زید بن علی بن الحسین: تفاوت بین نسخهها
| (۱۳ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
| سطر ۱: | سطر ۱: | ||
| − | + | '''زید بن علی بن الحسین''' (م ۱۲۱ق) فرزند [[امام زین العابدین]] علیهالسلام، از چهرههاى معروف و درخشان خاندان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] و فردی عالم، پارسا و شجاع بود. او در عصر خلافت [[هشام بن عبدالملک|هشام بن عبدالملک]] بر ضد حکومت [[بنی امیه|امویان]] در [[کوفه]] قیام نمود و سرانجام به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. گروهی از شیعیان، معتقد به امامت او شدند که به [[زیدیه]] مشهور هستند. | |
==ولادت و نسب== | ==ولادت و نسب== | ||
| سطر ۱۴: | سطر ۱۴: | ||
برخی راویان از زید عبارتند از: [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]](علیهالسلام)؛ محمد بن مسلم زهری؛ شعبة بن حجاج؛ عبدالرحمن بن ابیالزناد؛ عبدالرحمن بن حارث بن عیاش؛ بسام صیرفی. | برخی راویان از زید عبارتند از: [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]](علیهالسلام)؛ محمد بن مسلم زهری؛ شعبة بن حجاج؛ عبدالرحمن بن ابیالزناد؛ عبدالرحمن بن حارث بن عیاش؛ بسام صیرفی. | ||
| − | همچنین درباره شخصیت عبادى وى، زیاد بن منذر معروف به [[ابو الجارود]] گفت: من به [[مدینه]] رفته و از هر کسى درباره زید بن على علیهالسلام پرسش کردم، به من گفتند: ذاک حلیف القرآن؛ او حلیف (هم سوگند) [[قرآن]] است. همچنین هشام بن هشام گفت: از خالد بن صفوان که شخصیت زید بن على علیهالسلام را براى ما تعریف مى کرد، پرسیدم: زید را در کجا دیدار کردى؟ گفت: در رصافه [[کوفه]]. پرسیدم: او چگونه مردى بود؟ گفت ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود که اشکش جارى است.<ref> | + | همچنین درباره شخصیت عبادى وى، زیاد بن منذر معروف به [[ابو الجارود]] گفت: من به [[مدینه]] رفته و از هر کسى درباره زید بن على علیهالسلام پرسش کردم، به من گفتند: ذاک حلیف القرآن؛ او حلیف (هم سوگند) [[قرآن]] است. همچنین هشام بن هشام گفت: از خالد بن صفوان که شخصیت زید بن على علیهالسلام را براى ما تعریف مى کرد، پرسیدم: زید را در کجا دیدار کردى؟ گفت: در رصافه [[کوفه]]. پرسیدم: او چگونه مردى بود؟ گفت ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود که اشکش جارى است.<ref> بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 46، ص 186.</ref> |
==قیام و شهادت زید== | ==قیام و شهادت زید== | ||
| − | + | در زمان [[امام باقر]] علیهالسلام، زید برای شکایت از دست والی [[مدینه]] خالد بن عبدالملک به [[شام]] رفت اما خلیفه وقت اموی [[هشام بن عبدالملک|هشام بن عبدالملک]]نه تنها به شکایت هاى زید اعتنایى نکرد، بلکه به او و امام باقر علیه السلام توهین نمود. این جریان باعث شد که زید برای قیام انگیزهای قوی پیدا کند. | |
| − | + | از برخى روایات بدست مى آید که [[شیعه|شیعیان]] و دوستداران [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهمالسلام در [[کوفه]] با آگاهى از روحیه مبارزه جویى [[زید بن علی بن الحسین|زید بن على]] علیهالسلام و مخالفت پنهان و آشکار او با دستگاه [[خلافت]] بنى امیه، از او دعوت کردند که از [[مدینه|مدینه]] به کوفه رفته و رهبریت قیام ضد اموى را بر عهده گیرد. زید با برادر بزرگوارش [[امام باقر علیه السلام|امام محمدباقر]] علیهالسلام در این باره مشورت کرد لیکن امام علیهالسلام او را از این کار باز داشت و قیام او را بی نتیجه دانست که منجر به شهادت او شده و آزار و اذیت بنی امیه را به شیعیان و خاندان اهل بیت زیادتر می کند. | |
| − | + | اما در زمان امام صادق علیه السلام زید بن علی، داود بن علی بن عبدالله بن عباس و محمد بن [[عمر بن علی]] به [[عراق]] رفتند. در آن زمان خالد بن عبدالله قسری والی آنجا بود که از ورود آنها استقبال کرد و به آنها پولی بخشید و سپس به مدینه بازگشتند. پس از آن، خالد بن عبدالله قسری در سال ۱۲۰ هجری عزل شد و [[یوسف بن عمر ثقفی]] ولایت عراق را پس از او بر عهده گرفت. یوسف به هشام نامه ای نوشت و نامهای آنها و پولی که خالد به آنها بخشیده بود را به او اطلاع داد و ادعا نمود که خالد قسری [[شیعه]] [[اهل بیت]] است. او همچنین به هشام گفت که خالد زمینی را در مدینه به ده هزار دینار خریده و سپس زمین را به او بازگردانده است. هشام به والی مدینه نوشت که آنها را به [[دمشق]] بفرستد. هنگامی که آنها به نزد هشام رفتند، از آنها در این مورد سؤال کرد. آنها به دریافت هدیه اقرار کردند، اما بقیه موارد را انکار کردند. هشام آنها را قسم داد و آنها قسم خوردند، و او آنها را تصدیق کرد. سپس به آنها دستور داد که در بازگشت به عراق بروند تا با خالد این مساله را روبرو کنند.<ref>رک:الحیاة السیاسیة و الفکریة للزیدیة في المشرق الإسلامي، ص۴۹-۵۱</ref> | |
| − | زید | + | هشام از آنجا که از طرف زید احساس خطر می کرد و در نامه خود به یوسف بن عمر نوشت: "هنگامی که زید بن علی نزد تو آمد، او را با خالد جمع کن و حتی یک ساعت هم در نزد تو نماند."<ref>يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج2، ص325.</ref> |
| − | یوسف | + | زمانی که زید و همراهانش نزد یوسف آمدند، یوسف به دنبال خالد فرستاد و او را حاضر کرد و آنها را با هم روبرو کرد و زید را از اتهامی که متوجه او بود تبرئه نمود. پس از آن زید می خواست در کوفه بماند اما یوسف بن عمر به او گفت: «امیرالمؤمنین به من دستور داده است که به محض ورودت به کوفه، تو را از آنجا خارج کنم.» و زید را با محافظت سربازان از کوفه خارج کرد تا به عذیب رسید و سربازان بازگشتند. اما زید بعد از درخواست شیعیان از او و پیمان و میثاق محکمی که با او برای یاری اش بستند، به کوفه بازگشت.<ref>الحیاة السیاسیة و الفکریة للزیدیة في المشرق الإسلامي، ص۵۲-۵۴</ref> |
| − | یوسف | + | [[یوسف بن عمر ثقفی|یوسف بن عمر]] زمانی از ورود زید به کوفه مطلع شد که خودش به حیره رفته بود و مردی به نام حکم بن صلت جانشین وی در کوفه بود. از اینرو به عامل خویش در کوفه، دستور داد او را از شهر خارج کند.<ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج۷، ص۱۶۷.</ref> |
| − | زید در | + | اما زید ده ماه در کوفه و [[بصره]] مخفیانه مردم را به نهضت و قیام و [[بیعت]] با خود دعوت می کرد<ref>مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج3، ص۱۳۷.</ref> و در این مدت زید در منازل [[شیعه|شیعیان]] کوفه و بصره بسر می برد و گاه گاهی نیز به جهت امنیتی محل سکونتش را تغییر می داد.<ref> تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۷۲ و الفتوح، ج۸، ص۲۸۸ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۳۳ و تجارب الامم، ج3، ص۱۳۷.</ref> و مردم مخفیانه با او بیعت می کردند. گفته شده در این مدت پنجاه هزار نفر از کوفیان با او بیعت کردند؛<ref>الفتوح، ج۸، ص۲۹۰ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۳۴.</ref> این تعداد غیر از مردمی بودند که در [[مدائن]] و [[بصره]] و [[واسط]] و موصل و ری و گرگان با او بیعت کرده بودند.<ref>همان.</ref> چرا که زید علاوه بر [[کوفه]] به دیگر شهرهای مهم [[عراق]] و حتی مراکز دوردست فرستادگانی را گسیل داشته بود تا برای او از مردم بیعت بگیرند.<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲ و تجارب الامم، ج3، ص۱۳۷ و احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقرمحمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص۲۳۷.</ref> جمعیت بسیاری به نهضت زید پیوستند که از جمله آنان می توان به برخی علمای طراز اول [[اهل سنت]] همچون [[ابوحنیفه]] اشاره داشت، گفته شده زید نامه ای برای ابوحنفیه فرستاد و او را به کمک خود و جهاد بر ضد حکومت [[بنی امیه|بنی امیه]] دعوت نمود، ابوحنیفه نیز برای زید کمک مالی فرستاد و با امکانات خود او را یاری داد.<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۴۱ و انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۹ و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دارابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۲، ص۹۲.</ref> |
| − | + | در نهایت لو رفتن مقر زید و دستگیری و شهادت دو نفر از یاران نزدیک او و احتمال حمله غافلگیرانه دشمن، سبب شد که زید و یارانش زودتر دست به کار شوند و قبل از هجوم دشمن مواضع خود را مستحکم کنند و رسماً آماده نبرد گردند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۰ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۲.</ref> | |
| − | + | آنها شامگاه سه شنبه (مصادف با شب اول [[صفر]]) از شهر خارج شدند و خود را برای جنگ مهیا ساختند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱ والفتوح، ج۸، ص۲۸۹ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲.</ref> یک روز قبل از خروج زید (یعنی روز سه شنبه) از طرف حکم بن صلت عامل یوسف بن عمر در [[کوفه]] حکومت نظامی اعلام شده، رهبران طوایف و نگهبانان و بزرگان و جنگاوران قوم<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱.</ref> و به نقلی همه مردم کوفه<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲ والفتوح، پیشین، ص۲۸۹ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۳ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲.</ref> را در [[مسجد کوفه|مسجد اعظم کوفه]] جمع نمودند. او دستور داد که منادی در شهر ندا دهد که «هر که به این دستور سرپیچی کند، حرمت از او برداشته می شود (و خونش هدر است)».<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱ و تجارب الامم، ص۱۴۲ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲.</ref> درهای مسجد و بازار بسته شدند و مردم در آنجا زندانی شدند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۲ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲ و الفتوح، ج۸، ص۲۹۰.</ref> | |
| − | بازماندگان سپاه زید و فرزندان او از جمله یحیى بن زید، پس از دفن بدن وى پراکنده شده و بسیارى از آنان توانستند از کوفه گریخته و به شهرهاى دیگر روند. یوسف بن عمر که براى پیداکردن جسد زید جایزه مهمى تعیین کرده بود با راهنمایى یکى از آنانى که شاهد دفن وى بود، مدفن او را پیدا کرد و پس از [[نبش قبر]] سرش را از بدن جدا کرد و براى [[هشام بن عبدالملک]] در شام فرستاد و بدنش را در محله کناسه کوفه به دار آویخت.<ref>نک: تاریخ الطبری، | + | زید در این شب در بیرون [[کوفه]] به سر می برد، آن شب زید به همراه همراهان خود در بیابان آتش افروختند و دسته های نی آتش میزدند و با شعار «[[یا منصور امت|یا منصورُ اَمِت]]» شب را صبح کردند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۲ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۳ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۳.</ref> اما از آن پنجاه هزار نفری که با او بیعت کرده اند، تنها دویست و هشتاد نفر<ref>الفتوح، ج۸، ص۲۹۰ و انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۴.</ref> و به نقلی سیصد نفر اطراف او را گرفته بودند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴۴.</ref> |
| + | |||
| + | زید در روز چهارشنبه اول [[صفر]] سال ۱۲۱ (یا ۱۲۲) هجری، قیام خود را آغاز نمود.<ref>تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲.</ref> و لشکر خود را به سوی شهر حرکت داد. نخستین برخورد در اطراف کوفه در منطقه صیادین (صائدین) انجام شد که به پیروزی یاران زید انجامید.<ref>تجارب الامم، ج3، ص۲۴۳ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص ۲۴۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۴.</ref> با پیشروی یاران زید، جنگ به کوفه کشیده شد و زید به همراه تنی چند از یاران یارانش توانستند، خود را تا در مسجد برسانند آنان به دستور زید پرچمها و علمهای خود را به اهتزاز درآورده، داخل مسجد کردند تا مردم داخل مسجد پرچمها را ببینند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۵.</ref> در این زمان نصر بن خزیمه از یاران زید فریاد زد: «ای اهل مسجد از خواری و ذلت به عزت درآیید، خارج شوید به سوی دین و دنیا چرا که اکنون نه دنیایی دارید و نه دینی».<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۴ و الفتوح، ج۸، ص۲۹۱ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۵ و ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۹، ص۳۳۰.</ref> | ||
| + | |||
| + | اما کوفیان به این ندای او پاسخی ندادند و حرکتی از خود نشان ندادند تا اینکه لشکر تازه نفس یوسف بن عمر از راه رسیدند و به سوی مسجد آمدند و با زید و یارانش به نبرد پرداختند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۵.</ref> زید و یارانش خود را به محله دیگر شهر (دار الرزق) رساندند،<ref>همان و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۵.</ref> و به جنگ ادامه دادند که نبرد در این منطقه نیز با پیروزی زید و یارانش همراه بود.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۵ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۵ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۵.</ref> اولین روز جنگ با موفقیت نسبی یاران زید به پایان رسید. | ||
| + | |||
| + | نبرد سخت زید و یارانش در صبح روز دوم نیز پیروزی زید و یارانش را به دنبال داشت.<ref>الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۳۵.</ref> اما در ادامه جنگ عمال اموی چون دیدند که سواران و پیادگان آنها را یارای نبرد با سواران و پیادگان زید و یارانش نیست، از یوسف بن عمر تقاضای تیرانداز کردند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۵-۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷.</ref> با اعزام گروههای تیرانداز به صحنه جنگ و آغاز تیراندازی، کار بر زید و یارانش دشوار گردید. در این روز معاویة بن اسحاق فرمانده دیگر زید نیز به شهادت رسید<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۶ والفتوح، ج۸، ص۲۹۲.</ref> و او را غرق در اندوه کرد. غروب این روز زید نیز بر اثر اصابت تیری که به پیشانی او اصابت کرد، به شدت مجروح گردید.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷.</ref> | ||
| + | |||
| + | پس از مجروحیت زید، یارانش او را به منزل یکی از اصحاب به نام حران بن ابی کریمه برده،<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶.</ref> برای معالجه اش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانیاش،<ref>انساب والاشراف، پیشین، ص۲۵۱ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶.</ref> در روز جمعه سوم [[صفر]] سال صد و بیست و یک هجری،<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۳۹.</ref> در سن چهل و دو<ref>ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، ۱۹۹۳، ج۵، ص۲۵۱ و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۷۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۲۷.</ref> یا چهل و شش سالگی به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.<ref>محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، ۱۴۲۳ و زید بن علی؛ مسند امام زید علیه السلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص۱۰.</ref> | ||
| + | |||
| + | یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای اینکه جسدش بدست مأموران اموی نیفتند، او را تا «عباسیه» ببرند و در آنجا دفن کنند.<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۷ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷.</ref> آنها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند، سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد.<ref>همان.</ref> | ||
| + | |||
| + | بازماندگان سپاه زید و فرزندان او از جمله یحیى بن زید، پس از دفن بدن وى پراکنده شده و بسیارى از آنان توانستند از کوفه گریخته و به شهرهاى دیگر روند. یوسف بن عمر که براى پیداکردن جسد زید جایزه مهمى تعیین کرده بود با راهنمایى یکى از آنانى که شاهد دفن وى بود، مدفن او را پیدا کرد و پس از [[نبش قبر]] سرش را از بدن جدا کرد و براى [[هشام بن عبدالملک]] در شام فرستاد و بدنش را در محله کناسه کوفه به دار آویخت.<ref>نک: تاریخ الطبری، ج۷، ص ۱۸۸ و ۱۸۹؛ تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج ۱۹، ص ۴۵۶.</ref> | ||
هشام، پس از دریافت سر زید و نصب آن در شام، دستور داد آن را به [[مدینه]] بفرستند. حاکم مدینه به مدت هفت روز آن را در [[مسجد النبی]] صلی الله علیه و آله آویخت و اهالی این شهر را به دیدن آن و شنیدن خطبههای سخنرانان حکومتی که بر ضد [[اهل بیت]] علیهمالسلام سخن پراکنی میکردند، مجبور نمود. آنگاه این سر مطهر را به دستور هشام به [[مصر]] فرستاد. ابوحکم بن ابیابیض قیسی که حامل سر زید بود، در روز دهم [[جمادی الثانی]] سال ۱۲۲ قمری، آن را وارد مصر گردانید و اهالی این منطقه را برای دیدار از سر مقدس زید و ترساندن مخالفان حکومت تحت فشار قرار داد. هماکنون در حد فاصل قاهره و برکه [[قارون]] در نزدیکی مسجد [[احمد بن طولون|ابن طولون]]، زیارتگاهی است که گفته میشود سر زید در آن مدفون است.<ref>الکنى والألقاب (شیخ عباس قمی)، ج ۱، ص ۲۳۱.</ref> | هشام، پس از دریافت سر زید و نصب آن در شام، دستور داد آن را به [[مدینه]] بفرستند. حاکم مدینه به مدت هفت روز آن را در [[مسجد النبی]] صلی الله علیه و آله آویخت و اهالی این شهر را به دیدن آن و شنیدن خطبههای سخنرانان حکومتی که بر ضد [[اهل بیت]] علیهمالسلام سخن پراکنی میکردند، مجبور نمود. آنگاه این سر مطهر را به دستور هشام به [[مصر]] فرستاد. ابوحکم بن ابیابیض قیسی که حامل سر زید بود، در روز دهم [[جمادی الثانی]] سال ۱۲۲ قمری، آن را وارد مصر گردانید و اهالی این منطقه را برای دیدار از سر مقدس زید و ترساندن مخالفان حکومت تحت فشار قرار داد. هماکنون در حد فاصل قاهره و برکه [[قارون]] در نزدیکی مسجد [[احمد بن طولون|ابن طولون]]، زیارتگاهی است که گفته میشود سر زید در آن مدفون است.<ref>الکنى والألقاب (شیخ عباس قمی)، ج ۱، ص ۲۳۱.</ref> | ||
| سطر ۴۱: | سطر ۵۳: | ||
به همراه زید، بدن برخى از یاران نزدیک او چون نصر بن خزیمه، معاویة بن اسحاق و زیاد بن عبدالله فهرى نیز به دار آویخته شد. بدین ترتیب، قیامى که مى رفت ریشه [[ظلم]] و تجاوز را در جامعه اسلامى، به ویژه در منطقه [[عراق]] بخشکاند و نهال [[عدالت]] اسلامى را بارور کند، بدست دژخیمان خلیفه اموى به شکست و نابودى کشیده شد. | به همراه زید، بدن برخى از یاران نزدیک او چون نصر بن خزیمه، معاویة بن اسحاق و زیاد بن عبدالله فهرى نیز به دار آویخته شد. بدین ترتیب، قیامى که مى رفت ریشه [[ظلم]] و تجاوز را در جامعه اسلامى، به ویژه در منطقه [[عراق]] بخشکاند و نهال [[عدالت]] اسلامى را بارور کند، بدست دژخیمان خلیفه اموى به شکست و نابودى کشیده شد. | ||
| − | این واقعه، به همان صورتى که [[امام باقر علیه السلام|امام محمدباقر]] علیهالسلام و [[امام صادق علیه السلام|امام جعفرصادق]] علیهالسلام پیش گویى و پیش بینى کرده بودند، واقع گردید. به دستور دستگاه خلافت جسد زید و یارانش بر بالاى چوبه هاى دار باقى ماندند و براى نگهدارى از آن ها چهارصد نفر را مأمور کردند. پس از گذشت چهار سال که [[یحیی بن زید|یحیى]] فرزند زید در [[خراسان]] قیام کرد و به شهادت رسید و سرش را نزد ولید بن یزید (دهمین خلیفه امویان) در شام بردند، وى دستور داد تا جسد زید را آتش زده و خاکسترش را بر باد دهند.<ref> نک: تاریخ طبرى، ج ۵، ص | + | این واقعه، به همان صورتى که [[امام باقر علیه السلام|امام محمدباقر]] علیهالسلام و [[امام صادق علیه السلام|امام جعفرصادق]] علیهالسلام پیش گویى و پیش بینى کرده بودند، واقع گردید. به دستور دستگاه خلافت جسد زید و یارانش بر بالاى چوبه هاى دار باقى ماندند و براى نگهدارى از آن ها چهارصد نفر را مأمور کردند. پس از گذشت چهار سال که [[یحیی بن زید|یحیى]] فرزند زید در [[خراسان]] قیام کرد و به شهادت رسید و سرش را نزد ولید بن یزید (دهمین خلیفه امویان) در شام بردند، وى دستور داد تا جسد زید را آتش زده و خاکسترش را بر باد دهند.<ref> نک: تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۱۸۹؛ الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ج ۸، ص ۱۲۲؛ تاریخ خلفا (رسول جعفریان)، ص ۶۵۰ و تاریخ دمشق (ابن عساکر عسقلانی)، ج ۱۹، ص ۴۵۶ و ۴۷۶.</ref> |
| + | |||
| + | ==قیام زید در نظر ائمه علیهم السلام== | ||
| + | مطابق با روایاتی که در منابع شیعه نقل شده، امام باقر علیه السلام قیام خود را به ضرر شیعه می دانسته و با قیام برادر کوچکترش زید نیز موافق نبوده است و سرنوشت شکست را برای این قیام پیشبینی نموده آن را به زید گوشزد می نمود. و در مورد اشتباه بودن قیام با او استدلال می کرد. چند مورد از روایات مربوط به این موضوع از این قرار است: | ||
| + | |||
| + | 1. زيد بن على بن الحسين، خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و نامههائى از اهل كوفه همراه داشت كه او را به طرف خود خوانده و از اجتماع خود آگاهش نموده و از او خواسته بودند تا قیام کند، امام باقر عليه السلام به او فرمود: اين نامه ها از خود آنها شروع شده يا جواب نامه ايست كه به آنها نوشتهاى و ايشان را دعوت كردهاى؟ | ||
| + | گفت: ايشان شروع كردهاند، زيرا حق ما را ميشناسند و قرابت ما را با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ميدانند و در كتاب خداى عز و جل وجوب دوستى و اطاعت ما را مىبينند و فشار و گرفتارى و بلا كشيدن ما را مشاهده ميكنند. | ||
| + | امام باقر عليه السلام فرمود: اطاعت (مردم از پيشوا) از طرف خداى عز و جل واجب گشته و روشى است كه خدا آن را در پيشينيان امضاء كرده و در آخرين همچنان اجرا ميكند، و اطاعت نسبت به يك نفر از ماست و دوستى نسبت به همه ما (یعنی بر مردم واجب است که از یک نفر از ما که امام است اطاعت کنند اما واجب است که همه ما که خاندان پیامبر هستیم را دوست بدارند) و امر خدا نسبت به اوليایش جارى مىشود طبق حكمى متصل و فرمانى قطعى و آشكار و حتمى بودنى انجام شدنى و اندازهای بى كم و زياد و موعدى معين در وقتى معلوم (حاصل اينكه امور مربوط به امام از طرف خدا اندازه و مدتش معين مىشود و حتمى و قطعى و لا يتغير است) مبادا كسانى كه ايمان ثابتى ندارند، ترا سبك كنند، ايشان ترا در برابر خواست خدا هيچ گونه بىنيازى ندهند، شتاب مكن كه خدا بواسطه شتاب بندگانش شتاب نمیكند (زمان رسيدن دولت حق را پيش نمیاندازد) تو بر خدا سبقت مگير كه گرفتارى ناتوانت كند و به خاكت اندازد. | ||
| + | |||
| + | زيد در اينجا خشمگين شد و گفت: امام از ما خاندان آن كس نيست كه در خانه نشيند و پرده را بيندازد و از جهاد جلوگيرى كند. امام از ما خاندان كسى است كه از حوزه خود، دفاع كند و چنان كه سزاوار است. در راه خدا جهاد كند و نيز از رعيتش دفاع كند و دشمن را از حريم و پيرامونش براند. | ||
| − | + | امام باقر عليه السلام فرمود: اى برادر، تو آنچه را بخود نسبت دادى، حقيقة هم در خود مىبينى بطورى كه بتوانى براى آن دليلى از كتاب خدا يا برهانى از قول پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بياورى و يا نمونه و مانندى براى آن ذكر كنى؟ (يعنى تو كه خود را براى جهاد و زمامدارى مسلمين آماده كرده اى چنين شايستگى را در خود سراغ دارى؟) همانا خداى عز و جل حلال و حرامى وضع فرموده و چيزهائى را واجب ساخته و مثلهائى زده و سنتهائى را مقرر داشته و براى امامى كه به امر او قيام ميكند نسبت به اطاعتى كه براى او واجب ساخته، شبهه و ترديدى باقى نگذاشته تا امام بتواند امرى را پيش از رسيدن وقتش انجام دهد يا در راه خدا پيش از فرارسيدن موقعش جهاد كند. در صورتى كه خداى عز و جل در باره شكار ميفرمايد: «وقتى كه محرم هستيد شكار را نكشيد- 95 سوره 5» آيا كشتن شكار مهمتر است يا كشتن انسانى كه خدايش محترم شمرده، خدا براى هر چيز موعدى معين كرده، چنانچه ميفرمايد: «چون از احرام در آمديد شكار كنيد 3 سوره 5-» و فرموده است «شعائر خدا و ماههاى حرام را حلال نكنيد- 2 سوره 5-» و ماهها را شماره معلومى قرار داد (دوازده ماه) و چهار ماه از آن را حرام ساخت و فرمود: «چهار ماه در زمين گردش كنيد و بدانيد كه شما خدا را ناتوان نسازيد- 2 سوره 9-» سپس فرمود: «چون ماههاى حرام سپرى شد، مشركين را در هر كجا يافتيد بكشيد- 5 سوره 9-» پس براى كشتن موعدى قرار داد و باز فرموده است: «قصد بستن عقد زناشوئى نكنيد تا مدت مقرر بسر رسد» (عده زن سپرى شود) پس خدا براى هر چيزى موعدى و براى هر موعدى نوشتهاى مقرر داشته است. | |
| − | در | ||
| − | + | اكنون اگر تو از پروردگارت گواهى دارى و نسبت بامر خود يقين دارى و كارت پيشت روشن است خود دانى و گر نه امرى را كه نسبت بآن شك و ترديد دارى پيرامونش نگرد، و براى از ميان رفتن سلطنتى كه روزيش را تمام نكرده و بپايان خود نرسيده و موعد مقررش نيامده قيام مكن، كه اگر پايانش برسد و روزيش بريده شود و موعد مقررش برسد، حكم قطعى بريده شود [فاصلهاى كه براى دولت حق رخ داده بود بريده شود] و نظام حق پيوسته گردد و خدا براى فرمانده و فرمانبر (دولت باطل) خوارى و زبونى در پى آرد، بخدا پناه ميبرم از امامى كه از وقتشناسى گمراه گردد، (وقت قيام و خروج خود را نشناسد) و فرمانبران نسبت بآن داناتر از فرمانده باشند (يعنى امام برحقى كه بحكم خدا سكوت و گوشهگيرى اختيار كرده از پيشواى باطلى كه بيجا و بيموقع قيام كرده داناتر باشد). | |
| + | برادرم! تو ميخواهى ملت و آئين مردمى را زنده كنى كه بآيات خدا كافر شدند و نافرمانى پيغمبرش كردند و بدون رهبرى خدا پيرو هواى نفس خود شدند و بدون دليلى از جانب خدا و فرمانى از پيغمبرش ادعاى خلافت كردند؟ | ||
| + | برادرم! ترا در پناه خدا ميبرم از اينكه فردا در كناسه بدار آويخته شوى- آنگاه چشمان حضرت جوشيد و اشكش جارى شد- و فرمود: ميان ما و آنكه پرده ما را دريد و حق ما را انكار كرد و راز ما را فاش ساخت و ما را به غير جدمان نسبت داد و درباره ما چيزى گفت كه خود نگفتيم، خدا داور باشد.<ref>الکافی، کلینی، چاپ اسلامیه، ج1، ص 156 ترجمه از أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، ج2، ص170 تا 172</ref> | ||
| + | |||
| + | در روایت دیگری آمده است که امام باقر (ع) به او فرمود: «ای زید، مثال قائم از اهل این خانه قبل از قیام مهدیشان، مانند جوجهای است که از لانهاش بیرون میآید، بدون اینکه بالهایش کاملاً شکل گرفته باشد. وقتی این کار را میکند، میافتد و کودکان آن را میگیرند و با آن بازی میکنند. پس تقوای الهی را پیشه کن، مبادا فردا کسی باشی که در زباله دان کوفه به دار آویخته میشود.» <ref>مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، ج4، ص 188</ref> | ||
| − | + | یحیی بنزید (م125ق) نیز بعدها خبر داد که عمویم، امام باقر (ع)، به پدرم توصیه میکرد که از قیام بگذرد و به او تأکید کرد که این کار به نفع او نخواهد بود.<ref>الصحيفة السجادية، دفتر نشر الهادى، قم، 1376 ش، ص10</ref> | |
| − | + | از روایات نقل شده از امام صادق علیه السلام بر می آید که آن حضرت نیز با این قیام موافق نبوده است. گر چه عموی خود را انسان وارسته ای می دیده است: | |
| − | + | 1. در اصول کافی در کتاب حجّت مرحوم کلینی با اسناد خود از أبان از احْوَل (مومن الطاق) نقل میکند: که زید بن علی بن الحسین علیهم السّلام به طلب او فرستاد در زمانی که از ترس جاسوسان مخفی شده بود. مومن طاق می گوید: من به پیش او رفتم. به من گفت: ای ابا جعفر! اگر فردی از ما از تو یاری بخواهد آیا با او در قیام همراه میشوی؟ | |
در پاسخ او گفتم: اگر او پدر تو (حضرت علیّ بن الحسین) یا برادرت (حضرت امام محمّد باقر) باشد من برای حمایت او خروج میکنم. | در پاسخ او گفتم: اگر او پدر تو (حضرت علیّ بن الحسین) یا برادرت (حضرت امام محمّد باقر) باشد من برای حمایت او خروج میکنم. | ||
| سطر ۸۰: | سطر ۱۰۴: | ||
حضرت فرمودند: راه را از جلو و عقب و راست و چپ و بالا و پائین بر او بستی! و برای او راه برون رفتی نگذاشتی.<ref>اصول کافی، کلینی، چاپ اسلامیه، ج١، ص١٧٤</ref> | حضرت فرمودند: راه را از جلو و عقب و راست و چپ و بالا و پائین بر او بستی! و برای او راه برون رفتی نگذاشتی.<ref>اصول کافی، کلینی، چاپ اسلامیه، ج١، ص١٧٤</ref> | ||
| + | وجود برخی روایات در مورد زید و قیام او در بین روایات ائمه علیهم السلام موجب شده است که برخی قیام زید را مورد تایید ائمه علیهم السلام بدانند از جمله روایات زیر: | ||
| + | |||
| + | از عبدالله بن سیابه روایت شده که فرستادهای از بسام صیرفی با نامهای آمد که در آن نوشته بود: اما بعد، زید بن علی روز چهارشنبه، اول صفر، خروج کرد و چهارشنبه و پنجشنبه در قید حیات بود و روز جمعه کشته شد و فلانی و فلانی با او کشته شدند. پس ما بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم و نامه را به او دادیم. او آن را خواند و گریست! سپس فرمود: ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم! از خدا برای عمویم پاداش میطلبم، او عموی خوبی بود! عمویم مردی برای دنیا و آخرت ما بود. به خدا سوگند، عمویم شهید از دنیا رفت، مانند شهیدانی که با پیامبر، علی، حسن و حسین علیهم السلام به شهادت رسیدند.<ref>قاموس الرجال، تستري، محمدتقي، ج 4، ص 569.</ref> | ||
| + | |||
| + | در روایتی از [[امام رضا]] علیه السلام است که در پاسخ به [[مأمون]] فرمود: « همانا زید از علمای آل محمد بود. به خاطر خدای عز و جل غضب نمود و دشمنان خدا را کشت تا اینکه در راه او کشته شد. پدرم موسى بن جعفر عليهما السّلام برايم نقل كرد كه از پدرش جعفر بن محمّد بن علىّ عليهم السّلام چنين شنيد: خداوند عمويم زيد را رحمت كند، زيرا او مردم را به رضا (شخص پسنديده) از آل محمّد دعوت مىكرد و اگر پيروز مىشد، به آنچه مردم را بدان دعوت مىكرد، وفا مىنمود. و با من در باره قيامش مشورت نمود و من به او گفتم: عمو جان! اگر راضى هستى كه كشته شوى و در محلّه كناسه و جسدت را بردار آويزان كنند، اين كار را انجام بده. و بعد از رفتن زيد، حضرت صادق عليه السّلام فرمود: واى بر كسى كه فرياد او را بشنود و او را يارى نكند. | ||
| + | |||
| + | مأمون گفت: يا ابا الحسن! آيا رواياتى در مذمّت افرادى كه به ناحقّ ادّعاى امامت مىكنند، وارد نشده است؟ حضرت فرمود: زيد ادّعاى ناحقّ نمىكرد او متّقى تر از اين بود كه چنين كند، او مىگفت: شما را به شخصى مرضى و پسنديده از آل محمّد دعوت مىكنم، آن رواياتى كه وارد شده در مورد افرادى است كه ادّعا مىكنند خداوند آنان را به امامت تعيين كرده است و مردم را به غير دين خدا دعوت كرده و آنها را از راه خدا منحرف مىسازند. قسم به خدا كه زيد از مخاطبين اين آيه بود: «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ» (در راه خدا- آن طور كه شايسته جهاد در راه خداست- جهاد كنيد او شما را برگزيده است) (حجّ/78).<ref>شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1404 هـ ق، ج1، ص225، باب 25. ترجمه از: ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، مستفيد، حميد رضا و غفارى، على اكبر، نشر صدوق، تهران، 1372 ش، ص516 و 517</ref> | ||
| + | |||
| + | جمع بین این روایات با روایت های قبلی آن است که ائمه علیهم السلام با قیام زید مخالف بودند اما وقتی او در هر صورت قیام کرد از شیعیانی که در کوفه بوده و ندای یاری طلبی او را می شنیدهاند انتظار داشتهاند که او را تنها نگذارند و یاریش دهند و از این رو امام صادق علیه السلام فرمودند : «وای به حال کسی که ندای او را شنید، ولی اجابت نکرد» و نفرمودند: «وای به حال کسی که او را یاری نکرد» و با این بیان تأکید کردند که شنونده ندای وی پس از قیام باید به او پاسخ می داد و او را که در بین دشمنان اهل بیت علیهم السلام تنها نمی گذاشت. | ||
| + | |||
| + | ==زیدیه== | ||
| + | پس از درگذشت زید، شیعیانی که معتقد به اندیشه قیام به سیف و خروج علیه حاکم ظالم بودند، زید را به عنوان امام بدون نص دانسته و به زیدیه معروف شدند.<ref>عبدالله بن حمزه حسنی، الشافی، ج۳، ص ۱۰۹ و ۱۱۰.</ref> | ||
| + | |||
| + | ==مقالات مرتبط== | ||
| + | *[[قیام زید بن علی بن حسین (ع)]] | ||
| + | *[[قیام های پس از واقعه عاشورا]] | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
| − | + | *اصول کافی، کلینی، چاپ اسلامیه. | |
| − | * | + | *الصحيفة السجادية، دفتر نشر الهادى، قم، 1376 ش. |
| + | *الفتوح، ابن اعثم کوفی؛ تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱. | ||
| + | *الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، علی بن محمد؛ بیروت، دارصادر - داربیروت، ۱۹۶۵. | ||
| + | *انساب الاشراف، احمد بن یحیی؛ تحقیق محمد باقرمحمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977 | ||
| + | *تاریخ الطبری، طبری، محمد بن جریر؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967م. | ||
| + | *تجارب الامم، ابن مسکویه، ابوعلی؛ تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش. | ||
| + | *ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، مستفيد، حميد رضا و غفارى، على اكبر، نشر صدوق، تهران، 1372 ش | ||
| + | *دیدگاه ائمه(ع) درباره شخصیت و قیام زید بنعلی (بر اساس سیر و بستر تاریخی مناسبات زید بنعلی و پیشوایان امامیه (ع))، محمد حسین وحیدی، سایت تخصصی شیعه شناسی [https://shiastudy.ir/%D9%81%D8%B1%D9%82-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%D8%B9/%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D9%87/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%A6%D9%85%D9%87-%D8%B9-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%B2%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%B2%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B9] | ||
| + | *روزشمار تاریخ اسلام، تقی واردی، قم، دارالثقلین. | ||
*"زید بن علی بن الحسین"، ویکی نور. | *"زید بن علی بن الحسین"، ویکی نور. | ||
*"زید شهید منتقم خون اهل بیت علیهم السلام"، محمدجواد طبسى، مجله فرهنگ زیارت، ۱۳۹۰، شماره ۱۰. | *"زید شهید منتقم خون اهل بیت علیهم السلام"، محمدجواد طبسى، مجله فرهنگ زیارت، ۱۳۹۰، شماره ۱۰. | ||
| − | |||
| − | |||
*قاموس الرجال، محمدتقي تستری، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، چاپ دوم | *قاموس الرجال، محمدتقي تستری، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، چاپ دوم | ||
| − | * | + | *مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابو الفرج؛ تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بیتا. |
| + | *مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، محمد بن على، قم، نشر علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق. | ||
[[رده:وقایع ماه صفر]] | [[رده:وقایع ماه صفر]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲ اوت ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۵۶
زید بن علی بن الحسین (م ۱۲۱ق) فرزند امام زین العابدین علیهالسلام، از چهرههاى معروف و درخشان خاندان پیامبر و فردی عالم، پارسا و شجاع بود. او در عصر خلافت هشام بن عبدالملک بر ضد حکومت امویان در کوفه قیام نمود و سرانجام به شهادت رسید. گروهی از شیعیان، معتقد به امامت او شدند که به زیدیه مشهور هستند.
محتویات
ولادت و نسب
«زید بن علی» پسر امام سجاد (علیه السلام)، امام چهارم شیعیان است. و مادر او، کنیزی شایسته و بانجابت به نام حوراء است که مختار بن ابیعبیده ثقفی او را خرید و هنگامی که در چهره او آثار پاکی و بزرگی را مشاهده کرد، او را بهعنوان هدیه خدمت امام سجاد فرستاد. این بانو از امام دارای چهار فرزند شد که عبارتند از: زید، عمر، علی و خدیجه.
اگرچه تاریخ دقیق ولادت زید مشخص نیست، اما از تاریخ شهادت و سن او در هنگام شهادت مىتوان حدس زد که زید در چه سالى متولد شده است. چون زید در سال ١٢٠ یا ١٢١ به شهادت رسیده و از سوى دیگر شیخ مفید سن او را در هنگام شهادت ۴۲ سال مىداند[۱]؛ پس روشن مىشود که وى در حدود سال ۷۸ هجرى پا به عرصه وجود نهاده است.
شخصیت علمی و اخلاقی
شیخ مفید (م، ۴۱۳ ق) در الارشاد درباره شخصیت زید بن على علیهالسلام مى گوید: زید بن على بن حسین علیهالسلام پس از برادر بزرگوارش امام محمدباقر علیهالسلام، از سایر برادران خود بزرگوارتر و برتر بود. وى مردى پارسا، پرهیزکار، فقیه، سخاوتمند و دلاور بود که شمشیر بدست گرفت و با قیام خود امر به معروف و نهى از منکر کرد و از کشندگان امام حسین علیهالسلام خونخواهى نمود.[۲]
زید در علم کلام، فقه، حدیث و...، کتابهایی تألیف نمود، از جمله کتاب «الصفوة» که در باب مسئله امامت و خلافت ائمه(ع)، مباحثی را مطرح و بررسی کرده است. او در این کتاب با الهام و استمداد از قرآن و استدلال به بیش از ۱۵۰ آیه، مسئله امامت را بررسی کرده است.[۳] کتب دیگری نیز به زید بن علی منسوب کرده اند، از جمله: المجموع فی الفقه؛ أخبار زید بن علی؛ تثبیت الإمامة؛ مناسک یا منسک الحج؛ رسالة فی حقوق اللّه؛ کتاب فی الرد علی القدریة من القرآن و... .[۴]
برخی راویان از زید عبارتند از: امام صادق(علیهالسلام)؛ محمد بن مسلم زهری؛ شعبة بن حجاج؛ عبدالرحمن بن ابیالزناد؛ عبدالرحمن بن حارث بن عیاش؛ بسام صیرفی.
همچنین درباره شخصیت عبادى وى، زیاد بن منذر معروف به ابو الجارود گفت: من به مدینه رفته و از هر کسى درباره زید بن على علیهالسلام پرسش کردم، به من گفتند: ذاک حلیف القرآن؛ او حلیف (هم سوگند) قرآن است. همچنین هشام بن هشام گفت: از خالد بن صفوان که شخصیت زید بن على علیهالسلام را براى ما تعریف مى کرد، پرسیدم: زید را در کجا دیدار کردى؟ گفت: در رصافه کوفه. پرسیدم: او چگونه مردى بود؟ گفت ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود که اشکش جارى است.[۵]
قیام و شهادت زید
در زمان امام باقر علیهالسلام، زید برای شکایت از دست والی مدینه خالد بن عبدالملک به شام رفت اما خلیفه وقت اموی هشام بن عبدالملکنه تنها به شکایت هاى زید اعتنایى نکرد، بلکه به او و امام باقر علیه السلام توهین نمود. این جریان باعث شد که زید برای قیام انگیزهای قوی پیدا کند.
از برخى روایات بدست مى آید که شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهمالسلام در کوفه با آگاهى از روحیه مبارزه جویى زید بن على علیهالسلام و مخالفت پنهان و آشکار او با دستگاه خلافت بنى امیه، از او دعوت کردند که از مدینه به کوفه رفته و رهبریت قیام ضد اموى را بر عهده گیرد. زید با برادر بزرگوارش امام محمدباقر علیهالسلام در این باره مشورت کرد لیکن امام علیهالسلام او را از این کار باز داشت و قیام او را بی نتیجه دانست که منجر به شهادت او شده و آزار و اذیت بنی امیه را به شیعیان و خاندان اهل بیت زیادتر می کند.
اما در زمان امام صادق علیه السلام زید بن علی، داود بن علی بن عبدالله بن عباس و محمد بن عمر بن علی به عراق رفتند. در آن زمان خالد بن عبدالله قسری والی آنجا بود که از ورود آنها استقبال کرد و به آنها پولی بخشید و سپس به مدینه بازگشتند. پس از آن، خالد بن عبدالله قسری در سال ۱۲۰ هجری عزل شد و یوسف بن عمر ثقفی ولایت عراق را پس از او بر عهده گرفت. یوسف به هشام نامه ای نوشت و نامهای آنها و پولی که خالد به آنها بخشیده بود را به او اطلاع داد و ادعا نمود که خالد قسری شیعه اهل بیت است. او همچنین به هشام گفت که خالد زمینی را در مدینه به ده هزار دینار خریده و سپس زمین را به او بازگردانده است. هشام به والی مدینه نوشت که آنها را به دمشق بفرستد. هنگامی که آنها به نزد هشام رفتند، از آنها در این مورد سؤال کرد. آنها به دریافت هدیه اقرار کردند، اما بقیه موارد را انکار کردند. هشام آنها را قسم داد و آنها قسم خوردند، و او آنها را تصدیق کرد. سپس به آنها دستور داد که در بازگشت به عراق بروند تا با خالد این مساله را روبرو کنند.[۶]
هشام از آنجا که از طرف زید احساس خطر می کرد و در نامه خود به یوسف بن عمر نوشت: "هنگامی که زید بن علی نزد تو آمد، او را با خالد جمع کن و حتی یک ساعت هم در نزد تو نماند."[۷]
زمانی که زید و همراهانش نزد یوسف آمدند، یوسف به دنبال خالد فرستاد و او را حاضر کرد و آنها را با هم روبرو کرد و زید را از اتهامی که متوجه او بود تبرئه نمود. پس از آن زید می خواست در کوفه بماند اما یوسف بن عمر به او گفت: «امیرالمؤمنین به من دستور داده است که به محض ورودت به کوفه، تو را از آنجا خارج کنم.» و زید را با محافظت سربازان از کوفه خارج کرد تا به عذیب رسید و سربازان بازگشتند. اما زید بعد از درخواست شیعیان از او و پیمان و میثاق محکمی که با او برای یاری اش بستند، به کوفه بازگشت.[۸]
یوسف بن عمر زمانی از ورود زید به کوفه مطلع شد که خودش به حیره رفته بود و مردی به نام حکم بن صلت جانشین وی در کوفه بود. از اینرو به عامل خویش در کوفه، دستور داد او را از شهر خارج کند.[۹]
اما زید ده ماه در کوفه و بصره مخفیانه مردم را به نهضت و قیام و بیعت با خود دعوت می کرد[۱۰] و در این مدت زید در منازل شیعیان کوفه و بصره بسر می برد و گاه گاهی نیز به جهت امنیتی محل سکونتش را تغییر می داد.[۱۱] و مردم مخفیانه با او بیعت می کردند. گفته شده در این مدت پنجاه هزار نفر از کوفیان با او بیعت کردند؛[۱۲] این تعداد غیر از مردمی بودند که در مدائن و بصره و واسط و موصل و ری و گرگان با او بیعت کرده بودند.[۱۳] چرا که زید علاوه بر کوفه به دیگر شهرهای مهم عراق و حتی مراکز دوردست فرستادگانی را گسیل داشته بود تا برای او از مردم بیعت بگیرند.[۱۴] جمعیت بسیاری به نهضت زید پیوستند که از جمله آنان می توان به برخی علمای طراز اول اهل سنت همچون ابوحنیفه اشاره داشت، گفته شده زید نامه ای برای ابوحنفیه فرستاد و او را به کمک خود و جهاد بر ضد حکومت بنی امیه دعوت نمود، ابوحنیفه نیز برای زید کمک مالی فرستاد و با امکانات خود او را یاری داد.[۱۵]
در نهایت لو رفتن مقر زید و دستگیری و شهادت دو نفر از یاران نزدیک او و احتمال حمله غافلگیرانه دشمن، سبب شد که زید و یارانش زودتر دست به کار شوند و قبل از هجوم دشمن مواضع خود را مستحکم کنند و رسماً آماده نبرد گردند.[۱۶]
آنها شامگاه سه شنبه (مصادف با شب اول صفر) از شهر خارج شدند و خود را برای جنگ مهیا ساختند.[۱۷] یک روز قبل از خروج زید (یعنی روز سه شنبه) از طرف حکم بن صلت عامل یوسف بن عمر در کوفه حکومت نظامی اعلام شده، رهبران طوایف و نگهبانان و بزرگان و جنگاوران قوم[۱۸] و به نقلی همه مردم کوفه[۱۹] را در مسجد اعظم کوفه جمع نمودند. او دستور داد که منادی در شهر ندا دهد که «هر که به این دستور سرپیچی کند، حرمت از او برداشته می شود (و خونش هدر است)».[۲۰] درهای مسجد و بازار بسته شدند و مردم در آنجا زندانی شدند.[۲۱]
زید در این شب در بیرون کوفه به سر می برد، آن شب زید به همراه همراهان خود در بیابان آتش افروختند و دسته های نی آتش میزدند و با شعار «یا منصورُ اَمِت» شب را صبح کردند.[۲۲] اما از آن پنجاه هزار نفری که با او بیعت کرده اند، تنها دویست و هشتاد نفر[۲۳] و به نقلی سیصد نفر اطراف او را گرفته بودند.[۲۴]
زید در روز چهارشنبه اول صفر سال ۱۲۱ (یا ۱۲۲) هجری، قیام خود را آغاز نمود.[۲۵] و لشکر خود را به سوی شهر حرکت داد. نخستین برخورد در اطراف کوفه در منطقه صیادین (صائدین) انجام شد که به پیروزی یاران زید انجامید.[۲۶] با پیشروی یاران زید، جنگ به کوفه کشیده شد و زید به همراه تنی چند از یاران یارانش توانستند، خود را تا در مسجد برسانند آنان به دستور زید پرچمها و علمهای خود را به اهتزاز درآورده، داخل مسجد کردند تا مردم داخل مسجد پرچمها را ببینند.[۲۷] در این زمان نصر بن خزیمه از یاران زید فریاد زد: «ای اهل مسجد از خواری و ذلت به عزت درآیید، خارج شوید به سوی دین و دنیا چرا که اکنون نه دنیایی دارید و نه دینی».[۲۸]
اما کوفیان به این ندای او پاسخی ندادند و حرکتی از خود نشان ندادند تا اینکه لشکر تازه نفس یوسف بن عمر از راه رسیدند و به سوی مسجد آمدند و با زید و یارانش به نبرد پرداختند.[۲۹] زید و یارانش خود را به محله دیگر شهر (دار الرزق) رساندند،[۳۰] و به جنگ ادامه دادند که نبرد در این منطقه نیز با پیروزی زید و یارانش همراه بود.[۳۱] اولین روز جنگ با موفقیت نسبی یاران زید به پایان رسید.
نبرد سخت زید و یارانش در صبح روز دوم نیز پیروزی زید و یارانش را به دنبال داشت.[۳۲] اما در ادامه جنگ عمال اموی چون دیدند که سواران و پیادگان آنها را یارای نبرد با سواران و پیادگان زید و یارانش نیست، از یوسف بن عمر تقاضای تیرانداز کردند.[۳۳] با اعزام گروههای تیرانداز به صحنه جنگ و آغاز تیراندازی، کار بر زید و یارانش دشوار گردید. در این روز معاویة بن اسحاق فرمانده دیگر زید نیز به شهادت رسید[۳۴] و او را غرق در اندوه کرد. غروب این روز زید نیز بر اثر اصابت تیری که به پیشانی او اصابت کرد، به شدت مجروح گردید.[۳۵]
پس از مجروحیت زید، یارانش او را به منزل یکی از اصحاب به نام حران بن ابی کریمه برده،[۳۶] برای معالجه اش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانیاش،[۳۷] در روز جمعه سوم صفر سال صد و بیست و یک هجری،[۳۸] در سن چهل و دو[۳۹] یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید.[۴۰]
یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای اینکه جسدش بدست مأموران اموی نیفتند، او را تا «عباسیه» ببرند و در آنجا دفن کنند.[۴۱] آنها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند، سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد.[۴۲]
بازماندگان سپاه زید و فرزندان او از جمله یحیى بن زید، پس از دفن بدن وى پراکنده شده و بسیارى از آنان توانستند از کوفه گریخته و به شهرهاى دیگر روند. یوسف بن عمر که براى پیداکردن جسد زید جایزه مهمى تعیین کرده بود با راهنمایى یکى از آنانى که شاهد دفن وى بود، مدفن او را پیدا کرد و پس از نبش قبر سرش را از بدن جدا کرد و براى هشام بن عبدالملک در شام فرستاد و بدنش را در محله کناسه کوفه به دار آویخت.[۴۳]
هشام، پس از دریافت سر زید و نصب آن در شام، دستور داد آن را به مدینه بفرستند. حاکم مدینه به مدت هفت روز آن را در مسجد النبی صلی الله علیه و آله آویخت و اهالی این شهر را به دیدن آن و شنیدن خطبههای سخنرانان حکومتی که بر ضد اهل بیت علیهمالسلام سخن پراکنی میکردند، مجبور نمود. آنگاه این سر مطهر را به دستور هشام به مصر فرستاد. ابوحکم بن ابیابیض قیسی که حامل سر زید بود، در روز دهم جمادی الثانی سال ۱۲۲ قمری، آن را وارد مصر گردانید و اهالی این منطقه را برای دیدار از سر مقدس زید و ترساندن مخالفان حکومت تحت فشار قرار داد. هماکنون در حد فاصل قاهره و برکه قارون در نزدیکی مسجد ابن طولون، زیارتگاهی است که گفته میشود سر زید در آن مدفون است.[۴۴]
به همراه زید، بدن برخى از یاران نزدیک او چون نصر بن خزیمه، معاویة بن اسحاق و زیاد بن عبدالله فهرى نیز به دار آویخته شد. بدین ترتیب، قیامى که مى رفت ریشه ظلم و تجاوز را در جامعه اسلامى، به ویژه در منطقه عراق بخشکاند و نهال عدالت اسلامى را بارور کند، بدست دژخیمان خلیفه اموى به شکست و نابودى کشیده شد.
این واقعه، به همان صورتى که امام محمدباقر علیهالسلام و امام جعفرصادق علیهالسلام پیش گویى و پیش بینى کرده بودند، واقع گردید. به دستور دستگاه خلافت جسد زید و یارانش بر بالاى چوبه هاى دار باقى ماندند و براى نگهدارى از آن ها چهارصد نفر را مأمور کردند. پس از گذشت چهار سال که یحیى فرزند زید در خراسان قیام کرد و به شهادت رسید و سرش را نزد ولید بن یزید (دهمین خلیفه امویان) در شام بردند، وى دستور داد تا جسد زید را آتش زده و خاکسترش را بر باد دهند.[۴۵]
قیام زید در نظر ائمه علیهم السلام
مطابق با روایاتی که در منابع شیعه نقل شده، امام باقر علیه السلام قیام خود را به ضرر شیعه می دانسته و با قیام برادر کوچکترش زید نیز موافق نبوده است و سرنوشت شکست را برای این قیام پیشبینی نموده آن را به زید گوشزد می نمود. و در مورد اشتباه بودن قیام با او استدلال می کرد. چند مورد از روایات مربوط به این موضوع از این قرار است:
1. زيد بن على بن الحسين، خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و نامههائى از اهل كوفه همراه داشت كه او را به طرف خود خوانده و از اجتماع خود آگاهش نموده و از او خواسته بودند تا قیام کند، امام باقر عليه السلام به او فرمود: اين نامه ها از خود آنها شروع شده يا جواب نامه ايست كه به آنها نوشتهاى و ايشان را دعوت كردهاى؟ گفت: ايشان شروع كردهاند، زيرا حق ما را ميشناسند و قرابت ما را با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ميدانند و در كتاب خداى عز و جل وجوب دوستى و اطاعت ما را مىبينند و فشار و گرفتارى و بلا كشيدن ما را مشاهده ميكنند. امام باقر عليه السلام فرمود: اطاعت (مردم از پيشوا) از طرف خداى عز و جل واجب گشته و روشى است كه خدا آن را در پيشينيان امضاء كرده و در آخرين همچنان اجرا ميكند، و اطاعت نسبت به يك نفر از ماست و دوستى نسبت به همه ما (یعنی بر مردم واجب است که از یک نفر از ما که امام است اطاعت کنند اما واجب است که همه ما که خاندان پیامبر هستیم را دوست بدارند) و امر خدا نسبت به اوليایش جارى مىشود طبق حكمى متصل و فرمانى قطعى و آشكار و حتمى بودنى انجام شدنى و اندازهای بى كم و زياد و موعدى معين در وقتى معلوم (حاصل اينكه امور مربوط به امام از طرف خدا اندازه و مدتش معين مىشود و حتمى و قطعى و لا يتغير است) مبادا كسانى كه ايمان ثابتى ندارند، ترا سبك كنند، ايشان ترا در برابر خواست خدا هيچ گونه بىنيازى ندهند، شتاب مكن كه خدا بواسطه شتاب بندگانش شتاب نمیكند (زمان رسيدن دولت حق را پيش نمیاندازد) تو بر خدا سبقت مگير كه گرفتارى ناتوانت كند و به خاكت اندازد.
زيد در اينجا خشمگين شد و گفت: امام از ما خاندان آن كس نيست كه در خانه نشيند و پرده را بيندازد و از جهاد جلوگيرى كند. امام از ما خاندان كسى است كه از حوزه خود، دفاع كند و چنان كه سزاوار است. در راه خدا جهاد كند و نيز از رعيتش دفاع كند و دشمن را از حريم و پيرامونش براند.
امام باقر عليه السلام فرمود: اى برادر، تو آنچه را بخود نسبت دادى، حقيقة هم در خود مىبينى بطورى كه بتوانى براى آن دليلى از كتاب خدا يا برهانى از قول پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بياورى و يا نمونه و مانندى براى آن ذكر كنى؟ (يعنى تو كه خود را براى جهاد و زمامدارى مسلمين آماده كرده اى چنين شايستگى را در خود سراغ دارى؟) همانا خداى عز و جل حلال و حرامى وضع فرموده و چيزهائى را واجب ساخته و مثلهائى زده و سنتهائى را مقرر داشته و براى امامى كه به امر او قيام ميكند نسبت به اطاعتى كه براى او واجب ساخته، شبهه و ترديدى باقى نگذاشته تا امام بتواند امرى را پيش از رسيدن وقتش انجام دهد يا در راه خدا پيش از فرارسيدن موقعش جهاد كند. در صورتى كه خداى عز و جل در باره شكار ميفرمايد: «وقتى كه محرم هستيد شكار را نكشيد- 95 سوره 5» آيا كشتن شكار مهمتر است يا كشتن انسانى كه خدايش محترم شمرده، خدا براى هر چيز موعدى معين كرده، چنانچه ميفرمايد: «چون از احرام در آمديد شكار كنيد 3 سوره 5-» و فرموده است «شعائر خدا و ماههاى حرام را حلال نكنيد- 2 سوره 5-» و ماهها را شماره معلومى قرار داد (دوازده ماه) و چهار ماه از آن را حرام ساخت و فرمود: «چهار ماه در زمين گردش كنيد و بدانيد كه شما خدا را ناتوان نسازيد- 2 سوره 9-» سپس فرمود: «چون ماههاى حرام سپرى شد، مشركين را در هر كجا يافتيد بكشيد- 5 سوره 9-» پس براى كشتن موعدى قرار داد و باز فرموده است: «قصد بستن عقد زناشوئى نكنيد تا مدت مقرر بسر رسد» (عده زن سپرى شود) پس خدا براى هر چيزى موعدى و براى هر موعدى نوشتهاى مقرر داشته است.
اكنون اگر تو از پروردگارت گواهى دارى و نسبت بامر خود يقين دارى و كارت پيشت روشن است خود دانى و گر نه امرى را كه نسبت بآن شك و ترديد دارى پيرامونش نگرد، و براى از ميان رفتن سلطنتى كه روزيش را تمام نكرده و بپايان خود نرسيده و موعد مقررش نيامده قيام مكن، كه اگر پايانش برسد و روزيش بريده شود و موعد مقررش برسد، حكم قطعى بريده شود [فاصلهاى كه براى دولت حق رخ داده بود بريده شود] و نظام حق پيوسته گردد و خدا براى فرمانده و فرمانبر (دولت باطل) خوارى و زبونى در پى آرد، بخدا پناه ميبرم از امامى كه از وقتشناسى گمراه گردد، (وقت قيام و خروج خود را نشناسد) و فرمانبران نسبت بآن داناتر از فرمانده باشند (يعنى امام برحقى كه بحكم خدا سكوت و گوشهگيرى اختيار كرده از پيشواى باطلى كه بيجا و بيموقع قيام كرده داناتر باشد). برادرم! تو ميخواهى ملت و آئين مردمى را زنده كنى كه بآيات خدا كافر شدند و نافرمانى پيغمبرش كردند و بدون رهبرى خدا پيرو هواى نفس خود شدند و بدون دليلى از جانب خدا و فرمانى از پيغمبرش ادعاى خلافت كردند؟ برادرم! ترا در پناه خدا ميبرم از اينكه فردا در كناسه بدار آويخته شوى- آنگاه چشمان حضرت جوشيد و اشكش جارى شد- و فرمود: ميان ما و آنكه پرده ما را دريد و حق ما را انكار كرد و راز ما را فاش ساخت و ما را به غير جدمان نسبت داد و درباره ما چيزى گفت كه خود نگفتيم، خدا داور باشد.[۴۶]
در روایت دیگری آمده است که امام باقر (ع) به او فرمود: «ای زید، مثال قائم از اهل این خانه قبل از قیام مهدیشان، مانند جوجهای است که از لانهاش بیرون میآید، بدون اینکه بالهایش کاملاً شکل گرفته باشد. وقتی این کار را میکند، میافتد و کودکان آن را میگیرند و با آن بازی میکنند. پس تقوای الهی را پیشه کن، مبادا فردا کسی باشی که در زباله دان کوفه به دار آویخته میشود.» [۴۷]
یحیی بنزید (م125ق) نیز بعدها خبر داد که عمویم، امام باقر (ع)، به پدرم توصیه میکرد که از قیام بگذرد و به او تأکید کرد که این کار به نفع او نخواهد بود.[۴۸]
از روایات نقل شده از امام صادق علیه السلام بر می آید که آن حضرت نیز با این قیام موافق نبوده است. گر چه عموی خود را انسان وارسته ای می دیده است:
1. در اصول کافی در کتاب حجّت مرحوم کلینی با اسناد خود از أبان از احْوَل (مومن الطاق) نقل میکند: که زید بن علی بن الحسین علیهم السّلام به طلب او فرستاد در زمانی که از ترس جاسوسان مخفی شده بود. مومن طاق می گوید: من به پیش او رفتم. به من گفت: ای ابا جعفر! اگر فردی از ما از تو یاری بخواهد آیا با او در قیام همراه میشوی؟
در پاسخ او گفتم: اگر او پدر تو (حضرت علیّ بن الحسین) یا برادرت (حضرت امام محمّد باقر) باشد من برای حمایت او خروج میکنم.
احْولَ میگوید: زید بهمن گفت: من اراده خروج دارم، که با این قوم مجاهده نمایم، تو هم با من خروج کن.
من گفتم: چنین کاری نمیکنم فدایت گردم.
زید گفت: آیا جان خود را خیلی دوست داری، و از کمک ما دریغ میکنی؟
گفتم نه من یک جان بیش ندارم. اگر زمین دارای امام و حجّت باشد، آنکه از همراه شدن با تو تخلف کند نجات یافته و آنکه با تو خروج کند به هلاکت رسیده و اگر زمین دارای امام و حجّتی نیست، بنابراین افرادی که با تو خروج کنند یا نکنند در مرتبه مساوی، و در منزلت برابرند.
زید بهمن گفت: ای ابا جعفر! من با پدرم در سر سفره مینشستم، پدرم برای من لقمه بزرگ میگرفت، و لقمه داغ را سرد مینمود تا خنک شود و بهمن میداد، از روی دلسوزی و مهری که با من داشت؛ چگونه میشود برای من دلسوزی نکند، و از آتش دوزخ مرا نرهاند؟ آیا میشود تو را به دین خبردار کرده باشد، و مرا با خبر نکرده باشد؟
من به زید عرض کردم: فدایت شوم، روی دلسوزی که پدرت با تو برای رهانیدنت از آتش داشته، خبردارت نکرده است. چون خوف داشته است که آن را قبول نکنی و داخل در آتش شوی، و لیکن بهمن خبر داده تا اگر من اطاعت او را گردن نهم نجات پیدا میکنم، و اگر نپذیرم باکی نداشته است که داخل آتش گردم.
سپس به زید گفتم: فدایت شوم، آیا شما برترید یا انبیاء؟
زید گفت بلکه انبیاء برترند.
گفتم: یعقوب بهفرزندش یوسف گفت: «يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً، ای فرزند من، خواب خود را با برادران خود مگو زیرا آنها بر علیه تو مکر و حیله خواهند نمود.» چرا یعقوب برادران را از خواب یوسف خبر نکرد، و مخفی نمود؟ بهجهت آنکه بر فرزندش یوسف شفقت و مهربانی داشت و میدانست که در اثر افشاء خواب، یوسف را هلاک میکنند؛ همینطور پدرت چون بتو شفقت و مهر داشته، معرّفی امام را از تو مخفی داشته، چون میدانسته اگر بگوید، و قبول نکنی، داخل در آتش خواهی بود.
زید گفت: قسم بهخدا که چون این مطالب را گفتی من هم بهتو بگویم که صاحب تو (حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام) در مدینه بهمن خبر داد: که من کشته خواهم شد، و به دار آویخته میشوم! و در نزد آنحضرت صحیفهای است که در آن قتل، و به دار کشیده شدن من نوشته شده است.
احْوَل میگوید: من به حج رفتم و این جریان مناظره با زید را خدمت حضرت صادق علیه السلام بازگو نمودم.
حضرت فرمودند: راه را از جلو و عقب و راست و چپ و بالا و پائین بر او بستی! و برای او راه برون رفتی نگذاشتی.[۴۹]
وجود برخی روایات در مورد زید و قیام او در بین روایات ائمه علیهم السلام موجب شده است که برخی قیام زید را مورد تایید ائمه علیهم السلام بدانند از جمله روایات زیر:
از عبدالله بن سیابه روایت شده که فرستادهای از بسام صیرفی با نامهای آمد که در آن نوشته بود: اما بعد، زید بن علی روز چهارشنبه، اول صفر، خروج کرد و چهارشنبه و پنجشنبه در قید حیات بود و روز جمعه کشته شد و فلانی و فلانی با او کشته شدند. پس ما بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم و نامه را به او دادیم. او آن را خواند و گریست! سپس فرمود: ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم! از خدا برای عمویم پاداش میطلبم، او عموی خوبی بود! عمویم مردی برای دنیا و آخرت ما بود. به خدا سوگند، عمویم شهید از دنیا رفت، مانند شهیدانی که با پیامبر، علی، حسن و حسین علیهم السلام به شهادت رسیدند.[۵۰]
در روایتی از امام رضا علیه السلام است که در پاسخ به مأمون فرمود: « همانا زید از علمای آل محمد بود. به خاطر خدای عز و جل غضب نمود و دشمنان خدا را کشت تا اینکه در راه او کشته شد. پدرم موسى بن جعفر عليهما السّلام برايم نقل كرد كه از پدرش جعفر بن محمّد بن علىّ عليهم السّلام چنين شنيد: خداوند عمويم زيد را رحمت كند، زيرا او مردم را به رضا (شخص پسنديده) از آل محمّد دعوت مىكرد و اگر پيروز مىشد، به آنچه مردم را بدان دعوت مىكرد، وفا مىنمود. و با من در باره قيامش مشورت نمود و من به او گفتم: عمو جان! اگر راضى هستى كه كشته شوى و در محلّه كناسه و جسدت را بردار آويزان كنند، اين كار را انجام بده. و بعد از رفتن زيد، حضرت صادق عليه السّلام فرمود: واى بر كسى كه فرياد او را بشنود و او را يارى نكند.
مأمون گفت: يا ابا الحسن! آيا رواياتى در مذمّت افرادى كه به ناحقّ ادّعاى امامت مىكنند، وارد نشده است؟ حضرت فرمود: زيد ادّعاى ناحقّ نمىكرد او متّقى تر از اين بود كه چنين كند، او مىگفت: شما را به شخصى مرضى و پسنديده از آل محمّد دعوت مىكنم، آن رواياتى كه وارد شده در مورد افرادى است كه ادّعا مىكنند خداوند آنان را به امامت تعيين كرده است و مردم را به غير دين خدا دعوت كرده و آنها را از راه خدا منحرف مىسازند. قسم به خدا كه زيد از مخاطبين اين آيه بود: «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ» (در راه خدا- آن طور كه شايسته جهاد در راه خداست- جهاد كنيد او شما را برگزيده است) (حجّ/78).[۵۱]
جمع بین این روایات با روایت های قبلی آن است که ائمه علیهم السلام با قیام زید مخالف بودند اما وقتی او در هر صورت قیام کرد از شیعیانی که در کوفه بوده و ندای یاری طلبی او را می شنیدهاند انتظار داشتهاند که او را تنها نگذارند و یاریش دهند و از این رو امام صادق علیه السلام فرمودند : «وای به حال کسی که ندای او را شنید، ولی اجابت نکرد» و نفرمودند: «وای به حال کسی که او را یاری نکرد» و با این بیان تأکید کردند که شنونده ندای وی پس از قیام باید به او پاسخ می داد و او را که در بین دشمنان اهل بیت علیهم السلام تنها نمی گذاشت.
زیدیه
پس از درگذشت زید، شیعیانی که معتقد به اندیشه قیام به سیف و خروج علیه حاکم ظالم بودند، زید را به عنوان امام بدون نص دانسته و به زیدیه معروف شدند.[۵۲]
مقالات مرتبط
پانویس
- ↑ شيخ مفيد، الارشاد، ص٣٨۶.
- ↑ الارشاد (شیخ مفید)، ص ۵۲۰؛ کشف الغمه (اربلی)، ج ۲، ص ۳۳۵؛ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج ۴۶، ص ۱۸۶.
- ↑ عباس کمساری، «زید بن علی بن الحسین شهید قرآنی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله مبلغان، ص۵۲.
- ↑ سید عباس وزیری، «چگونگی پیدایش مذهب زیدیه و توسعه آن»، ص۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 46، ص 186.
- ↑ رک:الحیاة السیاسیة و الفکریة للزیدیة في المشرق الإسلامي، ص۴۹-۵۱
- ↑ يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج2، ص325.
- ↑ الحیاة السیاسیة و الفکریة للزیدیة في المشرق الإسلامي، ص۵۲-۵۴
- ↑ طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج۷، ص۱۶۷.
- ↑ مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج3، ص۱۳۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۷۲ و الفتوح، ج۸، ص۲۸۸ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۳۳ و تجارب الامم، ج3، ص۱۳۷.
- ↑ الفتوح، ج۸، ص۲۹۰ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۳۴.
- ↑ همان.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲ و تجارب الامم، ج3، ص۱۳۷ و احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقرمحمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص۲۳۷.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۱۴۱ و انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۹ و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دارابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۲، ص۹۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۰ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱ والفتوح، ج۸، ص۲۸۹ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲ والفتوح، پیشین، ص۲۸۹ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۳ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۱ و تجارب الامم، ص۱۴۲ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۲ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲ و الفتوح، ج۸، ص۲۹۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۲ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۳ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۳.
- ↑ الفتوح، ج۸، ص۲۹۰ و انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴۴.
- ↑ تجارب الامم، ج3، ص۱۴۲.
- ↑ تجارب الامم، ج3، ص۲۴۳ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص ۲۴۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۴.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۴ و الفتوح، ج۸، ص۲۹۱ و الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۵ و ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۹، ص۳۳۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۵.
- ↑ همان و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۵ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۵ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۵.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۳۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۵-۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۶ والفتوح، ج۸، ص۲۹۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶.
- ↑ انساب والاشراف، پیشین، ص۲۵۱ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۱۳۹.
- ↑ ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، ۱۹۹۳، ج۵، ص۲۵۱ و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۷۴ و مقاتل الطالبیین، ص۱۲۷.
- ↑ محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، ۱۴۲۳ و زید بن علی؛ مسند امام زید علیه السلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص۱۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۸۶ و تجارب الامم، ج3، ص۱۴۷ و مقاتل الطالبیین، ص۱۳۷.
- ↑ همان.
- ↑ نک: تاریخ الطبری، ج۷، ص ۱۸۸ و ۱۸۹؛ تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج ۱۹، ص ۴۵۶.
- ↑ الکنى والألقاب (شیخ عباس قمی)، ج ۱، ص ۲۳۱.
- ↑ نک: تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۱۸۹؛ الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ج ۸، ص ۱۲۲؛ تاریخ خلفا (رسول جعفریان)، ص ۶۵۰ و تاریخ دمشق (ابن عساکر عسقلانی)، ج ۱۹، ص ۴۵۶ و ۴۷۶.
- ↑ الکافی، کلینی، چاپ اسلامیه، ج1، ص 156 ترجمه از أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، ج2، ص170 تا 172
- ↑ مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، ج4، ص 188
- ↑ الصحيفة السجادية، دفتر نشر الهادى، قم، 1376 ش، ص10
- ↑ اصول کافی، کلینی، چاپ اسلامیه، ج١، ص١٧٤
- ↑ قاموس الرجال، تستري، محمدتقي، ج 4، ص 569.
- ↑ شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1404 هـ ق، ج1، ص225، باب 25. ترجمه از: ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، مستفيد، حميد رضا و غفارى، على اكبر، نشر صدوق، تهران، 1372 ش، ص516 و 517
- ↑ عبدالله بن حمزه حسنی، الشافی، ج۳، ص ۱۰۹ و ۱۱۰.
منابع
- اصول کافی، کلینی، چاپ اسلامیه.
- الصحيفة السجادية، دفتر نشر الهادى، قم، 1376 ش.
- الفتوح، ابن اعثم کوفی؛ تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.
- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، علی بن محمد؛ بیروت، دارصادر - داربیروت، ۱۹۶۵.
- انساب الاشراف، احمد بن یحیی؛ تحقیق محمد باقرمحمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977
- تاریخ الطبری، طبری، محمد بن جریر؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967م.
- تجارب الامم، ابن مسکویه، ابوعلی؛ تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، مستفيد، حميد رضا و غفارى، على اكبر، نشر صدوق، تهران، 1372 ش
- دیدگاه ائمه(ع) درباره شخصیت و قیام زید بنعلی (بر اساس سیر و بستر تاریخی مناسبات زید بنعلی و پیشوایان امامیه (ع))، محمد حسین وحیدی، سایت تخصصی شیعه شناسی [۱]
- روزشمار تاریخ اسلام، تقی واردی، قم، دارالثقلین.
- "زید بن علی بن الحسین"، ویکی نور.
- "زید شهید منتقم خون اهل بیت علیهم السلام"، محمدجواد طبسى، مجله فرهنگ زیارت، ۱۳۹۰، شماره ۱۰.
- قاموس الرجال، محمدتقي تستری، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، چاپ دوم
- مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابو الفرج؛ تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
- مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، محمد بن على، قم، نشر علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.




