واقفیه: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
فرقه واقفه یا «واقفیه» فرقه اى از «[[شيعه]]» است كه امام [[امام کاظم|موسى بن جعفر]] (علیه السلام) را آخرين [[امام]] دانند و گويند او زنده است و هم او مهدى منتظر مى باشد. | فرقه واقفه یا «واقفیه» فرقه اى از «[[شيعه]]» است كه امام [[امام کاظم|موسى بن جعفر]] (علیه السلام) را آخرين [[امام]] دانند و گويند او زنده است و هم او مهدى منتظر مى باشد. | ||
− | بنيانگذار اين مذهب نمايندگان خود حضرت در كوفه و مصر و خراسان و جاهاى | + | بنيانگذار اين مذهب نمايندگان خود حضرت در [[کوفه|كوفه]] و [[مصر]] و [[خراسان]] و جاهاى ديگر، از قبيل [[على بن ابى حمزه بطائنى]] و زياد قندى و عثمان بن عيسى رواسى و احمد بن ابى بشر سرّاج بودند كه در دورانى كه امام در زندان [[هارون]] بود اموال فراوانى از [[خمس]] به نزد آنها گرد آمده بود و چون امام وفات يافت نزد خود گفتند: اگر به امامت [[امام رضا|على بن موسى الرضا]] (علیه السلام) اعتراف كنند بايستى همه اين اموال را به آن حضرت تسليم كنند، طمع به مال دنيا آنها را بر اين داشت كه منكر [[امامت]] وى شده، دست از دين خود بكشند و خود و گروهى را به [[الحاد]] و [[زندقه]] سوق دهند. |
− | يونس بن عبدالرحمن گويد: موقعى كه امام موسى بن جعفر(علیه السلام) وفات يافت نزد زياد بن مروان قندى هفتاد هزار دينار و نزد على بن ابى حمزه سى هزار دينار بود كه هر دو سمت نمايندگى آن حضرت را داشتند. | + | [[یونس بن عبدالرحمن|يونس بن عبدالرحمن]] گويد: موقعى كه امام موسى بن جعفر(علیه السلام) وفات يافت نزد زياد بن مروان قندى هفتاد هزار دينار و نزد على بن ابى حمزه سى هزار دينار بود كه هر دو سمت نمايندگى آن حضرت را داشتند. |
من در آن روزگار حسب وظيفه مردم را به حضرت رضا (علیه السلام) دعوت مى نمودم كه حقيقت امر بر من روشن بود. آن دو به من پيام دادند تو از اين كار دست بردار كه اگر مالى بخواهى ترا بى نياز سازيم و گفتند هم اكنون ده هزار دينار به تو خواهيم داد. | من در آن روزگار حسب وظيفه مردم را به حضرت رضا (علیه السلام) دعوت مى نمودم كه حقيقت امر بر من روشن بود. آن دو به من پيام دادند تو از اين كار دست بردار كه اگر مالى بخواهى ترا بى نياز سازيم و گفتند هم اكنون ده هزار دينار به تو خواهيم داد. | ||
− | من گفتم: ما از پيشوايانمان شنيده ايم كه چون بدعت ظهور كند دانشمند وظيفه دارد علم خويش را به مردم برساند و مردم را از فتنه و ابهام نجات دهد و گرنه نور ايمان از او سلب گردد، و من به امامت على بن موسى علم دارم از اين جهت موظفم آن حضرت را به مردم معرفى كنم. آنها چون دانستند كه من تسليم آنها نخواهم شد سخت با من دشمن شدند. | + | من گفتم: ما از پيشوايانمان شنيده ايم كه چون [[بدعت]] ظهور كند دانشمند وظيفه دارد علم خويش را به مردم برساند و مردم را از فتنه و ابهام نجات دهد و گرنه نور [[ایمان|ايمان]] از او سلب گردد، و من به امامت على بن موسى علم دارم از اين جهت موظفم آن حضرت را به مردم معرفى كنم. آنها چون دانستند كه من تسليم آنها نخواهم شد سخت با من دشمن شدند. |
− | احمد بن حمّاد گويد: يكى از نماينده هاى حضرت كاظم (علیه السلام)، عثمان بن عيسى در مصر بود كه اموال فراوانى از امام به نزدش گرد آمده بود. حضرت رضا (علیه السلام) اموال او را طلبيد. وى به حضرت نامه نوشت كه پدرت نمرده است. | + | احمد بن حمّاد گويد: يكى از نماينده هاى حضرت كاظم (علیه السلام)، [[عثمان بن عیسی|عثمان بن عيسى]] در مصر بود كه اموال فراوانى از امام به نزدش گرد آمده بود. حضرت رضا (علیه السلام) اموال او را طلبيد. وى به حضرت نامه نوشت كه پدرت نمرده است. |
− | حضرت در پاسخ نوشت: پدرم درگذشت و جمع بسيارى از مردم بغداد شاهد مرگ او بوده و اموالش ميان ورثه تقسيم شده است | + | حضرت در پاسخ نوشت: پدرم درگذشت و جمع بسيارى از مردم [[بغداد]] شاهد مرگ او بوده و اموالش ميان ورثه تقسيم شده است. |
− | فرقه واقفه علاوه بر اين عقيده غلطى كه در امر امامت داشتند عقايد خرافى ديگرى نيز از قبيل تناسخ و وحدت وجود و غلوّ داشتند. | + | وى در پاسخ حضرت نوشت: اگر پدرت زنده باشد تو حق مطالبه اموال او را ندارى و اگر مرده باشد او به ما نگفته اموالش را به تو بسپاريم و اينك اموال به مصرف رسيده و كنيزانى كه از اين ممر بوده همه را آزاد و تزويج كرده ام. |
+ | |||
+ | فرقه واقفه علاوه بر اين عقيده غلطى كه در امر امامت داشتند عقايد خرافى ديگرى نيز از قبيل [[تناسخ]] و وحدت وجود و [[غلو|غلوّ]] داشتند. | ||
==منبع== | ==منبع== |
نسخهٔ ۷ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۳۹
فرقه واقفه یا «واقفیه» فرقه اى از «شيعه» است كه امام موسى بن جعفر (علیه السلام) را آخرين امام دانند و گويند او زنده است و هم او مهدى منتظر مى باشد.
بنيانگذار اين مذهب نمايندگان خود حضرت در كوفه و مصر و خراسان و جاهاى ديگر، از قبيل على بن ابى حمزه بطائنى و زياد قندى و عثمان بن عيسى رواسى و احمد بن ابى بشر سرّاج بودند كه در دورانى كه امام در زندان هارون بود اموال فراوانى از خمس به نزد آنها گرد آمده بود و چون امام وفات يافت نزد خود گفتند: اگر به امامت على بن موسى الرضا (علیه السلام) اعتراف كنند بايستى همه اين اموال را به آن حضرت تسليم كنند، طمع به مال دنيا آنها را بر اين داشت كه منكر امامت وى شده، دست از دين خود بكشند و خود و گروهى را به الحاد و زندقه سوق دهند.
يونس بن عبدالرحمن گويد: موقعى كه امام موسى بن جعفر(علیه السلام) وفات يافت نزد زياد بن مروان قندى هفتاد هزار دينار و نزد على بن ابى حمزه سى هزار دينار بود كه هر دو سمت نمايندگى آن حضرت را داشتند.
من در آن روزگار حسب وظيفه مردم را به حضرت رضا (علیه السلام) دعوت مى نمودم كه حقيقت امر بر من روشن بود. آن دو به من پيام دادند تو از اين كار دست بردار كه اگر مالى بخواهى ترا بى نياز سازيم و گفتند هم اكنون ده هزار دينار به تو خواهيم داد.
من گفتم: ما از پيشوايانمان شنيده ايم كه چون بدعت ظهور كند دانشمند وظيفه دارد علم خويش را به مردم برساند و مردم را از فتنه و ابهام نجات دهد و گرنه نور ايمان از او سلب گردد، و من به امامت على بن موسى علم دارم از اين جهت موظفم آن حضرت را به مردم معرفى كنم. آنها چون دانستند كه من تسليم آنها نخواهم شد سخت با من دشمن شدند.
احمد بن حمّاد گويد: يكى از نماينده هاى حضرت كاظم (علیه السلام)، عثمان بن عيسى در مصر بود كه اموال فراوانى از امام به نزدش گرد آمده بود. حضرت رضا (علیه السلام) اموال او را طلبيد. وى به حضرت نامه نوشت كه پدرت نمرده است.
حضرت در پاسخ نوشت: پدرم درگذشت و جمع بسيارى از مردم بغداد شاهد مرگ او بوده و اموالش ميان ورثه تقسيم شده است.
وى در پاسخ حضرت نوشت: اگر پدرت زنده باشد تو حق مطالبه اموال او را ندارى و اگر مرده باشد او به ما نگفته اموالش را به تو بسپاريم و اينك اموال به مصرف رسيده و كنيزانى كه از اين ممر بوده همه را آزاد و تزويج كرده ام.
فرقه واقفه علاوه بر اين عقيده غلطى كه در امر امامت داشتند عقايد خرافى ديگرى نيز از قبيل تناسخ و وحدت وجود و غلوّ داشتند.
منبع
سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»