فضل بن یحیی برمکی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
وزیر [[هارون الرشید]] و برادر همشیر اوست. از بخشنده ترین مردم زمان خود بود. رشید او را به مدتی کوتاه به وزارت منصوب کرد و سپس در سال ۱۷۸ ه.ق والی [[خراسان]] نمود و تا هنگامی که رشید بر برمکیان خشم گرفت، یعنی تا سال ۱۸۷ ه.ق در آن مقام بود.  
+
'''«فضل بن یحیی بن خالد برمکی»''' (م، ۱۹۳ ق)، وزیر و دولتمرد ادیب [[عباسیان]]، به‌ویژه در زمان [[هارون الرشید]] بود. هارون او را به مدتی کوتاه به وزارت منصوب کرد و سپس در سال ۱۷۸ ق. والی [[خراسان]] نمود و تا هنگامی که بر برمکیان خشم گرفت، در آن مقام بود.  
  
در سال ۱۸۷ وی و پدرش یحیی به امر هارون زندانی شدند. فضل به سال ۱۹۳ ه.ق/۸۰۹ م، در زندان درگذشت. [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] او را از نیکمردانی شمرده است که جهان مانند او را به یاد ندارد.
+
==ولادت==
 +
فضل بن یحیی بن خالد بن برمک از خاندان برمکیان و برجسته ‌ترین پسر یحیی، در سال ۱۴۸ ق، هفت روز پیش از تولد [[هارون الرشید]] در [[مدینه]] زاده شد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۳۰.</ref> هنگام تولد او، یحیی عامل آذربایجان و پدربزرگش خالد، والی موصل بود. فضل و هارون برادران [[رضاع|رضاعی]] بودند.<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۳۴.</ref>
  
 +
==فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی==
 +
فضل بن یحیی ابتدا در دربار خلیفه [[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدی عباسی]] خدمت می‌کرد و ظاهراً در ۲۲ سالگی نخستین شغل او ریاست حرم بود. هنگام خلافت [[هادی (خلیفه عباسی)|هادی]] و خشم گرفتن او بر یحیی و [[هارون الرشید]] و اقامت این دو در قصر مقاتل، فضل قائم مقام پدرش در قصر خلیفه بود و اخبار را به او می‌رساند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۱۰.</ref> پس از وزارت یحیی در ۱۷۰ ق، خلیفه تربیت فرزندش، [[امین (خلیفه عباسی)|امین]]، را به او واگذارد.<ref>بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۲، ص۴۰۲.</ref> از آن پس به اصرار مادر امین، زبیده (متوفی در ۲۱۶) و دایی او عیسی بن جعفر، فضل کوشش خود را صرف تثبیت جانشینی محمد امین برای هارون الرشید کرد و با وجود مخالفت‌های درباریان، در راه گرفتن [[بیعت]] برای او تلاش نمود.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۰.</ref>
 +
 +
نخستین منصب مهم فضل، حکومت سرزمین‌های شرقی خلافت تا دورترین شهرهای ترک در [[ایران]] بود.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.</ref> در ۱۷۶ ق، هارون الرشید فرمانروایی ولایات [[خراسان]]، ری، سیستان، [[ماوراءالنهر]]، جبال، خوارزم، طبرستان، دنباوند (دماوند)، قومِس (دامغان)، ارمینیه، آذربایجان و همدان را به او سپرد.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۶.</ref>
 +
 +
در نخستین روزهای حکومت فضل بر خراسان، رئیس برید این ناحیه در گزارشی برای خلیفه، او را به غفلت و مسامحه در حکومت متهم کرد. خلیفه با فرستادن عین این نامه به یحیی، از وی خواست تا پسرش فضل را به جدیت در امور حکومتی فراخواند. توبیخ کوتاه و جدی یحیی کارگر افتاد و فضل حکمرانی ساعی شد.<ref>مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۳۴.</ref> فضل برای گسترش خلافت به سوی سرزمین‌های شرقی، نخست ابراهیم بن جبرییل بن بختیشوع، فرمانده محافظان و نگهبانان خود، را به تسخیر کابل فرستاد و سپس محمد مزاحم را به غوروَند، قلعه ای مستحکم در جنوب غربی بلخ، گسیل کرد و پس از گشودن قلعه او را به حکومت بامیان گمارد. او همچنین شقنان و چندین ناحیه از طخارستان را فتح کرد. در همین هنگام، با پخش مال میان سپاه و آماده کردن اذهان مردم خراسان، موفق شد از آنان برای جانشینی محمد امین بیعت بگیرد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۰ـ۲۴۱.</ref>
 +
 +
اما مهمترین رویداد دوره حکومت فضل بر خراسان، خروج یحیی بن عبدالله علوی در دیلم بود. او که پس از کشته شدن برادرانش، [[محمد بن عبدالله نفس زکیه|محمد نفس زکیه]] و [[قیام ابراهیم بن عبدالله محض|ابراهیم قتیل باخمری]]، به دیلم گریخته بود، توانست رهبری قیام مردم گیلان و دیلم بر ضد خلیفه را بر عهده گیرد و اسباب تشویش خاطر شدید [[هارون الرشید]] را فراهم سازد.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۰.</ref> [[محمد بن جریر طبری|طبری]] تاریخ خروج یحیی بن عبدالله علوی را ۱۷۶ ق. ذکر کرده است. خلیفه در ۱۷۶ ق. فضل را با پنجاه هزار سپاهی مأمور سرکوبی این جنبش کرد. فضل پس از آن‌که منصور بن زیّاد را به نیابت خود در بغداد نزد هارون گذارد، رهسپار شمال [[ایران]] شد. ابتدا به النَّهرین رفت تا سپاه خلیفه به او بپیوندد. آنگاه رهسپار ری شد و یک سال آن‌جا بود و مقدمه سپاه را با بیست هزار تن به دماوند طبرستان فرستاد.<ref>بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۵۳۵.</ref> او با سپردن طبرستان به المُثَنّی بن الحجاج بن قُتیبه و جرجان به علی بن حجاج خُزاعی آنان را مأمور سرکوبی یحیی بن عبدالله کرد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۲.</ref> فضل همزمان کوشید تا با تلاش‌های مسالمت آمیز و ارسال نامه، جَستان، صاحب دیلم، را از حمایت یحیی بن عبدالله باز دارد.<ref>حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۳۰۴ـ۳۰۵.</ref>
 +
 +
به نوشته [[ابوالفضل بیهقی]]<ref>بیهقی، المحاسن و المساوی، ص ۵۳۵.</ref> فضل به توصیه پدرش که وی را از رویارویی با یک علوی بر حذر داشته بود، از مقابله با یحیی بن عبدالله اجتناب می‌کرد و می‌کوشید از راه‌های صلح آمیز او را به اطاعت از خلیفه وا دارد. سرانجام، یحیی بن عبدالله پذیرفت که فضل وی را در زنهار خلیفه به بغداد ببرد، به شرط آن‌که هارون الرشید امان نامه ای معتبر به خط خود و با تأیید بزرگان هاشمی برای او تدارک ببیند و نسخه ای برای او بفرستد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۳.</ref> هارون با خشنودی از پایان یافتن این قیامِ نگران کننده، امان نامه را که به تأیید فقیهانی چون [[مالک بن انس]] رسیده بود، با هدایای بسیار برای یحیی بن عبدالله فرستاد. یحیی با فضل به بغداد آمد و در خانه یحیی بن خالد، اقامت گزید. گرچه ماجرای یحیی علوی با پیمان شکنی هارون الرشید پایان یافت، ختم آن پیروزی بزرگی برای فضل محسوب شد و خلیفه در اکرام او بسیار کوشید.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۷.</ref>
 +
 +
در ۱۷۸ ق، بار دیگر حکومت خراسان، ری و سیستان پس از برکناری حمزة بن مالک بن هیثم خزاعی به فضل برمکی سپرده شد.<ref>یعقوبی، البلدان، ج۱، ص۸۱.</ref> فضل در ۱۳ [[رمضان]]، ابتدا یحیی بن معاذ را به خراسان فرستاد و سپس در ۷ [[صفر]] خود راهی خراسان شد و در مرو اقامت گزید.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.</ref> کامیابی‌های نظامی و اقدامات عمرانی و رفاه عمومی که به او نسبت می‌دهند، با توجه به مدت کوتاه حکومت وی، چشمگیر است. حاکم اُشْروسنه، که پیش از فضل هیچ‌یک از امیران گمارده بغداد را فرمان نبرده بود، به پیشواز وی آمد و او را اطاعت کرد.<ref>عبدالحی گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۸۷.</ref> در این سال‌ها فضل سپاهی از ایرانیان به نام «عباسیه» مرکب از پانصد هزار نفر از دوستداران برامکه ترتیب داد که بیست هزار نفر آنان به بغداد گسیل داده شدند. این گروه در بغداد با عنوان «کرنبیّه» نامبردار شدند،<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۵۷.</ref> و این خود نشانه افزونی قدرت برمکیان در خراسان و مرکز خلافت بود. فضل در این سامان، بالغ بر بیست میلیون درهم مالیات و دیون اهالی به حکومت را بخشید. ابن بخشش که با سوزاندن دفاتر مالیاتی (دفاتر البقایا) صورت پذیرفت، محبوبیت وی را نزد خراسانیان افزونتر ساخت.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.</ref>
 +
 +
فضل بن یحیی برمکی را به سبب ساختن [[مسجد|مساجد]] و کاروانسراها و آب انبارها و دروازه بخارا ستوده اند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۵۷.</ref> فضل در بخارا مسجد جمعه نوی ساخت و ظاهراً نخستین کسی بود که فرمان داد هنگام ماه رمضان به مسجدها چراغ بیاورند. او در واشِگرد چَغانیان در شمال شرقی خراسان، سدّی برای جلوگیری از حمله اقوام ترک ساخته بود.<ref>ابن خرداذبه، المسالک و الممالک، ج۱، ص۳۴.</ref>
 +
 +
خلیفه در ۱۸۰ ق. فضل را از خراسان و طبرستان و رویان و ری فراخواند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۶۶.</ref> اما عزل فضل از خراسان نشانه ای از رویگردانی خلیفه از برمکیان نبود، زیرا در بازگشت به [[بغداد]]، با نثار کیسه‌های سر به مُهر و ستایش شاعران، از وی استقبالی افسانه ای شد و هارون الرشید شخصاً به دیدارش آمد.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.</ref> فضل در بغداد چندی نیابت یحیی را داشت.
 +
 +
==سرانجام فضل برمکی==
 +
در ۱۸۳ ق، [[هارون الرشید]] خشم خود را بر فضل آشکار ساخت. فضل با مادر خود، در رَقّه به حضور خلیفه رسید و ظاهراً با دلجویی خلیفه روبرو شد.<ref>محمد جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۹.</ref> در برخی منابع آمده است که رفتار فضل نسبت به [[امام موسی کاظم]] علیه‌السلام -که تحت نظر او قرار داشت- بسیار ملایمت آمیز و با احترام بود و همین، خشم هارون را برانگیخت و حتی به دستور او عباس بن محمد، سَندی بن شاهک را مأمور کرد تا فضل را صد تازیانه بزند.<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۳۳.</ref>
 +
 +
در ماه [[صفر]] ۱۸۷ ق. که هارون روگردانی خود را از برمکیان با قتل جعفر برمکی آغاز کرد، فضل نیز بیدرنگ دستگیر و در یکی از خانه‌های رشید زندانی شد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۹۶.</ref> یحیی از هارون الرشید خواست که فرزند محبوبش را با او در رقّه محبوس سازد.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۳.</ref> ماجراهای روزگار زندان آنان نیز مانند روایات سخاوت، شکوه و جلال روزگار حشمتشان بخشی از متون ادبی و تاریخی ویژه دوره عباسی را پدید آورده است. آنان با چنان فشار و تضییقاتی روبرو بودند که یاد بزرگی گذشته آنان، خلیفه را بندرت بر سر لطف می‌آورد و از محدودیتشان می‌کاست.<ref>جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۹۶.</ref> در مقابل، خشونت‌های بسیاری نسبت به آن دو گزارش شده است، از جمله تهدید به کشتنِ فضل و تازیانه زدن او.<ref>مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۵۷ـ۲۵۸.</ref>
 +
 +
فضل بن یحیی پس از هفت سال اسارت و سه سال پس از مرگ پدر، در [[ماه محرم|محرم]] ۱۹۳ ق. ابتدا به نوعی فلج مبتلا شد و پس از بهبود موقت، در ۴۵ سالگی، پنج ماه پیش از مرگ هارون الرشید (۱۹۳ ق. در طوس) در رقّه درگذشت.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۶.</ref> روایات نادری به کشته شدن او نیز اشاره می‌کنند.<ref>ابن عمرانی، الابناء فی تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۸۴.</ref> برادرانش بر وی [[نماز میت|نماز]] گزاردند و عده بسیاری بر او گریستند و وی را در کنار پدر به خاک سپردند.<ref>جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۱۰.</ref>
 +
 +
==ویژگی‌های فضل برمکی==
 +
فضل برمکی واجد ویژگی‌هایی اخلاقی و شخصیتی است که او را از دیگر برمکیان متمایز و در فضایل انسانی بی مانند ساخته است.<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۲۹.</ref> [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] او را از نیکمردانی شمرده است که جهان مانند او را به یاد ندارد. مشهورترین خصلت او جود و بخشندگی است که وی را حتی در میان خانواده ای معروف به [[سخاوت]] متمایز کرده است؛ و عبارت «جود الفضل» و القاب «حاتم الاسلام» و «خاتم الاجواد» را درباره او به کار برده اند.<ref> مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۳۳.</ref>  سخاوت و سماحت او حتی هجوگویانش را نیز شامل می‌شده است.<ref> ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۹.</ref> 
 +
 +
حکایات متعدد از او چهره دولتمردی [[شعر]]شناس ترسیم کرده است، چنانکه بر درگاه او در ارمینیه چهار هزار تن ادیب و شاعر حاضر بودند<ref> خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۳۶.</ref> و نیز او خود مخاطب مدایح بسیاری بود.<ref> ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۵.</ref>  فضل خود دیوانی کم حجم داشت و [[ابن ندیم]] او را در زمره بلیغان آورده است.<ref> ابن ندیم، کتاب الفهرست، ج۱، ص۱۳۹.</ref>  در عین حال، با تکبر و خودبینی و نوعی سنگینی محضر که داشت حتی پدرش را نگران می‌ساخت.<ref> جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۵۳.</ref>  فضل با اعتراف به کبر خود، آن را اکتسابی و عامدانه شمرده است. فضل گرچه دلبسته سماع و موسیقی بود، اما باده نمی‌نوشید و بصراحت، خلیفه عباسی را به سبب مبادرت به این عمل سرزنش می‌کرد.<ref> طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۹۳.</ref> و این، نقطه مقابل رفتار جعفر برمکی ـ برادرش و ندیم محبوب خلیفه ـ بود. و نیز وسواس و [[زهد]] و رقّتی در اجرای عبادات از خود نشان می‌داد که او را در میان اقران دولتمردش متمایز می‌کرد.<ref> بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۳۲۷.</ref>
 +
 +
فضل را از برادرش جعفر محبوبتر و کاردانتر دانسته اند، تا آن‌جا که در روزگار حکومتش در خراسان، برای بزرگداشت وی، بیست هزار نوزاد را فضل نام نهادند.<ref> لوسین بووا، برمکیان، ج۱، ص۸۳-۸۱.</ref>  همچنین متانت و وقار او در مواجهه با تصمیمات خلیفه<ref> ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۱۲۱.</ref> و بردباریش در تحمل شداید دوران اسارت تحسین و تمجید زندگینامه نویسان را برانگیخته است.<ref> ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۲، ص۳۶۰.</ref>
 +
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
 
== منابع ==
 
== منابع ==
 +
*"خاندان برمکیان"، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، شماره ۱۰۴۴.
 +
*"فضل بن یحیی"، لغت‌نامه دهخدا.
  
* لغت نامه دهخدا، واژه فضل بن یحیی.
+
[[رده:بنی عباس]][[رده:دولتمردان]][[رده:شخصیت های سیاسی]]
 
 
[[رده:دولتمردان]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۲۰

«فضل بن یحیی بن خالد برمکی» (م، ۱۹۳ ق)، وزیر و دولتمرد ادیب عباسیان، به‌ویژه در زمان هارون الرشید بود. هارون او را به مدتی کوتاه به وزارت منصوب کرد و سپس در سال ۱۷۸ ق. والی خراسان نمود و تا هنگامی که بر برمکیان خشم گرفت، در آن مقام بود.

ولادت

فضل بن یحیی بن خالد بن برمک از خاندان برمکیان و برجسته ‌ترین پسر یحیی، در سال ۱۴۸ ق، هفت روز پیش از تولد هارون الرشید در مدینه زاده شد.[۱] هنگام تولد او، یحیی عامل آذربایجان و پدربزرگش خالد، والی موصل بود. فضل و هارون برادران رضاعی بودند.[۲]

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی

فضل بن یحیی ابتدا در دربار خلیفه مهدی عباسی خدمت می‌کرد و ظاهراً در ۲۲ سالگی نخستین شغل او ریاست حرم بود. هنگام خلافت هادی و خشم گرفتن او بر یحیی و هارون الرشید و اقامت این دو در قصر مقاتل، فضل قائم مقام پدرش در قصر خلیفه بود و اخبار را به او می‌رساند.[۳] پس از وزارت یحیی در ۱۷۰ ق، خلیفه تربیت فرزندش، امین، را به او واگذارد.[۴] از آن پس به اصرار مادر امین، زبیده (متوفی در ۲۱۶) و دایی او عیسی بن جعفر، فضل کوشش خود را صرف تثبیت جانشینی محمد امین برای هارون الرشید کرد و با وجود مخالفت‌های درباریان، در راه گرفتن بیعت برای او تلاش نمود.[۵]

نخستین منصب مهم فضل، حکومت سرزمین‌های شرقی خلافت تا دورترین شهرهای ترک در ایران بود.[۶] در ۱۷۶ ق، هارون الرشید فرمانروایی ولایات خراسان، ری، سیستان، ماوراءالنهر، جبال، خوارزم، طبرستان، دنباوند (دماوند)، قومِس (دامغان)، ارمینیه، آذربایجان و همدان را به او سپرد.[۷]

در نخستین روزهای حکومت فضل بر خراسان، رئیس برید این ناحیه در گزارشی برای خلیفه، او را به غفلت و مسامحه در حکومت متهم کرد. خلیفه با فرستادن عین این نامه به یحیی، از وی خواست تا پسرش فضل را به جدیت در امور حکومتی فراخواند. توبیخ کوتاه و جدی یحیی کارگر افتاد و فضل حکمرانی ساعی شد.[۸] فضل برای گسترش خلافت به سوی سرزمین‌های شرقی، نخست ابراهیم بن جبرییل بن بختیشوع، فرمانده محافظان و نگهبانان خود، را به تسخیر کابل فرستاد و سپس محمد مزاحم را به غوروَند، قلعه ای مستحکم در جنوب غربی بلخ، گسیل کرد و پس از گشودن قلعه او را به حکومت بامیان گمارد. او همچنین شقنان و چندین ناحیه از طخارستان را فتح کرد. در همین هنگام، با پخش مال میان سپاه و آماده کردن اذهان مردم خراسان، موفق شد از آنان برای جانشینی محمد امین بیعت بگیرد.[۹]

اما مهمترین رویداد دوره حکومت فضل بر خراسان، خروج یحیی بن عبدالله علوی در دیلم بود. او که پس از کشته شدن برادرانش، محمد نفس زکیه و ابراهیم قتیل باخمری، به دیلم گریخته بود، توانست رهبری قیام مردم گیلان و دیلم بر ضد خلیفه را بر عهده گیرد و اسباب تشویش خاطر شدید هارون الرشید را فراهم سازد.[۱۰] طبری تاریخ خروج یحیی بن عبدالله علوی را ۱۷۶ ق. ذکر کرده است. خلیفه در ۱۷۶ ق. فضل را با پنجاه هزار سپاهی مأمور سرکوبی این جنبش کرد. فضل پس از آن‌که منصور بن زیّاد را به نیابت خود در بغداد نزد هارون گذارد، رهسپار شمال ایران شد. ابتدا به النَّهرین رفت تا سپاه خلیفه به او بپیوندد. آنگاه رهسپار ری شد و یک سال آن‌جا بود و مقدمه سپاه را با بیست هزار تن به دماوند طبرستان فرستاد.[۱۱] او با سپردن طبرستان به المُثَنّی بن الحجاج بن قُتیبه و جرجان به علی بن حجاج خُزاعی آنان را مأمور سرکوبی یحیی بن عبدالله کرد.[۱۲] فضل همزمان کوشید تا با تلاش‌های مسالمت آمیز و ارسال نامه، جَستان، صاحب دیلم، را از حمایت یحیی بن عبدالله باز دارد.[۱۳]

به نوشته ابوالفضل بیهقی[۱۴] فضل به توصیه پدرش که وی را از رویارویی با یک علوی بر حذر داشته بود، از مقابله با یحیی بن عبدالله اجتناب می‌کرد و می‌کوشید از راه‌های صلح آمیز او را به اطاعت از خلیفه وا دارد. سرانجام، یحیی بن عبدالله پذیرفت که فضل وی را در زنهار خلیفه به بغداد ببرد، به شرط آن‌که هارون الرشید امان نامه ای معتبر به خط خود و با تأیید بزرگان هاشمی برای او تدارک ببیند و نسخه ای برای او بفرستد.[۱۵] هارون با خشنودی از پایان یافتن این قیامِ نگران کننده، امان نامه را که به تأیید فقیهانی چون مالک بن انس رسیده بود، با هدایای بسیار برای یحیی بن عبدالله فرستاد. یحیی با فضل به بغداد آمد و در خانه یحیی بن خالد، اقامت گزید. گرچه ماجرای یحیی علوی با پیمان شکنی هارون الرشید پایان یافت، ختم آن پیروزی بزرگی برای فضل محسوب شد و خلیفه در اکرام او بسیار کوشید.[۱۶]

در ۱۷۸ ق، بار دیگر حکومت خراسان، ری و سیستان پس از برکناری حمزة بن مالک بن هیثم خزاعی به فضل برمکی سپرده شد.[۱۷] فضل در ۱۳ رمضان، ابتدا یحیی بن معاذ را به خراسان فرستاد و سپس در ۷ صفر خود راهی خراسان شد و در مرو اقامت گزید.[۱۸] کامیابی‌های نظامی و اقدامات عمرانی و رفاه عمومی که به او نسبت می‌دهند، با توجه به مدت کوتاه حکومت وی، چشمگیر است. حاکم اُشْروسنه، که پیش از فضل هیچ‌یک از امیران گمارده بغداد را فرمان نبرده بود، به پیشواز وی آمد و او را اطاعت کرد.[۱۹] در این سال‌ها فضل سپاهی از ایرانیان به نام «عباسیه» مرکب از پانصد هزار نفر از دوستداران برامکه ترتیب داد که بیست هزار نفر آنان به بغداد گسیل داده شدند. این گروه در بغداد با عنوان «کرنبیّه» نامبردار شدند،[۲۰] و این خود نشانه افزونی قدرت برمکیان در خراسان و مرکز خلافت بود. فضل در این سامان، بالغ بر بیست میلیون درهم مالیات و دیون اهالی به حکومت را بخشید. ابن بخشش که با سوزاندن دفاتر مالیاتی (دفاتر البقایا) صورت پذیرفت، محبوبیت وی را نزد خراسانیان افزونتر ساخت.[۲۱]

فضل بن یحیی برمکی را به سبب ساختن مساجد و کاروانسراها و آب انبارها و دروازه بخارا ستوده اند.[۲۲] فضل در بخارا مسجد جمعه نوی ساخت و ظاهراً نخستین کسی بود که فرمان داد هنگام ماه رمضان به مسجدها چراغ بیاورند. او در واشِگرد چَغانیان در شمال شرقی خراسان، سدّی برای جلوگیری از حمله اقوام ترک ساخته بود.[۲۳]

خلیفه در ۱۸۰ ق. فضل را از خراسان و طبرستان و رویان و ری فراخواند.[۲۴] اما عزل فضل از خراسان نشانه ای از رویگردانی خلیفه از برمکیان نبود، زیرا در بازگشت به بغداد، با نثار کیسه‌های سر به مُهر و ستایش شاعران، از وی استقبالی افسانه ای شد و هارون الرشید شخصاً به دیدارش آمد.[۲۵] فضل در بغداد چندی نیابت یحیی را داشت.

سرانجام فضل برمکی

در ۱۸۳ ق، هارون الرشید خشم خود را بر فضل آشکار ساخت. فضل با مادر خود، در رَقّه به حضور خلیفه رسید و ظاهراً با دلجویی خلیفه روبرو شد.[۲۶] در برخی منابع آمده است که رفتار فضل نسبت به امام موسی کاظم علیه‌السلام -که تحت نظر او قرار داشت- بسیار ملایمت آمیز و با احترام بود و همین، خشم هارون را برانگیخت و حتی به دستور او عباس بن محمد، سَندی بن شاهک را مأمور کرد تا فضل را صد تازیانه بزند.[۲۷]

در ماه صفر ۱۸۷ ق. که هارون روگردانی خود را از برمکیان با قتل جعفر برمکی آغاز کرد، فضل نیز بیدرنگ دستگیر و در یکی از خانه‌های رشید زندانی شد.[۲۸] یحیی از هارون الرشید خواست که فرزند محبوبش را با او در رقّه محبوس سازد.[۲۹] ماجراهای روزگار زندان آنان نیز مانند روایات سخاوت، شکوه و جلال روزگار حشمتشان بخشی از متون ادبی و تاریخی ویژه دوره عباسی را پدید آورده است. آنان با چنان فشار و تضییقاتی روبرو بودند که یاد بزرگی گذشته آنان، خلیفه را بندرت بر سر لطف می‌آورد و از محدودیتشان می‌کاست.[۳۰] در مقابل، خشونت‌های بسیاری نسبت به آن دو گزارش شده است، از جمله تهدید به کشتنِ فضل و تازیانه زدن او.[۳۱]

فضل بن یحیی پس از هفت سال اسارت و سه سال پس از مرگ پدر، در محرم ۱۹۳ ق. ابتدا به نوعی فلج مبتلا شد و پس از بهبود موقت، در ۴۵ سالگی، پنج ماه پیش از مرگ هارون الرشید (۱۹۳ ق. در طوس) در رقّه درگذشت.[۳۲] روایات نادری به کشته شدن او نیز اشاره می‌کنند.[۳۳] برادرانش بر وی نماز گزاردند و عده بسیاری بر او گریستند و وی را در کنار پدر به خاک سپردند.[۳۴]

ویژگی‌های فضل برمکی

فضل برمکی واجد ویژگی‌هایی اخلاقی و شخصیتی است که او را از دیگر برمکیان متمایز و در فضایل انسانی بی مانند ساخته است.[۳۵] ابن اثیر او را از نیکمردانی شمرده است که جهان مانند او را به یاد ندارد. مشهورترین خصلت او جود و بخشندگی است که وی را حتی در میان خانواده ای معروف به سخاوت متمایز کرده است؛ و عبارت «جود الفضل» و القاب «حاتم الاسلام» و «خاتم الاجواد» را درباره او به کار برده اند.[۳۶] سخاوت و سماحت او حتی هجوگویانش را نیز شامل می‌شده است.[۳۷]

حکایات متعدد از او چهره دولتمردی شعرشناس ترسیم کرده است، چنانکه بر درگاه او در ارمینیه چهار هزار تن ادیب و شاعر حاضر بودند[۳۸] و نیز او خود مخاطب مدایح بسیاری بود.[۳۹] فضل خود دیوانی کم حجم داشت و ابن ندیم او را در زمره بلیغان آورده است.[۴۰] در عین حال، با تکبر و خودبینی و نوعی سنگینی محضر که داشت حتی پدرش را نگران می‌ساخت.[۴۱] فضل با اعتراف به کبر خود، آن را اکتسابی و عامدانه شمرده است. فضل گرچه دلبسته سماع و موسیقی بود، اما باده نمی‌نوشید و بصراحت، خلیفه عباسی را به سبب مبادرت به این عمل سرزنش می‌کرد.[۴۲] و این، نقطه مقابل رفتار جعفر برمکی ـ برادرش و ندیم محبوب خلیفه ـ بود. و نیز وسواس و زهد و رقّتی در اجرای عبادات از خود نشان می‌داد که او را در میان اقران دولتمردش متمایز می‌کرد.[۴۳]

فضل را از برادرش جعفر محبوبتر و کاردانتر دانسته اند، تا آن‌جا که در روزگار حکومتش در خراسان، برای بزرگداشت وی، بیست هزار نوزاد را فضل نام نهادند.[۴۴] همچنین متانت و وقار او در مواجهه با تصمیمات خلیفه[۴۵] و بردباریش در تحمل شداید دوران اسارت تحسین و تمجید زندگینامه نویسان را برانگیخته است.[۴۶]

پانویس

  1. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۳۰.
  2. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۳۴.
  3. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۱۰.
  4. بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۲، ص۴۰۲.
  5. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۰.
  6. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.
  7. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۶.
  8. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۳۴.
  9. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۰ـ۲۴۱.
  10. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۰.
  11. بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۵۳۵.
  12. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۲.
  13. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۳۰۴ـ۳۰۵.
  14. بیهقی، المحاسن و المساوی، ص ۵۳۵.
  15. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۳.
  16. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۷.
  17. یعقوبی، البلدان، ج۱، ص۸۱.
  18. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.
  19. عبدالحی گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۸۷.
  20. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۵۷.
  21. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.
  22. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۵۷.
  23. ابن خرداذبه، المسالک و الممالک، ج۱، ص۳۴.
  24. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۶۶.
  25. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹.
  26. محمد جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۹.
  27. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۳۳.
  28. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۹۶.
  29. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۳.
  30. جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۹۶.
  31. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۵۷ـ۲۵۸.
  32. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۶.
  33. ابن عمرانی، الابناء فی تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۸۴.
  34. جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۱۰.
  35. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۲۹.
  36. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۳۳.
  37. ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۹.
  38. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۳۶.
  39. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۵.
  40. ابن ندیم، کتاب الفهرست، ج۱، ص۱۳۹.
  41. جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۵۳.
  42. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۹۳.
  43. بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۳۲۷.
  44. لوسین بووا، برمکیان، ج۱، ص۸۳-۸۱.
  45. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۱۲۱.
  46. ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۲، ص۳۶۰.

منابع

  • "خاندان برمکیان"، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، شماره ۱۰۴۴.
  • "فضل بن یحیی"، لغت‌نامه دهخدا.
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه