مروان بن حکم: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{خوب}} | |
+ | '''«مروان بن حکم»''' از سران مخالف با [[اهل البیت|اهل بيت]] علیهمالسلام و هوادار [[بنی امیه|امویان]] بود. او پسرعموى [[عثمان بن عفان|عثمان]] بود و سوءاستفادههاى بسيارى از [[بيت المال]] در زمان عثمان داشت.<ref> الغدیر، ج ۸، ص ۲۶۰-۲۶۷.</ref> مروان پس از عثمان مدتی از طرف [[معاویه]] والی [[مدینه]] بود و بعد از مرگ [[معاویة بن یزید]] به [[خلافت]] رسید. سلسله [[آل مروان|مروانیان]] به او منسوب است. | ||
==مروان در زمان عثمان== | ==مروان در زمان عثمان== | ||
− | پدرِ مروان، حکم بن | + | پدرِ مروان، حکم بن ابیالعاص بن امیه به جهت افشای اسرار [[پیامبر]] صلی الله علیه وآله نزد بزرگان [[قریش]] توسط پیامبر از [[مدینه]] اخراج و [[لعن]] شد<ref>ابن الأثیر الجزری، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۸</ref> پس از به خلافت رسیدن [[عثمان بن عفان|عثمان]]، وی همراه پدرش به مدینه بازگشت<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۰</ref> و کاتب و از خاصّان حکومت عثمان قرار گرفت<ref>الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷</ref> و داماد او نیز گردید.<ref>ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۳۷۹</ref> |
==مروان در زمان معاویه== | ==مروان در زمان معاویه== | ||
− | مروان از طرف [[معاویه]] دو دوره والی [[مدینه]] شد. یکی از سال ۴۱ تا ۴۸ هجری و دیگری از سال ۵۴ تا ۵۷ هجری. که به ترتیب در بار اول [[سعید بن عاص]] و در بار دوم [[ولید بن عتبه]] که هر دو اموی بودند، جانشینش شدند. وی در همین دوران املاکی از معاویه در مدینه گرفت به همراه نخلستانهای پر محصول فدک که بعداً مروان این زمینها را به دو پسرش [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] و | + | مروان حکم از طرف [[معاویه]] دو دوره والی [[مدینه]] شد. یکی از سال ۴۱ تا ۴۸ هجری و دیگری از سال ۵۴ تا ۵۷ هجری. که به ترتیب در بار اول [[سعید بن عاص]] و در بار دوم [[ولید بن عتبه]] که هر دو اموی بودند، جانشینش شدند. وی در همین دوران املاکی از معاویه در مدینه گرفت به همراه نخلستانهای پر محصول [[فدک]] که بعداً مروان این زمینها را به دو پسرش [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] و عبدالعزیز بخشید. |
− | مروان در مدت زمانی که (۴۲ تا ۴۸ هجری) | + | مروان در مدت زمانی که حاکم مدینه بود (۴۲ تا ۴۸ هجری)، هر روز جمعه بر روی منبر، [[امام علی]] علیه السلام را [[سب و فحش دادن|سبّ و دشنام]] میداد و [[امام حسن]] عليه السلام نیز او را از این کار منع میکرد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۵۹.</ref> مطابق با نقل [[ابن اعثم کوفی|ابن اعثم]] در کتاب «[[الفتوح (کتاب)|الفتوح]]»، مروان از طرف معاویه مامور شد که [[جعده]] دختر [[اشعث بن قیس]] را با وعدههایی به قتل امام حسن علیه السلام وادارد.<ref>الفتوح، ج۴، ص۳۱۹</ref> و هنگامی که [[امام حسن]] علیه السلام به شهادت رسید، مروان با اینکه در آن زمان حاکم مدینه نبود، گروهی از [[بنی امیه]] و پیروانشان را جمع نمود و مانع از دفن آن حضرت در جوار پیامبر شد.<ref>ابن اثیر، الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۰، ص۳۴۱</ref> |
− | ==سوء قصد مروان به جان امام حسین | + | ==سوء قصد مروان به جان امام حسین== |
− | پس از مرگ [[معاویه|معاويه]]، [[ولید بن عتبه | + | پس از مرگ [[معاویه|معاويه]]، [[ولید بن عتبه]] والى [[مدینه|مدينه]]، نامه [[یزید بن معاویه|يزيد]] را دريافت كرد كه به او دستور [[بیعت]] گرفتن از [[امام حسین]] علیه السلام را داده بود. او برای این کار با مروان مشورت كرد و مروان که نسبت به امام علیه السلام [[کینه]] شديد داشت گفت: همين شبانه در پى حسين علیه السلام بفرست و اگر بيعت نكرد، گردن او را بزن؛ و پيوسته او را تحريك مىكرد كه به زور از ابا عبدالله الحسين بيعت بگيرد.<ref>حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۲۵۰.</ref> چون پس از احضار امام، قرار بر فرداى آن شب شد، مروان، وليد را تشويق مىكرد كه همين امشب كار را يكسره كن. در راه هم وقتى به امام حسين علیه السلام برخورد و او را به بيعت فراخواند، حسين بن على علیه السلام، كلام معروف خويش «عَلى الاسلام السلام، اذ قد بُلِيَت الامّة بِراع مثل يزيد...» را خطاب به او گفت و ميان امام و او سخنان تندى رد و بدل شد.<ref>همان، ص ۲۵۶.</ref><ref>جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.</ref> |
==خلافت مروان بن حکم== | ==خلافت مروان بن حکم== | ||
− | + | بعد از مرگ [[معاویة بن یزید]]، عربهای [[شام]] که [[تعصب]] و حمیتشان مایه نیروی دولت بود، اختلاف در آنها افتاد. قبیله کلب به [[بنی امیه]] متمایل بودند و قبیله قیس به رقابت آن طرفدار [[عبدالله بن زبیر]] شدند؛ کلبیان نیز متحد نبودند، گروهی از آنها به خالد بن یزید که کوچک بود اما فصیح و دانشمند، مایل بودند و گروهی دیگر به مروان بن حکم که مردی پیر و کارآزموده بود رغبت داشتند. میان عربهای شام بسبب رقابت امویان بر سر [[خلافت]]، اختلاف افتاد و این اختلاف و نزاع ادامه داشت، تا سال ۶۴ هجری که در جابیه انجمن کردند و با مروان بن حکم بعنوان خلافت بیعت کردند، بدین شرط که پس از وی خالد بن یزید خلیفه باشد و پس از او [[عمرو بن سعید بن عاص]]. | |
− | + | بدینسان کسانی که طمع خلافت داشتند راضی شدند و کلبیان همدل و همسخن شدند. قبیله قیس به پیشوائی ضحاک بن قیس فهری در مرج راهط گرد آمدند و با عبدالله بن زبیر بیعت کردند؛ بنابراین دعوی خلافت میان او و مروان بن حکم منحصر شد. مروان با سپاهی برای جنگ ضحاک بن قیس حرکت کرد و در جنگی که در محرم سال ۶۵ هجری در مرج راهط رخ داد وی را شکست داد و قوم یمنی بر قوم مُضری غلبه یافت. ولی در نتیجه این جنگ آتش تعصب از نو نه فقط در شام، بلکه در همه ولایات اسلامی و مخصوصا در [[خراسان]] افروخته شد و کشاکش عربهای یمنی و مضری بالا گرفت و دامنه آن تا دورترین ولایات اسلامی کشیده شد و میان دو گروه جنگهای خونین رخ داد. | |
− | پس از | + | پس از جنگ مرج راهط، مروان بن حکم سپاهی به سوی [[مصر]] فرستاد تا عبدالرحمن بن جحدم فرماندار عبدالله بن زبیر را از آنجا بیرون کنند و نیز فرزند خود عبدالعزیز را با سپاهی بسوی [[ایله]] فرستاد. ابن جحدم برای مقابله با سپاه مروان خندقی بکند و در اینکار سخت بکوشید. خندق به یکماه کنده شد، اما خندق نتیجه نداد و سپاه ابن جحدم شکست خورد و مروان در جمادی الاول سال ۶۵ هجری وارد فسطاط شد و همه مردم با او بیعت کردند، مگر گروهی که بر بیعت ابن زبیر استوار ماندند و کشته شدند. شماره این گروه به هشتاد نفر می رسید. |
− | مروان دو | + | پس از آن مروان به شام برگشت و دو سپاه فراهم آورد، یکی را بسوی [[حجاز]] فرستاد برای جنگ با عبدالله بن زبیر و دیگری را بسوی [[عراق]] فرستاد. سپاه اول شکست خورد و سپاه دوم تا مروان زنده بود کاری نساخت، زیرا به سال ۶۵ هجری مرگش در رسید. |
− | مروان | + | مروان دو پسر خود [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] و عبدالعزیز را ولیعهد کرده بود که اول عبدالملک و سپس عبدالعزیز عهده دار خلافت شوند. پیش از این گفته شد که طرفداران بنی امیه در جابیه انجمن ساختند و با مروان بیعت خلافت کردند، بشرط آنکه پس از وی خالد بن یزید خلیفه شود و پس از او عمرو بن سعید بن عاص؛ اما مروان این شرط را رعایت نکرد و برای دو فرزند خود عبدالملک و عبدالعزیز بیعت گرفت.<ref>ابراهیم حسن، ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۱</ref> |
− | + | مروان بن حکم به هنگام مرگ ۶۳ سال داشت.<ref>مروج الذهب، ج ۳، ص ۸۹.</ref> او از كسانى بود كه نسبت به [[شیعه|شيعه]] سختگيرى مىكرد.<ref>حیاة الامام زین العابدین، باقر شریف القرشی، ص ۶۰۵.</ref> | |
− | |||
− | + | ==لعن مروان در روایات== | |
+ | بنا به نقل [[احمد بن یحیی بلاذری|بلاذری]] و برخی دیگر از مورخان [[اهل سنت]]، [[پیامبر اکرم]] صلواتاللهعلیه، نه فقط حَکم بن ابیالعاص، بلکه ذریه و نسل او را نیز [[لعن]] کرد، مگر مؤمنان آنان که اندکاند.<ref>دانشنامه جهان اسلام، ج۱، مدخل "حکم بن ابیالعاص".</ref> [[امام على]] علیه السلام هم روزى به او نگريست و فرمود: واى بر تو و واى بر امت محمد از دست تو و دودمانت، آنگاه كه موى دو بناگوشت سفيد شود.<ref> شرح نهج البلاغة لابن أبی الحديد، ج۶، ص۱۵۰</ref> | ||
− | وقتى كه ابن عباس او را بر ترك خود سوار كرد و آورد، حضرت فرمود: «بيعت كن، وقتى كه دستش را دراز كرد تا بيعت كند، حضرت دستش را كشيد و فرمود: آن دست يهودى است اگر بيست بار هم بيعت كند بيعتش را مىشكند. سپس فرمود: اى پسر حكم! ترسيدى كه سرت را در اين جنگ از دست بدهى؟ نه به خدا سوگند تو نمىميرى تا از صلب تو فلان و فلان در آيند و چندين سال بر اين ملت، ظلم كنند» <ref>قطب الدين راوندى، | + | شخصى مى گويد: بعد از [[جنگ جمل]]، خدمت على عليه السّلام بودم. [[ابن عباس]] آمد و گفت: خواستهاى دارم. حضرت فرمود: «آمدى براى مروان بن حكم امان بگيرى؟». ابن عباس گفت: بلى، آمدم براى او امان بگيرم. حضرت فرمود: «به او امان دادم ولى برو او را به ترك خود سوار كن و اينجا بياور تا ذليل شود و صولتش بشكند». وقتى كه ابن عباس او را بر ترك خود سوار كرد و آورد، حضرت فرمود: «بيعت كن، وقتى كه دستش را دراز كرد تا بيعت كند، حضرت دستش را كشيد و فرمود: آن دست [[یهود|يهودى]] است اگر بيست بار هم بيعت كند بيعتش را مىشكند. سپس فرمود: اى پسر حكم! ترسيدى كه سرت را در اين جنگ از دست بدهى؟ نه به خدا سوگند تو نمىميرى تا از صلب تو فلان و فلان در آيند و چندين سال بر اين ملت، ظلم كنند». <ref>قطب الدين راوندى، جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام، مترجم: محرمى، غلام حسن، ص۱۶۴</ref> |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * | + | *تاریخ سیاسی اسلام، ابراهیم حسن. |
− | + | *دانشنامه جهان اسلام، "حکم بن ابیالعاص"، ج۱. | |
− | * | + | *شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، قم، چاپ اول، ۱۴۰۴ق. |
− | + | *أسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن الأثیر الجزری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹. | |
− | * | + | *الکامل، ابن اثیر، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ۱۳۷۱ش. |
− | + | *کتاب الفتوح، ابن اعثم کوفی، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۱۱/۱۹۹۱. | |
− | *ابن | + | *[http://www.pajoohe.ir "مروان بن حکم تا خلافت"، علیمحمد تاجالدین، دانشنامه پژوهه]، بازیابی ۵ شهریور ۱۳۹۸. |
− | *ابن اعثم کوفی، | + | *جلوههاى اعجاز معصومین علیهمالسلام، قطب الدین راوندى، ترجمه غلام حسن محرمى. |
− | *مروان بن | + | *فرهنگ عاشورا، محدثی، جواد، نشر معروف. |
− | |||
[[رده:دشمنان اهل البیت علیهم السلام]] | [[رده:دشمنان اهل البیت علیهم السلام]] | ||
− | [[رده:خلفای اموی]] | + | [[رده:بنی امیه]][[رده:خلفای اموی]][[رده:عاملان واقعه کربلا]] |
+ | [[رده:مقاله های مرتبط به دانشنامه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۶:۴۸
«مروان بن حکم» از سران مخالف با اهل بيت علیهمالسلام و هوادار امویان بود. او پسرعموى عثمان بود و سوءاستفادههاى بسيارى از بيت المال در زمان عثمان داشت.[۱] مروان پس از عثمان مدتی از طرف معاویه والی مدینه بود و بعد از مرگ معاویة بن یزید به خلافت رسید. سلسله مروانیان به او منسوب است.
محتویات
مروان در زمان عثمان
پدرِ مروان، حکم بن ابیالعاص بن امیه به جهت افشای اسرار پیامبر صلی الله علیه وآله نزد بزرگان قریش توسط پیامبر از مدینه اخراج و لعن شد[۲] پس از به خلافت رسیدن عثمان، وی همراه پدرش به مدینه بازگشت[۳] و کاتب و از خاصّان حکومت عثمان قرار گرفت[۴] و داماد او نیز گردید.[۵]
مروان در زمان معاویه
مروان حکم از طرف معاویه دو دوره والی مدینه شد. یکی از سال ۴۱ تا ۴۸ هجری و دیگری از سال ۵۴ تا ۵۷ هجری. که به ترتیب در بار اول سعید بن عاص و در بار دوم ولید بن عتبه که هر دو اموی بودند، جانشینش شدند. وی در همین دوران املاکی از معاویه در مدینه گرفت به همراه نخلستانهای پر محصول فدک که بعداً مروان این زمینها را به دو پسرش عبدالملک و عبدالعزیز بخشید.
مروان در مدت زمانی که حاکم مدینه بود (۴۲ تا ۴۸ هجری)، هر روز جمعه بر روی منبر، امام علی علیه السلام را سبّ و دشنام میداد و امام حسن عليه السلام نیز او را از این کار منع میکرد.[۶] مطابق با نقل ابن اعثم در کتاب «الفتوح»، مروان از طرف معاویه مامور شد که جعده دختر اشعث بن قیس را با وعدههایی به قتل امام حسن علیه السلام وادارد.[۷] و هنگامی که امام حسن علیه السلام به شهادت رسید، مروان با اینکه در آن زمان حاکم مدینه نبود، گروهی از بنی امیه و پیروانشان را جمع نمود و مانع از دفن آن حضرت در جوار پیامبر شد.[۸]
سوء قصد مروان به جان امام حسین
پس از مرگ معاويه، ولید بن عتبه والى مدينه، نامه يزيد را دريافت كرد كه به او دستور بیعت گرفتن از امام حسین علیه السلام را داده بود. او برای این کار با مروان مشورت كرد و مروان که نسبت به امام علیه السلام کینه شديد داشت گفت: همين شبانه در پى حسين علیه السلام بفرست و اگر بيعت نكرد، گردن او را بزن؛ و پيوسته او را تحريك مىكرد كه به زور از ابا عبدالله الحسين بيعت بگيرد.[۹] چون پس از احضار امام، قرار بر فرداى آن شب شد، مروان، وليد را تشويق مىكرد كه همين امشب كار را يكسره كن. در راه هم وقتى به امام حسين علیه السلام برخورد و او را به بيعت فراخواند، حسين بن على علیه السلام، كلام معروف خويش «عَلى الاسلام السلام، اذ قد بُلِيَت الامّة بِراع مثل يزيد...» را خطاب به او گفت و ميان امام و او سخنان تندى رد و بدل شد.[۱۰][۱۱]
خلافت مروان بن حکم
بعد از مرگ معاویة بن یزید، عربهای شام که تعصب و حمیتشان مایه نیروی دولت بود، اختلاف در آنها افتاد. قبیله کلب به بنی امیه متمایل بودند و قبیله قیس به رقابت آن طرفدار عبدالله بن زبیر شدند؛ کلبیان نیز متحد نبودند، گروهی از آنها به خالد بن یزید که کوچک بود اما فصیح و دانشمند، مایل بودند و گروهی دیگر به مروان بن حکم که مردی پیر و کارآزموده بود رغبت داشتند. میان عربهای شام بسبب رقابت امویان بر سر خلافت، اختلاف افتاد و این اختلاف و نزاع ادامه داشت، تا سال ۶۴ هجری که در جابیه انجمن کردند و با مروان بن حکم بعنوان خلافت بیعت کردند، بدین شرط که پس از وی خالد بن یزید خلیفه باشد و پس از او عمرو بن سعید بن عاص.
بدینسان کسانی که طمع خلافت داشتند راضی شدند و کلبیان همدل و همسخن شدند. قبیله قیس به پیشوائی ضحاک بن قیس فهری در مرج راهط گرد آمدند و با عبدالله بن زبیر بیعت کردند؛ بنابراین دعوی خلافت میان او و مروان بن حکم منحصر شد. مروان با سپاهی برای جنگ ضحاک بن قیس حرکت کرد و در جنگی که در محرم سال ۶۵ هجری در مرج راهط رخ داد وی را شکست داد و قوم یمنی بر قوم مُضری غلبه یافت. ولی در نتیجه این جنگ آتش تعصب از نو نه فقط در شام، بلکه در همه ولایات اسلامی و مخصوصا در خراسان افروخته شد و کشاکش عربهای یمنی و مضری بالا گرفت و دامنه آن تا دورترین ولایات اسلامی کشیده شد و میان دو گروه جنگهای خونین رخ داد.
پس از جنگ مرج راهط، مروان بن حکم سپاهی به سوی مصر فرستاد تا عبدالرحمن بن جحدم فرماندار عبدالله بن زبیر را از آنجا بیرون کنند و نیز فرزند خود عبدالعزیز را با سپاهی بسوی ایله فرستاد. ابن جحدم برای مقابله با سپاه مروان خندقی بکند و در اینکار سخت بکوشید. خندق به یکماه کنده شد، اما خندق نتیجه نداد و سپاه ابن جحدم شکست خورد و مروان در جمادی الاول سال ۶۵ هجری وارد فسطاط شد و همه مردم با او بیعت کردند، مگر گروهی که بر بیعت ابن زبیر استوار ماندند و کشته شدند. شماره این گروه به هشتاد نفر می رسید.
پس از آن مروان به شام برگشت و دو سپاه فراهم آورد، یکی را بسوی حجاز فرستاد برای جنگ با عبدالله بن زبیر و دیگری را بسوی عراق فرستاد. سپاه اول شکست خورد و سپاه دوم تا مروان زنده بود کاری نساخت، زیرا به سال ۶۵ هجری مرگش در رسید.
مروان دو پسر خود عبدالملک و عبدالعزیز را ولیعهد کرده بود که اول عبدالملک و سپس عبدالعزیز عهده دار خلافت شوند. پیش از این گفته شد که طرفداران بنی امیه در جابیه انجمن ساختند و با مروان بیعت خلافت کردند، بشرط آنکه پس از وی خالد بن یزید خلیفه شود و پس از او عمرو بن سعید بن عاص؛ اما مروان این شرط را رعایت نکرد و برای دو فرزند خود عبدالملک و عبدالعزیز بیعت گرفت.[۱۲]
مروان بن حکم به هنگام مرگ ۶۳ سال داشت.[۱۳] او از كسانى بود كه نسبت به شيعه سختگيرى مىكرد.[۱۴]
لعن مروان در روایات
بنا به نقل بلاذری و برخی دیگر از مورخان اهل سنت، پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه، نه فقط حَکم بن ابیالعاص، بلکه ذریه و نسل او را نیز لعن کرد، مگر مؤمنان آنان که اندکاند.[۱۵] امام على علیه السلام هم روزى به او نگريست و فرمود: واى بر تو و واى بر امت محمد از دست تو و دودمانت، آنگاه كه موى دو بناگوشت سفيد شود.[۱۶]
شخصى مى گويد: بعد از جنگ جمل، خدمت على عليه السّلام بودم. ابن عباس آمد و گفت: خواستهاى دارم. حضرت فرمود: «آمدى براى مروان بن حكم امان بگيرى؟». ابن عباس گفت: بلى، آمدم براى او امان بگيرم. حضرت فرمود: «به او امان دادم ولى برو او را به ترك خود سوار كن و اينجا بياور تا ذليل شود و صولتش بشكند». وقتى كه ابن عباس او را بر ترك خود سوار كرد و آورد، حضرت فرمود: «بيعت كن، وقتى كه دستش را دراز كرد تا بيعت كند، حضرت دستش را كشيد و فرمود: آن دست يهودى است اگر بيست بار هم بيعت كند بيعتش را مىشكند. سپس فرمود: اى پسر حكم! ترسيدى كه سرت را در اين جنگ از دست بدهى؟ نه به خدا سوگند تو نمىميرى تا از صلب تو فلان و فلان در آيند و چندين سال بر اين ملت، ظلم كنند». [۱۷]
پانویس
- ↑ الغدیر، ج ۸، ص ۲۶۰-۲۶۷.
- ↑ ابن الأثیر الجزری، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۸
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۰
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۳۷۹
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۵۹.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۳۱۹
- ↑ ابن اثیر، الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۰، ص۳۴۱
- ↑ حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۲۵۰.
- ↑ همان، ص ۲۵۶.
- ↑ جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
- ↑ ابراهیم حسن، ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۱
- ↑ مروج الذهب، ج ۳، ص ۸۹.
- ↑ حیاة الامام زین العابدین، باقر شریف القرشی، ص ۶۰۵.
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج۱، مدخل "حکم بن ابیالعاص".
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحديد، ج۶، ص۱۵۰
- ↑ قطب الدين راوندى، جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام، مترجم: محرمى، غلام حسن، ص۱۶۴
منابع
- تاریخ سیاسی اسلام، ابراهیم حسن.
- دانشنامه جهان اسلام، "حکم بن ابیالعاص"، ج۱.
- شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، قم، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- أسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن الأثیر الجزری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
- الکامل، ابن اثیر، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ۱۳۷۱ش.
- کتاب الفتوح، ابن اعثم کوفی، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
- "مروان بن حکم تا خلافت"، علیمحمد تاجالدین، دانشنامه پژوهه، بازیابی ۵ شهریور ۱۳۹۸.
- جلوههاى اعجاز معصومین علیهمالسلام، قطب الدین راوندى، ترجمه غلام حسن محرمى.
- فرهنگ عاشورا، محدثی، جواد، نشر معروف.