آیه 3 سوره بلد: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ|سوره=90|آیه =3}} {{مشخصات آیه |شماره آیه = 3 |...» ایجاد کرد) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | «وَالِدٍ»: پدر. «وَلَدَ»: به وجود آورد. مرجع ضمیر فاعلی (والد) است. «وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ»: اشاره به هر پدر و فرزندی است، اعم از انسان و حیوان | + | «وَالِدٍ»: پدر. «وَلَدَ»: به وجود آورد. مرجع ضمیر فاعلی (والد) است. «وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ»: اشاره به هر پدر و فرزندی است، اعم از انسان و حیوان. چرا که مسأله توالد و تناسل انسان و دیگر جانداران در طول ادوار مختلف، به گونه تساوی تقریبی نر و ماده، از شگفتانگیزترین مسائل خلقت است. |
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۲۵
<<2 | آیه 3 سوره بلد | 4>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و قسم به پدر (بزرگوار انسان، آدم صفی) و فرزندان (خدا پرست) او.
و سوگند به پدر و آنچه زاده است؛
سوگند به پدرى [چنان] و آن كسى را كه به وجود آورد؛
و قسم به پدر و فرزندانى كه پديد آورد،
و قسم به پدر و فرزندش [= ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل ذبیح]،
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«وَالِدٍ»: پدر. «وَلَدَ»: به وجود آورد. مرجع ضمیر فاعلی (والد) است. «وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ»: اشاره به هر پدر و فرزندی است، اعم از انسان و حیوان. چرا که مسأله توالد و تناسل انسان و دیگر جانداران در طول ادوار مختلف، به گونه تساوی تقریبی نر و ماده، از شگفتانگیزترین مسائل خلقت است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7»
«1» به اين شهر (مكّه) سوگند. «2» در حالى كه تو در اين شهر ساكن هستى. «3» به پدر، و فرزندى كه پديدآورد، سوگند. «4» همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفريديم. «5» آيا مىپندارد كه هرگز احدى بر او قدرت ندارد؟ «6» مىگويد: مال فراوانى تباه كردم «7» آيا گمان مىكند احدى او را نديده است؟
نکته ها
در قرآن سه بار جمله «لا أُقْسِمُ» به كار رفته است و اهل تفسير آن را دو گونه معنا كردهاند.
گروهى حرف لا را زائد دانسته و آن را (قسم مىخورم) معنا كردهاند و گروهى آن را (سوگند نمىخورم) ترجمه كردهاند، به اين معنا كه مسئله به قدرى روشن است كه نيازى به سوگند خوردن نيست.
منظور از «بلد»، مكّه است كه قبل از اسلام هم مورد احترام بوده است. مكّه حَرَم امن الهى و اولين خانهاى است كه براى انسان قرار داده شد.
جمله «وَ أَنْتَ حِلٌّ» چند گونه تفسير شده است كه يك معنى را در ترجمه آورديم و معناى دوم آن است كه مردم مكّه اهانت تو را در آن حلال مىدانند، پس به شهرى كه اهانت تو را
جلد 10 - صفحه 484
حلال مىشمرند سوگند نمىخورم. «1» و معناى سوم آن است كه دست تو در مورد اين شهر باز است و در فتح مكّه هر تصميمى كه درباره مخالفان بخواهى مىتوانى بگيرى.
«كَبَدٍ» به معناى سختى و «لبد» به معناى پشم متراكم است. البتّه بعضى كبد را به معناى راست قامت و معتدل گرفتهاند. «2»
اينكه انسان در دل رنج و سختى آفريده شده، يعنى كاميابىهاى دنيوى آميخته با رنج و زحمت است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ» حضرت على عليه السلام مىفرمايد: دنيا خانهاى است كه با سختىها عجين شده است. «دار بالبلاء محفوفة» «3»
گرچه بعضى مفسران به مناسبت عبارت «بِهذَا الْبَلَدِ» كه مكّه است، مراد از «والِدٍ وَ ما وَلَدَ» را حضرت ابراهيم و فرزندش حضرت اسماعيل دانستهاند، ولى همان گونه كه در تفسير مجمع البيان آمده است، مراد از آن، حضرت آدم و اولياء از نسل او است.
در حديث آمده است كه گوينده اين كلام «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً» عمرو بن عبدود در جنگ خندق بوده كه گفت: سرمايه زيادى را در مبارزه با اسلام تباه كردم ولى موفق نشدم. «4»
پیام ها
1- سرزمينها مىتوانند داراى قداست باشند و شهر مكّه نيز از قديم مورد احترام و سوگند بوده است. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»
2- تكرار گاهى نشانه عظمت و عنايت است. بِهذَا الْبَلَدِ .... بِهذَا الْبَلَدِ
3- ارزش زمينها به ارزش ساكنان آنهاست. «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» (سوگند به مكّه
«1». اين معنا در حديثى در كتاب بحار، ج 24، ص 284 آمده است.
«2». لسان العرب (به نقل از تفسير راهنما).
«3». نهجالبلاغه، خطبه 226.
«4». تفسير نور الثقلين.
جلد 10 - صفحه 485
به خاطر حضور پيامبر)
4- در مقام فرزندى، دختر يا پسر تفاوتى ندارد. «وَ ما وَلَدَ»
5- زندگى بشر در متن مشقتها و سختىها قرار دارد. «فِي كَبَدٍ»
6- هر مالى كه در مسير حق صرف نشود مايه حسرت است. «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً»
7- انسان تحت سيطره قدرت و علم الهى است. أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ ...
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ
8- نتيجه هر محاسبهاى كه جاى خدا در آن خالى باشد، پوچى و زيانكارى است. أَ يَحْسَبُ ... أَ يَحْسَبُ
9- خود بزرگ بينى در برابر خدا چه معنايى دارد؟ «أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ»
10- كسانى كه در انفاق به راه درست نروند يا مصرف آنها نابجا باشد يا نيّتشان خالص نباشد و همراه با ريا و خودنمايى و دروغ باشد، در آينده شرمنده و پشيمان خواهند شد. «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3»
وَ والِدٍ: و سوگند به پدر كه آدم ابو البشر، و خلقت او اعجب از خلقت ذريّه او است؛ يا حضرت ابراهيم عليه السّلام كه پدر حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بانى كعبه معظّمه است در مكه، وَ ما وَلَدَ: و به آنچه زاده است آن را آدم كه تمام ذريّه اويند. كه عمّار زميناند.
در مجمع- از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه يعنى آدم و آنچه تولد يافته از انبياء و اوصياء و اتباع ايشان. «2» در كافى- به حديث مرفوع از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام قال: «و من ولد من الائمّة» «3»
«1» مجمع البيان (چ 1403 هج)، ج 5 ص 493.
«2» همان مدرك
«3» اصول كافى، (چ بيروت) ج 1 ص 414 روايت 11.
جلد 14 - صفحه 214
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4»
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7» أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9»
وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «10» فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَكُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ «14»
يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ «16» ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ «17» أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ «18» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ «19»
عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ «20»
ترجمه
سوگند ميخورم باين شهر
با آنكه تو اقامت دارندهاى در اين شهر
و بپدر و آنچه تولّد نموده است
بتحقيق آفريديم آدمى را در مشقّت و تعب
آيا گمان ميكند كه قدرت پيدا نميكند بر او احدى
ميگويد ضايع كردم مال بسيارى را
آيا گمان ميكند كه نميبيند او را احدى
آيا قرار نداديم براى او دو چشم
و يك زبان و دو لب
و ارائه داديم باو دو راه روشن را
پس در نيامد و وارد نشد در راه پر زحمت خيرات
و چه مىدانى تو چيست راه پر زحمت خيرات
آزاد نمودن بندهاى است
يا طعام دادنى در روز گرسنگى و سختى
يتيمى خويشاوند
يا فقيرى خاك نشين را
پس بوده باشد از آنانكه ايمان آوردند و توصيه نمودند ببردبارى و توصيه نمودند بمهربانى
آن جماعت ياران دست راست ميباشند
و آنانكه كافر شدند بآيتهاى ما آنان ياران دست چپند
كه بر آنها آتشى است محيط و در بسته.
تفسير
گفتهاند خداوند قسم ياد فرموده ببلد و شهر مكّه براى وجود و توقف و حلول پيغمبر آخر الزّمان در آن شهر تا اشاره باشد كه اين موجب مزيد شرافت آن شده و بنابر اين كلمه لا زائده است كه مكرّر ذكر شده كه گفتهاند
جلد 5 صفحه 390
معمول در كلام عرب است ولى مستفاد از چند روايت معتبر در اين مقام آنستكه خداوند فرموده قسم نميخورم باين بلد مكّه براى آنكه اهالى آن ظلم و ستم و تهمت و شتم و آزار تو را در آن حلال قرار دادند با آنكه آنرا براى ديگران مأمن و پناه ميدانستند و هر كس هر گونه جرم و جنايتى نموده بود مادامى كه در آن شهر بود متعرّض او نميشدند و قسم ياد فرموده بوالد و اولادش كه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد حضرت آدم و اولاد او از انبياء و اوصياء و اتباع ايشان است و قمّى ره نيز اين معنى را نقل نموده و در كافى نقل نموده كه مراد امير المؤمنين عليه السّلام و اولاد او كه ائمه اطهارند ميباشد و بنظر حقير اگر خداوند قسم ببلد مكّه ياد فرموده باشد چنانچه مفسرين گفتهاند اظهر آنست كه مراد از والد حضرت اسمعيل و از ما ولد پيغمبر خاتم و ائمه اطهار باشد يا مراد از والد حضرت ابراهيم و مراد از ما ولد حضرت اسمعيل و اولاد او باشد چون عرب عدنانى و پيغمبر ما از نسل آن حضرتند و اين دو پيغمبر در بناى كعبه و آبادى مكّه پيش قدم بودند و ذكر آن دو اينجا مناسب است و جواب قسم آنست كه خدا ميفرمايد بتحقيق خلق نموديم ما انسان را در تعب و مشقّت چون از وقت تولّد بأنواع زحمات و صدمات دنيا مبتلا ميشود تا دم مرگ بسختى آن و بعدا بوحشت برزخ و سختيهاى قيامت و گفتهاند براى تسليت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده و بعضى گفتهاند مراد از كبد استوا و استقامت است چون خداوند از بين حيوانات فقط انسان را مستقيم و مستوى القامه خلق فرموده و اين معنى مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات اين مقام است كه بانتصاب انسان بر خلاف حيوانات تفسير فرمودهاند آيا گمان ميكند كه احدى بر او قدرت پيدا نميكند كه مجازات نمايد او را براى ستمى كه از او بكسى رسيده و تخلّفى كه از فرمان خالق خود نموده چنين نيست خداوند قادر بر انتقام از او است و قمّى ره نقل نموده از امام باقر عليه السّلام كه فرمود مراد آنست كه كشته ميشود در مقابل كشتن او دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و بعيد نيست اشاره بدومى يا سوّمى باشد و بر سبيل تطبيق تفسير شده كه معمول در تفاسير ائمه اطهار است و با كمال افتخار ميگويد من مال فراوان و مجتمعى در راه جلوگيرى از پيشرفت اسلام صرف نمودم چنانچه از
جلد 5 صفحه 391
امام باقر عليه السّلام نقل شده كه عمرو بن عبد ود در جنگ خندق بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام اسلام را بر او عرضه داشت گفت پس اين همه مالى كه من در جلوگيرى از رواج اسلام خرج نمودم چه ميشود پس حضرت او را كشت آيا كينه مسلمانان و ساير عقائد و اخلاق فاسده كه در ضمير خود جاى ميدهد و اعمال قبيحه را كه در خلوت مرتكب ميشود گمان ميكند كسى او را نميبيند خدا ميبيند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميداند آيا ما براى او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار نداديم كه ببيند و سخن بگويد و دهانش پوشيده باشد و بآسانى بخورد و بياشامد و شكر كند چرا نميكند آيا راه روشن خير و شرّ را باو نشان نداديم چنانچه در روايات تصريح بآن شده چرا راه خير را نميپيمايد پس اين انسان با اين همه وسائلى كه ما برايش فراهم نموديم و اين همه قدرت و تمكّنى كه براى خود فرض ميكند و ميپندارد بزحمت وارد در طى طريق پر زحمتى از طرق خيرات كه براى او مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن است نميشود و چه ميدانى تو اى پيغمبر كه چيست مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن آزاد كردن بندهاى است از قيد رقيّت يا طعام دادن است در روز مجاعه و گرسنگى مردم بيكى از اقارب يتيم خود يا بيك فقير خاك نشين با آنكه اگر تمام اينكارها را هم بكند هزار يك حقّ شكر نعمت حقّ را بجا نياورده در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه وقتى مشغول بصرف طعام ميشد ميفرمود قدحى بياورند و نزديك خوان طعام بگذارند پس هر خوراك خوبى كه ميآوردند مقدارى از آن را در آن قدح ميگذارد و امر ميفرمود بفقراء بدهند و اين آيه را تلاوت ميفرمود يعنى فلا اقتحم تا آخر پس ميفرمود خدا ميدانست هر كس قدرت بر عتق رقبه پيدا نميكند پس راه بهشت را براى آنها باز كرد و از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه اطعام كند مؤمنين را بقدريكه سير شود نميداند از خلق خدا ثواب او را در آخرت احدى نه ملك مقرّبى و نه نبى مرسلى مگر خدا و از موجبات مغفرت اطعام مسلمان گرسنه است پس تلاوت فرمود او اطعام تا آخر و نيز از آن حضرت نقل شده كه بعضى از اصحاب سؤال نمود از اين آيه پس فرمود كسيكه اكرام كرده است او را خدا بولايت ما بتحقيق عبور نموده است از عقبه
جلد 5 صفحه 392
و مائيم آن عقبهاى كه هر كس وارد در آن شود نجات يافته و بعد فرمود مردم تمامى گرفتار آتش ميباشند غير از تو و اصحابت كه خداوند آزاد نموده است رقبه شما را از آتش بولايت ما اهل بيت و قريب باين مضامين روايات بسيار است و اخيرا خداوند شرط قبول كليّه اعمال خيريّه را بيان فرموده كه ميفرمايد آنكه اين قبيل اعمال خير را بجا بياورد پس بوده باشد از كسانيكه ايمان آوردند و توصيه نمودند يكديگر را بصبر بر طاعت و از معصيت و توصيه نمودند يكديگر را بترحّم و مهربانى و احسان بفقراء و ايتام بلكه به كليّه بندگان خدا اين اشخاص صاحبان ميمنت و مباركى باشند و آنانند كه در محشر نامه اعمالشان بدست راستشان است و شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام ميباشند كه ببهشت ميروند و مستغرق در نعم آنند و آنانكه كافر شدند بآيات خداوند و منكر شدند ولايت اولياء او را كه اعظم آيات الهى هستند آنان صاحبان شئامت و نحوستند كه نامه اعمالشان را بدست چپشان ميدهند از اعداء آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه آتش جهنّم بر آنها احاطه خواهد نمود در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائتش در نماز واجبش لا اقسم بهذا البلد باشد در دنيا شناخته شود از شايستگان و در آخرت شناخته شود بمنزلت نزد خدا و باشد در روز قيامت از رفقاء پيغمبران و شهدا و شايستگان و الحمد للّه ربّ العالمين.
جلد 5 صفحه 393
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3»
مفسرين در اينکه آيه اقوال زيادي دارند. بعضي گفتند: مراد آدم و ذريه او است که خلقت انسان باشد که اشرف مخلوقات است و اعجوبه دهر، بعضي گفتند: مراد آدم و انبياء و اوصياء آنها که تمام از نسل آدم هستند، بعضي گفتند: مراد ابراهيم و فرزندش اسماعيل که بناي كعبه نمودند، بعضي گفتند: ابراهيم و نسل او از عرب که سكونت در مكه داشتند، بعضي گفتند: هر والد و ولد است. بعضي گفتند: ما در ما ولد نافيه است و مراد عقيم است يعني هر که توليد ميكند و توليد نميكند لكن در اخبار ائمه اطهار است در روايت كليني والد امير المؤمنين (ع) است و ما ولد ائمه
جلد 18 - صفحه 118
اطهار، و اخبار بسياري باين معني اشاره دارد، و در بعضي ما ولد حسن و حسين (ع) هستند، و در بعضي والد رسول اللّه و ما ولد ائمه از ذريه رسول اللّه.
اقول: آنچه بنظر اقرب ميآيد حديث مروي از حضرت صادق (ع) است که فرمود: آدم و انبياء و اوصياء از نسل آدم است و بقيه اخبار بيان مصاديق است زيرا اشرف مخلوقات الهي همين انبياء و اوصياء انبياء که داراي مقام عصمت و طهارت هستند بالاخص محمّد و آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 3)- سپس میافزاید: «و قسم به پدر و فرزندش» (و والد و ما ولد).
منظور از «والد» ابراهیم خلیل و از «ما ولد» اسماعیل ذبیح است و با توجه به این که در آیه قبل به شهر «مکّه» سوگند یاد شده و میدانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار «کعبه» و شهر «مکّه» بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر میرسد بخصوص این که عرب جاهلی نیز برای حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العادهای قائل بود، و به آنها افتخار میکرد.
ج5، ص501
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم