آیه 258 سوره بقره: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ...» ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←معانی کلمات آیه) |
||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | حاج: محاجه، در آيه به معنى مخاصمه و مجادله است، حجت در اصل دليلى است كه مقصود را روشن مى كند، معناى اولى آن «قصد» است. | |
+ | |||
+ | ملك: (بضم ميم) حكومت. پادشاهى. | ||
+ | |||
+ | بهت: بهت به معنى تحير و سرگردانى است، بهتان دروغى است كه شخص را مبهوت مى كند.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | ||
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == | ||
سطر ۲۴۲: | سطر ۲۴۶: | ||
==={{تفسیر الکاشف|سوره=2 |آیه=258}}=== | ==={{تفسیر الکاشف|سوره=2 |آیه=258}}=== | ||
</tabber> | </tabber> | ||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ کنونی تا ۹ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۵۰
<<257 | آیه 258 سوره بقره | 259>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آیا ندیدی که پادشاه زمان ابراهیم (علیه السّلام) به دلیل حکومتی که خدا به او داده بود درباره (یکتایی) خدا با ابراهیم به جدل برخاست؟ چون ابراهیم گفت: خدای من آن است که زنده گرداند و بمیراند، او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم گفت که خداوند خورشید را از طرف مشرق برآورد، تو اگر توانی از مغرب بیرون آر؛ آن نادان کافر در جواب عاجز ماند؛ و خدا راهنمای ستمکاران نخواهد بود.
آیا [با دیده عبرت] ننگریستی به کسی که چون خدا او را پادشاهی داده بود [از روی کبر و غرور] با ابراهیم درباره پروردگارش به مجادله و ستیز و گفتگوی بی منطق پرداخت؟! هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارم کسی است که زنده می کند و می میراند [او] گفت: من هم زنده می کنم و می میرانم. [و برای مشتبه کردن کار بر مردم، دستور داد دو زندانی محکوم را حاضر کردند، یکی را آزاد و دیگری را کشت.] ابراهیم [برای بستن راه مغالطه و تزویر به روی دشمن] گفت: مسلماً خدا خورشید را از مشرق بیرون می آورد، تو آن را از مغرب برآور! پس آنکه کافر شده بود، متحیر و مبهوت شد. و خدا گروه ستم گر را [به خاطر تجاوز، ستم، پافشاری بر عناد و لجاجشان] هدایت نمی کند.
آيا از [حال] آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود [و بدان مىنازيد، و] در باره پروردگار خود با ابراهيم محاجّه [مى]كرد، خبر نيافتى؟ آنكاه كه ابراهيم گفت: «پروردگار من همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند.» گفت: «من [هم] زنده مىكنم و [هم] مىميرانم.» ابراهيم گفت: «خدا[ى من] خورشيد را از خاور برمىآورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمىكند.
آن كسى را كه خدا به او پادشاهى ارزانى كرده بود نديدى كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه مىكرد؟ آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگار من زنده مىكند و مىميراند. او گفت: من نيز زنده مىكنم و مى ميرانم. ابراهيم گفت: خدا خورشيد را از مشرق برمىآورد تو آن را از مغرب برآور. آن كافر حيران شد. زيرا خدا ستمكاران را هدايت نمى كند.
آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی [= نمرود] که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود؛ (و بر اثر کمی ظرفیت، از باده غرور سرمست شده بود؛) هنگامی که ابراهیم گفت: «خدای من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند.» او گفت: «من نیز زنده میکنم و میمیرانم!» (و برای اثبات این کار و مشتبهساختن بر مردم دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد) ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از افق مشرق میآورد؛ (اگر راست میگویی که حاکم بر جهان هستی تویی،) خورشید را از مغرب بیاور!» (در اینجا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمیکند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
حاج: محاجه، در آيه به معنى مخاصمه و مجادله است، حجت در اصل دليلى است كه مقصود را روشن مى كند، معناى اولى آن «قصد» است.
ملك: (بضم ميم) حكومت. پادشاهى.
بهت: بهت به معنى تحير و سرگردانى است، بهتان دروغى است كه شخص را مبهوت مى كند.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«258» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
آيا آن كس (نمرود) را كه خداوند به او پادشاهى داده بود، نديدى كه با ابراهيم دربارهى پروردگارش محاجّه و گفتگو مىكرد؟ زمانى كه ابراهيم گفت: خداى من كسى است كه زنده مىكند و مىميراند، او گفت: من هم زنده مىكنم و مىميرانم. ابراهيم گفت: خداوند خورشيد را از مشرق مىآورد، پس تو (كه مىگويى حاكم بر جهان هستى،) خورشيد را از مغرب بياور. (در اينجا بود كه) آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند.
جلد 1 - صفحه 412
نکته ها
در آيهى قبل خوانديم كه خداوند ولىّ مؤمنان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوى نور مىبرد، اين آيه و آيات بعد نمونههايى از ولايت خداوند و بيرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح مىكند.
در رواياتِ تاريخى آمده است كه نمرود از پادشاهان بابل بود و حكومت مقتدرانهاى داشت او با حضرت ابراهيم دربارهى خداوند مباحثه و مجادله كرد. وقتى حضرت ابراهيم گفت:
پروردگار من آن است كه زنده مىكند و مىميراند، او گفت: من نيز زنده مىكنم و مىميرانم.
سپس دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، يكى را آزاد نمود و ديگرى را دستور داد بكشند.
وقتى ابراهيم عليه السلام اين سفسطه و مغالطه را مشاهده كرد كه اين شخص چه برداشتى از زنده كردن و ميراندن دارد و چگونه مىخواهد افكار ديگران را منحرف كند، فرمود: خداوند طلوع خورشيد را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا دارى كه بر جهانِ هستى حكومت دارى و همه چيز در اختيار و تحت قدرت توست، خورشيد را از مغرب بيرون بياور!. آن موقع بود كه نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سكوت نداشت.
پیام ها
1- هركس هرچه دارد از اوست. كافران نيز در دنيا از نعمتهاى او بهرهمند مىشوند، ولى از آن سوء استفاده مىكنند. «آتاهُ اللَّهُ»
2- قدرت وحكومت مىتواند عامل استكبار وغرور گردد. «آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ ... أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ ...»
3- توجّه به افكار عمومى و قضاوت مردم لازم است. گرچه پديدهى حيات يكى از راههاى خداشناسى است و جواب نمرود صحيح نبود، ولى آن بحثها و مجادلهها، افكار عمومى را پاسخ نمىگفت. «رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ»
4- مغالطه و سفسطه، ترفند اهل باطل است. «أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ»
5- حقّ، اگر منطقى و مستدل ارائه شود، بر باطل پيروز وحاكم است. «فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ»
جلد 1 - صفحه 413
6- در مباحثهها از استدلالهاى فطرى، عقلى و عمومى استفاده كنيد، تا مخالفِ لجوج نيز مقهور و مبهوت شود. «فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ»
7- كافر ظالم است، زيرا به خود ومقام انسانيّت ظلم كرده است. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (258)
«1» بحار الانوار، جلد 92، باب 30، صفحه 262، حديث اوّل.
«2» ثواب الاعمال، صفحه 131.
«3» بحار الانوار، جلد 92، صفحه 263، حديث 4.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 466
چون حق تعالى بيان فرمود كه من ولىّ مؤمنانم و كفار را غير از طاغوت ولى نباشد، بعد از آن براى ثبوت اين مطلب و تسليه خاطر پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قضيه نمرود و حضرت ابراهيم عليه السّلام را بيان فرمايد:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَ: آيا نديدى به ديده بصيرت و نظر ننمودى و علم ندارى به حال آن كسى كه از روى عناد و لجاج محاجه نمود، إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ: با حضرت ابراهيم عليه السّلام در اثبات ربوبيت و يگانگى خدا. أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ: و بر اين محاجه جرئت نمود به سبب آنكه عطا فرموده بود خداى تعالى او را پادشاهى، يعنى مغرور شدن او به سلطنت او را بر اين محاجه داشت. مراد نمرود بن كنعان است كه به جهت غرور او به سلطنت و تصرف او در زمين، بناى تجبر و تكبر و طغيان را گذاشته ادعاى خدائى نمود. پس از شكستن حضرت ابراهيم عليه السلام بتها را و رأى اركان دولت به سوزانيدن او قرار گرفت. نمرود امر به احضار او نمود، گفت: خداى تو كيست و حجت تو چيست. از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه محاجه او بعد از انداختن حضرت ابراهيم عليه السّلام را به آتش و سرد و سلامت شدن آتش بود. وقتى كه آن را ديد تعجب نموده گفت: خداى تو كيست و با او محاجه نمود. «1» إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ: وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السّلام گفت در جواب نمرود: رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ: پروردگار من آن ذاتى است كه به قدرت كامله زنده مىگرداند و مىميراند به اين وجه كه ايجاد حيات و موت در اجساد فرمايد: قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ: گفت نمرود در جواب حضرت ابراهيم عليه السلام من هم زنده نمايم به عفو و مىميرانم به قتل.
«1» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 286.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 467
فرستاد يكى از محبوسين را كه اميد زندگانى او قطع بود، آورده آزاد كرد، گفت: الحال مرده را زنده نمودم. و ديگرى را بىتقصير كشت، گفت:
اكنون زنده را ميراندم. اعتقاد آن ياغى طاغى آن بود كه احياء، به عفو و اماته به قتل است، و ندانست كه زنده كردن و ميراندن به خلق حيات و موت است در اجساد؛ و اين قدرت را جز قادر متعال كسى دارا نيست. يا آنكه خود باطنا مىدانست اما ظاهرا بر حضّار مجلس تدليس نمود، لا جرم حضرت به حجتى واضحتر انتقال نمود.
قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ: فرمود حضرت ابراهيم عليه السلام. پس بتحقيق خداى تعالى به قدرت كامله، يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ:
مىآورد آفتاب را هر روز از افق شرقى كه محل طلوع است، اگر تو قادر هستى، فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ: پس بياور تو آن را از جانب غربى كه محل غروب آنست. اين محاجه فى الحقيقه عدول است از مثال خفى به مثال جلى از مقدورات حضرت سبحانى كه غير او از اتيان به آن عاجز است. چون نمرود عاجز شد از اين قدرت، فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ: پس مبهوت و متحير گشت آن كسى كه كافر بود، يعنى نمرود، و حجت او منقطع شد و نتوانست در مقابل حجت قاطعه حضرت ابراهيم عليه السلام روى نمايد و سخنى تكلم كند. وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ: و خداى تعالى راه ننمايد به طريق آوردن حجت گروه ستمكاران را كه به جهت امتناع از قبول هدايت ظلم بر نفسهاى خود كردهاند. يا راه نجات و طريق بهشت را در روز قيامت به او ننمايد.
از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه چون نمرود شخصى را كشت، حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: زنده كن كسى را كه كشتهاى اگر راستگو هستى. نمرود فرو ماند، و حضرت چون در حجت بر او غالب شد، جهت مبالغه و تأكيد در اثبات حق و الزام او حجت دوم را اقامه فرمود.
هلاك نمرود: در منهج- خداى تعالى ثانيا حضرت ابراهيم عليه السلام را امر فرمود به دعوت نمرود، و وعده فرمود كه اگر ايمان آرى بر سلطنت
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 468
مستقر و الا هلاك كنم، تا سه مرتبه نمرود امتناع نمود، گفت: اگر خداى تو قادر است بگو لشگر جمع كند تا محاربه كنيم. لشگر بسيار مهيا نموده گفت لشگر من اينست و از لشگر خداى تو اثرى ظاهر نيست. حق تعالى خطاب به جبرئيل كه از مخلوقات من كدام ضعيفتر است. عرض كرد:
پشه. فرمود: كدام نوع آنها ضعيفترند؟ عرض كرد: پشه فلان دريا.
حق تعالى امر فرمود ملكى را كه موكل بر آنها بود يك در بگشا تا برخى از آنها متوجه شهر نمرود شوند. به فرمان الهى چندان پشه بيرون آمد كه آفتاب را پوشانيد مقدمه عذاب نازل شد. نمرود در قصرى كه هيچ فرجه نداشت مخفى شد، به امر الهى به يكبار پشه به سر لشگريان او ريزان و گوشت و پوست آنان را خورده و استخوان آنها باقى ماند و يك پشه هم داخل قصر او و لب او را گزيده و رم نمود داخل در دماغ او شد مغز سر او را خوردن گرفت. مدت مديدى به اين عذاب مبتلا بود، آخر الامر مقرر نمود امراء و اركان دولت كه حاضر مىشدند مطرقهاى به سر او زنند تا قدرى راحتى يابد. عاقبت به تنگ آمدند، يكى از آنها روزى مطرقه را به شدت تمام به سرش زده به درك واصل شد، مغز سرش شكافته و حيوانى مانند گنجشك از كله او پرواز نمود. «1»
«1» منهج الصادقين، جلد دوّم، صفحه 103.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 469
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (258)
ترجمه
آيا نديدى آنكس را كه محاجه نمود با ابراهيم در پروردگارش چونكه داد او را خداوند پادشاهى وقتى كه گفت ابراهيم پروردگار من آنستكه زنده ميكند و ميميراند گفت من زنده ميكنم و ميميرانم گفت ابراهيم همانا خداوند ميآورد آفتاب را از مشرق پس بياور آنرا از مغرب پس مبهوت شد آنكه كافر گشت و خداوند هدايت ننمايد گروه ستمكاران را..
تفسير
همزه استفهام براى تعجب است از محاجه نمرود بن كنعان با حضرت ابراهيم خليل الرحمن براى غرورى كه از سلطنت در او پيدا شده بود با آنكه بايد در مقابل نعمت شكرگزارى نمود نه سركشى و طغيان ولى در اشخاص ضعيف النفس احمق امر بر عكس است وقتى بدولت ميرسند معطى و منعم خود را فراموش مينمايند و كبر و غرور موجب آن ميشود كه بجاى حمد و شكر سركشى و طغيان نمايند و سلب نعمت از آنها شود و در نظر عقلا موهون و خفيف شوند در خصال از برقى نقل نموده كه
جلد 1 صفحه 333
چهار نفر بودند كه بسلطنت تمام روى زمين نائل شدند دو نفر مؤمن بودند يكى حضرت سليمان و ديگرى ذو القرنين و دو نفر كافر بودند يكى نمرود و ديگرى بخت نصّر و در مجمع از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه اين محاجه بعد از آن بود كه حضرت ابراهيم را در آتش انداخته بود و آتش بر آنحضرت برد و سلام شد و در منهج نقل نموده كه او اول كسى بود كه ادعاء خدائى كرد در هر حال فرستاد دو نفر زندانى را آوردند يكى را آزاد كرد و ديگرى را بقتل رسانيد و يكى را احياء و ديگرى را اماته نام نهاد بيچاره بعد از ظهور آن معجزه بزرگ از حضرت ابراهيم تصور كرده بود بمحاجه ميتواند بر آنحضرت غالب شود و معنى آنكه او ميگويد خداى من آنستكه زنده ميكند و ميميراند آنستكه گناهكارى را از حبس نجات ميدهد و بيگناهى را بقتل ميرساند لذا حضرت ابراهيم فرمود آنكس را كه كشتى زنده كن اگر راست ميگوئى چنانچه از امام صادق (ع) نقل شده است يا آنكه چون مجادله به اين جا رسيد كه جاى مغالطه بود حضرت طرح حجت ديگرى فرمود كه مجال انكار براى او باقى نماند چنانچه ظاهر آيه شريفه است و فرمود خداوند آفتاب را از مشرق بيرون ميآورد تو اگر راست ميگوئى خدائى از مغرب بيرون آور و اين حجت با آنكه بيان يكى از مقدورات الهيه و از افراد همان حجت اول بود ولى چون جاى اشتباهكارى نداشت نمرود محجوج و مغلوب و مبهوت گشت پس در واقع حضرت حجت ديگرى اقامه نفرمود بلكه بمثال ديگرى شبهه او را دفع فرمود و در كافى و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده است كه چون حضرت ابراهيم قوم خود را ملامت فرمود بر بت پرستى و تكذيب فرمود آلهه آنها را آوردند او را در نزد نمرود و اين محاجه واقع و نمرود رسوا شد و خداوند راه احتجاج و نجات را بظالم ارائه نمىفرمايد تا در دنيا و آخرت رسوا شود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ لَم تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَن آتاهُ اللّهُ المُلكَ إِذ قالَ إِبراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبراهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأتِي بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بِها مِنَ المَغرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللّهُ لا يَهدِي القَومَ الظّالِمِينَ (258)
أَ لَم تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَ لَم تَرَ بمعني (الم تعلم) و چون علم نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بما کان و ما يکون تعلّق گرفته ميدانست قضيّه ابراهيم را بلكه مكرّر متذكّر شدهايم که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و آل او مظهر تامّ اتمّ جميع صفات الهيه هستند: سميع، بصير، حاضر، ناظر، محيط بجميع گذشته و آينده هستند. ميديد قضاياي ابراهيم عليه السّلام را و مراد از الّذي نمرود است که اول پادشاهان است و در لسان عجم كيومرس است و تمام قسمت معموره زمين تحت سلطنت او بود و پدرش كنعان بود و چهارصد سال بحال جواني عمر كرد و اول كسي بود که دعوي ربوبيت كرد و بتها را هم خدا ميدانست و در زمان او ابراهيم مبعوث برسالت شد و او را دعوت فرمود بخداي متعال او مطالبه دليل كرد از ابراهيم بر ربوبيت خدا و معني حاجّ مطالبه حجّت است و كلمه فِي رَبِّهِ يعني في اثبات وجود ربه.
أَن آتاهُ اللّهُ المُلكَ که مراد سلطنت و مال و منال و جاه است و تمام نفوس در تحت فرمان او بودند و اوّلين از جبابره و سلاطين كياني است.
إِذ قالَ إِبراهِيمُ زماني که ابراهيم در مقام اقامه حجت و بيان دليل بر اثبات صانع بر آمد فرمود:
رَبِّيَ الَّذِي يُحيِي وَ يُمِيتُ احياء و اماته از افعال مختصه حضرت باري است مثل خلق و رزق و صحت و مرض و غنا و فقر و عزت و ذلت و نحو اينها.
و مراد از احياء افاضه روح است در بدن و از اماته قبض و اخذ و اخراج روح
جلد 3 - صفحه 25
است از بدن، نمرود گمانش اينکه بود که احياء آدم زنده که محكوم بقتل است او را نكشند، و اماته اينست که غير محكوم بقتل او را بكشند لذا اينکه عمل را انجام داد و در جواب ابراهيم (قال انا احيي و اميت) غافل از اينكه احياء و اماته بدن بيروحي را روح دهند و با روحي را روحش را بدون اسباب اخذ كنند، و چون اينکه كلام از نمرود جاهلانه بود و كاشف از بيشعوري و بيادراكي او بود حضرت ابراهيم عليه السّلام دليل ديگري روشن تر و واضحتر بر او اقامه فرمود:
(قالَ إِبراهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأتِي بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بِها مِنَ المَغرِبِ) چون حركت زمين حركت وضعي او که دور خود ميچرخد خورشيد از طرف مشرق ظاهر ميشود، و اگر نمرود قدرت داري زمين را برگردان تا خورشيد از طرف مغرب ظاهر گردد.
[اشكال]
نمرود را ميرسيد که همين تقاضا را از ابراهيم عليه السّلام كند که خداي تو شمس را از مغرب ظاهر نمايد.
[جواب]
اولا نمرود مدرسه نرفته بود و شعور و ادراك اينکه مناقشات را نداشت.
و ثانيا اگر تقاضا ميكرد خداوند از باب معجزه بدست ابراهيم قادر بود بر آن و رسوايي نمرود بر همه ظاهر و هويدا ميشد، نمرود ترسيد که اگر بگويد و ابراهيم عليه السّلام عملي نمايد ديگر براي او چيزي نميماند، چنانچه خداوند بر يوشع بن نون عليه السّلام و بر حضرت امير عليه السّلام خورشيد را برگردانيد.
و ثالثا نمرود را از بيان ابراهيم يقين حاصل شد لكن زير بار نرفت و لذا در مقام كشتن خداي ابراهيم برآمد و آن تخت و كركسها را بطرف بالا برد و تير
جلد 3 - صفحه 26
رها كرد که بخداي ابراهيم اصابت كند.
فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ بهت بمعني حيرت است که نتواند جواب بگويد و نتواند انكار كند و اينکه بهت غير از بهتان است که كسي دروغي بكسي ببندد که مسلّما از غيبت اشدّ است زيرا هم مضارّ غيبت را دارد و هم مضارّ كذب و هم تأثير در قلب مغتاب بيشتر ميكند زيرا غيبت و لو انسان را متأثّر ميكند لكن پيش خود خود را ملامت ميكند که چرا كردم تا مردم عقب سرم بگويند، و اما بهتان بسيار او را متألّم ميكند زيرا نكرده باو افتراء ببندند وَ اللّهُ لا يَهدِي القَومَ الظّالِمِينَ بآن مراتب هدايت که موجب ايصال شود، و اما هدايت که ارائه طريق باشد باعطاء عقل و ارسال رسل و اقامه حجج و نحو اينها بر تمام يكسان است وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيناهُم فَاستَحَبُّوا العَمي عَلَي الهُدي سوره فصّلت آيه 16، إِنّا هَدَيناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً دهر آيه 3.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 258)- ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود! به دنبال آیه قبل که از هدایت مؤمنان در پرتو ولایت و راهنمایی پروردگار و گمراهی کافران بر اثر پیروی از طاغوت سخن میگفت خداوند چند نمونه ذکر میکند که یکی از آنها نمونه روشنی است که در این آیه آمده و آن گفتگو و محاجّه ابراهیم قهرمان بت شکن با جبار زمان خود، نمرود است، میفرماید: «آیا ندیدی (آگاهی نداری) از کسی که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد» (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ).
و در یک جمله اشاره به انگیزه اصلی این محاجه میکند و میگوید: «بخاطر این بود که خداوند به او حکومت داده بود» و بر اثر کمی ظرفیت از باده کبر و غرور، سرمست شده بود (أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ).
و چه بسیارند کسانی که در حال عادی، انسانهای معتدل، سربه راه، مؤمن و بیدارند اما هنگامی که به مال و مقام و نوایی برسند همه چیز را به دست فراموشی
ج1، ص233
میسپارند و مهمترین مقدسات را زیر پا مینهند! و در ادامه میافزاید: در آن هنگام که از ابراهیم (ع) پرسید خدای تو کیست که به سوی او دعوت میکنی؟ «ابراهیم گفت: همان کسی که زنده میکند و میمیراند» (إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
در حقیقت ابراهیم (ع) بزرگترین شاهکار آفرینش یعنی قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنی از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت.
ولی نمرود جبار، راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و برای اغفال مردم و اطرافیان خود «گفت من نیز زنده میکنم و میمیرانم» و قانون حیات و مرگ در دست من است (قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ).
ولی ابراهیم (ع) برای خنثی کردن این توطئه، دست به استدلال دیگری زد که دشمن نتواند در برابر ساده لوحان در مورد آن مغالطه کند، «ابراهیم گفت: خداوند خورشید را (از افق مشرق) میآورد (اگر تو راست میگویی که حاکم بر جهان هستی میباشی) خورشید را از طرف مغرب بیاور»! (قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ).
اینجا بود که «آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد» (فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ).
آری! «خداوند قوم ظالم را هدایت نمیکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
و به این ترتیب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام، خاموش و مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم (ع) سخنی بگوید.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم