آیه 72 سوره حجر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ|سوره=15|آی...» ایجاد کرد)
 
(تفسیر آیه)
سطر ۵۳: سطر ۵۳:
  
 
(اى پيامبر) به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.
 
(اى پيامبر) به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.
 +
 +
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ «73»
 +
 +
پس به هنگام طلوع آفتاب صيحه‌اى مرگبار آنان را فراگرفت.
 +
 +
فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ «74»
 +
 +
پس آن شهر را زيرورو كرديم و بر آنان سنگ‌هائى از گل سخت بارانديم.
 +
 +
===نکته ها===
 +
 +
«عمر» و «عمر» هر دو به يك معنا مى‌باشند ولى هنگام سوگند ياد كردن از لفظ «عمر» استفاده مى‌شود. «1»
 +
 +
در قرآن به غير از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به جان پيامبر ديگرى سوگند ياد نشده است. (البتّه مراغى مى‌گويد: مراد از «لَعَمْرُكَ» سوگند ملائكه است به جان حضرت لوط)
 +
 +
«يَعْمَهُونَ» از «عمه» به معناى تحيّر مى‌باشد و «مُشْرِقِينَ» به معنى داخل در اشراق و روشنايى صبح شدن مى‌باشد.
 +
 +
شايد سنگباران براى نابودى كسانى بوده كه هنگام زيرورو شدن شهر جان سالم بدر برده‌
 +
 +
«1». تفسير الميزان.
 +
 +
جلد 4 - صفحه 473
 +
 +
بودند و يا براى محو و نابودى كامل شهر بوده است.
 +
 +
===پیام ها===
 +
 +
1- سوگند به نام پيامبر، جايز است. «لَعَمْرُكَ»
 +
 +
2- گناه و انحراف، عقل و هوش انسان را محو مى‌كند، «سَكْرَتِهِمْ» و او را از شناخت باز مى‌دارد. «يَعْمَهُونَ»
 +
 +
3- مست دنيا را بايد صيحه‌هاى آسمانى بيدار كند. «سَكْرَتِهِمْ‌، الصَّيْحَةُ»
 +
 +
4- صوت و صيحه مى‌تواند سبب زيرورو شدن شهرى شود. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ ... فَجَعَلْنا
 +
 +
5- دست خداوند باز است، همان گونه كه از آسمان باران رحمت نازل مى‌كند مى‌تواند بارانى از سنگ و عذاب نازل كند. «أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً»
 +
 +
6- سه نوع عذاب: صيحه، زيرورو شدن شهر و سنگباران، كيفرى است كه براى گناه لواط آمده است.
 
}}
 
}}
  
سطر ۶۲: سطر ۱۰۰:
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
  
 +
فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74)
  
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (72)
+
فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها: پس قرار داديم روى آن شهرها را زير آن، حاصل آنكه زير و رو كرديم تمام شهرهاى قوم لوط را با اهلش. وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ‌: و بارانيديم بر ايشان. حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ‌: سنگهائى از گل پخته شده به آتش جهنم كه اسامى قوم بر آن نوشته شده بود.
  
لَعَمْرُكَ‌: قسم به جان تو اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ‌: بدرستى كه قوم هرآينه در مستى غفلت و ضلالت، حيران و سرگردانند؛ با اين وصف كجا موعظه و نصيحت به آنها تأثيرى بخشد. نزد بعضى خطاب به لوط عليه السّلام مى‌باشد، خداى تعالى براى تسليه خاطر او قسم ياد فرمود به جان او، لكن اكثر مفسرين برآنند كه خطاب به حضرت خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اين جمله معترضه مى‌باشد.
+
واقعه عذاب: از آيات شريفه ظاهر مى‌شود كه سه عذاب بر قوم وارد شد:
  
در تفسير تبيان و روح البيان از ابن عباس كه: خداى تعالى خلق نفرمود هيچكس را گرامى‌تر از پيغمبر ما، و بدين جهت به جان هيچكس سوگند نخورد مگر به جان آن حضرت. «2»
+
1- زير و رو شدن. 2- صيحه. 3- باريدن سنگهاى جهنمى بر آنان.
  
«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 184.
+
تفسير رازى: روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: به جبرئيل گفتم مرا خبر ده از قوّت خود. گفت: خداى تعالى مرا قوتى مرحمت فرموده كه هفت شهر لوط را از بيخ بركندم و به زير پر گرفته به هوا بلند نمودم، به حدى كه آواز مرغان ايشان را اهل آسمان دنيا بشنيدند، آنگاه آن را برگردانيدم و زير و رو نمودم. «1» أبو سعيد خدرى: آنها كه عمل قوم لوط كردند از چهل نفر كمتر بودند، حق تعالى چهل هزار هزار مرد را هلاك فرمود، براى آن كه امر به معروف و نهى از منكر نمى‌كردند. فرمود: لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنكر او ليعمكم اللّه بعذاب. «2» يعنى: بايد امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، و الّا فرا گيرد عذاب‌
  
«2» منهج الصادقين، جلد صفحه 168 نقل از تبيان نموده و تفسير أبو الفتوح جلد 6 صفحه 168.
+
«1» بحار الانوار، جلد 12، صفحه 152، حديث 7، (با اندكى اختلاف به نقل از علل الشرايع)
  
جلد 7 - صفحه 131
+
«2» بحار الانوار، جلد 100، صفحه 85، حديث 57.
  
در تأويلات النجميه: اين مرتبه‌اى است كه نمى‌رسد به آن در ازل و ابد هيچكس از عالمين مگر سيد المرسلين و خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آن حضرت مختص است به اين مقام محمود.
+
جلد 7 - صفحه 133
  
تنبيه: حق تعالى هفت موضع در قرآن مجيد، سوگند ياد فرموده به ذات اقدس خود و باقى آن سوگند به مخلوقات، از جمله آنها سوگند به جان اشرف مخلوقات.
+
خدا تمام شما را.
  
و حكمت در سوگند آنكه: قرآن شريف را به لغت عرب نازل و از عادت و استعمالات عرفى عرب براى تأكيد امرى، قسم مى‌باشد، و حكمت در قسم خداى تعالى به خلق وجوهى ذكر شده: 1- حذف مضاف «و التين» اى «رب التين» و «الشمس» اى «و رب الشمس» و «لعمرك» اى «واهب العمر» 2- نزد عرب اين اشياء (عظيم) و قسم به آنها متداول، و قرآن هم نازل شده به آنچه معروف بوده 3- قسم يا تعظيم مقسم يا تجليل او است. و حق سبحانه تارة به ذات احديت خود و تارة به مخلوقات قسم ياد فرموده، زيرا قسم به مخلوقات و مصنوعات، مستلزم قسم به صانع و خالق باشد ضمنا، زيرا ايجاد ممكن بدون موجد محال است و در اين آيه شريفه قسم ياد فرموده به جان حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى شناسائى قدر و منزلت آن سرور بر عالميان، و اعلام شرافت آن وجود مبارك بر جهانيان، و قسم به آباء در جاهليت معتاد بوده، و بعد از ظهور اسلام نهى فرمود پيغمبر از قسم به غير خداوند سبحان، و نزد مالك، قسم به غير خدا مكروه؛ و حنابله، حرام دانند.
+
ابو بكر عباس گفت كه از حضرت باقر عليه السّلام پرسيدم كه در عهد لوط، زنان را خداى تعالى به گناه مردان گرفت؟ فرمود: نه، چنانچه مردان به مردان مشغول بودند، زنان به زنان مشغول بودند.
  
  
سطر ۸۷: سطر ۱۲۶:
 
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
 
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61) قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (62) قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ (63) وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64) فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ (65)
+
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73) فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75) وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77)
  
وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ (66) وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ (67) قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَيْفِي فَلا تَفْضَحُونِ (68) وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69) قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ (70)
+
وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ (78) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ (79) وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80) وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (81) وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (82)
  
قالَ هؤُلاءِ بَناتِي إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (71) لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (72)
+
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (83) فَما أَغْنى‌ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (84)
  
 
ترجمه‌
 
ترجمه‌
  
پس چون آمدند خانواده لوط را فرستادگان‌
+
پس گرفت آنها را صيحه آسمانى وارد در وقت طلوع آفتاب شدگان‌
  
گفت همانا شمائيد گروهى ناشناخته شدگان‌
+
پس گردانديم زبرش را زيرش و بارانديم بر آنها سنگهائى از گل سنگ شده‌
  
گفتند بلكه آمديم تو را بآنچه بودند كه در آن شك ميكردند
+
همانا در اين هر آينه نشانه‌ها است براى اهل فراست‌
  
و آورديم تو را براستى و بدرستيكه ماهر آينه راستگويانيم‌
+
و همانا آنها هر آينه براهى است ثابت‌
  
پس بيرون‌
+
بدرستيكه در اين نشانه‌اى است براى اهل ايمان‌
  
جلد 3 صفحه 259
+
و همانا بودند اهل بلدأيكه هر آينه ستمكاران‌
  
بر خانواده خود را در پاره‌اى از شب و متابعت نما پشتهاشان را و نبايد روى بر گرداند از شما احدى و برويد بجائيكه مأمور ميشويد
+
پس انتقام كشيديم از آنها و بدرستيكه آن دو هر آينه در راهى روشنند
  
و فرمان فرستاديم بسوى او اين امر را كه دنباله اينها است بريده شده در حاليكه صبح كنندگانند
+
و بتحقيق تكذيب كردند اهل وادى حجر پيغمبران را
  
و آمدند اهل شهر كه مژده ميدادند بيكديگر
+
و داديم بآنها نشانه‌هاى خودمان را پس بودند از آنها اعراض كنندگان‌
  
گفت همانا اينها مهمانان منند پس رسوا مكنيد مرا
+
و بودند كه مى‌تراشيدند از كوهها خانه‌ها را ايمنان‌
  
و بترسيد از خدا و خوار مسازيد مرا
+
پس گرفت آنها را صيحه آسمانى بامداد كنندگان‌
  
گفتند آيا منع نكرديم تو را از اهل عالم‌
+
پس بى‌نياز نكرد آنها را آنچه بودند كه كسب ميكردند.
  
گفت اينها دختران منند اگر باشيد بجا آورندگان‌
+
.
  
بجان تو كه آنها هر آينه در مستيشان حيران ميزيستند.
+
جلد 3 صفحه 261
  
 
تفسير
 
تفسير
  
شرح ورود ملائكه بعنوان مهمانى بر حضرت لوط و نشناختن او ايشانرا و بيم او از تعرّض قوم خود بايشان و اطلاع قوم و تعرض آنها و عجز آنحضرت از دفاع و كيفيت اضطرار و التماس او بآنها و اجابت ننمودن قوم و پس از اين وقايع شناختن حضرت ملائكه را و نزول عذاب در سوره هود گذشت و تكرار نميشود ولى اينجا شمّه‌اى از وقايع قبل از شناختن حضرت لوط ملائكه را بعدا ذكر شده و چون ذكر نشناختن حضرت ايشانرا در اوّل قصّه شده بود معرّفى ملائكه از خودشان و مأموريّتشان بملاحظه مطابقه جواب با سؤال قبلا ذكر شده است و قضاياى قبل، تعرّض اهل شهر بآنحضرت و مهمانها است كه از فرشتگان بودند و اجمال قصه بطوريكه حلّ مشكلات اين مقام شود آنستكه چون فرستادگان خدا كه ملائكه بودند بر لوط عليه السّلام و خانواده او وارد شدند حضرت لوط ايشانرا نشناخت و چون اطمينان كامل از قصد آنها نداشت كه خير است يا شرّ معرفى ايشان از خودشان و غرضشان از ورود بر خودش را خواستار گشت و آنها در جواب عرضه داشتند كه ما فرستادگان خداونديم و آمده‌ايم براى عذاب قومت كه شك داشتند در آن نزد تو بامر خدا كه بر حقّ و يقينى است و ما راستگويانيم پس خودت با اهل خانه‌ات بعد از نصف شب حركت كن آنها جلو بروند و تو در دنبال باش كه متوجّه و نگهبان آنها باشى و كسى از شما متوجّه به پشت سر خود نشود تا متأثر شود از كيفيت عذاب قوم و بجانب مأموريّت خودتان سير كنيد تا بمكانيكه براى شما تعيين شده كه بعضى گفته‌اند شام بوده برسيد و خداوند حكم فرمود و فرستاد بسوى حضرت لوط اين امر را و آن آنست كه نسل قوم او قطع شود و تا صبح يكنفر از آنها باقى نماند و چون خبر ورود مهمانهاى خوب صورت بر او بقوم رسيد كه اهل شهر سدوم بودند بيكديگر
+
بيان عاقبت كار قوم لوط است كه فرياد مهيب جبرئيل مقارن طلوع آفتاب بآنها رسيد و بال خود را در زير زمين بلد آنها فرو برد و از جا كند و بآسمان برد و وارونه نمود و بزمين زد و زير و زبر نمود و در اينحال بارانى از سجّيل كه معرّب سنگ گل است بر آنها باريدن گرفت كه ديّارى را از آنها باقى نگذارد حتى بكسانيكه در شهر نبودند و باطراف مسافرت نموده بودند هم اصابت كرد و هلاك نمود چنانچه در سوره هود گذشت و در اين هلاكت قوم لوط و زير و زبر شدن بلدشان آياتى است بر قدرت و عظمت معصيت خداوند براى اهل فراست و كسانيكه بنظر دقيق در حقايق اشياء مينگرند تا حقيقت هر چيز را بسمه و علامت آن ميشناسند چون متوسم ناظر و متأمّل در سمه و علامت شى‌ء را گويند براى معرفت بحال آن و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده بطريق صحيح كه فرمود بپرهيزيد از فراست مؤمن همانا او نظر ميكند بنور خدا و خداوند بندگانى دارد كه ميشناسند مردم را بتوسم و اين آيه را تلاوت فرمود و آن آيات و نشانه‌هاى قدرت خداوند در راهى است كه ثابت و مستقر است و قافله قريش و غيرها كه از مكّه بشام حركت ميكنند از آنراه ميروند و آثار باقيه بلد سدوم را كه شهر قوم لوط بوده مشاهده مينمايند و بايد عبرت گيرند و با پيغمبر خدا مخالفت ننمايند در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود در قول خداوند انّ فى ذالك لآيات للمتوسمين متوسم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و بعد از او منم و ائمه كه از ذريّه منند متوسمانند و در چند روايت ديگر باين معنى تصريح شده و در بعضى علاوه شده كه سبيل در ما مقيم است و خارج از ما نميشود هرگز و قمّى ره علاوه فرموده كه سبيل راه بهشت است و در بعضى روايات باين آيه تمسك شده است براى آنكه ائمه عليهم السلام تمام مردم را بنوشته ايمان و كفرشان كه در ميان دو چشمشان است ميشناسند كه مؤمنند يا كافر و اين نوشته از ساير مردم محجوب است و نسبت بامام زمان علاوه شده است كه در آن آيت است براى متوسمان و او آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در امام آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم مى‌بيند بنور خدا و سخن ميگويد از جانب خدا و پوشيده نميماند بر او چيزى از چيزها كه خواسته باشد و بنابر آنچه ذكر شد مرجع ضمير
  
جلد 3 صفحه 260
+
جلد 3 صفحه 262
  
مژده دادند و براى فجور و عمل ناشايسته بخانه حضرت لوط روى نمودند و او بآنها فرمود اينها مهمانان منند مرا براى اين عمل ناشايسته با آنها رسوا و مفتضح نكنيد و از خدا بترسيد و مرا خوار و خجل ننمائيد و آنها جواب گفتند آيا ما تو را نهى ننموديم كه از كسى مهمانى نكنى و از ورود اهل عالم بر خود امتناع نمائى و او در جواب فرمود اين دختران شهر كه بمنزله دختران منند كه پدر روحانى آنها هستم چه عيب دارند كه شما بخيال پسران افتاده‌ايد يا بچند نفر از رؤساء آنها كه قبلا خواستگارى از دختران آنحضرت كرده بودند و اجابت نفرموده بود فرمود كه اينها دختران منند حاضرم آنها را برسم زنيّت بشما بدهم اگر حاضريد بشرط آنكه دست از مهمانان من بكشيد و آنها قبول ننمودند لذا خداوند بجان پيغمبر خود قسم ياد فرموده كه آنها در مستى و غفلت و غوايت متحيّر و سرگردان بودند و اين مثبت فضيلتى براى حضرت ختمى مرتبت است بر ساير انبياء چون خداوند بعمر و جان هيچيك از انبياء قسم ياد نفرموده است ..
+
در و إنّها لبسبيل مقيم راجع است بآيات و مراد از انّ فى ذالك لآية للمؤمنين آنستكه در اين توسم و تفرّس و علامت شناسى و معرفت آيات خدا و ائمّه هدى و طرق الى اللّه آيت و علامتى است براى اهل ايمان يعنى اهل ايمان حقيقى باين امور شناخته ميشوند ولى مفسرين مرجع ضمير انّها را مدينه يا مدائن و آثار باقيه آنها قرار داده‌اند و مشار اليه ذالك را در آيه بعد نيز همان دانسته‌اند و اختصاص باهل ايمانرا فرموده‌اند براى آنستكه آنها منتفع ميشوند و بنظر حقير خلاف ظاهر آيه و روايات مفسره است و در هر دو معنى سهل انگارى شده است و كلمه ان در و إن كان اصحاب الأيكة ظاهرا مخفّفه از مثقّله است و أيكه درختان بسيار درهم رفته را گويند و نام بلدى است كه در جنگل واقع شده بود و حضرت شعيب علاوه بر اهل مدين بر آنها هم مبعوث شد و اطاعت ننمودند و ستم نمودند بخودشان و خلق و خداوند از آنها انتقام كشيد باين نحو كه هفت روز هوا بشدّت گرم شد و بعد ابرى ظاهر گشت آنها باميد فرج و تخفيف حرارت زير آن ابر جمع شدند ناگاه از آن صاعقه‌اى بآنها رسيد و تمامى سوختند و شهر سدوم و بلدأيكه در جلو راه مردم واضح و آشكار است و بنابراين مراد بامام مبين راه روشن است و بعضى گفته‌اند مراد از امام مبين لوح محفوظ است كه وقايع آن دو بلد در آن نوشته است مانند و كل شى‌ء احصيناه فى امام مبين و معناى اوّل اظهر است و اهل ديار حجر كه گفته‌اند واديى است بين مدينه و شام هم مانند ساير كفار تكذيب نمودند پيغمبران خدا را كه حضرت صالح و رسولان او يا ساير انبياء باشد و اينها همان قوم ثمود بودند كه شرح احوال آنها در سوره اعراف گذشت و مراد از آيات ناقه و بچه‌اش و آب خوردن و شير دادن و ساير جهات اعجاز آنست كه مفصلا ذكر و كيفيّت اعراض آنها بيان گرديد و يكى از سفاهتهاى آنها اين بود كه خانه‌هاشان را در كوهها از سنگ مى‌تراشيدند و باين ملاحظه ايمن بودند از وصول آفات ارضيّه و سماويّه بخودشان با آنكه باين امور نبايد دلگرم و از عذاب الهى ايمن بود پس تمامى در وقت صبح بصيحه آسمانى هلاك شدند و آن خانه‌ها و اولاد و اموالشان كه كسب ميكردند براى آنها ابدا نتيجه و فائده و ثمرى نداشت و چيزى از احتياج آنها را رفع ننمود.
 +
 
 +
جلد 3 صفحه 263
 
}}
 
}}
 
|-|
 
|-|
سطر ۱۳۵: سطر ۱۷۶:
 
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
 
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
لَعَمرُك‌َ إِنَّهُم‌ لَفِي‌ سَكرَتِهِم‌ يَعمَهُون‌َ (72)
+
فَجَعَلنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَيهِم‌ حِجارَةً مِن‌ سِجِّيل‌ٍ (74)
  
بجان‌ خودت‌ قسم‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ قوم‌ لوط ‌هر‌ آينه‌ ‌در‌ مستي‌ ‌خود‌ ‌در‌ ضلالت‌ و گمراهي‌ و حيراني‌ و ترديد و راه‌ بجايي‌ نبرند افتاده‌اند (لعمرك‌) خطاب‌ الهيست‌ بپيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ و ‌براي‌ تأكيد مطلب‌ قسم‌ ياد فرموده‌ ‌که‌ لام‌ قسم‌ ‌است‌ آنهم‌ بجان‌ پيغمبر ‌که‌ عزيزترين‌ جميع‌ مخلوقات‌ ‌است‌ ‌در‌ پيشگاه‌ الهي‌ (إنّهم‌) ‌اينکه‌ ‌هم‌ تأكيد بإن‌ّ ‌از‌ حروف‌ مشدّده‌ (لَفِي‌ سَكرَتِهِم‌) سكر مستيست‌ ‌که‌ بسا ‌از‌ شرب‌ مسكرات‌ پيدا ميشود و بسا ‌از‌ فرط شهوت‌ ‌که‌ ديگر چشم‌ نمي‌بيند و گوش‌ نميشنود و بسا ‌از‌ جهل‌ و حماقت‌ ‌که‌ برخورد بمفاسد نميكند (يعمهون‌) عمه‌ حيرت‌ و تردد ‌است‌ و بزبان‌ ‌ما گيج‌ و هيچ‌ نميفهمد چه‌ ميكند و چه‌ ميشود و بكجا منجر ميشود.
+
‌در‌ جلد پنجم‌ صفحه‌ 379 سوره‌ اعراف‌ ‌آيه‌ 84 حديث‌ مفصلي‌ ‌از‌ ابي‌ حمزه‌ و ابي‌ بصير ‌هر‌ دو ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ نقل‌ كرده‌ايم‌ مراجعه‌ فرمائيد خلاصه‌ هفت‌ شهر قوم‌ لوط ‌را‌ جبرئيل‌ ‌از‌ زمين‌ كند و ‌آن‌ قدر بالا برد ‌که‌ صداي‌ كلاب‌ و خروسان‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ملائكه‌ شنيدند.
 +
 
 +
3‌-‌ وَ أَمطَرنا عَلَيهِم‌ حِجارَةً مِن‌ سِجِّيل‌ٍ و ‌اينکه‌ جمله‌ ‌را‌ ‌به‌ واو جمع‌ بيان‌ فرموده‌ ‌در‌ همين‌ حال‌ ‌که‌ شهرهاي‌ ‌آنها‌ بالا رفته‌ ‌بود‌ باران‌ سنگ‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ باريد و شهرهاي‌ ‌آنها‌ واژگون‌ گرديد وَ أَمطَرنا عَلَيهِم‌ تعبير بمطر ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ مثل‌ باران‌ سنگ‌ ميباريد و ‌هر‌ دانه‌ سنگي‌ ‌بر‌ فرق‌ يكي‌ وارد ميشد و هلاك‌ ميشدند و ‌اينکه‌ حجاره‌ ‌از‌ سجيل‌ ‌بود‌ ‌که‌ فرمود: حِجارَةً مِن‌ سِجِّيل‌ٍ گفتند حجارة طين‌ ‌بود‌ ‌که‌ بآتش‌ جهنّم‌ طبخ‌ شد، و بسيار صلب‌ و سخت‌ ‌بود‌ و ‌از‌ عدس‌ بزرگتر و ‌از‌ نخود كوچكتر و اسم‌ ‌هر‌ فردي‌ ‌بر‌ ‌او‌ نوشته‌ ‌شده‌ و ‌بر‌ منقار ‌هر‌ طيري‌
 +
 
 +
جلد 12 - صفحه 61
 +
 
 +
بالاي‌ سر صاحبش‌ و ‌بر‌ فرق‌ ‌او‌ زده‌ شد و ‌از‌ دبرش‌ خارج‌ ‌شده‌.
 +
 
 +
فَجَعَلنا عالِيَها سافِلَها تمام‌ هفت‌ شهر سرنگون‌ شد بطوري‌ ‌که‌ ديگر ‌از‌ عمارات‌ و اشجار و كوه‌ها اثري‌ باقي‌ نماند چه‌ رسد ‌از‌ انسان‌ و حيوان‌ و اندوخته‌هاي‌ ‌آنها‌.
 
}}
 
}}
 
|-|
 
|-|
سطر ۱۴۶: سطر ۱۹۵:
 
]
 
]
  
(آیه 72)- اما وای از مستی شهوت، مستی انحراف، و مستی غرور و لجاجت، اگر ذره‌ای از اخلاق انسانی و عواطف بشری در آنها وجود داشت، کافی بود که آنها را در برابر چنین منطقی شرمنده کند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوی میهمانان لوط دراز کنند! اینجاست که خدا روی سخن را به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله کرده، می‌گوید: «قسم به جان و حیات تو که اینها در مستی خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).
+
(آیه 74)- ولی به این اکتفا ننمودیم بلکه شهر آنها را بکلی زیر و رو کردیم «بالای آن را پایین (و پایین را بالا) قرار دادیم»! (فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها).
 +
 
 +
این مجازات نیز برای آنها کافی نبود «به دنبال آن بارانی از سجیل (گلهای متحجر شده) بر سر آنان فرو ریختیم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ).
 +
 
 +
نازل شدن این عذابهای سه گانه (صیحه وحشتناک- زیر و رو شدن- بارانی از سنگ) هر کدام به تنهایی کافی بود که قومی را به هلاکت برساند، اما برای شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگی و ننگ، و همچنین برای عبرت دیگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف کرد.
 
}}
 
}}
 
|-|
 
|-|
سطر ۱۵۴: سطر ۲۰۷:
  
 
==تفسیر های فارسی==
 
==تفسیر های فارسی==
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=15 |آیه=74}}===
==={{تفسیر خسروی|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر خسروی|سوره=15 |آیه=74}}===
==={{تفسیر عاملی|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر عاملی|سوره=15 |آیه=74}}===
==={{تفسیر جامع|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر جامع|سوره=15 |آیه=74}}===
  
 
==تفسیر های عربی==
 
==تفسیر های عربی==
==={{تفسیر المیزان|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر المیزان|سوره=15 |آیه=74}}===
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=15 |آیه=74}}===
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=15 |آیه=74}}===
==={{تفسیر الصافی|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر الصافی|سوره=15 |آیه=74}}===
==={{تفسیر الکاشف|سوره=15 |آیه=72}}===
+
==={{تفسیر الکاشف|سوره=15 |آیه=74}}===
 
</tabber>
 
</tabber>
  

نسخهٔ ‏۱۲ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۶:۵۳

مشاهده آیه در سوره

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<71 آیه 72 سوره حجر 73>>
سوره : سوره حجر (15)
جزء : 14
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

(ای محمد) به جان تو قسم که این مردم دنیا همیشه مست شهوات نفسانی و به حیرت و غفلت و گمراهی خواهند بود.

[ای پیامبر!] به جان تو سوگند، آنان در مستی خود فرو رفته و سرگردان بودند.

به جان تو سوگند، كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.

به جان تو سوگند كه آنها در مستى خويش سرگشته بودند.

به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده‌اند)!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

By your life, they were bewildered in their drunkenness.

By your life! they were blindly wandering on in their intoxication.

By thy life (O Muhammad) they moved blindly in the frenzy of approaching death.

Verily, by thy life (O Prophet), in their wild intoxication, they wander in distraction, to and fro.

معانی کلمات آیه

«لَعَمْرُکَ»: به زندگی تو سوگند! در اصطلاح فارسی می‌گوئیم: به جان تو سوگند!

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ «72»

(اى پيامبر) به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ «73»

پس به هنگام طلوع آفتاب صيحه‌اى مرگبار آنان را فراگرفت.

فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ «74»

پس آن شهر را زيرورو كرديم و بر آنان سنگ‌هائى از گل سخت بارانديم.

نکته ها

«عمر» و «عمر» هر دو به يك معنا مى‌باشند ولى هنگام سوگند ياد كردن از لفظ «عمر» استفاده مى‌شود. «1»

در قرآن به غير از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به جان پيامبر ديگرى سوگند ياد نشده است. (البتّه مراغى مى‌گويد: مراد از «لَعَمْرُكَ» سوگند ملائكه است به جان حضرت لوط)

«يَعْمَهُونَ» از «عمه» به معناى تحيّر مى‌باشد و «مُشْرِقِينَ» به معنى داخل در اشراق و روشنايى صبح شدن مى‌باشد.

شايد سنگباران براى نابودى كسانى بوده كه هنگام زيرورو شدن شهر جان سالم بدر برده‌

«1». تفسير الميزان.

جلد 4 - صفحه 473

بودند و يا براى محو و نابودى كامل شهر بوده است.

پیام ها

1- سوگند به نام پيامبر، جايز است. «لَعَمْرُكَ»

2- گناه و انحراف، عقل و هوش انسان را محو مى‌كند، «سَكْرَتِهِمْ» و او را از شناخت باز مى‌دارد. «يَعْمَهُونَ»

3- مست دنيا را بايد صيحه‌هاى آسمانى بيدار كند. «سَكْرَتِهِمْ‌، الصَّيْحَةُ»

4- صوت و صيحه مى‌تواند سبب زيرورو شدن شهرى شود. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ ... فَجَعَلْنا

5- دست خداوند باز است، همان گونه كه از آسمان باران رحمت نازل مى‌كند مى‌تواند بارانى از سنگ و عذاب نازل كند. «أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً»

6- سه نوع عذاب: صيحه، زيرورو شدن شهر و سنگباران، كيفرى است كه براى گناه لواط آمده است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)


فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74)

فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها: پس قرار داديم روى آن شهرها را زير آن، حاصل آنكه زير و رو كرديم تمام شهرهاى قوم لوط را با اهلش. وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ‌: و بارانيديم بر ايشان. حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ‌: سنگهائى از گل پخته شده به آتش جهنم كه اسامى قوم بر آن نوشته شده بود.

واقعه عذاب: از آيات شريفه ظاهر مى‌شود كه سه عذاب بر قوم وارد شد:

1- زير و رو شدن. 2- صيحه. 3- باريدن سنگهاى جهنمى بر آنان.

تفسير رازى: روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: به جبرئيل گفتم مرا خبر ده از قوّت خود. گفت: خداى تعالى مرا قوتى مرحمت فرموده كه هفت شهر لوط را از بيخ بركندم و به زير پر گرفته به هوا بلند نمودم، به حدى كه آواز مرغان ايشان را اهل آسمان دنيا بشنيدند، آنگاه آن را برگردانيدم و زير و رو نمودم. «1» أبو سعيد خدرى: آنها كه عمل قوم لوط كردند از چهل نفر كمتر بودند، حق تعالى چهل هزار هزار مرد را هلاك فرمود، براى آن كه امر به معروف و نهى از منكر نمى‌كردند. فرمود: لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنكر او ليعمكم اللّه بعذاب. «2» يعنى: بايد امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، و الّا فرا گيرد عذاب‌

«1» بحار الانوار، جلد 12، صفحه 152، حديث 7، (با اندكى اختلاف به نقل از علل الشرايع)

«2» بحار الانوار، جلد 100، صفحه 85، حديث 57.

جلد 7 - صفحه 133

خدا تمام شما را.

ابو بكر عباس گفت كه از حضرت باقر عليه السّلام پرسيدم كه در عهد لوط، زنان را خداى تعالى به گناه مردان گرفت؟ فرمود: نه، چنانچه مردان به مردان مشغول بودند، زنان به زنان مشغول بودند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73) فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75) وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77)

وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ (78) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ (79) وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80) وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (81) وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (82)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (83) فَما أَغْنى‌ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (84)

ترجمه‌

پس گرفت آنها را صيحه آسمانى وارد در وقت طلوع آفتاب شدگان‌

پس گردانديم زبرش را زيرش و بارانديم بر آنها سنگهائى از گل سنگ شده‌

همانا در اين هر آينه نشانه‌ها است براى اهل فراست‌

و همانا آنها هر آينه براهى است ثابت‌

بدرستيكه در اين نشانه‌اى است براى اهل ايمان‌

و همانا بودند اهل بلدأيكه هر آينه ستمكاران‌

پس انتقام كشيديم از آنها و بدرستيكه آن دو هر آينه در راهى روشنند

و بتحقيق تكذيب كردند اهل وادى حجر پيغمبران را

و داديم بآنها نشانه‌هاى خودمان را پس بودند از آنها اعراض كنندگان‌

و بودند كه مى‌تراشيدند از كوهها خانه‌ها را ايمنان‌

پس گرفت آنها را صيحه آسمانى بامداد كنندگان‌

پس بى‌نياز نكرد آنها را آنچه بودند كه كسب ميكردند.

.

جلد 3 صفحه 261

تفسير

بيان عاقبت كار قوم لوط است كه فرياد مهيب جبرئيل مقارن طلوع آفتاب بآنها رسيد و بال خود را در زير زمين بلد آنها فرو برد و از جا كند و بآسمان برد و وارونه نمود و بزمين زد و زير و زبر نمود و در اينحال بارانى از سجّيل كه معرّب سنگ گل است بر آنها باريدن گرفت كه ديّارى را از آنها باقى نگذارد حتى بكسانيكه در شهر نبودند و باطراف مسافرت نموده بودند هم اصابت كرد و هلاك نمود چنانچه در سوره هود گذشت و در اين هلاكت قوم لوط و زير و زبر شدن بلدشان آياتى است بر قدرت و عظمت معصيت خداوند براى اهل فراست و كسانيكه بنظر دقيق در حقايق اشياء مينگرند تا حقيقت هر چيز را بسمه و علامت آن ميشناسند چون متوسم ناظر و متأمّل در سمه و علامت شى‌ء را گويند براى معرفت بحال آن و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده بطريق صحيح كه فرمود بپرهيزيد از فراست مؤمن همانا او نظر ميكند بنور خدا و خداوند بندگانى دارد كه ميشناسند مردم را بتوسم و اين آيه را تلاوت فرمود و آن آيات و نشانه‌هاى قدرت خداوند در راهى است كه ثابت و مستقر است و قافله قريش و غيرها كه از مكّه بشام حركت ميكنند از آنراه ميروند و آثار باقيه بلد سدوم را كه شهر قوم لوط بوده مشاهده مينمايند و بايد عبرت گيرند و با پيغمبر خدا مخالفت ننمايند در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود در قول خداوند انّ فى ذالك لآيات للمتوسمين متوسم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و بعد از او منم و ائمه كه از ذريّه منند متوسمانند و در چند روايت ديگر باين معنى تصريح شده و در بعضى علاوه شده كه سبيل در ما مقيم است و خارج از ما نميشود هرگز و قمّى ره علاوه فرموده كه سبيل راه بهشت است و در بعضى روايات باين آيه تمسك شده است براى آنكه ائمه عليهم السلام تمام مردم را بنوشته ايمان و كفرشان كه در ميان دو چشمشان است ميشناسند كه مؤمنند يا كافر و اين نوشته از ساير مردم محجوب است و نسبت بامام زمان علاوه شده است كه در آن آيت است براى متوسمان و او آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در امام آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم مى‌بيند بنور خدا و سخن ميگويد از جانب خدا و پوشيده نميماند بر او چيزى از چيزها كه خواسته باشد و بنابر آنچه ذكر شد مرجع ضمير

جلد 3 صفحه 262

در و إنّها لبسبيل مقيم راجع است بآيات و مراد از انّ فى ذالك لآية للمؤمنين آنستكه در اين توسم و تفرّس و علامت شناسى و معرفت آيات خدا و ائمّه هدى و طرق الى اللّه آيت و علامتى است براى اهل ايمان يعنى اهل ايمان حقيقى باين امور شناخته ميشوند ولى مفسرين مرجع ضمير انّها را مدينه يا مدائن و آثار باقيه آنها قرار داده‌اند و مشار اليه ذالك را در آيه بعد نيز همان دانسته‌اند و اختصاص باهل ايمانرا فرموده‌اند براى آنستكه آنها منتفع ميشوند و بنظر حقير خلاف ظاهر آيه و روايات مفسره است و در هر دو معنى سهل انگارى شده است و كلمه ان در و إن كان اصحاب الأيكة ظاهرا مخفّفه از مثقّله است و أيكه درختان بسيار درهم رفته را گويند و نام بلدى است كه در جنگل واقع شده بود و حضرت شعيب علاوه بر اهل مدين بر آنها هم مبعوث شد و اطاعت ننمودند و ستم نمودند بخودشان و خلق و خداوند از آنها انتقام كشيد باين نحو كه هفت روز هوا بشدّت گرم شد و بعد ابرى ظاهر گشت آنها باميد فرج و تخفيف حرارت زير آن ابر جمع شدند ناگاه از آن صاعقه‌اى بآنها رسيد و تمامى سوختند و شهر سدوم و بلدأيكه در جلو راه مردم واضح و آشكار است و بنابراين مراد بامام مبين راه روشن است و بعضى گفته‌اند مراد از امام مبين لوح محفوظ است كه وقايع آن دو بلد در آن نوشته است مانند و كل شى‌ء احصيناه فى امام مبين و معناى اوّل اظهر است و اهل ديار حجر كه گفته‌اند واديى است بين مدينه و شام هم مانند ساير كفار تكذيب نمودند پيغمبران خدا را كه حضرت صالح و رسولان او يا ساير انبياء باشد و اينها همان قوم ثمود بودند كه شرح احوال آنها در سوره اعراف گذشت و مراد از آيات ناقه و بچه‌اش و آب خوردن و شير دادن و ساير جهات اعجاز آنست كه مفصلا ذكر و كيفيّت اعراض آنها بيان گرديد و يكى از سفاهتهاى آنها اين بود كه خانه‌هاشان را در كوهها از سنگ مى‌تراشيدند و باين ملاحظه ايمن بودند از وصول آفات ارضيّه و سماويّه بخودشان با آنكه باين امور نبايد دلگرم و از عذاب الهى ايمن بود پس تمامى در وقت صبح بصيحه آسمانى هلاك شدند و آن خانه‌ها و اولاد و اموالشان كه كسب ميكردند براى آنها ابدا نتيجه و فائده و ثمرى نداشت و چيزى از احتياج آنها را رفع ننمود.

جلد 3 صفحه 263

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَجَعَلنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَيهِم‌ حِجارَةً مِن‌ سِجِّيل‌ٍ (74)

‌در‌ جلد پنجم‌ صفحه‌ 379 سوره‌ اعراف‌ ‌آيه‌ 84 حديث‌ مفصلي‌ ‌از‌ ابي‌ حمزه‌ و ابي‌ بصير ‌هر‌ دو ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ نقل‌ كرده‌ايم‌ مراجعه‌ فرمائيد خلاصه‌ هفت‌ شهر قوم‌ لوط ‌را‌ جبرئيل‌ ‌از‌ زمين‌ كند و ‌آن‌ قدر بالا برد ‌که‌ صداي‌ كلاب‌ و خروسان‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ملائكه‌ شنيدند.

3‌-‌ وَ أَمطَرنا عَلَيهِم‌ حِجارَةً مِن‌ سِجِّيل‌ٍ و ‌اينکه‌ جمله‌ ‌را‌ ‌به‌ واو جمع‌ بيان‌ فرموده‌ ‌در‌ همين‌ حال‌ ‌که‌ شهرهاي‌ ‌آنها‌ بالا رفته‌ ‌بود‌ باران‌ سنگ‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ باريد و شهرهاي‌ ‌آنها‌ واژگون‌ گرديد وَ أَمطَرنا عَلَيهِم‌ تعبير بمطر ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ مثل‌ باران‌ سنگ‌ ميباريد و ‌هر‌ دانه‌ سنگي‌ ‌بر‌ فرق‌ يكي‌ وارد ميشد و هلاك‌ ميشدند و ‌اينکه‌ حجاره‌ ‌از‌ سجيل‌ ‌بود‌ ‌که‌ فرمود: حِجارَةً مِن‌ سِجِّيل‌ٍ گفتند حجارة طين‌ ‌بود‌ ‌که‌ بآتش‌ جهنّم‌ طبخ‌ شد، و بسيار صلب‌ و سخت‌ ‌بود‌ و ‌از‌ عدس‌ بزرگتر و ‌از‌ نخود كوچكتر و اسم‌ ‌هر‌ فردي‌ ‌بر‌ ‌او‌ نوشته‌ ‌شده‌ و ‌بر‌ منقار ‌هر‌ طيري‌

جلد 12 - صفحه 61

بالاي‌ سر صاحبش‌ و ‌بر‌ فرق‌ ‌او‌ زده‌ شد و ‌از‌ دبرش‌ خارج‌ ‌شده‌.

فَجَعَلنا عالِيَها سافِلَها تمام‌ هفت‌ شهر سرنگون‌ شد بطوري‌ ‌که‌ ديگر ‌از‌ عمارات‌ و اشجار و كوه‌ها اثري‌ باقي‌ نماند چه‌ رسد ‌از‌ انسان‌ و حيوان‌ و اندوخته‌هاي‌ ‌آنها‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 74)- ولی به این اکتفا ننمودیم بلکه شهر آنها را بکلی زیر و رو کردیم «بالای آن را پایین (و پایین را بالا) قرار دادیم»! (فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها).

این مجازات نیز برای آنها کافی نبود «به دنبال آن بارانی از سجیل (گلهای متحجر شده) بر سر آنان فرو ریختیم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ).

نازل شدن این عذابهای سه گانه (صیحه وحشتناک- زیر و رو شدن- بارانی از سنگ) هر کدام به تنهایی کافی بود که قومی را به هلاکت برساند، اما برای شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگی و ننگ، و همچنین برای عبرت دیگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف کرد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع