حدیث یوم الدار: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی ' {{مقاله از یک نشریه}} <keywords content='کلید واژه: امام علی علیه السلام، جانشینی پیامبر...' ایجاد کرد) |
|||
سطر ۸۶: | سطر ۸۶: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | [[Category:جایگاه اهل البیت علیهم السلام]] |
نسخهٔ ۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۴۱
منبع: حدیث یومالدار، ماهنامه مبلغان شماره 122 (آبان و آذر 1388)، ص 12 تا 23
نویسنده: سید جواد حسینی
حدیث یومالدار
پس از سه سال از رسالت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، فرشته وحی نازل شد و فرمان خداوند را برای دعوت خویشاوندان و بستگان نزدیك به او ابلاغ كرد: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛[۱] خویشاوندان نزدیك خود را انذار كن، و بال و پر (مهر و نرمی) خود را برای مؤمنان كه از تو پیروی كردهاند، پهن كن و اگر از تو نافرمانی كنند، بگو: من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم».
با نزول این آیه، پیامبر خاتم به علی علیه السلام دستور داد غذایی كه تمام آن، یك ران گوسفند و یك من شیر بود، آماده سازد و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كند تا امر خداوند را به آنان ابلاغ كند و علی علیه السلام چنین كرد. حدود چهل نفر جمع شدند كه در میان آنان ابوطالب، حمزه و ابولهب نیز بودند. غذا (چنان كه اشاره شد) كم بود و به صورت عادی برای آن جمعیت كافی نبود؛ اما همگی خوردند و سیر شدند و چیزی از آن كم نشد.
ابولهب گفت: «این (اشاره به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله) جادو كرده است». سخنان ابولهب، مجلس را از طرح دعوت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله خارج كرد و پیامبر از طرح موضوع منصرف شد و جلسه بدون اخذ نتیجه پایان یافت. با دستور پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بار دیگر علی علیه السلام مأموریت یافت كه با همان ترتیب قبلی غذا تهیه و از خویشاوندان پیامبر دعوت كند. بار دوم و یا بار سوم حضرت ختمی مرتبت پس از صرف غذا فرمود: «یا بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ إِنِّی وَاللَّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِی الْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُكُمْ بِهِ إِنِّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَ قَدْ أَمَرَنِی اللَّهُ تَعَالَى أَنْ أَدْعُوَكُمْ اِلَیهِ فَأَیكُمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یكُونَ أَخِی وَ خَلِیفَتِی فِیكُم؟ ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم در میان عرب، جوانی را سراغ ندارم كه چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، برای قومش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خدا به من فرمان داده است تا شما را به سوی او فراخوانم، اكنون كدام یك از شما مرا یاری میكند تا برادر من و (وصی و) جانشین من در میان شما باشد؟»
هیچ كدام پاسخ ندادند. علی علیه السلام كه از همه كوچكتر بود، گفت: «ای پیامبر خدا! من تو را یاری میكنم». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا؛[۲] این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت كنید». جمعیت برخاستند؛ در حالی كه میخندیدند و به ابوطالب میگفتند: «محمد امر كرد كه از پسرت اطاعت كنی و به حرف او گوش فرا دهی (در حالی كه از همه كوچكتر است)».
این قضیه در میان مورخان و مفسران به نامهای «یومالدار»؛ روزی كه در خانه پیامبر جمع شدند»، «بدءالدعوة، آغاز دعوت» و «یوْمُ الْاِنذار» یاد شده است. جمع زیادی از مورخان و مفسران آن را نقل كردهاند.[۳]
مرحوم علامه امینی، هفتگونه و هفت صورت از منابع اهل سنت نقل كرده است كه صورت اول همان بود كه نقل شد؛[۴] اما به صورتهای دیگر به اختصار اشاره میشود:
- 1. از احمد حنبل در مسندش، ج 1، ص 159[۵]؛ طبری در تاریخش، ج 1، ص 217؛ حافظ نسائی در خصائص، ص 18؛ گنجی شافعی در كفایه، ص 89[۶] نقل كرده است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعد از دعوت از خویشاوندان فرمود: «فَأَیكُمْ یبَایعُنِی عَلَى أَنْ یكُونَ أَخِی وَ صَاحِبِی وَ وَارِثِی فَلَمْ یقُمْ إِلَیهِ أَحَدٌ قَالَ فَقُمْتُ وَ كُنْتُ أَصْغَرَ الْقَوْمِ سِنّاً فَقَالَ اجْلِسْ قَالَ ثُمَّ قَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ كُلَّ ذَلِكَ أَقُومُ إِلَیهِ فَیقُولُ لِی اجْلِسْ حَتَّى كَانَتِ الثَّالِثَةُ ضَرَبَ یدَهُ عَلَى یدِی؛[۷] پس كدامیك از شما با من بیعت میكند كه برادر و یار و وارث من باشد، هیچ كسی بلند نشد. من (علی) پا شدم، در حالی كه كوچكترینِ آن جمع بودم. حضرت فرمود: بنشین. این جمله را سه بار تكرار كرد. هر بار (فقط) من پا شدم و حضرت میفرمود: بنشین تا به مرحله سوم كه دست خود را (به عنوان بیعت) بر دست من زد (یعنی كه تو برادر و رفیق و وارث من هستی)».
فرق این صورت با صورت قبلی این است كه در این نقل، حكم خلیفتی نیامده است؛ ولی كلمه وارثی آمده است.
- 2. از حافظ ابن مردویه و... نقل كرده است كه پس از دو بار دعوت خویشاوندان، بار سوم در حالی كه دستش را دراز كرده بود، فرمود: «مَن یبَایعُنی عَلی اَنْ یكُونَ اَخی وَ صاحِبی وَ ولیكُمْ مِنْ بَعْدی؟ فَمَدَدْتُ َیدِی وَ قُْلْتُ: اَنَا أبایعُكَ، وَ اَنَا یوْمَئِذٍ اَصْغَرُ الْقَوْمِ...؛[۸] كیست كه با من بیعت كند بنابراین كه برادر و یار من و سرپرست شما بعد از من باشد. پس من (علی) دستم را جلو بردم و گفتم من با تو بیعت میكنم، در حالی كه كوچكترینِ فرد جمعیت بودم».
این صورت در مقایسه با صورت دوم كلمه «ولیكمْ» را اضافه دارد و با صورت اول، مقداری هماهنگ است؛ چون اول «خلیفتی فیكم» دارد و صورت سوم «ولیكم». شاید بتوان گفت: جامعیت و دلالت ولیكم بر امامت امام علی علیه السلام بیشتر از كلمه «خلیفتی» باشد.
- 3. حافظ، ابن ابیحاتم و بغوی نقل كردهاند[۹] و ابن تیمیه در منهاج السنه،[۱۰] ج 4، ص 80 نیز از آن دو نقل كرده است كه حضرت بعد از صرف طعام فرمود: «أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كَلِمَتَینِ خَفِیفَتَینِ عَلَى اللِّسَانِ ثَقِیلَتَینِ فِی الْمِیزَانِ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ یجِبْنِی إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ یؤَازِرْنِی عَلَیهِ وَ عَلَى الْقِیامِ بِهِ یكُنْ أَخِی وَ وَصِیی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی؛[۱۱] من شما را به دو كلمه دعوت میكنم كه بر زبان سبك و در میزان اعمال سنگین است، شهادت دادن به این كه خدا یكی است و من رسول خدا هستم. پس هر كسی در این امر، مرا اجابت كرد و كمك كار من شد برادر، وصی، وزیر، وارث و خلیفه بعد از من خواهد بود».
امام علی علیه السلام برخاست و گفت: «من ای رسول خدا!»، حضرت فرمود: «بنشین» سه بار این قضیه تكرار شد. بار سوم فرمود: «اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِی وَ وَصِیی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی ؛[۱۲] بنشین، پس تو برادر، وصی، وزیر، وارث و خلیفه من بعد از من هستی» و اینجا نیز بر این عبارت صراحت دارد كه «خلیفهی بعد از من هستی».
- 4. از قیس،[۱۳] معاویه و برخی تابعین نقل شده است كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرزندان عبدالمطلب را جمع كرد و پس از پذیرایی فرمود: «أَیكُمْ ینْتَدِبُ أَنْ یكُونَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَ وَلِی كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی؛ كدام یك از شما اجابت میكند كه برادر، وزیر، وصی، جانشین و خلیفه من در امتم و سرپرست هر مؤمنی بعد از من باشد؟»
جمعیت حاضر، ساكت شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار جمله را تكرار كرد و در هر بار، علی علیه السلام جواب داد: من ای رسول خدا! ...آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اللَّهُمَّ امْلَأْ جَوْفَهُ عِلْماً وَ فَهْماً وَ حُكْماً ثُمَّ قَالَ لِأَبِی طَالِبٍ یا أَبَا طَالِبٍ اسْمَعِ الْآنَ لِابْنِكَ وَ أَطِعْ فَقَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ مِنْ نَبِیهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؛[۱۴] خدایا! درون او را از علم و فهم و حكمت پر كن. سپس به ابیطالب فرمود: اینك به سخن پسرت گوش بده، و (از او) اطاعت كن؛ زیرا خداوند او را برای پیغمبرش همچون هارون برای موسی (خلیفه و جانشین) قرار داده است».
اضافهای كه این صورت بر صور دیگر دارد این است كه در ذیل آن به حدیث منزلت نیز اشاره شده است. این حدیث، خود تأكیدی بر امامت علی علیه السلام است و بیان میكند كه حضرت علی علیه السلام تمام منزلتهای خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله را جز نبوت و رسالت داراست.
- 5. ابواسحاق ثعلبی[۱۵] و... نقل كردهاند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعد از آیهی انذار، خویشان خود را جمع كرد و پس از صرف غذا فرمود: «من از طرف خدا بشیر و نذیر فرستاده شدهام. اگر تسلیم دستورهای من باشید و از من اطاعت كنید هدایت میشوید». آنگاه فرمود: «مَنْ یؤَاخِینِی وَ یوَازِرُنِی وَ یكُونُ وَلِیی وَ وَصِیی بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ یقْضِی دَینِی؛[۱۶] كیست كه برادر و وزیر من شود تا بعد از من، ولی و وصی و خلیفه من در اهلم باشد كه دینم را ادا كند». آن بزرگوار سه مرتبه، این جمله را تكرار كرد. قوم ساكت شدند و تنها علی گفت: «من». در مرتبه سوم، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَنْتَ؛ تو (خلیفه و جانشین من هستی)».
- 6. ابواسحاق و... نقل كردهاند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله به خویشاوندان خود فرمود: «خدای بلندمرتبه دستور داده است كه خویشان نزدیكم را انذار كنم».
آنگاه فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً إِلَّا وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ أَهْلِهِ أَخاً وَ وَزِیراً وَ وَارِثاً وَ وَصِیاً وَ خَلِیفَةً فِی أَهْلِهِ فَأَیكُمْ یقُومُ فَیبَایعُنِی عَلَى أَنَّهُ أَخِی وَ وَارِثِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیی وَ یكُونُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَانَبِی بَعْدِی فَسَكَتَ الْقَوْمُ...؛[۱۷] به راستی خداوند، هیچ پیامبری را مبعوث نكرد؛ مگر این كه برای او از اهلش برادر و وزیر و وارث و وصی و خلیفه در اهلش قرار داد. پس كدام یك از شما برمیخیزد تا با من بیعت كند كه برادر، وارث، وزیر و وصی من باشد و برای من به منزله هارون برای موسی باشد؛ جز این كه بعد از من نبی نیست، پس قوم ساكت شدند». وی سه بار جمله را تكرار كرد: «فَقَامَ عَلِی فَبَایعَهُ وَ أَجَابَه؛[۱۸] پس علی برخاست و بیعت و اجابت كرد» این نقل، یك نكته اضافه دارد كه قانون كلی الهی بوده است كه برای هر پیامبر وصی و خلیفه قرار دهد.
حدیث «یوم الدار» به صورتها و سندهای مختلفش برای یك انسان مُنصف كافی است تا با ملاحظه آن به راحتی دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل امام علی علیه السلام بپذیرد؛ ولی بودهاند و خواهند بود كسانی كه با بهانههایی، این حدیث را نپذیرند و یا به گونهای در آن شبهه ایجاد كنند و اگر این دو راه را بسته دیدند، دست به تحریف بزنند. در ادامهی بحث به نمونههایی از كسانی میپردازیم كه به نحوی از پذیرش حدیث فوق شانه خالی كردهاند.
ابن تیمیه و تضعیف حدیث
ابن تیمیه كه بنیانگذار فكری وهابیت به شمار میرود، با این كه حدیث «یوم الدار» به نحو صورت چهارم را در كتاب منهاج السنه جلد 4، صفحه 80 نقل كرده، گفته است این حدیث جعلی و ضعیف است. وی هیچگونه دلیلی بر ضعف و جعل آن ارائه نكرده است. تنها معیار برای صحیح نبودن حدیث، نزد او این است كه بیانگر فضایل اهل بیت و امام علی علیه السلام است.
برخی دیگر برای اشكال بر سند حدیث ابومریم عبدالغفار بن قاسم را تضعیف كردهاند. تنها ضعف و جرم شیعه بودن است؛ با این كه جمعی وی را مدح كردهاند؛ همچون ابن عقده چنان كه در لسان المیزان، جلد 4، صفحه 43 آمده است و حفاظ ستّه پیش گفته از او حدیث نقل كردهاند و هیچ یك به سبب ابومریم، حدیث را تضعیف نكردهاند.[۱۹]
امامت در كودكی، تأیید یا تردید؟
اسكافی در كتاب «النقض العثمانیه»، صفحه 278 بعد از ذكر حدیث، این سؤالات را درباره آن مطرح كرده است: آیا تهیهی طعام به عهدهی طفل غیرممیز قرار میگیرد؟ و به عهده كودكی غیرعاقل؟ آیا كودكی 5 ساله یا هفت ساله، امین اسرار نبوت قرار میگیرد؟ و آیا در بین پیرمردان و كهنسالان جز عاقل ورزیده دعوت میشود؟ و آیا پیامبر دست برادری و جانشینی و خلافت جز به كسی میدهد كه اهلیت (و قابلیت) این را داشته باشد؟! و به حَد تكلیف رسیده باشد و توان تحمل ولایت خدا و دشمنی با دشمنان او را داشته باشد؟
حدیث «یومالدار» به صورتها و سندهای مختلفش برای یك انسان مُنصف كافی است تا با ملاحظه آن به راحتی دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل امام علی علیه السلام بپذیرد؛ ولی بودهاند و خواهند بود كسانی كه با بهانههایی، این حدیث را نپذیرند و یا به گونهای در آن شبهه ایجاد كنند و اگر این دو راه را بسته دیدند، دست به تحریف بزنند.
راستی چه سری بود كه این كودك با هم دورههای خود مأنوس نبود؟ و با همسن و سالان خود همراه نبود؟ و با كودكان دیگر بعد از اسلامش بازی نمیكرد... بلكه نمیبینم، مگر آن كه بر اسلامش باقی است، در امرش مصمم و در محقق ساختن سخنانش با رفتارش جدی است، اسلامش را با عفت و زهد خویش تصدیق كرد و با رسول خدا صلی الله علیه و آله از بین آن جمعیت همراه شد. پس او امین و همراه پیامبر در دنیا و آخرت شد بر شهوتش غالب شد و بر (هواهای) نفس صبر كرد. وی برای رسیدن به فوز عاقبت و ثواب آخرت، در خطبهاش آغاز ایمانش را به رسول اكرم صلی الله علیه و آله چنین بیان میكند: وقتی به درخواست قُریش، پیامبر درخت را خواند و از جا كنده شد و نزد او آمد، قریش تهمت ساحر بودن به او زدند؛ ولی من به خدا و رسولش ایمان آوردم و در دعوت درخت تصدیقش كردم و شهادت دادم كه آمدن درخت به امر خدا برای تصدیق نبوت و برهان و حجتی بر دعوت او بوده است.
راستی ایمانی صحیحتر، محكمتر و مطمئنتر از این میتوان یافت؟ ولی چه میشود كرد كه برای شدت عصبانیت عثمانی و كینه او و نیز تعصب جاحظ و انحراف او چارهای نیست.
اسكافی با سؤالات متعدد، مسئله را بسیار ظریف تأیید میكند؛ ولی این شبهه نیز القا میشود كه چگونه یك كودك لیاقت پیدا میكند مخزن اسرار نبوت و تحمل كنندهی بار ولایت و امامت باشد؟ برای رفع این شبهه میگوییم خداوند متعال پیامبرانی را در كودكی به مقام نبوت مفتخر ساخت. اكنون به دو نمونه ذیل توجه شود:
- 1. نبوت حضرت عیسی علیه السلام در كودكی: وقتی مریم به فرزندش عیسی علیه السلام اشاره كرد، آنها گفتند: «چگونه كودك سخن میگوید؟» عیسی علیه السلام به اذن الهی به سخن آمد. «قالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِی الْكِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیا؛[۲۰] (كودك) گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».
- 2. اعطای كتاب و مقام نبوت در كودكی به حضرت یحیی علیه السلام: خداوند در قرآن كریم میفرماید: «یا یحْیى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناهُ الْحُكْمَ صَبِیا؛[۲۱] ای یحیی! كتاب (خدا) را به جد و جهد بگیر و (ما) از كودكی به او حكم (نبوت) دادیم».
وقتی خداوند حكیم و قادر، مقام نبوت را به خردسالی عطا كند، قادر و توانا است كه مقام امامت را نیز به كودكی و یا نوجوانی و نونهالی عطا فرماید.
تحریف یا جنایت تاریخی
از خطرناكترین شیوههایی كه برخی علمای اهل سنت در پیش گرفتهاند، حذف و یا تحریف حدیث است. این گونه برخوردها، جنایت، تاریخی و در واقع خیانت به سعادت كلی بشر است؛ از جمله دربارهی حدیث «یوم الدار»، متأسفانه این تحریف و جنایت روا داشته شده است كه به نمونههایی اشاره میشود:
- 1. طبری با این كه در تاریخش حدیث را درست نقل كرده است؛ ولی در تفسیر خود جلد 19، صفحه 75 آن را به این صورت نقل میكند: «فَأَیكُمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یكُونَ أَخِی وَ كَذا وَ كَذا ثُمَّ قالَ إِنَّ هذا اَخی وَ كَذا وَ كَذا فَاسْمَعُوا وَ اَطیعُوه» وی كلمه وصیی و خلیفتی را حذف كرده و به جای آن «كذا و كذا» گذاشته است؛[۲۲] ولی توجه نداشته است كه كلمه «فَاسْمَعُوا وَ اَطیعوهُ» در حدی بر مسئله امامت و پیشوایی دلالت دارد.
- 2. اسماعیل بن كثیر شامی در سه كتابش (تفسیر، جلد 3، صفحه 351؛ البدایة والنهایة، جلد 3، صفحه 40 و السیرة النبویة، جلد 1، صفحه 459) نیز روش نامقبول طبری را در پیش گرفته است.
- 3. محمدحسین هیكل در كتاب خود به نام حیاة محمد، صفحه 104 از چاپ اول، بخش اول را «فَأَیكُم یؤَازِرُنِی...» و بخش دوم را ناقص آورده است؛ ولی در چاپ دوم، سال 1354، ص 139، كاملاً مطالب مربوط به علی علیه السلام را حذف كرده است.[۲۳] جالب است كه این شخص، خود را روشنفكر نیز میخواند.[۲۴]
در نتیجه باید گفت دومین موردی كه پیامبر صلی الله علیه و آله با صراحت تمام، امامت و خلافت علی علیه السلام را بیان كرده و به صورتها و طرق متعددی در منابع فریقین نقل شده و دست تحریفگران هم نتوانسته است، سیمای آن را بپوشاند. سال سوم بعثت و حدیث «یوم الدار» است.
پانویس
- ↑ سوره شعراء/214 ـ216. سوره شعراء كه آیات انذار در آن است، پس از سوره واقعه نازل شده و سپس به ترتیب سوره نمل، سوره قصص، سوره اسراء، سوره يونس، سوره هود، سوره يوسف و آنگاه سوره حجر كه فرمان علنی شدن دعوت پیامبر «فَاصْدَع بِما تُؤْمر» جزو آن است، نازل شده است. ر.ك: التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 105 و تاریخ اسلام، مهدی پیشوایی، قم، بنیاد معارف، ص 148.
- ↑ تاریخ الامم والملوك، محمد بن جریر الطبری، بیروت، دار قاموس الحدیث، ج 2، ص 217 و الغدیر، علامه امینی، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامی، چاپ سوم، 1425 ق، ج 3، ص 394 و 395 و چاپ دارالكتب الاسلامیة، ج 2، ص 279.
- ↑ ر.ك: الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 278؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج 1، ص 461؛ مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 159؛ البدایه والنهایه، اسماعیل بن كثیر شامی، ج 3، ص 40؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 18، ص 178، 181، 191 و 214؛ مجمع البیان، طبرسی، ج 7، ص 206؛ الارشاد، شیخ مفید، ص 29 و الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، علی بن طاووس، ج 1، ص 20.
- ↑ تاریخ الامم والملوك، طبری، بیروت، دار قاموس الحدیث، ج 2، ص 217. مرحوم علامه این صورت را از افراد ذیل نقل كرده است: طبری، تاریخ، ج 2، ص 216، ابوجعفر اسكافی بغدادی متوفای 240 در «نقض العثمانیه»؛ فقیه برهان الدین، محمد بن محمد بن ظفر الملكی، متوفی 567 در «انباء نجباء الابناء» ص 46ـ48؛ كامل ابن اثیر، ج 2، ص 24؛ (الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت، دار صادر، 1399 ق، ج 2، ص 63) ابوالفدا عمادالدین دمشقی، در تاریخش، ج 1، ص 116؛ شهاب الدین الخفاجی، «شرح الشفا» قاضی عیاض، ج 3، ص 37؛ علاءالدین بغدادی در تفسیرش ص 390؛ سیوطی در جمع الجوامع (از طبری از شش حافظ نقل نموده است كه عبارت باشد از ابن اسحاق، ابن جریر، ابن ابیحاتم، ابن مردویه، ابی نعیم و بیهقی)؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 254 و همین طور احمد حنبل در مسندش ج 1، ص 111 به سندی كه تمام افراد قابل تأیید و سند آن صحیح است بدون هیچ شبهه نقل كرده است... ر.ك: الغدیر، چاپ دارالكتب الاسلامیه، ص 279 ـ280.
- ↑ چاپ جدید، ج 1، ص 257، حدیث 1375.
- ↑ كفایة الطالب، ص 206، چاپ جدید.
- ↑ الغدیر، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 280 و چاپ دائرة المعارف، همان، ج 3، ص 395 و 396.
- ↑ همان، ص 398.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابیحاتم، ج 9، ص 282، ح 16011ـ16015 و معالم التنزیل، بغوی، ج 3، ص 400.
- ↑ سیر ةالحلبیه، ج 1، ص 286.
- ↑ الغدیر، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 282 و چاپ دائرةالمعارف، ج 3، ص 399.
- ↑ همان، ج 2، ص 282 و چاپ دائرةالمعارف، ج 3، ص 399.
- ↑ كتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 779، ح 6.
- ↑ همان، ج 2، ص 282 و چاپ دائرةالمعارف، ج 3، ص 400.
- ↑ الكشف والبیان، ص 163.
- ↑ الغدیر، چاپ اسلامیه، ج 2، ف ص 283 و چاپ دائرةالمعارف، ج 3، ص 400ـ401.
- ↑ الغدیر، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 283 و چاپ دائرةالمعارف، ج 3، ص 401.
- ↑ همان.
- ↑ ر.ك: همان، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 280 با توضیحات.
- ↑ سوره مریم/ 30.
- ↑ همان/ 12.
- ↑ الغدیر، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 287 و 288 و چاپ دائرةالمعارف، ج 3، ص 306 و ر.ك: تاریخ اسلام، همان، ص 147.
- ↑ الغدیر، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 288 و 289 و چاپ دائرةالمعارف، ج 3، ص 306.
- ↑ در شامگاه 17/4/1388 سیمای جمهوری اسلامی ایران ساعت 30/20 اعلام كرد. وهابیون عربستان تصمیم گرفتهاند نام امیرمؤمنان علی علیه السلام را از كتب تاریخی و روایی و تفسیری حذف كنند؛ از جمله از تفسیر طبری نام برد كه استفاده از چاپ قبلی ممنوع و چاپ جدید كه نام علی علیه السلام از جای جای آن حذف شده است، ترویج میشود كه این كار، بسیار خطرناك است و عالم اسلام نباید ساكت بمانند؛ به ویژه علمای اهل سنت؛ چرا كه منابع تاریخی و روایی و تفسیری آنها را خدشهدار میكند و از اعتبار میاندازد.