سنگسار كنم تو را بدشنام يا پاره سنگ و حذر كن از من و دور شو از نزدم مدّت مديدى حضرت ابراهيم عليه السّلام باز با كمال ادب و احترام سلام وداع فرمود يعنى من رفتم خداحافظ از طرف من مطمئن باشيد كه آزارى بلكه مكروهى بشما نخواهد رسيد و از خدا ميخواهم كه موفق كند تو را به توبه از شرك و تو را بيامرزد چون خداوند بمن خيلى عطوف و مهربان و نيكوكار و نيك رفتار است و كنارهگيرى ميكنم از شما و خدايان باطلى كه داريد و ميخوانم خداى يكتاى بىهمتاى خود را هر جا باشم شايد خداوند مرا از در خانه خود محروم نفرمايد و مانند شما بخسران دنيا و آخرت مبتلا نشوم و اينكه در بدو جمله اخيره شايد فرموده براى تواضع و فروتنى و اشاره بآنكه بنده نبايد هيچگاه مغرور و مطمئن بعمل خود باشد بلكه بايد بوظيفه عبوديّت رفتار نمايد و خدا را بخواند و عبادت كند و اميد اجابت و ثواب و مغفرت داشته باشد ولى بفضل و كرم و رحمت خودش چون خداوند ملزم باين امور نيست و خاتمه امر بنده معلوم نيست كه بكجا منتهى ميشود و پس از اين مهاجرت بشام فرمود و كنارهگيرى كرد از آنها و خدايان باطلشان و خداوند هم در عوض بعد از حضرت اسمعيل باو اسحق را مرحمت فرمود و از اسحق يعقوب بوجود آمد و اين پدر و پسر هر دو پيغمبر شدند و بمقام رفيع نبوّت رسيدند و انبياء بنى اسرائيل كه قسمت عمده پيغمبران از ايشان تشكيل ميشود منسوب بحضرت يعقوبند كه ملقّب باسرائيل بوده و باين جهت مخصوص بذكر شده با آنكه نواده است و اينكه اسمعيل ذكر نشده شايد براى آن باشد كه قبل از اين اعتزال وجود داشته چون گفتهاند حضرت ابراهيم دو مرتبه از آنها كنارهگيرى كرد و شايد براى آن باشد كه بعدا مستقلا ذكر شود
جلد 3 صفحه 478
در هر حال خداوند در اين اعتزال بقدرى خوب از آنحضرت پذيرائى فرمود كه عقل مات ميشود چون از جهت جاه و جلال و ثروت و مال و خدم و حشم و اولاد و احفاد و اعوان و انصار يگانه عالميان گرديد و نام نامى و اسم گراميش بقدرى بخوبى شهرت كرد كه تمام قبائل و فرق بوسيلهاى از وسائل خود را منسوب باو نمودند و همه باو افتخار كردند و تمام ملّيّون و ارباب اديان به نبوّت او معترف شدند تا آنكه پيغمبر بين المللى شد و كارش به اين جا رسيد كه پيغمبر آخر الزمان كه اشرف انبياء و مرسلين بود خود را تابع ملّت او معرّفى فرمود و خداوند بپاس احترام و دعاى آنحضرت آن دو فرزند و ساير فرزندان او را در دنيا معروف بخوبى فرمود كه همه زبان بمدح و ثناى ايشان گشودند و بزرگترين رحمت خداوند كه مقام نبوّت است موروث اين خاندان گرديد تا دامنه قيامت چون لسان صدق على كنايه از ذكر خير رفيع است و در اخبار ائمه اطهار رحمتنا بحضرت ختمى مرتبت و لسان صدق على بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده كه از اين خاندانند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ اذكُر فِي الكِتابِ إِبراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41)
پس از فراغ از قضاياي زكريا و يحيي و مريم و عيسي خداوند قضاياي ابراهيم را بيان ميفرمايد:
و ياد كن در قرآن مجيد ابراهيم را محققا بود ابراهيم صديق و نبي ذكر احوال سابقين از انبياء و مؤمنين و صلحاء و متقين و از كفار و مشركين و فجار و فاسقين در قرآن مجيد براي تنبيه و تذكر اينکه امت است که خداوند با آنها چه معامله فرموده چه الطاف و عناياتي با دسته اوّل و چه عقوباتي با دسته دوّم.
جلد 12 - صفحه 444
وَ اذكُر فِي الكِتابِ إِبراهِيمَ در موضوع ابراهيم بين شيعه و سني و مشركين از جهاتي اختلاف شديدي است.
اولا در نسب ابراهيم اهل تسنن او را فرزند آزر که مشرك و بت پرست بود ميدانند بواسطه ظواهر آيات که اطلاق اب بر او كرده مخصوصا در اينکه آيات بعد که چهار مرتبه خطاب يا ابت كرده و در جاي ديگر ميفرمايد:
إِذ قالَ إِبراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ و لكن شيعه مأخوذ از اخبار آل اطهار معتقد هستند که پدر ابراهيم تاريخ بوده مؤمن صالح و آزر عموي او بوده و شوهر مادر او و در دامن او بزرگ شده و باين مناسبت اطلاق اب بر او ميكرد و دليل شيعه قطع نظر از اخبار دو آيه شريفه در قرآنست يك آيه در سوره توبه و يك در سوره ابراهيم عليه السّلام اما در توبه وَ ما كانَ استِغفارُ إِبراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنهُ آيه 114.
و البته اينکه در زمان جواني ابراهيم بود که تبرّي جست و عزلت اختيار كرد و از آنها جدا شد.
و اما در سوره ابراهيم در زمان پيري ابراهيم که خدا اسمعيل و اسحق را با عنايت كرده بود ميگويد:
الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ إِسماعِيلَ وَ إِسحاقَ الي قوله رَبَّنَا اغفِر لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلمُؤمِنِينَ يَومَ يَقُومُ الحِسابُ آيه 41.
پس معلوم ميشود که والد ابراهيم غير آذر است که از او تبرّي جسته (و ثانيا) در عقيده ابراهيم يهود گفتند هم عقيده ما است نصاري گفتند در مذهب ما است مسلمين گفتند مذهب اسلام است خدا ميفرمايد:
ما كانَ إِبراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصرانِيًّا وَ لكِن كانَ حَنِيفاً مُسلِماً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكِينَ آل عمران آيه 60 و در جاي ديگر خطاب بپيغمبر ميفرمايد ثُمَّ أَوحَينا إِلَيكَ أَنِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكِينَ نحل آيه 124.
و نيز ميفرمايد: يا أَهلَ الكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبراهِيمَ وَ ما أُنزِلَتِ التَّوراةُ
جلد 12 - صفحه 445
وَ الإِنجِيلُ إِلّا مِن بَعدِهِ أَ فَلا تَعقِلُونَ آل عمران آيه 65.
(و ثالثا) در ذبيح ابراهيم يهود گفتند اسحق بوده و عقيده مسلمين اسمعيل بوده إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا از براي صدق اطلاقاتيست صدق در كلام صدق در كتابت صدق در وعد صدق در ايمان که نفاق نباشد صدق در اخلاق صدق در افعال و صدّيق صيغه مبالغه است و ابراهيم بتمام اطلاقات صدق صدّيق بوده و اينکه دليل بر مقام عصمت است چنانچه در آيه شريفه وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ.
مفصلا بيان كرديم و اما نبوت حضرت ابراهيم مقام نبوت و رسالت و اولوا العزمي را داشت، بلكه بعد از حضرت رسالت افضل از جميع انبياء بود.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 41)- منطق گیرا و کوبنده ابراهیم (ع): در اینجا از قسمتی از زندگانی قهرمان توحید، ابراهیم خلیل پرده بر میدارد و تأکید میکند که دعوت این پیامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهی- از نقطه توحید آغاز شده است.
آیه میگوید: «در این کتاب [قرآن] از ابراهیم یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ).
«چرا که او مردی بسیار راستگو و تصدیق کننده (تعلیمات و فرمانهای الهی) و نیز پیامبر خدا بود» (إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا).
در واقع بارزترین صفتی که در پیامبران و حاملان وحی الهی لازم است همین معنی میباشد که آنها فرمان پروردگار را بیکم و کاست به بندگان خدا برسانند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم