توحید صفاتی: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | + | «توحید صفاتى» از نظر [[شیعه]] یعنى اعتقاد به اینکه صفات [[خداوند]] عین ذات او هستند و چنین نیست که این صفات، زاید بر ذاتش باشد؛ آن چنانکه [[اشاعره]] پنداشتهاند. کمال مطلق بودن خدا و راه نداشتن ترکیب در ذات او، از دلایل توحید صفاتی است. | |
==معنای توحید صفاتی== | ==معنای توحید صفاتی== | ||
معنای رایج «توحید صفاتی» که در [[علم کلام]] مطرح شده این است که صفات [[خدا]] زائد بر ذات خدا نیست، صفات ذاتی خدا، مثل [[علم الهی|علم]]، [[قدرت الهی|قدرت]] و حیات، زائد بر ذات نیستند. | معنای رایج «توحید صفاتی» که در [[علم کلام]] مطرح شده این است که صفات [[خدا]] زائد بر ذات خدا نیست، صفات ذاتی خدا، مثل [[علم الهی|علم]]، [[قدرت الهی|قدرت]] و حیات، زائد بر ذات نیستند. | ||
− | در علم کلام، [[اشاعره]] و پیشگامان آنها اهل حدیث قائل بودند که ذات خدا غیر از صفات خدا است و صفات خدا زائد بر ذات خدا است. در واقع به هشت «قدیم» قائل بودند؛ یعنی یک ذات و هفت صفتِ زائد بر ذات که آن هفت صفت عبارت بود از: علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، | + | در علم کلام، [[اشاعره]] و پیشگامان آنها اهل حدیث قائل بودند که ذات خدا غیر از صفات خدا است و صفات خدا زائد بر ذات خدا است. در واقع به هشت «قدیم» قائل بودند؛ یعنی یک ذات و هفت صفتِ زائد بر ذات که آن هفت صفت عبارت بود از: علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام. |
− | به طور مثال، اگر مى | + | در مقابل این دیدگاه، [[امامیه]] و [[معتزله]] قائل بودند به اینکه صفات ذاتی خدا عین ذات خدا است. به طور مثال، اگر مى گوییم خدا عالم است، به این معنا نیست که علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلکه به این معناست که خدا عین علم است، اما درباره موجودى مانند [[انسان]]، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقیقت وجود او مى باشد؛ زیرا در زمانى فاقد این صفات و در زمانى دیگر واجد آنها مى شود. |
− | [[قرآن | + | [[قرآن کریم]] در مقام بیان تنزیه خداوند از هر گونه توصیف [[شرک]] آلود مى فرماید: {{متن قرآن|««سُبْحانَ رَبِّک رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ»}}<ref> [[سوره صافات]]، آیه ۱۸۰.</ref>؛ منزه است پروردگارت؛ پروردگار باعزت (و قدرت)، از توصیف هایى که آنان مى کنند». |
− | [[ابو بصیر| | + | [[ابو بصیر|ابوبصیر]] مى گوید: از [[امام صادق]] علیه السلام شنیدم که مى فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلامَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلامُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ...»<ref> شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۳۹.</ref>؛ پیوسته خداى ما عالم و علم او عین ذاتش بوده، با این که معلومى (جهان) نبود و شنوایى و بینایى و توانایى عین ذات او بود، هر چند چیزى از شنیدنى ها و دیدنى ها و آنچه متعلق قدرت قرار گیرد، وجود نداشت». |
− | == | + | ==دلایل توحید صفاتی== |
− | === | + | ===کمال مطلق و نامحدود بودن ذات خدا=== |
− | خداوند وجودى نامحدود و بى | + | [[خداوند]] متعال وجودى نامحدود و بى نهایت از هر جهت است، از این رو، هیچ صفت کمالى بیرون از ذات او وجود ندارد و هر چه هست، در ذات او جمع است. و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زاید بر ذات ما هستند، دلیل آن محدودیت ماست که روزى فاقد آنها و روزى دارنده آنها هستیم و نیز هر یک از صفات علم و قدرت در وجود ما جداى از یکدیگرند؛ چرا که قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به [[روح]] ماست. اما در ذات نامحدود خداوند که کمال مطلق مى باشد و دومى براى او قابل تصور نیست، هیچ صفتى خارج از ذات آن نمى توان تصور کرد. |
− | + | [[امام على]] علیه السلام در نفى صفات زاید بر ذات خداوند مى فرماید: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ ابْطَلَ أزَلَهُ وَ مَنْ قالَ کیفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قالَ أینَ فَقَدْ حَیزَهُ، عالِمٌ إذْ لا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ إذْ لا مَرْبُوبَ وَ قادِرٌ إذْ لا مَقْدُورَ»؛<ref> نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.</ref> کسى که او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف نماید، او را محدود دانسته و کسى که او را محدود داند، او را شمارش کرده و کسى که او را شمارش کند، ازلى بودن او را ابطال نموده و کسى که بگوید چگونه است، او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف کرده و کسى که بگوید کجاست، مکانى براى او قرار داده است. دانا و پروردگار و توانا بوده، آنگاه که معلوم و پرورده شده و مقدورى نبوده (زیرا ذات او عین کمالات است). | |
− | ===راه نداشتن | + | ===راه نداشتن ترکیب در ذات خداوند=== |
− | + | نتیجه یگانگى ذات و صفات، پیراسته بودن ذات خداوند از هر گونه جزء داشتن است، در صورتى که اگر ذات او را غیر از صفات او و آن دو را عارض و معروض یکدیگر بدانیم و یا صفات او را از همدیگر جدا بدانیم، نتیجه اش دوگانگى و ترکیب خواهد بود. و موجود مرکب از ذات و صفات، به اجزاى خویش نیازمند است، در حالى ثابت شده که هیچ گونه ترکیب خارجى و عقلى در ذات پاک خداوند راه ندارد ([[توحید ذاتی]]) و او از هر احتیاج و نیازى پیراسته است. | |
− | حضرت على | + | حضرت على علیه السلام مى فرماید: «وَ کمالُ الْاخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کلِّ صِفَةٍ انَّها غَیرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیرُالصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ؛<ref> نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref> توحید خالص، پیراستن او از صفات (زاید بر ذات) است؛ زیرا هر صفتى گواهى مى دهد که با موصوف خود مغایرت دارد و هر موصوفى گواهى مى دهد که وجود او غیر از وجود صفت است. پس هر کس خدا را توصیف کند (و صفات او را زاید بر ذات او بداند)، پس او را با چیزى (قدیم دیگرى) همراه ساخته و در نتیجه، او را دوگانه دانسته است و آن کس که او را دوگانه بداند (و بگوید ذات او غیر از صفت است)، براى او جزئى قایل شده و کسى که اجزایى براى او تصور کند، او را درست نشناخته است». |
− | + | '''آیا تعدد صفات خدا با بساطت ذات او، منافات دارد؟''' | |
− | با توجه به | + | با توجه به بسیط بودن ذات خداوند و پیراستگى او از هر گونه جزء داشتن، اکنون این سؤال مطرح مى شود که چگونه براى خداوند، صفات متعددى مانند علم، قدرت، حیات و... را اثبات مى نماییم و آیا نتیجه تعدد صفات، ترکیب ذات پاک خداوند با این صفات گوناگون است؟ در پاسخ، باید گفت: هر چند خداوند ذات بسیطى است که هیچ گونه تکثرى در آن راه ندارد، اما [[عقل]] انسان با توجه به نوعى از کمال که آن را درک مى کند، آن را با قید «نامتناهى» به خدا نسبت مى دهد و به دلیل همین محدودیت عقلى ماست که صفات متعدد را به خداوند نسبت مى دهیم، وگرنه در عالم خارج، صفاتى متعدد و جدا از ذات خداوند وجود ندارد و این جدایى تنها در عالمِ مفهوم است. |
− | [[امام صادق]] | + | [[امام صادق]] علیه السلام در توصیف خداوند، مى فرماید: «رَبُّنا نُورِىُّ الذَّاتِ، عالِمُ الذَّاتِ، صَمَدِىُّ الذَّاتِ<ref> التوحید، ص ۱۴۰.</ref>؛ پروردگار ما ذاتش سراپا نور است، تمام ذاتش عالم است، تمام ذاتش صمد است». |
− | == | + | ==نظریه جدایى صفات خدا از ذات او== |
− | + | یکى از دیدگاه ها درباره صفات ذات خدا، نظریه گروهى به نام [[اشاعره]] (پیروان [[ابوالحسن اشعری|ابوالحسن اشعرى]]) است که گفته اند: صفات الهى چیزى خارج از ذات اویند و همواره ملازم با ذات خدا بوده و همانند او، قدیم و ازلى اند. اینان معتقد به «قدماى هشت گانه» شده اند که عبارت است از ذات الهى، به اضافه هفت صفت ذاتى و قدیم دیگر (علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام). | |
− | + | '''نقد این نظریه:''' | |
− | |||
− | + | یکى از اشکالات وارد بر نظریه اشاعره این است که اگر هر یک از صفات الهى داراى مصداق هایى خارج از ذات الهى و بى نیاز از آفریننده فرض شوند، در این صورت قدیم و واجب بالذات، منحصر به ذات خداوند نمى باشد و باید به جاى یک قدیم ازلى، معتقد به هشت واجب و قدیم گردید. و این با [[توحید ذاتی|توحید ذاتی]] سازگارى ندارد و موجب شرک در ذات است که هیچ مسلمانى نمى تواند به آن ملتزم گردد. | |
− | امام | + | حسین بن خالد مى گوید: از [[امام رضا علیه السلام|امام على بن موسى الرضا]] علیه السلام شنیدم که فرمود: خداوند تبارک و تعالى پیوسته از ازل، عالم، قادر، حىّ، قدیم، شنوا و بینا بوده است. پس من گفتم: اى فرزند [[رسول خدا]]، گروهى مى گویند که خداوند عزوجل از ازل عالم به علمى است، قادر به قدرتى است، داراى حیاتى است، قدیم به قدمتى است، سمیع به سمعى است و بینا به بینایى است. |
− | + | امام علیه السلام فرمود: هر کس این را بگوید و به آن معتقد گردد، پس همراه خدا، خدایان دیگرى انتخاب کرده و بهره اى از [[ولایت]] ما ندارد. آنگاه فرمود: خداوند عزوجل پیوسته از ازل، علم، قدرت، حیات، قدیم بودن، شنوایى و بینایى جزو ذاتش بوده و او بلندمرتبه و بزرگ تر است از آن چه مشرکان و تشبیه کنندگان مى گویند.<ref> شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۴۰.</ref> | |
+ | |||
+ | اشکال دوم بر نظریه [[اشاعره]] این است که اگر هر یک از صفات الهى مصداق و مابازاى جداگانه اى داشته باشد، یا این است که مصادیق آنها در داخل ذات الهى فرض مى شوند که لازمه اش این است که ذات الهى مرکب از اجزاء باشد و قبلًا ثابت کردیم که چنین چیزى محال است؛ و یا این که مصادیق آنها خارج از ذات الهى و آفریده خدا تصور مى شود که مستلزم آن است که ذات الهى که طبق فرض، فاقد این صفات است، آنها را بیافریند و سپس به آنها متصف گردد. در صورتى که محال است علت هستى بخش در ذات خود، فاقد کمالات مخلوقاتش باشد و یا براى رسیدن به صفاتى همچون علم، حیات و قدرت، از آفریدگانش استمداد بگیرد و به آنها نیازمند باشد. | ||
+ | |||
+ | به عبارت دیگر، اگر خدا فقط آن ذات باشد نه مجموع ذات و صفات، در این صورت خدا که همان ذات خدا است، به غیر خود محتاج میشود، چون علم چیزی غیر از خدا است و زائد بر ذات است. بنابراین خدا در علم محتاج به چیز دیگری به نام علم میشود که عین ذات او نیست. یا در قدرت نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خودش است، در حیات نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خود است. در حالی که نیازمند بودن از ویژگیهای ممکن الوجود و مخلوقات است، و این برخلاف خالق بودن خدا است. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
سطر ۵۱: | سطر ۵۴: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * | + | *توحید از دیدگاه آیات و روایات، جعفر کریمى، ج ۱، ص ۲۷. |
*"توحید صفاتی"، [https://imanoor.com/blog/unity-of-attributes/ پایگاه ایمانور]، رضا برنجکار. | *"توحید صفاتی"، [https://imanoor.com/blog/unity-of-attributes/ پایگاه ایمانور]، رضا برنجکار. | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۸
«توحید صفاتى» از نظر شیعه یعنى اعتقاد به اینکه صفات خداوند عین ذات او هستند و چنین نیست که این صفات، زاید بر ذاتش باشد؛ آن چنانکه اشاعره پنداشتهاند. کمال مطلق بودن خدا و راه نداشتن ترکیب در ذات او، از دلایل توحید صفاتی است.
محتویات
معنای توحید صفاتی
معنای رایج «توحید صفاتی» که در علم کلام مطرح شده این است که صفات خدا زائد بر ذات خدا نیست، صفات ذاتی خدا، مثل علم، قدرت و حیات، زائد بر ذات نیستند.
در علم کلام، اشاعره و پیشگامان آنها اهل حدیث قائل بودند که ذات خدا غیر از صفات خدا است و صفات خدا زائد بر ذات خدا است. در واقع به هشت «قدیم» قائل بودند؛ یعنی یک ذات و هفت صفتِ زائد بر ذات که آن هفت صفت عبارت بود از: علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام.
در مقابل این دیدگاه، امامیه و معتزله قائل بودند به اینکه صفات ذاتی خدا عین ذات خدا است. به طور مثال، اگر مى گوییم خدا عالم است، به این معنا نیست که علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلکه به این معناست که خدا عین علم است، اما درباره موجودى مانند انسان، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقیقت وجود او مى باشد؛ زیرا در زمانى فاقد این صفات و در زمانى دیگر واجد آنها مى شود.
قرآن کریم در مقام بیان تنزیه خداوند از هر گونه توصیف شرک آلود مى فرماید: ««سُبْحانَ رَبِّک رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ»[۱]؛ منزه است پروردگارت؛ پروردگار باعزت (و قدرت)، از توصیف هایى که آنان مى کنند».
ابوبصیر مى گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلامَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلامُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ...»[۲]؛ پیوسته خداى ما عالم و علم او عین ذاتش بوده، با این که معلومى (جهان) نبود و شنوایى و بینایى و توانایى عین ذات او بود، هر چند چیزى از شنیدنى ها و دیدنى ها و آنچه متعلق قدرت قرار گیرد، وجود نداشت».
دلایل توحید صفاتی
کمال مطلق و نامحدود بودن ذات خدا
خداوند متعال وجودى نامحدود و بى نهایت از هر جهت است، از این رو، هیچ صفت کمالى بیرون از ذات او وجود ندارد و هر چه هست، در ذات او جمع است. و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زاید بر ذات ما هستند، دلیل آن محدودیت ماست که روزى فاقد آنها و روزى دارنده آنها هستیم و نیز هر یک از صفات علم و قدرت در وجود ما جداى از یکدیگرند؛ چرا که قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به روح ماست. اما در ذات نامحدود خداوند که کمال مطلق مى باشد و دومى براى او قابل تصور نیست، هیچ صفتى خارج از ذات آن نمى توان تصور کرد.
امام على علیه السلام در نفى صفات زاید بر ذات خداوند مى فرماید: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ ابْطَلَ أزَلَهُ وَ مَنْ قالَ کیفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قالَ أینَ فَقَدْ حَیزَهُ، عالِمٌ إذْ لا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ إذْ لا مَرْبُوبَ وَ قادِرٌ إذْ لا مَقْدُورَ»؛[۳] کسى که او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف نماید، او را محدود دانسته و کسى که او را محدود داند، او را شمارش کرده و کسى که او را شمارش کند، ازلى بودن او را ابطال نموده و کسى که بگوید چگونه است، او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف کرده و کسى که بگوید کجاست، مکانى براى او قرار داده است. دانا و پروردگار و توانا بوده، آنگاه که معلوم و پرورده شده و مقدورى نبوده (زیرا ذات او عین کمالات است).
راه نداشتن ترکیب در ذات خداوند
نتیجه یگانگى ذات و صفات، پیراسته بودن ذات خداوند از هر گونه جزء داشتن است، در صورتى که اگر ذات او را غیر از صفات او و آن دو را عارض و معروض یکدیگر بدانیم و یا صفات او را از همدیگر جدا بدانیم، نتیجه اش دوگانگى و ترکیب خواهد بود. و موجود مرکب از ذات و صفات، به اجزاى خویش نیازمند است، در حالى ثابت شده که هیچ گونه ترکیب خارجى و عقلى در ذات پاک خداوند راه ندارد (توحید ذاتی) و او از هر احتیاج و نیازى پیراسته است.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «وَ کمالُ الْاخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کلِّ صِفَةٍ انَّها غَیرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیرُالصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ؛[۴] توحید خالص، پیراستن او از صفات (زاید بر ذات) است؛ زیرا هر صفتى گواهى مى دهد که با موصوف خود مغایرت دارد و هر موصوفى گواهى مى دهد که وجود او غیر از وجود صفت است. پس هر کس خدا را توصیف کند (و صفات او را زاید بر ذات او بداند)، پس او را با چیزى (قدیم دیگرى) همراه ساخته و در نتیجه، او را دوگانه دانسته است و آن کس که او را دوگانه بداند (و بگوید ذات او غیر از صفت است)، براى او جزئى قایل شده و کسى که اجزایى براى او تصور کند، او را درست نشناخته است».
آیا تعدد صفات خدا با بساطت ذات او، منافات دارد؟
با توجه به بسیط بودن ذات خداوند و پیراستگى او از هر گونه جزء داشتن، اکنون این سؤال مطرح مى شود که چگونه براى خداوند، صفات متعددى مانند علم، قدرت، حیات و... را اثبات مى نماییم و آیا نتیجه تعدد صفات، ترکیب ذات پاک خداوند با این صفات گوناگون است؟ در پاسخ، باید گفت: هر چند خداوند ذات بسیطى است که هیچ گونه تکثرى در آن راه ندارد، اما عقل انسان با توجه به نوعى از کمال که آن را درک مى کند، آن را با قید «نامتناهى» به خدا نسبت مى دهد و به دلیل همین محدودیت عقلى ماست که صفات متعدد را به خداوند نسبت مى دهیم، وگرنه در عالم خارج، صفاتى متعدد و جدا از ذات خداوند وجود ندارد و این جدایى تنها در عالمِ مفهوم است.
امام صادق علیه السلام در توصیف خداوند، مى فرماید: «رَبُّنا نُورِىُّ الذَّاتِ، عالِمُ الذَّاتِ، صَمَدِىُّ الذَّاتِ[۵]؛ پروردگار ما ذاتش سراپا نور است، تمام ذاتش عالم است، تمام ذاتش صمد است».
نظریه جدایى صفات خدا از ذات او
یکى از دیدگاه ها درباره صفات ذات خدا، نظریه گروهى به نام اشاعره (پیروان ابوالحسن اشعرى) است که گفته اند: صفات الهى چیزى خارج از ذات اویند و همواره ملازم با ذات خدا بوده و همانند او، قدیم و ازلى اند. اینان معتقد به «قدماى هشت گانه» شده اند که عبارت است از ذات الهى، به اضافه هفت صفت ذاتى و قدیم دیگر (علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام).
نقد این نظریه:
یکى از اشکالات وارد بر نظریه اشاعره این است که اگر هر یک از صفات الهى داراى مصداق هایى خارج از ذات الهى و بى نیاز از آفریننده فرض شوند، در این صورت قدیم و واجب بالذات، منحصر به ذات خداوند نمى باشد و باید به جاى یک قدیم ازلى، معتقد به هشت واجب و قدیم گردید. و این با توحید ذاتی سازگارى ندارد و موجب شرک در ذات است که هیچ مسلمانى نمى تواند به آن ملتزم گردد.
حسین بن خالد مى گوید: از امام على بن موسى الرضا علیه السلام شنیدم که فرمود: خداوند تبارک و تعالى پیوسته از ازل، عالم، قادر، حىّ، قدیم، شنوا و بینا بوده است. پس من گفتم: اى فرزند رسول خدا، گروهى مى گویند که خداوند عزوجل از ازل عالم به علمى است، قادر به قدرتى است، داراى حیاتى است، قدیم به قدمتى است، سمیع به سمعى است و بینا به بینایى است.
امام علیه السلام فرمود: هر کس این را بگوید و به آن معتقد گردد، پس همراه خدا، خدایان دیگرى انتخاب کرده و بهره اى از ولایت ما ندارد. آنگاه فرمود: خداوند عزوجل پیوسته از ازل، علم، قدرت، حیات، قدیم بودن، شنوایى و بینایى جزو ذاتش بوده و او بلندمرتبه و بزرگ تر است از آن چه مشرکان و تشبیه کنندگان مى گویند.[۶]
اشکال دوم بر نظریه اشاعره این است که اگر هر یک از صفات الهى مصداق و مابازاى جداگانه اى داشته باشد، یا این است که مصادیق آنها در داخل ذات الهى فرض مى شوند که لازمه اش این است که ذات الهى مرکب از اجزاء باشد و قبلًا ثابت کردیم که چنین چیزى محال است؛ و یا این که مصادیق آنها خارج از ذات الهى و آفریده خدا تصور مى شود که مستلزم آن است که ذات الهى که طبق فرض، فاقد این صفات است، آنها را بیافریند و سپس به آنها متصف گردد. در صورتى که محال است علت هستى بخش در ذات خود، فاقد کمالات مخلوقاتش باشد و یا براى رسیدن به صفاتى همچون علم، حیات و قدرت، از آفریدگانش استمداد بگیرد و به آنها نیازمند باشد.
به عبارت دیگر، اگر خدا فقط آن ذات باشد نه مجموع ذات و صفات، در این صورت خدا که همان ذات خدا است، به غیر خود محتاج میشود، چون علم چیزی غیر از خدا است و زائد بر ذات است. بنابراین خدا در علم محتاج به چیز دیگری به نام علم میشود که عین ذات او نیست. یا در قدرت نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خودش است، در حیات نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خود است. در حالی که نیازمند بودن از ویژگیهای ممکن الوجود و مخلوقات است، و این برخلاف خالق بودن خدا است.
پانویس
منابع
- توحید از دیدگاه آیات و روایات، جعفر کریمى، ج ۱، ص ۲۷.
- "توحید صفاتی"، پایگاه ایمانور، رضا برنجکار.
اعتقادات شیعه | |
توحید | توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی |
عدل | قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین |
نبوت | عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن |
امامت |
باورها: ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج) |
معاد | برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم |