غیبت (گناه): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
{{خوب}}
  
 +
بدگویی از مؤمنین در غیاب آنها «غیبت» نامیده می شود و اینکه در [[اسلام]]، به عنوان یکى از بزرگترین [[گناه|گناهان]] کبیره شمرده شده، به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است.
 +
==غیبت در لغت و اصطلاح==
  
 +
غیبت در لغت مصدر «غاب»<ref>مبارک بن ابن اثیر جذری؛ النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، قم، ۵ جلد، ج‌۳، ص ۴۰۰.</ref> و اسم مصدر «اغتیاب»<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب‌، بیروت‌، دارصادر، ۱۴۱۴ ق‌، سوم، ج‌۱، ص ۶۵۶.</ref> است و غیبت از ریشه «غیب» بر چیزی که از چشم­ها پوشیده باشد دلالت دارد<ref>مصطفوى، حسن‌؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‌، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، ۱۳۶۰ ش‌، ج‌۷، ص ۲۸۹.</ref> و اغلب لغویین به معنای اصطلاحی آن پرداخته اند.<ref>رجوع شود به لغت نامه های معتبر از جمله معزی فیومی، احمد بن محمد؛ مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر الرافعی، قم، دفتر تبلیغات، ص ۴۵۸.</ref> در اصطلاح علم [[اخلاق]]، غیبت آن است که در غیاب کسی به بیان آنچه نقلش مایه ناخشنودی او می شود، بپردازند.<ref>فیض کاشانی، ملا محسن؛ المحجة البیضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، دوم، ج۵، ص۲۵۵.</ref> خواه آن نقص در بدن او باشد یا در نسب یا در صفات و افعال و اقوال او، یا در چیزی که متعلق به او باشد مثل خانه، لباس و... .<ref>نراقی، ملا احمد؛ معراج السعادة، قم، زهیر، ۱۳۸۶ ه.ش، اول ، ص۴۴۴.</ref>
  
 +
==موارد غیبت==
 +
مرحوم [[ملا محمد مهدی نراقی|نراقی]] در [[جامع السعادات (کتاب)|جامع السعادات]] می گوید:
  
__toc__
+
«حقیقت غیبت آن است که چیزى نسبت ‌بغیرى که [[شیعه|شیعه]] باشد ذکر کنى که ‌اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضى نباشد. خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اینکه بگویى: فلانى کور، یا کر، یا گنگ، یا نیم مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا احول، یا قطور و امثال اینها است. یا در نسب او باشد مثل اینکه بگویى: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال زاده، یا نانجیب و نحو اینها است. یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اینکه بگویى: بد خلق، یا بخیل، یا متکبر، یا جبان، یا ریا کار، یا دروغ‌گو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بى ‌وقت‌ به خانه مردم مى‌ رود، و نحو اینها است. یا در چیزى باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب. چنانکه بگوئى: جامه فلان کس چرکین است. یا خانه او چون خانه [[یهود|یهودان]] است. یا عمامه او مثل گنبدى‌ است، یا بقدر گردوئى است، یا کلاه او دراز است، یا مرکب او جلف‌ است و امثال اینها. و همچنین در سایر امورى که منسوب به او باشد و به بدى یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید».
  
غيبت در لغت مصدر «غاب» <ref>مبارك بن ابن اثير جذري؛ النهاية في غريب الحديث والاثر، ج1، قم، 5 جلد، ج‌3، ص 400.</ref> و اسم مصدر «اغتياب» <ref>ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب‌، بيروت‌، دارصادر، 1414 ق‌، سوم، ج‌1، ص 656.</ref> است و غيبت از ريشه «غيب» بر چيزي كه از چشم­ها پوشيده باشد دلالت دارد<ref>مصطفوى، حسن‌؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم‌، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‌، 1360 ش‌، ج‌7، ص 289.</ref> و اغلب لغويين به معناي اصطلاحي آن پرداخته اند.<ref>رجوع شود به لغت نامه هاي معتبر از جمله معزي فيومي، احمد بن محمد؛ مصباح المنير في غريب الشرح الكبير الرافعي، قم، دفتر تبليغات، ص 458.</ref> در اصطلاح علم اخلاق، غيبت آن است كه در غياب كسي به بيان آنچه نقلش مايه ناخشنودي او مي­شود، بپردازند.<ref>فيض كاشاني، ملا محسن؛ المحجة البيضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، دوم، ج5، ص255.</ref> كه در حقيقتِ آن فرقي نيست؛ خواه آن نقص در بدن او باشد يا در نسب يا در صفات و افعال و اقوال او يا در چيزي كه متعلق به او باشد مثل خانه، لباس و...<ref>نراقي، ملا احمد؛ معراج السعادة، قم، زهير، 1386 ه.ش، اول ، ص444.</ref>
+
==تفاوت غیبت و بهتان ==
  
==تفاوت غيبت و بهتان (تهمت)==
+
حضرت [[امام صادق]] علیه السلام می ­فرمود: «غیبت آنست که درباره برادرت بگوئى چیزى را که خدا بر او پوشانده است و اما چیزى را که در وجود او آشکار و ظاهر است مثل تندخوئى و شتابزدگى (گفتن آن) غیبت نیست و [[بهتان]] ([[تهمت]]) آنست که درباره‌اش بگوئى چیزى که در او نیست».<ref>ثقة الاسلام کلینی؛ اصول کافى، حاج سید جواد مصطفوى‌، تهران‌، کتاب فروشى علمیه اسلامیه‌، اول، ج ‌۴، ص۶۲.</ref>
  
حضرت [[امام صادق]] علیه السلام مي­فرمود: «غيبت آنست كه درباره برادرت بگوئى چيزى را كه خدا بر او پوشانده است و اما چيزى را كه در وجود او آشكار و ظاهر است مثل تندخوئى و شتابزدگى (گفتن آن) غيبت نيست و بهتان آنست كه درباره‌اش بگوئى چيزى كه در او نيست».<ref>ثقة الاسلام كليني؛ اصول كافى، حاج سيد جواد مصطفوى‌، تهران‌، كتاب فروشى علميه اسلاميه‌، اول، ج ‌4، ص62.</ref>
+
==غیبت در قرآن==
 +
در [[سوره حجرات]] آمده است:
  
==شرايط حرمت غيبت==
+
{{متن قرآن|«وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوه‌»}}.<ref>الحجرات/۱۲.</ref> و غیبت یکدیگر را روا مدارید آیا شما دوست می دارید گوشت برادر مرده خود را بخورید البته کراهت و نفرت از آن دارید.
  
# شخصي كه در غياب او عيبش بازگو مي­شود، مؤمن باشد.
+
این تشبیه که در واقع یک دلیل منطقى را تشکیل مى دهد، تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان کرده، شخص غائب را به مرده تشبیه مى کند، و رابطه دینى او را به عنوان برادرى و اخوّت و آبروى او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، کارى که هر وجدانى، هر قدر ضعیف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سخت ترین حالات حاضر نیست چنین کند.
# غيبت در صورتي است كه عيب او را بگويد اما اگر كمال او را ذكر كند، غيبت شمرده نمي­شود.
 
# آن عيب نزد عموم ناپسند باشد.
 
# غيبت شونده به آن عيب نزد مردم معروف نباشد.
 
# قصد كاستن از وجهه او را داشته باشد.
 
# شنونده داشته باشد.<ref>تهراني، مجتبي؛ اخلاق الهي، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381ه.ش، اول، ج4، ص39-41.</ref>
 
  
==انواع غيبت==
+
==شرایط حرمت غیبت==
  
غيبت بر چند قسم است:
+
#شخصی که در غیاب او عیبش بازگو می­ شود، [[مومن|مؤمن]] باشد.
 +
#غیبت در صورتی است که عیب او را بگوید، اما اگر کمال او را ذکر کند، غیبت شمرده نمی­ شود.
 +
#آن عیب نزد عموم ناپسند باشد.
 +
#غیبت شونده به آن عیب نزد مردم معروف نباشد.
 +
#قصد کاستن از وجهه او را داشته باشد.
 +
#شنونده داشته باشد.<ref>تهرانی، مجتبی؛ اخلاق الهی، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۱ه.ش، اول، ج۴، ص۳۹-۴۱.</ref>
  
# گفتاري؛ يعني انسان نقص برادر مؤمنش را به ديگري بگويد.
+
==انواع غیبت==
# نوشتاري؛ كه عيوب مسلمانى را بنويسند و يا در مجله و روزنامه منتشر كنند.
 
# كرداري؛ مثل راه رفتن شبيه اعرج يا به چشم و ابرو و حركت دست و سر و امثال اين ها اشاره به نقص كسى كند كه اين را محاكات گويند.
 
# كنايي؛ مثل اين كه بگويد فلان كاسب آدم خوش انصاف! و ارزان فروشى است! و طورى بگويد كه كنايه از بى‌انصافى و گران فروشى فرد مورد نظر باشد.
 
# تعريض؛ مثل اين كه بگويد الحمدللَّه من مبتلا به فلان چيز و يا فلان عمل نيستم و نظرش گوشه زدن به كسى است كه داراى فلان چيز يا فلان عمل است.<ref>طيب، سيد عبدالحسين‌؛ اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران‌، انتشارات اسلام‌، 1378 ش‌، دوم‌، ج‌1، ص331.</ref>
 
# اشاره­اي؛ روايت است «زني بر عايشه وارد شد چون بيرون رفت، عايشه با دست خود اشاره كرد كه اين كوتاه است. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: غيبت او را كردي».<ref>مجلسي، محمدباقر؛ آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم [[بحارالانوار]]، محمدباقر كمره‌اى، تهران‌، اسلاميه‌، 1364 ش‌، اول، 2جلد، ج‌2، ص137.</ref> <ref>اخلاق الهي، ج4، ص33.</ref>
 
  
==استماع غيبت==
+
غیبت بر چند قسم است:
  
گوش دادن به غيبت مانند خود آن به اتفاق جميع فقها [[حرام]] است بلكه اشدّ از غيبت است. زيرا شنونده غيبت يا با شنيدن غيبت شاد نمي شود ولي با زبان نيز آن را بد نمي­شمارد و در دل نيز بدش نمي­آيد يا از شنيدن آن خوشحال مي­شود ليكن از راه تظاهر به زهد تصديق نمي­كند و گاهي از روي ريا منع هم مي­كند در حالي­كه قلباً طالب آن است و چه بسا حيله­ها برانگيزد كه غيبت كننده بيشتر غيبت كند مثل اظهار تعجب.<ref>نراقي، مولامهدي؛ علم اخلاق اسلامي (ترجمه كتاب جامع السعادات)، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي، انتشارات حكمت، 1366 ه.ش، اول، ج2، ص395.</ref>  
+
#گفتاری؛ یعنی انسان نقص برادر مؤمنش را به دیگری بگوید.
 +
#نوشتاری؛ که عیوب مسلمانى را بنویسند و یا در مجله و روزنامه منتشر کنند.
 +
#کرداری؛ مثل راه رفتن شبیه اعرج یا به چشم و ابرو و حرکت دست و سر و امثال این ها اشاره به نقص کسى کند که این را محاکات گویند.
 +
#کنایی؛ مثل این که بگوید فلان کاسب آدم خوش انصاف! و ارزان فروشى است! و طورى بگوید که کنایه از بى‌انصافى و گران فروشى فرد مورد نظر باشد.
 +
#تعریض؛ مثل این که بگوید الحمدللَّه من مبتلا به فلان چیز و یا فلان عمل نیستم، و نظرش گوشه زدن به کسى است که داراى فلان چیز یا فلان عمل است.<ref>طیب، سید عبدالحسین‌؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران‌، انتشارات اسلام‌، ۱۳۷۸ ش‌، دوم‌، ج‌۱، ص۳۳۱.</ref>
 +
#اشاره ­ای؛ روایت است «زنی بر [[عایشه|عایشه]] وارد شد و چون بیرون رفت، عایشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: غیبت او را کردی».<ref>مجلسی، محمدباقر؛ آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، محمدباقر کمره‌اى، تهران‌، اسلامیه‌، ۱۳۶۴ ش‌، اول، ۲جلد، ج‌۲، ص۱۳۷.</ref> <ref>اخلاق الهی، ج۴، ص۳۳.</ref>
  
حضرت علي علیه السلام فرمودند: «شنونده غيبت يكي از دو طرف غيبت كننده است».<ref>خوانساري، جمال الدين؛ شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غررالحكم، دانشگاه تهران، 1366 ش، 7 جلد، ج‌7، ص 168.</ref>
+
==رد غیبت==
  
پس شنونده غيبت از گناه غيبت بركنار نيست مگر اين كه با زبان آن را رد كند.
+
گوش دادن به  غیبت مانند خود آن به اتفاق جمیع فقها [[حرام]] است، بلکه اشدّ از غیبت است. زیرا شنونده غیبت یا با شنیدن غیبت ظاهرا شاد نمی شود ولی با زبان نیز آن را بد نمی­ شمارد و در دل نیز بدش نمی ­آید یا از شنیدن آن خوشحال می­ شود لیکن از راه تظاهر به زهد تصدیق نمی­ کند و گاهی از روی ریا منع هم می­ کند در حالی­که قلباً طالب آن است و چه بسا حیله­ ها برانگیزد که غیبت کننده بیشتر غیبت کند مثل اظهار تعجب.<ref>نراقی، مولامهدی؛ علم اخلاق اسلامی (ترجمه کتاب جامع السعادات)، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، ۱۳۶۶ ه.ش، اول، ج۲، ص۳۹۵.</ref>
  
==رد غيبت==
+
[[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] علیه السلام فرمودند: «شنونده غیبت یکی از دو طرف غیبت کننده است».<ref>خوانساری، جمال الدین؛ شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶ ش، ۷ جلد، ج‌۷، ص ۱۶۸.</ref> پس شنونده غیبت از گناه غیبت برکنار نیست مگر این که با زبان آن را رد کند.
  
ردّ نمودن غيبت بر كسى كه متمكن باشد واجب است و ظاهراً رد غيبت غير از نهي از غيبت است و مراد ياري كردن از شخص غيبت شده است.<ref>دستغيب، عبدالحسين؛ گناهان كبيره، قم، دارالكتاب جزايري، 1388 ه.ش، سيزدهم، ج2، ص269.</ref>
+
ردّ نمودن غیبت بر کسى که متمکن باشد واجب است و ظاهراً رد غیبت غیر از نهی از غیبت است و مراد یاری کردن از شخص غیبت شده است.<ref>دستغیب، عبدالحسین؛ گناهان کبیره، قم، دارالکتاب جزایری، ۱۳۸۸ ه.ش، سیزدهم، ج۲، ص۲۶۹.</ref>
  
رد غيبت بايد با نوع غيبت متناسب باشد؛ اگر عيب نفساني كسي بازگو مي­شود مثلاً بگويد: تو چگونه از درون كسي خبر داري؟ اگر عيب درباره بدن شخص باشد، بگويد: عيب آن است كه نزد خدا نقص شمرده شود. گاه عيب در زمينه ديني است. در اين صورت تا مي­تواند حمل بر صحت كند و اگر راهي براي توجيه نبود، بگويد: هر مؤمني غير از معصومين ممكن است به خطا بيافتد، شايد توبه كند.<ref>اخلاق الهي، ج4، ص47-46.</ref>
+
رد غیبت باید با نوع غیبت متناسب باشد؛ اگر عیب نفسانی کسی بازگو می ­شود مثلاً بگوید: تو چگونه از درون کسی خبر داری؟ اگر عیب درباره بدن شخص باشد، بگوید: عیب آن است که نزد خدا نقص شمرده شود. گاه عیب در زمینه دینی است. در این صورت تا می ­تواند حمل بر صحت کند و اگر راهی برای توجیه نبود، بگوید: هر مؤمنی غیر از [[معصوم|معصومین]] ممکن است به خطا بیافتد، شاید توبه کند.<ref>اخلاق الهی، ج۴، ص۴۷-۴۶.</ref>
  
===آثار رد غيبت<ref>مهدوي كني، محمدرضا؛ اخلاق عملي، قم، مؤسسه فرهنگي ثقلين، 1382 ه.ش، اول، ص76-77.</ref>===
+
در روایات برای رد غیبت آثاری ذکر شده است، از جمله:<ref>مهدوی کنی، محمدرضا؛ اخلاق عملی، قم، مؤسسه فرهنگی ثقلین، ۱۳۸۲ ه.ش، اول، ص۷۶-۷۷.</ref>
  
در روايات برای رد غیبت آثاری ذکر شده است:
+
#نصرت دنیا و آخرت<ref>شیخ صدوق؛ پاداش نیکى‌ها و کیفر گناهان،‌ محمدعلى مجاهدى، قم‌،‌ انتشارات سرور، ۱۳۸۱ ش،‌ اول‌ ص  ۶۳۶.</ref>
 +
#دفع بلایا: [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس غیبت برادرش را در مجلسى بشنود و از او دفاع کند و جلوی غیبت او را بگیرد خداوند هزار نوع شرّ را در دنیا و آخرت از او دور مى‌کند و اگر جلوی غیبت را نگیرد بلکه خوشش هم بیاید، گناه و کیفرش به اندازه معصیت غیبت‌کننده خواهد بود».<ref>شیخ حر عاملی؛ آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام‌، محمدعلى فارابى - یعسوب عباسى على کمر، مشهد، آستان قدس، ۱۳۸۰ ش، پنجم‌، ص۲۰۸.</ref>
 +
#رفتن به بهشت.<ref>دیلمی، حسن بن ابی الحسن؛ ارشاد القلوب الی الصواب، ترجمه عبدالحسین رضایی، انتشارات اسلامیه، ج‌۱، ص۱۷۶.</ref>
  
# نصرت دنيا و آخرت<ref>[[شيخ صدوق]]؛ پاداش نيكى‌ها و كيفر گناهان،‌ محمدعلى مجاهدى، قم‌،‌ انتشارات سرور، 1381 ش،‌ اول‌ ص  636.</ref>
+
==کفاره غیبت==
# دفع بلايا: پيغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس غيبت برادرش را در مجلسى بشنود و از او دفاع كند و جلوی غيبت او را بگيرد خداوند هزار نوع شرّ را در دنيا و آخرت از او دور مى‌كند و اگر جلوی غيبت را نگيرد بلكه خوشش هم بيايد، گناه و كيفرش به اندازه معصيت غيبت‌كننده خواهد بود».<ref>شيخ حر عاملي؛ آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام‌، محمدعلى فارابى - يعسوب عباسى على كمر، مشهد، آستان قدس، 1380 ش، پنجم‌، ص208.</ref>
 
# رفتن به بهشت<ref>ديلمي، حسن بن ابي الحسن؛ ارشاد القلوب الي الصواب، ترجمه عبدالحسين رضايي، انتشارات اسلاميه، ج‌1، ص176.</ref>
 
  
==كفاره غيبت==
+
[[توبه]] از غیبت دو جنبه دارد: یکى از جنبه حق خدایى و دیگر از جنبه [[حق الناس|حق النّاس]].
  
توبه از غيبت دو جنبه دارد:
+
توبه از جنبه اول پشیمان شدن و طلب [[عفو]] و مغفرت است و از جنبه دوم یعنی اگر به شخصى که غیبت او را نموده خبر نرسیده باشد و در اظهارش مظنّه ضرر و فساد باشد و ایجاد عداوت شود یا آن شخص مرده باشد و دسترسى به او ممکن نباشد، براى او [[استغفار]] کند و در ثواب بعض عباداتش او را شریک گرداند و محبت و احسان به او نماید تا جبران حقّش شود؛ و اگر به او خبر رسیده باشد و می­ تواند برود از او طلب حلّیت کند باید برود و به هر زبانى که ممکن است به نحو اجمال یا تفصیل، رضایت خاطر او را فراهم سازد.<ref>أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص ۳۴۳.</ref>
  
يكى از جنبه حق خدايى و ديگر از جنبه حق النّاس.
+
حضرت [[امام صادق]] علیه السلام فرمودند: «از پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: کفاره غیبت چیست؟ فرمودند: از خداوند طلب آمرزش کنى براى آن که غیبتش کردى هر زمان به یادش افتادى».<ref>اصول کافى - ترجمه مصطفوى، ج‌۴، ص۶۱.</ref>
  
توبه از جنبه اول پشيمان شدن و طلب عفو و مغفرت است و از جنبه دوم یعنی اگر به شخصى كه غيبت او را نموده خبر نرسيده باشد و در اظهارش مظنّه ضرر و فساد باشد و ايجاد عداوت شود يا آن شخص مرده باشد و يا غايب شده به طورى كه دسترسى به او ممكن نباشد براى او استغفار كند و در ثواب بعض عباداتش او را شريك گرداند و محبت و احسان به او نمايد تا جبران حقّش شود و اگر به او خبر رسيده باشد و مي­تواند برود از او طلب حلّيت كند بايد برود و به هر زبانى كه ممكن است به نحو اجمال يا تفصيل، رضايت خاطر او را فراهم سازد.<ref>أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص 343.</ref>
+
==موارد جواز غیبت==
  
حضرت [[امام صادق]] علیه السلام فرمودند: «از پيغمبر صلی الله علیه و آله پرسيدند: كفاره غيبت چيست؟ فرمودند: از خداوند طلب آمرزش كنى براى آن كه غيبتش كردى هر زمان به يادش افتادى».<ref>اصول كافى - ترجمه مصطفوى، ج‌4، ص61.</ref>
+
#غیبت کفار و مخالفین و سایر فرق باطله و اهل [[بدعت]].<ref>معراج السعاده، ص۴۵۳.</ref>
 +
#فرمانروای ستمگر<ref>محمدامین، هیئت، اخلاق اسلامی، ترجمه سید صادق شفائی زاده، دارالانصار، ۱۳۸۵ هـ.ش، ص۸۹.</ref>
 +
#غیبت متجاهر به [[فسق]] در همان فسقى که متجاهر است،<ref>مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران‌،‌ دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ ش، اول‌، ج‌۲۲، ص۱۹۵.</ref> که در این موارد غیبت [[واجب]] است.
 +
#در مقام تظلّم نزد کسى که قادر بر رفع ظلم باشد.
 +
#استعانت بر رفع منکر و ردع از معاصى.<ref>جامع السعادات، ج۲،ص۴۱۳-۴۱۴.</ref>
 +
#نُصح مستشیر، یعنى [[خيرخواهى]] کسى که در امر تزویج یا امانت و امثال این ها با انسان مشورت کند.<ref>گناهان کبیره، ج۲، ص۲۶۶.</ref>
 +
#بیان عیوبی از شاهد یا قاضی که مؤثر در رأی دادگاه است.<ref>مجلسی، محمدباقر؛ عین الحیات، قم، دارالاعتصام، ۱۳۷۶ ه.ش، اول، ج۲، ص۴۱۵.</ref>
 +
#شهادت بر عمل [[حرام]] با قصد قربت.<ref>اخلاق الهی، ص۵۹.</ref>
 +
#ضرورت شناساندن کسی که به لقبی از قبیل لنگ، کور، لوچ و... مشهور است.
 +
#تحاکى (بازگویى نمودن) نزد کسى که می ­داند.<ref>آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌۲، ص۱۴۵.</ref>
 +
#حفظ نمودن خود به واسطه غیبت از شر دیگری.
 +
#اظهار عیب در مبیع اگر چه بایع کراهت داشته باشد، که مشترى متضرر نشود.
 +
#ردّ کسى که ادعاى نسبى بکند که ندارد؛ مخصوصا دعوى سیادت.
 +
#ردّ مقاله باطل یا دعوى باطل.
 +
#به منظور [[امر به معروف و نهی از منکر|نهى از منکر]] باشد؛ یعنى قصدش این است که به او برسد و عمل زشتى را که مرتکب می شود، ترک کند.
 +
#اسم طرف را نبرد حتى در عدد محصورى؛ مثل این که بگوید در فلان شهر یا قبیله و امثال اینها.<ref>أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۷.</ref>
  
==موارد جواز غيبت==
+
[[امام خمینی|حضرت امام]] در این باره می­ فرمایند: در مواردی که غیبت واجب است؛ باید اقدام نمود ولی [[نیت]] را از [[هوای نفس]] و متابعت [[شیطان]] باید تلخیص نمود ولی در موارد جواز، ترک آن اولی است. هر امر جایزی را انسان نباید مرتکب شود؛ خصوصاً این طور از امور که مکاید نفس و شیطان در آن خیلی کارگر است.<ref>موسوی خمینی، روح‌الله؛ شرح چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵ هـ.ش، سی و ششم، ص۳۱۴.</ref>
  
# غيبت كفار و مخالفين و ساير فرق باطله و اهل بدعت.<ref>معراج السعاده، ص453.</ref>
+
==پیامدهای غیبت==
# فرمانرواي ستمگر<ref>محمدامين، هيئت، اخلاق اسلامي، ترجمه سيد صادق شفائي زاده، دارالانصار، 1385 هـ.ش، ص89.</ref>
 
# غيبت متجاهر به فسق در همان فسقى كه متجاهر است <ref>مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران‌،‌ دارالكتب الإسلامية، 1374 ش، اول‌، ج‌22، ص195.</ref> كه در اين موارد غيبت واجب است.
 
# در مقام تظلّم نزد كسى كه قادر بر رفع ظلم باشد.
 
# استعانت بر رفع منكر و ردع از معاصى.<ref>جامع السعادات، ج2،ص413-414.</ref>
 
# نصح مستشير يعنى خيرخواهى كسى كه در امر تزويج يا امانت و امثال اين ها با انسان مشورت كند.<ref>گناهان كبيره، ج2، ص266.</ref>
 
# بيان عيوبي از شاهد يا قاضي كه مؤثر در رأي دادگاه است.<ref>مجلسي، محمدباقر؛ عين الحيات، قم، دارالاعتصام، 1376 ه.ش، اول، ج2، ص415.</ref>
 
# شهادت بر عمل حرام با قصد قربت.<ref>اخلاق الهي، ص59.</ref>
 
# ضرورت شناساندن كسي كه به لقبي از قبيل لنگ، كور، لوچ و... مشهور است.
 
# تحاكى (بازگويى نمودن) نزد كسى كه مي­داند.<ref>آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌2، ص145.</ref>
 
# حفظ نمودن خود به واسطه غيبت از شر دیگری.
 
# اظهار عيب در مبيع اگر چه بايع كراهت داشته باشد كه مشترى متضرر نشود.
 
# ردّ كسى كه ادعاى نسبى بكند كه ندارد؛ مخصوصا دعوى سيادت.
 
# ردّ مقاله باطل يا دعوى باطل.
 
# به منظور نهى از منكر باشد؛ يعنى قصدش اين است كه به او برسد و عمل زشتى را كه مرتكب مي شود، ترك كند.
 
# اسم طرف را نبرد حتى در عدد محصورى؛ مثل اين كه بگويد در فلان شهر يا قبيله و امثال اينها<ref>أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص337.</ref>
 
  
حضرت امام در اين باره مي­فرمايند: در مواردي كه غيبت واجب است؛ بايد اقدام نمود ولي نيت را از هواي نفس و متابعت شيطان بايد تلخيص نمود ولي در موارد جواز ترك آن اولي است. هر امر جايزي را انسان نبايد مرتكب شود؛ خصوصاً اين طور از امور كه مكايد نفس و شيطان در آن خيلي كارگر است.<ref>موسوي خميني، روح‌الله؛ شرح چهل حديث، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1385 هـ.ش، سي و ششم، ص314.</ref>
+
غیبت پیامدهای زشت و آزاردهنده ­ای برای غیبت شونده و غیبت کننده به بار خواهد آورد که شامل موارد ذیل می ­باشد:
  
==پيامدهاي غيبت==
+
'''پیامدهای غیبت در دنیا:'''
  
غيبت پيامدهاي زشت و آزاردهنده­اي براي غيبت شونده و غيبت كننده به بار خواهد آورد كه شامل موارد ذيل مي­باشد:
+
#ریختن [[آبرو]] و شکستن حریم<ref>تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص۱۸۹.</ref>
 +
#ایجاد دشمنی و اختلاف<ref>مدرسی، محمدتقی؛ تفسیر هدایت، مترجمان، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی،‌ ۱۳۷۷ هـ.ش. ج‌۱۳، ص۴۲۷.</ref>
 +
#سلب اعتماد<ref>طباطبایی، محمدحسین؛ ترجمه تفسیر المیزان‌، موسوى همدانى سید محمدباقر، قم‌، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‌ى مدرسین حوزه علمیه قم‌، ۱۳۷۴ ش‌، پنجم‌، ج‌۱۸، ص۴۸۵.</ref>
 +
#تبلیغ زشتی ها<ref>شیخ صدوق؛أمالی الصدوق‌، بیروت‌، اعلمى، ۱۴۰۰ ق‌، پنجم‌، ص۳۳۷.</ref>
 +
#تضعیف وحدت<ref>شرح چهل حدیث، ص۳۰۹.</ref>
  
===پيامدهاي زشت غيبت در دنيا===
+
'''پیامدهای آخرتی غیبت:'''
  
# ريختن آبرو و شكستن حريم<ref>تفسير نمونه، ج‌22، ص189.</ref>
+
#مانع پذیرش اعمال نیک<ref>شعیرى، تاج الدین؛ جامع الأخبار، قم، انتشارات رضى،‌ ۱۴۰۵ ق‌، اول، ص۱۴۶.</ref>
# ايجاد دشمني و اختلاف<ref>مدرسي، محمدتقي؛ تفسير هدايت، مترجمان، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي،‌ 1377 هـ.ش. ج‌13، ص427.</ref>
+
#انتقال نیکی­ها<ref>همان، ص۱۴۷.</ref>
# سلب اعتماد<ref>طباطبايي، محمدحسين؛ ترجمه تفسير الميزان‌، موسوى همدانى سيد محمدباقر، قم‌، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‌ى مدرسين حوزه علميه قم‌، 1374 ش‌، پنجم‌، ج‌18، ص485.</ref>
+
#تأخیر پاداش و تقدیم مجازات<ref>دیلمی، حسن بن ابی الحسن؛ ارشاد القلوب الی الصواب، ترجمه علی سلگی نهاوندی، قم، نشر ناصر، ۱۳۷۶ هـ.ش، ج‌۱، ص۳۰۶.</ref>
# تبليغ زشتي ها.<ref>شيخ صدوق؛أمالي الصدوق‌، بيروت‌، اعلمى، 1400 ق‌، پنجم‌، ص337.</ref>
+
#[[عذاب قبر]]<ref>علامه مجلسى‌؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران‌، اسلامیه‌، مختلف، ۴۲ جلد، ج‌۷۲، ص۲۲۰.</ref>
# تضعيف وحدت<ref>شرح چهل حديث، ص309.</ref>
+
#تجسم زشت در روز [[قیامت|قیامت]]<ref>شیخ حسن فرزند شیخ طبرسى؛ مکارم الأخلاق‌، قم‌، شریف رضى،‌ ۱۳۷۰ ش،‌ چهارم‌، ص۴۲۴.</ref>
 +
#از بین برنده اعمال نیک<ref>ارشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج‌۱، ص۳۰۶.</ref>
 +
#محروم شدن از [[بهشت]]<ref>آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۱.</ref>
  
===پيامدهاي آخرتي غيبت===
+
در [[حدیث]] آمده است که از جانب خداوند رحمن به [[حضرت موسی|موسى بن عمران]] وحى شد: «هر غیبت کننده‌اى که با [[توبه]] از دنیا برود آخر کسى است که داخل بهشت‌ خواهد شد و هر غیبت کننده‌اى که‌ بى‌توبه از دنیا برود اول کسى است که داخل [[جهنم]] خواهد شد».<ref> بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۲۲، در بیان ح ۱. نقل از معراج السعاده، نراقی، فصل چهارم </ref>
  
# مانع پذيرش اعمال نيك<ref>شعيرى، تاج الدين؛ جامع الأخبار، قم، انتشارات رضى،‌ 1405 ق‌، اول، ص146.</ref>
+
'''پیامدهای معنوی غیبت:'''
# انتقال نيكي­ها<ref>همان، ص147.</ref>
 
# تأخير پاداش و تقديم مجازات<ref>ديلمي، حسن بن ابي الحسن؛ ارشاد القلوب الي الصواب، ترجمه علي سلگي نهاوندي، قم، نشر ناصر، 1376 هـ.ش، ج‌1، ص306.</ref>
 
# عذاب قبر<ref>علامه مجلسى‌؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران‌، اسلاميه‌، مختلف، 42 جلد، ج‌72، ص220.</ref>
 
# تجسم زشت در روز قيامت<ref>شيخ حسن فرزند شيخ طبرسى؛ مكارم الأخلاق‌، قم‌، شريف رضى،‌ 1370 ش،‌ چهارم‌، ص424.</ref>
 
# از بين برنده اعمال نيك<ref>ارشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج‌1، ص306.</ref>
 
# محروم شدن از بهشت<ref>آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام، ص201.</ref>
 
  
===پيامدهاي معنوي غيبت===
+
#نابود کننده دین<ref>شیخ کلینى؛ الکافی، تهران،‌ اسلامیه،‌ ۱۳۶۲ ش‌، دوم‌، ج‌۲، ص ۳۵۶.</ref>
 +
#خروج از ولایت الهی<ref>محدث عاملى‌؛ تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، قم،‌ آل البیت،‌ ۱۴۰۹ ق،‌ اول،‌ ج‌۱۲، ص۲۸۵.</ref>
 +
#خارج شدن از زمره مؤمنان<ref>اخلاق عملی، ص۷۱.</ref>
 +
#غیبت کننده، از زناکار بدتر است.<ref>آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۰.</ref>
  
# نابود كننده دين<ref>شيخ كلينى؛ الكافي، تهران،‌ اسلاميه،‌ 1362 ش‌، دوم‌، ج‌2، ص 356.</ref>
+
==انگیزه‌های غیبت==
# خروج از ولايت الهي<ref>محدث عاملى‌؛ تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، قم،‌ آل البيت،‌ 1409 ق،‌ اول،‌ ج‌12، ص285.</ref>
 
# خارج شدن از زمره مؤمنان<ref>اخلاق عملي، ص71.</ref>
 
# غيبت كننده، از زناكار بدتراست.<ref>آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام، ص200.</ref>
 
  
خلاصه اين كه اگر در اسلام غيبت به عنوان يكى از بزرگترين گناهان كبيره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است.
+
معالجه غیبت نیاز به شناسایی انگیزه های آن دارد که در ذکر این اسباب می­ توان به موارد ذیل اشاره داشت:
  
==انگيزه غيبت==
+
#فرو نشاندن خشم بر کسى که به او غضب کرده
 +
#همراهى با دیگران<ref>عطائى، محمدرضا؛ ‌مجموعه ورام - آداب و اخلاق در اسلام‌ -، مشهد، آستان قدس،‌ ۱۳۶۹ ش،‌ اول، ص۲۳۳.</ref>
 +
#خنثی کردن اثر حرفی که درباره او زده شده است.
 +
#برای تبرئه کردن خود از اتهام<ref>معراج السعاده، ص ۴۵۰.</ref>
 +
#مباهات و [[تکبر|تکبر]]؛ گاهی شخص برای این که فضیلت خود را اثبات کند، عیب برادر دینی ­اش را ذکر می نماید.
 +
#[[حسد]] به کسى که مردم به او احترام کنند و دوستش دارند.<ref>أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۴.</ref>
 +
#[[مزاح]] و شوخى<ref>جامع السعادات، ج۲، ص۳۹۷.</ref>
 +
#[[مسخره]] کردن دیگرى و خوارشمردن او<ref>اخلاق الهی، ص۶۱.</ref>
 +
#دلسوزى؛ که با دیدن عیب مؤمنی، از روی دلسوزی به باز گفتن آن می ­پردازد.
 +
#خشم براى خدا،<ref>آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌۲، ص۱۴۲.</ref> به این که در رفتار زشتی که از دیگران م ی­بیند، چنان خشمگین می ­شود که ضمن اظهار نفرت، نام آن فرد را هم ذکر می کند.
  
معالجه غيبت نياز به شناسايي انگيزه هاي آن دارد كه در ذكر اين اسباب مي­توان به موارد ذيل اشاره داشت:‌
+
==راههای درمان غیبت==
  
# فرو نشاندن خشم بر كسى كه به او غضب كرده
+
"غیبت" مانند بسیارى از صفات ناپسند تدریجا به صورت یک بیمارى روانى در مى‌آید، به گونه‌اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى‌برد و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى‌کند و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است. اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه‌هاى درونى غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى‌زند بپردازد. اما معالجه اجمالی غیبت به متذکر شدن [[آیه|آیات]] و اخبارى است که در عقوبت غیبت ذکر شده است. اگر به آنها معتقد باشد و بداند که آن مایه خشم خداى تعالى است.<ref>أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۴۰.</ref>
# همراهى با ديگران<ref>عطائى، محمدرضا؛ ‌مجموعه ورام - آداب و اخلاق در اسلام‌ -، مشهد، آستان قدس،‌ 1369 ش،‌ اول، ص233.</ref>
 
# خنثی كردن اثر حرفي كه درباره او زده شده است.
 
# براي تبرئه كردن خود از اتهام<ref>معراج السعاده، ص 450.</ref>
 
# مباهات و تكبر؛ گاهي شخص براي اين كه فضيلت خود را اثبات كند، عيب برادر ديني­اش را ذكر می نمايد.
 
# حسد به كسى كه مردم به او احترام كنند و دوستش دارند.<ref>أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص334.</ref>
 
# مزاح و شوخى.<ref>جامع السعادات، ج2، ص397.</ref>
 
# مسخره كردن ديگرى و خوارشمردن او<ref>اخلاق الهي، ص61.</ref>
 
# دلسوزى؛ كه با ديدن عيب مؤمني، از روي دلسوزي به باز گفتن آن مي­پردازد.
 
# خشم براى خدا<ref>آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌2، ص142.</ref>به اين كه در رفتار زشتي كه از ديگران مي­بيند، چنان خشمگين مي­شود كه ضمن اظهار نفرت، نام آن فرد را هم ذكر مي­كند.
 
  
==راههاي درمان غيبت==
+
درمان تفصیلى، آن است که انگیزه­ های غیبت را شناسایی کند و به درمان هر یک بپردازد. از جمله این اسباب می­ توان به موارد ذیل اشاره کرد: این که بدانى خدا به تو در غیبت نمودن خشم می­ کند و چگونه خشم او را در رضاى مخلوق‌ جوئى و بپسندى که دیگران را خشنود کنى و مولاى خود را حقیر سازى، مگر این که خشمت براى خدا باشد و آن هم لازم ندارد که نام خشمگیر شده را ببرى، بلکه باید باز هم براى خدا خشم کنى و به رفیقانت که غیبت کردند خشم کنى زیرا با بدترین گناه خدایت را نافرمانى کردند.
  
"غيبت" مانند بسيارى از صفات ناپسند تدريجا به صورت يك بيمارى روانى در مى‌آيد، به گونه‌اى كه غيبت كننده از كار خود لذت مى‌برد و از اين كه پيوسته آبروى اين و آن را بريزد احساس رضا و خشنودى مى‌كند و اين يكى از مراحل بسيار خطرناك اخلاقى است.
+
راه دیگر این است که بفهمى دشمنى خدا سخت‌تر است از دشمنى مخلوق و با غیبت به خشم خدا دچار می­ شوی و نیز نمی­ دانى مردم از تو خشنود شوند یا نه؟
  
اينجا است كه غيبت كننده بايد قبل از هر چيز به درمان انگيزه‌هاى درونى غيبت كه در اعماق روح او است و به اين گناه دامن مى‌زند بپردازد. اما معالجه اجمالي غيبت به متذكر شدن آيات و اخبارى است كه در عقوبت غيبت ذكر شده است. اگر به آنها معتقد باشد و بداند كه آن مايه خشم خداى تعالى است.<ref>أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص340.</ref>
+
انسانى که دیروز نطفه گندیده بود و امروز حامل قاذورات و فردا مردار متعفّنى است، جاى افتخار و مباهات براى او نیست و اگر به این که مسلمان و مؤمن است افتخار می ­کند، باید در نظر داشته باشد که عواقب امور را کسى نمی­ داند.
  
درمان تفصيلى، آن است كه انگيزه­هاي غيبت را شناسايي كند و به درمان هر يك بپردازد. از جمله اين اسباب می­توان به موارد ذیل اشاره کرد: اين كه بدانى خدا به تو در غيبت نمودن خشم مي­كند و چگونه خشم او را در رضاى مخلوق‌جوئى و بپسندى كه ديگران را خشنود كنى و مولاى خود را حقير سازى مگر اين كه خشمت براى خدا باشد و آن هم لازم ندارد كه نام خشمگير شده را ببرى بلكه بايد باز هم براى خدا خشم كنى و به رفيقانت كه غيبت كردند خشم كنى زيرا با بدترین گناه خدايت را نافرمانى كردند.
+
باید بداند که [[مزاح]] اگر موجب کذب و ایذاء و غیبت و سایر معاصى نشود حرام نیست و از فضول کلام است، بلکه مقدار کمى که موجب انبساط و طیب خاطر باشد ممدوح است، ولی در مسأله غیبت منجر به گناه می­ شود و [[حرام]] است.
  
راه دیگر اين است كه بفهمى دشمنى خدا سخت‌تر است از دشمنى مخلوق و با غيبت به خشم خدا دچار مي­شوي و نيز نمي­دانى مردم از تو خشنود شوند يا نه؟
+
باید ملاحظه کنی که اگر خواستى دیگرى را نزد مردم رسوا کنى، به رسوا کردن خود نزد خدا و فرشته‌ها و [[انبیاء]] دست زدی، و اگر در افسوس و شرم و رسوائیت در روزى که گناهان او را به دوشت بگزارند و به دوزخت برانند بیندیشى، از رسواکردن او به هراس می ­افتى.
  
انسانى كه ديروز نطفه گنديده بود و امروز حامل قاذورات و فردا مردار متعفّنى است، جاى افتخار و مباهات براى او نيست و اگر به اين كه مسلمان و مؤمن است افتخار مي­كند بايد در نظر داشته باشد كه عواقب امور را، كسى نمي­داند.
+
و بدان که شیطان به تو حسد برده و به واسطه غیبت حسناتت را بسوى آن فرد رهنمون می ­سازد.<ref>آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌۲، ص۱۴۴.</ref>
 
 
باید بداند که مزاح اگر موجب كذب و ايذاء و غيبت و ساير معاصى نشود حرام نيست و از فضول كلام است بلكه مقدار كمى كه موجب انبساط و طيب خاطر باشد ممدوح است ولي در مسأله غیبت منجر به گناه مي­شود و حرام است.
 
 
 
باید ملاحظه کنی که اگر خواستى ديگرى را نزد مردم رسوا كنى به رسوا كردن خود نزد خدا و فرشته‌ها و انبياء دست زدي و اگر بينديشى در افسوس و شرم و رسوائيت در روزى كه گناهان او را به دوشت بگزارند و به دوزخت برانند از رسواكردن او به هراس مي­افتى.
 
 
 
بدان که شيطان به تو حسد برده و به واسطه غيبت حسناتت را بسوى آن فرد رهنمون مي­سازد.<ref>آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم [[بحارالانوار]]، ج‌2، ص144.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
 +
*زینب طاهری، غیبت، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، تاریخ بازیابی: 27 آبان 1391.
  
==منابع==
+
*[[معراج السعاده]]، ملا احمد نراقی، در دسترس در [http://www.naraqi.com/per/g/g_2/43.htm پایگاه نراقیصفت هفدهم: معنى و حقيقت غيبت.
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37211#_ftnref11 غیبت، زینب طاهری، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)تاریخ بازیابی: 27 آبان 1391.
 
  
 
[[رده:اخلاق اجتماعی]]
 
[[رده:اخلاق اجتماعی]]
 
[[رده:صفات ناپسند]]
 
[[رده:صفات ناپسند]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۸


بدگویی از مؤمنین در غیاب آنها «غیبت» نامیده می شود و اینکه در اسلام، به عنوان یکى از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده، به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است.

غیبت در لغت و اصطلاح

غیبت در لغت مصدر «غاب»[۱] و اسم مصدر «اغتیاب»[۲] است و غیبت از ریشه «غیب» بر چیزی که از چشم­ها پوشیده باشد دلالت دارد[۳] و اغلب لغویین به معنای اصطلاحی آن پرداخته اند.[۴] در اصطلاح علم اخلاق، غیبت آن است که در غیاب کسی به بیان آنچه نقلش مایه ناخشنودی او می شود، بپردازند.[۵] خواه آن نقص در بدن او باشد یا در نسب یا در صفات و افعال و اقوال او، یا در چیزی که متعلق به او باشد مثل خانه، لباس و... .[۶]

موارد غیبت

مرحوم نراقی در جامع السعادات می گوید:

«حقیقت غیبت آن است که چیزى نسبت ‌بغیرى که شیعه باشد ذکر کنى که ‌اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضى نباشد. خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اینکه بگویى: فلانى کور، یا کر، یا گنگ، یا نیم مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا احول، یا قطور و امثال اینها است. یا در نسب او باشد مثل اینکه بگویى: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال زاده، یا نانجیب و نحو اینها است. یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اینکه بگویى: بد خلق، یا بخیل، یا متکبر، یا جبان، یا ریا کار، یا دروغ‌گو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بى ‌وقت‌ به خانه مردم مى‌ رود، و نحو اینها است. یا در چیزى باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب. چنانکه بگوئى: جامه فلان کس چرکین است. یا خانه او چون خانه یهودان است. یا عمامه او مثل گنبدى‌ است، یا بقدر گردوئى است، یا کلاه او دراز است، یا مرکب او جلف‌ است و امثال اینها. و همچنین در سایر امورى که منسوب به او باشد و به بدى یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید».

تفاوت غیبت و بهتان

حضرت امام صادق علیه السلام می ­فرمود: «غیبت آنست که درباره برادرت بگوئى چیزى را که خدا بر او پوشانده است و اما چیزى را که در وجود او آشکار و ظاهر است مثل تندخوئى و شتابزدگى (گفتن آن) غیبت نیست و بهتان (تهمت) آنست که درباره‌اش بگوئى چیزى که در او نیست».[۷]

غیبت در قرآن

در سوره حجرات آمده است:

«وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوه‌».[۸] و غیبت یکدیگر را روا مدارید آیا شما دوست می دارید گوشت برادر مرده خود را بخورید البته کراهت و نفرت از آن دارید.

این تشبیه که در واقع یک دلیل منطقى را تشکیل مى دهد، تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان کرده، شخص غائب را به مرده تشبیه مى کند، و رابطه دینى او را به عنوان برادرى و اخوّت و آبروى او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، کارى که هر وجدانى، هر قدر ضعیف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سخت ترین حالات حاضر نیست چنین کند.

شرایط حرمت غیبت

  1. شخصی که در غیاب او عیبش بازگو می­ شود، مؤمن باشد.
  2. غیبت در صورتی است که عیب او را بگوید، اما اگر کمال او را ذکر کند، غیبت شمرده نمی­ شود.
  3. آن عیب نزد عموم ناپسند باشد.
  4. غیبت شونده به آن عیب نزد مردم معروف نباشد.
  5. قصد کاستن از وجهه او را داشته باشد.
  6. شنونده داشته باشد.[۹]

انواع غیبت

غیبت بر چند قسم است:

  1. گفتاری؛ یعنی انسان نقص برادر مؤمنش را به دیگری بگوید.
  2. نوشتاری؛ که عیوب مسلمانى را بنویسند و یا در مجله و روزنامه منتشر کنند.
  3. کرداری؛ مثل راه رفتن شبیه اعرج یا به چشم و ابرو و حرکت دست و سر و امثال این ها اشاره به نقص کسى کند که این را محاکات گویند.
  4. کنایی؛ مثل این که بگوید فلان کاسب آدم خوش انصاف! و ارزان فروشى است! و طورى بگوید که کنایه از بى‌انصافى و گران فروشى فرد مورد نظر باشد.
  5. تعریض؛ مثل این که بگوید الحمدللَّه من مبتلا به فلان چیز و یا فلان عمل نیستم، و نظرش گوشه زدن به کسى است که داراى فلان چیز یا فلان عمل است.[۱۰]
  6. اشاره ­ای؛ روایت است «زنی بر عایشه وارد شد و چون بیرون رفت، عایشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: غیبت او را کردی».[۱۱] [۱۲]

رد غیبت

گوش دادن به غیبت مانند خود آن به اتفاق جمیع فقها حرام است، بلکه اشدّ از غیبت است. زیرا شنونده غیبت یا با شنیدن غیبت ظاهرا شاد نمی شود ولی با زبان نیز آن را بد نمی­ شمارد و در دل نیز بدش نمی ­آید یا از شنیدن آن خوشحال می­ شود لیکن از راه تظاهر به زهد تصدیق نمی­ کند و گاهی از روی ریا منع هم می­ کند در حالی­که قلباً طالب آن است و چه بسا حیله­ ها برانگیزد که غیبت کننده بیشتر غیبت کند مثل اظهار تعجب.[۱۳]

حضرت علی علیه السلام فرمودند: «شنونده غیبت یکی از دو طرف غیبت کننده است».[۱۴] پس شنونده غیبت از گناه غیبت برکنار نیست مگر این که با زبان آن را رد کند.

ردّ نمودن غیبت بر کسى که متمکن باشد واجب است و ظاهراً رد غیبت غیر از نهی از غیبت است و مراد یاری کردن از شخص غیبت شده است.[۱۵]

رد غیبت باید با نوع غیبت متناسب باشد؛ اگر عیب نفسانی کسی بازگو می ­شود مثلاً بگوید: تو چگونه از درون کسی خبر داری؟ اگر عیب درباره بدن شخص باشد، بگوید: عیب آن است که نزد خدا نقص شمرده شود. گاه عیب در زمینه دینی است. در این صورت تا می ­تواند حمل بر صحت کند و اگر راهی برای توجیه نبود، بگوید: هر مؤمنی غیر از معصومین ممکن است به خطا بیافتد، شاید توبه کند.[۱۶]

در روایات برای رد غیبت آثاری ذکر شده است، از جمله:[۱۷]

  1. نصرت دنیا و آخرت[۱۸]
  2. دفع بلایا: پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس غیبت برادرش را در مجلسى بشنود و از او دفاع کند و جلوی غیبت او را بگیرد خداوند هزار نوع شرّ را در دنیا و آخرت از او دور مى‌کند و اگر جلوی غیبت را نگیرد بلکه خوشش هم بیاید، گناه و کیفرش به اندازه معصیت غیبت‌کننده خواهد بود».[۱۹]
  3. رفتن به بهشت.[۲۰]

کفاره غیبت

توبه از غیبت دو جنبه دارد: یکى از جنبه حق خدایى و دیگر از جنبه حق النّاس.

توبه از جنبه اول پشیمان شدن و طلب عفو و مغفرت است و از جنبه دوم یعنی اگر به شخصى که غیبت او را نموده خبر نرسیده باشد و در اظهارش مظنّه ضرر و فساد باشد و ایجاد عداوت شود یا آن شخص مرده باشد و دسترسى به او ممکن نباشد، براى او استغفار کند و در ثواب بعض عباداتش او را شریک گرداند و محبت و احسان به او نماید تا جبران حقّش شود؛ و اگر به او خبر رسیده باشد و می­ تواند برود از او طلب حلّیت کند باید برود و به هر زبانى که ممکن است به نحو اجمال یا تفصیل، رضایت خاطر او را فراهم سازد.[۲۱]

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: «از پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: کفاره غیبت چیست؟ فرمودند: از خداوند طلب آمرزش کنى براى آن که غیبتش کردى هر زمان به یادش افتادى».[۲۲]

موارد جواز غیبت

  1. غیبت کفار و مخالفین و سایر فرق باطله و اهل بدعت.[۲۳]
  2. فرمانروای ستمگر[۲۴]
  3. غیبت متجاهر به فسق در همان فسقى که متجاهر است،[۲۵] که در این موارد غیبت واجب است.
  4. در مقام تظلّم نزد کسى که قادر بر رفع ظلم باشد.
  5. استعانت بر رفع منکر و ردع از معاصى.[۲۶]
  6. نُصح مستشیر، یعنى خيرخواهى کسى که در امر تزویج یا امانت و امثال این ها با انسان مشورت کند.[۲۷]
  7. بیان عیوبی از شاهد یا قاضی که مؤثر در رأی دادگاه است.[۲۸]
  8. شهادت بر عمل حرام با قصد قربت.[۲۹]
  9. ضرورت شناساندن کسی که به لقبی از قبیل لنگ، کور، لوچ و... مشهور است.
  10. تحاکى (بازگویى نمودن) نزد کسى که می ­داند.[۳۰]
  11. حفظ نمودن خود به واسطه غیبت از شر دیگری.
  12. اظهار عیب در مبیع اگر چه بایع کراهت داشته باشد، که مشترى متضرر نشود.
  13. ردّ کسى که ادعاى نسبى بکند که ندارد؛ مخصوصا دعوى سیادت.
  14. ردّ مقاله باطل یا دعوى باطل.
  15. به منظور نهى از منکر باشد؛ یعنى قصدش این است که به او برسد و عمل زشتى را که مرتکب می شود، ترک کند.
  16. اسم طرف را نبرد حتى در عدد محصورى؛ مثل این که بگوید در فلان شهر یا قبیله و امثال اینها.[۳۱]

حضرت امام در این باره می­ فرمایند: در مواردی که غیبت واجب است؛ باید اقدام نمود ولی نیت را از هوای نفس و متابعت شیطان باید تلخیص نمود ولی در موارد جواز، ترک آن اولی است. هر امر جایزی را انسان نباید مرتکب شود؛ خصوصاً این طور از امور که مکاید نفس و شیطان در آن خیلی کارگر است.[۳۲]

پیامدهای غیبت

غیبت پیامدهای زشت و آزاردهنده ­ای برای غیبت شونده و غیبت کننده به بار خواهد آورد که شامل موارد ذیل می ­باشد:

پیامدهای غیبت در دنیا:

  1. ریختن آبرو و شکستن حریم[۳۳]
  2. ایجاد دشمنی و اختلاف[۳۴]
  3. سلب اعتماد[۳۵]
  4. تبلیغ زشتی ها[۳۶]
  5. تضعیف وحدت[۳۷]

پیامدهای آخرتی غیبت:

  1. مانع پذیرش اعمال نیک[۳۸]
  2. انتقال نیکی­ها[۳۹]
  3. تأخیر پاداش و تقدیم مجازات[۴۰]
  4. عذاب قبر[۴۱]
  5. تجسم زشت در روز قیامت[۴۲]
  6. از بین برنده اعمال نیک[۴۳]
  7. محروم شدن از بهشت[۴۴]

در حدیث آمده است که از جانب خداوند رحمن به موسى بن عمران وحى شد: «هر غیبت کننده‌اى که با توبه از دنیا برود آخر کسى است که داخل بهشت‌ خواهد شد و هر غیبت کننده‌اى که‌ بى‌توبه از دنیا برود اول کسى است که داخل جهنم خواهد شد».[۴۵]

پیامدهای معنوی غیبت:

  1. نابود کننده دین[۴۶]
  2. خروج از ولایت الهی[۴۷]
  3. خارج شدن از زمره مؤمنان[۴۸]
  4. غیبت کننده، از زناکار بدتر است.[۴۹]

انگیزه‌های غیبت

معالجه غیبت نیاز به شناسایی انگیزه های آن دارد که در ذکر این اسباب می­ توان به موارد ذیل اشاره داشت:

  1. فرو نشاندن خشم بر کسى که به او غضب کرده
  2. همراهى با دیگران[۵۰]
  3. خنثی کردن اثر حرفی که درباره او زده شده است.
  4. برای تبرئه کردن خود از اتهام[۵۱]
  5. مباهات و تکبر؛ گاهی شخص برای این که فضیلت خود را اثبات کند، عیب برادر دینی ­اش را ذکر می نماید.
  6. حسد به کسى که مردم به او احترام کنند و دوستش دارند.[۵۲]
  7. مزاح و شوخى[۵۳]
  8. مسخره کردن دیگرى و خوارشمردن او[۵۴]
  9. دلسوزى؛ که با دیدن عیب مؤمنی، از روی دلسوزی به باز گفتن آن می ­پردازد.
  10. خشم براى خدا،[۵۵] به این که در رفتار زشتی که از دیگران م ی­بیند، چنان خشمگین می ­شود که ضمن اظهار نفرت، نام آن فرد را هم ذکر می کند.

راههای درمان غیبت

"غیبت" مانند بسیارى از صفات ناپسند تدریجا به صورت یک بیمارى روانى در مى‌آید، به گونه‌اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى‌برد و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى‌کند و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است. اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه‌هاى درونى غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى‌زند بپردازد. اما معالجه اجمالی غیبت به متذکر شدن آیات و اخبارى است که در عقوبت غیبت ذکر شده است. اگر به آنها معتقد باشد و بداند که آن مایه خشم خداى تعالى است.[۵۶]

درمان تفصیلى، آن است که انگیزه­ های غیبت را شناسایی کند و به درمان هر یک بپردازد. از جمله این اسباب می­ توان به موارد ذیل اشاره کرد: این که بدانى خدا به تو در غیبت نمودن خشم می­ کند و چگونه خشم او را در رضاى مخلوق‌ جوئى و بپسندى که دیگران را خشنود کنى و مولاى خود را حقیر سازى، مگر این که خشمت براى خدا باشد و آن هم لازم ندارد که نام خشمگیر شده را ببرى، بلکه باید باز هم براى خدا خشم کنى و به رفیقانت که غیبت کردند خشم کنى زیرا با بدترین گناه خدایت را نافرمانى کردند.

راه دیگر این است که بفهمى دشمنى خدا سخت‌تر است از دشمنى مخلوق و با غیبت به خشم خدا دچار می­ شوی و نیز نمی­ دانى مردم از تو خشنود شوند یا نه؟

انسانى که دیروز نطفه گندیده بود و امروز حامل قاذورات و فردا مردار متعفّنى است، جاى افتخار و مباهات براى او نیست و اگر به این که مسلمان و مؤمن است افتخار می ­کند، باید در نظر داشته باشد که عواقب امور را کسى نمی­ داند.

باید بداند که مزاح اگر موجب کذب و ایذاء و غیبت و سایر معاصى نشود حرام نیست و از فضول کلام است، بلکه مقدار کمى که موجب انبساط و طیب خاطر باشد ممدوح است، ولی در مسأله غیبت منجر به گناه می­ شود و حرام است.

باید ملاحظه کنی که اگر خواستى دیگرى را نزد مردم رسوا کنى، به رسوا کردن خود نزد خدا و فرشته‌ها و انبیاء دست زدی، و اگر در افسوس و شرم و رسوائیت در روزى که گناهان او را به دوشت بگزارند و به دوزخت برانند بیندیشى، از رسواکردن او به هراس می ­افتى.

و بدان که شیطان به تو حسد برده و به واسطه غیبت حسناتت را بسوى آن فرد رهنمون می ­سازد.[۵۷]

پانویس

  1. مبارک بن ابن اثیر جذری؛ النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، قم، ۵ جلد، ج‌۳، ص ۴۰۰.
  2. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب‌، بیروت‌، دارصادر، ۱۴۱۴ ق‌، سوم، ج‌۱، ص ۶۵۶.
  3. مصطفوى، حسن‌؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‌، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، ۱۳۶۰ ش‌، ج‌۷، ص ۲۸۹.
  4. رجوع شود به لغت نامه های معتبر از جمله معزی فیومی، احمد بن محمد؛ مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر الرافعی، قم، دفتر تبلیغات، ص ۴۵۸.
  5. فیض کاشانی، ملا محسن؛ المحجة البیضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، دوم، ج۵، ص۲۵۵.
  6. نراقی، ملا احمد؛ معراج السعادة، قم، زهیر، ۱۳۸۶ ه.ش، اول ، ص۴۴۴.
  7. ثقة الاسلام کلینی؛ اصول کافى، حاج سید جواد مصطفوى‌، تهران‌، کتاب فروشى علمیه اسلامیه‌، اول، ج ‌۴، ص۶۲.
  8. الحجرات/۱۲.
  9. تهرانی، مجتبی؛ اخلاق الهی، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۱ه.ش، اول، ج۴، ص۳۹-۴۱.
  10. طیب، سید عبدالحسین‌؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران‌، انتشارات اسلام‌، ۱۳۷۸ ش‌، دوم‌، ج‌۱، ص۳۳۱.
  11. مجلسی، محمدباقر؛ آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، محمدباقر کمره‌اى، تهران‌، اسلامیه‌، ۱۳۶۴ ش‌، اول، ۲جلد، ج‌۲، ص۱۳۷.
  12. اخلاق الهی، ج۴، ص۳۳.
  13. نراقی، مولامهدی؛ علم اخلاق اسلامی (ترجمه کتاب جامع السعادات)، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، ۱۳۶۶ ه.ش، اول، ج۲، ص۳۹۵.
  14. خوانساری، جمال الدین؛ شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶ ش، ۷ جلد، ج‌۷، ص ۱۶۸.
  15. دستغیب، عبدالحسین؛ گناهان کبیره، قم، دارالکتاب جزایری، ۱۳۸۸ ه.ش، سیزدهم، ج۲، ص۲۶۹.
  16. اخلاق الهی، ج۴، ص۴۷-۴۶.
  17. مهدوی کنی، محمدرضا؛ اخلاق عملی، قم، مؤسسه فرهنگی ثقلین، ۱۳۸۲ ه.ش، اول، ص۷۶-۷۷.
  18. شیخ صدوق؛ پاداش نیکى‌ها و کیفر گناهان،‌ محمدعلى مجاهدى، قم‌،‌ انتشارات سرور، ۱۳۸۱ ش،‌ اول‌ ص ۶۳۶.
  19. شیخ حر عاملی؛ آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام‌، محمدعلى فارابى - یعسوب عباسى على کمر، مشهد، آستان قدس، ۱۳۸۰ ش، پنجم‌، ص۲۰۸.
  20. دیلمی، حسن بن ابی الحسن؛ ارشاد القلوب الی الصواب، ترجمه عبدالحسین رضایی، انتشارات اسلامیه، ج‌۱، ص۱۷۶.
  21. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص ۳۴۳.
  22. اصول کافى - ترجمه مصطفوى، ج‌۴، ص۶۱.
  23. معراج السعاده، ص۴۵۳.
  24. محمدامین، هیئت، اخلاق اسلامی، ترجمه سید صادق شفائی زاده، دارالانصار، ۱۳۸۵ هـ.ش، ص۸۹.
  25. مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران‌،‌ دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ ش، اول‌، ج‌۲۲، ص۱۹۵.
  26. جامع السعادات، ج۲،ص۴۱۳-۴۱۴.
  27. گناهان کبیره، ج۲، ص۲۶۶.
  28. مجلسی، محمدباقر؛ عین الحیات، قم، دارالاعتصام، ۱۳۷۶ ه.ش، اول، ج۲، ص۴۱۵.
  29. اخلاق الهی، ص۵۹.
  30. آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌۲، ص۱۴۵.
  31. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۷.
  32. موسوی خمینی، روح‌الله؛ شرح چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵ هـ.ش، سی و ششم، ص۳۱۴.
  33. تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص۱۸۹.
  34. مدرسی، محمدتقی؛ تفسیر هدایت، مترجمان، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی،‌ ۱۳۷۷ هـ.ش. ج‌۱۳، ص۴۲۷.
  35. طباطبایی، محمدحسین؛ ترجمه تفسیر المیزان‌، موسوى همدانى سید محمدباقر، قم‌، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‌ى مدرسین حوزه علمیه قم‌، ۱۳۷۴ ش‌، پنجم‌، ج‌۱۸، ص۴۸۵.
  36. شیخ صدوق؛أمالی الصدوق‌، بیروت‌، اعلمى، ۱۴۰۰ ق‌، پنجم‌، ص۳۳۷.
  37. شرح چهل حدیث، ص۳۰۹.
  38. شعیرى، تاج الدین؛ جامع الأخبار، قم، انتشارات رضى،‌ ۱۴۰۵ ق‌، اول، ص۱۴۶.
  39. همان، ص۱۴۷.
  40. دیلمی، حسن بن ابی الحسن؛ ارشاد القلوب الی الصواب، ترجمه علی سلگی نهاوندی، قم، نشر ناصر، ۱۳۷۶ هـ.ش، ج‌۱، ص۳۰۶.
  41. علامه مجلسى‌؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران‌، اسلامیه‌، مختلف، ۴۲ جلد، ج‌۷۲، ص۲۲۰.
  42. شیخ حسن فرزند شیخ طبرسى؛ مکارم الأخلاق‌، قم‌، شریف رضى،‌ ۱۳۷۰ ش،‌ چهارم‌، ص۴۲۴.
  43. ارشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج‌۱، ص۳۰۶.
  44. آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۱.
  45. بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۲۲، در بیان ح ۱. نقل از معراج السعاده، نراقی، فصل چهارم
  46. شیخ کلینى؛ الکافی، تهران،‌ اسلامیه،‌ ۱۳۶۲ ش‌، دوم‌، ج‌۲، ص ۳۵۶.
  47. محدث عاملى‌؛ تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، قم،‌ آل البیت،‌ ۱۴۰۹ ق،‌ اول،‌ ج‌۱۲، ص۲۸۵.
  48. اخلاق عملی، ص۷۱.
  49. آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۰.
  50. عطائى، محمدرضا؛ ‌مجموعه ورام - آداب و اخلاق در اسلام‌ -، مشهد، آستان قدس،‌ ۱۳۶۹ ش،‌ اول، ص۲۳۳.
  51. معراج السعاده، ص ۴۵۰.
  52. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۴.
  53. جامع السعادات، ج۲، ص۳۹۷.
  54. اخلاق الهی، ص۶۱.
  55. آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌۲، ص۱۴۲.
  56. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۴۰.
  57. آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌۲، ص۱۴۴.

منابع