آیه 225 سوره شعراء: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تفسیر آیه)
(معانی کلمات آیه)
 
سطر ۴۱: سطر ۴۱:
 
</tabber>
 
</tabber>
 
==معانی کلمات آیه==
 
==معانی کلمات آیه==
«وَادٍ»: درّه. مراد راه است. نوع کلام و فن سخن. مراد انواع شعر، از قبیل: هجاء و مدح و غزل و غیره است. در اینجا تنها فنون و انواع شعر مورد نظر است. «یَهِیمُونَ»: سرگشته روان می‌گردند. بی‌هدف اقدام می‌کنند.
+
*'''واد''': وادى سيلگاه كرانه كوه. منظور از آن در آيه طريقه‎‏ها و انواع مدح و ذم و تخيلات است.
 +
*'''يهيمون''': هيم و هيام آنست كه انسان در اثر عشق بيخودانه راه برود، «هام يهيم: خرج على وجهه لا يدرى اين يتوجه» پس «يهيمون» يعنى‏ بيخودانه راه مى‌‏روند. و هر چيز به نظر آمد مى‌‏گويند.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص416-417</ref>
  
 
== تفسیر آیه ==
 
== تفسیر آیه ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۵

مشاهده آیه در سوره

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<224 آیه 225 سوره شعراء 226>>
سوره : سوره شعراء (26)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آیا ننگری که آنها خود به هر وادی حیرت سرگشته‌اند؟

آیا ندانسته ای که آنان در هر وادی [باطلی خیال پردازانه] حیران و سرگردانند؟

آيا نديده‌اى كه آنان در هر واديى سرگردانند؟

آيا نديده‌اى كه شاعران در هر واديى سرگشته‌اند؟

آیا نمی‌بینی آنها در هر وادی سرگردانند؟

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Have you not regarded that they rove in every valley,

Do you not see that they wander about bewildered in every valley?

Hast thou not seen how they stray in every valley,

Seest thou not that they wander distracted in every valley?-

معانی کلمات آیه

  • واد: وادى سيلگاه كرانه كوه. منظور از آن در آيه طريقه‎‏ها و انواع مدح و ذم و تخيلات است.
  • يهيمون: هيم و هيام آنست كه انسان در اثر عشق بيخودانه راه برود، «هام يهيم: خرج على وجهه لا يدرى اين يتوجه» پس «يهيمون» يعنى‏ بيخودانه راه مى‌‏روند. و هر چيز به نظر آمد مى‌‏گويند.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ «224» أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ «225» وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ «226»

(پيامبر اسلام شاعر نيست، زيرا) شاعران را گمراهان پيروى مى‌كنند. آيا نديدى كه آنان در هر وادى سرگشته مى‌روند؟ و مطالبى مى‌گويند كه به آن عمل نمى‌كنند؟

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ «227»

مگر آنان (شاعرانى) كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده و خدارا بسيار ياد مى‌كنند، و پس از آن كه مورد ستم قرار گرفتند (به دفاع از خود) يارى مى‌طلبند (و با شعر از مظلوميّت خود دفاع مى‌كنند) و كسانى كه ظالمند، به زودى خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاه باز خواهند گشت.

نکته ها

كلمه‌ى «غاوون» از «غى»، ضد رشد است، چنانكه در جاى ديگر مى‌فرمايد: «قَدْ تَبَيَّنَ‌

جلد 6 - صفحه 381

الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» «1»

از آنجا كه كفّار قرآن را ساخته‌ى وهم و خيال، و پيامبر را شاعر مى‌دانستند، اين آيات آنان را محكوم مى‌كند كه طرفداران شعرا، گمراهانند ولى طرفداران پيامبر اسلام گمراه نيستند.

شعرا بى‌هدف وسرگشته‌اند وبه گفته‌ى خود عمل نمى‌كنند، ولى پيامبر اين گونه نيست، هماهنگى ميان گفتار و رفتار پيامبر اسلام، نشانه‌ى آن است كه او شاعر نيست.

از امام باقر وامام صادق عليهما السلام نقل شده كه به مناسبت آيه‌ى‌ «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ» فرمودند: كسانى كه فقه را براى غير دين آموخته باشند، يا عميق نياموخته باشند، هم گمراهند و هم ديگران را گمراه مى‌كنند و قصّه‌سرايان نيز مشمول اين سرزنش هستند. «2»

از اينكه نام شعراى بى‌هدف در كنار دروغ‌سازانى كه شياطين بر آنان نازل مى‌شوند، آمده است، شايد بتوان ارتباطى ميان شيطان دروغ‌ساز و شاعر بى‌هدف هرزه‌گو كشف نمود.

به گفته‌ى روايات: ذكر كثير، تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام، يعنى سى و چهار مرتبه «الله اكبر»، سى و سه مرتبه «الحمد الله» و سى و سه مرتبه «سبحان الله» است.

در حديث آمده است: ذكر خدا تنها با زبان نيست، بلكه ياد خداست به هنگام ترك گناه و انجام عبادت. «ذَكَرُوا اللَّهَ» «3»*

در حديث مى‌خوانيم: سر مبارك امام حسين عليه السلام بالاى نيزه اين آيه را تلاوت فرمود: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا ... و امام صادق عليه السلام فرمود: مصداق روشن ظلم، ظلم درحقّ آل‌محمّد عليهم السلام است. «4»

«1». بقره، 256.

«2». تفسير نورالثقلين.

«3». تفسير كنزالدقائق.

«4». تفسير نورالثقلين.

جلد 6 - صفحه 382

شعر و شاعران‌

مطالبى درباره‌ى شعر و شاعران به مناسبت آيات آخر اين سوره بيان مى‌كنيم:

  • از تفسير بيضاوى نقل شده: چون اشعار جاهليّت بيشتر پيرامون خيالات، توصيف زنان زيبا، معاشقه و افتخارات بيهوده يا بدگويى و تعرّض به ناموس ديگران بوده اين آيات نازل شده است. «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»
  • تفاوت ميان حكيم وشاعر آن است كه حكيم ابتدا معانى را در نظر مى‌گيرد وبعد الفاظ را به كار مى‌برد، ولى شاعر ابتدا قالب والفاظ را در نظر مى‌گيرد، سپس معانى را بيان مى‌كند. «1»
  • در روايات، شعر خوبى كه از حقّ طرفدارى كند، از جهاد با سر نيزه برتر شمرده شده و مورد ستايش قرار گرفته است. «2»
  • رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بعضى از بيان‌ها همچون سحر و بعضى از شعرها حكمت است. «3»
  • پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شاعر متعهّدى به نام «حَسّان» فرمود: روح‌القدس با توست. «4»
  • پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از سفرها، «حَسّان» را فراخواند كه شعر بخواند. او مى‌خواند و حضرت گوش مى‌دادند. حضرت دستور دادند در مسجد جايگاه خاصّى براى «حَسّان» باشد. «5»
  • امام صادق عليه السلام به ياران خود مى‌فرمود: كودكان خود را با شعر «عَبدى» آشنا كنيد كه او شاعرى خوب و مكتبى است. «6»
  • امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس براى حقّانيّت ما يك بيت شعر بسرايد، خداوند در بهشت خانه‌اى به او عطا مى‌كند. «7»
  • امام صادق عليه السلام فرمود: خواندن شعر براى روزه دار و كسى كه در حال احرام يا در منطقه حَرَم است، مكروه مى‌باشد و نيز خواندن شعر در روز يا شب جمعه كراهت دارد. «8»
  • در روايات مى‌خوانيم: راست‌ترين شعر در زمان جاهليّت اين بوده است:

الا كلّ شى‌ء ما خلا اللّه باطل‌

و كلّ نعيم لا محالة زائل‌ «9»

«1» لغت نامه دهخدا

«2» تفسير كنزالدقائق‌

«3» تفسير المنير

«4» تفسير كنزالدقائق‌

«5» تفسير روح المعانى‌

«6» تفسير كنزالدقائق‌

«7» بحار ج 79 ص 291.

«8» وسائل ج 7 ص 121.

«9» تفسير مواهب العليه‌

جلد 6 - صفحه 383

يعنى بدانيد كه هر چيز، جز خداوند باطل است و هر نعمتى دير يا زود از بين خواهد رفت.

  • در روايت آمده است: همين كه آيه‌ى‌ وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ‌ ... نازل شد گروهى از شاعران مسلمان نگران خود شده، نزد پيامبر اكرم آمدند. حضرت فرمود: «ان المؤمن مجاهد بسيفه و لسانه» يعنى مؤمن با شمشير و زبان خود جهاد مى‌كند. «1»

پیام ها

1- جذب مردم مهم نيست، مهم اين است كه چه افرادى و به چه هدفى جذب شوند. «يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»

2- اسلام با هنر مخالف نيست، با شعر بى‌هدف مخالف است. «فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ»

3- اگر شعر همراه با ايمان و تقوا نباشد، خيالات و احساسات شخصى شاعر و تمايلات مردم، هر روز شاعر را به يك وادى مى‌كشاند. «فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ»

4- آنچه مورد انتقاد است، گمراه كردن مردم و سرگرم نمودن آنان به امور مختلف است. «يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ‌- فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ» خواه در زمينه‌ى شعر باشد يا قصه، يا فيلم يا عكس يا تئاتر يا طنز و يا سخنرانى، لكن شعر به خاطر زيبايى و ويژگى‌هاى خاصّش نافذتر است.

5- آفت‌هاى شعر چند چيز است: پيروى نااهلان، «يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»، بى‌هدفى‌ «فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ» و بى‌عملى. «يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ»

6- اگر شعر و هنر در كنار ايمان قرار نگيرد، بسترى مناسب و مسيرى هموار براى حركت منحرفان خواهد شد. «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ‌- إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا»

7- يكى از شيوه‌هاى امر به معروف و نهى از منكر، معرّفى الگوهاى حقّ و باطل است. وَ الشُّعَراءُ ... إِلَّا الَّذِينَ‌

8- قرآن از شاعرى كه اهل حرف است نه عمل، انتقاد كرده است. «يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ»

«1». تفسير منهج‌الصادقين.

جلد 6 - صفحه 384

9- انصاف را مراعات كنيد. حقّ خوبانِ هر صنف و گروه را ناديده نگيريد. شعر و هنر در دست صالحان ارزش است. «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا»

10- ايمان، عمل صالح و ياد خدا، هنرمند و شاعر را از انحراف نجات مى‌دهد. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا ...

11- قرآن شعرى را تأييد مى‌كند كه از شاعرِ مؤمن و عامل و ذاكر خدا باشد و در مسير تحريك مردم براى دفاع از حقّ به كار گرفته شود. آمَنُوا وَ عَمِلُوا ... وَ انْتَصَرُوا ...

12- ايمان بر عمل مقدّم است و اعمال نيز بايد صالح باشد تا كارساز شود. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»

13- ياد خدا، به زمان و مكان و مقدار، محدود نيست. (در هر زمان، در هر مكان، هر چه بيشتر) «ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً»

14- هر كجا خطر لغزش زياد است بايد ياد خدا نيز زياد باشد. «ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً»

15- با هنر وشعر، به مقابله‌ى ستمگران برويم. «وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا»

16- خداوند در كمين ستمگران است. «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا»

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ‌: آيا نمى‌بينى بدرستى كه آنها در هر وادى از فنون كلام سرگردان مى‌شوند مانند بهائم كه در اوديه حيران شوند و راه بمقصد نبرند، زيرا بيشتر مقدمات آنها خيالات و موهومات است كه هيچ حقيقتى ندارد و راه بجائى نمى‌برند، و اغلب كلمات آنها در تشبب است به حرام و غزل و ابتهار و هزل و مطايبه و تمزيق اعراض و قدح در انساب و مدح نامستحق و هجو نالايق و افراط در مدح و ذم و امثال آن از امور غير وافقه كه موجب گمراهى است در بوادى موبقه چنانكه اشاره فرموده.

«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 492 و 493. چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

جلد 9 - صفحه 517


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217)

الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى‌ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى‌ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222)

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)

جلد 4 صفحه 130

ترجمه‌

پس مخوان با خداوند خداى ديگرى را پس باشى از عذاب كرده شدگان‌

و بيم ده خويشان نزديكتر خود را

و فروتن باش براى آنكه پيروى كرده است تو را از گروندگان‌

پس اگر نافرمانى كنند تو را پس بگوى همانا من بيزارم از آنچه ميكنيد

و توكّل كن بر تواناى مهربان‌

آنكه ميبيند تو را وقتى كه برميخيزى‌

و تغيير احوال تو را در سجده‌كنان‌

همانا او است شنواى دانا

آيا خبر دهم شما را كه بر چه كس فرود ميآورند شيطانها

فرود ميآورند بر هر بسيار دروغگوى گناهكار

كه بآن مى‌اندازند گوش را و بيشترشان دروغگويانند

و شاعران پيروى ميكنند آنها را گمراهان‌

آيا نديدى كه آنها در هر وادى از كلام سرگشته راه مى‌پيمايند

و آنكه آنها ميگويند چيزى را كه نميكنند

مگر آنانكه گرويدند و بجا آوردند كارهاى شايسته را و ياد كردند خدا را بسيار و دادستانى كردند بعد از آنكه ظلم كرده شدند و زود است كه بدانند آنانكه ستم كردند كه بكدام جاى بازگشت بازميگردند.

تفسير

خداوند متعال براى آنكه اهل شرك را كاملا مطمئن بوعده عذاب فرمايد بزرگترين موحّد عالم را نهى از شرك فرموده و وعده عذاب داده بر آن تا تكليف سايرين معلوم گردد و دستور فرموده كه قبل از هر قوم و قبيله‌ئى بايد خويشان نزديك خود را دعوت بتوحيد و اسلام و انذار از شرك و كفر نمائى چون اهتمام بشأن آنها بيش از سايرين است و حسن ترتيب اقتضاء تقديم ايشانرا دارد و در اين مقام روايات متعدّده از عامّه و خاصّه نقل شده كه حاصل مضمون آنها اين است كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از اولاد حضرت عبد المطّلب كه ايشان همگى چهل مرد بودند در خانه حضرت ابو طالب دعوت فرمود پس بامير المؤمنين امر فرمود كه يك ران گوسفند بپزد و يك چارك گندم نان كند و آن دو را با

جلد 4 صفحه 131

تقريبا يك من شير نزد آنها بياورد و آنحضرت امتثال نمود و آنها چون آن غذا را ديدند خنديدند و گفتند اين خوراك يكنفر ما را بس نيست پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بنام خدا بخوريد كفايت ميكند و آنها ده نفر ده نفر سر غذا آمده خوردند تا همه سير شدند بعد حضرت فرمود بنام خدا شير بياشاميد همه آشاميدند و از آن سير شدند و ابو لهب چون اين امر عجيب را ديد گفت محمد جادو كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چيزى نفرمود و همه برخاستند و رفتند و روز ديگرى از آن عدّه دعوت كرد و امر باين منوال خاتمه يافت و متفرّق شدند و حضرت روز سوم از آنها دعوت فرمود و بعد از صرف غذا و شير بهمان كيفيّت حضرت از جا برخاست و فرمود خدا مرا به نبوّت بر تمام خلق عموما و بر عرب خصوصا مبعوث فرموده و من از شما خواهانم كه دو كلمه را كه بر زبان سبك و در ترازوى عمل سنگين است بگوئيد و از عذاب خدا ايمن شويد و بر عرب و عجم استيلا يابيد و تمام طبقات مردم مطيع شما شوند و همه وارد بهشت گرديد و آن دو كلمه شهادت بوحدانيّت خدا و نبوت من است و كسيكه خواهش مرا بپذيرد و اين دو كلمه را بگويد و مرا كمك كند در ترويج آن برادر من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من خواهد بود و هيچكس جواب آنحضرت را نداد جز على عليه السّلام كه برخاست و عرض كرد اى پيغمبر خدا من يارى ميكنم تو را در اين امر با آنكه سنّش از همه كمتر و ساق پايش از همه باريكتر و مالش از همه كمتر بود و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود بنشين و همان فرمايش را اعاده فرمود و كسى جواب نداد جز على عليه السّلام كه همان عرض را اعاده داد و حضرت فرمود بنشين تو برادر و وصى و وارث و جانشين منى بعد از من پس آن جماعت برخاستند و از روى استهزاء بحضرت ابو طالب گفتند از اين ببعد فرمان بردار پسرت على باش و او فرمانفرماى تو باشد و در بعضى از روايات مهمانى دو مرتبه ذكر شده و فرمايشات پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و جواب امير المؤمنين عليه السّلام را در مرتبه دوم نقل نموده‌اند و طلب نمودن پيغمبر چنين كسيرا و قيام نمودن امير المؤمنين براى آن سه مرتبه ذكر شده و نصب او را در مرتبه سوم قرار داده‌اند و ظاهرا اين معنى از مسلّمات تاريخى و مشهور ميان سنّى و شيعه است و بنابر اين اسلام از بدو ظهور با تشيّع توأم بوده و با ولايت در عرض هم بمردم ابلاغ شده و اختصاص بغدير خم‌

جلد 4 صفحه 132

ندارد نهايت آنكه بعد از غلبه اسلام و مسخّر شدن جزيرة العرب و نزديك شدن وفات پيغمبر براى ابلاغ عام و تسجيل مقام در آنروز تأكيد و تقرير گرديده و بر سميت شناخته شده است و در عيون و مجالس از امام رضا عليه السّلام و ابى بن كعب و عبد اللّه بن مسعود نقل نموده كه و رهطك المخلصين بعد از عشير تك الاقربين قرائت نموده‌اند و قمى ره و رهطك منهم المخلصين نقل نموده و در مجمع اين قرائت را بحضرت صادق عليه السّلام و عبد اللّه بن مسعود نسبت داده و قمى ره مخلصون را بامير المؤمنين و حمزه و جعفر و حسنين و ائمه از آل محمد عليهم السلام تفسير نموده و ظاهرا منقول از امام صادق عليه السّلام است و نيز خداوند امر فرموده حبيب خود را بتواضع و فروتنى با اهل ايمان چون خفض جناح كه معمولا در انداختن پرنده بال خود را بزير در وقت فرود آمدن استعمال ميشود كنايه از اين معنى قرار داده شده و در پيشرفت دعوت و جلب محبّت زير دستان بسيار مؤثر است و در پيشگاه الهى ملازم با خضوع و خشوع است و آنكه اگر عصيان نمودند و ايمان نياوردند و قبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين را ننمودند اگر چه بعد از رحلت آنحضرت از دنيا باشد از عمل آنها تبرّى و بيزارى جويد و اتّكال و اعتماد نمايد بخداوندى كه قادر است مقهور كند دشمنان او را و منصور فرمايد دوستان او را و رحمت فرمايد ايشان را و بعضى فتوكّل بفاء قرائت نموده‌اند آنخداوندى كه مى‌بيند او را در وقت قيام بامر دعوت و در وقت انتقال در اصلاب انبياء عظام و سجده‌كنان كرام از صلبى بصلبى از حضرت آدم تا حضرت عبد اللّه از نكاح نه سفاح چنانچه قمى ره و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده و نيز از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بر نداريد سر خود را پيش از من و نگذاريد آنرا پيش از من كه من مى‌بينم شما را از پشت سرم چنانچه مى‌بينم شما را از جلو رويم و اين آيه را تلاوت فرمود كه ظاهر در آنستكه مراد حال نماز آنحضرت است از قيام و ركوع و سجود پى در پى كه موجب تغيير وضع است و منافات ندارد كه هر دو معنى مراد باشد چنانچه مكرر بيان شده است و خداوند ميشنود اقوال و اذكار مردم را و ميداند اعمال و اسرار ايشانرا و چون در آيات سابقه ذكر شد كه ممكن نيست قرآن را شياطين بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل نموده باشند در تعقيب آن فرموده‌

جلد 4 صفحه 133

كه آيا خبر دهم شما را بكسانيكه شياطين براى آنها خبر ميآورند، خبر ميآورند شياطين و نازل ميكنند آنرا بر مردمان دروغگوى پر گناهى كه گوش ميدهند اين مردم بخبر آنها كه مبنى بر امارات و ظنون است و از خودشان هم بر آن اخبار موهوماتى كه غالبا واقعيّت ندارد مى‌افزايند و بمردم ميگويند ما از غيب خبر ميدهيم و بيشتر آنها دروغ ميگويند كه ابدا از عالم غيب خبرى ندارند بلى بعضى از كاهنان قبل از بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با شياطين رابطه داشتند كه آنها از ملائكه استراق سمع مينمودند و بر بعضى از اخبار سماوى مطلع ميشدند و برفقاى خودشان خبر ميدادند و براى حفظ احترام وحى الهى از اين عمل بكلى جلوگيرى شد و در ذيل آيات سابقه ذكرى از آن بعمل آمد و گفته‌اند سطيح كاهن و سواد بن غارب از اين بعض بوده‌اند كه بظهور خاتم انبيا خبر دادند و تصديق نبوّتش را نمودند و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آن مردم افّاك مغيره و بنان و صائد و حمزة بن عماره بريرى و حارث شامى و عبد اللّه بن حارث و ابو الخطاب است كه هفت نفر بودند و چنانچه خداوند در آيات سابقه مقام مقدس نبوى را از شبهه كهانت مبرّى فرمود در اين آيات خواسته آن مقام منيع را از شبهه شاعريت تنزيه فرمايد باين تقريب كه شعراء پيروانشان اهل ضلالت و غوايتند چون شعر كلام منظومى است كه مبناى آن بر حق و حقيقت نيست بلكه بناى آن بر مبالغه و اغراق و غلوّ و تخيّل و تمويه و تزيين و چيزهائى است كه جلب توجه مستمع را نمايد و موجب انبساط و انقباض و التذاد و اشمئزاز طرف گردد و مقبول طبع و پسند ذوق باشد اگر چه عقل آنرا قبول ننمايد و شعراء نوعا كسانى هستند كه اشعارشان از اين قبيل است لذا غالبا بتغزّل و تشبيب و مدح ناروا و هجو ناسزا و تعريف و توصيف بيجا ميپردازند و آن را مايه ارتزاق و افتخار خود قرار ميدهند و خريدار اين مقالات و هو اخواه اين اشخاص مردمان هوا- پرست خودخواه و اهل لهو و لعب و عيش و طربند و گاهى اين فرومايگان براى مقاصد خودشان باين اشعار تمسك مينمايند و آنرا مانند وحى منزل تلقّى بقبول ميكنند چون موافق با هواى نفس آنها است پس اينها پيروان آنها هستند آيا نمى‌بينى اى كسيكه ديده بصيرت دارى كه شعراء گاهى در وادى توصيف شاهد

جلد 4 صفحه 134

و شراب و ساز و آواز متحيّرانه قدم ميزنند و گاهى در محيط علم و حكمت و معرفت بيخردانه خوض ميكنند و گاهى در مقام مدح و ذم اشخاص مغرضانه وارد و خارج ميشوند و يكروز كسيرا مدح و روز ديگر او را هجو ميكنند و يكروز كمالاتى براى خود اثبات ميكنند كه ابدا در آنها نبوده و نيست و يكروز اقرار بفسق و فجورى ميكنند كه بهيچ وجه مرتكب آن نشده‌اند و روزى امر بمعروف ميكنند با آنكه خود عامل بآن نيستند و روزى نهى از منكر مينمايند با آنكه خود تارك آن نميباشند پس آنها در هر وادى چون حيوان گمشده سير ميكنند و ميگويند چيزيرا كه نميكنند و اين اختصاص بكلام منظوم ندارد بلكه هر كلام خالى از حق و حقيقت و مبنى بر وهم و خيال را شعر ميگويند لذا اهل منطق قياسى را كه مبنى بر خياليّات باشد شعر ناميده‌اند و در رواياتى از ائمه اطهار شعراء در آيه شريفه باهل بدعت و ضلالت و متفقّهين بى علم و معرفت و افسانه گويان بى درايت تفسير شده و فرموده‌اند شعراء كه پيروانى ندارند مقصود اين قبيل افرادند كه مردم را گمراه نمودند و ظاهرا مقصودشان بيان افراد خفيّه از شعراء باشد و آنكه اينها هستند كه پيروان حقيقى دارند و آيه اختصاص بشعراء بمعناى معروف ندارد چون از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده كه مراد شاعران كفارند مانند عبد اللّه بن زبعرى و ابو سفيان بن حرث و اميّة بن ابى الصّلت و امثال آنها كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را هجو نمودند و مردم نادان تبعيّت از آنها كردند و اشعارشانرا خواندند و اين مسلّم است كه در صدر اسلام شعراء زبر دستى بودند كه نام آنها در تواريخ ذكر شده و در هجو پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و مذمّت اسلام سخن رانى و ياوه سرائى ميكردند و بگمان خودشان ميخواستند در مقابل قرآن قيام نمايند و مردمان بزهكارى هم بودند كه با آنها كمك و مساعدت مينمودند و خداوند تار و پود آنها و پيروانشان را بباد داد و در مقابل فصحاء و بلغاء و شعراء دانشمندى هم بودند كه ايمان بقرآن و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و خداى يگانه آوردند و خدمات بر جسته‌ئى از آنها بعمل آمد و اشتغال بذكر خدا و اشعار توحيد و تمجيد و تحميد و تقديس او و دعوت باسلام و بعث بر طاعت و ردع از معصيت و مدح پيغمبر و اهل بيت آن سرور داشتند و اگر گاهى هجوى ميگفتند مقصودشان انتصار و

جلد 4 صفحه 135

دادستانى از كفارى بود كه در هجو مسلمانان سخن سرائى نموده بودند مانند حسّان بن ثابت و كعب بن مالك و عبد اللّه بن رواحه و امثال اين اكابر كه خداوند ايشانرا استثناء فرموده و از شيعيان محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل اطهار او بشمار آمده‌اند و بنابر آنچه تاكنون ذكر شد مقصود بذم در كلام الهى شعر است ولى نه باعتبار منظورم بودنش بلكه باعتبار باطل بودنش لذا اگر شعر حق باشد بسيار مستحسن است چنانچه فرموده‌اند كه همانا بعضى از شعر حكمت است و مراد كلام منظوم است چنانچه بعضى از آن نصيحت و موعظه و پنداست و بعضى از آن مدح اولياء خدا و ذم اعداء او است و معلوم است كه اين قبيل اشعار بسيار ممدوح و گوينده آن مثاب و مأجور است ولى اطلاق شعراء منصرف بهمان دسته اول است مانند علماء كه اطلاق آن منصرف بفقهاء است لذا خداوند ساحت مقدس نبوى را از توهّم شاعريّت مبرّى فرموده بدليل آنكه پيروانش كه اول ايشان امير المؤمنين عليه السّلام است و بعد حمزه و جعفر و سلمان و أبو ذر و حذيفه و مقداد و عمّار و ساير اخيار با پيروان شعرا خيلى تفاوت دارند در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس در باره ما بيتى از شعر بگويد خداوند براى او بيتى در بهشت بنا ميفرمايد و نيز فرمود كه هيچ گوينده‌ئى راجع بما شعرى نميگويد مگر آنكه مؤيّد بروح القدس ميشود و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه كعب بن مالك را امر فرمود بهجو كفار و قسم ياد فرمود كه آن ناگوارتر است بر آنها از تير و عبد اللّه بن رواحه و حسّان بن ثابت را مأمور بهجو آنها فرمود و فرمود روح القدس با شما است و بكليّه اصحاب فرمود چه مانع ميشود كسانيرا كه با شمشيرها يارى نمودند پيغمبر خدا را از آنكه بزبانهاشان يارى كنند او را و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود اى گروه شيعه بياموزيد باولادتان شعر عبدى را كه او بر دين خدا است و ديوان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و اشعار آبدار آن معروف و مشهور است و زود باشد كه بدانند كسانيكه ظلم نمودند بر پيغمبر و مسلمانان به ايذاء و آزار و هجو و ذم ناروا كه بكدام مرجع و مئالى رجوع و بازگشت مينمايند كه آن آتش جهنم است و قمى ره فرموده كه مراد اعداء آل محمد عليهم السلامند و قسم بخدا نازل شده و سيعلم الّذين ظلموا آل محمد حقّهم اى منقلب ينقلبون و در جوامع اين‌

جلد 4 صفحه 136

قرائت را بامام صادق عليه السّلام نسبت داده و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند در شب جمعه اين سوره و دو سوره بعد از اين را كه اول آنها طاوسين است از دوستان خدا و در حفظ و حمايت او خواهد بود و هرگز در دنيا باو آسيبى نرسد و در آخرت بقدرى از بهشت باو داده شود كه فوق مرادش باشد و يكصد زن از حوريان، خدا براى او تزويج نمايد و در مجمع علاوه فرموده كه در وسط بهشت با انبياء و اوصياء مجالس و محشور گردد و الحمد للّه على نعمه و آلائه.

جلد 4 صفحه 137

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُم‌ُ الغاوُون‌َ (224) أَ لَم‌ تَرَ أَنَّهُم‌ فِي‌ كُل‌ِّ وادٍ يَهِيمُون‌َ (225) وَ أَنَّهُم‌ يَقُولُون‌َ ما لا يَفعَلُون‌َ (226)

و شعراء ‌را‌ متابعت‌ ميكنند اهل‌ غوايت‌ و ضلالت‌ آيا نميبيني‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ شعراء ‌در‌ ‌هر‌ وادي‌ و ‌هر‌ رشته‌ فرو ميروند و اينها ميگويند آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌خود‌ عمل‌ نميكنند.

(و الشعراء) مراد جميع‌ شعراء نيست‌ بواسطه‌ استثناء ‌در‌ ‌آيه‌ بلكه‌ شعرايي‌ هستند ‌که‌

جلد 14 - صفحه 101

اكاذيبي‌ بهم‌ بافته‌ مدح‌ ميكنند كساني‌ ‌که‌ مستحق‌ مدح‌ نيستند ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ گناهان‌ كبيره‌ مدح‌ ‌من‌ ‌لا‌ يستحق‌ المدح‌ ‌است‌ مثل‌ جبابره‌ و ظلمه‌ ‌که‌ مستحق‌ هزار گونه‌ ذم‌ هستند بطمع‌ صله‌ و تملق‌ و ذم‌ و هجو ميكنند كساني‌ ‌که‌ مستحق‌ ذم‌ نيستند ‌که‌ ذم‌ ‌من‌ ‌لا‌ يستحق‌ الذم‌ ‌هم‌ ‌از‌ گناهان‌ كبيره‌ ‌است‌ بلكه‌ سزاوار هزار گونه‌ مدح‌ هستند. مثل‌ انبياء و اوصياء و مقربان‌ درگاه‌ احديت‌ و اغراقات‌ و اكاذيبي‌ ‌که‌ ‌در‌ مدح‌ معشوقه‌ و شراب‌ و تصنيفات‌ ‌که‌ مناسب‌ ‌با‌ مجالس‌ رقص‌ و لهو و لعب‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد:

(يَتَّبِعُهُم‌ُ الغاوُون‌َ) ‌که‌ اهل‌ ضلالت‌ و غوايت‌ باين‌ اشعار ‌در‌ مجالس‌ و محافل‌ و بخصوص‌ ‌در‌ اعراس‌ و مراكز فساد تمسك‌ ميجويند و كأنه‌ اينها ‌را‌ وحي‌ منزل‌ ميدانند.

(أَ لَم‌ تَرَ أَنَّهُم‌ فِي‌ كُل‌ِّ وادٍ يَهِيمُون‌َ) آيا نمي‌بيني‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ شعراء ‌در‌ ‌هر‌ رشته‌ ‌که‌ وارد ميشوند فرو ميروند و چه‌ اندازه‌ اغراق‌ گويي‌ ميكنند!؟ (وَ أَنَّهُم‌ يَقُولُون‌َ ما لا يَفعَلُون‌َ.) و ‌اينکه‌ شعراء ميگويند آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ عمل‌ نميكنند ‌در‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و ارشاد و نحو اينها لكن‌ ‌خود‌ تارك‌ هستند معروف‌ ‌را‌ و مرتكب‌ ميشوند منكر ‌را‌ و عيب‌هاي‌ ديگران‌ ‌را‌ ميگويند.

‌در‌ شعر مپيچ‌ و ‌در‌ فن‌ ‌او‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 225)- سپس به دنبال آن این جمله را اضافه می‌کند: «آیا ندیدی که آنها در هر وادی سر گردانند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ).

آنها غرق پندارها و تشبیهات شاعرانه خویشتند، حتی هنگامی که قافیه‌ها آنها را به این سمت و آن سمت بکشاند، در هر وادی سر گردان می‌شوند.

هنگامی که از کسی راضی و خشنود شوند او را با مدایح خود به اوج آسمانها می‌برند، هر چند شیطان لعینی باشد! و هنگامی که از کسی برنجند چنان به هجو او می‌پردازند که گویی می‌خواهند او را به اسفل السافلین بکشانند، هر چند موجودی آسمانی و پاک باشد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص416-417

منابع