جامعیت مقاله متوسط
عنوان بندی متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

معجزه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(6پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{خوب}}
 +
 +
اعمال خارق العاده ای را که تنها پشتوانه و شاهد پیامبرى و [[نبوت]] است، «معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» مى‌نامند که دیگران از انجام آن و یا هم آوردی با آن عاجز باشند.
 
==تعریف «معجزه»==
 
==تعریف «معجزه»==
  
[[اعجاز]] از ريشه «عجز» (ناتواني) به معناي ناتوان ساختن مي‌ باشد. ناتوان ساختن بر دو گونه است: يكي آن كه توانايي كسي قهراً از وي سلب شود و او به عجز درآيد، مثلا اگر شخصي قدرت مالي يا مقامي دارد، آن مال يا مقام از او با زور گرفته شود و او به خاك مذلت بنشيند.  
+
[[اعجاز]] از ریشه «عجز» (ناتوانی) به معنای ناتوان ساختن می‌ باشد. ناتوان ساختن بر دو گونه است: یکی آن که توانایی کسی قهراً از وی سلب شود و او به عجز درآید، مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد، آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود و او به خاک مذلت بنشیند. دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یا هم آوردی با آن عاجز باشند، بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل آمده باشد، مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازه‌ای پیش رفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرونهند، که معجزات [[انبیاء]] از این نوعند.  
  
ديگر آن كه كاري انجام گيرد كه ديگران از انجام و يا هم آوردي با آن عاجز باشند، بدون آن كه درباره آنان هيچ گونه اقدام منفي به عمل آمده باشد، مثلا ممكن است كسي در كسب كمالات روحي و معنوي به اندازه‌اي پيش رفت كند كه دست ديگران بدو نرسد و از روي عجز دست فرونهند در مثل گويند: «فلان اخرس اعداه، فلاني زبان دشمنان خود را بندآورد» مقصود آن است كه آن اندازه آراسته به كمالات گرديده و كاستي‌ها را از خود دور ساخته كه جايي براي رخنه عيب جويان باقي نگذارده است.
+
کسى که دعوى پیغمبرى مى کند علاوه بر دعوى صحت [[شریعت]] خود، دعوى دیگرى دارد و آن این است که با عالم بالا رابطه [[وحی|وحى]] و [[نبوت]] دارد و از جانب [[خدا]] ماموریت دعوت یافته است. به عبارت دیگر انبیاء مدعی شعور مرموزى بودند که با مدد غیبى به ایشان اضافه مى شد و از آن راه، وظایف اعتقادى و عملى مردم را از پیشگاه خدایى فرا گرفته به مردم تبلیغ مى کردند. پیداست که این شعور مرموز چیزی است که در سایر مردم که مانند وى انسانند یافت نمى شود و ناچار نیرویى است غیبى که خدا به طور خرق عادت به پیغمبر خود داده است. و ادعای برخورداری از آن در جاى خود دلیل مى خواهد. معجزه به منزله دلیلی بر این ادعاست چرا که معجزه خارق عادت دیگری است که برای مردم محسوس است و مردم به وسیله آن باور می کنند خدا پشتیبان اوست و خارق عادت نخستین که ادعای پیامبری است را نیز به گزاف مدعی نیست و در دعوی خود صادق است.<ref> [[شیعه در اسلام (کتاب)|شیعه در اسلام]]، علامه طباطبائی.</ref>
  
اعجاز [[قرآن]] از نوع دوم است، يعني در [[بلاغت]]، [[فصاحت]]، استواري گفتار، رسابودن بيان، نوآوري هاي فراوان در زمينه معارف و [[احكام]] و ديگر ويژگي‌ها، آن اندازه اوج گرفته كه دور از دسترس بشريت قرار گرفته است از اين جهت قرآن را «معجزة خالدة، یا [[معجزه جاويد]]» گويند. اين حالت براي قرآن، هميشگي و ثابت است، چرا كه اين كتاب بزرگ قدر، سند شريعت جاويد [[اسلام]] است.
+
==معجزه یک ضرورت دفاعی==
  
==معجزه يك ضرورت دفاعي==
+
<I>این سؤال پیش می‌آید که معجزه یک ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی؟ یعنی [[پیامبران]] دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز می‌کنند، یا موقعی که با شبهه‌های منکران روبرو می‌شوند معجزه ارائه می‌دهند؟</I>
  
بدون شك [[معجزه]] براي [[پیامبران]] به ويژه پیامبران [[اولواالعزم]]<ref> پيامبران اولواالعزم پيامبراني اند كه داراي شريعتي نو و كتابي تازه باشند، آنان پنج نفرند: [[حضرت نوح]] و [[حضرت ابراهیم]] و [[حضرت موسی]] و [[حضرت عیسی]] و [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله.</ref> يك وسيله اثباتي بشمار مي‌رود تا سند [[نبوت]] و شاهد صدق دعوت آنان قرار گيرد و گواه آن باشد تا كه از جهان غيب پيام آورده‌اند. لذا معجزه‌اي كه بدست آنان انجام مي‌گيرد بايد نشانه‌اي از «[[ماوراء الطبيعه]]» باشد، يعني كاري انجام گيرد كه طبيعت اين جهان از عهده انجام آن عاجز باشد، به همين جهت آن را «خارق العادة»<ref> يعني خارج از محدوده عوامل مؤثر كه متعارف و شناخته شده است ولي هرگز برخلاف ناموس طبيعت نيست، چه اين كه [[قانون عليت]]، طبيعي و خدشه بردار نيست تنها علت به وجود آمدن [[معجزه]]، غيرمتعارف بودن آن است ولي براي بشريت امكان شناخت آن بر اساس موازين طبيعي هرگز ميسر نيست وگرنه هيچ پديده‌اي در صحنه هستي بدون علت متناسب خود، امكان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندی است و چگونگي تاثير در باب عليت نيز تحت اراده او است كه مي‌تواند دگرگون سازد يا سرعت بخشد و معجزه از همين طريق صورت مي‌گيرد لذا خارق العاده مي‌گويند نه خارق الطبيعه.</ref> توصيف مي‌كنند، يعني بيرون از شعاع تاثيرات طبيعي مألوف (عوامل طبيعي شناخته شده و معروف) قرار گرفته است.
+
سیره پیامبران و صراحت [[قرآن]] بر امر دوم دلالت دارد. اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز، دعوت خود را با معجزه همراه ننمود، ولی هنگامی که با منکران روبرو گردید و درخواست معجزه نمودند یا بدون درخواست و صرفا برای دفع شبهات آنان «معجزه» آورده است. دعوت انبیا عین صراحت حق است که با [[فطرت]] اصیل انسان دمساز و با عقل سلیم هم‌آهنگ می‌باشد چیزی را می‌گویند که [[فطرت]] و [[عقل]] بشری بی‌درنگ و آزادانه آن را می‌پذیرد.
  
<I>اكنون اين سؤال پيش مي‌آيد كه معجزه يك ضرورت تبليغي است يا ضرورت دفاعي؟ يعني پيامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز مي‌كنند، يا موقعي كه با شبهه‌هاي منكران روبرو مي‌شوند معجزه ارائه مي‌دهند؟</I>
+
*«و بالحق انزلناه و بالحق نزل<ref> [[سوره اسراء]] ۱۷: ۱۰۵.</ref>، ما قرآن را که عین حقیقت است فروفرستادیم (یعنی حقیقتی آشکار و انکارناپذیر) و همین گونه فرود آمد».
  
سيره پيامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد اساسا هيچ پيامبري از همان آغاز، دعوت خود را با معجزه همراه ننمود، ولي هنگامي كه با منكران روبرو گرديد و درخواست معجزه نمودند يا بدون درخواست و صرفا براي دفع [[شبهات]] آنان «معجزه» آورده است دعوت انبيا عين صراحت حق است كه با [[فطرت]] اصيل انسان دمساز و با [[عقل سليم]] هم‌آهنگ مي‌باشد چيزي را مي‌گويند كه فطرت و عقل بشري بي‌درنگ و آزادانه آن را مي‌پذيرد.
+
*«له دعوة الحق<ref> [[سوره رعد]] ۱۳: ۱۴.</ref>، خدا را دعوتی است حق و روشن».
  
* «و بالحق انزلناه و بالحق نزل<ref> [[سوره اسراء]] 17: 105.</ref>، ما قرآن را كه عين حقيقت است فروفرستاديم (يعني حقيقتي آشكار و انكارناپذير) و همين گونه فرود آمد».
+
*«فتوکل علی اللّه انک علی الحق المبین<ref> [[سوره نمل]] ۲۷: ۷۹.</ref>، بر خدای خود تکیه کن راهی که می‌روی [[حق]] و آشکار است».
  
* «له دعوة الحق<ref> [[سوره رعد]] 13: 14.</ref>، خدا را دعوتي است حق و روشن».
+
*«ذلک الکتاب لاریب فیه<ref> [[سوره بقره]] ۲: ۲.</ref>، این کتاب جای تردیدی در آن نیست»، یعنی آن اندازه شواهد صدق، آن را فراگرفته که راه تشکیک و تردید در آن را بسته است.
  
* «فتوكل علي اللّه انك علي الحق المبين<ref> [[سوره نمل]] 27: 79.</ref>، بر خداي خود تكيه كن راهي كه مي‌روي [[حق]] و آشكار است».
+
*«لقد جات رسل ربنا بالحق<ref> [[سوره اعراف]] ۷: ۴۳.</ref>، پیامبران همگی حق آور بودند».
  
* «ذلك الكتاب لاريب فيه<ref> [[سوره بقره]] 2: 2.</ref>، اين كتاب جاي ترديدي در آن نيست»، يعني آن اندازه شواهد صدق، آن را فراگرفته كه راه تشكيك و ترديد در آن را بسته است.
+
*«یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم<ref> [[سوره یونس]] ۱۰: ۱۰۸.</ref>، ای مردم! آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است».
  
* «لقد جات رسل ربنا بالحق<ref> [[سوره اعراف]] 7: 43.</ref>، پيامبران همگي حق آور بودند».
+
*«اللّه الذی انزل الکتاب بالحق والمیزان<ref> [[سوره شورى]] ۴۲: ۱۷.</ref>، خداوندی که کتاب و [[شریعت]] را حقیقتی آشکار و معیار سنجش حق از [[باطل]] قرارداد».
  
* «يا ايها الناس قد جاكم الحق من ربكم<ref> [[سوره يونس]] 10: 108.</ref>، اي مردم! آن چه را كه براي شما آمده صرفا حقيقت آشكاري است».
+
از این رو در جای جای [[قرآن]] تصریح شده که صاحب نظران اندیشمند، بی‌درنگ دعوت حق را می‌پذیرند و به ندای حقیقت لبیک می‌گویند تنها کسانی که حق را خوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمی‌بینند، آن را نمی‌پذیرند، گرچه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند.
  
* «اللّه الذي انزل الكتاب بالحق والميزان<ref> [[سوره شورى]] 42: 17.</ref>، خداوندي كه كتاب و [[شريعت]] را حقيقتي آشكار و معيار سنجش حق از [[باطل]] قرارداد».
+
*«و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید»<ref> [[سوره سبا]] ۳۴: ۶.</ref>، دانشمندان اندیشمند بخوبی درمی‌یابند آن چه بر تو نازل گشته، صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی که عزیز و حمید است هدایت می‌کند». مقصود از عزیز، یگانه قدرت قاهره حاکم بر جهان هستی است و حمید به معنای ستوده و پسندیده است.
  
از اين رو در جاي جاي [[قرآن]] تصريح شده كه صاحب نظران انديشمند، بي‌درنگ دعوت حق را مي‌پذيرند و به نداي حقيقت [[لبيك]] مي‌گويند تنها كساني كه حق را خوش آيند ندارند يا با مصالح موهوم خويش سازگار نمي‌بينند، آن را نمي‌پذيرند، گرچه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند.
+
*«ولیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم<ref> [[سوره حج]] ۲۲: ۵۴.</ref>، تا دانشوران بدانند که شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل‌های شان در برابر آن خاشع و حالت نرمش پیدا کند».
  
* «و يري الذين اوتوا العلم الذي انزل اليك من ربك هو الحق و يهدي الي صراط العزيز الحميد»<ref> [[سوره سبا]] 34: 6.</ref>، دانشمندان انديشمند بخوبي درمي‌يابند آن چه بر تو نازل گشته، صرف حقيقت است و به سوي راه حق تعالي كه عزيز و حميد است هدايت مي‌كند». مقصود از عزيز، يگانه قدرت قاهره حاكم بر جهان هستي است و حميد به معناي ستوده و پسنديده است.
+
*درباره فرهیختگان از ترسایان [[نجران]] در پیشگاه قرآن، با ستایش از آنان، چنین گوید: «و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق<ref> [[سوره مائده]] ۵: ۸۳.</ref>، همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته، می‌بینی دیدگانشان (از شدت شوق و وجد درونی) لبریز از اشک گردد، زیرا حق را دریافته‌اند».
  
* «وليعلم الذين اوتوا العلم انه الحق من ربك فيؤمنوا به فتخبت له قلوبهم<ref> [[سوره حج]] 22: 54.</ref>، تا دانشوران بدانند كه شريعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل‌هاي شان در برابر آن خاشع و حالت نرمش پيدا كند».
+
*آری، کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی می‌کنند: «لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون<ref> [[سوره زخرف]] ۴۳: ۸.</ref>، ما آن چه که آوردیم حقیقت آشکاری است، ولی بیشتر شما حق را خوش ندارید».
  
* درباره فرهيختگان از ترسايان نجران در پيشگاه قرآن، با ستايش از آنان، چنين گويد: «و اذا سمعوا ما انزل الي الرسول تري اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق<ref> [[سوره مائده]] 5: 83.</ref>، همين كه بشنوند آن چه را كه بر پيامبر نازل گشته، مي‌بيني ديدگانشان (از شدت شوق و وجد دروني) لبريز از اشك گردد، زيرا حق را دريافته‌اند».
+
*«وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا<ref> [[سوره نمل]] ۲۷: ۱۴.</ref>، گرچه (با زبان) آن را انکار نموده، ولی در دل آن را شناخته، باور داشته‌اند و این انکار ناشی از حالت [[ظلم]] و استکبار آنان است».
  
* آري، كساني كه حق ستيزند در برابر آن ايستادگي مي‌كنند: «لقد جئناكم بالحق ولكن اكثركم للحق كارهون<ref> [[سوره زخرف]] 43: 8.</ref>، ما آن چه كه آورديم حقيقت آشكاري است، ولي بيشتر شما حق را خوش نداريد».
+
لذا طبق منطق قرآن، همواره [[حق]] آشکار است و [[باطل]] خودنما، و برای پذیرفتن حق دلیلی جز [[فطرت]] و حجتی جز خرد حاجتی نیست. برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشنتر از بیان خود حق نمی‌باشد و به حجت و [[برهان]] نیاز ندارد، زیرا حق، خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرا است.<ref> علوم قرآنی، صفحه ۳۴۲.  </ref>
 
 
* «وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلما و علوا<ref> [[سوره نمل]] 27: 14.</ref>، گرچه (با زبان) آن را انكار نموده، ولي در دل آن را شناخته، باور داشته‌اند و اين انكار ناشي از حالت [[ظلم]] و [[استكبار]] آنان است».
 
 
 
لذا طبق منطق قرآن، همواره حق آشكار است و [[باطل]] خودنما، و براي پذيرفتن حق دليلي جز فطرت و حجتي جز خرد حاجتي نيست. براي حق جويان و حقيقت پويان دليلي روشنتر از بيان خود حق نمي‌باشد و به حجت و [[برهان]] نياز ندارد، زيرا حق، خود آشكار است و فطرت پاك آن را پذيرا است.<ref> علوم قرآني، صفحه 342.  </ref>
 
  
 
==لزوم معجزه==
 
==لزوم معجزه==
  
به دلايل استوار عقلى و براهين غير قابل ترديد فطرى ثابت و روشن گرديده كه خداوند بايد براى عموم افراد بشر تكاليف و برنامه‌هايى مقرر بدارد و آنان را در راه تكامل و سعادت جاودانى راهنمايى كند زيرا بشر در مسير رشد و تكاملش به تكاليف و قوانين الهى و راهنمايى‌هاى پروردگارش شديدا نيازمند است و بدون اين تكاليف و راهنمايى‌ها، به هيچ مرحله‌اى از كمال و سعادت نمى‌تواند فائز گردد.
+
به دلایل استوار عقلى و براهین غیر قابل تردید فطرى، ثابت و روشن گردیده که خداوند باید براى عموم افراد بشر تکالیف و برنامه‌هایى مقرر بدارد و آنان را در راه تکامل و سعادت جاودانى راهنمایى کند، زیرا بشر در مسیر رشد و تکاملش به تکالیف و قوانین الهى و راهنمایى‌هاى پروردگارش شدیدا نیازمند است و بدون این تکالیف و راهنمایى‌ها، به هیچ مرحله‌اى از کمال و سعادت نمى‌تواند فائز گردد.
  
اگر خداوند چنين تكاليف و قوانينى را كه سعادت و كمال انسانى در گرو آن‌هاست، براى بشر مقرر ندارد و علتى براى آن نخواهد بود جز اين كه: خداوند از احتياج و نياز بشر بى‌اطلاع باشد. در صورتى كه خداوند از جهل و ندانستن منزه و مبراست.
+
اگر خداوند چنین تکالیف و قوانینى را که سعادت و کمال انسانى در گرو آن‌هاست، براى بشر مقرر ندارد، علتى براى آن نخواهد بود جز این که: خداوند از احتیاج و نیاز بشر بى‌اطلاع باشد. در صورتى که خداوند از جهل و ندانستن منزه و مبراست. و یا در اثر این است که خداوند اصلا نمى‌خواهد، افراد بشر به چنین کمال و سعادتى نائل شود و این همان صفت [[بخل]] است که بر خداوند کریم و بخشایشگر محال و غیر ممکن مى‌باشد.
 +
و یا این که خداوند مى‌خواهد که سعادت انسان تأمین گردد ولى انجام دادن آن براى وى مقدور نیست، این هم همان عجز و ناتوانى است که به ساحت قدس خداوند توانا راهى ندارد. بنابراین، بر خداست که براى تأمین سعادت و تکامل بشر تکالیف و قوانینى مقرر بدارد و آن‌ها را به اطلاع بشر برساند.
  
و يا در اثر اين است كه خداوند اصلا نمى‌خواهد، افراد بشر به چنين كمال و سعادتى نائل شود و اين همان صفت [[بخل]] است كه بر خداوند كريم و بخشايشگر محال و غير ممكن مى‌باشد.
+
از آن چه به عنوان مقدمه اول یادآورى شد، چنین استفاده مى‌شود که خداوند باید براى بشر تکالیف و قوانینى مقرر بدارد و او را در مسیر تکامل و سعادت راهنمایى کند. ولى روشن است که این تکالیف الهى باید به وسیله یک فرد از افراد بشر براى آنان ابلاغ گردد و این فرد که پیامبر نامیده مى‌شود و افراد دیگر بشر را با وظایف و تکالیفى که خداوند در راه تکامل و هدایت آنان مقرر داشته است، آشنا سازد تا حجت خدا بر آنان تمام گردد و هرکس از روى برهان و دلیل یکى از دو راه سعادت و یا هلاکت را انتخاب کند. این است معناى آن چه قرآن مى‌گوید:
و يا اين كه خداوند مى‌خواهد كه سعادت انسان تأمين گردد ولى انجام دادن آن براى وى مقدور نيست، اين هم همان عجز و ناتوانى است كه به ساحت قدس خداوند توانا راهى ندارد.
+
«لِیهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَینَةٍ وَ یحْیى‌ مَنْ حَی عَنْ بَینَةٍ».([[سوره انفال]]،۴۲)
  
بنابراين، بر خداست كه براى تأمين سعادت و تكامل بشر تكاليف و قوانينى مقرر بدارد و آن‌ها را به اطلاع بشر برساند.
+
و این هم روشن است که پیامبرى و سفارت الهى مقام و منصبى است بس بزرگ و با عظمت که افراد زیادى چشم طمع بر آن دوخته و آرزوى رسیدن بر چنین مقامى را- گرچه از روى دروغ و حیله- در مغز خود مى‌پرورانند. این است که باید مدعى این مقام براى اثبات ادعاى خود شاهد و گواه روشنى ارائه دهد تا شیادان و مدعیان دروغگو و گمراه کننده نتوانند، از این مقام سوء استفاده نموده، در لباس مدعیان واقعى و راهنمایان حقیقى، خودنمایى کنند.  
  
از آن چه به عنوان مقدمه اول يادآورى شد، چنين استفاده مى‌شود كه خداوند بايد براى بشر تكاليف و قوانينى مقرر بدارد و او را در مسير تكامل و سعادت راهنمايى كند.  
+
این شاهد و گواه نیز نمى‌تواند از کارها و اعمال عادى باشد که دیگران هم بتوانند نظیر آن را بیاورند و ادعاى دروغین‌شان را ثابت نمایند و حق جلوه دهند. بنابراین، باید این شاهد و گواه از اعمالى باشد که نوامیس و قوانین طبیعت را درهم شکند و بر خلاف مسیر عادى و طبیعى جریان یابد و دیگران را از آوردن چنین گواه و شاهدى، ناتوان سازد. این گونه اعمال خارق العاده را که تنها پشتوانه و شاهد پیامبرى و نبوت است «معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» مى‌نامند.<ref> [[آیت الله سید ابوالقاسم خویی|خویی]]، بیان درمسائل قرآن، ص: ۵۶. </ref>
  
ولى روشن است كه اين تكاليف الهى بايد به وسيله يك فرد از افراد بشر براى آنان ابلاغ گردد و اين فرد كه پيامبر ناميده مى‌شود و افراد ديگر بشر را با وظايف و تكاليفى كه خداوند در راه تكامل و هدايت آنان مقرر داشته است، آشنا سازد تا حجت خدا بر آنان تمام گردد و هركس از روى برهان و دليل يكى از دو راه سعادت و يا هلاكت را انتخاب كند. اين است معناى آن چه قرآن مى‌گويد:
+
==انواع معجزه==
«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‌ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ».([[سوره انفال]]،42)
 
  
و اين هم روشن است كه پيامبرى و سفارت الهى مقام و منصبى است بس بزرگ و با عظمت كه افراد زيادى چشم طمع بر آن دوخته و آرزوى رسيدن بر چنين مقامى را- گرچه از روى دروغ و حيله- در مغز خود مى‌پرورانند.
+
*معجزه عقلی: معجزه غیرمحسوس با حسّ ظاهری یا معجزه‌ای که با حواس ظاهری قابل درک نباشد و به بصیرت، بررسی و کاوش نیاز داشته باشد «معجزه عقلی» شمرده می‌شود. این ویژگی در معجزه‌های کلامی همانند [[قرآن]] وجود دارد.
 +
*معجزه حسی: معجزه‌ای که با حواس ظاهری قابل درک باشد؛ مانند: سرد شدن آتش بر [[حضرت ابراهیم علیه السلام]] و اژدها شدن عصای [[حضرت موسی علیه السلام]]. غالب معجزات انبیای [[بنی‌اسرائیل]] از همین نوع بوده است.
  
اين است كه بايد مدعى اين مقام براى اثبات ادعاى خود شاهد و گواه روشنى ارائه دهد تا شيادان و مدعيان دروغگو و گمراه كننده نتوانند، از اين مقام سوء استفاده نموده، در لباس مدعيان واقعى و راهنمايان حقيقى، خودنمايى كنند. اين شاهد و گواه نيز نمى‌تواند از كارها و اعمال عادى باشد كه ديگران هم بتوانند نظير آن را بياورند و ادعاى دروغين‌شان را ثابت نمايند و حق جلوه دهند.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
بنابراين، بايد اين شاهد و گواه از اعمالى باشد كه نواميس و قوانين طبيعت را درهم شكند و بر خلاف مسير عادى و طبيعى جريان يابد و ديگران را از آوردن چنين گواه و شاهدى، ناتوان سازد اين گونه اعمال خارق العاده را كه تنها پشتوانه و شاهد پيامبرى و نبوت است «معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» مى‌نامند.<ref> بيان درمسائل قرآن، ص: 56. </ref>
+
==منابع==
  
==پانویس ==
+
*ترجمه [[البيان فى تفسير القرآن (کتاب)|البیان فی تفسیر القرآن]]، سید ابولقاسم خوئی.
<references/>
+
*علوم قرآنی، محمدهادی معرفت.
 +
*شیعه در اسلام، [[علامه طباطبايى|علامه طباطبائی]].
 +
*[http://islamicdoc.org/wiki/index.php/%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87_%D8%B9%D9%82%D9%84%DB%8C معجزه عقلی] و [http://islamicdoc.org/wiki/index.php/%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87_%D8%AD%D8%B3%DB%8C معجزه حسی] ویکی علوم اسلامی، تاریخ بازیابی : 26 مرداد 1392.
  
==منابع==
+
{{سنجش کیفی
* ترجمه البیان فی تفسیر القرآن، سید ابولقاسم خوئی.
+
|سنجش=شده
* علوم قرآنی، محمدهادی معرفت.
+
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= متوسط
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= متوسط
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
  
 
[[رده:کلام]]
 
[[رده:کلام]]
 +
[[رده:نبوت]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۳۷


اعمال خارق العاده ای را که تنها پشتوانه و شاهد پیامبرى و نبوت است، «معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» مى‌نامند که دیگران از انجام آن و یا هم آوردی با آن عاجز باشند.

تعریف «معجزه»

اعجاز از ریشه «عجز» (ناتوانی) به معنای ناتوان ساختن می‌ باشد. ناتوان ساختن بر دو گونه است: یکی آن که توانایی کسی قهراً از وی سلب شود و او به عجز درآید، مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد، آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود و او به خاک مذلت بنشیند. دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یا هم آوردی با آن عاجز باشند، بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل آمده باشد، مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازه‌ای پیش رفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرونهند، که معجزات انبیاء از این نوعند.

کسى که دعوى پیغمبرى مى کند علاوه بر دعوى صحت شریعت خود، دعوى دیگرى دارد و آن این است که با عالم بالا رابطه وحى و نبوت دارد و از جانب خدا ماموریت دعوت یافته است. به عبارت دیگر انبیاء مدعی شعور مرموزى بودند که با مدد غیبى به ایشان اضافه مى شد و از آن راه، وظایف اعتقادى و عملى مردم را از پیشگاه خدایى فرا گرفته به مردم تبلیغ مى کردند. پیداست که این شعور مرموز چیزی است که در سایر مردم که مانند وى انسانند یافت نمى شود و ناچار نیرویى است غیبى که خدا به طور خرق عادت به پیغمبر خود داده است. و ادعای برخورداری از آن در جاى خود دلیل مى خواهد. معجزه به منزله دلیلی بر این ادعاست چرا که معجزه خارق عادت دیگری است که برای مردم محسوس است و مردم به وسیله آن باور می کنند خدا پشتیبان اوست و خارق عادت نخستین که ادعای پیامبری است را نیز به گزاف مدعی نیست و در دعوی خود صادق است.[۱]

معجزه یک ضرورت دفاعی

این سؤال پیش می‌آید که معجزه یک ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی؟ یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز می‌کنند، یا موقعی که با شبهه‌های منکران روبرو می‌شوند معجزه ارائه می‌دهند؟

سیره پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد. اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز، دعوت خود را با معجزه همراه ننمود، ولی هنگامی که با منکران روبرو گردید و درخواست معجزه نمودند یا بدون درخواست و صرفا برای دفع شبهات آنان «معجزه» آورده است. دعوت انبیا عین صراحت حق است که با فطرت اصیل انسان دمساز و با عقل سلیم هم‌آهنگ می‌باشد چیزی را می‌گویند که فطرت و عقل بشری بی‌درنگ و آزادانه آن را می‌پذیرد.

  • «و بالحق انزلناه و بالحق نزل[۲]، ما قرآن را که عین حقیقت است فروفرستادیم (یعنی حقیقتی آشکار و انکارناپذیر) و همین گونه فرود آمد».
  • «له دعوة الحق[۳]، خدا را دعوتی است حق و روشن».
  • «فتوکل علی اللّه انک علی الحق المبین[۴]، بر خدای خود تکیه کن راهی که می‌روی حق و آشکار است».
  • «ذلک الکتاب لاریب فیه[۵]، این کتاب جای تردیدی در آن نیست»، یعنی آن اندازه شواهد صدق، آن را فراگرفته که راه تشکیک و تردید در آن را بسته است.
  • «لقد جات رسل ربنا بالحق[۶]، پیامبران همگی حق آور بودند».
  • «یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم[۷]، ای مردم! آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است».
  • «اللّه الذی انزل الکتاب بالحق والمیزان[۸]، خداوندی که کتاب و شریعت را حقیقتی آشکار و معیار سنجش حق از باطل قرارداد».

از این رو در جای جای قرآن تصریح شده که صاحب نظران اندیشمند، بی‌درنگ دعوت حق را می‌پذیرند و به ندای حقیقت لبیک می‌گویند تنها کسانی که حق را خوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمی‌بینند، آن را نمی‌پذیرند، گرچه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند.

  • «و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید»[۹]، دانشمندان اندیشمند بخوبی درمی‌یابند آن چه بر تو نازل گشته، صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی که عزیز و حمید است هدایت می‌کند». مقصود از عزیز، یگانه قدرت قاهره حاکم بر جهان هستی است و حمید به معنای ستوده و پسندیده است.
  • «ولیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم[۱۰]، تا دانشوران بدانند که شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل‌های شان در برابر آن خاشع و حالت نرمش پیدا کند».
  • درباره فرهیختگان از ترسایان نجران در پیشگاه قرآن، با ستایش از آنان، چنین گوید: «و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق[۱۱]، همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته، می‌بینی دیدگانشان (از شدت شوق و وجد درونی) لبریز از اشک گردد، زیرا حق را دریافته‌اند».
  • آری، کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی می‌کنند: «لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون[۱۲]، ما آن چه که آوردیم حقیقت آشکاری است، ولی بیشتر شما حق را خوش ندارید».
  • «وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا[۱۳]، گرچه (با زبان) آن را انکار نموده، ولی در دل آن را شناخته، باور داشته‌اند و این انکار ناشی از حالت ظلم و استکبار آنان است».

لذا طبق منطق قرآن، همواره حق آشکار است و باطل خودنما، و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت و حجتی جز خرد حاجتی نیست. برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشنتر از بیان خود حق نمی‌باشد و به حجت و برهان نیاز ندارد، زیرا حق، خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرا است.[۱۴]

لزوم معجزه

به دلایل استوار عقلى و براهین غیر قابل تردید فطرى، ثابت و روشن گردیده که خداوند باید براى عموم افراد بشر تکالیف و برنامه‌هایى مقرر بدارد و آنان را در راه تکامل و سعادت جاودانى راهنمایى کند، زیرا بشر در مسیر رشد و تکاملش به تکالیف و قوانین الهى و راهنمایى‌هاى پروردگارش شدیدا نیازمند است و بدون این تکالیف و راهنمایى‌ها، به هیچ مرحله‌اى از کمال و سعادت نمى‌تواند فائز گردد.

اگر خداوند چنین تکالیف و قوانینى را که سعادت و کمال انسانى در گرو آن‌هاست، براى بشر مقرر ندارد، علتى براى آن نخواهد بود جز این که: خداوند از احتیاج و نیاز بشر بى‌اطلاع باشد. در صورتى که خداوند از جهل و ندانستن منزه و مبراست. و یا در اثر این است که خداوند اصلا نمى‌خواهد، افراد بشر به چنین کمال و سعادتى نائل شود و این همان صفت بخل است که بر خداوند کریم و بخشایشگر محال و غیر ممکن مى‌باشد. و یا این که خداوند مى‌خواهد که سعادت انسان تأمین گردد ولى انجام دادن آن براى وى مقدور نیست، این هم همان عجز و ناتوانى است که به ساحت قدس خداوند توانا راهى ندارد. بنابراین، بر خداست که براى تأمین سعادت و تکامل بشر تکالیف و قوانینى مقرر بدارد و آن‌ها را به اطلاع بشر برساند.

از آن چه به عنوان مقدمه اول یادآورى شد، چنین استفاده مى‌شود که خداوند باید براى بشر تکالیف و قوانینى مقرر بدارد و او را در مسیر تکامل و سعادت راهنمایى کند. ولى روشن است که این تکالیف الهى باید به وسیله یک فرد از افراد بشر براى آنان ابلاغ گردد و این فرد که پیامبر نامیده مى‌شود و افراد دیگر بشر را با وظایف و تکالیفى که خداوند در راه تکامل و هدایت آنان مقرر داشته است، آشنا سازد تا حجت خدا بر آنان تمام گردد و هرکس از روى برهان و دلیل یکى از دو راه سعادت و یا هلاکت را انتخاب کند. این است معناى آن چه قرآن مى‌گوید: «لِیهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَینَةٍ وَ یحْیى‌ مَنْ حَی عَنْ بَینَةٍ».(سوره انفال،۴۲)

و این هم روشن است که پیامبرى و سفارت الهى مقام و منصبى است بس بزرگ و با عظمت که افراد زیادى چشم طمع بر آن دوخته و آرزوى رسیدن بر چنین مقامى را- گرچه از روى دروغ و حیله- در مغز خود مى‌پرورانند. این است که باید مدعى این مقام براى اثبات ادعاى خود شاهد و گواه روشنى ارائه دهد تا شیادان و مدعیان دروغگو و گمراه کننده نتوانند، از این مقام سوء استفاده نموده، در لباس مدعیان واقعى و راهنمایان حقیقى، خودنمایى کنند.

این شاهد و گواه نیز نمى‌تواند از کارها و اعمال عادى باشد که دیگران هم بتوانند نظیر آن را بیاورند و ادعاى دروغین‌شان را ثابت نمایند و حق جلوه دهند. بنابراین، باید این شاهد و گواه از اعمالى باشد که نوامیس و قوانین طبیعت را درهم شکند و بر خلاف مسیر عادى و طبیعى جریان یابد و دیگران را از آوردن چنین گواه و شاهدى، ناتوان سازد. این گونه اعمال خارق العاده را که تنها پشتوانه و شاهد پیامبرى و نبوت است «معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» مى‌نامند.[۱۵]

انواع معجزه

  • معجزه عقلی: معجزه غیرمحسوس با حسّ ظاهری یا معجزه‌ای که با حواس ظاهری قابل درک نباشد و به بصیرت، بررسی و کاوش نیاز داشته باشد «معجزه عقلی» شمرده می‌شود. این ویژگی در معجزه‌های کلامی همانند قرآن وجود دارد.
  • معجزه حسی: معجزه‌ای که با حواس ظاهری قابل درک باشد؛ مانند: سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام و اژدها شدن عصای حضرت موسی علیه السلام. غالب معجزات انبیای بنی‌اسرائیل از همین نوع بوده است.

پانویس

  1. شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.
  2. سوره اسراء ۱۷: ۱۰۵.
  3. سوره رعد ۱۳: ۱۴.
  4. سوره نمل ۲۷: ۷۹.
  5. سوره بقره ۲: ۲.
  6. سوره اعراف ۷: ۴۳.
  7. سوره یونس ۱۰: ۱۰۸.
  8. سوره شورى ۴۲: ۱۷.
  9. سوره سبا ۳۴: ۶.
  10. سوره حج ۲۲: ۵۴.
  11. سوره مائده ۵: ۸۳.
  12. سوره زخرف ۴۳: ۸.
  13. سوره نمل ۲۷: ۱۴.
  14. علوم قرآنی، صفحه ۳۴۲.
  15. خویی، بیان درمسائل قرآن، ص: ۵۶.

منابع