بابل: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
__notoc__
  
 +
'''«بابِل»''' شهرى‌ باستانى در [[بین النهرین|بین‌النهرین]] ([[عراق]] کنونی) است و نام آن یک بار در [[قرآن|قرآن کریم]] آمده است. شهر بابِل را محل مناظره [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام با [[نمرود]] و به آتش افکندن آن حضرت دانسته‌اند، که در قرآن به آن اشاره شده است.
  
__TOC__
+
== تاریخ بابل ==
 +
ویرانه‌هاى شهر بابِل<ref>این واژه در عبرى «بابل»، در یونانى «بابیلون» و در اصل "Bab-illu" و پیش‌تر "Bab-illim" به معناى دروازه خدا بوده است. (التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۰۴؛ نثر طوبى، ص‌۶۰‌).</ref> هم‌اکنون بر کرانه رود [[فرات]]، نزدیک [[حله]] کنونى و ۸۸ کیلومترى جنوب [[بغداد]] قرار دارد.<ref>Britanica: Babylon.</ref> منطقه تمدنى بابل نیز در جنوب [[بین النهرین|بین النهرین]] از بغداد تا خلیج فارس امتداد داشته<ref>Britanica: Babylonia.</ref> و همواره میدان نزاع سومریان و اکدیان (سامی ها) و بعدها آشوریان و بابلیان بوده است.<ref>ر.ک: بابل تاریخ مصور، ص‌۴۴‌ـ‌۱۹۳؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۱۵‌ـ‌۱۷۲؛>Babylonia</ref>
  
شهرى‌ باستانى در بين‌النهرين، محل به آتش افكندن ابراهيم عليه السلام. اين واژه در عبرى «بابل» يا «باول»، در يونانى «بابيلون» و در اصل "Bab-illu" و پيش‌تر "Bab-illim" به معناى دروازه خدا بوده است.<ref>التحقيق، ج‌1، ص‌204؛ نثر طوبى، ص‌60‌، «بابل».</ref> ويرانه‌هاى شهر بابل هم‌اكنون بر كرانه رود فرات، نزديك حله كنونى و 88 كيلومترى جنوب بغداد قرار دارد.<ref>Britanica: Babylon.</ref>
+
بابل از لحاظ تاریخ و نژاد مردم‌ آن نتیجه آمیختن اکدیان و سومریان، البته با‌ غلبه عنصر سامى است.<ref>ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۱۷۱.</ref> از آغاز شهر بابل اطلاع دقیقى در دست نیست؛ اما چون این واژه، ریشه سومرى یا سامى شناخته شده‌اى ندارد باید میراثى از ساکنان پیش از سومر باشد.<ref>Judaica: Babylon.</ref>
  
منطقه تمدنى بابل نيز در جنوب بين النهرين از [[بغداد]] تا خليج فارس امتداد داشته<ref>Britanica: Babylonia.</ref> و همواره ميدان نزاع سومريان و اكديان (سامي ها) و بعدها آشوريان و بابليان بوده است.<ref>ر.ك: بابل تاريخ مصور، ص‌44‌ـ‌193؛ تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج‌2، ص‌15‌ـ‌172؛>Babylonia</ref> بابل از لحاظ تاريخ و نژاد مردم‌ آن نتيجه آميختن اكديان و سومريان، البته با‌ غلبه عنصر سامى است.<ref>اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌171.</ref> از آغاز شهر بابل اطلاع دقيقى در دست نيست؛ اما چون اين واژه، ريشه سومرى يا سامى شناخته شده‌اى ندارد بايد ميراثى از ساكنان پيش از سومر باشد.<ref>Judaica: Babylon.</ref>
+
حمورابى، تدوین‌کننده اولین قانون نامه<ref>ر.ک: آغاز قانون‌گذارى، ص‌۱۴۷‌ـ‌۲۰۲.</ref> شناخته شده (موسوم به قانون حمورابى) از مشهورترین و مقتدرترین پادشاهان بابل از سلسله نخست بابلى در سده ۱۸ پیش از میلاد بر این شهر حکم راند.<ref>تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۵۹.</ref> [[بخت نصر]] (نِبوکد نُصَّر) (۵۶۲ ـ ۶۰۵ ق.م) از سلسله چهارم بابلى (کلدانیان) از دیگر پادشاهان مشهور بابل است.<ref>نبوخذ نصر الثانى، ص‌۵۸‌ـ‌۵۹‌.</ref> وى به سبب حمله به اورشلیم و اسیرکردن [[یهود|یهودیان]] و بازتاب وسیع آن در کتاب مقدس شهرت فراوانى یافته است.<ref>ر.ک: نبوخذ نصر الثانى، ص‌۷۹-۸۳‌؛ کتاب مقدس: دوم پادشاهان، ۲۴: ۱‌ـ‌۲، ۲۵: ۱‌ـ‌۷؛ دوم تواریخ، ۳۶.</ref> بابل شکوهمندترین دوران خود را در این زمان تجربه مى‌کرد. قصرهاى بزرگ و باغ هاى معلق، معابد و زیگورات هاى بلند، خیابان هاى مستقیم، دیوارهاى عظیم دفاعى، پل هاى متحرک و کانال هاى آبرسانى، آن را به بزرگ‌ترین و شکوهمندترین پایتخت دنیاى قدیم تبدیل کرده بود.<ref>ر.ک: تاریخ بابل، ص‌۸۳-۸۴؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۱۴۸-۱۶۰؛ نبوخد نصرالثانى، ص‌۹۵-۱۱۰.</ref>
  
حمورابى، تدوين‌كننده اولين قانون نامه<ref>ر.ك: آغاز قانون‌گذارى، ص‌147‌ـ‌202.</ref> شناخته شده (موسوم به قانون حمورابى) از مشهورترين و مقتدرترين پادشاهان بابل از سلسله نخست بابلى در سده 18 پيش از ميلاد بر اين شهر حكم راند.<ref>تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج‌2، ص‌59.</ref> بخت نصر (نِبوكد نُصَّر) (562 ـ 605 ق.م) از سلسله چهارم بابلى (كلدانيان) از ديگر پادشاهان مشهور بابل است.<ref>نبوخذ نصر الثانى، ص‌58‌ـ‌59‌.</ref>
+
در کتاب مقدس، اشاره‌هایى به عظمت و شکوه بابل شده است<ref>کتاب مقدس: اشعیا، ۱۳:۱۹؛ ارمیا، ۵۱: ۵۳-۵۸‌.</ref> و هرودوت، شگفتی هاى فراوانى از آن نقل مى‌کند که با وجود کاوشهاى باستان‌شناسى اخیر، چندان دور از واقعیت نیست.<ref>تاریخ هرودوت، ص‌۱۱۶-۱۲۳.</ref>
  
وى به سبب حمله به اورشليم و اسيركردن يهوديان و بازتاب وسيع آن در كتاب مقدس شهرت فراوانى يافته است.<ref>ر.ك: نبوخذ نصر الثانى، ص‌79-83‌؛ كتاب مقدس: دوم پادشاهان، 24: 1‌ـ‌2، 25: 1‌ـ‌7؛ دوم تواريخ، 36.</ref> بابل شكوهمندترين دوران خود را در اين زمان تجربه مى‌كرد. قصرهاى بزرگ و باغ هاى معلق، معابد و زيگورات هاى بلند، خيابان هاى مستقيم، ديوارهاى عظيم دفاعى، پل هاى متحرك و كانال هاى آبرسانى، آن را به بزرگ‌ترين و شكوهمندترين پايتخت دنياى قديم تبديل كرده بود.<ref>ر.ك: تاريخ بابل، ص‌83-84؛ تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج‌2، ص‌148-160؛ نبوخد نصرالثانى، ص‌95-110.</ref>
+
بابل در سال ۵۳۹ ق.م به دست کورش هخامنشى فتح شد و یهودیان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند که به اورشلیم بازگردند.<ref>بابل تاریخ مصور، ص‌۲۰۷.</ref> در سال ۳۳۱ ق.م نیز اسکندر مقدونى بر آن سلطه یافت و آن را پایتخت خود گرداند؛<ref>تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۱۷۱.</ref> ولى مرگ ناگهانى وى باعث آشفتگى در امپراتورى شد و بابل به تدریج اهمیت خود را از دست داد.<ref>تاریخ بابل، ص‌۱۷۳‌ـ‌۱۷۴.</ref>
  
در كتاب مقدس، اشاره‌هايى به عظمت و شكوه بابل شده است<ref>كتاب مقدس: اشعيا، 13:19؛ ارميا، 51: 53-58‌.</ref> و هرودوت، شگفتي هاى فراوانى از آن نقل مى‌كند كه با وجود كاوشهاى باستان‌شناسى اخير چندان دور از واقعيت نيست.<ref>تاريخ هرودوت، ص‌116-123.</ref>
+
== فرهنگ و دین در بابل ==
 +
ارتباط عمیقى میان ادیان بین النهرین مى‌توان یافت که همگى ریشه در [[فرهنگ]] سومرى دارد.<ref>ر.ک: ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۱، ۲۲۰؛ تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۷۷، ۲۸۵.</ref> همه دولت شهرهاى بین‌النهرین گروه خدایان واحدى را مى‌پرستیدند، با این حال هر دولت شهر، خداى نگهبان خاص خود را داشت که خداى برتر آنان به شمار مى‌رفت.<ref>ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۲.</ref> ادیان ساکنان بین النهرین، بیشتر جنبه کاربردى داشت. وابستگى شدید زندگى و اقتصاد ساکنان بابل به طبیعت به ویژه زمین و آب، آنان را وامى‌داشت تا براى پدیده‌هاى طبیعى، باطنى را تجسم کنند که پرستش آن به افزایش آن پدیده مى‌انجامد.<ref>Enc. of Religion : Mesopotamian Religions؛ ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۳ - ۲۰۶.</ref>
  
بابل در سال 539 ق.م به دست كورش هخامنشى فتح شد و يهوديان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند كه به اورشليم بازگردند.<ref>بابل تاريخ مصور، ص‌207.</ref> در سال 331 ق.م نيز اسكندر مقدونى بر آن سلطه يافت و آن را پايتخت خود گرداند؛<ref>تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج‌2، ص‌171.</ref> ولى مرگ ناگهانى وى باعث آشفتگى در امپراتورى شد و بابل به تدريج اهميت خود را از دست داد.<ref>تاريخ بابل، ص‌173‌ـ‌174.</ref>
+
تصویر این خدایان در ذهن ایشان متناسب با کارآیى آنها بود؛ مثلاً خداى رعد و طوفان را پرنده‌اى تیره و بزرگ با سر شیر مى‌پنداشتند. گاه نیز براى آنها تصویرى انسانى یا نیمه انسانى تجسم مى‌کردند.<ref>Ibid.</ref> این رب النوع ها سه خصوصیت داشتند: در رفتار خصلت انسانى داشتند، مى‌خوردند، مى‌نوشیدند و تولید مثل مى‌کردند، هیچ‌یک به تنهایى قادر مطلق نبودند و فعالیت آنها به طور کلى در دنیاى طبیعى انجام مى‌گرفت؛ نه در جهانى وراى این جهان.<ref>ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۴.</ref>
  
ارتباط عميقى ميان اديان بين النهرين مى‌توان يافت كه همگى ريشه در فرهنگ سومرى دارد.<ref>ر.ك: اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌201، 220؛ تاريخ تمدن، ج‌1، ص‌277، 285.</ref> همه دولت شهرهاى بين‌النهرين گروه خدايان واحدى را مى‌پرستيدند، با اين حال هر دولت شهر، خداى نگهبان خاص خود را داشت كه خداى برتر آنان به شمار مى‌رفت.<ref>اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌202.</ref> اديان ساكنان بين النهرين، بيشتر جنبه كاربردى داشت. وابستگى شديد زندگى و اقتصاد ساكنان بابل به طبيعت به ويژه زمين و آب، آنان را وامى‌داشت تا براى پديده‌هاى طبيعى، باطنى را تجسم كنند كه پرستش آن به افزايش آن پديده مى‌انجامد.<ref>Enc. of Religion : Mesopotamian Religions؛ اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌203 - 206.</ref>
+
شماره خدایان بابل در سده نهم پیش از میلاد به ۶۵۰۰۰ مى‌رسید زیرا نیروى تخیل مردم و احتیاجاتى که مردم براى آنها خود را نیازمند خدایان مى‌دانستند، حدى نداشت.<ref>تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۷۷.</ref> اجرام آسمانى مانند شمس، رب‌النوع خورشید و بِنا، رب النوع ماه نیز به عنوان کهن‌ترین خدایان، مورد پرستش بابلیان قرار داشت.<ref>Encyclopedia of Religions: Mesopotamian Religions.</ref>
  
تصوير اين خدايان در ذهن ايشان متناسب با كارآيى آنها بود؛ مثلاً خداى رعد و طوفان را پرنده‌اى تيره و بزرگ با سر شير مى‌پنداشتند. گاه نيز براى آنها تصويرى انسانى يا نيمه انسانى تجسم مى‌كردند.<ref>Ibid.</ref> اين رب النوع ها سه خصوصيت داشتند: در رفتار خصلت انسانى داشتند، مى‌خوردند، مى‌نوشيدند و توليد مثل مى‌كردند، هيچ‌يك به تنهايى قادر مطلق نبودند و فعاليت آنها به طور كلى در دنياى طبيعى انجام مى‌گرفت؛ نه در جهانى وراى اين جهان.<ref>اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌204.</ref>
+
به طور کلى نمونه‌اى از یکتا‌پرستى نظیر آنچه در میان قوم [[یهود]] وجود داشت در بابل یافت نمى‌شد، با این حال گسترش مملکت پس از جنگ ها، این خدایان محلى را به فرمان خداى یگانه درمى‌آورد؛ همچنین پاره‌اى از شهرها از روى حب وطن، خداى خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چیز مى‌دانستند. این دو علت باعث شد که خرده خدایان، مظاهر یا صفاتى از خداى بزرگ را نمایش دهند و به این ترتیب شماره خدایان کاهش یافت.<ref>تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۷۷‌ـ‌۲۷۸.</ref>
  
شماره خدايان بابل در سده نهم پيش از ميلاد به 65000 مى‌رسيد زيرا نيروى تخيل مردم و احتياجاتى كه مردم براى آنها خود را نيازمند خدايان مى‌دانستند، حدى نداشت.<ref>تاريخ تمدن، ج‌1، ص‌277.</ref> اجرام آسمانى مانند شمس، رب‌النوع خورشيد و بِنا، رب النوع ماه نيز به عنوان كهن‌ترين خدايان، مورد پرستش بابليان قرار داشت.<ref>Encyclopedia of Religions: Mesopotamian Religions.</ref>
+
مراسم و سنت هاى آیینى نزد بابلیان از اهمیت بیشترى نسبت به عمل نیکو برخوردار بود.<ref>ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۳۶.</ref> هدف از آیین هاى نیایشى در درجه نخست، غذاى کافى دادن به خدایان و اطمینان از رفاه آنان بوده است. براى انجام این امور، معمولاً از مجسمه خدایان یا نشانه‌هاى آنها، در مقدس‌ترین بخش معبد استفاده مى‌شده است. آنها به قدرى زنده تصور مى‌شدند که هنگام مراسم ملبس مى‌گشتند؛<ref>ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۷۳.</ref> همچنین رسم قربانى کردن براى خدایان در میان ایشان، همچون‌ قوم یهود رایج بوده است؛<ref>تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۳.</ref> همچنین تنها‌ خدایان به [[بهشت]] مى‌رفتند.<ref>ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۹۰؛ تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۳.</ref>
  
به طور كلى نمونه‌اى از يكتا‌پرستى نظير آنچه در ميان قوم يهود وجود داشت در بابل يافت نمى‌شد با اين حال گسترش مملكت پس از جنگ ها، اين خدايان محلى را به فرمان خداى يگانه درمى‌آورد؛ همچنين پاره‌اى از شهرها از روى حب وطن، خداى خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چيز مى‌دانستند. اين دو علت باعث شد كه خرده خدايان، مظاهر يا صفاتى از خداى بزرگ را نمايش دهند و به اين ترتيب شماره خدايان كاهش يافت.<ref>تاريخ تمدن، ج‌1، ص‌277‌ـ‌278.</ref>
+
بابل از لحاظ [[اخلاق|اخلاقى]] در اوج [[فساد]] قرار داشت؛<ref>تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۸، ۲۹۲.</ref> هرودوت از سنت فحشاى مقدس<ref>تاریخ هرودوت، ص‌۱۳۲‌ـ‌۱۳۳.</ref> و کشتن زنان در هنگام محاصره براى صرفه‌جویى در آذوقه<ref>همان، ص‌۲۶۸.</ref> گزارش هایى آورده است. از جهت پایبند بودن به اوهام و [[خرافات]] و اعتقاد به سحر و پیشگویى و کهانت نیز هیچ تمدنى به پاى تمدن بابلى نمى‌رسد.<ref>تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۷.</ref>
  
مراسم و سنت هاى آيينى نزد بابليان از اهميت بيشترى نسبت به عمل نيكو برخوردار بود.<ref>اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌236.</ref> هدف از آيين هاى نيايشى در درجه نخست، غذاى كافى دادن به خدايان و اطمينان از رفاه آنان بوده است. براى انجام اين امور، معمولاً از مجسمه خدايان يا نشانه‌هاى آنها، در مقدس‌ترين بخش معبد استفاده مى‌شده است. آنها به قدرى زنده تصور مى‌شدند كه هنگام مراسم ملبس مى‌گشتند؛<ref>اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌273.</ref> همچنين رسم قربانى كردن براى خدايان در ميان ايشان، همچون‌ قوم يهود رايج بوده است؛<ref>تاريخ تمدن، ج‌1، ص‌283.</ref> همچنين تنها‌ خدايان به بهشت مى‌رفتند.<ref>اديان جهان باستان، ج‌2، ص‌290؛ تاريخ تمدن، ج‌1، ص‌283.</ref>
+
نویسندگان قدیم همه جا شهر و کشور بابل را به یک نام خوانده‌اند. در مورد تاریخ آن نیز گفته شده که هابیل و قابیل در آن ساکن بودند<ref>معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۳۱۱.</ref> و اولین شهرى بود که پس از طوفان [[حضرت نوح علیه السلام|نوح]] علیه السلام ساخته شد.<ref>مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۱۶۹؛ معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۳۰۹.</ref> از حضرت نوح،<ref>معجم البلدان، ص‌۳۰۹.</ref> قینان‌بن انوش‌ بن شیث،<ref>نزهة القلوب، ص‌۳۸.</ref> ضحاک<ref>تقویم البلدان، ص‌۳۰۳؛ صورة الارض، ص‌۲۴۴؛ نزهة القلوب، ص‌۳۹.</ref> و برخى پادشاهان کیانى<ref>البدء و‌التاریخ، ج‌۴، ص‌۹۹؛ تاج‌العروس، ج‌۲۸، ص‌۵۰‌؛ تاریخ‌ ابن خلدون، ج‌۲، ص‌۱۸۳.</ref> به عنوان بنیانگذار بابل نام برده‌اند. این شهر در بین نویسندگان مسلمان نیز به سحر و [[شراب خواری|شراب]] شهرت دارد<ref>معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۳۰۹.</ref> و مردمش در [[علم نجوم]] و هیئت و حساب خسوف و کسوف مهارت داشته‌اند.<ref>اعلام قرآن، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.</ref>
  
بابل از لحاظ اخلاقى در اوج فساد قرار داشت؛<ref>تاريخ تمدن، ج‌1، ص‌288، 292.</ref>هرودوت از سنت فحشاى مقدس<ref>تاريخ هرودوت، ص‌132‌ـ‌133.</ref> و كشتن زنان در هنگام محاصره براى صرفه‌جويى در آذوقه<ref>همان، ص‌268.</ref> گزارش هايى آورده است. از جهت پايبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به سحر و پيشگويى و كهانت نيز هيچ تمدنى به پاى تمدن بابلى نمى‌رسد.<ref>تاريخ تمدن، ج‌1، ص‌287.</ref>
+
==یادکرد بابل در قرآن و احادیث==
  
بابل در افسانه‌ها و روايات اسلامى، اقليم چهارم<ref>التنبيه والاشراف، ص‌32؛ المنتظم، ج‌1، ص‌131.</ref> يا سوم<ref>نزهة القلوب، ص‌38؛ برهان قاطع، ص‌140.</ref> از اقاليم هفت‌گانه جهان بوده و در مركز عالم قرار داشته<ref>المستطرف، ج‌1، ص‌592؛ برهان قاطع، ص‌140.</ref> و آن را متشكل از 7‌ شهر دانسته‌اند كه هر شهر به امرى خارق عادت شهرت يافته بود.<ref>معجم‌البلدان، ج‌1، ص‌310‌ـ‌311؛ آثار البلاد، ص‌304‌ـ‌305.</ref>
+
واژه «بابل» تنها یک بار در [[قرآن|قرآن کریم]] و به عنوان شهرى که هاروت و ماروت در آن به مردم سحر مى‌آموختند، آمده است ([[سوره بقره]]، ۱۰۲).  
  
نويسندگان قديم همه جا شهر و كشور بابل را به يك نام خوانده‌اند. در مورد تاريخ آن نيز گفته شده كه هابيل و قابيل در آن ساكن بودند<ref>معجم البلدان، ج‌1، ص‌311.</ref> و اولين شهرى بود كه پس از طوفان نوح ساخته شد.<ref>مبهمات القرآن، ج‌1، ص‌169؛ معجم البلدان، ج‌1، ص‌309.</ref> از نوح،<ref>معجم البلدان، ص‌309.</ref> قينان‌بن انوش‌ بن شيث،<ref>نزهة القلوب، ص‌38.</ref> ضحاك<ref>تقويم البلدان، ص‌303؛ صورة الارض، ص‌244؛ نزهة القلوب، ص‌39.</ref> و برخى پادشاهان كيانى<ref>البدء و‌التاريخ، ج‌4، ص‌99؛ تاج‌العروس، ج‌28، ص‌50‌؛ تاريخ‌ ابن خلدون، ج‌2، ص‌183.</ref> به عنوان بنيانگذار بابل نام برده‌اند. اين شهر در بين نويسندگان مسلمان نيز به سحر و شراب شهرت دارد<ref>معجم البلدان، ج‌1، ص‌309.</ref> و مردمش در علم نجوم و هيئت و حساب خسوف و كسوف مهارت داشته‌اند.<ref>اعلام قرآن، ص‌243‌ـ‌244.</ref>
+
مناظره حضرت ابراهیم با قوم خویش ([[سوره انعام]]، ۷۴-۸۱‌؛ [[سوره شعراء]]، ۷۲-۷۳)، شکستن بتها بدست وى ([[سوره انبیاء]]، ۵۸)، پرتاب کردنش در آتش ([[سوره انبیاء]]، ۶۸-۶۹‌؛ [[سوره عنکبوت]]، ۲۴)، مناظره‌اش با [[نمرود]] ([[سوره بقره]]، ۲۵۸) و سپس ساختن برجى بلند بدست وى براى رویارویى با خداى ابراهیم ([[سوره نحل]]، ۲۶) را نیز در بابل دانسته‌اند.  
  
در [[احاديث]] اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو يا سه عذاب دانسته شده است.<ref>وسائل الشيعه، ج‌5‌، ص‌180‌ـ‌181.</ref> ماجراى رد‌الشمس نيز بنا به نظرى در آن واقع شده است.<ref>همان؛ مصباح الفقيه، ج‌2، ص‌187.</ref> برخى تصور كرده‌اند، نماز خواندن در آن حرام است؛<ref>تفسير قرطبى، ج‌10، ص‌33.</ref> اما از [[امام صادق]] عليه السلام منقول است كه در [[مسجد كوفه]]، واقع در مركز بابل، 1070 پيامبر نماز گزارده‌اند و عصاى‌ موسى، انگشتر سليمان، محل رويش شجره يقطين براى يونس ([[سوره صافات]]/37، 146)، ساخت كشتى [[حضرت نوح]] عليه السلام و فوران تنور در داستان وى ([[سوره هود]]/11، 40) در آن است.<ref>[[بحارالانوار]]، ج‌11، ص‌58. </ref>
+
همچنین بابل تبعیدگاه [[یهود|یهودیانى]] معرفى شده که یاد کرد طغیان و سرکوبى ایشان در آیات ۴ـ۷ [[سوره اسراء]] آمده است.
  
==يادكرد بابل در قرآن و تفاسير==
+
بابل در [[احادیث]] اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو یا سه [[عذاب]] دانسته شده است.<ref>وسائل الشیعه، ج‌۵‌، ص‌۱۸۰‌ـ‌۱۸۱.</ref> ماجراى [[رد الشمس|رد‌الشمس]] نیز بنا به نظرى در آن واقع شده است.<ref>همان؛ مصباح الفقیه، ج‌۲، ص‌۱۸۷.</ref> برخى تصور کرده‌اند، [[نماز]] خواندن در آن [[حرام]] است؛<ref>تفسیر قرطبى، ج‌۱۰، ص‌۳۳.</ref> اما از [[امام صادق]] علیه السلام منقول است که در [[مسجد کوفه]]، واقع در مرکز بابل، ۱۰۷۰ پیامبر نماز گزارده‌اند و عصاى‌ [[حضرت موسی علیه السلام|حضرت موسى]]، انگشتر [[حضرت سلیمان علیه السلام|حضرت سلیمان]]، محل رویش شجره یقطین براى [[حضرت یونس علیه السلام|حضرت یونس]] ([[سوره صافات]]، ۱۴۶)، ساخت کشتى [[حضرت نوح]] و فوران تنور در داستان وى ([[سوره هود]]، ۴۰) در آن است.<ref>بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۵۸. </ref>
  
واژه بابل تنها يك بار در [[قرآن]] و به عنوان شهرى كه هاروت و ماروت در آن به مردم سحر مى‌آموختند، آمده است. ([[سوره بقره]]/2، 102) مناظره ابراهيم با قوم خويش ([[سوره انعام]]/ 6‌، 74 ـ 81‌؛ [[سوره شعراء]]/26، 72 ـ 73؛ [[سوره انبياء]]/21، 53 ـ 54‌؛ [[سوره عنكبوت]]/29، 16)، شكستن بتها بدست وى ([[سوره انبياء]]/21، 58)، پرتاب كردنش در آتش ([[سوره انبياء]]/21 / 68 ـ 69‌؛ [[سوره عنكبوت]]/29، 24)، مناظره‌اش با نمرود ([[سوره بقره]]/2، 258) و سپس ساختن برجى بلند بدست وى براى رويارويى با خداى ابراهيم ([[سوره نحل]]/16، 26) را نيز در بابل دانسته‌اند؛ همچنين بابل تبعيدگاه يهوديانى معرفى شده كه ياد كرد طغيان و سركوبى ايشان در آيات 4ـ7 [[سوره اسراء]]/17 آمده است.
+
==حضرت ابراهیم و نمرود در بابل==
  
==ابراهيم عليه السلام و نمرود در بابل==
+
بیشتر مفسران مسلمان، [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام را ساکن بابل و معاصر [[نمرود]] شمرده‌اند.<ref>جامع البیان، مج۳، ج‌۳، ص‌۳۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌۳، ص‌۱۸۴.</ref> طبق گزارش [[قرآن]]، آن حضرت در سرزمینى آلوده به انواع [[شرک]] مى‌زیسته است، به‌ طورى که پس از تلاش هاى بسیار براى هدایت ساکنان آن، تنها [[حضرت لوط]] به وى [[ایمان]] آورد و با هم از آنجا هجرت کردند.([[سوره عنکبوت]]، ۲۶)
  
بيشتر مفسران مسلمان، ابراهيم عليه السلام را ساكن بابل و معاصر نمرود شمرده‌اند.<ref>جامع البيان، مج3، ج‌3، ص‌34؛ تفسير قرطبى، ج‌3، ص‌184.</ref> طبق گزارش [[قرآن]]، آن حضرت در سرزمينى آلوده به انواع شرك مى‌زيسته است، به‌ طورى كه پس از تلاش هاى بسيار براى هدايت ساكنان آن، تنها لوط به وى [[ايمان]] آورد و با هم از آنجا هجرت كردند.([[سوره عنكبوت]]/29، 26)
+
کتاب مقدس زادگاه او را که پدر اعراب و [[یهود]] است، «اورکلدانیان» معرفى مى‌کند<ref>قاموس کتاب مقدس، ص‌۴.</ref> و احتمالاً مسلمانان از روى تشابه این نام با نام سلسله چهارم بابلى، او را ساکن بابل دانسته‌اند. نمرود نیز در کتاب مقدس، فرمانرواى زمین و بانى شهر بابل خوانده شده است.<ref>همان، ص‌۸۹۱‌.</ref>
  
كتاب مقدس زادگاه او را كه پدر اعراب و يهود است، «اوركلدانيان» معرفى مى‌كند<ref>قاموس كتاب مقدس، ص‌4.</ref> و احتمالاً مسلمانان از روى تشابه اين نام با نام سلسله چهارم بابلى، او را ساكن بابل دانسته‌اند. نمرود نيز در كتاب مقدس، فرمانرواى زمين و بانى شهر بابل خوانده شده است.<ref>همان، ص‌891‌.</ref>
+
پرسش حضرت ابراهیم علیه السلام از چیستى مجسمه‌هاى مورد پرستش قومش ([[سوره انبیاء]]، ۵۲) و پاسخ غیرمنطقى آنان مبنى بر این که تقلیدى از پدرانشان است ([[سوره انبیاء]]، ۵۳‌؛ [[سوره شعراء]]، ۷۴)، تحجر عقلى آنان و نیز دیرینه بودن [[بت پرستی|بت‌پرستى]] در میان آنها ([[سوره شعراء]]، ۷۶) را نشان مى‌دهد.<ref>فى ظلال القرآن، ج‌۴، ص‌۲۳۸۵.</ref>
  
پرسش [[حضرت ابراهيم]] عليه السلام از چيستى مجسمه‌هاى مورد پرستش قومش ([[سوره انبياء]]/21، 52) و پاسخ غيرمنطقى آنان مبنى بر اين كه تقليدى از پدرانشان است ([[سوره انبياء]]/21، 53‌؛ [[سوره شعراء]]/26، 74) تحجر عقلى آنان و نيز ديرينه بودن بت‌پرستى در ميان آنها ([[سوره شعراء]]/26،76) را نشان مى‌دهد.<ref>فى ظلال القرآن، ج‌4، ص‌2385.</ref>
+
آنها حتى پس از شکستن بتها بدست ابراهیم علیه السلام نیز به ناتوانى خدایان خود حتى در دفاع از خویش پى‌نبرده،<ref>همان، ص‌۲۳۸۶.</ref> به‌ دنبال عامل‌ شکستن آنها مى‌گردند ([[سوره انبیاء]]،‌ ۵۹). تصریح ابراهیم بر گمراهى آنها و عمویش [[آزر]] ([[سوره انبیاء]]، ۵۴) آنان را در اعتقادشان متزلزل‌ مى‌کند: {{متن قرآن|«قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّعِبین»}} ([[سوره انبیاء]]، ۵۵) زیرا آنان از روى تدبر و تعقل به نتیجه‌اى مطمئن نرسیده بودند و سخنان وى برایشان تازگى داشت.<ref>همان، ج‌۲، ص‌۲۳۸۶.</ref>
  
آنها حتى پس از شكستن بتها بدست ابراهيم عليه السلام نيز به ناتوانى خدايان خود حتى در دفاع از خويش پى‌نبرده،<ref>همان، ص‌2386.</ref> به‌ دنبال عامل‌ شكستن آنها مى‌گردند. ([[سوره انبياء]]/21،‌59) تصريح ابراهيم بر گمراهى آنها و عمويش آزر ([[سوره انبياء]]/21، 54) آنان را در اعتقادشان متزلزل‌ مى‌كند: {{متن قرآن|«قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّعِبين»}} ([[سوره انبياء]]/21،55) زيرا آنان از روى تدبر و تعقل به نتيجه‌اى مطمئن نرسيده بودند و سخنان وى برايشان تازگى داشت.<ref>همان، ج‌2، ص‌2386.</ref>
+
سپس ابراهیم، خداوند‌ یکتا را پروردگار آسمان ها و زمین و آفریدگار آنها معرفى مى‌کند. آیه ۵۶ [[سوره انبیاء]] به طور کامل خداى یکتا را از خدایان بابلى متمایز مى‌سازد زیرا خداى یکتا همانند خدایان بابلى، رب‌النوع نبوده بلکه آفریدگار همه جهان است.<ref>فى ظلال‌القرآن، ج‌۲، ص‌۲۳۸۵؛ التحریر والتنویر، ج‌۱۷، ص‌۹۶.</ref> قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانى در بابل نیز اشاره‌اى دارد. ([[سوره انعام‌]]، ۷۶-‌۷۸)
  
سپس ابراهيم، خداوند‌ يكتا را پروردگار آسمان ها و زمين و آفريدگار آنها معرفى مى‌كند. آيه 56 [[سوره انبياء]]/21 به طور كامل خداى يكتا را از خدايان بابلى متمايز مى‌سازد زيرا خداى يكتا همانند خدايان بابلى، رب‌النوع نبوده بلكه آفريدگار همه جهان است.<ref>فى ظلال‌القرآن، ج‌2، ص‌2385؛ التحرير والتنوير، ج‌17، ص‌96.</ref> قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانى در بابل نيز اشاره‌اى دارد. ([[سوره انعام‌]]، 6‌،76‌-‌78)
+
از نوع استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام و پاسخ ها و واکنش هاى نمرود<ref>مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۶۳۵‌؛ کشف الاسرار، ج‌۱، ص‌۷۰۴.</ref> و مشرکان مى‌توان دریافت که بابلیان به رغم پیشرفت قابل توجه در تمدن مادى، داراى تفکر و تعقل ابتدایى بوده‌اند زیرا نمرود در برابر سخن ابراهیم که خدایش زنده مى‌کند و مى‌میراند، دو اسیر آورده یکى را مى‌کشد و دیگرى را آزاد مى‌کند ([[سوره بقره]]، ۲۵۸).<ref>المیزان، ج‌۲، ص‌۳۵۴.</ref>
  
از نوع استدلال [[حضرت ابراهيم]] عليه السلام و پاسخ ها و واكنش هاى نمرود<ref>مجمع البيان، ج‌2، ص‌635‌؛ كشف الاسرار، ج‌1، ص‌704.</ref> و مشركان مى‌توان دريافت كه بابليان به رغم پيشرفت قابل توجه در تمدن مادى، داراى تفكر و تعقل ابتدايى بوده‌اند زيرا نمرود در برابر سخن ابراهيم كه خدايش زنده مى‌كند و مى‌ميراند، دو اسير آورده يكى را مى‌كشد و ديگرى را آزاد مى‌كند.<ref>الميزان، ج‌2، ص‌354.</ref> ([[سوره بقره]]/2، 258)
+
نمرود پس از آن به قصد رویارویى با خداى ابراهیم به‌ وسیله ۴‌ عقاب به آسمان پرواز مى‌کند؛ لیکن نقشه‌اش ناکام مى‌ماند. آیه ۴۶ [[سوره ابراهیم]] را بر‌ این ماجرا [[تفسیر قرآن|تفسیر]] کرده‌اند.<ref>جامع البیان، مج‌۸‌، ج‌۱۳، ص‌۳۲۰؛ مجمع البیان، ج‌۶‌، ص‌۴۹۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۰، ص‌۶۵‌.</ref> پس از آن دستور‌ مى‌دهد به همان منظور، برجى بلند در بابل بسازند. گفته شده که طول آن ۵۰۰۰ و عرضش ۳۰۰۰ ذراع بوده است.<ref> معجم ما استعجم، ج‌۱، ص‌۲۱۹؛ البحر المحیط، ج‌۶‌، ص‌۵۲۱.</ref> خداوند آن را به وسیله طوفان یا زلزله<ref>تفسیر قرطبى، ج‌۱۰، ص‌۶۵‌.</ref> یا [[جبرئیل]]<ref>البحر المحیط، ج‌۶‌، ص‌۵۲۱‌.</ref> از بنیان ویران‌ مى‌کند: {{متن قرآن|«قَد مَکرَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَاَتَى اللّهُ بُنینَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِمُ السَّقفُ‌ مِن فَوقِهِم واَتهُمُ العَذابُ مِن حَیثُ لا‌یشعُرون»}}. ([[سوره نحل]]، ۲۶) بسیارى از مفسران این آیه را بر نمرود و برجش در بابل تطبیق کرده‌اند.<ref>جامع‌البیان، مج‌۸‌، ج‌۱۴، ص‌۱۳۰؛ غررالتبیان، ج‌۴، ص‌۳۰۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۴۹‌.</ref>
  
نمرود پس از آن به قصد رويارويى با خداى ابراهيم به‌ وسيله 4‌ عقاب به آسمان پرواز مى‌كند؛ ليكن نقشه‌اش ناكام مى‌ماند. آيه 46 [[سوره ابراهيم]]/14 را بر‌ اين ماجرا تفسير كرده‌اند.<ref>جامع البيان، مج‌8‌، ج‌13، ص‌320؛ مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌498؛ تفسير قرطبى، ج‌10، ص‌65‌.</ref>
+
در کاوش هایى که در قرن نوزدهم صورت گرفت، بقایاى معبد مردوک، خداى محلى بابل کشف شد که ابتدا در زمان حمورابى ساخته شده بود و گمان مى‌رود همان برج بابل باشد.<ref>Judaica: Babel, Tower of.</ref>
 
 
پس از آن دستور‌ مى‌دهد به همان منظور، برجى بلند در بابل بسازند. گفته شده كه طول آن 5000 و عرضش 3000 ذراع بوده است.<ref> معجم ما استعجم، ج‌1، ص‌219؛ البحر المحيط، ج‌6‌، ص‌521.</ref> خداوند آن را به وسيله طوفان يا زلزله<ref>تفسير قرطبى، ج‌10، ص‌65‌.</ref> يا جبرئيل<ref>البحر المحيط، ج‌6‌، ص‌521‌.</ref> از بنيان ويران‌مى‌كند: {{متن قرآن|«قَد مَكَرَ الَّذينَ مِن قَبلِهِم فَاَتَى اللّهُ بُنينَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيهِمُ السَّقفُ‌ مِن فَوقِهِم واَتهُمُ العَذابُ مِن حَيثُ لا‌يَشعُرون»}}. ([[سوره نحل]]/16،26) بسيارى از مفسران اين آيه را بر نمرود و برجش در بابل تطبيق كرده‌اند.<ref>جامع‌البيان، مج‌8‌، ج‌14، ص‌130؛ غررالتبيان، ج‌4، ص‌301؛ مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌549‌.</ref>
 
 
 
ترس حاصل از افتادن برج باعث مى‌شود كه هر دسته از مردم به زبانى سخن گويند و ديگر زبان همديگر را نفهمند و در نتيجه به مكانى ديگر مهاجرت كنند. روايت ديگرى نيز از اين ماجرا وجود دارد كه نمرود در آن حضور ندارد.<ref>الاخبار الطوال، ص‌2؛ تفسير قرطبى، ج‌2، ص‌37؛ تاريخ يعقوبى، ج‌1، ص‌19‌ـ‌20.</ref> برخى بر اين اساس و تحت تأثير گزارش هاى كتاب مقدس، وجه تسميه بابل را به‌ سبب تشويش زبان ها در آن از «بلبلة‌الالسن» دانسته‌اند.
 
 
 
داستان برج بابل در كتاب مقدس به گونه‌اى ديگر آمده است؛<ref>كتاب مقدس، پيدايش، 11: 3‌ـ‌4.</ref> انسان ها پس از طوفان نوح علیه السلام تصميم گرفتند كه در بابل برجى بسازند كه سرش به آسمان برسد تا نامى براى خود بيابند و مانع پراكندگى آنان شود؛ اما خداوند كه از ايجاد اتحاد ميان آنان مى‌ترسيد، تصميم گرفت زبان آنها را تغيير دهد تا سخن همديگر را نفهمند. دانشمندان بر اين عقيده‌اند كه برج ياد شده در سفر پيدايش، يك زيگورات يا معبد بوده است. در كاوش هايى كه در قرن نوزدهم صورت گرفت، بقاياى معبد مردوك، خداى محلى بابل كشف شد كه ابتدا در زمان حمورابى ساخته شده بود و گمان مى‌رود همان برج بابل باشد.<ref>Judaica: Babel, Tower of.</ref>
 
  
 
==هاروت و ماروت در بابل==
 
==هاروت و ماروت در بابل==
  
در آيه 102 [[سوره بقره]]/2 با خرده‌گيرى از يهوديان به سحرآموزى آنان از شيطانها و دو فرشته‌اى كه در بابل بوده‌اند اشاره شده است: {{متن قرآن|«واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّيطينُ عَلى مُلكِ سُلَيمنَ وما كَفَرَ سُلَيمنُ ولكِنَّ الشَّيطينَ كَفَروا يُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ وما اُنزِلَ عَلَى المَلَكَينِ بِبابِلَ هروتَ و مروتَ وما يُعَلِّمانِ مِن اَحَد حَتّى يَقولا اِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَكفُر...»}}.
+
در آیه ۱۰۲ [[سوره بقره]] با خرده‌گیرى از [[یهود|یهودیان]] به سحرآموزى آنان از [[شیطان|شیطانها]] و دو [[فرشتگان|فرشته‌اى]] که در بابل بوده‌اند اشاره شده است: {{متن قرآن|«واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّیطینُ عَلى مُلک سُلَیمنَ وما کفَرَ سُلَیمنُ ولکنَّ الشَّیطینَ کفَروا یعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ وما اُنزِلَ عَلَى المَلَکینِ بِبابِلَ هروتَ و مروتَ وما یعَلِّمانِ مِن اَحَد حَتّى یقولا اِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر...»}}.
 
 
رواج گسترده جادوگرى و تعليم و تعلم آن در ميان بابليان اين دوره و استفاده نابجا از آن براى فتنه‌انگيزى همانند ايجاد جدايى ميان زن و شوهر از اين آيات قابل برداشت است.<ref>الميزان، ج‌1، ص‌235.</ref>
 
  
اين آيه از پرچالش‌ترين آيات قرآن است؛<ref>جامع‌البيان، مج1، ج1، ص623‌ـ‌632‌؛ زادالمسير، ج‌1، ص‌123‌ـ‌125؛ الميزان، ج‌1، ص‌233.</ref> از جمله داستان سرايان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفته‌اند كه [[فرشتگان]] پس از فزونى عصيان آدميان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ايشان به نامهاى هاروت و ماروت را با ويژگي هاى بشرى به زمين فرستاد تا بر آنها ثابت شود كه آنان نيز در صورت برخوردارى از ويژگي هاى بشرى كمتر از انسان ها معصيت نمى‌كنند. اين دو فرشته در زمانى اندك دست به گناهان بزرگى زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهى در بابل به بند كشيد.<ref>جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌638‌؛ التبيان، ج‌1، ص375‌ـ‌376؛ كشف‌الاسرار، ج1، ص295ـ297.</ref>
+
رواج گسترده جادوگرى و تعلیم و تعلم آن در میان بابلیان این دوره و استفاده نابجا از آن براى فتنه‌انگیزى همانند ایجاد جدایى میان زن و شوهر، از این آیات قابل برداشت است.<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۵.</ref>
  
اين حكايت با روايت هاى گوناگون در شمارى از تفاسير شيعه<ref>تفسير قمى، ج1، ص83ـ85‌؛ التبيان، ج1، ص376؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌330‌ـ‌331.</ref> و سنى<ref>جامع‌البيان، مج1، ج1، ص‌634‌ـ‌635‌؛ زادالمسير، ج‌1، ص‌123‌ـ‌124؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌142‌ـ‌143.</ref> گزارش شده است كه برخى از مفسران آن را از اسرائيليات و ناسازگار با آيات قرآنى دانسته‌اند كه [[فرشتگان]] را منزه از شرك و گناه مى‌خواند.<ref>التبيان، ج‌1، ص‌376؛ كنزالدقائق، ج‌2، ص‌104؛ الميزان، ج‌1، ص‌239، 241.</ref>
+
این [[آیه|آیه]] از پرچالش‌ترین آیات [[قرآن]] است؛<ref>جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص۶۲۳‌ـ‌۶۳۲‌؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۱۲۳‌ـ‌۱۲۵؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۳.</ref> از جمله داستان سرایان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفته‌اند که [[فرشتگان]] پس از فزونى عصیان آدمیان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ایشان به نامهاى هاروت و ماروت را با ویژگی هاى بشرى به زمین فرستاد تا بر آنها ثابت شود که آنان نیز در صورت برخوردارى از ویژگی هاى بشرى کمتر از انسان ها [[معصیت]] نمى‌کنند. این دو فرشته در زمانى اندک دست به گناهان بزرگى زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهى در بابل به بند کشید.<ref>جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۶۳۸‌؛ التبیان، ج‌۱، ص۳۷۵‌ـ‌۳۷۶؛ کشف‌الاسرار، ج۱، ص۲۹۵ـ۲۹۷.</ref>
  
مفسرانى از اين دست هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزش هاى آنان را آزمايش الهى براى مردم بابل دانسته و بر اين باورند كه بر اثر گسترش جادوگرى در بابل خداوند اين دو را مأمور كرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بياموزند تا آزمايشى براى آنها باشد و در غير موارد مجاز مانند ابطال سحر و شناسايى سحر از معجزه از آن استفاده نكنند.<ref>مبهمات القرآن، ج‌1، ص‌171؛ التحرير و‌التنوير، ج‌1، ص‌641‌؛ الميزان، ج‌1، ص‌235.</ref>
+
این حکایت با روایت هاى گوناگون در شمارى از تفاسیر [[شیعه|شیعه]]<ref>تفسیر قمى، ج۱، ص۸۳ـ۸۵‌؛ التبیان، ج۱، ص۳۷۶؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.</ref> و [[اهل سنت|سنى]]<ref>جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص‌۶۳۴‌ـ‌۶۳۵‌؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۱۲۳‌ـ‌۱۲۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۱۴۲‌ـ‌۱۴۳.</ref> گزارش شده است که برخى از مفسران آن را از [[اسرائیلیات|اسرائیلیات]] و ناسازگار با آیات قرآنى دانسته‌اند که [[فرشتگان]] را منزه از [[شرک]] و [[گناه]] مى‌خواند.<ref>التبیان، ج‌۱، ص‌۳۷۶؛ کنزالدقائق، ج‌۲، ص‌۱۰۴؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۹، ۲۴۱.</ref>
  
نظير چنين داستانى در ميان يهود نيز وجود دارد؛<ref>Judaica: Uzza, and Aza.</ref> اما اين دو واژه احتمالاً از زردشتى اقتباس شده است،<ref>Britanica: Harut & Marut.</ref> با اين حال بيشتر بر اين عقيده‌اند كه اين شهر، همان بابل باستانى در [[عراق]] كنونى است،<ref>جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌643‌؛ مبهمات القرآن، ج‌1، ص‌170؛ التحرير والتنوير، ج‌1، ص‌641‌.</ref> هر چند برخى در اقوال نادرى آن را در دماوند يا مغرب زمين دانسته‌اند.<ref>معجم‌البلدان، ج‌1، ص‌309؛ روح المعانى، مج‌1، ج‌1، ص‌539‌.</ref> فراگيرى سحر توسط يهوديان نيز احتمالاً در زمان اسارت آنها در بابل صورت گرفته،<ref>نثر طوبى، ج‌1، ص‌61‌.</ref> زيرا عقايد يهودى، تأثيرات فراوانى از فرهنگ بابلى يافته است.
+
مفسرانى از این دست، هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزش هاى آنان را آزمایش الهى براى مردم بابل دانسته و بر این باورند که بر اثر گسترش جادوگرى در بابل خداوند این دو را مأمور کرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بیاموزند تا آزمایشى براى آنها باشد و در غیر موارد مجاز مانند ابطال سحر و شناسایى سحر از [[معجزه]]، از آن استفاده نکنند.<ref>مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۱۷۱؛ التحریر و‌التنویر، ج‌۱، ص‌۶۴۱‌؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۵.</ref>
  
==اسارت يهود در بابل==
+
نظیر چنین داستانى در میان [[یهود]] نیز وجود دارد؛<ref>Judaica: Uzza, and Aza.</ref> اما این دو واژه احتمالاً از [[زرتشت|زردشتى]] اقتباس شده است،<ref>Britanica: Harut & Marut.</ref> با این حال بیشتر بر این عقیده‌اند که این شهر، همان بابل باستانى در [[عراق]] کنونى است،<ref>جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۶۴۳‌؛ مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۱۷۰؛ التحریر والتنویر، ج‌۱، ص‌۶۴۱‌.</ref> هر چند برخى در اقوال نادرى آن را در دماوند یا مغرب زمین دانسته‌اند.<ref>معجم‌البلدان، ج‌۱، ص‌۳۰۹؛ روح المعانى، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۳۹‌.</ref> فراگیرى سحر توسط یهودیان نیز احتمالاً در زمان اسارت آنها در بابل صورت گرفته،<ref>نثر طوبى، ج‌۱، ص‌۶۱‌.</ref> زیرا عقاید یهودى، تأثیرات فراوانى از [[فرهنگ]] بابلى یافته است.
  
اسارت يهود در بابل موضوع ديگرى است كه بابل را به تفسيرها راه داده است. در آيات ابتدايى [[سوره اسراء]]/17 از دو بار طغيان و فسادانگيزى بنى اسرائيل سخن رفته است: {{متن قرآن|«و قَضَينا اِلى بَنى اِسرءيلَ فِى الكِتبِ لَتُفسِدُنَّ فِى‌الاَرضِ مَرَّتَينِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا»}} ([[سوره اسراء]]/17،4) و خداوند در هر بار گروهى از بندگان پيكار جوى خود را ضد آنان برمى‌انگيزد. (سوره اسراء/17، 5-7)
+
==اسارت یهود در بابل==
  
تقريباً همه مفسران بر اين باورند كه يكى از اين حمله‌ها بدست بخت نصر صورت گرفته است. گروهى نيز هر دو هجوم را به وى نسبت داده‌اند.<ref>تفسير مجاهد، ج‌1، ص‌358؛ المعارف، ج‌13، ص‌47.</ref>
+
اسارت [[یهود]] در بابل موضوع دیگرى است که بابل را به [[تفسیر قرآن|تفسیرها]] راه داده است. در آیات ابتدایى [[سوره اسراء]] از دو بار طغیان و فسادانگیزى [[بنى اسرائیل]] سخن رفته است: {{متن قرآن|«و قَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الکتبِ لَتُفسِدُنَّ فِى‌الاَرضِ مَرَّتَینِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا کبیرا»}} ([[سوره اسراء]]، ۴) و خداوند در هر بار گروهى از بندگان پیکار جوى خود را ضد آنان برمى‌انگیزد. (سوره اسراء، ۵-۷)
  
سپاه بابل در سال 586 يا 587 ق.م با ويران ساختن ديوارهاى دفاعى، شهر اورشليم را اشغال كرد.<ref>نبوخذ نصرالثانى، ص‌72‌ـ‌74؛ بابل تاريخ مصور، ص‌197؛ Jadaica: Nebuchadrezzer II</ref> در اين حمله صدقيا، حاكم اورشليم اسير و كور شد و اشراف و بزرگان شهر كشته شدند و ساكنان شهر به بابل تبعيد گرديدند.<ref>كتاب مقدس. دوم پادشاهان، 25.</ref>
+
تقریباً همه مفسران بر این باورند که یکى از این حمله‌ها بدست [[بخت نصر]] صورت گرفته است. گروهى نیز هر دو هجوم را به وى نسبت داده‌اند.<ref>تفسیر مجاهد، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ المعارف، ج‌۱۳، ص‌۴۷.</ref>
  
طبق روايت [[تورات]]، همه مردم شهر از جمله دانيال و عزرا به غير از افراد فقير و بى چيز به بابل تبعيد شدند.<ref>كتاب مقدس. دوم پادشاهان، 25: 11‌ـ‌12.</ref> داستان اصحاب اخدود ([[سوره بروج]]/85‌،4) نيز بنا به روايتى در ارتباط با يهوديان به اسارت رفته در بابل است.<ref>البداية والنهايه، ج‌2، ص‌103.</ref>
+
سپاه بابل در سال ۵۸۶ یا ۵۸۷ ق.م با ویران ساختن دیوارهاى دفاعى، شهر اورشلیم را اشغال کرد.<ref>نبوخذ نصرالثانى، ص‌۷۲‌ـ‌۷۴؛ بابل تاریخ مصور، ص‌۱۹۷؛ Jadaica: Nebuchadrezzer II</ref> در این حمله صدقیا، حاکم اورشلیم اسیر و کور شد و اشراف و بزرگان شهر کشته شدند و ساکنان شهر به بابل تبعید گردیدند.<ref>کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵.</ref>
  
 +
طبق روایت [[تورات]]، همه مردم شهر از جمله دانیال و عزرا به غیر از افراد فقیر و بى چیز به بابل تبعید شدند.<ref>کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵: ۱۱‌ـ‌۱۲.</ref> داستان [[اصحاب اخدود]] ([[سوره بروج]]، ۸۵‌) نیز بنا به روایتى در ارتباط با یهودیان به اسارت رفته در بابل است.<ref>البدایة والنهایه، ج‌۲، ص‌۱۰۳.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
محمدجواد معمورى، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص222-230.
+
* دائرةالمعارف قرآن کریم، محمدجواد معمورى، ج۵، ص۲۲۲-۲۳۰.
 
+
[[رده:واژگان قرآنی]]
[[رده: واژگان قرآنی]]
+
[[رده:شهرهای تاریخی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۱

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«بابِل» شهرى‌ باستانى در بین‌النهرین (عراق کنونی) است و نام آن یک بار در قرآن کریم آمده است. شهر بابِل را محل مناظره حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرود و به آتش افکندن آن حضرت دانسته‌اند، که در قرآن به آن اشاره شده است.

تاریخ بابل

ویرانه‌هاى شهر بابِل[۱] هم‌اکنون بر کرانه رود فرات، نزدیک حله کنونى و ۸۸ کیلومترى جنوب بغداد قرار دارد.[۲] منطقه تمدنى بابل نیز در جنوب بین النهرین از بغداد تا خلیج فارس امتداد داشته[۳] و همواره میدان نزاع سومریان و اکدیان (سامی ها) و بعدها آشوریان و بابلیان بوده است.[۴]

بابل از لحاظ تاریخ و نژاد مردم‌ آن نتیجه آمیختن اکدیان و سومریان، البته با‌ غلبه عنصر سامى است.[۵] از آغاز شهر بابل اطلاع دقیقى در دست نیست؛ اما چون این واژه، ریشه سومرى یا سامى شناخته شده‌اى ندارد باید میراثى از ساکنان پیش از سومر باشد.[۶]

حمورابى، تدوین‌کننده اولین قانون نامه[۷] شناخته شده (موسوم به قانون حمورابى) از مشهورترین و مقتدرترین پادشاهان بابل از سلسله نخست بابلى در سده ۱۸ پیش از میلاد بر این شهر حکم راند.[۸] بخت نصر (نِبوکد نُصَّر) (۵۶۲ ـ ۶۰۵ ق.م) از سلسله چهارم بابلى (کلدانیان) از دیگر پادشاهان مشهور بابل است.[۹] وى به سبب حمله به اورشلیم و اسیرکردن یهودیان و بازتاب وسیع آن در کتاب مقدس شهرت فراوانى یافته است.[۱۰] بابل شکوهمندترین دوران خود را در این زمان تجربه مى‌کرد. قصرهاى بزرگ و باغ هاى معلق، معابد و زیگورات هاى بلند، خیابان هاى مستقیم، دیوارهاى عظیم دفاعى، پل هاى متحرک و کانال هاى آبرسانى، آن را به بزرگ‌ترین و شکوهمندترین پایتخت دنیاى قدیم تبدیل کرده بود.[۱۱]

در کتاب مقدس، اشاره‌هایى به عظمت و شکوه بابل شده است[۱۲] و هرودوت، شگفتی هاى فراوانى از آن نقل مى‌کند که با وجود کاوشهاى باستان‌شناسى اخیر، چندان دور از واقعیت نیست.[۱۳]

بابل در سال ۵۳۹ ق.م به دست کورش هخامنشى فتح شد و یهودیان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند که به اورشلیم بازگردند.[۱۴] در سال ۳۳۱ ق.م نیز اسکندر مقدونى بر آن سلطه یافت و آن را پایتخت خود گرداند؛[۱۵] ولى مرگ ناگهانى وى باعث آشفتگى در امپراتورى شد و بابل به تدریج اهمیت خود را از دست داد.[۱۶]

فرهنگ و دین در بابل

ارتباط عمیقى میان ادیان بین النهرین مى‌توان یافت که همگى ریشه در فرهنگ سومرى دارد.[۱۷] همه دولت شهرهاى بین‌النهرین گروه خدایان واحدى را مى‌پرستیدند، با این حال هر دولت شهر، خداى نگهبان خاص خود را داشت که خداى برتر آنان به شمار مى‌رفت.[۱۸] ادیان ساکنان بین النهرین، بیشتر جنبه کاربردى داشت. وابستگى شدید زندگى و اقتصاد ساکنان بابل به طبیعت به ویژه زمین و آب، آنان را وامى‌داشت تا براى پدیده‌هاى طبیعى، باطنى را تجسم کنند که پرستش آن به افزایش آن پدیده مى‌انجامد.[۱۹]

تصویر این خدایان در ذهن ایشان متناسب با کارآیى آنها بود؛ مثلاً خداى رعد و طوفان را پرنده‌اى تیره و بزرگ با سر شیر مى‌پنداشتند. گاه نیز براى آنها تصویرى انسانى یا نیمه انسانى تجسم مى‌کردند.[۲۰] این رب النوع ها سه خصوصیت داشتند: در رفتار خصلت انسانى داشتند، مى‌خوردند، مى‌نوشیدند و تولید مثل مى‌کردند، هیچ‌یک به تنهایى قادر مطلق نبودند و فعالیت آنها به طور کلى در دنیاى طبیعى انجام مى‌گرفت؛ نه در جهانى وراى این جهان.[۲۱]

شماره خدایان بابل در سده نهم پیش از میلاد به ۶۵۰۰۰ مى‌رسید زیرا نیروى تخیل مردم و احتیاجاتى که مردم براى آنها خود را نیازمند خدایان مى‌دانستند، حدى نداشت.[۲۲] اجرام آسمانى مانند شمس، رب‌النوع خورشید و بِنا، رب النوع ماه نیز به عنوان کهن‌ترین خدایان، مورد پرستش بابلیان قرار داشت.[۲۳]

به طور کلى نمونه‌اى از یکتا‌پرستى نظیر آنچه در میان قوم یهود وجود داشت در بابل یافت نمى‌شد، با این حال گسترش مملکت پس از جنگ ها، این خدایان محلى را به فرمان خداى یگانه درمى‌آورد؛ همچنین پاره‌اى از شهرها از روى حب وطن، خداى خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چیز مى‌دانستند. این دو علت باعث شد که خرده خدایان، مظاهر یا صفاتى از خداى بزرگ را نمایش دهند و به این ترتیب شماره خدایان کاهش یافت.[۲۴]

مراسم و سنت هاى آیینى نزد بابلیان از اهمیت بیشترى نسبت به عمل نیکو برخوردار بود.[۲۵] هدف از آیین هاى نیایشى در درجه نخست، غذاى کافى دادن به خدایان و اطمینان از رفاه آنان بوده است. براى انجام این امور، معمولاً از مجسمه خدایان یا نشانه‌هاى آنها، در مقدس‌ترین بخش معبد استفاده مى‌شده است. آنها به قدرى زنده تصور مى‌شدند که هنگام مراسم ملبس مى‌گشتند؛[۲۶] همچنین رسم قربانى کردن براى خدایان در میان ایشان، همچون‌ قوم یهود رایج بوده است؛[۲۷] همچنین تنها‌ خدایان به بهشت مى‌رفتند.[۲۸]

بابل از لحاظ اخلاقى در اوج فساد قرار داشت؛[۲۹] هرودوت از سنت فحشاى مقدس[۳۰] و کشتن زنان در هنگام محاصره براى صرفه‌جویى در آذوقه[۳۱] گزارش هایى آورده است. از جهت پایبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به سحر و پیشگویى و کهانت نیز هیچ تمدنى به پاى تمدن بابلى نمى‌رسد.[۳۲]

نویسندگان قدیم همه جا شهر و کشور بابل را به یک نام خوانده‌اند. در مورد تاریخ آن نیز گفته شده که هابیل و قابیل در آن ساکن بودند[۳۳] و اولین شهرى بود که پس از طوفان نوح علیه السلام ساخته شد.[۳۴] از حضرت نوح،[۳۵] قینان‌بن انوش‌ بن شیث،[۳۶] ضحاک[۳۷] و برخى پادشاهان کیانى[۳۸] به عنوان بنیانگذار بابل نام برده‌اند. این شهر در بین نویسندگان مسلمان نیز به سحر و شراب شهرت دارد[۳۹] و مردمش در علم نجوم و هیئت و حساب خسوف و کسوف مهارت داشته‌اند.[۴۰]

یادکرد بابل در قرآن و احادیث

واژه «بابل» تنها یک بار در قرآن کریم و به عنوان شهرى که هاروت و ماروت در آن به مردم سحر مى‌آموختند، آمده است (سوره بقره، ۱۰۲).

مناظره حضرت ابراهیم با قوم خویش (سوره انعام، ۷۴-۸۱‌؛ سوره شعراء، ۷۲-۷۳)، شکستن بتها بدست وى (سوره انبیاء، ۵۸)، پرتاب کردنش در آتش (سوره انبیاء، ۶۸-۶۹‌؛ سوره عنکبوت، ۲۴)، مناظره‌اش با نمرود (سوره بقره، ۲۵۸) و سپس ساختن برجى بلند بدست وى براى رویارویى با خداى ابراهیم (سوره نحل، ۲۶) را نیز در بابل دانسته‌اند.

همچنین بابل تبعیدگاه یهودیانى معرفى شده که یاد کرد طغیان و سرکوبى ایشان در آیات ۴ـ۷ سوره اسراء آمده است.

بابل در احادیث اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو یا سه عذاب دانسته شده است.[۴۱] ماجراى رد‌الشمس نیز بنا به نظرى در آن واقع شده است.[۴۲] برخى تصور کرده‌اند، نماز خواندن در آن حرام است؛[۴۳] اما از امام صادق علیه السلام منقول است که در مسجد کوفه، واقع در مرکز بابل، ۱۰۷۰ پیامبر نماز گزارده‌اند و عصاى‌ حضرت موسى، انگشتر حضرت سلیمان، محل رویش شجره یقطین براى حضرت یونس (سوره صافات، ۱۴۶)، ساخت کشتى حضرت نوح و فوران تنور در داستان وى (سوره هود، ۴۰) در آن است.[۴۴]

حضرت ابراهیم و نمرود در بابل

بیشتر مفسران مسلمان، حضرت ابراهیم علیه السلام را ساکن بابل و معاصر نمرود شمرده‌اند.[۴۵] طبق گزارش قرآن، آن حضرت در سرزمینى آلوده به انواع شرک مى‌زیسته است، به‌ طورى که پس از تلاش هاى بسیار براى هدایت ساکنان آن، تنها حضرت لوط به وى ایمان آورد و با هم از آنجا هجرت کردند.(سوره عنکبوت، ۲۶)

کتاب مقدس زادگاه او را که پدر اعراب و یهود است، «اورکلدانیان» معرفى مى‌کند[۴۶] و احتمالاً مسلمانان از روى تشابه این نام با نام سلسله چهارم بابلى، او را ساکن بابل دانسته‌اند. نمرود نیز در کتاب مقدس، فرمانرواى زمین و بانى شهر بابل خوانده شده است.[۴۷]

پرسش حضرت ابراهیم علیه السلام از چیستى مجسمه‌هاى مورد پرستش قومش (سوره انبیاء، ۵۲) و پاسخ غیرمنطقى آنان مبنى بر این که تقلیدى از پدرانشان است (سوره انبیاء، ۵۳‌؛ سوره شعراء، ۷۴)، تحجر عقلى آنان و نیز دیرینه بودن بت‌پرستى در میان آنها (سوره شعراء، ۷۶) را نشان مى‌دهد.[۴۸]

آنها حتى پس از شکستن بتها بدست ابراهیم علیه السلام نیز به ناتوانى خدایان خود حتى در دفاع از خویش پى‌نبرده،[۴۹] به‌ دنبال عامل‌ شکستن آنها مى‌گردند (سوره انبیاء،‌ ۵۹). تصریح ابراهیم بر گمراهى آنها و عمویش آزر (سوره انبیاء، ۵۴) آنان را در اعتقادشان متزلزل‌ مى‌کند: «قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّعِبین» (سوره انبیاء، ۵۵) زیرا آنان از روى تدبر و تعقل به نتیجه‌اى مطمئن نرسیده بودند و سخنان وى برایشان تازگى داشت.[۵۰]

سپس ابراهیم، خداوند‌ یکتا را پروردگار آسمان ها و زمین و آفریدگار آنها معرفى مى‌کند. آیه ۵۶ سوره انبیاء به طور کامل خداى یکتا را از خدایان بابلى متمایز مى‌سازد زیرا خداى یکتا همانند خدایان بابلى، رب‌النوع نبوده بلکه آفریدگار همه جهان است.[۵۱] قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانى در بابل نیز اشاره‌اى دارد. (سوره انعام‌، ۷۶-‌۷۸)

از نوع استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام و پاسخ ها و واکنش هاى نمرود[۵۲] و مشرکان مى‌توان دریافت که بابلیان به رغم پیشرفت قابل توجه در تمدن مادى، داراى تفکر و تعقل ابتدایى بوده‌اند زیرا نمرود در برابر سخن ابراهیم که خدایش زنده مى‌کند و مى‌میراند، دو اسیر آورده یکى را مى‌کشد و دیگرى را آزاد مى‌کند (سوره بقره، ۲۵۸).[۵۳]

نمرود پس از آن به قصد رویارویى با خداى ابراهیم به‌ وسیله ۴‌ عقاب به آسمان پرواز مى‌کند؛ لیکن نقشه‌اش ناکام مى‌ماند. آیه ۴۶ سوره ابراهیم را بر‌ این ماجرا تفسیر کرده‌اند.[۵۴] پس از آن دستور‌ مى‌دهد به همان منظور، برجى بلند در بابل بسازند. گفته شده که طول آن ۵۰۰۰ و عرضش ۳۰۰۰ ذراع بوده است.[۵۵] خداوند آن را به وسیله طوفان یا زلزله[۵۶] یا جبرئیل[۵۷] از بنیان ویران‌ مى‌کند: «قَد مَکرَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَاَتَى اللّهُ بُنینَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِمُ السَّقفُ‌ مِن فَوقِهِم واَتهُمُ العَذابُ مِن حَیثُ لا‌یشعُرون». (سوره نحل، ۲۶) بسیارى از مفسران این آیه را بر نمرود و برجش در بابل تطبیق کرده‌اند.[۵۸]

در کاوش هایى که در قرن نوزدهم صورت گرفت، بقایاى معبد مردوک، خداى محلى بابل کشف شد که ابتدا در زمان حمورابى ساخته شده بود و گمان مى‌رود همان برج بابل باشد.[۵۹]

هاروت و ماروت در بابل

در آیه ۱۰۲ سوره بقره با خرده‌گیرى از یهودیان به سحرآموزى آنان از شیطانها و دو فرشته‌اى که در بابل بوده‌اند اشاره شده است: «واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّیطینُ عَلى مُلک سُلَیمنَ وما کفَرَ سُلَیمنُ ولکنَّ الشَّیطینَ کفَروا یعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ وما اُنزِلَ عَلَى المَلَکینِ بِبابِلَ هروتَ و مروتَ وما یعَلِّمانِ مِن اَحَد حَتّى یقولا اِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر...».

رواج گسترده جادوگرى و تعلیم و تعلم آن در میان بابلیان این دوره و استفاده نابجا از آن براى فتنه‌انگیزى همانند ایجاد جدایى میان زن و شوهر، از این آیات قابل برداشت است.[۶۰]

این آیه از پرچالش‌ترین آیات قرآن است؛[۶۱] از جمله داستان سرایان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفته‌اند که فرشتگان پس از فزونى عصیان آدمیان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ایشان به نامهاى هاروت و ماروت را با ویژگی هاى بشرى به زمین فرستاد تا بر آنها ثابت شود که آنان نیز در صورت برخوردارى از ویژگی هاى بشرى کمتر از انسان ها معصیت نمى‌کنند. این دو فرشته در زمانى اندک دست به گناهان بزرگى زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهى در بابل به بند کشید.[۶۲]

این حکایت با روایت هاى گوناگون در شمارى از تفاسیر شیعه[۶۳] و سنى[۶۴] گزارش شده است که برخى از مفسران آن را از اسرائیلیات و ناسازگار با آیات قرآنى دانسته‌اند که فرشتگان را منزه از شرک و گناه مى‌خواند.[۶۵]

مفسرانى از این دست، هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزش هاى آنان را آزمایش الهى براى مردم بابل دانسته و بر این باورند که بر اثر گسترش جادوگرى در بابل خداوند این دو را مأمور کرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بیاموزند تا آزمایشى براى آنها باشد و در غیر موارد مجاز مانند ابطال سحر و شناسایى سحر از معجزه، از آن استفاده نکنند.[۶۶]

نظیر چنین داستانى در میان یهود نیز وجود دارد؛[۶۷] اما این دو واژه احتمالاً از زردشتى اقتباس شده است،[۶۸] با این حال بیشتر بر این عقیده‌اند که این شهر، همان بابل باستانى در عراق کنونى است،[۶۹] هر چند برخى در اقوال نادرى آن را در دماوند یا مغرب زمین دانسته‌اند.[۷۰] فراگیرى سحر توسط یهودیان نیز احتمالاً در زمان اسارت آنها در بابل صورت گرفته،[۷۱] زیرا عقاید یهودى، تأثیرات فراوانى از فرهنگ بابلى یافته است.

اسارت یهود در بابل

اسارت یهود در بابل موضوع دیگرى است که بابل را به تفسیرها راه داده است. در آیات ابتدایى سوره اسراء از دو بار طغیان و فسادانگیزى بنى اسرائیل سخن رفته است: «و قَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الکتبِ لَتُفسِدُنَّ فِى‌الاَرضِ مَرَّتَینِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا کبیرا» (سوره اسراء، ۴) و خداوند در هر بار گروهى از بندگان پیکار جوى خود را ضد آنان برمى‌انگیزد. (سوره اسراء، ۵-۷)

تقریباً همه مفسران بر این باورند که یکى از این حمله‌ها بدست بخت نصر صورت گرفته است. گروهى نیز هر دو هجوم را به وى نسبت داده‌اند.[۷۲]

سپاه بابل در سال ۵۸۶ یا ۵۸۷ ق.م با ویران ساختن دیوارهاى دفاعى، شهر اورشلیم را اشغال کرد.[۷۳] در این حمله صدقیا، حاکم اورشلیم اسیر و کور شد و اشراف و بزرگان شهر کشته شدند و ساکنان شهر به بابل تبعید گردیدند.[۷۴]

طبق روایت تورات، همه مردم شهر از جمله دانیال و عزرا به غیر از افراد فقیر و بى چیز به بابل تبعید شدند.[۷۵] داستان اصحاب اخدود (سوره بروج، ۸۵‌) نیز بنا به روایتى در ارتباط با یهودیان به اسارت رفته در بابل است.[۷۶]

پانویس

  1. این واژه در عبرى «بابل»، در یونانى «بابیلون» و در اصل "Bab-illu" و پیش‌تر "Bab-illim" به معناى دروازه خدا بوده است. (التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۰۴؛ نثر طوبى، ص‌۶۰‌).
  2. Britanica: Babylon.
  3. Britanica: Babylonia.
  4. ر.ک: بابل تاریخ مصور، ص‌۴۴‌ـ‌۱۹۳؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۱۵‌ـ‌۱۷۲؛>Babylonia
  5. ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۱۷۱.
  6. Judaica: Babylon.
  7. ر.ک: آغاز قانون‌گذارى، ص‌۱۴۷‌ـ‌۲۰۲.
  8. تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۵۹.
  9. نبوخذ نصر الثانى، ص‌۵۸‌ـ‌۵۹‌.
  10. ر.ک: نبوخذ نصر الثانى، ص‌۷۹-۸۳‌؛ کتاب مقدس: دوم پادشاهان، ۲۴: ۱‌ـ‌۲، ۲۵: ۱‌ـ‌۷؛ دوم تواریخ، ۳۶.
  11. ر.ک: تاریخ بابل، ص‌۸۳-۸۴؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۱۴۸-۱۶۰؛ نبوخد نصرالثانى، ص‌۹۵-۱۱۰.
  12. کتاب مقدس: اشعیا، ۱۳:۱۹؛ ارمیا، ۵۱: ۵۳-۵۸‌.
  13. تاریخ هرودوت، ص‌۱۱۶-۱۲۳.
  14. بابل تاریخ مصور، ص‌۲۰۷.
  15. تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج‌۲، ص‌۱۷۱.
  16. تاریخ بابل، ص‌۱۷۳‌ـ‌۱۷۴.
  17. ر.ک: ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۱، ۲۲۰؛ تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۷۷، ۲۸۵.
  18. ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۲.
  19. Enc. of Religion : Mesopotamian Religions؛ ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۳ - ۲۰۶.
  20. Ibid.
  21. ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۰۴.
  22. تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۷۷.
  23. Encyclopedia of Religions: Mesopotamian Religions.
  24. تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۷۷‌ـ‌۲۷۸.
  25. ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۳۶.
  26. ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۷۳.
  27. تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۳.
  28. ادیان جهان باستان، ج‌۲، ص‌۲۹۰؛ تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۳.
  29. تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۸، ۲۹۲.
  30. تاریخ هرودوت، ص‌۱۳۲‌ـ‌۱۳۳.
  31. همان، ص‌۲۶۸.
  32. تاریخ تمدن، ج‌۱، ص‌۲۸۷.
  33. معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۳۱۱.
  34. مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۱۶۹؛ معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۳۰۹.
  35. معجم البلدان، ص‌۳۰۹.
  36. نزهة القلوب، ص‌۳۸.
  37. تقویم البلدان، ص‌۳۰۳؛ صورة الارض، ص‌۲۴۴؛ نزهة القلوب، ص‌۳۹.
  38. البدء و‌التاریخ، ج‌۴، ص‌۹۹؛ تاج‌العروس، ج‌۲۸، ص‌۵۰‌؛ تاریخ‌ ابن خلدون، ج‌۲، ص‌۱۸۳.
  39. معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۳۰۹.
  40. اعلام قرآن، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.
  41. وسائل الشیعه، ج‌۵‌، ص‌۱۸۰‌ـ‌۱۸۱.
  42. همان؛ مصباح الفقیه، ج‌۲، ص‌۱۸۷.
  43. تفسیر قرطبى، ج‌۱۰، ص‌۳۳.
  44. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۵۸.
  45. جامع البیان، مج۳، ج‌۳، ص‌۳۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌۳، ص‌۱۸۴.
  46. قاموس کتاب مقدس، ص‌۴.
  47. همان، ص‌۸۹۱‌.
  48. فى ظلال القرآن، ج‌۴، ص‌۲۳۸۵.
  49. همان، ص‌۲۳۸۶.
  50. همان، ج‌۲، ص‌۲۳۸۶.
  51. فى ظلال‌القرآن، ج‌۲، ص‌۲۳۸۵؛ التحریر والتنویر، ج‌۱۷، ص‌۹۶.
  52. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۶۳۵‌؛ کشف الاسرار، ج‌۱، ص‌۷۰۴.
  53. المیزان، ج‌۲، ص‌۳۵۴.
  54. جامع البیان، مج‌۸‌، ج‌۱۳، ص‌۳۲۰؛ مجمع البیان، ج‌۶‌، ص‌۴۹۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۰، ص‌۶۵‌.
  55. معجم ما استعجم، ج‌۱، ص‌۲۱۹؛ البحر المحیط، ج‌۶‌، ص‌۵۲۱.
  56. تفسیر قرطبى، ج‌۱۰، ص‌۶۵‌.
  57. البحر المحیط، ج‌۶‌، ص‌۵۲۱‌.
  58. جامع‌البیان، مج‌۸‌، ج‌۱۴، ص‌۱۳۰؛ غررالتبیان، ج‌۴، ص‌۳۰۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۴۹‌.
  59. Judaica: Babel, Tower of.
  60. المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۵.
  61. جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص۶۲۳‌ـ‌۶۳۲‌؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۱۲۳‌ـ‌۱۲۵؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۳.
  62. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۶۳۸‌؛ التبیان، ج‌۱، ص۳۷۵‌ـ‌۳۷۶؛ کشف‌الاسرار، ج۱، ص۲۹۵ـ۲۹۷.
  63. تفسیر قمى، ج۱، ص۸۳ـ۸۵‌؛ التبیان، ج۱، ص۳۷۶؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.
  64. جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص‌۶۳۴‌ـ‌۶۳۵‌؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۱۲۳‌ـ‌۱۲۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۱۴۲‌ـ‌۱۴۳.
  65. التبیان، ج‌۱، ص‌۳۷۶؛ کنزالدقائق، ج‌۲، ص‌۱۰۴؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۹، ۲۴۱.
  66. مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۱۷۱؛ التحریر و‌التنویر، ج‌۱، ص‌۶۴۱‌؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۲۳۵.
  67. Judaica: Uzza, and Aza.
  68. Britanica: Harut & Marut.
  69. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۶۴۳‌؛ مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۱۷۰؛ التحریر والتنویر، ج‌۱، ص‌۶۴۱‌.
  70. معجم‌البلدان، ج‌۱، ص‌۳۰۹؛ روح المعانى، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۳۹‌.
  71. نثر طوبى، ج‌۱، ص‌۶۱‌.
  72. تفسیر مجاهد، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ المعارف، ج‌۱۳، ص‌۴۷.
  73. نبوخذ نصرالثانى، ص‌۷۲‌ـ‌۷۴؛ بابل تاریخ مصور، ص‌۱۹۷؛ Jadaica: Nebuchadrezzer II
  74. کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵.
  75. کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵: ۱۱‌ـ‌۱۲.
  76. البدایة والنهایه، ج‌۲، ص‌۱۰۳.

منابع

  • دائرةالمعارف قرآن کریم، محمدجواد معمورى، ج۵، ص۲۲۲-۲۳۰.