حسین بن منصور حلاج: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: 24 ذی القعده، حسين بن منصور حلe1اج، حلاج، ' /> '''کلید واژه: 24 ذ...' ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | ''' | + | '''«حسین بن منصور حلّاج»''' (۳۰۹-۲۴۴ ق)، عارف، شاعر و صوفی نامدار مسلمان در قرن سوم هجری است. در مورد عقاید و آراء حلّاج و شخصیت او اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی وی را ستوده و او را عارفی والامقام شمرده اند و برخی نیز او را زندیق و [[ارتداد|مرتد]] و فاسدالعقیده دانسته اند. او به خاطر بعضی پندارها، گفتارها و ادعاهای غیرقابل باور، مورد [[تکفیر]] برخی قضات و فقها قرار گرفت و در زمان [[مقتدر (خلیفه عباسی)|مقتدر عباسی]] به دار آویخته شد. برای حلاج آثار متعددی ذکر شده که تنها کتاب «الطواسین» به جا مانده است. |
+ | {{شناسنامه عالم | ||
+ | |نام شخصیت = | ||
+ | |نام کامل = حسین بن منصور حلّاج | ||
+ | |تصویر= | ||
+ | |زادروز = ۲۴۴ قمری | ||
+ | |زادگاه = بیضاء، فارس | ||
+ | |وفات = ۳۰۹ قمری | ||
+ | |مدفن = [[بغداد]] | ||
+ | |اساتید = سهل بن عبداللّه تستری، عمرو بن عثمان مکی، جنید بغدادی،... | ||
+ | |شاگردان = فارس بن عیسى بغدادى، عبدالملک اسکاف، ابراهیم بن فاتک، ابو بکر فوطى،... | ||
+ | |آثار = الطواسین، السیاسة و الخلفاء، الاحاطة و الفرقان، تفسیر قرآن، دیوان اشعار،... | ||
+ | }} | ||
+ | ==زندگینامه== | ||
+ | ابومغیث حسین بن منصور حلّاج، در حدود سال ۲۴۴ قمری در بیضای فارس، واقع در هشت فرسنگی [[شیراز|شیراز]] دیده به جهان گشود. پدرش منصور، به حلاجی اشتغال داشت و در اهواز و تستر (شوشتر) به این کار میپرداخت تا اینکه در حدود ۲۵۵ قمری با خانوادهاش به شهر [[واسط]] در [[عراق]] کوچید.<ref> ملأ الغیبه (محمد بن عمر فهری سبیتی)، ج ۵، ص ۳۰۷.</ref> حسین بن منصور، بیشتر به نام پدرش، منصور حلاج، معروف است. | ||
− | + | نوجوانی حسین در میان مردم واسط، که بیشتر [[اهل سنت|سنّی]] [[حنبلی]] و کمتر [[شیعه]] بودند، گذشت و پیش از دوازده سالگی حافظ [[قرآن]] شد. او در ۲۶۰ ق، در شانزده سالگی، تحصیلات مقدّماتی خود را به سنّت حنبلیان به پایان برد و به تنهایی به تستر رفت و به حلقه مریدان سهل بن عبداللّه تستری (۲۰۳ـ۲۸۳) پیوست. | |
− | + | حلاج هجده ساله بود که حلقه سهل تستری را ترک گفت و به [[بغداد]] رفت و هجده ماه محضر عمرو بن عثمان مکی (متوفی ۲۹۷) را درک کرد. در همین فاصله به جرگه [[تصوف]] راه یافت و ظاهرا اولبار در تستر از دست عمرو بن عثمان مکی خرقه گرفت. حلاج سپس در بغداد به حلقه مریدان جنید بغدادی (متوفی ۲۹۸) راه یافت و دومین خرقه خود را در تصوف از دست او گرفت. | |
− | + | در متون عرفانى، از تنى چند از عرفا، به نام شاگردان حلاّج نام برده شده است که از آن جمله اند: فارس بن عیسى بغدادى، عبد الملک اسکاف، ابراهیم بن فاتک، ابو بکر فوطى. | |
− | + | گفته اند وی در حیات خود نه تنها به جاآوردن فرایض را رها نکرد و [[اباحه گری|اباحی]] نشد، بلکه پیوسته رعایت آداب [[شریعت]] را لازم میشمرد و خود اهل [[زهد]]، دنیاگریزی و بخشش بر فقرا بود.<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۸، ص۷۱۰؛ کتاب اخبارالحلاج، ج۱، ص۱۹ـ۲۰.</ref> همچنین اعتقاد عاشقانه او به مقام [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلیاللّه علیهوآلهوسلم از «طسالسراج»، که در آغاز «الطواسین» آمده، معلوم است. نیز آگاهی و علاقهاش به [[قرآن]]، که «اسلوب الطواسین» برگرفته از اوست، و از [[تفسیر قرآن|تفسیرهایی]] که بر آیات قرآن (صرفنظر از درستی آنها) نوشته، پیداست. | |
− | + | درگیری حلاج با خلافت [[حکومت بنی عباس|عباسی]] و قتل او به [[فتوا|فتوای]] فقیهان [[اهل سنت|سنّی]]، پندار تمایل او به [[شیعه]] بودن او را برای برخی محققان قوّت بخشیده است. گفته شده حلاج در بغداد به [[علویان]] پیوست و یارانی گرد آورد تا قیامی چون [[قیام صاحب الزنج|قیام صاحبالزنج]] برپاکند و دولتی چون علویان یا زیدیان طبرستان، که در سیاحتهایش با آنها آشنا شده بود، پی افکند.<ref>عبدالحسین زرینکوب، شعله طور: درباره زندگی و اندیشه حلاج، ج۱، ص۲۶۴ـ۲۶۶، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> اما مطابق برخی گزارشهای تاریخی دیگر، حلاج از جانب بزرگان شیعه، طرد و رسوا شده است. بعد از قتل حلاج، برخی فقیهان و محدّثان شیعه، که ناقدان سرسخت [[تصوف]] بودهاند، او را طرد و [[تکفیر]] کردهاند. [[شیخ مفید]] در «المسائل الصاغانیة» حلاج را فاسق و خارج از [[ایمان]] دانسته است.<ref>شیخ مفید، المسائل الصاغانیة، ص۵۸، چاپ محمدقاضی، ۱۴۱۳.</ref> | |
− | به | + | منصور حلّاج به خاطر برخی پندارها، گفتارها و ادعاهای غیرقابل باور، باعث اختلاف و دوگانگی در میان مردم گردید و بزرگان صوفیه در رد و قبول او دو دسته شدند. تعدادی از آنان، وی را رد نموده و عقایدش را باطل اعلام کردند و از این که وی، از گروه صوفیان باشد، اکراه نمودند. اما عدهای دیگر، مانند ابوالعباس بن عطاء، محمد خفیف و ابراهیم بن محمد نصرآبادی، وی را تأیید نمودند و تهمتهای دیگران درباره وی را صحیح ندانسته و او را از محققان و از علمای دینی و ربانی معرفی کردند.<ref> ملأ الغیبه (محمد بن عمر فهری سبیتی)، ج ۵، ص ۳۰۷.</ref> |
− | + | هنگامی که شایعات درباره وی فزونی یافت و حساسیت ویژهای در جامعه مسلمانان پدید آورد، مأموران حکومتی دستگیرش کرده و در نزد "حامد بن عباس" وزیر "[[مقتدر (خلیفه عباسی)|مقتدر عباسی]]" حاضر نمودند و در نزد برخی از قضات و روحانیون معروف و سرشناس، از وی بازجویی به عمل آوردند. پس از گفت و شنودهایی در آن مجلس، علما و قضات آن عصر، از جمله "قاضی ابوعمرو" [[فتوا]] به حلیت خونش داده و وی را مهدورالدم اعلام کردند. آن گاه، وی را به زندان افکنده و منتظر فرمان مقتدر عباسی ماندند. | |
− | حامد بن عباس، | + | مقتدر در پاسخشان گفت: اگر علما، فتوا به ریختن خونش دادند، وی را به جلاد بسپارید تا هزار تازیانه بر او بزند و اگر هلاک نشد، هزار تازیانه دیگر بزند و سپس او را گردن زنند. حامد بن عباس، وی را به محمد بن عبدالصمد، رئیس شهربانی وقت سپرد تا در تاریکی شب، در کنار رود دجله و در داخل محوطه شهربانی، وی را هزار تازیانه زدند و سپس دستها و پاهایش را قطع و آنگاه، سرش را از بدن جدا نمودند و تن بیجانش را در آتش سوزانیدند و خاکسترش را در دجله ریخته و سرش را پس از مدتی آویختن بر روی پل [[بغداد]] به [[خراسان]] (مرکز اصلی پیروان حلاج) فرستادند،<ref> نک: تجارب الامم (ابن مسکویه رازی) ترجمه علینقی منزوی، ج ۵، ص ۱۳۳؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۱۰۰؛ التنبیه والاشراف (مسعودی)، ص ۳۳۵.</ref> تا درس عبرتی برای پیروانش باشد. زیارتگاهی منسوب به حلاج، نزدیک قبرستان معروف کرخی، در سمت غربی بغداد واقع است. |
+ | |||
+ | ==آثار و تألیفات== | ||
+ | در منابع قدیم تصوف برای منصور حلاج آثار متعددی برشمردهاند، از جمله: | ||
+ | |||
+ | *الطواسین: نثری آمیخته به [[شعر]] دارد، اما از نظر سبک باید آن را شعری منثور به شمار آورد. نام و سبک و سیاق آن، برگرفته از [[قرآن]] است و بیشتر، تجارب روحی و هیجانات عاطفی حلاج را نشان میدهد. الطواسین یازده بخش با عنوان «طس» دارد، که مهمترین آنها طاسینالسراج، در نعت و وصف [[پیامبر اکرم]] و طاسینالازل و الالتباس، در دفاع از [[ابلیس]] و ایمان [[فرعون]] است. | ||
+ | *السیاسة و الخلفاء: که آن را به نام [[مقتدر (خلیفه عباسی)|مقتدر عباسی]] در زندان نوشت. | ||
+ | *الاحاطة و الفرقان: کتاب مفقود شده حلاج که نام [[ائمه اطهار|دوازده امام]] شیعه را آورده و گفته است آیه «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عندَاللّهِ...» به ایشان اشاره دارد. | ||
+ | *آثار حاوی تفسیر آیات قرآن: بخش دیگر از آثار حلاج، که حاوی [[تفسیر قرآن]] است، در «[[حقائق التفسیر (کتاب)|حقایقالتفسیر]]» سُلمی آمده است. | ||
+ | *اشعار عربی: از حلاج اشعار عربی نیز باقیمانده که با وجود معانی مشخص و محدود، از لطیفترین و مؤثرترین ابیات صوفیانه بهشمار میرود. شعر حلاج، به سنّت صوفیانه، عاری از مدح و هجا و فخر و رثاست. مهمترین موضوعات شعر وی عبارتاند از: سکر و وجد و تجلی، حلول و اتحاد، وحدت ادیان، لغز و حروف مقطّعه، مناجات غنایی، ابلیس، و بلاجویی. | ||
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
− | |||
<references /> | <references /> | ||
− | |||
− | [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/31855/%D9%81%D9%8A%D8%B6-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%81%D9%8A-%D8%B9%D9%85%D9%84-%D8%A7%D9%84%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D9%88%D9%82%D8%A7%D9%8A%D8%B9-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%85/preview/31084/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D8%AF%D9%8A%D8%AC%D9%8A%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%8A/#!page=45 وقايع | + | ==منابع== |
+ | |||
+ | *[[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، برگرفته از مقاله "حسین بن منصور حلاج"، شماره ۶۴۱۱ و۶۴۱۲. | ||
+ | *مؤسسه تبیان، نرمافزار دایرةالمعارف چهارده معصوم علیهمالسلام. | ||
+ | |||
+ | منابع برای مطالعه بیشتر: | ||
+ | |||
+ | *[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/31855/%D9%81%D9%8A%D8%B6-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%81%D9%8A-%D8%B9%D9%85%D9%84-%D8%A7%D9%84%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D9%88%D9%82%D8%A7%D9%8A%D8%B9-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%85/preview/31084/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D8%AF%D9%8A%D8%AC%D9%8A%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%8A/#!page=45 وقايع الايام، شيخ عباس قمی، ۲۴ ذی القعده]. | ||
+ | |||
+ | [[رده:وقایع ماه ذی القعده]] | ||
+ | [[رده:سال ۳۰۹ هجری قمری]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۰
«حسین بن منصور حلّاج» (۳۰۹-۲۴۴ ق)، عارف، شاعر و صوفی نامدار مسلمان در قرن سوم هجری است. در مورد عقاید و آراء حلّاج و شخصیت او اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی وی را ستوده و او را عارفی والامقام شمرده اند و برخی نیز او را زندیق و مرتد و فاسدالعقیده دانسته اند. او به خاطر بعضی پندارها، گفتارها و ادعاهای غیرقابل باور، مورد تکفیر برخی قضات و فقها قرار گرفت و در زمان مقتدر عباسی به دار آویخته شد. برای حلاج آثار متعددی ذکر شده که تنها کتاب «الطواسین» به جا مانده است.
نام کامل | حسین بن منصور حلّاج |
زادروز | ۲۴۴ قمری |
زادگاه | بیضاء، فارس |
وفات | ۳۰۹ قمری |
مدفن | بغداد |
اساتید |
سهل بن عبداللّه تستری، عمرو بن عثمان مکی، جنید بغدادی،... |
شاگردان |
فارس بن عیسى بغدادى، عبدالملک اسکاف، ابراهیم بن فاتک، ابو بکر فوطى،... |
آثار |
الطواسین، السیاسة و الخلفاء، الاحاطة و الفرقان، تفسیر قرآن، دیوان اشعار،... |
محتویات
زندگینامه
ابومغیث حسین بن منصور حلّاج، در حدود سال ۲۴۴ قمری در بیضای فارس، واقع در هشت فرسنگی شیراز دیده به جهان گشود. پدرش منصور، به حلاجی اشتغال داشت و در اهواز و تستر (شوشتر) به این کار میپرداخت تا اینکه در حدود ۲۵۵ قمری با خانوادهاش به شهر واسط در عراق کوچید.[۱] حسین بن منصور، بیشتر به نام پدرش، منصور حلاج، معروف است.
نوجوانی حسین در میان مردم واسط، که بیشتر سنّی حنبلی و کمتر شیعه بودند، گذشت و پیش از دوازده سالگی حافظ قرآن شد. او در ۲۶۰ ق، در شانزده سالگی، تحصیلات مقدّماتی خود را به سنّت حنبلیان به پایان برد و به تنهایی به تستر رفت و به حلقه مریدان سهل بن عبداللّه تستری (۲۰۳ـ۲۸۳) پیوست.
حلاج هجده ساله بود که حلقه سهل تستری را ترک گفت و به بغداد رفت و هجده ماه محضر عمرو بن عثمان مکی (متوفی ۲۹۷) را درک کرد. در همین فاصله به جرگه تصوف راه یافت و ظاهرا اولبار در تستر از دست عمرو بن عثمان مکی خرقه گرفت. حلاج سپس در بغداد به حلقه مریدان جنید بغدادی (متوفی ۲۹۸) راه یافت و دومین خرقه خود را در تصوف از دست او گرفت.
در متون عرفانى، از تنى چند از عرفا، به نام شاگردان حلاّج نام برده شده است که از آن جمله اند: فارس بن عیسى بغدادى، عبد الملک اسکاف، ابراهیم بن فاتک، ابو بکر فوطى.
گفته اند وی در حیات خود نه تنها به جاآوردن فرایض را رها نکرد و اباحی نشد، بلکه پیوسته رعایت آداب شریعت را لازم میشمرد و خود اهل زهد، دنیاگریزی و بخشش بر فقرا بود.[۲] همچنین اعتقاد عاشقانه او به مقام پیامبر اکرم صلیاللّه علیهوآلهوسلم از «طسالسراج»، که در آغاز «الطواسین» آمده، معلوم است. نیز آگاهی و علاقهاش به قرآن، که «اسلوب الطواسین» برگرفته از اوست، و از تفسیرهایی که بر آیات قرآن (صرفنظر از درستی آنها) نوشته، پیداست.
درگیری حلاج با خلافت عباسی و قتل او به فتوای فقیهان سنّی، پندار تمایل او به شیعه بودن او را برای برخی محققان قوّت بخشیده است. گفته شده حلاج در بغداد به علویان پیوست و یارانی گرد آورد تا قیامی چون قیام صاحبالزنج برپاکند و دولتی چون علویان یا زیدیان طبرستان، که در سیاحتهایش با آنها آشنا شده بود، پی افکند.[۳] اما مطابق برخی گزارشهای تاریخی دیگر، حلاج از جانب بزرگان شیعه، طرد و رسوا شده است. بعد از قتل حلاج، برخی فقیهان و محدّثان شیعه، که ناقدان سرسخت تصوف بودهاند، او را طرد و تکفیر کردهاند. شیخ مفید در «المسائل الصاغانیة» حلاج را فاسق و خارج از ایمان دانسته است.[۴]
منصور حلّاج به خاطر برخی پندارها، گفتارها و ادعاهای غیرقابل باور، باعث اختلاف و دوگانگی در میان مردم گردید و بزرگان صوفیه در رد و قبول او دو دسته شدند. تعدادی از آنان، وی را رد نموده و عقایدش را باطل اعلام کردند و از این که وی، از گروه صوفیان باشد، اکراه نمودند. اما عدهای دیگر، مانند ابوالعباس بن عطاء، محمد خفیف و ابراهیم بن محمد نصرآبادی، وی را تأیید نمودند و تهمتهای دیگران درباره وی را صحیح ندانسته و او را از محققان و از علمای دینی و ربانی معرفی کردند.[۵]
هنگامی که شایعات درباره وی فزونی یافت و حساسیت ویژهای در جامعه مسلمانان پدید آورد، مأموران حکومتی دستگیرش کرده و در نزد "حامد بن عباس" وزیر "مقتدر عباسی" حاضر نمودند و در نزد برخی از قضات و روحانیون معروف و سرشناس، از وی بازجویی به عمل آوردند. پس از گفت و شنودهایی در آن مجلس، علما و قضات آن عصر، از جمله "قاضی ابوعمرو" فتوا به حلیت خونش داده و وی را مهدورالدم اعلام کردند. آن گاه، وی را به زندان افکنده و منتظر فرمان مقتدر عباسی ماندند.
مقتدر در پاسخشان گفت: اگر علما، فتوا به ریختن خونش دادند، وی را به جلاد بسپارید تا هزار تازیانه بر او بزند و اگر هلاک نشد، هزار تازیانه دیگر بزند و سپس او را گردن زنند. حامد بن عباس، وی را به محمد بن عبدالصمد، رئیس شهربانی وقت سپرد تا در تاریکی شب، در کنار رود دجله و در داخل محوطه شهربانی، وی را هزار تازیانه زدند و سپس دستها و پاهایش را قطع و آنگاه، سرش را از بدن جدا نمودند و تن بیجانش را در آتش سوزانیدند و خاکسترش را در دجله ریخته و سرش را پس از مدتی آویختن بر روی پل بغداد به خراسان (مرکز اصلی پیروان حلاج) فرستادند،[۶] تا درس عبرتی برای پیروانش باشد. زیارتگاهی منسوب به حلاج، نزدیک قبرستان معروف کرخی، در سمت غربی بغداد واقع است.
آثار و تألیفات
در منابع قدیم تصوف برای منصور حلاج آثار متعددی برشمردهاند، از جمله:
- الطواسین: نثری آمیخته به شعر دارد، اما از نظر سبک باید آن را شعری منثور به شمار آورد. نام و سبک و سیاق آن، برگرفته از قرآن است و بیشتر، تجارب روحی و هیجانات عاطفی حلاج را نشان میدهد. الطواسین یازده بخش با عنوان «طس» دارد، که مهمترین آنها طاسینالسراج، در نعت و وصف پیامبر اکرم و طاسینالازل و الالتباس، در دفاع از ابلیس و ایمان فرعون است.
- السیاسة و الخلفاء: که آن را به نام مقتدر عباسی در زندان نوشت.
- الاحاطة و الفرقان: کتاب مفقود شده حلاج که نام دوازده امام شیعه را آورده و گفته است آیه «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عندَاللّهِ...» به ایشان اشاره دارد.
- آثار حاوی تفسیر آیات قرآن: بخش دیگر از آثار حلاج، که حاوی تفسیر قرآن است، در «حقایقالتفسیر» سُلمی آمده است.
- اشعار عربی: از حلاج اشعار عربی نیز باقیمانده که با وجود معانی مشخص و محدود، از لطیفترین و مؤثرترین ابیات صوفیانه بهشمار میرود. شعر حلاج، به سنّت صوفیانه، عاری از مدح و هجا و فخر و رثاست. مهمترین موضوعات شعر وی عبارتاند از: سکر و وجد و تجلی، حلول و اتحاد، وحدت ادیان، لغز و حروف مقطّعه، مناجات غنایی، ابلیس، و بلاجویی.
پانویس
- ↑ ملأ الغیبه (محمد بن عمر فهری سبیتی)، ج ۵، ص ۳۰۷.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۸، ص۷۱۰؛ کتاب اخبارالحلاج، ج۱، ص۱۹ـ۲۰.
- ↑ عبدالحسین زرینکوب، شعله طور: درباره زندگی و اندیشه حلاج، ج۱، ص۲۶۴ـ۲۶۶، تهران ۱۳۷۷ش.
- ↑ شیخ مفید، المسائل الصاغانیة، ص۵۸، چاپ محمدقاضی، ۱۴۱۳.
- ↑ ملأ الغیبه (محمد بن عمر فهری سبیتی)، ج ۵، ص ۳۰۷.
- ↑ نک: تجارب الامم (ابن مسکویه رازی) ترجمه علینقی منزوی، ج ۵، ص ۱۳۳؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۱۰۰؛ التنبیه والاشراف (مسعودی)، ص ۳۳۵.
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله "حسین بن منصور حلاج"، شماره ۶۴۱۱ و۶۴۱۲.
- مؤسسه تبیان، نرمافزار دایرةالمعارف چهارده معصوم علیهمالسلام.
منابع برای مطالعه بیشتر: