عبدالله بن عفیف ازدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
عبدالله بن عفیف ازدی از ز شیعیان برجسته و زاهدان روزگار در کوفه بود که بر عليه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در [[کوفه]] سخن گفت و به همین خاطر به دست او کشته شد.
+
'''عبدالله بن عفیف ازدی'''، یکی از [[شیعیان]] و هواداران جدی امیرالمؤمنین [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی‌طالب]] علیه‌السلام و فرزندان معصومش [[امام حسن|امام حسن‌]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام در شهر [[کوفه]] بود و در قیام [[مسلم بن عقیل]] علیه‌السلام بر ضد [[یزید بن معاویه]] و عاملش [[عبیدالله بن زیاد]]، از وی حمایت می‌نمود.
  
وی كه نابينا بود هنگامی که ابن‌زیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین و یارانش را کشت!».<ref>«الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته» طبري، ج5، ص 458 و ابن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت، دارالاضواء، 1411، اول، ج5، ص 123.</ref>، به پا خاست و گفت: «يا ابن مرجانة! الكذاب ابن الكذاب أنت و أبوك و من استعملك و أبوه، يا عدوالله أتقتلون أبناء النبيين و تتكلمون بهذا الكلام على منابر المؤمنين؟...».<ref>ابن اعثم كوفي، پيشين، ج5، ص 124.</ref>ای پسر مرجانه؛ دروغ گوی پسر دروغ گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش می‌باشید، ای پسر مرجانه؛ فرزندان پیامبر را می‌کشی و سخن راست گویان را می‌گویی. ابن‌زیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد: ای دشمن خدا گوینده آن سخنان منم. ابن‌زیاد به مأموران انتظامی خود دستور داد وی را دستگیر کنند. عبدالله بن عفیف با اين كه نابينا بود در خانه خود با لشکریان عبيدالله درگير شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع می‌کرد تا آن که سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابن‌زیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند.<ref>اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه، ترجمه علي بن حسين زواره اي، تهران، اسلاميه، 1382، ج2، ص 252 و ابن اثير، عزالدين؛ الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371،  ج11، ص 196 و موسوي مقرم، مقتل الحسين، ترجمه محمدمهدي عزيز اللهي كرماني، قم، نويد اسلام، بي تا، ص 230.</ref>
+
عبدالله بن عفیف در ایام حکومت [[امام علی]] علیه‌السلام در کوفه، از یاران وی به شمار می‌آمد و در یاری وی چشمان خود را در جنگ‌های آن حضرت با مخالفانش، از دست داد. وی همچنان با روحیه بالا، ایمانی سرشار و در کمال زنده‌دلی و دلیرمردی از حقانیت [[اهل بیت]] علیهم‌السلام حمایت می‌کرد.
  
 +
در ماجرای قیام [[امام حسین]] علیه‌السلام، وی به خطر سالخوردگی و نابینایی، توان یاری آن حضرت در سرزمین [[کربلا]] را نداشت. اما هنگامی که [[سرهای شهدای کربلا|سرهای شهیدان کربلا]] را به همراه [[اسرای اهل بیت علیهم السلام|اسیران اهل بیت]]، وارد کوفه کرده و عبیدالله بن زیاد برای زهر چشم نشان دادن به مخالفان و اظهار پیروزی و شادمانی در شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در واقعه کربلا، در [[مسجد کوفه]] برای مردم سخنرانی کرد و به مقام شامخ امیرمؤمنان علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام اسائه ادب و بی‌حرمتی نمود، با عکس‌العمل شدید عبدالله بن عفیف روبرو گردید.
 +
 +
چنین نقل شده که ابن‌زیاد به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: «الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته»؛ سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین و یارانش را کشت!<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص ۴۵۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص ۱۲۳.</ref>
 +
 +
عبدالله بن عفیف در برابر عبیدالله برخاست و با صدای بلند به او خطاب کرد: «یا ابن مرجانة! الکذاب ابن الکذاب أنت و أبوک و من استعملک و أبوه، یا عدو الله أتقتلون أبناء النبیین و تتکلمون بهذا الکلام على منابر المؤمنین؟...».<ref>ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۵، ص ۱۲۴.</ref> ای پسر مرجانه؛ دروغ گوی پسر دروغ گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش می‌باشید، ای دشمن خدا؛ فرزندان پیامبر را می‌کشی و بر فراز منبر و مقام صدیقین تکیه می‌زنی و سخنان کفرآمیز بر زبان جاری می‌کنی؟
 +
 +
ابن‌زیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد: ای دشمن خدا گوینده آن سخنان منم. آیا فرزندان پاکى را مى کشید که خداوند در کتابش ناپاکى را فقط از ایشان دور ساخته است، با این حال گمان مى کنى که بر دین [[اسلام]] هستى؟ اى خداى فریاد رس! کجایند فرزندان [[مهاجران]] و [[انصار]] که از این سرکش انتقام بگیرند؟ از این کسى که خودش و پدرش در گفتار رسول پروردگار عالمیان مورد لعن قرار گرفته اند؟
 +
 +
ابن‌زیاد به مأموران خود دستور داد وی را دستگیر کنند. عبدالله بن عفیف، مردان طایفه "أزد" را به یاری طلبید و بی‌درنگ هفتصد تن از مردان این طایفه، از داخل و خارج مسجد به یاری او شتافته و او را از دست دژخیمان عبیدالله رهانیدند. اما همین که تاریکی شب فرارسید و مردم در خانه‌های خویش آرمیدند، مأموران عبیدالله به خانه عبدالله بن عفیف هجوم آورده و او را با ضربات شمشیر به شهادت رسانیدند. آنگاه، سرش را بی‌رحمانه از بدن جدا کرده و پیکر بی‌جانش را در محله "سبخه" به دار آویختند.<ref>نک: الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۷۴؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج ۱، ص ۴۱۴؛ کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج ۲، ص ۲۵۱؛ لهوف (سید بن طاووس)، ص ۱۸۵.</ref>
 +
 +
بدین گونه، نخستین جرقه‌ای که می‌رفت کوفه را پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام به حرکت درآورد و جنبش عظیمی را پی‌ریزی کند، بدست مزدوران حکومت [[امویان|اموی]] به خاموشی گرایید. ولی همین امر، جرئت و جسارت مردم در برابر عامل زورگو و ستم‌پیشه‌ای چون عبیدالله بن زیاد را زیادتر نمود و زمینه قیام‌های بعدی را فراهم کرد.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
+
==منابع==
 +
* روز شمار تاریخ اسلام، سید تقی واردی، جلد اول، ماه محرم (نقل با تلخیص).
 
[[رده:نابینایان]]
 
[[رده:نابینایان]]
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۰۹

عبدالله بن عفیف ازدی، یکی از شیعیان و هواداران جدی امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام و فرزندان معصومش امام حسن‌ و امام حسین علیهماالسلام در شهر کوفه بود و در قیام مسلم بن عقیل علیه‌السلام بر ضد یزید بن معاویه و عاملش عبیدالله بن زیاد، از وی حمایت می‌نمود.

عبدالله بن عفیف در ایام حکومت امام علی علیه‌السلام در کوفه، از یاران وی به شمار می‌آمد و در یاری وی چشمان خود را در جنگ‌های آن حضرت با مخالفانش، از دست داد. وی همچنان با روحیه بالا، ایمانی سرشار و در کمال زنده‌دلی و دلیرمردی از حقانیت اهل بیت علیهم‌السلام حمایت می‌کرد.

در ماجرای قیام امام حسین علیه‌السلام، وی به خطر سالخوردگی و نابینایی، توان یاری آن حضرت در سرزمین کربلا را نداشت. اما هنگامی که سرهای شهیدان کربلا را به همراه اسیران اهل بیت، وارد کوفه کرده و عبیدالله بن زیاد برای زهر چشم نشان دادن به مخالفان و اظهار پیروزی و شادمانی در شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در واقعه کربلا، در مسجد کوفه برای مردم سخنرانی کرد و به مقام شامخ امیرمؤمنان علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام اسائه ادب و بی‌حرمتی نمود، با عکس‌العمل شدید عبدالله بن عفیف روبرو گردید.

چنین نقل شده که ابن‌زیاد به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: «الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته»؛ سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین و یارانش را کشت![۱]

عبدالله بن عفیف در برابر عبیدالله برخاست و با صدای بلند به او خطاب کرد: «یا ابن مرجانة! الکذاب ابن الکذاب أنت و أبوک و من استعملک و أبوه، یا عدو الله أتقتلون أبناء النبیین و تتکلمون بهذا الکلام على منابر المؤمنین؟...».[۲] ای پسر مرجانه؛ دروغ گوی پسر دروغ گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش می‌باشید، ای دشمن خدا؛ فرزندان پیامبر را می‌کشی و بر فراز منبر و مقام صدیقین تکیه می‌زنی و سخنان کفرآمیز بر زبان جاری می‌کنی؟

ابن‌زیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد: ای دشمن خدا گوینده آن سخنان منم. آیا فرزندان پاکى را مى کشید که خداوند در کتابش ناپاکى را فقط از ایشان دور ساخته است، با این حال گمان مى کنى که بر دین اسلام هستى؟ اى خداى فریاد رس! کجایند فرزندان مهاجران و انصار که از این سرکش انتقام بگیرند؟ از این کسى که خودش و پدرش در گفتار رسول پروردگار عالمیان مورد لعن قرار گرفته اند؟

ابن‌زیاد به مأموران خود دستور داد وی را دستگیر کنند. عبدالله بن عفیف، مردان طایفه "أزد" را به یاری طلبید و بی‌درنگ هفتصد تن از مردان این طایفه، از داخل و خارج مسجد به یاری او شتافته و او را از دست دژخیمان عبیدالله رهانیدند. اما همین که تاریکی شب فرارسید و مردم در خانه‌های خویش آرمیدند، مأموران عبیدالله به خانه عبدالله بن عفیف هجوم آورده و او را با ضربات شمشیر به شهادت رسانیدند. آنگاه، سرش را بی‌رحمانه از بدن جدا کرده و پیکر بی‌جانش را در محله "سبخه" به دار آویختند.[۳]

بدین گونه، نخستین جرقه‌ای که می‌رفت کوفه را پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام به حرکت درآورد و جنبش عظیمی را پی‌ریزی کند، بدست مزدوران حکومت اموی به خاموشی گرایید. ولی همین امر، جرئت و جسارت مردم در برابر عامل زورگو و ستم‌پیشه‌ای چون عبیدالله بن زیاد را زیادتر نمود و زمینه قیام‌های بعدی را فراهم کرد.

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۵، ص ۴۵۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص ۱۲۳.
  2. ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۵، ص ۱۲۴.
  3. نک: الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۷۴؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج ۱، ص ۴۱۴؛ کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج ۲، ص ۲۵۱؛ لهوف (سید بن طاووس)، ص ۱۸۵.

منابع

  • روز شمار تاریخ اسلام، سید تقی واردی، جلد اول، ماه محرم (نقل با تلخیص).