فخر الاسلام: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) جز (صفحهای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: محمدصادق فخرالاسلام، آثار محمدصادق فخر...' ایجاد کرد) |
|||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | '''جدیدالاسلام محمدصادق فخرالاسلام ارومی''' یا موشه بن یوحنا بن وراده بن شموئیل بن پاتریس (۱۲۶۰ - ۱۳۳۰ ق) مجتهد، نویسنده و روزنامهنگار ایرانی بود. او بعد از پیبردن به حقانیت [[اسلام]]، [[مسیحیت]] را ترک گفته و آثار ارزشمندی در اثبات برتری دین اسلام بر سایر ادیان می نگارد. | |
+ | {{شناسنامه عالم | ||
+ | ||نام کامل = محمدصادق فخرالاسلام ارومی | ||
+ | ||تصویر= [[پرونده:Aroomi.jpg|۲۳۰px]] | ||
+ | ||زادروز = ۱۲۶۰ قمری | ||
+ | |زادگاه = ارومیه | ||
+ | |وفات = ۱۳۳۰ قمری | ||
+ | |مدفن = | ||
+ | |اساتید = شیخ حسن مجتهد | ||
+ | |شاگردان = | ||
+ | |آثار = انیس الاعلام فی نصره الاسلام، برهان المسلمین، تعجیز المسیحیین،... | ||
+ | }} | ||
+ | ==ولادت و نیاکان == | ||
+ | محمدصادق<ref>از منابع مربوطه در مورد نام مسیحی وی خبری بدست نیامد. این نام بعد از قبول اسلام، بر او نهادهاند.</ref> فخرالاسلام، حدود سال ۱۲۶۰ هـ.ق<ref>در منابع رجالی و تراجم، تاریخ تولد وی ذکر نشده است؛ اما همان طور که در ادامه بحث خواهد آمد وی در سال (۱۳۰۵ هـ.ق) برای زیارت به مشهد مقدس تشرف یافت و قبل از آن، ۱۶ سال در نجف اشرف و کربلای معلا به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشت. قبل و بعد از تحصیلاتش در نجف و کربلا، چند سالی (کمتر از ده سال) در ارومیه به تحصیل و تبلیغ مشغول بود. مقطع زمانی تولد تا ۱۸ سالگی نیز دوران کودکی و تحصیلات علوم مسیحیت وی را در ارومیه و واتیکان تشکیل میدهد. بنابراین عمر شریف وی قبل از سال (۱۳۰۵ هـ.ق) حدود ۴۵ سال بوده است. و اگر آن را از سال ورودش به مشهد مقدس کسر کنند، سال (۱۲۶۰ هـ.ق) بدست میآید که سال تقریبی ولادت محمدصادق فخرالاسلام خواهد بود.</ref> در خانواده مسیحی ساکن [[کلیسا|کلیسای]] کندی، در شهر ارومیه<ref> ارومیه، مرکز استان آذربایجان غربی است که در جنوب شهرستان خوی، در شمال شهرستان مهاباد، در غرب دریاچه ارومیه و در شرق کشورهای ترکیه و عراق قرار گرفته است. این شهر تا تهران حدود ۹۲۰ کیلومتر فاصله دارد. (نظری به تاریخ آذربایجان، ص ۴۱).</ref> دیده به جهان گشود.<ref>انیس الاعلام فی نصره الاسلام، ج۱، ص الف (مقدمه)؛ ریحانه الادب، ج۴، ص۳۰۱.</ref> | ||
− | + | پدر و اجداد فخرالاسلام، همه از روحانیان و [[کشیش|کشیشان]] بزرگ مسیحی بوده و در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین [[مسیحیت]] مشغول بودهاند.<ref>انیس الاعلام، ج۱، ص۶.</ref> | |
− | + | ==تحصیلات در مسیحیت== | |
− | + | محمدصادق، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد. وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرقههای پروتستان و کاتولیک،<ref> استادانی مثل «برآبی یوحنای بکیر، قسیس یوحنای جان، رآبی عاژ، رآبی تالو، قسیس کورکز و...».</ref> به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتابهای [[تورات]]، [[انجیل]] و سایر علوم رایج نصرانیت در آن زمان را به خوبی فراگرفت. | |
− | + | محمدصادق، دوازده ساله بود که با جدیت و اشتیاق کامل این مرحله از دانشاندوزی را به خوبی به پایان ببرد و به درجه «قسیسیت» نایل آمد. وی این مرحله از روحانیت را کافی ندانسته، زادگاهش را به قصد واتیکان،<ref> نام شهری است در شمال غربی شهر «رم» (مرکز حکومت کشور ایتالیا) که مرکز استقرار پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان است. این شهر که فقط ۴۴ هکتار مساحت دارد امروزه در حکم یک دولت مستقل مذهبی است و در بیشتر کشورهای دنیا نمایندگان مذهبی دارد که آنان در حکم نمایندگان هم سیاسی هستند (لغت نامه دهخدا، ج ۱۴، ص ۲۰۳۵۵).</ref> ترک و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمینهای زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیت وارد حوزه علمیه جهانی مسیحیت شد. او در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت. | |
− | + | اقامت او در واتیکان حدود ۶ سال طول کشید و در این مدت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیت؛ بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن [[دین]] و نیز احکام و فروع آنها احاطه کامل پیدا کرد. وی از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود بشمار میرفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود.<ref> انیس الاعلام، ج ۱، ص ۶ و ۷.</ref> | |
− | + | ==حادثه سرنوشتساز== | |
− | + | تحصیلات محمدصادق در آیین مسیحیت تا هجده سالگی طول کشید. تا این که حادثهای شگفت منجر شد وی سرّی از اسرار بزرگ عالم را کشف کند. حادثهای که راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره راههای انحراف [[مسیحیت]] به صراط مستقیم و نورانی [[اسلام]] سوق داد و موجبات پذیرش بندگی [[خداوند]] یکتا را در او فراهم کرد. وی آن حادثه را چنین نقل میکند:<ref> با تلخیص و تغییر عبارات.</ref> | |
− | + | «بعد از ورودم به «واتیکان» نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در [[زهد]] و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود. عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم میکردند. و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او بااشتیاق کامل بهره میبردند. در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت. از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلیدهای محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود. از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود میگفتم: لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده است و نمیخواهد من آن ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا میخواهد. این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمیتوانم در درس حاضر شوم و به آنها بگو بروند. | |
− | + | من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در [[انجیل]] چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶؛ [[حضرت عیسی]] علیه السلام، آمدن او را بشارت داده بود. هر کس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث میکردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هر کس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر میدانم. گفت تو مقصر نیستی؛ ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم میشود. | |
− | + | اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بیخود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد؛ مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانوادهام. من نیز به اسماءالاهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم. گفت: ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و [[پیامبر اسلام|محمد]] (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم. آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله و سلم و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بود. | |
− | + | گفت: ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم است؛ آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب های تفسیر، لغت و ترجمههای مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و [[حسد|حسادت]]، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند. | |
− | + | ای فرزند روحانی! دین [[مسیحیت]] به خاطر ظهور [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله و سلم منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی بردهایم؛ ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خودداری میکنیم. گفتم: ای پدر روحانی! آیا مرا امر میکنی که داخل دین [[اسلام]] شوم! گفت: آری، اگر [[آخرت]] و نجات را میخواهی باید دین حق را قبول کنی. و من همیشه تو را [[دعا]] میکنم. | |
− | + | چون آن دو کتاب و گفتهها و تأییدهای استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشهای جز اسلام و پیامآور آن در سر نداشتم؛ از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.<ref> انیس الاعلام، ج ۱، ص ۸-۲۰؛ خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام، مقدمه دوم.</ref> | |
− | + | محمدصادق، بعد از پیبردن به حقانیت [[اسلام]]، واتیکان را به قصد زادگاهش ارومیه، ترک کرد و جز چند جلد کتاب و وسایل شخصی چیزی با خود همراه نکرد. او بعد از زحمات بسیار وارد شهر ارومیه شد و در آن جا شبی به طور مخفیانه به جناب شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه نمود. جناب شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنابر درخواست محمدصادق، چکیدهای از [[عقاید]] و برنامههای اسلامی را به او تعلیم داد. | |
− | + | ==تحصیلات در اسلام== | |
− | + | محمدصادق، بعد از پذیرش رسمی اسلام، مدتی از ابراز آن در بین همکیشان قبلی خود، خودداری کرد تا مبادا موجب آزار او شوند و یا به خاطر ضعیف بودن اطلاعات اسلامیاش، در مناظره با آنها عقیدهاش به [[ارتداد]] کشیده شود، از این رو برای احاطه بر مبانی و اصول عقاید و معارف اسلامی، به تحصیل نزد استادان مقیم شهر ارومیه از جمله شیخ حسن مجتهد پرداخت و علوم مقدماتی حوزه را در آن شهر در اندک زمانی به پایان برد. | |
− | + | سپس در حدود سال (۱۲۸۵ هـ.ق) برای کسب مراحل عالی علوم دینی و کسب کمالات معنوی راهی [[عتبات عالیات|عتبات]] [[عراق]] شده، و در شهرهای [[نجف]]، [[کربلا]] و [[سامرا]]، در محضر استادان و فقیهان بزرگ حاضر شد و [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]] را تا حد اجتهاد فراگرفت. در دیگر رشتهها نیز همان طور که از آثار وی برمیآید، به ویژه رشته [[علم کلام|کلام]] و [[تفسیر قرآن]]، احاطه کافی پیدا کرد. از این رو او را دانشمند متتبع، متکلم فاضل، پژوهشگر آگاه، عالم متبحر و ژرفنگر، شبهه شناس، آگاه بر اصول مناظره و دارای اطلاعات گسترده در ادیان مختلف به ویژه [[مسیحیت]] و [[یهود|یهودیت]] معرفی کردهاند.<ref> نقباءالعبشر، ج ۲، ص ۸۵۰؛ انیس الاعلام، ج ۱، ص ۱۳، (مقدمه چاپ رحلی).</ref> | |
− | + | شیخ محمدصادق، در شهرهای کربلا، نجف و سامرا، در کنار تحصیل علوم دینی، به [[تهذیب نفس|تهذیب]] و کسب کمالات معنوی پرداخت. وی حضور عالمان [[اخلاق]] و عارفان الاهی را مغتنم شمرد و در سایه عنایات آنان، نفس خود را به زیور فضایل و زیباییهای معنوی، آراست. | |
− | + | با این که شیخ محمدصادق سالها در محضر استادان و فقیهان اسلامی در شهرهای ارومیه، نجف، کربلا و دیگر شهرهای علمی مذهبی به تحصیل علوم دینی پرداخت، ولی جز نام شیخ حسن مجتهد نام هیچ کدام از آن ها نه به دست او و نه از ناحیه شرح حال نویسان، ذکر نشده است. از آن جا که تحصیلات [[علوم اسلامی]] وی قبل از سال (۱۳۰۱ هـ.ق) به مدت ۱۶ سال طول کشیده ـ یعنی وی از سال ۱۳۰۱ ق تا ۱۲۸۵ ق در [[عراق]] بوده است. از این رو عالمان و فقیهانی که در این زمان مشغول به تدریس بودهاند میتوانند استادان احتمالی شیخ محمدصادق باشند از جمله: | |
− | + | آیات عظام، حسین کمری (متوفای ۱۲۹۹ هـ.ق)، سید مهدی قزوینی (متوفای ۱۳۰۰ هـ.ق) شیخ عبدالله نعمه (متوفای ۱۳۰۳ هـ.ق) [[شیخ جعفر شوشتری|شیخ جعفر تستری]] (متوفای ۱۳۰۳ هـ.ق) میرزا صالح قزوینی حلی (متوفای ۱۳۰۴ هـ.ق) [[میرزا محمدحسن شیرازی|محمدحسن شیرازی]] (متوفای ۱۳۱۲ هـ.ق)، محمدحسن آل یاسین (متوفای ۱۳۰۸ هـ.ق) محمدتقی اردکانی (متوفای ۱۳۰۶ هـ.ق)،<ref> موسوعه النجف الاشرف، ج۱۱، ص ۹۳-۱۱۵.</ref> زین العابدین مازندرانی حائری (متوفای ۱۳۰۹ هـ.ق)، سید هاشم قزوینی (متوفای ۱۳۲۷ هـ.ق)، هادی تهرانی مدرسی (متوفای ۱۳۲۱ هـ.ق) شیخ علی بحرانی (متوفای ۱۳۲۱ هـ.ق) و دیگران.<ref> تراث کربلا، ص ۲۸۶ـ۲۹۱.</ref> | |
− | + | شیخ محمدصادق بعد از تکمیل تحصیلات عالی علوم اسلامی، از عالمان و فقیهان عراق خداحافظی نمود و برای انجام رسالت تبلیغ و ارشاد و هدایت به زادگاهش ارومیه بازگشت. که این بازگشت، خود سرآغاز ماجراهای جالب و طولانی در طول مدت زندگی علمی و دینی وی بود. از سخنان او برمیآید که چند سالی را در این شهر اقامت داشته و به تدریس علوم دینی و انجام وظایف مذهبی پرداخت است.<ref> انیس الاعلام، ج ۱، ص ۲۷.</ref> | |
− | + | ==سفری پرمخاطره== | |
− | + | شیخ محمدصادق، علاوه بر سفر به واتیکان و [[عتبات عالیات]]، سفری دیگر به [[مشهد]] مقدس نمود. وی در [[شعبان]] سال (۱۳۰۴ هـ.ق) شهر ارومیه را به قصد مشهد مقدس و برای زیارت [[امام رضا علیه السلام|حضرت ثامن الائمه]] علیه السلام ترک کرد. | |
− | + | این سفر، بسیار پرخاطره و طولانی بود و در عین حال منشأ برکات فراوانی شد. او از طریق شهرهای سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و...<ref> علت این که چرا این مسیر برای سفر به مشهد مقدس انتخاب شده است مشخص نیست. شاید علتش وجود مسیحیان در آن شهرها میباشد که شیخ محمدصادق قصد داشته در ضمن سفر، با آنان به گفتگو بنشیند.</ref> به آن شهر مقدس سفر کرد. مردم آن شهرها بعد از آگاهی از ورود او به شهرشان از او استقبال شایانی میکردند و از او درخواست توقف طولانی و ترتیب جلسات وعظ، خطابه و مناظره با اقلیتهای مذهبی مینمودند. او بنابراین درخواستها در هر شهری که وارد میشد منبر میرفت و در مورد معارف و عقاید دین [[اسلام]] به سخنرانی میپرداخت. وی علاوه بر آن به وعظ و ذکر مصیبت [[اهل بیت]] علیهم السلام اقدام میکردم، و در صورت فراهم بودن زمینه، با عالمان مسیحی مقیم آن شهرها به مناظره میپرداخت. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | این سفر، بسیار پرخاطره و طولانی بود و در عین حال منشأ برکات فراوانی شد. او از طریق شهرهای سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و...<ref> علت این که چرا این مسیر برای سفر به | ||
نمونهای از آن توقفها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک [[رمضان]] در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع میکردند. | نمونهای از آن توقفها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک [[رمضان]] در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع میکردند. | ||
− | در شهر سلماس بود که گروهی از | + | در شهر سلماس بود که گروهی از [[کشیش|کشیشان]]، در خانه یکی از اعیان شهر به نام «حاجی احمد دلمقانی» تجمع کردند و از شیخ محمدصادق درخواست مناظره نمودند. شیخ محمدصادق نیز با اطمینان و آرامش خاصی به آنان جواب مثبت داد و همراه علاقهمندان به مناظره، وارد منزل حاجی احمد دلمقانی شد. در آن مجلس بین کشیشها و وی مناظره جالب و عجیبی اتفاق افتاد و شیخ محمدصادق با استناد به ادله فراوان از جمله استناد به کتاب های مسیحیان، حقانیت اسلام را اثبات کرد و به تمام گفتهها و دلیلهای آن ها، جواب قانع کننده و و مدلل داد. در این مجلس بود که یازده نفر از مسیحیان به شرف [[اسلام]] مشرف شدند.<ref> انیس الاعلام، ج ۱، ص ۸؛ (چاپ رحلی).</ref> |
− | شیخ محمدصادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم [[ربیع الاول]] سال ( | + | شیخ محمدصادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم [[ربیع الاول]] سال (۱۳۰۵ هـ.ق) وارد [[مشهد]] مقدس شد. وی بعد از [[زیارت]] حرم مطهر حضرت [[امام رضا]] علیه السلام مدتی در صحن مقدس رضوی به سخنرانی و تبلیغ معارف دینی پرداخت که چند ماه ادامه داشت. شیخ محمدصادق بعد از زیارت حرم مطهر رضوی علیه السلام مشهد مقدس را به قصد [[تهران]] ترک کرد. اواخر [[شعبان]] سال (۱۳۰۵ هـ.ق) وارد این شهر شد. عالمان و سرشناسان و مردم متدین و عالم دوست تهران، بعد از آگاهی از ورود آن عالم فرزانه، به استقبال او و همراهانش شتافتند، و تا مدتها در منزل خود از او پذیرایی نمودند. |
− | ناصرالدین شاه نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد. در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه | + | ناصرالدین شاه نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد. در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه قاجار به «فخرالاسلام» ملقب شد و شاه او را به دفاع از حریم [[اسلام]] در برابر القاء شبهات از ناحیه مسیحیان تشویق نمود. از مجموع آثار به جا مانده از شیخ محمدصادق فخرالاسلام برمیآید، آخرین مقصد او در این سفر طولانی، شهر تهران بوده و او تا آخر حیات پربرکتش در آن جا ماندگار شد و به خدمات علمی و مذهبی اشتغال ورزید. |
+ | [[پرونده:Eftekhar.jpg|thumb|left|افتخار اسلام بر سایر ادیان - یکی از آثار فخرالاسلام ارومی]] | ||
− | + | ==آثار و تألیفات== | |
− | شیخ محمدصادق فخرالاسلام، بعد از استقرار در شهر تهران در سال ( | + | شیخ محمدصادق فخرالاسلام، بعد از استقرار در شهر تهران در سال (۱۳۰۵ هـ.ق)<ref> نقباءالبشر، ج ۲، ص ۸۵۱.</ref> بنابر نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی و وجود افکار انحرافی و شبهههای القاء شده از ناحیه مسیحیان که ارکان دین [[اسلام]] را مورد هجوم قرار داده بودند، دست به تألیف آثار گوناگون با شیوههای مختلف در زمینه دین شناسی و دفاع از حریم آن زد. و آثار متعدد در این زمینه او خود به یادگار گذاشته است که برخی از آن ها هم اکنون نیز از منابع و مآخذ تحقیقی در مجامع و مراکز علمی و مذهبی بشمار میآیند. |
− | از ویژگیهای آثار ارزشمند وی میتوان به این مورد اشاره کرد: رعایت نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی، تبحر و ژرفاندیشی در طرح مباحث، پژوهش کامل در مورد جوانب موضوعات مطرح شده، تبیین کامل و کافی شبههها و جواب آنها، دوری از تعصب نابجا، مستند و مستدل بودن مطالب و مسایل، سلاست و روانی نوشتارها و... | + | از ویژگیهای آثار ارزشمند وی میتوان به این مورد اشاره کرد: رعایت نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی، تبحر و ژرفاندیشی در طرح مباحث، پژوهش کامل در مورد جوانب موضوعات مطرح شده، تبیین کامل و کافی شبههها و جواب آنها، دوری از [[تعصب]] نابجا، مستند و مستدل بودن مطالب و مسایل، سلاست و روانی نوشتارها و... |
− | ''' | + | '''<I>۱. انیس الاعلام فی نصره الاسلام:</I>''' |
− | + | موضوع این کتاب ـ که بارها به چاپ رسیده است<ref> این کتاب چندین بار به صورت رحلی به خط محمد بن محمدتقی اصفهانی در سال (۱۳۱۳ و ۱۳۱۵ هـ.ق) در تبریز و در سال (۱۳۱۵ و ۱۳۱۹ هـ.ق) در تهران در دو جلد به چاپ رسید. جلد اول آن برای بار دیگر در اصفهان در سال (۱۳۷۰ هـ.ق) با ۳۷۴ صفحه به چاپ رسیده است. (انیس الاعلام، ج ۲، ص ۱). این کتاب هماکنون در پنج جلد با مقدمه سید عبدالرحیم خلخالی توسط انتشارات مرتضوی مجددا چاپ شده است.</ref> اثبات حقانیت اسلام و بطلان ادیان [[مسیحیت]] و [[یهود|یهودیت]] و مشتمل بر یک مقدمه، هشت باب و یک خاتمه است. مقدمه نیز مشتمل بر چند هدایت است. از جمله مسائل مطرح شده در آن، تنزیه [[پیامبران|انبیا]] از [[گناه]] و [[شرک]]، وحدت انبیا، معرفی مذاهب و فرقههای مسیحیت مثل: کاتولیک، پروتستان، نسطوری، ارامنه، یعقوبیه، کرک و امثال آن ها است. این کتاب به خاطر محتوای غنی و پربار آن همواره مورد توجه اندیشمندان، پژوهشگران و فرهنگ سازان بوده و هست. | |
− | + | «سید محمدعلی اصفهانی در شماره ۱۵ مجله دعوه الاسلام مینویسد: از جمله مصنفات جناب آقای فخرالاسلام متع الله المسلمین بطول بقائه کتاب مستطاب «انیس الاعلام» است که سنواتی است در [[ایران]] به زبان فارسی طبع و منتشر شده است. این کتاب دو جلد است و مقصدش اثبات حقیقت اسلام و رد [[نصاری]] و دهریها است. آن چه دلیل در این کتاب برای حقیقت اسلام در رد نصرانیت آورده است تمام از کتاب های نصاری (مسیحیت) است. چشم روزگار چنین تألیفی (را به خود) ندیده است، و چنان حسن تألیف بکار برده که با آن که مطالب کتاب، عملیات و مطالب عالیه است (و) هر عاملی (که آن را) بخواند و یا برایش بخوانند، میفهمد».<ref> انیس الاعلام، ج ۱.</ref> | |
− | + | جناب [[حاج آقا رحیم ارباب]] نیز در مقدمه چاپ رحلی جلد اول آن در [[اصفهان]]، بعد از معرفی مؤلف و تمجید از کتاب مذکور به نقل از جناب [[آخوند کاشانی|ملا محمد کاشانی]] مینویسد: «ملا محمد کاشانی (متوفای ۱۳۳۳ هـ.ق) در وصف مرحوم فخرالاسلام بعد از مطالعه کتاب انیس الاعلام (فرمود) که: این مرد «حجت الاسلام» است».<ref> همان، ص ۱۳ (چاپ رحلی).</ref> | |
− | + | فخرالاسلام در مورد انگیزه تألیف این کتاب مینویسد: «در این بین بعضی رسالهها و کتابهای فرقههای پروتستان که بنابر توهم فاسد خودشان، رد بر [[اسلام]] نوشته بودند، به این حقیر رسید مانند: میزان الحق، تحقیق الدین الحق، دافع البهتان، دلائل اثبات رسالت المسیح، دلایل النبوه، رد اللغو، طریق الحیوه، حل الاشکال، مفتاح الاسرار و غیر این ها از رسالهها و کتابهای ایشان. بعد از تأمل و تعمق در آنها دیدم، زیاد از حد، بیانصافی و بیعدالتی نمودهاند و شبهات را به صورت دلایل نوشتهاند و از حد خود تجاوز کردهاند و این شبههها را با زبانهای مختلف، طبع نموده و منتشر کردهاند».<ref> انیس الاعلام، ج ۱، ص ۱۱، (چاپ رحلی).</ref> بعد از آن میگوید: از این رو اقدام به تألیف این کتاب کردم. | |
− | + | '''<I>۲. برهان المسلمین:</I>'''<ref> ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲؛ اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۳۶۷، الذریعه، ج ۱، ص ۱۰۱.</ref> | |
− | + | موضوع این کتاب، مناظره با عالمان و روحانیان مسیحی در شهر تهران در ۱۶ ماه مبارک [[رمضان]] (۱۳۱۲ هـ.ق) است که در حضور دانشمندان مسلمان و مسیحی صورت گرفته است و صورت اسامی خواص مسلمان در این کتاب ذکر شده است از جمله: سید محمدعلی لاریجانی، شیخ علیاکبر خراسانی، میرزا عبدالحسین تهرانی، میرزا مسیح تنکابنی و...<ref> برهان المسلمین، ص ۶۰.</ref> | |
− | + | '''<I>۳. تعجیز المسیحیین:</I>'''<ref> الذریعه، ج ۴، ص ۲۱۰؛ اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۳۶۷؛ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲.</ref> | |
− | + | این کتاب در دو جلد و بعد از کتاب برهان المسلمین و در تأیید موضوعات مطرح شده در کتاب برهان المسلمین نوشته شده است.<ref> الذریعه، ج ۴، ص ۲۱۰.</ref> | |
− | + | '''<I>۴. خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام:</I>'''<ref> الذریعه، ج ۷، ص ۲۳۲؛ اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۶۷؛ نقباءالبشر، ج ۲، ص ۸۵۱؛ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲.</ref> | |
− | + | این اثر در موضوع امتیازات و برتریهای اسلام بر سایر ادیان و بنابر درخواست خواص از علما و مردم به ویژه مردم اصفهان در سال (۱۳۲۲ هـ.ق) به رشته تحریر درآمده است و بنابر تصریح مؤلف آن در ۲۸ [[جمادی الاول]] همان سال در منطقه سرقنات جی نزدیک امامزاده حسن تهران، نوشته شده است.<ref> خلاصه الکلام، ص ۳.</ref> فخرالاسلام در تأیید این کتاب از ناحیه [[امامان معصوم|معصومین]] علیهم السلام به خوابی که یکی از بستگان وی دیده است استناد میکند و جریان را در آن کتاب مینگارد که خلاصهاش چنین است: «یکی از بستگان وی در خواب میبیند که درب منزل را میکوبند، به درب منزل میرود میبیند دو نفر جلوی درب ایستادهاند، یکی لباس [[سادات]] و دیگری لباس جنگ به تن دارد. میگوید: شما کی هستید. آن کسی که لباس رزمی به تن دارد میگوید: «آقا هستند»؟ میگوید چه کار دارید؟ میگویند از طرف [[سیدالشهداء]] علیه السلام برای فخرالاسلام، عصا آوردهایم. میگوید: به من بدهید تا من به او بدهم. میگوید: ما باید خودمان عصا را به او بدهیم از این رو وارد خانه شده و عصا را به فخرالاسلام میدهد و میفرماید: این عصا، مرحمتی و هدیه حضرت سیدالشهداء برای شماست، به خاطر آن رسالهای که در «سرقنات» در مورد [[اصول دین]] نوشتهاید. فخرالاسلام سوال کرد: شما که هستید؟ فرمود: من [[حضرت عباس]] علیه السلام هستم».<ref> همان، ص ۱۶۰.</ref> این رؤیا، نشانهای از ارزشمندی اثر فوق و قبولی زحمات طاقت فرسای وی نسبت به ترویج معارف دینی است. | |
− | + | '''<I>۵. بیان الحق و صدق المطلق:</I>'''<ref> اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۶۷؛ الذریعه، ج ۳، ص ۱۸۰؛ نقباءالبشر، ج ۲، ص ۸۵۱.</ref> | |
− | + | کتابی است فارسی که در ده جلد و در اثبات حقانیت [[قرآن|قرآن کریم]] و آورندهاش [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله و سلم و رد بر کتاب «الهدایه» «و آن دسته از کتابهای مسیحیان که علیه اسلام نوشتهاند، به رشته تحریر درآمده است. | |
− | + | ==وفات == | |
− | + | شیخ محمدصادق فخرالاسلام بعد از سالها کوشش و تلاش در راه دفاع از حریم و ارکان اسلام و تثبیت مبانی و اصول آن و مبارزه با افکار انحرافی، خورشید عمرش در حدود (۱۳۳۰ هـ.ق) غروب کرد.<ref> [[نقباءالبشر]]، ج ۲، ص ۸۵۱؛ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲؛ الذریعه، ج ۲، ص ۴۵۲ و...</ref> قدر مسلم وی در تهران بدرود حیات گفته است؛ اما محل دقیق دفن وی مشخص نیست و مانند بسیاری از عالمان و فقیهان اسلامی، مدفنش مجهول است و دست کم در منابع رجالی و تاریخی چیزی ثبت نشده است. | |
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> | ||
− | + | ==منابع== | |
− | + | *تلخیص از مجموعه [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد ۵، زندگی نامه "فخرالاسلام" از علی کرجی. | |
+ | *مجله افق حوزه، 9 آبان 1386، شماره165، در دسترس در [http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6435/6824/81948 پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه]، بازیابی: 24 اسفند 1392. | ||
+ | *«فخرالاسلام»؛ کشیش مسلمانشدهای که به درجه اجتهاد رسید، [http://iqna.ir/fa/News/1350424 خبرگزاری ایکنا]، بازیابی: 24 اسفند 1392. | ||
− | + | ==آرشیو عکس و تصویر== | |
+ | <gallery mode="packed" heights="170"> | ||
+ | پرونده:ارموی.jpg|یکی از آثار محمدصادق فخرالاسلام ارومی | ||
− | + | </gallery> | |
− | + | [[رده:علمای قرن چهاردهم|فخرالاسلام ارومی،محمدصادق]] | |
− | + | [[رده: مجتهدین]] | |
− | + | [[رده:روزنامه نگاران]] | |
− | + | [[رده:متکلمان]] | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۹
جدیدالاسلام محمدصادق فخرالاسلام ارومی یا موشه بن یوحنا بن وراده بن شموئیل بن پاتریس (۱۲۶۰ - ۱۳۳۰ ق) مجتهد، نویسنده و روزنامهنگار ایرانی بود. او بعد از پیبردن به حقانیت اسلام، مسیحیت را ترک گفته و آثار ارزشمندی در اثبات برتری دین اسلام بر سایر ادیان می نگارد.
نام کامل | محمدصادق فخرالاسلام ارومی |
زادروز | ۱۲۶۰ قمری |
زادگاه | ارومیه |
وفات | ۱۳۳۰ قمری |
اساتید |
شیخ حسن مجتهد |
| |
آثار |
انیس الاعلام فی نصره الاسلام، برهان المسلمین، تعجیز المسیحیین،... |
محتویات
ولادت و نیاکان
محمدصادق[۱] فخرالاسلام، حدود سال ۱۲۶۰ هـ.ق[۲] در خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه[۳] دیده به جهان گشود.[۴]
پدر و اجداد فخرالاسلام، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده و در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیت مشغول بودهاند.[۵]
تحصیلات در مسیحیت
محمدصادق، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد. وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرقههای پروتستان و کاتولیک،[۶] به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتابهای تورات، انجیل و سایر علوم رایج نصرانیت در آن زمان را به خوبی فراگرفت.
محمدصادق، دوازده ساله بود که با جدیت و اشتیاق کامل این مرحله از دانشاندوزی را به خوبی به پایان ببرد و به درجه «قسیسیت» نایل آمد. وی این مرحله از روحانیت را کافی ندانسته، زادگاهش را به قصد واتیکان،[۷] ترک و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمینهای زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیت وارد حوزه علمیه جهانی مسیحیت شد. او در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت.
اقامت او در واتیکان حدود ۶ سال طول کشید و در این مدت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیت؛ بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دین و نیز احکام و فروع آنها احاطه کامل پیدا کرد. وی از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود بشمار میرفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود.[۸]
حادثه سرنوشتساز
تحصیلات محمدصادق در آیین مسیحیت تا هجده سالگی طول کشید. تا این که حادثهای شگفت منجر شد وی سرّی از اسرار بزرگ عالم را کشف کند. حادثهای که راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره راههای انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد. وی آن حادثه را چنین نقل میکند:[۹]
«بعد از ورودم به «واتیکان» نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود. عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم میکردند. و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او بااشتیاق کامل بهره میبردند. در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت. از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلیدهای محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود. از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود میگفتم: لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده است و نمیخواهد من آن ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا میخواهد. این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمیتوانم در درس حاضر شوم و به آنها بگو بروند.
من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶؛ حضرت عیسی علیه السلام، آمدن او را بشارت داده بود. هر کس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث میکردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هر کس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر میدانم. گفت تو مقصر نیستی؛ ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم میشود.
اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بیخود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد؛ مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانوادهام. من نیز به اسماءالاهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم. گفت: ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم. آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بود.
گفت: ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم است؛ آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب های تفسیر، لغت و ترجمههای مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند.
ای فرزند روحانی! دین مسیحیت به خاطر ظهور حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی بردهایم؛ ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خودداری میکنیم. گفتم: ای پدر روحانی! آیا مرا امر میکنی که داخل دین اسلام شوم! گفت: آری، اگر آخرت و نجات را میخواهی باید دین حق را قبول کنی. و من همیشه تو را دعا میکنم.
چون آن دو کتاب و گفتهها و تأییدهای استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشهای جز اسلام و پیامآور آن در سر نداشتم؛ از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.[۱۰]
محمدصادق، بعد از پیبردن به حقانیت اسلام، واتیکان را به قصد زادگاهش ارومیه، ترک کرد و جز چند جلد کتاب و وسایل شخصی چیزی با خود همراه نکرد. او بعد از زحمات بسیار وارد شهر ارومیه شد و در آن جا شبی به طور مخفیانه به جناب شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه نمود. جناب شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنابر درخواست محمدصادق، چکیدهای از عقاید و برنامههای اسلامی را به او تعلیم داد.
تحصیلات در اسلام
محمدصادق، بعد از پذیرش رسمی اسلام، مدتی از ابراز آن در بین همکیشان قبلی خود، خودداری کرد تا مبادا موجب آزار او شوند و یا به خاطر ضعیف بودن اطلاعات اسلامیاش، در مناظره با آنها عقیدهاش به ارتداد کشیده شود، از این رو برای احاطه بر مبانی و اصول عقاید و معارف اسلامی، به تحصیل نزد استادان مقیم شهر ارومیه از جمله شیخ حسن مجتهد پرداخت و علوم مقدماتی حوزه را در آن شهر در اندک زمانی به پایان برد.
سپس در حدود سال (۱۲۸۵ هـ.ق) برای کسب مراحل عالی علوم دینی و کسب کمالات معنوی راهی عتبات عراق شده، و در شهرهای نجف، کربلا و سامرا، در محضر استادان و فقیهان بزرگ حاضر شد و فقه و اصول را تا حد اجتهاد فراگرفت. در دیگر رشتهها نیز همان طور که از آثار وی برمیآید، به ویژه رشته کلام و تفسیر قرآن، احاطه کافی پیدا کرد. از این رو او را دانشمند متتبع، متکلم فاضل، پژوهشگر آگاه، عالم متبحر و ژرفنگر، شبهه شناس، آگاه بر اصول مناظره و دارای اطلاعات گسترده در ادیان مختلف به ویژه مسیحیت و یهودیت معرفی کردهاند.[۱۱]
شیخ محمدصادق، در شهرهای کربلا، نجف و سامرا، در کنار تحصیل علوم دینی، به تهذیب و کسب کمالات معنوی پرداخت. وی حضور عالمان اخلاق و عارفان الاهی را مغتنم شمرد و در سایه عنایات آنان، نفس خود را به زیور فضایل و زیباییهای معنوی، آراست.
با این که شیخ محمدصادق سالها در محضر استادان و فقیهان اسلامی در شهرهای ارومیه، نجف، کربلا و دیگر شهرهای علمی مذهبی به تحصیل علوم دینی پرداخت، ولی جز نام شیخ حسن مجتهد نام هیچ کدام از آن ها نه به دست او و نه از ناحیه شرح حال نویسان، ذکر نشده است. از آن جا که تحصیلات علوم اسلامی وی قبل از سال (۱۳۰۱ هـ.ق) به مدت ۱۶ سال طول کشیده ـ یعنی وی از سال ۱۳۰۱ ق تا ۱۲۸۵ ق در عراق بوده است. از این رو عالمان و فقیهانی که در این زمان مشغول به تدریس بودهاند میتوانند استادان احتمالی شیخ محمدصادق باشند از جمله:
آیات عظام، حسین کمری (متوفای ۱۲۹۹ هـ.ق)، سید مهدی قزوینی (متوفای ۱۳۰۰ هـ.ق) شیخ عبدالله نعمه (متوفای ۱۳۰۳ هـ.ق) شیخ جعفر تستری (متوفای ۱۳۰۳ هـ.ق) میرزا صالح قزوینی حلی (متوفای ۱۳۰۴ هـ.ق) محمدحسن شیرازی (متوفای ۱۳۱۲ هـ.ق)، محمدحسن آل یاسین (متوفای ۱۳۰۸ هـ.ق) محمدتقی اردکانی (متوفای ۱۳۰۶ هـ.ق)،[۱۲] زین العابدین مازندرانی حائری (متوفای ۱۳۰۹ هـ.ق)، سید هاشم قزوینی (متوفای ۱۳۲۷ هـ.ق)، هادی تهرانی مدرسی (متوفای ۱۳۲۱ هـ.ق) شیخ علی بحرانی (متوفای ۱۳۲۱ هـ.ق) و دیگران.[۱۳]
شیخ محمدصادق بعد از تکمیل تحصیلات عالی علوم اسلامی، از عالمان و فقیهان عراق خداحافظی نمود و برای انجام رسالت تبلیغ و ارشاد و هدایت به زادگاهش ارومیه بازگشت. که این بازگشت، خود سرآغاز ماجراهای جالب و طولانی در طول مدت زندگی علمی و دینی وی بود. از سخنان او برمیآید که چند سالی را در این شهر اقامت داشته و به تدریس علوم دینی و انجام وظایف مذهبی پرداخت است.[۱۴]
سفری پرمخاطره
شیخ محمدصادق، علاوه بر سفر به واتیکان و عتبات عالیات، سفری دیگر به مشهد مقدس نمود. وی در شعبان سال (۱۳۰۴ هـ.ق) شهر ارومیه را به قصد مشهد مقدس و برای زیارت حضرت ثامن الائمه علیه السلام ترک کرد.
این سفر، بسیار پرخاطره و طولانی بود و در عین حال منشأ برکات فراوانی شد. او از طریق شهرهای سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و...[۱۵] به آن شهر مقدس سفر کرد. مردم آن شهرها بعد از آگاهی از ورود او به شهرشان از او استقبال شایانی میکردند و از او درخواست توقف طولانی و ترتیب جلسات وعظ، خطابه و مناظره با اقلیتهای مذهبی مینمودند. او بنابراین درخواستها در هر شهری که وارد میشد منبر میرفت و در مورد معارف و عقاید دین اسلام به سخنرانی میپرداخت. وی علاوه بر آن به وعظ و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام اقدام میکردم، و در صورت فراهم بودن زمینه، با عالمان مسیحی مقیم آن شهرها به مناظره میپرداخت.
نمونهای از آن توقفها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک رمضان در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع میکردند.
در شهر سلماس بود که گروهی از کشیشان، در خانه یکی از اعیان شهر به نام «حاجی احمد دلمقانی» تجمع کردند و از شیخ محمدصادق درخواست مناظره نمودند. شیخ محمدصادق نیز با اطمینان و آرامش خاصی به آنان جواب مثبت داد و همراه علاقهمندان به مناظره، وارد منزل حاجی احمد دلمقانی شد. در آن مجلس بین کشیشها و وی مناظره جالب و عجیبی اتفاق افتاد و شیخ محمدصادق با استناد به ادله فراوان از جمله استناد به کتاب های مسیحیان، حقانیت اسلام را اثبات کرد و به تمام گفتهها و دلیلهای آن ها، جواب قانع کننده و و مدلل داد. در این مجلس بود که یازده نفر از مسیحیان به شرف اسلام مشرف شدند.[۱۶]
شیخ محمدصادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم ربیع الاول سال (۱۳۰۵ هـ.ق) وارد مشهد مقدس شد. وی بعد از زیارت حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مدتی در صحن مقدس رضوی به سخنرانی و تبلیغ معارف دینی پرداخت که چند ماه ادامه داشت. شیخ محمدصادق بعد از زیارت حرم مطهر رضوی علیه السلام مشهد مقدس را به قصد تهران ترک کرد. اواخر شعبان سال (۱۳۰۵ هـ.ق) وارد این شهر شد. عالمان و سرشناسان و مردم متدین و عالم دوست تهران، بعد از آگاهی از ورود آن عالم فرزانه، به استقبال او و همراهانش شتافتند، و تا مدتها در منزل خود از او پذیرایی نمودند.
ناصرالدین شاه نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد. در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه قاجار به «فخرالاسلام» ملقب شد و شاه او را به دفاع از حریم اسلام در برابر القاء شبهات از ناحیه مسیحیان تشویق نمود. از مجموع آثار به جا مانده از شیخ محمدصادق فخرالاسلام برمیآید، آخرین مقصد او در این سفر طولانی، شهر تهران بوده و او تا آخر حیات پربرکتش در آن جا ماندگار شد و به خدمات علمی و مذهبی اشتغال ورزید.
آثار و تألیفات
شیخ محمدصادق فخرالاسلام، بعد از استقرار در شهر تهران در سال (۱۳۰۵ هـ.ق)[۱۷] بنابر نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی و وجود افکار انحرافی و شبهههای القاء شده از ناحیه مسیحیان که ارکان دین اسلام را مورد هجوم قرار داده بودند، دست به تألیف آثار گوناگون با شیوههای مختلف در زمینه دین شناسی و دفاع از حریم آن زد. و آثار متعدد در این زمینه او خود به یادگار گذاشته است که برخی از آن ها هم اکنون نیز از منابع و مآخذ تحقیقی در مجامع و مراکز علمی و مذهبی بشمار میآیند.
از ویژگیهای آثار ارزشمند وی میتوان به این مورد اشاره کرد: رعایت نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی، تبحر و ژرفاندیشی در طرح مباحث، پژوهش کامل در مورد جوانب موضوعات مطرح شده، تبیین کامل و کافی شبههها و جواب آنها، دوری از تعصب نابجا، مستند و مستدل بودن مطالب و مسایل، سلاست و روانی نوشتارها و...
۱. انیس الاعلام فی نصره الاسلام:
موضوع این کتاب ـ که بارها به چاپ رسیده است[۱۸] اثبات حقانیت اسلام و بطلان ادیان مسیحیت و یهودیت و مشتمل بر یک مقدمه، هشت باب و یک خاتمه است. مقدمه نیز مشتمل بر چند هدایت است. از جمله مسائل مطرح شده در آن، تنزیه انبیا از گناه و شرک، وحدت انبیا، معرفی مذاهب و فرقههای مسیحیت مثل: کاتولیک، پروتستان، نسطوری، ارامنه، یعقوبیه، کرک و امثال آن ها است. این کتاب به خاطر محتوای غنی و پربار آن همواره مورد توجه اندیشمندان، پژوهشگران و فرهنگ سازان بوده و هست.
«سید محمدعلی اصفهانی در شماره ۱۵ مجله دعوه الاسلام مینویسد: از جمله مصنفات جناب آقای فخرالاسلام متع الله المسلمین بطول بقائه کتاب مستطاب «انیس الاعلام» است که سنواتی است در ایران به زبان فارسی طبع و منتشر شده است. این کتاب دو جلد است و مقصدش اثبات حقیقت اسلام و رد نصاری و دهریها است. آن چه دلیل در این کتاب برای حقیقت اسلام در رد نصرانیت آورده است تمام از کتاب های نصاری (مسیحیت) است. چشم روزگار چنین تألیفی (را به خود) ندیده است، و چنان حسن تألیف بکار برده که با آن که مطالب کتاب، عملیات و مطالب عالیه است (و) هر عاملی (که آن را) بخواند و یا برایش بخوانند، میفهمد».[۱۹]
جناب حاج آقا رحیم ارباب نیز در مقدمه چاپ رحلی جلد اول آن در اصفهان، بعد از معرفی مؤلف و تمجید از کتاب مذکور به نقل از جناب ملا محمد کاشانی مینویسد: «ملا محمد کاشانی (متوفای ۱۳۳۳ هـ.ق) در وصف مرحوم فخرالاسلام بعد از مطالعه کتاب انیس الاعلام (فرمود) که: این مرد «حجت الاسلام» است».[۲۰]
فخرالاسلام در مورد انگیزه تألیف این کتاب مینویسد: «در این بین بعضی رسالهها و کتابهای فرقههای پروتستان که بنابر توهم فاسد خودشان، رد بر اسلام نوشته بودند، به این حقیر رسید مانند: میزان الحق، تحقیق الدین الحق، دافع البهتان، دلائل اثبات رسالت المسیح، دلایل النبوه، رد اللغو، طریق الحیوه، حل الاشکال، مفتاح الاسرار و غیر این ها از رسالهها و کتابهای ایشان. بعد از تأمل و تعمق در آنها دیدم، زیاد از حد، بیانصافی و بیعدالتی نمودهاند و شبهات را به صورت دلایل نوشتهاند و از حد خود تجاوز کردهاند و این شبههها را با زبانهای مختلف، طبع نموده و منتشر کردهاند».[۲۱] بعد از آن میگوید: از این رو اقدام به تألیف این کتاب کردم.
۲. برهان المسلمین:[۲۲]
موضوع این کتاب، مناظره با عالمان و روحانیان مسیحی در شهر تهران در ۱۶ ماه مبارک رمضان (۱۳۱۲ هـ.ق) است که در حضور دانشمندان مسلمان و مسیحی صورت گرفته است و صورت اسامی خواص مسلمان در این کتاب ذکر شده است از جمله: سید محمدعلی لاریجانی، شیخ علیاکبر خراسانی، میرزا عبدالحسین تهرانی، میرزا مسیح تنکابنی و...[۲۳]
۳. تعجیز المسیحیین:[۲۴]
این کتاب در دو جلد و بعد از کتاب برهان المسلمین و در تأیید موضوعات مطرح شده در کتاب برهان المسلمین نوشته شده است.[۲۵]
۴. خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام:[۲۶]
این اثر در موضوع امتیازات و برتریهای اسلام بر سایر ادیان و بنابر درخواست خواص از علما و مردم به ویژه مردم اصفهان در سال (۱۳۲۲ هـ.ق) به رشته تحریر درآمده است و بنابر تصریح مؤلف آن در ۲۸ جمادی الاول همان سال در منطقه سرقنات جی نزدیک امامزاده حسن تهران، نوشته شده است.[۲۷] فخرالاسلام در تأیید این کتاب از ناحیه معصومین علیهم السلام به خوابی که یکی از بستگان وی دیده است استناد میکند و جریان را در آن کتاب مینگارد که خلاصهاش چنین است: «یکی از بستگان وی در خواب میبیند که درب منزل را میکوبند، به درب منزل میرود میبیند دو نفر جلوی درب ایستادهاند، یکی لباس سادات و دیگری لباس جنگ به تن دارد. میگوید: شما کی هستید. آن کسی که لباس رزمی به تن دارد میگوید: «آقا هستند»؟ میگوید چه کار دارید؟ میگویند از طرف سیدالشهداء علیه السلام برای فخرالاسلام، عصا آوردهایم. میگوید: به من بدهید تا من به او بدهم. میگوید: ما باید خودمان عصا را به او بدهیم از این رو وارد خانه شده و عصا را به فخرالاسلام میدهد و میفرماید: این عصا، مرحمتی و هدیه حضرت سیدالشهداء برای شماست، به خاطر آن رسالهای که در «سرقنات» در مورد اصول دین نوشتهاید. فخرالاسلام سوال کرد: شما که هستید؟ فرمود: من حضرت عباس علیه السلام هستم».[۲۸] این رؤیا، نشانهای از ارزشمندی اثر فوق و قبولی زحمات طاقت فرسای وی نسبت به ترویج معارف دینی است.
۵. بیان الحق و صدق المطلق:[۲۹]
کتابی است فارسی که در ده جلد و در اثبات حقانیت قرآن کریم و آورندهاش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و رد بر کتاب «الهدایه» «و آن دسته از کتابهای مسیحیان که علیه اسلام نوشتهاند، به رشته تحریر درآمده است.
وفات
شیخ محمدصادق فخرالاسلام بعد از سالها کوشش و تلاش در راه دفاع از حریم و ارکان اسلام و تثبیت مبانی و اصول آن و مبارزه با افکار انحرافی، خورشید عمرش در حدود (۱۳۳۰ هـ.ق) غروب کرد.[۳۰] قدر مسلم وی در تهران بدرود حیات گفته است؛ اما محل دقیق دفن وی مشخص نیست و مانند بسیاری از عالمان و فقیهان اسلامی، مدفنش مجهول است و دست کم در منابع رجالی و تاریخی چیزی ثبت نشده است.
پانویس
- ↑ از منابع مربوطه در مورد نام مسیحی وی خبری بدست نیامد. این نام بعد از قبول اسلام، بر او نهادهاند.
- ↑ در منابع رجالی و تراجم، تاریخ تولد وی ذکر نشده است؛ اما همان طور که در ادامه بحث خواهد آمد وی در سال (۱۳۰۵ هـ.ق) برای زیارت به مشهد مقدس تشرف یافت و قبل از آن، ۱۶ سال در نجف اشرف و کربلای معلا به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشت. قبل و بعد از تحصیلاتش در نجف و کربلا، چند سالی (کمتر از ده سال) در ارومیه به تحصیل و تبلیغ مشغول بود. مقطع زمانی تولد تا ۱۸ سالگی نیز دوران کودکی و تحصیلات علوم مسیحیت وی را در ارومیه و واتیکان تشکیل میدهد. بنابراین عمر شریف وی قبل از سال (۱۳۰۵ هـ.ق) حدود ۴۵ سال بوده است. و اگر آن را از سال ورودش به مشهد مقدس کسر کنند، سال (۱۲۶۰ هـ.ق) بدست میآید که سال تقریبی ولادت محمدصادق فخرالاسلام خواهد بود.
- ↑ ارومیه، مرکز استان آذربایجان غربی است که در جنوب شهرستان خوی، در شمال شهرستان مهاباد، در غرب دریاچه ارومیه و در شرق کشورهای ترکیه و عراق قرار گرفته است. این شهر تا تهران حدود ۹۲۰ کیلومتر فاصله دارد. (نظری به تاریخ آذربایجان، ص ۴۱).
- ↑ انیس الاعلام فی نصره الاسلام، ج۱، ص الف (مقدمه)؛ ریحانه الادب، ج۴، ص۳۰۱.
- ↑ انیس الاعلام، ج۱، ص۶.
- ↑ استادانی مثل «برآبی یوحنای بکیر، قسیس یوحنای جان، رآبی عاژ، رآبی تالو، قسیس کورکز و...».
- ↑ نام شهری است در شمال غربی شهر «رم» (مرکز حکومت کشور ایتالیا) که مرکز استقرار پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان است. این شهر که فقط ۴۴ هکتار مساحت دارد امروزه در حکم یک دولت مستقل مذهبی است و در بیشتر کشورهای دنیا نمایندگان مذهبی دارد که آنان در حکم نمایندگان هم سیاسی هستند (لغت نامه دهخدا، ج ۱۴، ص ۲۰۳۵۵).
- ↑ انیس الاعلام، ج ۱، ص ۶ و ۷.
- ↑ با تلخیص و تغییر عبارات.
- ↑ انیس الاعلام، ج ۱، ص ۸-۲۰؛ خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام، مقدمه دوم.
- ↑ نقباءالعبشر، ج ۲، ص ۸۵۰؛ انیس الاعلام، ج ۱، ص ۱۳، (مقدمه چاپ رحلی).
- ↑ موسوعه النجف الاشرف، ج۱۱، ص ۹۳-۱۱۵.
- ↑ تراث کربلا، ص ۲۸۶ـ۲۹۱.
- ↑ انیس الاعلام، ج ۱، ص ۲۷.
- ↑ علت این که چرا این مسیر برای سفر به مشهد مقدس انتخاب شده است مشخص نیست. شاید علتش وجود مسیحیان در آن شهرها میباشد که شیخ محمدصادق قصد داشته در ضمن سفر، با آنان به گفتگو بنشیند.
- ↑ انیس الاعلام، ج ۱، ص ۸؛ (چاپ رحلی).
- ↑ نقباءالبشر، ج ۲، ص ۸۵۱.
- ↑ این کتاب چندین بار به صورت رحلی به خط محمد بن محمدتقی اصفهانی در سال (۱۳۱۳ و ۱۳۱۵ هـ.ق) در تبریز و در سال (۱۳۱۵ و ۱۳۱۹ هـ.ق) در تهران در دو جلد به چاپ رسید. جلد اول آن برای بار دیگر در اصفهان در سال (۱۳۷۰ هـ.ق) با ۳۷۴ صفحه به چاپ رسیده است. (انیس الاعلام، ج ۲، ص ۱). این کتاب هماکنون در پنج جلد با مقدمه سید عبدالرحیم خلخالی توسط انتشارات مرتضوی مجددا چاپ شده است.
- ↑ انیس الاعلام، ج ۱.
- ↑ همان، ص ۱۳ (چاپ رحلی).
- ↑ انیس الاعلام، ج ۱، ص ۱۱، (چاپ رحلی).
- ↑ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲؛ اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۳۶۷، الذریعه، ج ۱، ص ۱۰۱.
- ↑ برهان المسلمین، ص ۶۰.
- ↑ الذریعه، ج ۴، ص ۲۱۰؛ اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۳۶۷؛ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲.
- ↑ الذریعه، ج ۴، ص ۲۱۰.
- ↑ الذریعه، ج ۷، ص ۲۳۲؛ اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۶۷؛ نقباءالبشر، ج ۲، ص ۸۵۱؛ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲.
- ↑ خلاصه الکلام، ص ۳.
- ↑ همان، ص ۱۶۰.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۶۷؛ الذریعه، ج ۳، ص ۱۸۰؛ نقباءالبشر، ج ۲، ص ۸۵۱.
- ↑ نقباءالبشر، ج ۲، ص ۸۵۱؛ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۰۲؛ الذریعه، ج ۲، ص ۴۵۲ و...
منابع
- تلخیص از مجموعه گلشن ابرار، جلد ۵، زندگی نامه "فخرالاسلام" از علی کرجی.
- مجله افق حوزه، 9 آبان 1386، شماره165، در دسترس در پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه، بازیابی: 24 اسفند 1392.
- «فخرالاسلام»؛ کشیش مسلمانشدهای که به درجه اجتهاد رسید، خبرگزاری ایکنا، بازیابی: 24 اسفند 1392.