ارتداد: تفاوت بین نسخهها
جز (10پروژه: درج شناسه) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | اگر كسى كه مسلمان است، از دين اسلام بيرون | + | اگر كسى كه مسلمان است، از [[دين اسلام]] بيرون رود، او را در اصطلاح دينى «مُرتَد» گويند. برخی از موجبات «اِرتداد» از نظر فقیهان عبارتند از: انكار [[ضروریات دین|ضرورى دين]]؛ چيزى را كه از [[دین|دين]] نيست جزء دين شمردن؛ [[كفر]] ورزيدن به [[الله|خدا]] يا [[پیامبر اسلام|پیامبر]]. |
− | == | + | ==ارتداد در لغت و اصطلاح== |
− | در لغت به معناى رجوع و بازگشتن است <ref>صحاح اللّغة، 2/473</ref> و اسم مصدر آن، «رِدّة» است به معناى بازگشتن به همان راه كه آدمى از آن آمده است. كلمه «ردّة» تنها براى كافران كاربرد دارد؛ امّا معناى «ارتداد» عام است و براى غير كفر نيز بكار مىرود. <ref>مفردات راغب، 198.</ref> | + | «اِرتداد» در لغت به معناى رجوع و بازگشتن است<ref>صحاح اللّغة، 2/473</ref> و اسم مصدر آن، «رِدّة» است به معناى بازگشتن به همان راه كه آدمى از آن آمده است. كلمه «ردّة» تنها براى كافران كاربرد دارد؛ امّا معناى «ارتداد» عام است و براى غير [[كفر]] نيز بكار مىرود.<ref>مفردات راغب، 198.</ref> |
+ | |||
+ | متكلمان و فقيهان مسلمان درباره ارتداد، مفصل بحث كرده و تعاريف متعددى از آن به دست دادهاند. از جمله آنکه: حقيقت ارتداد، كفر پس از [[ايمان]] است.<ref>الانتصار، السّلسلة الينابيع الفقهيّة، 23/22.</ref> همچنين: ارتداد عبارت از كافر شدن است پس از آن كه آدمى اسلام آوَرَد و به اين حاصل مىشود كه اقرار كند: من از دين اسلام بيرون آمدم.<ref>جامع الشّتّات، 2/742</ref> و در تعريف ديگر آمده است: ارتداد، كفرِ پس از ايمان است؛ خواه كسى در اصل مسلمان بوده و كافر شده يا در اصل كافر بوده و مسلمان شده و آنگاه از اسلام بيرون آمده است.<ref>المبسوط فى فقه الاماميّة؛ السّلسلة الينابيع الفقيّه، 31/169</ref> | ||
==ارتداد در قرآن و روایت== | ==ارتداد در قرآن و روایت== | ||
− | [[قرآن كريم]] در آياتى پرشمار از ارتداد سخن گفته | + | [[قرآن كريم]] در آياتى پرشمار از ارتداد سخن گفته است؛<ref>[[سوره آل عمران]]/86؛ [[سوره مائده]]/21 و 54؛ [[سوره نحل]]/106.</ref> از جمله: «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا...»؛<ref>[[سوره بقره]]/109.</ref> «... وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ...»؛<ref>[[سوره بقره]]/217.</ref> «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا»؛<ref>[[سوره نساء]]/137.</ref> «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ».<ref>[[سوره محمد]]/25.</ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | در روايات [[معصوم|معصومین]] علیهم السلام نيز فراوان از ارتداد ياد شده است. در روايتى، از [[امام باقر]] علیه السلام مىپرسند كه مرتد كيست؟ مىفرمايد: «كسى است كه از اسلام روى گردانَد و به آنچه بر [[پیامبر اسلام|پيامبر]] صلی الله علیه و آله نازل شده است، [[كفر]] ورزد».<ref>وسائل الشّيعة، 18/ 544.</ref> | |
− | |||
− | |||
==موجبات ارتداد== | ==موجبات ارتداد== | ||
− | آنچه موجب ارتداد مىشود | + | آنچه موجب ارتداد مىشود در منابع فقهى محل بحث بوده و كارهايى مايه ارتداد شمرده شدهاند. از آن جمله است: انكار [[ضروریات دین|ضرورى دين]]؛ چيزى را كه از [[دین|دين]] نيست جزء دين شمردن؛ [[كفر]] ورزيدن به [[الله|خدا]] يا [[پیامبر اسلام|پیامبر]]؛ انجام كارى كه حاكى از بى [[ایمان|ايمانى]] است مانند [[سجده]] بر [[بت پرستی|بت]] يا توهين به مقدسات اسلامى.<ref>الدّروس، 2/51؛ شرح اللّمعة، 2/368؛ ايضاح الفوائد، 4/547؛ تحريرالوسيلة، 1/106</ref> |
− | == | + | ==انواع ارتداد== |
− | + | نظريّه مشهور [[شيعه]] اين است كه ارتداد بر دو گونه است: ارتداد فطرى و ارتداد ملّى. | |
− | مرتد فطرى كسى است كه مسلمان زاده شده است؛ يعنى چون نطفه او بسته گشته، پدر و مادرش مسلمان بودهاند يا يكى از آنان مسلمان بوده، اما او پس از | + | مرتد فطرى كسى است كه مسلمان زاده شده است؛ يعنى چون نطفه او بسته گشته، پدر و مادرش مسلمان بودهاند يا يكى از آنان مسلمان بوده، اما او پس از [[بلوغ|بلوغ]]، [[کفر|كافر]] شده است. حكم فقهى مرتد فطرى اين است كه [[توبه|توبهاش]] مقبول نيست. |
− | + | مرتد ملّى كسى است كه چون نطفه او بسته مىشده، پدر و مادرش كافر بودهاند؛ اما پس بلوغ مسلمان مىشود و دوباره كافر مىگردد.<ref>كشف الغطاء، 418؛ الخلاف، السّلسلة الينابيع الفقهيّة، 31/59؛ ارشاد الأذهان، 2/188؛ تحرير الوسيلة، 2/329.</ref> | |
==شروط ارتداد== | ==شروط ارتداد== | ||
− | + | فقهاى [[شيعه]] براى تحقّق ارتداد شرطهايى را معتبر دانستهاند كه بدون آنها كسى را نمىتوان مرتد دانست: | |
− | # بلوغ: بر سه قسم است: | + | #[[بلوغ|بلوغ]]: بر سه قسم است: |
− | # | + | #*بلوغ نكاح: آن است كه شخص بر زناشويى توانايى يابد. از اين رو احتلام فعلى شرط نيست. <ref>التبيان، 3/116.</ref> |
− | # | + | #*بلوغ حلم: مراد آن است كه شخص دچار احتلام گردد. یا هنگامى است كه انسان براى ورود بر والدين مىبايد اذن گيرد. |
− | # | + | #*بلوغ أشدّ: در اين باره ميان فقها اختلاف است. برخى آن را كمال عقل دانستهاند<ref>همان، 7/292.</ref> و برخى، بلوغ رشد شمرده و گفتهاند: بلوغ اشد عبارت از بلوغ نكاح و رشد است و هنگام آن غالباً هيجده سالگى است.<ref>الميزان، 7/376.</ref> برخى ديگر گفتهاند: بلوغ اشد آن است كه انسان از نظر قواى جسمانى به حدّ كمال برسد و هنگام آن، غالباً هيجده سالگى است.<ref>تفسير نمونه، 16/39.</ref> با بلوغ اشد، مرحله كودكى پايان مىپذيرد و تصرفات مالى با اين بلوغ روا مىگردد. |
− | # عقل: شيعه و سنى بر اين شرط متفقاند. ارتداد ديوانه و مست | + | #[[عقل]]: شيعه و [[اهل سنت|سنى]] بر اين شرط متفقاند. ارتداد ديوانه و مست ثابت نيست؛ زيرا عقل به ويژه در امور اعتقادى از شرطهاى بنيادى است.<ref>تحرير، 2/445.</ref> |
− | # اختيار: در برابر اجبار و اضطرار است. شيعيان بر اين شرط اتفاق نظر دارند. اگر كسى را مجبور به كفر كنند و از روى اكراه كفر بگويد، گفتارش لغو و بيهوده شمرده مىشود.<ref>شرايع الاسلام، 4/962؛ المبسوط السّلسلة الينابيع الفقهيّة، 31/180؛ الخلاف، همان، 31/66</ref> | + | #[[اختیار|اختيار]]: در برابر اجبار و اضطرار است. شيعيان بر اين شرط اتفاق نظر دارند. اگر كسى را مجبور به كفر كنند و از روى اكراه كفر بگويد، گفتارش لغو و بيهوده شمرده مىشود.<ref>شرايع الاسلام، 4/962؛ المبسوط السّلسلة الينابيع الفقهيّة، 31/180؛ الخلاف، همان، 31/66</ref> |
− | # قصد: كسى كه سخن كفرآميز بر زبان مىآورد، بايد با قصد و انگيزه و علم به معانى آنها را به زبان آورد. اگر در حال خواب، بيهوشى و حتى خشم كفر بگويد، نمىتوان او را مرتد دانست.<ref>تحريرالوسيلة، 2/445.</ref> | + | #[[قصد]]: كسى كه سخن كفرآميز بر زبان مىآورد، بايد با قصد و انگيزه و علم به معانى آنها را به زبان آورد. اگر در حال خواب، بيهوشى و حتى خشم كفر بگويد، نمىتوان او را مرتد دانست.<ref>تحريرالوسيلة، 2/445.</ref> |
==احكام ارتداد== | ==احكام ارتداد== | ||
− | الف. مجازات بدنى: فقهاى | + | الف. مجازات بدنى: فقهاى [[امامیه]] اگر مرتد، مرد باشد، ميان ارتداد فطرى و ملى فرق نهادهاند. مردى كه مرتد فطرى است به [[مرگ]] محكوم مىشود زیرا [[توبه]] او پذيرفته نيست. اما اگر مرتد ملى باشد، نخست او را به توبه وامىدارند و پس از سه روز مهلت اگر توبه نكرد، محكوم به مرگ است.<ref>ر.ك. وسائل الشيعه، 18/545.</ref> |
− | ب. مجازات مالى: در فقه اماميّه آمده است كه حق مالكيّت مرد و زن در ارتداد ملى محفوظ و تصرفات آنان صحيح است؛ امّا در ارتداد فطرى چنين نيست و مرد چون مرتد مىشود، بىدرنگ مالكيت او از ميان مىرود و اموالش ميان وارثان تقسيم مىگردد. دليل مجازات مالى مرتد فطرى، موثّقه عمار ساباطى است كه از [[امام صادق]] علیه السلام نقل كرده است: «هر مسلمانى كه از اسلام برگردد و پيامبرىِ پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله را منكر شود... بايد اموالش را ميان وارثان تقسيم كرد».<ref>وسائل الشّيعة، 18/545.</ref> | + | ب. مجازات مالى: در فقه اماميّه آمده است كه حق مالكيّت مرد و زن در ارتداد ملى محفوظ و تصرفات آنان صحيح است؛ امّا در ارتداد فطرى چنين نيست و مرد چون مرتد مىشود، بىدرنگ مالكيت او از ميان مىرود و اموالش ميان وارثان تقسيم مىگردد. دليل مجازات مالى مرتد فطرى، موثّقه عمار ساباطى است كه از [[امام صادق]] علیه السلام نقل كرده است: «هر مسلمانى كه از اسلام برگردد و پيامبرىِ [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله را منكر شود... بايد اموالش را ميان وارثان تقسيم كرد».<ref>وسائل الشّيعة، 18/545.</ref> |
− | ج. مجازات اجتماعى: به محض آن كه مردى مرتد شود، همسرش از او جدا مىگردد. فقهاى اماميّه بر آناند كه زن بايد براى ارتداد فطرى شوهر، عدّه وفات و براى ارتداد ملى عدّه طلاق نگاه دارد. | + | ج. مجازات اجتماعى: به محض آن كه مردى مرتد شود، همسرش از او جدا مىگردد. فقهاى اماميّه بر آناند كه زن بايد براى ارتداد فطرى شوهر، عدّه وفات و براى ارتداد ملى عدّه [[طلاق]] نگاه دارد. اگر مرتد ملّى توبه كند، مىتواند به همسر خويش رجوع نمايد؛ زيرا [[ازدواج|نكاح]] به صحّت خود باقى است. از ديگر احكام ارتداد اين است كه [[ذبح]] حيوان به دست شخص مرتد، شرعى نيست.<ref>ر.ك. وسائل الشّيعة، 18/548.</ref> |
− | |||
− | اگر مرتد ملّى توبه كند، مىتواند به همسر خويش رجوع نمايد؛ زيرا نكاح به صحّت خود باقى است. از ديگر احكام ارتداد اين است كه ذبح حيوان به دست شخص مرتد، شرعى نيست.<ref>ر.ك. وسائل الشّيعة، 18/548 | ||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
سطر ۵۸: | سطر ۵۰: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | جمعی از نویسندگان، | + | |
+ | * [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، جمعی از نویسندگان، ص 69-72، در دسترس در: [http://lib.eshia.ir/26356/1/69 کتابخانه فقاهت]، بازیابی: 8 بهمن 1391. | ||
{{سنجش کیفی | {{سنجش کیفی | ||
|سنجش=شده | |سنجش=شده | ||
سطر ۷۷: | سطر ۷۰: | ||
[[رده:احکام قضایی و جزایی]] | [[رده:احکام قضایی و جزایی]] | ||
[[رده: مقاله های مهم]] | [[رده: مقاله های مهم]] | ||
+ | <references /> |
نسخهٔ ۱۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۳۵
اگر كسى كه مسلمان است، از دين اسلام بيرون رود، او را در اصطلاح دينى «مُرتَد» گويند. برخی از موجبات «اِرتداد» از نظر فقیهان عبارتند از: انكار ضرورى دين؛ چيزى را كه از دين نيست جزء دين شمردن؛ كفر ورزيدن به خدا يا پیامبر.
محتویات
ارتداد در لغت و اصطلاح
«اِرتداد» در لغت به معناى رجوع و بازگشتن است[۱] و اسم مصدر آن، «رِدّة» است به معناى بازگشتن به همان راه كه آدمى از آن آمده است. كلمه «ردّة» تنها براى كافران كاربرد دارد؛ امّا معناى «ارتداد» عام است و براى غير كفر نيز بكار مىرود.[۲]
متكلمان و فقيهان مسلمان درباره ارتداد، مفصل بحث كرده و تعاريف متعددى از آن به دست دادهاند. از جمله آنکه: حقيقت ارتداد، كفر پس از ايمان است.[۳] همچنين: ارتداد عبارت از كافر شدن است پس از آن كه آدمى اسلام آوَرَد و به اين حاصل مىشود كه اقرار كند: من از دين اسلام بيرون آمدم.[۴] و در تعريف ديگر آمده است: ارتداد، كفرِ پس از ايمان است؛ خواه كسى در اصل مسلمان بوده و كافر شده يا در اصل كافر بوده و مسلمان شده و آنگاه از اسلام بيرون آمده است.[۵]
ارتداد در قرآن و روایت
قرآن كريم در آياتى پرشمار از ارتداد سخن گفته است؛[۶] از جمله: «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا...»؛[۷] «... وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ...»؛[۸] «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا»؛[۹] «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ».[۱۰]
در روايات معصومین علیهم السلام نيز فراوان از ارتداد ياد شده است. در روايتى، از امام باقر علیه السلام مىپرسند كه مرتد كيست؟ مىفرمايد: «كسى است كه از اسلام روى گردانَد و به آنچه بر پيامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است، كفر ورزد».[۱۱]
موجبات ارتداد
آنچه موجب ارتداد مىشود در منابع فقهى محل بحث بوده و كارهايى مايه ارتداد شمرده شدهاند. از آن جمله است: انكار ضرورى دين؛ چيزى را كه از دين نيست جزء دين شمردن؛ كفر ورزيدن به خدا يا پیامبر؛ انجام كارى كه حاكى از بى ايمانى است مانند سجده بر بت يا توهين به مقدسات اسلامى.[۱۲]
انواع ارتداد
نظريّه مشهور شيعه اين است كه ارتداد بر دو گونه است: ارتداد فطرى و ارتداد ملّى.
مرتد فطرى كسى است كه مسلمان زاده شده است؛ يعنى چون نطفه او بسته گشته، پدر و مادرش مسلمان بودهاند يا يكى از آنان مسلمان بوده، اما او پس از بلوغ، كافر شده است. حكم فقهى مرتد فطرى اين است كه توبهاش مقبول نيست.
مرتد ملّى كسى است كه چون نطفه او بسته مىشده، پدر و مادرش كافر بودهاند؛ اما پس بلوغ مسلمان مىشود و دوباره كافر مىگردد.[۱۳]
شروط ارتداد
فقهاى شيعه براى تحقّق ارتداد شرطهايى را معتبر دانستهاند كه بدون آنها كسى را نمىتوان مرتد دانست:
- بلوغ: بر سه قسم است:
- بلوغ نكاح: آن است كه شخص بر زناشويى توانايى يابد. از اين رو احتلام فعلى شرط نيست. [۱۴]
- بلوغ حلم: مراد آن است كه شخص دچار احتلام گردد. یا هنگامى است كه انسان براى ورود بر والدين مىبايد اذن گيرد.
- بلوغ أشدّ: در اين باره ميان فقها اختلاف است. برخى آن را كمال عقل دانستهاند[۱۵] و برخى، بلوغ رشد شمرده و گفتهاند: بلوغ اشد عبارت از بلوغ نكاح و رشد است و هنگام آن غالباً هيجده سالگى است.[۱۶] برخى ديگر گفتهاند: بلوغ اشد آن است كه انسان از نظر قواى جسمانى به حدّ كمال برسد و هنگام آن، غالباً هيجده سالگى است.[۱۷] با بلوغ اشد، مرحله كودكى پايان مىپذيرد و تصرفات مالى با اين بلوغ روا مىگردد.
- عقل: شيعه و سنى بر اين شرط متفقاند. ارتداد ديوانه و مست ثابت نيست؛ زيرا عقل به ويژه در امور اعتقادى از شرطهاى بنيادى است.[۱۸]
- اختيار: در برابر اجبار و اضطرار است. شيعيان بر اين شرط اتفاق نظر دارند. اگر كسى را مجبور به كفر كنند و از روى اكراه كفر بگويد، گفتارش لغو و بيهوده شمرده مىشود.[۱۹]
- قصد: كسى كه سخن كفرآميز بر زبان مىآورد، بايد با قصد و انگيزه و علم به معانى آنها را به زبان آورد. اگر در حال خواب، بيهوشى و حتى خشم كفر بگويد، نمىتوان او را مرتد دانست.[۲۰]
احكام ارتداد
الف. مجازات بدنى: فقهاى امامیه اگر مرتد، مرد باشد، ميان ارتداد فطرى و ملى فرق نهادهاند. مردى كه مرتد فطرى است به مرگ محكوم مىشود زیرا توبه او پذيرفته نيست. اما اگر مرتد ملى باشد، نخست او را به توبه وامىدارند و پس از سه روز مهلت اگر توبه نكرد، محكوم به مرگ است.[۲۱]
ب. مجازات مالى: در فقه اماميّه آمده است كه حق مالكيّت مرد و زن در ارتداد ملى محفوظ و تصرفات آنان صحيح است؛ امّا در ارتداد فطرى چنين نيست و مرد چون مرتد مىشود، بىدرنگ مالكيت او از ميان مىرود و اموالش ميان وارثان تقسيم مىگردد. دليل مجازات مالى مرتد فطرى، موثّقه عمار ساباطى است كه از امام صادق علیه السلام نقل كرده است: «هر مسلمانى كه از اسلام برگردد و پيامبرىِ پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله را منكر شود... بايد اموالش را ميان وارثان تقسيم كرد».[۲۲]
ج. مجازات اجتماعى: به محض آن كه مردى مرتد شود، همسرش از او جدا مىگردد. فقهاى اماميّه بر آناند كه زن بايد براى ارتداد فطرى شوهر، عدّه وفات و براى ارتداد ملى عدّه طلاق نگاه دارد. اگر مرتد ملّى توبه كند، مىتواند به همسر خويش رجوع نمايد؛ زيرا نكاح به صحّت خود باقى است. از ديگر احكام ارتداد اين است كه ذبح حيوان به دست شخص مرتد، شرعى نيست.[۲۳]
پانویس
- ↑ صحاح اللّغة، 2/473
- ↑ مفردات راغب، 198.
- ↑ الانتصار، السّلسلة الينابيع الفقهيّة، 23/22.
- ↑ جامع الشّتّات، 2/742
- ↑ المبسوط فى فقه الاماميّة؛ السّلسلة الينابيع الفقيّه، 31/169
- ↑ سوره آل عمران/86؛ سوره مائده/21 و 54؛ سوره نحل/106.
- ↑ سوره بقره/109.
- ↑ سوره بقره/217.
- ↑ سوره نساء/137.
- ↑ سوره محمد/25.
- ↑ وسائل الشّيعة، 18/ 544.
- ↑ الدّروس، 2/51؛ شرح اللّمعة، 2/368؛ ايضاح الفوائد، 4/547؛ تحريرالوسيلة، 1/106
- ↑ كشف الغطاء، 418؛ الخلاف، السّلسلة الينابيع الفقهيّة، 31/59؛ ارشاد الأذهان، 2/188؛ تحرير الوسيلة، 2/329.
- ↑ التبيان، 3/116.
- ↑ همان، 7/292.
- ↑ الميزان، 7/376.
- ↑ تفسير نمونه، 16/39.
- ↑ تحرير، 2/445.
- ↑ شرايع الاسلام، 4/962؛ المبسوط السّلسلة الينابيع الفقهيّة، 31/180؛ الخلاف، همان، 31/66
- ↑ تحريرالوسيلة، 2/445.
- ↑ ر.ك. وسائل الشيعه، 18/545.
- ↑ وسائل الشّيعة، 18/545.
- ↑ ر.ك. وسائل الشّيعة، 18/548.
منابع
- فرهنگ شیعه، جمعی از نویسندگان، ص 69-72، در دسترس در: کتابخانه فقاهت، بازیابی: 8 بهمن 1391.