منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

امر بین الامرین: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
جمله «لا جَبر و لا تَفویض بل امرٌ بین امرین» مضمون احادیث متعددى است که از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در نقد دو نظریه نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت آموزه‌اى مستقل و دقیقى است که افعال اختیارى انسان‌ها را بدرستى تبیین می‌کند.<ref> ر.ک: بحار الانوار، باب اوّل و دوم از ابواب العدل، ج ص 2 – 84.
+
{{خوب}}
</ref> مبحث جبر و اختیار و امر بین امرین از مباحث پیچیده و مشکل کلامى و فلسفى و اخلاقى است که درک و فهم آن نیاز به تفکر و تأمل بیشترى دارد. به عنوان مقدمه لازم است که تعریف واژه‌ها روشن شود و آن‌گاه به بحث اصلى بپردازیم.
+
«أمرٌ بینَ الأمرَین» برگرفته از عبارت «لا جَبر و لا تَفویض بل أمرٌ بین ألامرَین» در نقد دو نظریه [[جبر]] و [[تفویض]] است. این جمله مضمون [[احادیث]] متعددى از [[اهل بیت]] (علیهم‌السلام) در تبیین جایگاه [[اختیار]] انسان در اعمال خویش است.<ref> ر.ک: بحار الانوار، باب اوّل و دوم از ابواب العدل، ج ۵، ص ۲-۸۴. </ref> آموزه «امر بین امرین» اثبات اختیار [[انسان]] با حفظ ارتباط علّى و معلولى آن به [[اراده الهی|اراده الهى]] است و در برابر ناتوانى تحلیلى دو نظریه جبر و تفویض، به خوبى افعال اختیارى انسان را تبیین می‌کند.
  
==جبر==
+
==مفهوم‌ امر بین الامرین==
  
«جبر»، یعنى این‌که انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیارى نداشته باشد. به عبارت دیگر، افعال بندگان مستند به خداوند متعال باشد.<ref> جرجانى، سید على بن محمد، التعریفات، تحقیق و تعلیق: عمیرة، عبدالرحمن، ص 106، بیروت، عالم الکتب، 1407ق، سجادى، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلى، ص 189، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، 1361ش. </ref>  متکلمان اشعرى اعتقاد به جبر دارند و استناد فعل آدمیان را به خداى تعالى می‌دانند.
+
«[[جبر]]»، یعنى این‌که [[انسان]] در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود [[اختیار|اختیارى]] نداشته باشد. به عبارت دیگر، افعال بندگان مستند به [[خداوند]] متعال باشد.<ref> جرجانى، سید على بن محمد، التعریفات، تحقیق و تعلیق: عمیرة، عبدالرحمن، ص ۱۰۶، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۷ق، سجادى، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلى، ص ۱۸۹، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۱ش. </ref>  متکلمان [[اشاعره|اشعرى]] اعتقاد به جبر دارند و استناد فعل آدمیان را به خداى تعالى می‌دانند.
  
==تفویض==
+
«[[تفویض]]» به این معناست که موجود زنده - مثلاً انسان - حالتى داشته باشد که خود منشأ فعل و ترک باشد و از روى علم و [[اراده]] و خواست خود کارى را انجام دهد یا ترک کند و هیچ عامل دیگرى حتى خداوند در فعل و ترک او تأثیر نداشته باشد. به عبارت دیگر، بنده در فعل خود کاملاً مستقل و یگانه مؤثّر و علت تامّه است و رابطه فعل اختیارى با خداوند متعال قطع باشد،<ref> فرهنگ علوم عقلى، ص ۳۷. </ref> که [[معتزله]] بر این باورند.
  
تفویض به این معناست: موجود زنده - مثلاً انسان - حالتى داشته باشد که خود منشأ فعل و ترک باشد و از روى علم و اراده و خواست خود کارى را انجام دهد یا ترک کند و هیچ عامل دیگرى حتى خداوند در فعل و ترک او تأثیر نداشته باشد. به عبارت دیگر، بنده در فعل خود کاملاً مستقل و یگانه مؤثّر و علت تامّه است و رابطه فعل اختیارى با خداوند متعال قطع باشد،<ref> فرهنگ علوم عقلى، ص 37. </ref> که معتزله بر این باورند.
+
اما نظر [[شیعه]] به تبع [[ائمه اطهار]] (علیهم السلام) این است که نه جبر امکان تحلیل دقیق افعال انسانى را دارد و نه تفویض، بلکه تحلیل دقیق کار بشرى، راهى میان جبر و اختیار است (امر بین الامرین). انسان در فعل و ترک، اختیار و قدرت دارد، اما این قدرت و اختیار را خداى سبحان به او داده و قدرت بشرى نفى کننده قدرت الهى نیست.  
  
 +
به عبارت دیگر، گروهى اراده و اختیار انسان را نفى کرده‌اند (جبریون) و گروهى اراده الهى را نفى کرده‌اند (طرفدران نظریه تفویض)، اما به نظر شیعه، اراده و قدرت و اختیار آدمى در طول [[اراده الهی|اراده]] و [[قدرت الهى]] است.
  
==امر بین الامرین==
+
با مثالى شاید بحث روشن‌تر شود: فرض کنید کسى، پسر بچه‌اى را از کودکى تحت تربیت و حفاظت خود قرار دهد، و تمام امکانات رفاهى و تحصیلى را براى او فراهم کند. وقتى او به سن [[ازدواج]] برسد، دختر خود را به عقد او درآورد و خانه و شغلى مناسب به او دهد، و با او شرط کند که تا زنده است، زندگى او را تأمین کند و تحت حمایت خود قرار دهد، به شرط آن‌که تحت سرپرستى او زندگى کند. اگر بگوییم که این جوان در این زندگى هیچ نقشى ندارد و تمام زندگى و مخارج و خانه که به او عطا شده متعلق به آن مرد نیکوکار است، طرفدار نظریه «جبر» شده‌ایم. واگر بگوییم که آن مرد نیکوکار با بخشش خود، از مالکیت خود صرف نظر کرده و از مالکیت عزل شده است، و داماد همه کاره و مالک مطلق است، به نظریه «تفویض» تمایل پیدا کرده‌ایم. اما اگر بگوییم که آن مرد و داماد هر دو مالک هستند، منتها به این ترتیب که مرد در مقام مولویت و صاحب اختیارى، صاحب خانه و مال و ثروت است و داماد در مقام کسى که اجازه استفاده و دخل و تصرف در محدوده ملک مرد نیکوکار را دارد، به «امر بین امرین» معتقد شده‌ایم که در این صورت پذیرفته‌ایم که اختیار و مالکیت داماد در طول مالکیت مرد نیکوکار است، اما این اختیار هیچ‌گاه صاحب اصلى را از تصرف و اختیار معزول نمی‌کند.
  
اما نظر شیعه به تبع ائمه اطهار(ع) این است که نه جبر امکان تحلیل دقیق افعال انسانى را دارد و نه تفویض، بلکه تحلیل دقیق کار بشرى، راهى میان جبر و اختیار است. انسان در فعل و ترک اختیار و قدرت دارد، اما این قدرت و اختیار را خداى سبحان به او داده و قدرت بشرى نفى کننده قدرت الهى نیست. به عبارت دیگر، گروهى اراده و اختیار انسان را نفى کرده‌اند (جبریون) و گروهى اراده الهى را نفى کرده‌اند (طرفدران نظریه تفویض)، اما به نظر شیعه، اراده و قدرت و اختیار آدمى در طول اراده و قدرت الهى است.
+
روشن است که نظریه امر بین امرین بسیار دقیق‌تر از آن است که این مثال با آن تطبیق کند، بدین جهت توضیح این مطلب عمیق نیاز به مقدمات [[فلسفه|فلسفى]] دارد. اما به اختصار بیان می‌شود که هستى هر موجود و پدیده‌اى، پرتویى از شأن و هستى خداست و هیچ ذره‌اى در عالم نیست، مگر این‌که تحت پرتو نور الهى قرار دارد؛ به همین طریق هر فعل و کار و اثرى که از موجودات صادر می‌شود، فعل و اثر خداوند است. پس همان‌گونه که هستى و حالات و حواس و ویژگی‌هاى انسان از خداست، فعل و عمل و کار و آثارش نیز حقیقتاً به خدا منتسب است. با دقت در این بیان معلوم می‌شود که هر دو نظریه جبر و تفویض صحیح نیستند. زیرا در عین حال که انسان حقیقتاً موجود بوده و هستى حقیقتاً به او نسبت داده می‌شود، در عین حال هستى او به خدا منسوب است، و او هستى را از ذات پاک هستی‌بخش گرفته است. بدین ترتیب فعل و عمل صادره از انسان، حقیقتاً و واقعاً فعل و عمل و کار اوست و به این دلیل به خداوند نسبت داده می‌شود. زیرا چنانچه تمام هستى او از خداوند است، تمام حالات و آثار وجودى او - همچون افعال اختیاریش - وابسته به خداوند است.
  
با مثالى شاید بحث روشن‌تر شود: فرض کنید کسى، پسر بچه‌اى را از کودکى تحت تربیت و حفاظت خود قرار دهد، و تمام امکانات رفاهى و تحصیلى را براى او فراهم کند. وقتى او به سن ازدواج برسد، دختر خود را به عقد او درآورد و خانه و شغلى مناسب به او دهد، و با او شرط کند که تا زنده است، زندگى او را تأمین کند و تحت حمایت خود قرار دهد، به شرط آن‌که تحت سرپرستى او زندگى کند. اگر بگوییم که این جوان در این زندگى هیچ نقشى ندارد و تمام زندگى و مخارج و خانه که به او عطا شده متعلق به آن مرد نیکوکار است، طرفدار نظریه جبر شده‌ایم.
+
بنابراین، افعال اختیارى انسان - از روى مجاز - به خود انسان منسوب است و به نحو حقیقت به خداوند انتساب دارد. منسوب به انسان است، زیرا بر اساس قدرت و اراده او و تحت تأثیر عزم و جزم و تصمیم و گزینش او انجام می‌پذیرد. و منسوب به خداوند است، زیرا هستى انسان و تمام آثار وجودى او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست.<ref> ر.ک: سبحانى، جعفر، جبر و اختیار، نگارش: ربانى گلپایگانى، على، ص ۲۸۶ - ۲۹۱،  قم، مؤسسه تحقیقاتى سید الشهداء؛ سعیدى مهر، محمد، آموزش کلام اسلامى، ج ۱، ص ۳۵۸ - ۳۵۹، مرکز جهانى علوم اسلامى. </ref>
  
واگر بگوییم که آن مرد نیکوکار با بخشش خود، از مالکیت خود صرف نظر کرده و از مالکیت عزل شده است، و داماد همه کاره و مالک مطلق است، به نظریه تفویض تمایل پیدا کرده‌ایم. اما اگر بگوییم که آن مرد و داماد هر دو مالک هستند، منتها به این ترتیب که مرد در مقام مولویت و صاحب اختیارى، صاحب خانه و مال و ثروت است و داماد در مقام کسى که اجازه استفاده و دخل و تصرف در محدوده ملک مرد نیکوکار را دارد، به امر بین امرین معتقد شده‌ایم که در این صورت پذیرفته‌ایم که اختیار و مالکیت داماد در طول مالکیت مرد نیکوکار است، اما این اختیار هیچ‌گاه صاحب اصلى را از تصرف و اختیار معزول نمی‌کند.
+
خداوند به ما نیرو و توان داده، عقل و هوش و قدرت جسمانى بخشیده و این امکانات لحظه به لحظه از ناحیه خداوند به ما مى رسد و اگر یک لحظه کوتاه لطف او از ما قطع گردد و رابطه ما با او بریده شود معدوم خواهیم شد. ما اگر مى توانیم کارى انجام بدهیم با قدرتى است که او به ما داده و لحظه به لحظه ادامه مى دهد، حتى آزادى و اختیار ما نیز از ناحیه اوست، یعنى او خواسته است که ما آزاد باشیم و با استفاده از این موهبت بزرگ الهى راه تکامل را بپوییم.
  
روشن است که نظریه امر بین امرین بسیار دقیق‌تر از آن است که این مثال با آن تطبیق کند، بدین جهت توضیح این مطلب عمیق نیاز به مقدمات فلسفى دارد. اما به اختصار بیان می‌شود که هستى هر موجود و پدیده‌اى، پرتویى از شأن و هستى خداست و هیچ ذره‌اى در عالم نیست، مگر این‌که تحت پرتو نور الهى قرار دارد، به همین طریق هر فعل و کار و اثرى که از موجودات صادر می‌شود، فعل و اثر خداوند است.
+
بنابراین ما در عین اختیار و آزادى اراده، در قبضه قدرت او هستیم و سر بر آستان او داریم و از قلمرو حاکمیت او بیرون نخواهیم بود، ما در عین توانایى و قدرت وابسته به او هستیم و بدون او هیچ خواهیم بود و این است معنى «الامر بین الامرین»، زیرا نه موجودى را همسان خدا دانسته ایم تا [[شرک]] لازم آید و نه بندگان را مجبور در اعمالشان مى دانیم تا [[ظلم]] لازم آید.  
  
پس همان‌گونه که هستى و حالات و حواس و ویژگی‌هاى انسان از خداست، فعل و عمل و کار و آثارش نیز حقیقتاً به خدا منتسب است. با دقت در این بیان معلوم می‌شود که هر دو نظریه جبر و تفویض صحیح نیستند. زیرا در عین حال که انسان حقیقتاً موجود بوده و هستى حقیقتاً به او نسبت داده می‌شود، در عین حال هستى او به خدا منسوب است، و او هستى را از ذات پاک هستی‌بخش گرفته است. بدین ترتیب فعل و عمل صادره از انسان، حقیقتاً و واقعاً فعل و عمل و کار اوست و به این دلیل به خداوند نسبت داده می‌شود. زیرا چنانچه تمام هستى او از خداوند است، تمام حالات و آثار وجودى او - همچون افعال اختیاریش - وابسته به خداوند است.
+
[[قرآن مجید]] در این مسئله صراحت دارد و به وضوح آزادى و اراده انسان را اثبات مى کند:
  
بنابراین، افعال اختیارى انسان - از روى مجاز - به خود انسان منسوب است و به نحو حقیقت به خداوند انتساب دارد. منسوب به انسان است، زیرا بر اساس قدرت و اراده او و تحت تأثیر عزم و جزم و تصمیم و گزینش او انجام می‌پذیرد. و منسوب به خداوند است، زیرا هستى انسان و تمام آثار وجودى او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست.<ref> ر.ک: سبحانى، جعفر، جبر و اختیار، نگارش: ربانى گلپایگانى، على، ص 286 - 291،  قم، مؤسسه تحقیقاتى سید الشهداء؛ سعیدى مهر، محمد، آموزش کلام اسلامى، ج 1، ص 358 - 359، مرکز جهانى علوم اسلامى. </ref>
+
* الف- تمام آیاتى که در آن امر و نهى و [[تکلیف]] و برنامه آمده است، همه دلیل بر اختیار و آزادى اراده انسان است، چرا که اگر انسان مجبور بود، امر و نهى، لغو و بیهوده بود.
 +
* ب- تمام آیاتى که سخن از ملامت بدکاران و مدح و توصیف نیکوکاران مى گوید دلیل بر اختیار است، چرا که در صورت جبر هم آن ملامت و هم آن مدح و ستایش معنى ندارد.
 +
* ج- تمام آیاتى که سخن از سؤال در روز قیامت و محاکمه در آن دادگاه و سپس پاداش و کیفر و بهشت و دوزخ مى گوید دلیل بر اختیار است، چون در فرض جبر تمام اینها نامفهوم و سؤال و محاکمه و مجازات بدکاران ظلم محض است.
 +
* د- تمام آیاتى که سخن از این مى گوید که انسان در گرو اعمال خویش است مانندِ «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»؛<ref>سوره مدثر، آیه ۳۸.</ref> (هر انسانى در گرو اعمال خود مى باشد).
 +
* ه- آیاتى مانند: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً»؛<ref>سوره دهر، آیه ۳.</ref> (ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران) نیز دلیل روشنى بر این مدعاست.
  
پس امر بین امرین به این معناست که در عین این‌که فعل مستند به انسان است، مستند به اراده ذات بارى تعالى نیز است. اما اراده و اختیار انسان در عرض اراده الهى نیست تا شریک در اراده الهى شود، بلکه به بیانى که گفته شد در طول اراده الهى است. یعنى اراده و اختیار و قدرت انسان، یکى از اجزاء علت تامه افعال اختیارى اوست. پس انسان مجبور نیست. زیرا ملاک اختیار، یعنى قدرت و اراده در او موجود است و در عین حال او مختار على الاطلاق نیز نیست؛ زیرا مقدمات کار در اختیار او نیست. و این همان معناى امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است.[<ref> طباطبائى، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص 161 - 174، پاورقى، مطهرى، مرتضى، انتشارات صدرا. </ref> پس آموزه امر بین امرین اثبات اختیار انسان با حفظ ارتباط على و معلولى آن به اراده الهى است و در برابر ناتوانى تحلیلى دو نظریه جبر و تفویض به خوبى افعال اختیارى انسان را تبیین می‌کند.
+
منتها تعبیراتى در قرآن وارد شده که دلیل بر مسئله «امر بین الامرین» است، و گاهى بعضى از ناآگاهان به اشتباه آن را دلیل بر جبر پنداشتند مانند: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلّا أَنْ یَشاءَ اللهُ»؛<ref>سوره دهر، آیه ۳۰.</ref> (شما اراده اى نمى کنید مگر این که خدا اراده کند). روشن است که این [[آیه]] و امثال آن نمى خواهد اختیار را از انسان سلب کند؛ بلکه مى خواهد این حقیقت را ثابت کند که شما در عین اختیار در قبضه فرمان خدا هستید.
  
اختیارى هست ما را بی‌گمان
+
پس «امر بین امرین» به این معناست که در عین این‌که فعل مستند به انسان است، مستند به اراده ذات بارى تعالى نیز است. اما اراده و اختیار انسان در عرض اراده الهى نیست تا شریک در اراده الهى شود، بلکه به بیانى که گفته شد در طول اراده الهى است. یعنى اراده و اختیار و قدرت انسان، یکى از اجزاء علت تامه افعال اختیارى اوست. پس انسان مجبور نیست؛ زیرا ملاک اختیار، یعنى قدرت و اراده در او موجود است و در عین حال، او مختار على الاطلاق نیز نیست؛ زیرا مقدمات کار در اختیار او نیست. و این همان معناى امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است.<ref> طباطبائى، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۳، ص ۱۶۱ - ۱۷۴، پاورقى، مطهرى، مرتضى، انتشارات صدرا. </ref>
  
حس را منکر نتانى شد عیان
+
[[مولوی]] در تبیین این مسئله چنین سروده است:
  
سنگ را هرگز نگوید هین بپر
+
اختیارى هست ما را بی‌گمان * حس را منکر نتانى شد عیان
  
از کلوخى کس کجا جوید وفا...
+
سنگ را هرگز نگوید هین بپر * از کلوخى کس کجا جوید وفا...
  
کس نگوید سنگ را دیر آمدى
+
کس نگوید سنگ را دیر آمدى * یا که چوبا تو چرا بر من زدى؟...
  
یا که چوبا تو چرا بر من زدى؟...
+
امر و نهى و خشم و تشریف و عتاب * نیست جز مختار را اى پاک جیب...
  
امر و نهى و خشم و تشریف و عتاب
+
اختیارى هست در ما ناپدید * چون دو مطلب دید، آید در مزید
  
نیست جز مختار را اى پاک جیب...
+
اوستادان کودکان را می‌زنند * آن ادب سنگ سیه را کى کنند؟
  
اختیارى هست در ما ناپدید
+
هیچ گویى سنگ را فردا بیا * ور نیایى من دهم بد را سزا
  
چون دو مطلب دید، آید در مزید
+
هیچ عاقل مر کلوخى را زند؟ * هیچ با سنگى عتابى کس کند؟...
  
اوستادان کودکان را می‌زنند
+
نغز می‌آید برو کن یا مکن * امر و نهى و ماجراها و سخن
 
 
آن ادب سنگ سیه را کى کنند؟
 
 
 
هیچ گویى سنگ را فردا بیا
 
 
 
ور نیایى من دهم بد را سزا
 
 
 
هیچ عاقل مر کلوخى را زند؟
 
 
 
هیچ با سنگى عتابى کس کند؟...
 
 
 
نغز می‌آید برو کن یا مکن
 
 
 
امر و نهى و ماجراها و سخن
 
 
 
این‌که فردا این کنم یا آن کنم
 
 
 
این دلیل اختیار است اى صنم
 
 
 
و آن پشیمانى که خوردى زآن بدى
 
 
 
ز اختیار خویش گشتى مهتدى<ref> مثنوى مولوى، دفتر پنجم. </ref>
 
  
 +
این‌که فردا این کنم یا آن کنم * خود دلیل اختیار است اى صنم
  
 +
و آن پشیمانى که خوردى زآن بدى * ز اختیار خویش گشتى مهتدى<ref> مثنوى مولوى، دفتر پنجم. </ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
+
==منابع==
==منبع==
+
* [http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa۲۹۴ "مراد از امر بین الامرین"، اسلام کوئست]، بازیابی: ۲۹/۲/۱۳۹۴.
 
+
* پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان، آیت‌الله مکارم شیرازى‏، مدرسه الامام على بن ابى‌طالب، قم‏، ۱۳۷۶ش.
مراد از امر بین الامرین، [http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa294  اسلام کوئیست]، بازیابی: بیست ونهم اردیبهشت 1394
+
{{اعتقادات شیعه}}
 
+
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
 +
|جامعیت= متوسط
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 
[[رده:اعتقادات]]
 
[[رده:اعتقادات]]
 +
[[رده:تعاریف کلی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۸

«أمرٌ بینَ الأمرَین» برگرفته از عبارت «لا جَبر و لا تَفویض بل أمرٌ بین ألامرَین» در نقد دو نظریه جبر و تفویض است. این جمله مضمون احادیث متعددى از اهل بیت (علیهم‌السلام) در تبیین جایگاه اختیار انسان در اعمال خویش است.[۱] آموزه «امر بین امرین» اثبات اختیار انسان با حفظ ارتباط علّى و معلولى آن به اراده الهى است و در برابر ناتوانى تحلیلى دو نظریه جبر و تفویض، به خوبى افعال اختیارى انسان را تبیین می‌کند.

مفهوم‌ امر بین الامرین

«جبر»، یعنى این‌که انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیارى نداشته باشد. به عبارت دیگر، افعال بندگان مستند به خداوند متعال باشد.[۲] متکلمان اشعرى اعتقاد به جبر دارند و استناد فعل آدمیان را به خداى تعالى می‌دانند.

«تفویض» به این معناست که موجود زنده - مثلاً انسان - حالتى داشته باشد که خود منشأ فعل و ترک باشد و از روى علم و اراده و خواست خود کارى را انجام دهد یا ترک کند و هیچ عامل دیگرى حتى خداوند در فعل و ترک او تأثیر نداشته باشد. به عبارت دیگر، بنده در فعل خود کاملاً مستقل و یگانه مؤثّر و علت تامّه است و رابطه فعل اختیارى با خداوند متعال قطع باشد،[۳] که معتزله بر این باورند.

اما نظر شیعه به تبع ائمه اطهار (علیهم السلام) این است که نه جبر امکان تحلیل دقیق افعال انسانى را دارد و نه تفویض، بلکه تحلیل دقیق کار بشرى، راهى میان جبر و اختیار است (امر بین الامرین). انسان در فعل و ترک، اختیار و قدرت دارد، اما این قدرت و اختیار را خداى سبحان به او داده و قدرت بشرى نفى کننده قدرت الهى نیست.

به عبارت دیگر، گروهى اراده و اختیار انسان را نفى کرده‌اند (جبریون) و گروهى اراده الهى را نفى کرده‌اند (طرفدران نظریه تفویض)، اما به نظر شیعه، اراده و قدرت و اختیار آدمى در طول اراده و قدرت الهى است.

با مثالى شاید بحث روشن‌تر شود: فرض کنید کسى، پسر بچه‌اى را از کودکى تحت تربیت و حفاظت خود قرار دهد، و تمام امکانات رفاهى و تحصیلى را براى او فراهم کند. وقتى او به سن ازدواج برسد، دختر خود را به عقد او درآورد و خانه و شغلى مناسب به او دهد، و با او شرط کند که تا زنده است، زندگى او را تأمین کند و تحت حمایت خود قرار دهد، به شرط آن‌که تحت سرپرستى او زندگى کند. اگر بگوییم که این جوان در این زندگى هیچ نقشى ندارد و تمام زندگى و مخارج و خانه که به او عطا شده متعلق به آن مرد نیکوکار است، طرفدار نظریه «جبر» شده‌ایم. واگر بگوییم که آن مرد نیکوکار با بخشش خود، از مالکیت خود صرف نظر کرده و از مالکیت عزل شده است، و داماد همه کاره و مالک مطلق است، به نظریه «تفویض» تمایل پیدا کرده‌ایم. اما اگر بگوییم که آن مرد و داماد هر دو مالک هستند، منتها به این ترتیب که مرد در مقام مولویت و صاحب اختیارى، صاحب خانه و مال و ثروت است و داماد در مقام کسى که اجازه استفاده و دخل و تصرف در محدوده ملک مرد نیکوکار را دارد، به «امر بین امرین» معتقد شده‌ایم که در این صورت پذیرفته‌ایم که اختیار و مالکیت داماد در طول مالکیت مرد نیکوکار است، اما این اختیار هیچ‌گاه صاحب اصلى را از تصرف و اختیار معزول نمی‌کند.

روشن است که نظریه امر بین امرین بسیار دقیق‌تر از آن است که این مثال با آن تطبیق کند، بدین جهت توضیح این مطلب عمیق نیاز به مقدمات فلسفى دارد. اما به اختصار بیان می‌شود که هستى هر موجود و پدیده‌اى، پرتویى از شأن و هستى خداست و هیچ ذره‌اى در عالم نیست، مگر این‌که تحت پرتو نور الهى قرار دارد؛ به همین طریق هر فعل و کار و اثرى که از موجودات صادر می‌شود، فعل و اثر خداوند است. پس همان‌گونه که هستى و حالات و حواس و ویژگی‌هاى انسان از خداست، فعل و عمل و کار و آثارش نیز حقیقتاً به خدا منتسب است. با دقت در این بیان معلوم می‌شود که هر دو نظریه جبر و تفویض صحیح نیستند. زیرا در عین حال که انسان حقیقتاً موجود بوده و هستى حقیقتاً به او نسبت داده می‌شود، در عین حال هستى او به خدا منسوب است، و او هستى را از ذات پاک هستی‌بخش گرفته است. بدین ترتیب فعل و عمل صادره از انسان، حقیقتاً و واقعاً فعل و عمل و کار اوست و به این دلیل به خداوند نسبت داده می‌شود. زیرا چنانچه تمام هستى او از خداوند است، تمام حالات و آثار وجودى او - همچون افعال اختیاریش - وابسته به خداوند است.

بنابراین، افعال اختیارى انسان - از روى مجاز - به خود انسان منسوب است و به نحو حقیقت به خداوند انتساب دارد. منسوب به انسان است، زیرا بر اساس قدرت و اراده او و تحت تأثیر عزم و جزم و تصمیم و گزینش او انجام می‌پذیرد. و منسوب به خداوند است، زیرا هستى انسان و تمام آثار وجودى او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست.[۴]

خداوند به ما نیرو و توان داده، عقل و هوش و قدرت جسمانى بخشیده و این امکانات لحظه به لحظه از ناحیه خداوند به ما مى رسد و اگر یک لحظه کوتاه لطف او از ما قطع گردد و رابطه ما با او بریده شود معدوم خواهیم شد. ما اگر مى توانیم کارى انجام بدهیم با قدرتى است که او به ما داده و لحظه به لحظه ادامه مى دهد، حتى آزادى و اختیار ما نیز از ناحیه اوست، یعنى او خواسته است که ما آزاد باشیم و با استفاده از این موهبت بزرگ الهى راه تکامل را بپوییم.

بنابراین ما در عین اختیار و آزادى اراده، در قبضه قدرت او هستیم و سر بر آستان او داریم و از قلمرو حاکمیت او بیرون نخواهیم بود، ما در عین توانایى و قدرت وابسته به او هستیم و بدون او هیچ خواهیم بود و این است معنى «الامر بین الامرین»، زیرا نه موجودى را همسان خدا دانسته ایم تا شرک لازم آید و نه بندگان را مجبور در اعمالشان مى دانیم تا ظلم لازم آید.

قرآن مجید در این مسئله صراحت دارد و به وضوح آزادى و اراده انسان را اثبات مى کند:

  • الف- تمام آیاتى که در آن امر و نهى و تکلیف و برنامه آمده است، همه دلیل بر اختیار و آزادى اراده انسان است، چرا که اگر انسان مجبور بود، امر و نهى، لغو و بیهوده بود.
  • ب- تمام آیاتى که سخن از ملامت بدکاران و مدح و توصیف نیکوکاران مى گوید دلیل بر اختیار است، چرا که در صورت جبر هم آن ملامت و هم آن مدح و ستایش معنى ندارد.
  • ج- تمام آیاتى که سخن از سؤال در روز قیامت و محاکمه در آن دادگاه و سپس پاداش و کیفر و بهشت و دوزخ مى گوید دلیل بر اختیار است، چون در فرض جبر تمام اینها نامفهوم و سؤال و محاکمه و مجازات بدکاران ظلم محض است.
  • د- تمام آیاتى که سخن از این مى گوید که انسان در گرو اعمال خویش است مانندِ «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»؛[۵] (هر انسانى در گرو اعمال خود مى باشد).
  • ه- آیاتى مانند: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً»؛[۶] (ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران) نیز دلیل روشنى بر این مدعاست.

منتها تعبیراتى در قرآن وارد شده که دلیل بر مسئله «امر بین الامرین» است، و گاهى بعضى از ناآگاهان به اشتباه آن را دلیل بر جبر پنداشتند مانند: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلّا أَنْ یَشاءَ اللهُ»؛[۷] (شما اراده اى نمى کنید مگر این که خدا اراده کند). روشن است که این آیه و امثال آن نمى خواهد اختیار را از انسان سلب کند؛ بلکه مى خواهد این حقیقت را ثابت کند که شما در عین اختیار در قبضه فرمان خدا هستید.

پس «امر بین امرین» به این معناست که در عین این‌که فعل مستند به انسان است، مستند به اراده ذات بارى تعالى نیز است. اما اراده و اختیار انسان در عرض اراده الهى نیست تا شریک در اراده الهى شود، بلکه به بیانى که گفته شد در طول اراده الهى است. یعنى اراده و اختیار و قدرت انسان، یکى از اجزاء علت تامه افعال اختیارى اوست. پس انسان مجبور نیست؛ زیرا ملاک اختیار، یعنى قدرت و اراده در او موجود است و در عین حال، او مختار على الاطلاق نیز نیست؛ زیرا مقدمات کار در اختیار او نیست. و این همان معناى امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است.[۸]

مولوی در تبیین این مسئله چنین سروده است:

اختیارى هست ما را بی‌گمان * حس را منکر نتانى شد عیان

سنگ را هرگز نگوید هین بپر * از کلوخى کس کجا جوید وفا...

کس نگوید سنگ را دیر آمدى * یا که چوبا تو چرا بر من زدى؟...

امر و نهى و خشم و تشریف و عتاب * نیست جز مختار را اى پاک جیب...

اختیارى هست در ما ناپدید * چون دو مطلب دید، آید در مزید

اوستادان کودکان را می‌زنند * آن ادب سنگ سیه را کى کنند؟

هیچ گویى سنگ را فردا بیا * ور نیایى من دهم بد را سزا

هیچ عاقل مر کلوخى را زند؟ * هیچ با سنگى عتابى کس کند؟...

نغز می‌آید برو کن یا مکن * امر و نهى و ماجراها و سخن

این‌که فردا این کنم یا آن کنم * خود دلیل اختیار است اى صنم

و آن پشیمانى که خوردى زآن بدى * ز اختیار خویش گشتى مهتدى[۹]

پانویس

  1. ر.ک: بحار الانوار، باب اوّل و دوم از ابواب العدل، ج ۵، ص ۲-۸۴.
  2. جرجانى، سید على بن محمد، التعریفات، تحقیق و تعلیق: عمیرة، عبدالرحمن، ص ۱۰۶، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۷ق، سجادى، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلى، ص ۱۸۹، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۱ش.
  3. فرهنگ علوم عقلى، ص ۳۷.
  4. ر.ک: سبحانى، جعفر، جبر و اختیار، نگارش: ربانى گلپایگانى، على، ص ۲۸۶ - ۲۹۱، قم، مؤسسه تحقیقاتى سید الشهداء؛ سعیدى مهر، محمد، آموزش کلام اسلامى، ج ۱، ص ۳۵۸ - ۳۵۹، مرکز جهانى علوم اسلامى.
  5. سوره مدثر، آیه ۳۸.
  6. سوره دهر، آیه ۳.
  7. سوره دهر، آیه ۳۰.
  8. طباطبائى، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۳، ص ۱۶۱ - ۱۷۴، پاورقى، مطهرى، مرتضى، انتشارات صدرا.
  9. مثنوى مولوى، دفتر پنجم.

منابع

‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم