على بن حسين سعدآبادى قمى: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
(ویرایش)
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
«على بن حسین سعدآبادى قمى» از عالمان و راویان حدیث [[شیعه]] در قرن سوم هجرى است. او از شاگردان [[احمد بن محمد بن خالد برقى]] بوده و خود استاد بزرگانی چون [[شیخ کلینی|شیخ کلینى]] و [[علی بن بابویه قمی|على بن بابویه قمى]] در [[حدیث]] می باشد.
  
 +
==ولادت و خاندان==
  
 +
علی اسد آبادی در شهر [[قم]] و در خاندانى [[شیعه|شیعى]]، پا به عرصه گیتى نهاد. [[کنیه|کنیه]] اش «ابوالحسن» معروف به «سعدآبادى» است و چون در شهر دانش پرور قم متولد شد و در همان جا با اخبار و روایات [[اهل البیت|اهل بیت]] علیه‌السلام آشنا گشت، «قمى» هم نامیده مى شود. نام پدرش «حسین» است که اطلاع دقیقى از موقعیت او، در دست نیست. تاریخ دقیق طلوع این ستاره آسمان علم و [[حدیث|حدیث]]، در هاله اى از ابهام است؛ ولى با تأمّل در نوشته ها، قرائن و بررسى حالات استاد و شاگردان او، مى توان حدس زد که او در سده سوم هجرى چشم به جهان گشود.<ref>رساله ابوغالب زرارى، چاپ مرکز ابحاث و دراسات الاسلامیه، ص ۱۶۲؛ مجمع الرجال، ج ۴، ص ۱۸۴؛ رجال نجاشى، ص ۷۷، چاپ جامعه مدرسین قم؛ رجال شیخ طوسى، ص ۴۸۴؛ معجم الرجال، ج ۱۱، ص ۳۷۶؛ ریحانة الادب، ج ۳، ص ۲۵؛ قاموس الرجال، ج ۷، ص ۴۲۶، چاپ جامعه مدرسین قم؛ ایضاح الاشتباه، ص ۲۱۴؛ جامع الروات، ج ۱، ص ۵۷۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۶۱؛ اعلام الشیعة فى القرن الرابع، ص ۱۸۱، چاپ بیروت؛ فهرست شیخ طوسى، ص ۲۲، چاپ نجف؛ تنقیح المقال ممقانى، ج ۲، ص ۲۸۱؛ امالى صدوق، ص ۱۹ و ۵۵؛ موسوعة الفقهاء، ج ۴، ص ۲۷۸؛ شرح مشیخه صدوق، ج ۴، ص ۸۱ و تاریخ قم و زندگى حضرت معصومه، ص ۲۰۶.</ref>
  
 +
در میان راویان شیعه به غیر از على بن حسین سعدآبادى قمى، [[محدث]] دیگرى را به نام سعدآبادى نیافتیم. از بررسى هاى به عمل آمده، آشکار مى شود که در عصر ما محلى به نام سعدآباد در استان قم وجود ندارد؛ اما در سده هاى سوم و چهارم هجرى، «سعدآباد» یکى از روستاهاى آباد شهر قم بوده است. بهترین گواه بر این سخن، کتاب ارزنده و ارزشمند تاریخ قم است که تألیف یکى از عالمان شیعه در سده چهارم هجرى است و قطعاً از منابع بسیار موثق و قابل اعتماد، در قم شناسى است. از مجموع مطالب این کتاب به دست مى آید که سعدآباد در زمان نگاشتن آن کتاب، در نزدیک قم وجود داشته است.<ref> تاریخ قم، انتشارات طوس، ص ۵۰، ۳۵، ۵۰، ۵۱-۵۹، ۱۱۳-۱۱۷، ۱۳۵-۱۳۹.</ref>
  
گوهرشناس حديث
+
==استادان و شاگردان==
  
'''ولادت '''
+
در هنگام پژوهش درباره دانشمندان و فرزانگان، اولین چیزى که در اندیشه محقق خطور مى کند، شناخت استاد و یا استادان آنان است؛ چرا که تأثیر استاد بر روحیه و طرز تفکر شاگرد، انکارناپذیر است. بدون تردید على بن حسین سعدآبادى براى رسیدن به جایگاه رفیع علمى، از محضر استادانى کسب فیض کرده است.
  
در شهر [[قم]] و در خاندانى شيعى، كودكى پا به عرصه گيتى مى نهد كه او را على مى نامند. كنيه اش «ابوالحسن» معروف به «سعدآبادى» است و چون در شهر دانش پرور قم متولد شد و در همان جا با اخبار و روايات اهل بيت علیه‌السلام آشنا گشت، قمى هم ناميده مى شود. نام پدرش «حسين» است كه اطلاع دقيقى از موقعيت او، در دست نيست. تاريخ دقيق طلوع اين ستاره آسمان علم و حديث، در هاله اى از ابهام است؛ ولى با تأمّل در نوشته ها، قرائن و بررسى حالات استاد و شاگردان او، مى توان حدس زد كه او در سده سوم هجرى چشم به جهان گشود.(1)
+
از لابه‌لاى نوشتارهاى تراجم نویسان، معلوم مى شود که این بزرگوار در حوزه درس [[محدث]] برجسته قم، «[[احمد بن محمد بن خالد برقى]]» حاضر مى شد. احمد بن محمد که خود، محدث و [[فقیه|فقیه]] برجسته سده سوم هجرى است، انسانى بزرگوار و لایق بود. از او کتابى به نام «[[المحاسن (کتاب)|محاسن]]» در حدیث [[اهل البیت|اهل بیت]]، به یادگار مانده که یکى از پایه هاى اصلى [[کتب اربعه|کتاب هاى چهارگانه]] شیعه به شمار مى آید. بنابراین او، حق عظیمى بر تمامى عالمان و فقیهان [[شیعه|شیعه]] دارد. این بزرگوار در عصرى زیست مى کرد که مى توان آن را برزخ بین حضور و غیبت نامید. وى در سال ۲۸۱ یا ۲۷۴ به ملکوت اعلى پیوست. چنان که از کتب [[علم رجال|رجال]] برمى آید، گویا تنها استاد على بن حسین قمى، جناب «احمد بن خالد» است؛ گرچه دور از ذهن است که این محدث برجسته فقط یک استاد داشته باشد.
  
'''استاد'''
+
على بن حسین سعدآبادى بعد از سپرى کردن عمر خویش در یادگیرى حفظ روایات، پس از چندى خود به عنوان یک استاد [[حدیث]]، مورد توجه دانش طلبان قرار گرفت و گروهى از معروف ترین راویان شیعى گرد این شمع فروزنده جمع شدند و آموخته هایشان را به صورت کتاب، به یادگار گذاشتند. شاگردان او عبارتند از:
  
در هنگام پژوهش درباره دانشمندان و فرزانگان، اولين چيزى كه در انديشه محقق خطور مى كند، شناخت استاد و يا استادان آنان است؛ چرا كه تأثير استاد بر روحيه و طرز تفكر شاگرد، انكارناپذير است. بدون ترديد على بن حسين سعدآبادى براى رسيدن به جايگاه رفيع علمى، از محضر استادانى كسب فيض كرده است.
+
*۱. [[شیخ کلینی|محمد بن یعقوب کلینى]]:<ref>رجال شیخ طوسى، ص ۴۸۴؛ اعلام الشیعة فى القرن الرابع، ص ۱۸۱ و مقدمه اصول کافى از استاد بزرگوار ربانى شیرازى، ص ۱۶.</ref> ایشان مؤلف کتاب «[[الکافی (کتاب)|کافى]]» است که شهرت جهانى دارد و یکى از «[[کتب اربعه]]» شیعه است.
  
از لابه‌لاى نوشتارهاى تراجم نويسان، معلوم مى شود كه اين بزرگوار در حوزه درس محدث برجسته قم، «احمد بن محمد بن خالد برقى» حاضر مى شد. احمد بن محمد كه خود، محدث و فقيه برجسته سده سوم هجرى است، انسانى بزرگوار و لايق بود. از او كتابى در [[حديث]] اهل بيت، به يادگار مانده كه يكى از پايه هاى اصلى كتاب هاى چهارگانه [[شيعه]] به شمار مى آيد. بنابراين او، حق عظيمى بر تمامى عالمان و فقيهان شيعه دارد؛ آن كتاب به نام «محاسن» شهرت دارد. اين بزرگوار در عصرى زيست مى كرد كه مى توان آن را [[برزخ]] بين حضور و غيبت ناميد. وى در سال 281 يا 274 به ملكوت اعلى پيوست. در هنگام تشييع پيكر او جمعى از بزرگان شيعه، به ويژه احمد بن محمد بن عيسى قمى كه رياست قم را در آن زمان به عهده داشت، شركت كردند. نقل است كه احمد بن محمد بن عيسى پابرهنه به دنبال بدن او حركت مى كرد.(2)
+
*۲. [[ابوغالب زراری|ابوغالب زُرارى]]:<ref>رجال طوسى، ص ۴۸۶؛ اعلام الشیعه، ص ۱۸۱ و چند منبع دیگر و رساله ابوغالب زرارى، ص ۱۶۳.</ref> نام او احمد است و حسب و نسب او به اَعْین شیبانى، پدر بزرگوار [[زرارة بن اعین|زرارة بن اعین]] و صحابى بلندمرتبه حضرت [[امام باقر]] و حضرت [[امام صادق]] علیهما‌السلام، مى رسد. بدین مناسبت احمد، لقب «زُرارى» را براى خود برگزید و به همین لقب اشتهار یافت. خاندان «آل اَعْین» پیوند عمیق و راستین با [[امامان معصوم]] شیعه داشتند و در رشد و گسترش تفکر شیعى از بزرگ ترین و پربرکت ترین خاندان هاى [[شیعه]] در [[عراق]] بودند. خود ابوغالب در آن رساله معروفش، هنگامى که از استادش على بن حسین سعدآبادى نام مى برد، از او به عنوان مربى و معلم و مؤدب خویش یاد مى کند<ref>رساله ابوغالب زرارى، ص ۱۸.</ref> که این نشان‌دهنده این حقیقت است که او مدت ها نزد آن استاد فرزانه کسب فیض کرده است.
  
به هر حال احمد بن خالد از پيشتازان ميدان [[حديث]] و روايت است كه نامش همچنان در تاريخ پرافتخار تشيع مى درخشد. چنان كه از كتب رجال برمى آيد، گويا تنها استاد على بن حسين قمى، جناب «احمد بن خالد» است؛ گرچه دور از ذهن است كه اين محدث برجسته فقط يك استاد داشته باشد.
+
*۳. محمد بن موسى متوکل:<ref> امالى صدوق، ص ۱۹، حدیث ۵ و ص ۵۵ و ۵۷ و اعلام الشیعه، ص ۱۸۱.</ref> [[شیخ طوسى]] درباره اش مى نگارد: او از عبدالله بن جعفر حمیرى روایت مى کند.<ref> رجال طوسى، ص ۴۹۲.</ref> این محدث، از معروف ترین استادان روایتى [[شیخ صدوق]] است و نام مبارک او در سراسر کتاب هاى حدیثى شیخ صدوق مشاهده مى شود و بارها از خداوند براى او طلب رحمت و خشنودى کرده است که این همه، نشانه جایگاه رفیع و ممتاز این استاد حدیث شیعه است.
  
'''شاگردان '''
+
*۴. [[علی بن بابویه قمی|على بن بابویه قمى]]:<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۴، بخش مشیخه، ص ۸۱.</ref> این بزرگوار، پدر والامقام شیخ صدوق است که در [[فقه]] و [[حدیث]]، صاحب نظر بود و به دودمان پاک اهل بیت بسیار عشق مى ورزید.
  
على بن حسين سعدآبادى بعد از سپرى كردن عمر خويش در يادگيرى حفظ روايات، پس از چندى خود به عنوان يك استاد [[حديث]]، مورد توجه دانش طلبان قرار گرفت و گروهى از معروف ترين راويان شيعى گرد اين شمع فروزنده جمع شدند و آموخته هايشان را به صورت كتاب، به يادگار گذاشتند. شاگردان او عبارتند از:
+
*۵. [[هارون بن موسی تلعکبری|هارون بن موسی تَلْعکبرى]]:<ref> قاموس الرجال، ج ۷، ص ۴۲۶.</ref> او هم مانند سایر شاگردانِ، على بن حسین سعدآبادى، منزلت و جایگاهى بلند دارد. [[احمد بن علی نجاشی|نجاشى]]، که یکى از شاگردان تلعکبرى  است، مى گوید: او بزرگى از بزرگان شیعه، موثق و موجه و قابل اعتماد است و هیچ گونه عیب و نقصى در او راه ندارد. من خودم در خانه اش حاضر مى شدم؛ نظاره مى کردم که جویندگان دانش از محضر او کسب فیض مى کنند.<ref>رجال نجاشى، ص ۳۰۸ و فوائد الرضویه، ص ۷۰۴.</ref> او صاحب چندین کتاب است؛ قبیل کتاب جوامع. هارون بن موسى در اواخر سده چهارم هجرى، سال ۳۸۵ و چهار سال بعد از مرگ شیخ صدوق، روحش به ملکوت اعلى پیوست.<ref> فوائد الرضویه، ص ۷۰۴.</ref>
  
* 1. محمد بن يعقوب كلينى:(3) ايشان مؤلف كتاب «كافى» است كه شهرت جهانى دارد و يكى از كتاب هاى «اربعه» شيعه است.
+
==سعدآبادى از منظر بزرگان==
  
* 2. ابوغالب زُرارى:(4) نام او احمد است و حسب و نسب او به اَعْيَن شيبانى، پدر بزرگوار زرارة بن اعين و صحابى بلندمرتبه حضرت [[امام باقر]] و حضرت [[امام صادق]] علیهم‌السلام، مى رسد. بدين مناسبت احمد، لقب «زُرارى» را براى خود برگزيد و به همين لقب اشتهار يافت. خاندان «آل اَعْيَن» پيوند عميق و راستين با امامان معصوم شيعه داشتند و در رشد و گسترش تفكر شيعى از بزرگ ترين و پربركت ترين خاندان هاى [[شيعه]] در [[عراق]] بودند.
+
از آنچه تاکنون در شرح حال این [[محدث]] فرزانه نگاشته شد و از موقعیت استاد و شاگردان بلندمرتبه او، شکوه و برجستگى او در علم [[حدیث|حدیث]] آشکار و روشن مى گردد، ولى مناسب است که این روند را در آیینه سخنان بزرگان تراجم به نظاره بنشینیم:
  
خود ابوغالب در آن رساله معروفش، هنگامى كه از استادش على بن حسين سعدآبادى نام مى برد، از او به عنوان مربى و معلم و مؤدب خويش ياد مى كند(5) كه اين نشان‌دهنده اين حقيقت است كه او مدت ها نزد آن استاد فرزانه كسب فيض كرده است؛ ابوغالب، در اواخر سده سوم هجرى، سال 285، به دنيا آمد. شخصيت او چنان ارجمند است كه تمامى شرح حال نويسان او را ستوده اند. به عنوان نمونه سخن دو تن از محدث شناسان شيعه را در اينجا مى آوريم:
+
* چنان که گذشت، ابوغالب زُرارى - یکى از شاگردان وى - از استاد خود به عنوان «مؤدب» یاد کرده که نشانه شایستگى هاى اخلاقى و رفتارى استادش است.<ref>اعلام الشیعه، ص ۱۸۱ و رساله ابوغالب زرارى، ص ۱۶۲.</ref>
 +
* از مرجع بزرگ شیعه، [[آیت الله بروجردی|آیت الله بروجردى]]، نقل شده که از واژه «مؤدبى» در کلام ابوغالب چنین برداشت مى شود که على بن حسین سعدآبادى یکى از دانشمندان فرهنگ و ادب بوده است.<ref>حاشیه مجمع الرجال قهپائى، ج ۴، ص ۱۸۴.</ref>
 +
* محقق و محدث گرانمایه «[[محدث ارموی|اُرْمَوى]]»، در مقدمه محققانه خود بر کتاب «[[المحاسن (کتاب)|محاسن برقى]]»، از قول آیت الله شیخ عبدالحسین تهرانى (استاد مرحوم [[محدث نوری|حاجى نورى]]) گفته است: گرچه دانشوران تراجم به صراحت و روشنى، از وجاهت و وثاقت على بن حسین سعدآبادى سخن نگفته اند، اما هنگامى که بزرگى مانند ابوغالب زرارى - که یکى از نخبگان و عالمان شیعه است - از استادش به عنوان مربى و معلم خویش یاد مى کند، این کمال اعتماد بر این محدث بزرگوار است و شخصیت ابوغالب مانع مى شود که او کسى را به عنوان مربى و معلم حدیث خود انتخاب کند که مورد اطمینان و داراى مرتبه کمالات روحى و معنوى نباشد؛ همان گونه که این سخن بر محققانِ ژرف اندیش پوشیده نیست.<ref>مقدمه محاسن برقى، ص ز.</ref>
 +
* [[شیخ حر عاملى]]، صاحب [[وسائل الشیعه]]، چنین مى نگارد: على بن حسین سعدآبادى قمى، محدثى است که کلینى و ابوغالب زرارى از او [[حدیث]] روایت مى کنند. گویا تمام دانشوران شیعه، اخبار و روایات سعدآبادى را به دیده قبول انگاشته و اخبار او را در کمال صحت دانسته اند.<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۶۱.</ref>
 +
* در پایان، سخنى از [[عبدالله مامقانی|علامه ممقانى]] نقل مى کنیم که مى گوید: علامه [[وحید بهبهانی|وحید بهبهانى]] از جدش [[محمدتقی مجلسی|محمدتقى مجلسى]] نقل مى کند که ایشان گفته: گروهى از دانشمندان [[شیعه]] او را ستایش کرده اند و روایات او را از منظر [[علم رجال]]، «[[حدیث حسن|حَسَنْ]]» مى دانند. البته پایه این نظر، بر دو امر استوار است: ۱. چون سعدآبادى از محدثان بزرگ شیعه است که روایات بسیار زیادى در کتاب هاى محدثان شیعه، از او نقل شده؛ ۲. او یکى از استادان و بزرگان [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] است. آن گاه مرحوم ممقانى ابراز داشته که: ما به این شخصیت و چهره برجسته حدیث شیعه، اعتماد داریم و روایات او را قبول مى کنیم.<ref>تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۸۱.</ref>
  
رجالى معروف، نجاشى مى نگارد: «...استاد بزرگ و چهره برجسته و صاحب منزلت شيعه در روزگار خويش. او آثارى از خود به يادگار نهاد؛ همانند كتاب تاريخ كه تمام نشد، دعا سفر، افضال و مناسك [[حج]]. معروف ترين اثر اين محدث والامقام - كه ضمناً از دقيق ترين متن هاى تراجم خاندان آل اعين است - كتابى است در معرفى تمام فقهاء و محدثان و دانشمندانى كه از روزگار زراره بن اعين تا زمان خودش، زندگى كرده اند. گرچه اين اثر گرانبها حجم كوچكى دارد، اما از نظر محتوا و مطالب بسيار ارزنده است و همه رجال شناسان بر اين اثرِ جاودانه اعتماد كامل دارند».(6)
+
==برخی از روایات سعدآبادى ==
  
فقيه و رجالى بزرگ جهان شيعه، شيخ طوسى، مى نويسد: ابوغالب، ساكن بغداد بود. بسيار بزرگوار و در نقل روايت توانا بود كه روايات زيادى را گزارش داده است؛ صاحب منزلت و وجاهت است. شيخ تلعكبرى در سال 340 از او [[حديث]] شنيده است. گروهى از محدثان و فقيهان شيعه كه از محضر او كسب فيض كردند و از دانش گسترده او بهره بردند، عبارتند از: [[شيخ مفيد]]، حسين بن عبيدالله معروف بابن غضائرى، احمد بن عبدون (مشهور به ابن الحاشر) ابوغالب در سال 367 از اين جهان كوچ كرد.(7)
+
با آن که نام على بن حسین سعدآبادى در جاى جاى کتاب هاى حدیثى آمده است، اما کتاب و اثر خاصى از او به یادگار نمانده است. و با تحقیق فراوانى که در کتاب هاى مربوط به رجال شناسى و کتاب شناسى انجام شد، به کتابى از او برخورد نکردیم. تعداد روایات او هم معلوم نیست، ولى با کاوش در کتب حدیث همانند کتاب [[الکافی (کتاب)|کافى]] و کتب [[شیخ صدوق]]، شاید اخبار این بزرگوار به ده ها روایت برسد. جا دارد که اینک چند [[روایت]] از مجموع روایات او را در این جا، یادآورى کنیم تا جان را به عِطر دل انگیز این گل‌واژه هاى معرفت، معطر نماییم.
  
شاگرد برجسته اش، ابن غضائرى، مى گويد: بعد از [[مرگ]] استادم، خودم شخصاً او را تجهيز كردم و كفن نمودم و آن گاه او را به قبرستان قريش در [[كاظمين]] و سپس به شهر [[كوفه]] برديم. او در كنار قبر مطهر حضرت [[امیرالمومنین]] علیه‌السلام به خاك سپرده شد.(8)
+
'''بهار قرآن: '''
  
* 3. محمد بن موسى  متوكل:(9) [[شيخ طوسى]] درباره اش مى نگارد: او از عبدالله بن جعفر حميرى روايت مى كند.(10)
+
او با واسطه گزارش مى دهد از حضرت [[امام باقر]] علیه‌السلام، که فرمود: «لکلّ شىء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛ براى هر چیزى بهارِ شکفتنى است و بهار [[قرآن]]، ماه [[رمضان]] است».<ref>امالى صدوق، مجلس ۱۴، ص ۵۷، حدیث ۵.</ref>
  
اين محدث، از معروف ترين استادان روايتى [[شيخ صدوق]] است و نام مبارك او در سراسر كتاب هاى حديثى شيخ صدوق مشاهده مى شود و بارها از خداوند براى او طلب رحمت و خشنودى كرده است(×) كه اين همه، نشانه جايگاه رفيع و ممتاز اين استاد [[حديث]] شيعه است.
+
'''اثر همنشینى با دین‌باوران: '''
  
* 4. على بن بابويه قمى:(11) اين بزرگوار، پدر والامقام شيخ صدوق است كه در [[فقه]] و [[حديث]]، صاحب نظر بود و به دودمان پاك اهل بيت بسيار عشق مى ورزيد.
+
با واسطه نقل مى کند از [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله که فرمود: «مجالسة اهل الدین شَرَف الدنیا والاخرة؛ همنشینى با افراد دیندار و دین باور، موجب شرافت در دنیا و آخرت است».<ref>همان، ص ۵۸، حدیث ۱۰.</ref>
  
* 5. هارون بن موسى، مشهور به تَلْعكبرى :(12) او هم مانند ساير شاگردانِ، على بن حسين سعدآبادى، منزلت و جايگاهى بلند دارد. نجاشى، كه يكى از شاگردان تلعكبرى  است، مى گويد: او بزرگى از بزرگان شيعه، موثق و موجه و قابل اعتماد است و هيچ گونه عيب و نقصى در او راه ندارد. من خودم در خانه اش حاضر مى شدم؛ نظاره مى كردم كه جويندگان دانش از محضر او كسب فيض مى كنند.(13)
+
'''سیماى امام صادق از منظر پیشواى مالکى:'''
  
او صاحب چندين كتاب است؛ قبيل كتاب جوامع. هارون بن موسى در اواخر سده چهارم هجرى، سال 385 و چهار سال بعد از مرگ شيخ صدوق، روحش به ملكوت اعلى پيوست.(14) ضمناً «تلعكبرى »، نام شهرى در ده فرسخى شهر [[بغداد]] است.(15)
+
روایت مى کند از [[محمد بن ابی عمیر|ابن ابى عمیر]] که او گفت: «از [[مالک بن انس|مالک بن اَنس]]، فقیه شهر [[مدینه]]، شنیدم که مى گفت: هنگامى که بر [[امام صادق]] علیه‌السلام وارد مى شدم، براى من بالشى قرار مى دهد و مرا احترام مى کند و مى گوید: اى مالک! من به تو علاقه دارم. من از این سخن امام صادق علیه‌السلام بسیار خوشحال مى شوم و خداى را شکر و سپاس مى گویم. سپس مالک گفت: امام جعفرصادق علیه‌السلام مردى بود که از سه حال خارج نبود: یا روزه‌دار بود و یا در حال نمازخواندن و یا در حال ذکر خداوند متعال بود. او از بزرگان عبادت کنندگان و زاهدان روزگار بود. از عظمت خداى مى ترسید. بسیار [[حدیث]] مى فرمود. خوش مجلس بود و مجلس او پرفایده و ثمربخش بود. وقتى که نام مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله را مى برد، چنان سیماى او دگرگون مى شد که کسى او را در آن حال نمى شناخت. من در یک سال هم کاروان او در سفر [[حج]] بودم. چون سوار بر مرکب خویش شد، در هنگام احرام بستن که مى خواست «لبیک» بگوید، صدایش قطع مى شد؛ به طورى حالش متغیر مى گردید و نزدیک بود از مرکب خود به زمین افتد. من به امام عرض کردم: آقاجان! شما به هر حال باید «لبیک» را بگویید. فرمود: اى پسر ابوعامر! من چگونه جرأت کنم که «لبّیک اللّهم لبّیک» را بر زبان جارى کنم؛ حال آن که مى ترسم خداوند بفرماید «لالبّیک و لاسعدیک».<ref>همان، ص ۱۴۲، مجلس ۳۲، حدیث ۳.</ref>
  
'''سيماى «سعدآبادى» از منظر بزرگان '''
+
'''تندخوئى: '''
  
از آنچه تاكنون در شرح حال اين محدث فرزانه نگاشته شد و از موقعيت استاد و شاگردان بلندمرتبه او، شكوه و برجستگى او در علم حديث آشكار و روشن مى گردد، ولى مناسب است كه اين روند را در آيينه سخنان بزرگان تراجم به نظاره بنشينيم.
+
از حضرت [[امام باقر]] علیه‌السلام روایت مى کند که فرمود: «مَنْ قُسِمَ لَهُ الخُرق حُجبَ عنه الایمان؛ هر کس که بداخلاق و تندخو باشد، از نعمت ایمان محروم خواهد شد».<ref>همان، ص ۱۷۱، مجلس ۳۷، حدیث ۴.</ref>
  
چنان كه گذشت، ابوغالب زُرارى - يكى از شاگردان وى - از استاد خود به عنوان «مؤدب» ياد كرده كه نشانه شايستگى هاى اخلاقى و رفتارى استادش است.(16)
+
'''میوه نوبرانه:'''
  
از مرجع بزرگ شيعه، آيت الله بروجردى، نقل شده كه از واژه «مؤدبى» در كلام ابوغالب چنين برداشت مى شود كه على بن حسين سعدآبادى يكى از دانشمندان فرهنگ و ادب بوده است.(17)
+
با واسطه از [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه‌السلام روایت مى کند که فرمود: «وقتى که رسول خدا میوه نوبرانه را مى دید و مى خواست تناول کند، میوه را مى بوسید و بر چشمش مى گذاشت. سپس به خدا عرض مى کرد: پروردگارا! همان گونه که در حالت تندرستى آغاز این میوه را به ما عطا کردى و نشان دادى، آخر آن را هم در حالت سلامتى به ما عطا بفرما».<ref> همان، ص ۲۱۹، مجلس ۴۵، حدیث ۶.</ref>
  
محقق و محدث گرانمايه «اُرْمَوى»، در مقدمه محققانه خود بر كتاب «محاسن برقى»، از قول آيت الله شيخ عبدالحسين تهرانى (استاد مرحوم حاجى نورى) گفته است: گرچه دانشوران تراجم به صراحت و روشنى، از وجاهت و وثاقت على بن حسين سعدآبادى سخن نگفته اند، اما هنگامى كه بزرگى مانند ابوغالب زرارى - كه يكى از نخبگان و عالمان شيعه است - از استادش به عنوان مربى و معلم خويش ياد مى كند، اين كمال اعتماد بر اين محدث بزرگوار است و شخصيت ابوغالب مانع مى شود كه او كسى را به عنوان مربى و معلم حديث خود انتخاب كند كه مورد اطمينان و داراى مرتبه كمالات روحى و معنوى نباشد؛ همان گونه كه اين سخن بر محققانِ ژرف انديش پوشيده نيست.(18)
+
'''بنیادهاى دین:'''
  
[[شيخ حر عاملى]]، صاحب [[وسائل الشيعه]]، چنين مى نگارد: على بن حسين سعدآبادى قمى، محدثى است كه كلينى و ابوغالب زرارى از او [[حديث]] روايت مى كنند. گويا تمام دانشوران شيعه، اخبار و روايات سعدآبادى را به ديده قبول انگاشته و اخبار او را در كمال صحت دانسته اند.(19)
+
از حضرت امام صادق علیه‌السلام حدیث مى کند که آن بزرگوار فرمود: «بُنى الاسلام على خمسِ دعائمٍ: على الصلوة والزکاة والصوم والحج و ولایة امیرالمؤمنین والائمة من بعده؛ دین بر پنج ستون استوار است: [[نماز]] و [[حج]] و [[زکات]] و [[روزه]] و ولایت حضرت [[امیرالمومنین]] و امامان پس از او».<ref>همان، ص ۲۲۱، مجلس ۴۵، حدیث ۱۴.</ref>
  
در پايان، سخنى از [[علامه ممقانى]] نقل مى كنيم. او در اثر گرانقدر خويش در اين زمينه مى گويد: علامه وحيد بهبهانى از جدش محمدتقى مجلسى نقل مى كند كه ايشان گفته: گروهى از دانشمندان [[شيعه]] او را ستايش كرده اند و روايات او را از منظر علم رجال، «حَسَنْ» مى دانند. البته پايه اين نظر، بر دو امر استوار است:
+
==وفات ==
  
* 1) چون سعدآبادى از محدثان بزرگ شيعه است كه روايات بسيار زيادى در كتاب هاى محدثان شيعه، از او نقل شده؛
+
على بن حسین سعدآبادى قمى، پس از سال ها تلاش در راه اعتلاى [[دین|دین]] و گسترش آرمان هاى [[ائمه اطهار|امامان]] شیعه و نشر فضیلت هایشان، عاقبت به سوى حق شتافت. تاریخ رحلت وى نامعلوم است؛ اما مى توان حدس زد که او در نیمه اول سده چهارم هجرى، جان به جان آفرین تسلیم کرد. همچنین آرامگاه او نیز نامعلوم است.
  
* 2) او يكى از استادان و بزرگانِ اجازه است.
+
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
* ابوالحسن ربانى سبزوارى، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۱۲.
  
آن گاه مرحوم ممقانى ابراز داشته كه: ما به اين شخصيت و چهره برجسته حديث شيعه، اعتماد داريم و روايات او را قبول مى كنيم.(20)
 
 
'''يادآورى'''
 
 
با آن كه نام على بن حسين سعدآبادى در جاى جاى كتاب هاى حديثى آمده است، اما كتاب و اثر خاصى از او به يادگار نمانده است. و با تحقيق فراوانى كه در كتاب هاى مربوط به رجال شناسى و كتاب شناسى انجام شد، به كتابى از او برخورد نكرديم. تعداد روايات او هم معلوم نيست، ولى با كاوش در كتب [[حديث]] همانند كتاب كافى و كتب [[شيخ صدوق]]، شايد اخبار اين بزرگوار به ده ها روايت برسد.
 
 
'''«سعدآباد» كجاست؟'''
 
 
در ميان راويان شيعه به غير از على بن حسين سعدآبادى قمى محدث ديگرى را به نام سعدآبادى نيافتيم. از بررسى هاى به عمل آمده، آشكار مى شود كه در عصر ما محلى به نام سعدآباد در استان قم وجود ندارد؛ اما در سده هاى سوم و چهارم هجرى، «سعدآباد» يكى از روستاهاى آباد شهر [[قم]] بوده است. بهترين گواه بر اين سخن، كتاب ارزنده و ارزشمند تاريخ قم است كه تأليف يكى از عالمان شيعه در سده چهارم هجرى است و قطعاً از منابع بسيار موثق و قابل اعتماد، در قم شناسى است.
 
 
از مجموع مطالب اين كتاب به دست مى آيد كه سعدآباد در زمان نگاشتن آن كتاب، در نزديك قم وجود داشته است به نقل اين كتاب: اين دِه را سعد بن مالك بن احوص اشعرى بنا كرد و به نام خودش «سعدآباد» معروف شد.
 
 
مؤلف تاريخ قم در يك جا مى گويد: سعد بن مالك، دهى بنا كرد در دروازه رى كه آن را سعدآباد گويند(21) كه جوى آبى را از آن جارى كرد.(22)
 
 
'''گل‌واژه هاى حديث '''
 
 
جا دارد كه اينك چند روايت از مجموع روايات او را در اين جا، يادآورى كنيم تا جان را به عِطر دل انگيز اين گل‌واژه هاى معرفت، معطر نماييم.
 
 
'''بهار قرآن '''
 
 
او با واسطه گزارش مى دهد از حضرت [[امام باقر]] علیه‌السلام، كه فرمود: «لكلّ شى ء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان؛ براى هر چيزى بهارِ شكفتنى است و بهار [[قرآن]]، ماه [[رمضان]] است».(23)
 
 
'''اثر همنشينى با دين‌باوران '''
 
 
با واسطه نقل مى كند از رسول اكرم صلی الله علیه و آله كه فرمود: «مجالسة اهل الدين شَرَف الدنيا والاخرة؛ همنشينى با افراد ديندار و دين باور، موجب شرافت در دنيا و آخرت است».(24)
 
 
'''سيماى امام صادق علیه‌السلام از منظر پيشواى مالكى '''
 
 
روايت مى كند از ابن ابى عمير كه او گفت: «از مالك بن اَنس، فقيه شهر [[مدينه]]، شنيدم كه مى گفت: هنگامى كه بر [[امام صادق]] علیه‌السلام وارد مى شدم، براى من بالشى قرار مى دهد و مرا احترام مى كند و مى گويد: اى مالك! من به تو علاقه دارم. من از اين سخن امام صادق علیه‌السلام بسيار خوشحال مى شوم و خداى را شكر و سپاس مى گويم.
 
 
سپس مالك گفت: امام جعفرصادق علیه‌السلام مردى بود كه از سه حال خارج نبود: يا روزه‌دار بود و يا در حال نمازخواندن و يا در حال ذكر خداوند متعال بود. او از بزرگان عبادت كنندگان و زاهدان روزگار بود. از عظمت خداى مى ترسيد. بسيار [[حديث]] مى فرمود. خوش مجلس بود و مجلس او پرفايده و ثمربخش بود. وقتى كه نام مبارك رسول اكرم صلی الله علیه و آله را مى برد، چنان سيماى او دگرگون مى شد كه كسى او را در آن حال نمى شناخت. گاهى سرخ مى شد و گاهى رنگ امام سبز مى گرديد.
 
 
من در يك سال هم كاروان او در سفر [[حج]] بودم. چون سوار بر مركب خويش شد، در هنگام احرام بستن كه مى خواست «لبيك» بگويد، صدايش قطع مى شد؛ به طورى حالش متغير مى گرديد و نزديك بود از مركب خود به زمين افتد. من به امام عرض كردم: آقاجان! شما به هر حال بايد «لبيك» را بگوييد. فرمود: اى پسر ابوعامر! من چگونه جرأت كنم كه «لبّيك اللّهم لبّيك» را بر زبان جارى كنم؛ حال آن كه مى ترسم خداوند بفرمايد «لالبّيك و لاسعديك».(25)
 
 
'''تندخوئى '''
 
 
از حضرت [[امام باقر]] علیه‌السلام روايت مى كند كه فرمود: «مَنْ قُسِمَ لَهُ الخُرق حُجبَ عنه الايمان؛ هر كس كه بداخلاق و تندخو باشد، از نعمت ايمان محروم خواهد شد».(26)
 
 
'''ميوه نوبرانه '''
 
 
با واسطه از حضرت على علیه‌السلام روايت مى كند كه فرمود: «وقتى كه رسول خدا ميوه نوبرانه را مى ديد و مى خواست تناول كند، ميوه را مى بوسيد و بر چشمش مى گذاشت. سپس به خدا عرض مى كرد: پروردگارا! همان گونه كه در حالت تندرستى آغاز اين ميوه را به ما عطا كردى و نشان دادى، آخر آن را هم در حالت سلامتى به ما عطا بفرما».(27)
 
 
'''بنيادهاى دين '''
 
 
از حضرت [[امام صادق]] علیه‌السلام حديث مى كند كه آن بزرگوار فرمود: «بُنى الاسلام على خمسِ: دعائمٍ: على الصلوة والزكاة والصوم والحج و ولاية اميرالمؤمنين والائمة من بعده؛ دين بر پنج ستون استوار است: [[نماز]] و [[حج]] و [[زكات]] و [[روزه]] و ولايت حضرت [[امیرالمومنین]] و امامان پس از او».(28)
 
 
'''سفر آخرت '''
 
 
على بن حسين سعدآبادى قمى، پس از سال ها تلاش در راه اعتلاى دين و گسترش آرمان هاى امامان شيعه و نشر فضيلت هايشان، عاقبت به سوى حق شتافت. تاريخ رحلت وى نامعلوم است؛ اما مى توان حدس زد كه او در نيمه اول سده چهارم هجرى، جان به جان آفرين تسليم كرد. همچنين آرامگاه او نيز نامعلوم است.
 
 
پى  نوشت
 
 
(1). رساله ابوغالب زرارى، چاپ مركز ابحاث و دراسات الاسلاميه، ص 162؛ مجمع الرجال، ج 4، ص 184؛ رجال نجاشى، ص 77، چاپ جامعه مدرسين قم؛ رجال شيخ طوسى، ص 484؛ معجم الرجال، ج 11، ص 376؛ ريحانة الادب، ج 3، ص 25؛ قاموس الرجال، ج 7، ص 426، چاپ جامعه مدرسين قم؛ ايضاح الاشتباه، ص 214؛ جامع الروات، ج 1، ص 572؛ [[وسائل الشيعه]]، ج 20، ص 261؛ اعلام الشيعة فى القرن الرابع، ص 181، چاپ بيروت؛ فهرست [[شيخ طوسى]]، ص 22، چاپ [[نجف]]؛ تنقيح المقال ممقانى، ج 2، ص 281؛ امالى صدوق، ص 19 و 55؛ موسوعة الفقهاء، ج 4، ص 278؛ شرح مشيخه صدوق، ج 4، ص 81 و تاريخ [[قم]] و زندگى حضرت معصومه، ص 206.
 
 
(2). مقدمه محاسن از محدث اُرموى، ص ط.
 
 
(3). رجال شيخ طوسى، ص 484؛ اعلام الشيعة فى القرن الرابع، ص 181 و مقدمه اصول كافى از استاد بزرگوار ربانى شيرازى، ص 16.
 
 
(4). رجال طوسى، ص 486؛ اعلام الشيعه، ص 181 و چند منبع ديگر و رساله ابوغالب زرارى، ص 163.
 
 
(5). رساله ابوغالب زرارى، ص 18.
 
 
(6). رساله ابوغالب؛ رجال نجاشى، ص 61، چاپ داورى؛ روضات الجنات، ج 1، ص 44؛ الكنى والالقاب، ج 1، ص 124.
 
 
(7). رجال [[شيخ طوسى]]، ص 444.
 
 
(8). روضات الجنّات، ج 1، ص 44.
 
 
(9). امالى صدوق، ص 19، حديث 5 و ص 55 و 57 و اعلام الشيعه، ص 181.
 
 
(10). رجال طوسى، ص 492.
 
 
(×). با جملاتى از قبيل «رحمة‌الله» و «رضى‌الله عنه».
 
 
(11). من لايحضره الفقيه، ج 4، بخش مشيخه، ص 81.
 
 
(12). قاموس الرجال، ج 7، ص 426.
 
 
(13). رجال نجاشى، ص 308 و فوائد الرضويه، ص 704.
 
 
(14). فوائد الرضويه، ص 704.
 
 
(15). الكنى والالقاب، ج 2، ص 108.
 
 
(16). اعلام الشيعه، ص 181 و رساله ابوغالب زرارى، ص 162.
 
 
(17). حاشيه مجمع الرجال قهپائى، ج 4، ص 184.
 
 
(18). مقدمه محاسن برقى، ص ز.
 
 
(19). [[وسائل الشيعه]]، ج 20، ص 261.
 
 
(20). تنقيح المقال، ج 2، ص 281.
 
 
(21). تاريخ قم، انتشارات طوس، ص 50، 35، 50، 51-59، 113-117، 135-139.
 
 
(22). همان، ص 59.
 
 
(23). امالى صدوق، مجلس 14، ص 57، حديث 5.
 
 
(24). همان، ص 58، حديث 10.
 
 
(25). همان، ص 142، مجلس 32، حديث 3.
 
 
(26). همان، ص 171، مجلس 37، حديث 4.
 
 
(27). همان، ص 219، مجلس 45، حديث 6.
 
 
(28). همان، ص 221، مجلس 45، حديث 14.
 
 
===منبع===
 
 
ابوالحسن ربانى سبزوارى, ستارگان حرم، جلد 12
 
 
[[رده: علمای قرن سوم]]
 
[[رده: علمای قرن سوم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۹

«على بن حسین سعدآبادى قمى» از عالمان و راویان حدیث شیعه در قرن سوم هجرى است. او از شاگردان احمد بن محمد بن خالد برقى بوده و خود استاد بزرگانی چون شیخ کلینى و على بن بابویه قمى در حدیث می باشد.

ولادت و خاندان

علی اسد آبادی در شهر قم و در خاندانى شیعى، پا به عرصه گیتى نهاد. کنیه اش «ابوالحسن» معروف به «سعدآبادى» است و چون در شهر دانش پرور قم متولد شد و در همان جا با اخبار و روایات اهل بیت علیه‌السلام آشنا گشت، «قمى» هم نامیده مى شود. نام پدرش «حسین» است که اطلاع دقیقى از موقعیت او، در دست نیست. تاریخ دقیق طلوع این ستاره آسمان علم و حدیث، در هاله اى از ابهام است؛ ولى با تأمّل در نوشته ها، قرائن و بررسى حالات استاد و شاگردان او، مى توان حدس زد که او در سده سوم هجرى چشم به جهان گشود.[۱]

در میان راویان شیعه به غیر از على بن حسین سعدآبادى قمى، محدث دیگرى را به نام سعدآبادى نیافتیم. از بررسى هاى به عمل آمده، آشکار مى شود که در عصر ما محلى به نام سعدآباد در استان قم وجود ندارد؛ اما در سده هاى سوم و چهارم هجرى، «سعدآباد» یکى از روستاهاى آباد شهر قم بوده است. بهترین گواه بر این سخن، کتاب ارزنده و ارزشمند تاریخ قم است که تألیف یکى از عالمان شیعه در سده چهارم هجرى است و قطعاً از منابع بسیار موثق و قابل اعتماد، در قم شناسى است. از مجموع مطالب این کتاب به دست مى آید که سعدآباد در زمان نگاشتن آن کتاب، در نزدیک قم وجود داشته است.[۲]

استادان و شاگردان

در هنگام پژوهش درباره دانشمندان و فرزانگان، اولین چیزى که در اندیشه محقق خطور مى کند، شناخت استاد و یا استادان آنان است؛ چرا که تأثیر استاد بر روحیه و طرز تفکر شاگرد، انکارناپذیر است. بدون تردید على بن حسین سعدآبادى براى رسیدن به جایگاه رفیع علمى، از محضر استادانى کسب فیض کرده است.

از لابه‌لاى نوشتارهاى تراجم نویسان، معلوم مى شود که این بزرگوار در حوزه درس محدث برجسته قم، «احمد بن محمد بن خالد برقى» حاضر مى شد. احمد بن محمد که خود، محدث و فقیه برجسته سده سوم هجرى است، انسانى بزرگوار و لایق بود. از او کتابى به نام «محاسن» در حدیث اهل بیت، به یادگار مانده که یکى از پایه هاى اصلى کتاب هاى چهارگانه شیعه به شمار مى آید. بنابراین او، حق عظیمى بر تمامى عالمان و فقیهان شیعه دارد. این بزرگوار در عصرى زیست مى کرد که مى توان آن را برزخ بین حضور و غیبت نامید. وى در سال ۲۸۱ یا ۲۷۴ به ملکوت اعلى پیوست. چنان که از کتب رجال برمى آید، گویا تنها استاد على بن حسین قمى، جناب «احمد بن خالد» است؛ گرچه دور از ذهن است که این محدث برجسته فقط یک استاد داشته باشد.

على بن حسین سعدآبادى بعد از سپرى کردن عمر خویش در یادگیرى حفظ روایات، پس از چندى خود به عنوان یک استاد حدیث، مورد توجه دانش طلبان قرار گرفت و گروهى از معروف ترین راویان شیعى گرد این شمع فروزنده جمع شدند و آموخته هایشان را به صورت کتاب، به یادگار گذاشتند. شاگردان او عبارتند از:

  • ۲. ابوغالب زُرارى:[۴] نام او احمد است و حسب و نسب او به اَعْین شیبانى، پدر بزرگوار زرارة بن اعین و صحابى بلندمرتبه حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهما‌السلام، مى رسد. بدین مناسبت احمد، لقب «زُرارى» را براى خود برگزید و به همین لقب اشتهار یافت. خاندان «آل اَعْین» پیوند عمیق و راستین با امامان معصوم شیعه داشتند و در رشد و گسترش تفکر شیعى از بزرگ ترین و پربرکت ترین خاندان هاى شیعه در عراق بودند. خود ابوغالب در آن رساله معروفش، هنگامى که از استادش على بن حسین سعدآبادى نام مى برد، از او به عنوان مربى و معلم و مؤدب خویش یاد مى کند[۵] که این نشان‌دهنده این حقیقت است که او مدت ها نزد آن استاد فرزانه کسب فیض کرده است.
  • ۳. محمد بن موسى متوکل:[۶] شیخ طوسى درباره اش مى نگارد: او از عبدالله بن جعفر حمیرى روایت مى کند.[۷] این محدث، از معروف ترین استادان روایتى شیخ صدوق است و نام مبارک او در سراسر کتاب هاى حدیثى شیخ صدوق مشاهده مى شود و بارها از خداوند براى او طلب رحمت و خشنودى کرده است که این همه، نشانه جایگاه رفیع و ممتاز این استاد حدیث شیعه است.
  • ۵. هارون بن موسی تَلْعکبرى:[۹] او هم مانند سایر شاگردانِ، على بن حسین سعدآبادى، منزلت و جایگاهى بلند دارد. نجاشى، که یکى از شاگردان تلعکبرى است، مى گوید: او بزرگى از بزرگان شیعه، موثق و موجه و قابل اعتماد است و هیچ گونه عیب و نقصى در او راه ندارد. من خودم در خانه اش حاضر مى شدم؛ نظاره مى کردم که جویندگان دانش از محضر او کسب فیض مى کنند.[۱۰] او صاحب چندین کتاب است؛ قبیل کتاب جوامع. هارون بن موسى در اواخر سده چهارم هجرى، سال ۳۸۵ و چهار سال بعد از مرگ شیخ صدوق، روحش به ملکوت اعلى پیوست.[۱۱]

سعدآبادى از منظر بزرگان

از آنچه تاکنون در شرح حال این محدث فرزانه نگاشته شد و از موقعیت استاد و شاگردان بلندمرتبه او، شکوه و برجستگى او در علم حدیث آشکار و روشن مى گردد، ولى مناسب است که این روند را در آیینه سخنان بزرگان تراجم به نظاره بنشینیم:

  • چنان که گذشت، ابوغالب زُرارى - یکى از شاگردان وى - از استاد خود به عنوان «مؤدب» یاد کرده که نشانه شایستگى هاى اخلاقى و رفتارى استادش است.[۱۲]
  • از مرجع بزرگ شیعه، آیت الله بروجردى، نقل شده که از واژه «مؤدبى» در کلام ابوغالب چنین برداشت مى شود که على بن حسین سعدآبادى یکى از دانشمندان فرهنگ و ادب بوده است.[۱۳]
  • محقق و محدث گرانمایه «اُرْمَوى»، در مقدمه محققانه خود بر کتاب «محاسن برقى»، از قول آیت الله شیخ عبدالحسین تهرانى (استاد مرحوم حاجى نورى) گفته است: گرچه دانشوران تراجم به صراحت و روشنى، از وجاهت و وثاقت على بن حسین سعدآبادى سخن نگفته اند، اما هنگامى که بزرگى مانند ابوغالب زرارى - که یکى از نخبگان و عالمان شیعه است - از استادش به عنوان مربى و معلم خویش یاد مى کند، این کمال اعتماد بر این محدث بزرگوار است و شخصیت ابوغالب مانع مى شود که او کسى را به عنوان مربى و معلم حدیث خود انتخاب کند که مورد اطمینان و داراى مرتبه کمالات روحى و معنوى نباشد؛ همان گونه که این سخن بر محققانِ ژرف اندیش پوشیده نیست.[۱۴]
  • شیخ حر عاملى، صاحب وسائل الشیعه، چنین مى نگارد: على بن حسین سعدآبادى قمى، محدثى است که کلینى و ابوغالب زرارى از او حدیث روایت مى کنند. گویا تمام دانشوران شیعه، اخبار و روایات سعدآبادى را به دیده قبول انگاشته و اخبار او را در کمال صحت دانسته اند.[۱۵]
  • در پایان، سخنى از علامه ممقانى نقل مى کنیم که مى گوید: علامه وحید بهبهانى از جدش محمدتقى مجلسى نقل مى کند که ایشان گفته: گروهى از دانشمندان شیعه او را ستایش کرده اند و روایات او را از منظر علم رجال، «حَسَنْ» مى دانند. البته پایه این نظر، بر دو امر استوار است: ۱. چون سعدآبادى از محدثان بزرگ شیعه است که روایات بسیار زیادى در کتاب هاى محدثان شیعه، از او نقل شده؛ ۲. او یکى از استادان و بزرگان اجازه است. آن گاه مرحوم ممقانى ابراز داشته که: ما به این شخصیت و چهره برجسته حدیث شیعه، اعتماد داریم و روایات او را قبول مى کنیم.[۱۶]

برخی از روایات سعدآبادى

با آن که نام على بن حسین سعدآبادى در جاى جاى کتاب هاى حدیثى آمده است، اما کتاب و اثر خاصى از او به یادگار نمانده است. و با تحقیق فراوانى که در کتاب هاى مربوط به رجال شناسى و کتاب شناسى انجام شد، به کتابى از او برخورد نکردیم. تعداد روایات او هم معلوم نیست، ولى با کاوش در کتب حدیث همانند کتاب کافى و کتب شیخ صدوق، شاید اخبار این بزرگوار به ده ها روایت برسد. جا دارد که اینک چند روایت از مجموع روایات او را در این جا، یادآورى کنیم تا جان را به عِطر دل انگیز این گل‌واژه هاى معرفت، معطر نماییم.

بهار قرآن:

او با واسطه گزارش مى دهد از حضرت امام باقر علیه‌السلام، که فرمود: «لکلّ شىء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛ براى هر چیزى بهارِ شکفتنى است و بهار قرآن، ماه رمضان است».[۱۷]

اثر همنشینى با دین‌باوران:

با واسطه نقل مى کند از رسول اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: «مجالسة اهل الدین شَرَف الدنیا والاخرة؛ همنشینى با افراد دیندار و دین باور، موجب شرافت در دنیا و آخرت است».[۱۸]

سیماى امام صادق از منظر پیشواى مالکى:

روایت مى کند از ابن ابى عمیر که او گفت: «از مالک بن اَنس، فقیه شهر مدینه، شنیدم که مى گفت: هنگامى که بر امام صادق علیه‌السلام وارد مى شدم، براى من بالشى قرار مى دهد و مرا احترام مى کند و مى گوید: اى مالک! من به تو علاقه دارم. من از این سخن امام صادق علیه‌السلام بسیار خوشحال مى شوم و خداى را شکر و سپاس مى گویم. سپس مالک گفت: امام جعفرصادق علیه‌السلام مردى بود که از سه حال خارج نبود: یا روزه‌دار بود و یا در حال نمازخواندن و یا در حال ذکر خداوند متعال بود. او از بزرگان عبادت کنندگان و زاهدان روزگار بود. از عظمت خداى مى ترسید. بسیار حدیث مى فرمود. خوش مجلس بود و مجلس او پرفایده و ثمربخش بود. وقتى که نام مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله را مى برد، چنان سیماى او دگرگون مى شد که کسى او را در آن حال نمى شناخت. من در یک سال هم کاروان او در سفر حج بودم. چون سوار بر مرکب خویش شد، در هنگام احرام بستن که مى خواست «لبیک» بگوید، صدایش قطع مى شد؛ به طورى حالش متغیر مى گردید و نزدیک بود از مرکب خود به زمین افتد. من به امام عرض کردم: آقاجان! شما به هر حال باید «لبیک» را بگویید. فرمود: اى پسر ابوعامر! من چگونه جرأت کنم که «لبّیک اللّهم لبّیک» را بر زبان جارى کنم؛ حال آن که مى ترسم خداوند بفرماید «لالبّیک و لاسعدیک».[۱۹]

تندخوئى:

از حضرت امام باقر علیه‌السلام روایت مى کند که فرمود: «مَنْ قُسِمَ لَهُ الخُرق حُجبَ عنه الایمان؛ هر کس که بداخلاق و تندخو باشد، از نعمت ایمان محروم خواهد شد».[۲۰]

میوه نوبرانه:

با واسطه از حضرت على علیه‌السلام روایت مى کند که فرمود: «وقتى که رسول خدا میوه نوبرانه را مى دید و مى خواست تناول کند، میوه را مى بوسید و بر چشمش مى گذاشت. سپس به خدا عرض مى کرد: پروردگارا! همان گونه که در حالت تندرستى آغاز این میوه را به ما عطا کردى و نشان دادى، آخر آن را هم در حالت سلامتى به ما عطا بفرما».[۲۱]

بنیادهاى دین:

از حضرت امام صادق علیه‌السلام حدیث مى کند که آن بزرگوار فرمود: «بُنى الاسلام على خمسِ دعائمٍ: على الصلوة والزکاة والصوم والحج و ولایة امیرالمؤمنین والائمة من بعده؛ دین بر پنج ستون استوار است: نماز و حج و زکات و روزه و ولایت حضرت امیرالمومنین و امامان پس از او».[۲۲]

وفات

على بن حسین سعدآبادى قمى، پس از سال ها تلاش در راه اعتلاى دین و گسترش آرمان هاى امامان شیعه و نشر فضیلت هایشان، عاقبت به سوى حق شتافت. تاریخ رحلت وى نامعلوم است؛ اما مى توان حدس زد که او در نیمه اول سده چهارم هجرى، جان به جان آفرین تسلیم کرد. همچنین آرامگاه او نیز نامعلوم است.

پانویس

  1. رساله ابوغالب زرارى، چاپ مرکز ابحاث و دراسات الاسلامیه، ص ۱۶۲؛ مجمع الرجال، ج ۴، ص ۱۸۴؛ رجال نجاشى، ص ۷۷، چاپ جامعه مدرسین قم؛ رجال شیخ طوسى، ص ۴۸۴؛ معجم الرجال، ج ۱۱، ص ۳۷۶؛ ریحانة الادب، ج ۳، ص ۲۵؛ قاموس الرجال، ج ۷، ص ۴۲۶، چاپ جامعه مدرسین قم؛ ایضاح الاشتباه، ص ۲۱۴؛ جامع الروات، ج ۱، ص ۵۷۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۶۱؛ اعلام الشیعة فى القرن الرابع، ص ۱۸۱، چاپ بیروت؛ فهرست شیخ طوسى، ص ۲۲، چاپ نجف؛ تنقیح المقال ممقانى، ج ۲، ص ۲۸۱؛ امالى صدوق، ص ۱۹ و ۵۵؛ موسوعة الفقهاء، ج ۴، ص ۲۷۸؛ شرح مشیخه صدوق، ج ۴، ص ۸۱ و تاریخ قم و زندگى حضرت معصومه، ص ۲۰۶.
  2. تاریخ قم، انتشارات طوس، ص ۵۰، ۳۵، ۵۰، ۵۱-۵۹، ۱۱۳-۱۱۷، ۱۳۵-۱۳۹.
  3. رجال شیخ طوسى، ص ۴۸۴؛ اعلام الشیعة فى القرن الرابع، ص ۱۸۱ و مقدمه اصول کافى از استاد بزرگوار ربانى شیرازى، ص ۱۶.
  4. رجال طوسى، ص ۴۸۶؛ اعلام الشیعه، ص ۱۸۱ و چند منبع دیگر و رساله ابوغالب زرارى، ص ۱۶۳.
  5. رساله ابوغالب زرارى، ص ۱۸.
  6. امالى صدوق، ص ۱۹، حدیث ۵ و ص ۵۵ و ۵۷ و اعلام الشیعه، ص ۱۸۱.
  7. رجال طوسى، ص ۴۹۲.
  8. من لایحضره الفقیه، ج ۴، بخش مشیخه، ص ۸۱.
  9. قاموس الرجال، ج ۷، ص ۴۲۶.
  10. رجال نجاشى، ص ۳۰۸ و فوائد الرضویه، ص ۷۰۴.
  11. فوائد الرضویه، ص ۷۰۴.
  12. اعلام الشیعه، ص ۱۸۱ و رساله ابوغالب زرارى، ص ۱۶۲.
  13. حاشیه مجمع الرجال قهپائى، ج ۴، ص ۱۸۴.
  14. مقدمه محاسن برقى، ص ز.
  15. وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۶۱.
  16. تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۸۱.
  17. امالى صدوق، مجلس ۱۴، ص ۵۷، حدیث ۵.
  18. همان، ص ۵۸، حدیث ۱۰.
  19. همان، ص ۱۴۲، مجلس ۳۲، حدیث ۳.
  20. همان، ص ۱۷۱، مجلس ۳۷، حدیث ۴.
  21. همان، ص ۲۱۹، مجلس ۴۵، حدیث ۶.
  22. همان، ص ۲۲۱، مجلس ۴۵، حدیث ۱۴.

منابع