منابع و پی نوشتهای ضعیف
جامعیت مقاله رعایت نشده است
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

معرفت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی ''''دانش'''<ref>فرهنگستان زبان و ادب فارسی از '''دانش''' به عنوان معادل '''Knowledge''' در انگل...' ایجاد کرد)
 
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''دانش'''<ref>فرهنگستان زبان و ادب فارسی از '''دانش''' به عنوان معادل '''Knowledge''' در انگلیسی استفاده کرده است. برای نمونه ''project management body of knowledge'' ''پیکرهٔ دانش مدیریت پروژه'' و ''knowledge-based platform'' ''مشی دانش‌محور'' معادل‌یابی شده‌اند. </ref> یا '''معرفت'''، ساختاری است برای تولید و ساماندهی یافته‌ها دربارهٔ جهان طبیعت، در قالب توضیحات و پیش‌بینی‌های آزمایش‌شدنی.<ref>Popper, Karl (2002) [1959]. The Logic of Scientific Discovery (2nd English ed.). New York, NY: Routledge Classics. p. 3. ISBN 0-415-27844-9. OCLC [http://www.worldcat.org/oclc/59377149 59377149]</ref>
+
واژه '''«معرفت»''' یا شناخت، کاربردهای مختلفی دارد. عامترین مفهوم آن مساوی با مطلق علم و آگاهی و اطلاع است و گاهی به ادراکات جزئی اختصاص داده می‌شود و زمانی به معنای بازشناسی به کار می‌رود؛ چنانکه گاهی هم به معنای علم مطابق با واقع و یقینی استعمال می‌گردد.<ref>آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح.</ref> علم معرفت‌تشناسی علمی است که درباره شناختهای [[انسان]] و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث می‌کند.
[[علم]] ''دانش‌شناسی''، با سه عنصر [[داده]]، [[اطلاعات]] و دانش سر و کار دارد. به عبارت دیگر، [[دانش‌شناسی]] به بحث و بررسی پیرامون دانش و عناصر سازنده آن، یعنی [[داده]] و [[اطلاعات]] می‌پردازد.<ref>ابرامی، هوشنگ. شناختی از دانش‌شناسی.</ref>
+
==مفهوم‌شناسی==
  
در [[یونان باستان]]، [[سقراط]]، سپس [[افلاطون]] و پس از او، [[ارسطو]]؛ به مخالفت با آراء پیشینیان پرداخته و اصول و قواعدی را به منظور مقابله با مغالطات و برای درست اندیشیدن و سنجش استدلال‌ها تدوین کردند.<ref>[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38262 تاریخچه معرفت‌شناسی در غرب<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
+
‌معرفت و عرفان، ادراک شیء است به‌ اندیشه و تدبر در اثر آن چیز، که اخصّ از [[علم]] می‌باشد؛ زیرا علم مطلق ادراک است و به تفکّر در خود شیء نیز حاصل می‌شود. به‌ عبارت‌ دیگر می‌توان گفت: معرفت اعم است؛ زیرا علم ادراک حقیقت شیء است و معرفت ادراک شیء است؛ خواه به حقیقت باشد یا به ظاهر و آثار.
  
مقارن با قرن پانزدهم میلادی، [[پژوهشگر|پژوهشگران]] در سراسر [[اروپا]] و [[خاورمیانه]]، قفسه‌های غبار گرفتهٔ ساختمان‌های قدیمی را جستجو کردند و دست‌نوشته‌های [[یونان|یونانی]] و [[روم|رومی]] را پیدا کردند. در نتیجه، نوشته‌های باقی‌مانده از نویسندگان کلاسیک از جمله [[افلاطون]]، [[سیسرو]]، [[سوفوکل]] و [[پلوتارک]] به دوران [[رنسانس]] رسید. مطالعهٔ این آثار، ''دانش نو'' نام گرفت.<ref>رنسانس، صفحهٔ ۱۳</ref> در آن زمان، ضمن احیای علاقه به نوشته‌های کلاسیک، به ارزش‌های فردی نیز توجه شد. این گرایش، [[انسانگرایی]] نام گرفت. زیرا طرفداران آن، به جای موضوعات روحانی، بیش از هر چیز، مسایل [[انسان|انسانی]] را در نظر گرفتند. انسانگرایی نیز مثل رنسانس، از [[ایتالیا]] ظهور کرد.<ref>رنسانس، صفحهٔ ۱۴</ref>
+
امّا معرفت «ربّ»، به تدبّر در آثار حاصل می‌شود، نه به‌ اندیشه در ذات او. از سوی‌ دیگر گفته می‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌داند و گفته نمی‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌شناسد؛ زیرا معرفت بر علمی اطلاق می‌شود که وصول به آن با تفکّر باشد و خدا از آن منزه است؛ بلکه علم خدا حضوری و بدون سابقه تفکّر و‌ اندیشه و غیرمسبوق به جهل و عدم است.  
  
در [[رنسانس]]، [[گالیله]]، [[فیزیک]] (علم [[طبیعت]]) را سکولار کرد و آن را از [[الهیات]] (علم فراطبیعت) مستقل دانست. از آن پس، تکیه گاه فیزیک، [[خرد]] [[انسان]] بود. گالیله می‌گفت :{{نقل قول|حقیقت  طبیعت همواره در برابر چشمان ماست. اما، برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت، اشکال هندسی، یعنی دایره، بیضی، مثلث و امثالهم است.<ref>سیر حکمت در اروپا، صفحه ۱۵۷-۱۴۹</ref>}}
+
از جمله فرق‌های معرفت و علم این است که گفته‌اند: ضدّ معرفت، انکار است، چنان‌که در [[قرآن مجید]] می‌فرماید: {{متن قرآن|«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّٰهِ ثُمَّ یُنکِرُونَها»}}؛<ref>[[سوره نحل]]، آیه۸۳.</ref> آنها نعمت خدا را می‌شناسند سپس آن را انکار می‌کنند.
 +
و می‌توان گفت: این هم اِشعار دارد بر اینکه معرفت از اموری است که در [[فطرت]] انسان است، به آنچه که به آن تعلق می‌گیرد، جهل مطلق ندارد. لذا اگر آن را نفی کرد، انکار است. و جهل یا اعم از عدم معرفت و عدم علم است، یا فقط ضدّ علم است.  
  
پس از آن، جریان فکری اصالت عقل، تحت تأثیر افکار افلاطون، توسط [[ریاضی|ریاضیدان]] و فیلسوف فرانسوی، [[رنه دکارت]] که ''پدر فلسفه جدید'' لقب گرفته، به وجود آمد.<ref>[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38262 تاریخچه معرفت‌شناسی در غرب<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref> دکارت، خرد بشری را به جای کتاب مقدس، [[سنت]] [[پاپ]]، کلیسا و فرمانروا قرار داد. دکارت، با این کار خویش، سوژه بزرگی آفرید.<ref>رنه دکارت، تأمل اندیشمندانه درباره فلسفه اولی، متن انگلیسی، ص ۶۶ تا ۷۸</ref>
+
بدیهی است آنچه موضوع [[تکلیف]] و منشأ [[ثواب]] و عقاب است، معرفت آگاهانه است و به عبارت دیگر، آنچه مهم است، آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسئولیت‌های انسانی و الهی راه‌یابی. آری، این‌گونه معرفت است که در آیات و روایات در تحصیل آن تاکید اکید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها [[عبادت]] مقبول و مفید، عبادتی است که توأم با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است که به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد، اما عبادت تکوینی در همه چیز موجود است که فرمود: {{متن قرآن|«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماوات وَ ما فی‌الْاَرْضِ...»}}؛<ref>[[سوره نحل]]، آیه۴۹.</ref> آنچه در آسمان‌ها و زمین است برای خدا سجده می‌کنند.... .
یکی دیگر از اندیشمندان این جریان فکری، [[لایبنیتز]] (۱۶۴۶ - ۱۷۱۶) فیلسوف، ریاضیدان و فیزیک‌دان آلمانی، می‌باشد که نخستین کسی بود که میان حقایق ضروری (منطقی) وحقایق حادث (واقعی) تمایز روشنی قائل شد.
 
بعد از جدا شدن [[راسل]] و جی. ای. مور از ایده‌آلیست‌ها و با پیگیری [[ویتگنشتاین]] که شاگرد [[راسل]] بود، [[اثبات گرایی]] شکل گرفت و تا دهه ۱۹۲۰ میلادی، در [[اتریش]]، این جریان فکری ادامه داشت. طبق نظرات ایشان، فقط، معرفتی، معنادار و مطابق با واقع است که تحقیق پذیر تجربی باشند. به قول [[آگوست کنت]]، ''پدر [[پوزیتویسم]]''، چون [[گزاره]]‌های [[متافیزیک|متافیزیکی]] قابل [[تجربه]] حسی نیستند، فلذا غیر [[علم|علمی]] بوده و مربوط به [[تاریخ]] هستند. این جریان فکری، توسط اعضای [[حلقه وین]] تأسیس شد و فلسفه‌ای را که به وجود آوردند که ''پوزیتویسم منطقی'' نام نهاده شد.<ref>[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38262 تاریخچه معرفت‌شناسی در غرب<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
 
  
'''دانِش''' عبارت است از مجموعه دانستنی‌هایی که بشر برای زندگی خود از آنها بهره می‌گیرد. در زمان‌های قدیم دانش بشر محدود بود و گاهی حتی یک نفر می‌توانست بیشتر دانش بشری را در [[حافظه]] خود جای دهد. اما به تدریج با رشد معلومات، دانستنی‌های بشر طبقه‌بندی شدند و حوزه‌های مختلف و تخصصی دانش شکل گرفت.
+
==اقسام معرفت==
 +
معرفت (شناخت)، سه معنا و یا به تعبیر دقیق‌تر سه کاربرد دارد:
  
== منابع ==
+
*شناخت گزاره‌ای یا دانستن: در این کاربرد، متعلق شناخت یک گزاره است و ما چیزی را به عنوان اطلاعات می‌پذیریم؛ مانند «می‌دانم که برخی قارچ‌ها سمی‌اند».
{{پانویس|۲}}
 
* [http://informationr.net/ir/8-1/paper142.html زوجیّت (duality) دانش] (انگلیسی)
 
  
* Hamlyn, D. W. ''The Theory of Knowledge'', Anchor Books, New York, ۱۹۷۰
+
*معرفت از مقوله مهارت یا بلد بودن: در این کاربرد، معرفت به معنای داشتن نوعی خاص از مهارت است و لذا متعلق معرفت نوعی توانایی است؛ مانند «می‌دانم چگونه رانندگی کنم».
 +
 
 +
*شناخت از راه آشنایی: آشنا بودن با کسی یا چیزی، مانند: «من فلانی را می‌شناسم»، یعنی با او آشنا هستم.
 +
 
 +
از میان این سه کاربرد، تنها معنای اول، یعنی «معرفت گزاره‌ای» است که در نظریه معرفت و مباحث معرفت‌شناسی مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرد. تحلیل معرفت گزاره‌ای، همواره یکی از مسائل اصلی معرفت‌شناسی بوده است و سابقه آن به یونان باستان برمی‌گردد.
 +
 
 +
==ابزارهای معرفت==
 +
اگر معلومات و شناخت هاى خود را با دقت ریشه یابى كنیم، خواهیم دید كه تمام معارف ما یا از طریق حواس حاصل مى شود، یا از طریق [[عقل]] و یا از طریق قلب. مى توان گفت كه حس و عقل و قلب، هم راه هاى شناخت هستند؛ زیرا [[انسان]] از این راه ها با هستى آشنا مى شود. و هم ابزار شناخت هستند، چون انسان با این ابزارها، هستى را كشف مى كند. همچنین مى توان گفت این سه منبع شناخت در انسان وجود دارند؛ زیرا منبع به معناى مركز و محلّ جوشش است و حس و عقل و قلب، محلّ جوشش شناخت ها و آگاهى هاى انسان اند.
 +
 
 +
به تعبیر ساده تر، در وجود انسان سه دریچه براى شناخت وجود دارد كه انسان با گشودن هر یك به شناخت ها و آگاهى هاى ویژه اى دست مى یابد. نام دریچه نخست حس، نام دریچه دوم، عقل و نام دریچه سوم، قلب است. حواس پنجگانه، روزنه هایى هستند كه ابتدایى ترین و سطحى ترین شناخت ها از هستى را براى انسان ایجاد مى كنند. چنانچه هر یك از این روزنه ها مسدود شود، شناخت ویژه آن از انسان سلب مى گردد. سخن معروفى است كه «من فقد حِسّا فقد علما»؛ یعنى كسى كه حسّى را از دست دهد، علمى را از دست داده است.
 +
 
 +
دومین منبع شناخت در وجود انسان، عقل است. عقل دریچه اى است كه انسان از طریق آن با فضاى گسترده تر و عمیق ترى از فضاى حسى آشنا مى شود. عقل عبارت است از مركز فكر و اندیشه، و از ویژگى هاى آن، تركیب، تجزیه، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم ذهنى است.
 +
 
 +
سومین منبع شناخت در وجود انسان، قلب است. قلب، دروازه اى است كه انسان از طریق آن به نحو گسترده تر و عمیق تر از فضاى حسّى و عقلى با جهان هستى آشنا مى شود. معناى قلب عبارت از مركز شناخت ها و آگاهى هایى است كه نه حسى است و نه عقلى، بلكه از عمق وجود انسان به طور ناخود آگاه مى جوشد. در مبحث شناخت، هر جا كه «قلب» به عنوان یكى از منابع شناخت در كنار «عقل» و «حس» مطرح مى شود، مقصود، به معناى مركز شناخت هاى غیر حسّى و غیر عقلى است. از راه دل و وجدان نیز می‏ توان، هم در زمینه‏ معرفت‏های اثباتی و هم در مورد معرفت‏های تبیینی بهره گرفت. آنچه انسان در درون خود وجدان می‏ کند و با وضوح و روشنی می‏ یابد، به گونه‏ ای که شک و تردید را بر نمی ‏تابد، برای او معتبر و سودمند است. این درک وجدانی و معرفت شهودی و درونی آنگاه معتبر و سودمند است که با مسلمات عقلی و شرعی تعارض نداشته باشد.
 +
 
 +
بنابراین، انسان علاوه بر شناخت هاى حسّى كه از راه حواس پنجگانه براى او حاصل مى شود، و شناخت هاى عقلى كه از راه اندیشه و فكر به وجود مى آید، یك سلسله شناخت هایى را در وجود خود مى یابد كه این شناخت ها نه حسّى است و نه عقلى؛ به این معنا كه نه منبع حس مى تواند این شناخت ها را تولید كند و نه منبع عقل، مانند: علاقه به فرزند، رحم و عطوفت، بى‌رحمى و [[قساوت قلب|قساوت]] و... . شناخت هاى عقلى و قلبى دو تفاوت دارند: یكى در مركز رابطه و دیگر در نحوه شناخت. مركز شناخت هاى عقلى، مغز است و مركز شناخت هاى قلبى، قلب (به معناى عضوی از بدن). همچنین شناخت عقلى، علم و دانستن است و شناخت قلبى، وجدان كردن و یافتن.<ref>مبانی شناخت، محمد محمدی ری‌شهری، صفحه ۱۶۱-۱۷۸.</ref>
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
 +
==منابع==
 +
*مبانی شناخت، محمد محمدی ری‌شهری، ۱۳۸۸ ش.
 +
*"سیری در شناخت‌شناسی معاصر؛ تعریف شناخت"، مرتضی‌علی نظارتی‌زاده، در دسترس در [http://rasekhoon.net/article/show/627903 سایت راسخون].
 +
*"معرفت"، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله صافی گلپایگانی.   
 +
*"معرفت (خودشناسی و خداشناسی)"، سایت اندیشه قم.   
 +
*"معرفت شناسی معرفت دینی"، علی ربانی گلپایگانی، کلام اسلامی، شماره ۲۵، ۱۳۷۷.
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= ضعیف
 +
|عنوان بندی مناسب= ضعیف
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= ضعیف
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= ضعیف
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 +
[[رده:تعاریف کلی]]
 +
[[رده:عرفان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۱۰

واژه «معرفت» یا شناخت، کاربردهای مختلفی دارد. عامترین مفهوم آن مساوی با مطلق علم و آگاهی و اطلاع است و گاهی به ادراکات جزئی اختصاص داده می‌شود و زمانی به معنای بازشناسی به کار می‌رود؛ چنانکه گاهی هم به معنای علم مطابق با واقع و یقینی استعمال می‌گردد.[۱] علم معرفت‌تشناسی علمی است که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث می‌کند.

مفهوم‌شناسی

‌معرفت و عرفان، ادراک شیء است به‌ اندیشه و تدبر در اثر آن چیز، که اخصّ از علم می‌باشد؛ زیرا علم مطلق ادراک است و به تفکّر در خود شیء نیز حاصل می‌شود. به‌ عبارت‌ دیگر می‌توان گفت: معرفت اعم است؛ زیرا علم ادراک حقیقت شیء است و معرفت ادراک شیء است؛ خواه به حقیقت باشد یا به ظاهر و آثار.

امّا معرفت «ربّ»، به تدبّر در آثار حاصل می‌شود، نه به‌ اندیشه در ذات او. از سوی‌ دیگر گفته می‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌داند و گفته نمی‌شود: خدا فلان‌ چیز را می‌شناسد؛ زیرا معرفت بر علمی اطلاق می‌شود که وصول به آن با تفکّر باشد و خدا از آن منزه است؛ بلکه علم خدا حضوری و بدون سابقه تفکّر و‌ اندیشه و غیرمسبوق به جهل و عدم است.

از جمله فرق‌های معرفت و علم این است که گفته‌اند: ضدّ معرفت، انکار است، چنان‌که در قرآن مجید می‌فرماید: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّٰهِ ثُمَّ یُنکِرُونَها»؛[۲] آنها نعمت خدا را می‌شناسند سپس آن را انکار می‌کنند. و می‌توان گفت: این هم اِشعار دارد بر اینکه معرفت از اموری است که در فطرت انسان است، به آنچه که به آن تعلق می‌گیرد، جهل مطلق ندارد. لذا اگر آن را نفی کرد، انکار است. و جهل یا اعم از عدم معرفت و عدم علم است، یا فقط ضدّ علم است.

بدیهی است آنچه موضوع تکلیف و منشأ ثواب و عقاب است، معرفت آگاهانه است و به عبارت دیگر، آنچه مهم است، آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسئولیت‌های انسانی و الهی راه‌یابی. آری، این‌گونه معرفت است که در آیات و روایات در تحصیل آن تاکید اکید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها عبادت مقبول و مفید، عبادتی است که توأم با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است که به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد، اما عبادت تکوینی در همه چیز موجود است که فرمود: «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماوات وَ ما فی‌الْاَرْضِ...»؛[۳] آنچه در آسمان‌ها و زمین است برای خدا سجده می‌کنند.... .

اقسام معرفت

معرفت (شناخت)، سه معنا و یا به تعبیر دقیق‌تر سه کاربرد دارد:

  • شناخت گزاره‌ای یا دانستن: در این کاربرد، متعلق شناخت یک گزاره است و ما چیزی را به عنوان اطلاعات می‌پذیریم؛ مانند «می‌دانم که برخی قارچ‌ها سمی‌اند».
  • معرفت از مقوله مهارت یا بلد بودن: در این کاربرد، معرفت به معنای داشتن نوعی خاص از مهارت است و لذا متعلق معرفت نوعی توانایی است؛ مانند «می‌دانم چگونه رانندگی کنم».
  • شناخت از راه آشنایی: آشنا بودن با کسی یا چیزی، مانند: «من فلانی را می‌شناسم»، یعنی با او آشنا هستم.

از میان این سه کاربرد، تنها معنای اول، یعنی «معرفت گزاره‌ای» است که در نظریه معرفت و مباحث معرفت‌شناسی مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرد. تحلیل معرفت گزاره‌ای، همواره یکی از مسائل اصلی معرفت‌شناسی بوده است و سابقه آن به یونان باستان برمی‌گردد.

ابزارهای معرفت

اگر معلومات و شناخت هاى خود را با دقت ریشه یابى كنیم، خواهیم دید كه تمام معارف ما یا از طریق حواس حاصل مى شود، یا از طریق عقل و یا از طریق قلب. مى توان گفت كه حس و عقل و قلب، هم راه هاى شناخت هستند؛ زیرا انسان از این راه ها با هستى آشنا مى شود. و هم ابزار شناخت هستند، چون انسان با این ابزارها، هستى را كشف مى كند. همچنین مى توان گفت این سه منبع شناخت در انسان وجود دارند؛ زیرا منبع به معناى مركز و محلّ جوشش است و حس و عقل و قلب، محلّ جوشش شناخت ها و آگاهى هاى انسان اند.

به تعبیر ساده تر، در وجود انسان سه دریچه براى شناخت وجود دارد كه انسان با گشودن هر یك به شناخت ها و آگاهى هاى ویژه اى دست مى یابد. نام دریچه نخست حس، نام دریچه دوم، عقل و نام دریچه سوم، قلب است. حواس پنجگانه، روزنه هایى هستند كه ابتدایى ترین و سطحى ترین شناخت ها از هستى را براى انسان ایجاد مى كنند. چنانچه هر یك از این روزنه ها مسدود شود، شناخت ویژه آن از انسان سلب مى گردد. سخن معروفى است كه «من فقد حِسّا فقد علما»؛ یعنى كسى كه حسّى را از دست دهد، علمى را از دست داده است.

دومین منبع شناخت در وجود انسان، عقل است. عقل دریچه اى است كه انسان از طریق آن با فضاى گسترده تر و عمیق ترى از فضاى حسى آشنا مى شود. عقل عبارت است از مركز فكر و اندیشه، و از ویژگى هاى آن، تركیب، تجزیه، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم ذهنى است.

سومین منبع شناخت در وجود انسان، قلب است. قلب، دروازه اى است كه انسان از طریق آن به نحو گسترده تر و عمیق تر از فضاى حسّى و عقلى با جهان هستى آشنا مى شود. معناى قلب عبارت از مركز شناخت ها و آگاهى هایى است كه نه حسى است و نه عقلى، بلكه از عمق وجود انسان به طور ناخود آگاه مى جوشد. در مبحث شناخت، هر جا كه «قلب» به عنوان یكى از منابع شناخت در كنار «عقل» و «حس» مطرح مى شود، مقصود، به معناى مركز شناخت هاى غیر حسّى و غیر عقلى است. از راه دل و وجدان نیز می‏ توان، هم در زمینه‏ معرفت‏های اثباتی و هم در مورد معرفت‏های تبیینی بهره گرفت. آنچه انسان در درون خود وجدان می‏ کند و با وضوح و روشنی می‏ یابد، به گونه‏ ای که شک و تردید را بر نمی ‏تابد، برای او معتبر و سودمند است. این درک وجدانی و معرفت شهودی و درونی آنگاه معتبر و سودمند است که با مسلمات عقلی و شرعی تعارض نداشته باشد.

بنابراین، انسان علاوه بر شناخت هاى حسّى كه از راه حواس پنجگانه براى او حاصل مى شود، و شناخت هاى عقلى كه از راه اندیشه و فكر به وجود مى آید، یك سلسله شناخت هایى را در وجود خود مى یابد كه این شناخت ها نه حسّى است و نه عقلى؛ به این معنا كه نه منبع حس مى تواند این شناخت ها را تولید كند و نه منبع عقل، مانند: علاقه به فرزند، رحم و عطوفت، بى‌رحمى و قساوت و... . شناخت هاى عقلى و قلبى دو تفاوت دارند: یكى در مركز رابطه و دیگر در نحوه شناخت. مركز شناخت هاى عقلى، مغز است و مركز شناخت هاى قلبى، قلب (به معناى عضوی از بدن). همچنین شناخت عقلى، علم و دانستن است و شناخت قلبى، وجدان كردن و یافتن.[۴]

پانویس

  1. آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح.
  2. سوره نحل، آیه۸۳.
  3. سوره نحل، آیه۴۹.
  4. مبانی شناخت، محمد محمدی ری‌شهری، صفحه ۱۶۱-۱۷۸.

منابع

  • مبانی شناخت، محمد محمدی ری‌شهری، ۱۳۸۸ ش.
  • "سیری در شناخت‌شناسی معاصر؛ تعریف شناخت"، مرتضی‌علی نظارتی‌زاده، در دسترس در سایت راسخون.
  • "معرفت"، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله صافی گلپایگانی.
  • "معرفت (خودشناسی و خداشناسی)"، سایت اندیشه قم.
  • "معرفت شناسی معرفت دینی"، علی ربانی گلپایگانی، کلام اسلامی، شماره ۲۵، ۱۳۷۷.



مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه