محمد بن عمید: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
 
==ولادت==
 
==ولادت==
  
از آنجا كه عمر ابن عميد را در هنگام وفات كمى بيش از 60 سال ثبت كرده است<ref>الكامل فى التاريخ، ج ص 606.</ref> و سال وفات او را بسيارى اوايل 360 هـ يا 359 هـ گفته اند، بنابراين معلوم مى شود محمد در سال 299 يا 300 هـ.ق پا به عرصه جهان گذاشته است.
+
از آنجا که عمر ابن عمید را در هنگام وفات کمى بیش از ۶۰ سال ثبت کرده است<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.</ref> و سال وفات او را بسیارى اوایل ۳۶۰ هـ یا ۳۵۹ هـ گفته اند، بنابراین معلوم مى شود محمد در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ هـ.ق پا به عرصه جهان گذاشته است.
  
روزگار كودكى و نوجوانى و حتى جوانى را در شهر رى منطقه جبال و فارس پشت سر گذاشت و مدارج علم و دانش را طى نمود و هر روز بر فضل و دانشش افزود<ref> يتيمة الدهر، ج ص 160.</ref> تا اين كه در زمره دانشمندان عصر خويش قرار گرفت.
+
روزگار کودکى و نوجوانى و حتى جوانى را در شهر رى منطقه جبال و فارس پشت سر گذاشت و مدارج علم و دانش را طى نمود و هر روز بر فضل و دانشش افزود<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰.</ref> تا این که در زمره دانشمندان عصر خویش قرار گرفت.
  
==نياكان محمدابن عميد==
+
==نیاکان محمدابن عمید==
  
نام پدر وى را بيشتر، «حسين» دانسته اند و برخى چون ابن داود حلى، نامش را «حسن» پنداشته اند كه به نظر مى رسد صحيح نباشد. كنيه وى (عميد) ابوعبدالله و لقب او كله بوده است.<ref> همان، ص 159.</ref> از اين لقب برمى آيد احتمالاً وى داراى قدى كوتاه بوده است. در اين كه آيا كلمه «عميد» لقب او يا نام پدرش بوده است، در منابع تاريخى ترديد ديده مى شود. آنچه صحيح به نظر مى رسد اين است كه عميد لقب حسين بوده است كه اهل [[خراسان]] (ايران) آن را براى احترام و تكريم اكابر بكار مى بردند. شايد هم نزد ايشان فقط لقب كاتبان و منشيان بوده است.<ref> ريحانةالادب، ج 8.</ref>
+
نام پدر وى را بیشتر، «حسین» دانسته اند و برخى چون ابن داود حلى، نامش را «حسن» پنداشته اند که به نظر مى رسد صحیح نباشد. کنیه وى (عمید) ابوعبدالله و لقب او کله بوده است.<ref> همان، ص ۱۵۹.</ref> از این لقب برمى آید احتمالاً وى داراى قدى کوتاه بوده است. در این که آیا کلمه «عمید» لقب او یا نام پدرش بوده است، در منابع تاریخى تردید دیده مى شود. آنچه صحیح به نظر مى رسد این است که عمید لقب حسین بوده است که اهل [[خراسان]] (ایران) آن را براى احترام و تکریم اکابر بکار مى بردند. شاید هم نزد ایشان فقط لقب کاتبان و منشیان بوده است.<ref> ریحانةالادب، ج ۸.</ref>
  
پدر ابن عميد در سال 275 هـ.ق متولد شد.<ref>دائرةالمعارف تشيع، ج ص 352.</ref> اصالتاً اهل قم بود<ref>يتيمة الدهر، ج ص 160؛ اخلاق الوزيرين، ص 325.</ref> و در دوران زندگى به تحصيل علم پرداخت. وى جز كاتبان به شمار مى آمد چنان كه ثعالبى مى گويد: ابن عميد فن كتابت را از غريبه نياموخته؛ بلكه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسين بن محمد» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگى از فن كتابت قرار داشت و رساله هاى او در خراسان (ايوان) مدون گشته بود.  
+
پدر ابن عمید در سال ۲۷۵ هـ.ق متولد شد.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.</ref> اصالتاً اهل قم بود<ref>یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۵.</ref> و در دوران زندگى به تحصیل علم پرداخت. وى جز کاتبان به شمار مى آمد چنان که ثعالبى مى گوید: ابن عمید فن کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسین بن محمد» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگى از فن کتابت قرار داشت و رساله هاى او در خراسان (ایوان) مدون گشته بود.  
  
ابواسحاق صابى در كتاب خود «تاجى» پا را فراگذاشته و مهارت پدر ابن عميد را با ابن عميد مقايسه نموده و مى گويد: رسائل ابن عبدالله در بلاغت كمتر از رسائل پسرش ابوالفضل نيست. اگر چه ثعالبى اين سخن صابى را نمى پذيرد و آن را ستمى بزرگ در حق ابن عميد مى شمارد<ref>همان، ص 159.</ref> اما نفس بيان اين مطلب از شخصيتى چون صابى كه برخى او را از كاتبان چهارگانه جهان شمرده اند، نشانگر مقام و موقعيت علمى پدر ابن عميد است و همين علم و فضل بود كه يكبار در زمانى كه لشكر «ماكان بن كاكى» شكست خورد و او در بين لشكريان بود و اسير شد، از بند اسارت نجاتش داد و علاوه بر آن سبب منزلت يافتن او نزد سلطان فاتح شد.  
+
ابواسحاق صابى در کتاب خود «تاجى» پا را فراگذاشته و مهارت پدر ابن عمید را با ابن عمید مقایسه نموده و مى گوید: رسائل ابن عبدالله در بلاغت کمتر از رسائل پسرش ابوالفضل نیست. اگر چه ثعالبى این سخن صابى را نمى پذیرد و آن را ستمى بزرگ در حق ابن عمید مى شمارد<ref>همان، ص ۱۵۹.</ref> اما نفس بیان این مطلب از شخصیتى چون صابى که برخى او را از کاتبان چهارگانه جهان شمرده اند، نشانگر مقام و موقعیت علمى پدر ابن عمید است و همین علم و فضل بود که یکبار در زمانى که لشکر «ماکان بن کاکى» شکست خورد و او در بین لشکریان بود و اسیر شد، از بند اسارت نجاتش داد و علاوه بر آن سبب منزلت یافتن او نزد سلطان فاتح شد.  
  
بعد از جريان ديوان رسائل نوح بن نصر را به عهده گرفت و ملقب به لقب شيخ گرديد.<ref>همان مدرك، ص 159.</ref> برخى از كتب، چون دائرة المعارف تشيع و تمدن اسلامى در قرن چهارم وى را صاحب منصب وزارت نيز شمرده اند و برخى ديگر وى را «قوّاد» يعنى سردار سپاه ناميده اند.<ref> دائرةالمعارف تشيع، ج 1 و تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج 1.
+
بعد از جریان دیوان رسائل نوح بن نصر را به عهده گرفت و ملقب به لقب شیخ گردید.<ref>همان مدرک، ص ۱۵۹.</ref> برخى از کتب، چون دائرة المعارف تشیع و تمدن اسلامى در قرن چهارم وى را صاحب منصب وزارت نیز شمرده اند و برخى دیگر وى را «قوّاد» یعنى سردار سپاه نامیده اند.<ref> دائرةالمعارف تشیع، ج ۱ و تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج ۱.
</ref> پدر ابن عميد در سال 336 هـ.ق<ref>همان، ص 352.</ref> در سن 61 سالگى بدرود حيات گفت.
+
</ref> پدر ابن عمید در سال ۳۳۶ هـ.ق<ref>همان، ص ۳۵۲.</ref> در سن ۶۱ سالگى بدرود حیات گفت.
  
==روزگار ابن عميد==
+
==روزگار ابن عمید==
  
وى در قرن چهارم هجرى مى زيسته و اين قرن از جهانى با قرون ديگر متمايز است. از جمله: گسترش [[شیعه|تشيع]] در آن عهد و اوجگيرى فن كتابت و به عبارت ديگر «ترسل» از ويژگي‌هاى آن روزگار است.
+
وى در قرن چهارم هجرى مى زیسته و این قرن از جهانى با قرون دیگر متمایز است. از جمله: گسترش [[شیعه|تشیع]] در آن عهد و اوجگیرى فن کتابت و به عبارت دیگر «ترسل» از ویژگی‌هاى آن روزگار است.
  
«رسائل (نامه و مكتوبات) قرن چهرم هجرى دقيق ترين نمونه شكوفايى هنر [[اسلام|اسلامى]] است كه روى نفيس ترين ماده هنرى يعنى كلمه پياده شده است به طوري كه حتى اگر كارهاى دستى ظريف ديگرى از قبيل مصنوعات شيشه اى و معدنى كه از آن قرن به جا مانده است، وجود نداشت باز هم مى توانستيم از روى همين رسائل - كه نشانه تسلط به فن بيان به سبك دشوار و بازى با الفاظ است - هنرمندى و هنرشناسى لطافت ذوق مسلمين قرن چهارم را ملاحظه كنيم. تصادفى نيست كه بسيارى از وزراى آن زمان اساتيد سرشناس ادب و قلم و داراى رسائل ارزشمند بوده اند كه به صورت كتاب براى عموم گردآورى شده است. از آن جمله اند، ابن العميد و [[صاحب بن عباد]]».<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج ص 273.</ref>
+
«رسائل (نامه و مکتوبات) قرن چهرم هجرى دقیق ترین نمونه شکوفایى هنر [[اسلام|اسلامى]] است که روى نفیس ترین ماده هنرى یعنى کلمه پیاده شده است به طوری که حتى اگر کارهاى دستى ظریف دیگرى از قبیل مصنوعات شیشه اى و معدنى که از آن قرن به جا مانده است، وجود نداشت باز هم مى توانستیم از روى همین رسائل - که نشانه تسلط به فن بیان به سبک دشوار و بازى با الفاظ است - هنرمندى و هنرشناسى لطافت ذوق مسلمین قرن چهارم را ملاحظه کنیم. تصادفى نیست که بسیارى از وزراى آن زمان اساتید سرشناس ادب و قلم و داراى رسائل ارزشمند بوده اند که به صورت کتاب براى عموم گردآورى شده است. از آن جمله اند، ابن العمید و [[صاحب بن عباد]]».<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج ۱، ص ۲۷۳.</ref>
  
گسترش تشيع در قرن چهارم، معلول عوامل متعددى بود. از آن جمله تشكيل چهار دولت شيعى كه در [[مصر]] توسط فاطميان در [[عراق]] و [[ایران|ايران]] توسط [[آل بویه|آل بويه]]، در سوريه توسط دولت حمدانيان شيعى و در [[یمن|يمن]] توسط [[زیدیه|زيدي‌ها]] تأسيس شد و اگر قرمطى را نيز شيعه غالى بدانيم، بايد اين رقم را به پنج افزايش دهيم.<ref> تاريخ تشيع در ايران، ج ص 361.</ref>
+
گسترش تشیع در قرن چهارم، معلول عوامل متعددى بود. از آن جمله تشکیل چهار دولت شیعى که در [[مصر]] توسط فاطمیان در [[عراق]] و [[ایران|ایران]] توسط [[آل بویه|آل بویه]]، در سوریه توسط دولت حمدانیان شیعى و در [[یمن|یمن]] توسط [[زیدیه|زیدی‌ها]] تأسیس شد و اگر قرمطى را نیز شیعه غالى بدانیم، باید این رقم را به پنج افزایش دهیم.<ref> تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۱.</ref>
  
با توجه به نقش سلسله آل بويه در ترويج تشيع و اين كه ابن عميد وزارت برخى از ايشان را به عهده داشته است سزاوار است با اين سلسله آشنايى بيشترى پيدا كنيم.
+
با توجه به نقش سلسله آل بویه در ترویج تشیع و این که ابن عمید وزارت برخى از ایشان را به عهده داشته است سزاوار است با این سلسله آشنایى بیشترى پیدا کنیم.
  
==آل بويه==
+
==آل بویه==
  
سرزمين اصلى آل بويه «ديلم و مازندران» بود.<ref>همان، ج ص 361.</ref> آغاز حكومتشان از سال 321 در [[شیراز|شيراز]] و پايان آن سال (447 كمى بيش از يك قرن) است. اولين پادشاه اين سلسله سه برادر بودند:
+
سرزمین اصلى آل بویه «دیلم و مازندران» بود.<ref>همان، ج ۱، ص ۳۶۱.</ref> آغاز حکومتشان از سال ۳۲۱ در [[شیراز|شیراز]] و پایان آن سال (۴۴۷ کمى بیش از یک قرن) است. اولین پادشاه این سلسله سه برادر بودند:
  
*1. عمادالدوله (على بن بويه متوفى 338
+
*۱. عمادالدوله (على بن بویه متوفى ۳۳۸
  
*2. معزالدوله (احمد بن بويه متوفى 356
+
*۲. معزالدوله (احمد بن بویه متوفى ۳۵۶
  
*3. ركن الدوله (حسن بن بويه متوفى 366).
+
*۳. رکن الدوله (حسن بن بویه متوفى ۳۶۶).
  
و آخرين پادشاه ايشان «ملك الرحيم» نام داشت. اگر چه سلطنت ايشان از شيراز آغاز شد، اما به تدريج در ايوان و عراق و ملكه شهرهاى [[حکومت بنی عباس|بنى عباس]] نفوذ كردند.<ref> تاريخ الشيعه، ص 207-206.</ref> در سال 334 معزالدوله وارد [[بغداد]] شد و بر خليفه، مستولى گشت. قدرت او در بغداد به اندازه اى بود كه موفق گرديد خليفه وقت «المستكفى بالله» را عزل و به جاى او «المطيع لله» را نصب كند.<ref> تاريخ تشيع در ايران، ج ص 360.</ref>
+
و آخرین پادشاه ایشان «ملک الرحیم» نام داشت. اگر چه سلطنت ایشان از شیراز آغاز شد، اما به تدریج در ایوان و عراق و ملکه شهرهاى [[حکومت بنی عباس|بنى عباس]] نفوذ کردند.<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۰۷-۲۰۶.</ref> در سال ۳۳۴ معزالدوله وارد [[بغداد]] شد و بر خلیفه، مستولى گشت. قدرت او در بغداد به اندازه اى بود که موفق گردید خلیفه وقت «المستکفى بالله» را عزل و به جاى او «المطیع لله» را نصب کند.<ref> تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۰.</ref>
  
در تشيع آل بويه ترديدى نيست و اين را منابع تاريخى نشان مى دهد. اما در دو مسأله ترديد هست. يكى آن كه تا چه اندازه مذهب در تصميم گيري‌هاى سياسى ايشان مؤثر بود. دوم آن كه تشيع آن‌ها از چه نوعى بوده است؟
+
در تشیع آل بویه تردیدى نیست و این را منابع تاریخى نشان مى دهد. اما در دو مسأله تردید هست. یکى آن که تا چه اندازه مذهب در تصمیم گیری‌هاى سیاسى ایشان مؤثر بود. دوم آن که تشیع آن‌ها از چه نوعى بوده است؟
  
درباره مسأله نخست بايد گفت: اصولاً آن‌ها در برابر اكثريت [[اهل سنت|سنى]] تحت سلطه خود نمى توانستند موضع (خصمانه) صريحى داشته باشند، بسيار محتاط عمل مى كردند و نتيجه اين برخورد علاوه بر حفظ حكومت‌شان، گسترش انديشه هاى شيعى در عراق و ايران.<ref> همان، ج ص 362؛ با اندكى تلخيص.</ref> درباره مسأله دوم بايد گفت: گرچه خاستگاه تشيع آنان طبرستان بود كه به طور اصولى در اختيار علويان زيدى قرار داشت، بسيارى از مورخين، ايشان را شيعه امامى دانسته اند. همچون: عبدالجليل رازى، مستوفى و از محققان جديد آرى بدى و فراى، مونتگرى و امت، اشيولر و دكتر كامل شيبى.<ref> همان، ج ص 263-262 با تلخيص.</ref>
+
درباره مسأله نخست باید گفت: اصولاً آن‌ها در برابر اکثریت [[اهل سنت|سنى]] تحت سلطه خود نمى توانستند موضع (خصمانه) صریحى داشته باشند، بسیار محتاط عمل مى کردند و نتیجه این برخورد علاوه بر حفظ حکومت‌شان، گسترش اندیشه هاى شیعى در عراق و ایران.<ref> همان، ج ۱، ص ۳۶۲؛ با اندکى تلخیص.</ref> درباره مسأله دوم باید گفت: گرچه خاستگاه تشیع آنان طبرستان بود که به طور اصولى در اختیار علویان زیدى قرار داشت، بسیارى از مورخین، ایشان را شیعه امامى دانسته اند. همچون: عبدالجلیل رازى، مستوفى و از محققان جدید آرى بدى و فراى، مونتگرى و امت، اشیولر و دکتر کامل شیبى.<ref> همان، ج ۱، ص ۲۶۳-۲۶۲ با تلخیص.</ref>
  
در كتاب تاريخ الشيعه مى خوانيم: ايام آل بويه، همه اش روزگار تلاش و ترويج مذهب [[اهل بيت]] علیهم‌السلام بود و هر راهى را براى نصرت اين مذهب و اعلاء مقام و مرتبت [[عترت]] پيامبر صلی الله علیه و آله مى پيمودند.<ref> تاريخ الشيعه، ص 207.</ref> بويهیان [[عید غدیر|روز غدير]] را آشكارا تقديس مى كردند و چنان عيد مى گرفتند كه در هيچ عيد ديگرى چنين نمى كردند<ref>همان، ص 208.</ref> و [[روز عاشورا]] را روز حزن و ماتم قرار مى دادند.<ref>همان، ص 211.</ref> تا جايى كه در سال 352 از طرف معزالدوله شيعيان در بغداد چنان مراسم عزادارى برگزار نمودند كه به علت فراوانى جمعيت [[شيعه]] در آن دوره و شركت آنان در اين مراسم [[اهل سنت]] نتوانست در برابر آن بايستند.<ref>تاريخ تشيع در ايران، ج ص 364.</ref>
+
در کتاب تاریخ الشیعه مى خوانیم: ایام آل بویه، همه اش روزگار تلاش و ترویج مذهب [[اهل بیت]] علیهم‌السلام بود و هر راهى را براى نصرت این مذهب و اعلاء مقام و مرتبت [[عترت]] پیامبر صلی الله علیه و آله مى پیمودند.<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۰۷.</ref> بویهیان [[عید غدیر|روز غدیر]] را آشکارا تقدیس مى کردند و چنان عید مى گرفتند که در هیچ عید دیگرى چنین نمى کردند<ref>همان، ص ۲۰۸.</ref> و [[روز عاشورا]] را روز حزن و ماتم قرار مى دادند.<ref>همان، ص ۲۱۱.</ref> تا جایى که در سال ۳۵۲ از طرف معزالدوله شیعیان در بغداد چنان مراسم عزادارى برگزار نمودند که به علت فراوانى جمعیت [[شیعه]] در آن دوره و شرکت آنان در این مراسم [[اهل سنت]] نتوانست در برابر آن بایستند.<ref>تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۴.</ref>
  
«عضدالدوله بويهى با لشكريان در مشهد علوى ([[نجف]]) يك سال اقامت گزيد و بارگاهى باعظمت براى آن قبر مطهر بنا نهاد. ايشان براى ضرايع كريمه، ابنيه استوار و گنبدهاى رفيع برپا داشته اند. آل بويه تا زنده بودند پيوسته به [[زيارت]] مشاهد مشرفه مى شتافتند و پس از مرگ، پيكرهايشان را به آن جا منتقل مى كردند. ايشان شيعيان را در مشاهد مشرفه اسكان دادند و مستمرى ها و عطايايى برايشان قرار دادند».<ref> تاريخ الشيعه، ص 212.</ref> كتيبه اى كه از سال 363 از وى بر تخت جمشيد مانده، مشتمل برنامه [[ائمه اطهار|دوازده امام]] علیهم‌السلام است.<ref> تاريخ تشيع در ايران، ج ص 365.</ref>
+
«عضدالدوله بویهى با لشکریان در مشهد علوى ([[نجف]]) یک سال اقامت گزید و بارگاهى باعظمت براى آن قبر مطهر بنا نهاد. ایشان براى ضرایع کریمه، ابنیه استوار و گنبدهاى رفیع برپا داشته اند. آل بویه تا زنده بودند پیوسته به [[زیارت]] مشاهد مشرفه مى شتافتند و پس از مرگ، پیکرهایشان را به آن جا منتقل مى کردند. ایشان شیعیان را در مشاهد مشرفه اسکان دادند و مستمرى ها و عطایایى برایشان قرار دادند».<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۱۲.</ref> کتیبه اى که از سال ۳۶۳ از وى بر تخت جمشید مانده، مشتمل برنامه [[ائمه اطهار|دوازده امام]] علیهم‌السلام است.<ref> تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۵.</ref>
  
آورده اند: مرجع تقليد ركن الدوله ابن جنيد از فقهاى [[امامیه|اماميه]] بوده است.<ref>همان، ج ص 363.</ref> وجود علماى بزرگى چون [[شيخ صدوق]] (م 381)، [[شيخ مفيد]] (413-338)، [[سيد مرتضى]] (436-355)، [[شيخ طوسى]] (460-385) و [[سید رضی|شريف رضى]] (406-359) كه از ستون‌هاى عالم تشيع بودند در اين قرن، خود گواه گسترش فوق‌العاده تشيع امامى در عهد آل‌ بويه است. البته وجود اين افتخارات به معناى عدالت كامل ايشان در حكمرانى نيست. اكنون به شرح حال ابن عميد كه او را ستون سلطنت آل بويه ناميده اند، مى پردازيم.<ref> يتيمة الدهر، ج ص 158.</ref>
+
آورده اند: مرجع تقلید رکن الدوله ابن جنید از فقهاى [[امامیه|امامیه]] بوده است.<ref>همان، ج ۱، ص ۳۶۳.</ref> وجود علماى بزرگى چون [[شیخ صدوق]] (م ۳۸۱)، [[شیخ مفید]] (۴۱۳-۳۳۸)، [[سید مرتضى]] (۴۳۶-۳۵۵)، [[شیخ طوسى]] (۴۶۰-۳۸۵) و [[سید رضی|شریف رضى]] (۴۰۶-۳۵۹) که از ستون‌هاى عالم تشیع بودند در این قرن، خود گواه گسترش فوق‌العاده تشیع امامى در عهد آل‌ بویه است. البته وجود این افتخارات به معناى عدالت کامل ایشان در حکمرانى نیست. اکنون به شرح حال ابن عمید که او را ستون سلطنت آل بویه نامیده اند، مى پردازیم.<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۵۸.</ref>
  
==مذهب محمدابن عميد==
+
==مذهب محمدابن عمید==
  
همان گونه كه گفتيم نام وى محمد و نام پدرش حسين و نام نياى او همچون خودش «محمد» مى باشد. كنيه وى ابوالفضل بود<ref>ريحانة الادب، ج ص 126.</ref> و از آنجا كه پدرش ملقب به عميد بوده است او را چه در عصر خود چه در كتب تاريخى به نام ابن عميد مى شناسيم. او به القاب ديگرى نيز ملقب بوده است مانند: جاحظ ثانى، جاجظ اخير و از همه مهم‌تر استاد و رئيس<ref>همان، ج ص 126 و منابع ديگر.
+
همان گونه که گفتیم نام وى محمد و نام پدرش حسین و نام نیاى او همچون خودش «محمد» مى باشد. کنیه وى ابوالفضل بود<ref>ریحانة الادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> و از آنجا که پدرش ملقب به عمید بوده است او را چه در عصر خود چه در کتب تاریخى به نام ابن عمید مى شناسیم. او به القاب دیگرى نیز ملقب بوده است مانند: جاحظ ثانى، جاجظ اخیر و از همه مهم‌تر استاد و رئیس<ref>همان، ج ۸، ص ۱۲۶ و منابع دیگر.
</ref> كه لقب استاد آن زمان در مشرق زمين به وزراء اطلاق مى شد.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 29.
+
</ref> که لقب استاد آن زمان در مشرق زمین به وزراء اطلاق مى شد.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۹.
 
</ref>
 
</ref>
  
اولين سؤالى كه در اين مقاله جاى طرح و پاسخ دارد پرسش از مذهب ابن عميد مى باشد. آيا وى از [[اهل سنت|اهل تسنن]] بود كه اكثريت جامعه آن روز را تشكيل مى دادند يا از شيعيان؟ قرائن بسيارى وجود دارد كه ابن عميد وزير و عالم شيعى مذهب بود. از جمله قمى بودن وى يكى از اين قراين است. از آنجا كه قم هميشه مهد تشيع امامى بوده است مى توان گفت كه او نه تنها شيعه بلكه شيعه دوازده امامى بوده است. قمى بودن وى از لابه‌لاى مطالب تاريخى بدست مى آيد به عنوان مثال: ابى حيان توحيدى كه از مخالفين ابن عميد مى باشد، در كتاب خود آن‌گاه كه در صدد نكوهش ابن عميد برمى آيد، از ابوطالب جراحى كاتب، نامه اى را نقل مى كند كه در آن خطاب به ابن عميد مى نويسد: «گويا گمان كرده اى ما از حال خانه تو در [[قم]] پرسش نكرده ايم و به آن واقف نيستيم»؟!<ref> اخلاق الوزيرين، ص 325.</ref> و در جاى ديگر از جرجانى نقل مى كند كه او مى گفت: «ابن عميد مردى را كه به شهرش قم دشنام داده بود، مجازات نمود»<ref> همان، ص 341.</ref> كه اگر اين مخالف سرسخت ابن عميد خبر مجازات را هم غيرواقعى نقل كرده باشد، باز قمى بودن ابن عميد از اين داستان آشكار مى شود و از اين‌ها گذشته همچنان كه در آغاز گفتيم ثعالبى تصريح مى كند، پدر ابن عميد اصالتاً قمى است و دائرة المعارف تشيع مى نويسد: خاندان عميد اصلاً از شيعيان قم و از مروّجان اين مذهب بوده اند.<ref>دائرةالمعارف تشيع، ج ص 352.</ref>
+
اولین سؤالى که در این مقاله جاى طرح و پاسخ دارد پرسش از مذهب ابن عمید مى باشد. آیا وى از [[اهل سنت|اهل تسنن]] بود که اکثریت جامعه آن روز را تشکیل مى دادند یا از شیعیان؟ قرائن بسیارى وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم شیعى مذهب بود. از جمله قمى بودن وى یکى از این قراین است. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامى بوده است مى توان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامى بوده است. قمى بودن وى از لابه‌لاى مطالب تاریخى بدست مى آید به عنوان مثال: ابى حیان توحیدى که از مخالفین ابن عمید مى باشد، در کتاب خود آن‌گاه که در صدد نکوهش ابن عمید برمى آید، از ابوطالب جراحى کاتب، نامه اى را نقل مى کند که در آن خطاب به ابن عمید مى نویسد: «گویا گمان کرده اى ما از حال خانه تو در [[قم]] پرسش نکرده ایم و به آن واقف نیستیم»؟!<ref> اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۵.</ref> و در جاى دیگر از جرجانى نقل مى کند که او مى گفت: «ابن عمید مردى را که به شهرش قم دشنام داده بود، مجازات نمود»<ref> همان، ص ۳۴۱.</ref> که اگر این مخالف سرسخت ابن عمید خبر مجازات را هم غیرواقعى نقل کرده باشد، باز قمى بودن ابن عمید از این داستان آشکار مى شود و از این‌ها گذشته همچنان که در آغاز گفتیم ثعالبى تصریح مى کند، پدر ابن عمید اصالتاً قمى است و دائرة المعارف تشیع مى نویسد: خاندان عمید اصلاً از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بوده اند.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.</ref>
  
از ديگر شواهد تشيع او اين كه در مجلسى كه او حضور داشت گويندگان گرد مى آمدند و پيرامون «دوستى [[امام علی علیه السلام|على]] علیه‌السلام» گفتگو مى كردند.<ref> [[اعيان الشيعه]]، ج 332، پاورقى 3.</ref> گذشته از اين موارد چند مطلب ديگر تشيع وى را تأييد مى كند. يكى آن كه صاحب [[اعيان‌ الشيعه]] نام وى را در كتاب شريف خود ذكر نموده و اگر چه شرح حالى براى او غير از آن چه در ضمن شرح حال صاحب بن عباد آورده است ذكر نكرده لكن ظاهر همين ذكر نام نشانگر آن است كه وى را از اعيان شيعه شمرده است و دوم آن كه نام خود او، پدر و جدش از نام‌هايى است كه مى تواند معرف شيعه بودن شخص باشد.
+
از دیگر شواهد تشیع او این که در مجلسى که او حضور داشت گویندگان گرد مى آمدند و پیرامون «دوستى [[امام علی علیه السلام|على]] علیه‌السلام» گفتگو مى کردند.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳۳۲، پاورقى ۳.</ref> گذشته از این موارد چند مطلب دیگر تشیع وى را تأیید مى کند. یکى آن که صاحب [[اعیان‌ الشیعه]] نام وى را در کتاب شریف خود ذکر نموده و اگر چه شرح حالى براى او غیر از آن چه در ضمن شرح حال صاحب بن عباد آورده است ذکر نکرده لکن ظاهر همین ذکر نام نشانگر آن است که وى را از اعیان شیعه شمرده است و دوم آن که نام خود او، پدر و جدش از نام‌هایى است که مى تواند معرف شیعه بودن شخص باشد.
  
==محل زندگى ابن عميد==
+
==محل زندگى ابن عمید==
  
در مورد محل تولد او مدركى در دست نيست اما پيرامون محل زندگى وى بايد گفت: ظاهراً در قم خانه اى داشت و ايام زندگى خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستان‌هاى فارس، جبل و شهر رى سپرى كرده است (يتيمة الدهر، ج ص 160). و گويا زمانى را نيز در شهر اصفهان اقامت داشته است(همان، ج ص 161).
+
در مورد محل تولد او مدرکى در دست نیست اما پیرامون محل زندگى وى باید گفت: ظاهراً در قم خانه اى داشت و ایام زندگى خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستان‌هاى فارس، جبل و شهر رى سپرى کرده است (یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰). و گویا زمانى را نیز در شهر اصفهان اقامت داشته است(همان، ج ۳، ص ۱۶۱).
  
 
==شغل محمد ابن عمید==
 
==شغل محمد ابن عمید==
  
بعد از آن كه ابى على قمى وزير ركن الدوله از دنيا رفت، ابن عميد در سال 328 هـ.ق به جاى او نشست و كرسى وزارت آل بويه را اشغال كرد.<ref>الوافى بالوفيات، ج ص 381.</ref> اما از آن جا كه [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثير]] در تاريخ خود مدت وزارت ابن عميد را 24 سال ذكر نموده است<ref>الكامل فى التاريخ، ج ص 606.</ref> و مرگ وى در سال 359 يا 360 هـ.ق واقع شده، نتيجه مى گيريم كه ابن عميد در سال 335 يا 336 هـ.ق به وزارت رسيده است. در آن زمان مردى 36 ساله بود و در دوران وزارت [[عدالت]] را در جامعه گسترش داد.<ref> تجارب الامم، ج ص 281.</ref>
+
بعد از آن که ابى على قمى وزیر رکن الدوله از دنیا رفت، ابن عمید در سال ۳۲۸ هـ.ق به جاى او نشست و کرسى وزارت آل بویه را اشغال کرد.<ref>الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۱.</ref> اما از آن جا که [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در تاریخ خود مدت وزارت ابن عمید را ۲۴ سال ذکر نموده است<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.</ref> و مرگ وى در سال ۳۵۹ یا ۳۶۰ هـ.ق واقع شده، نتیجه مى گیریم که ابن عمید در سال ۳۳۵ یا ۳۳۶ هـ.ق به وزارت رسیده است. در آن زمان مردى ۳۶ ساله بود و در دوران وزارت [[عدالت]] را در جامعه گسترش داد.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۸۱.</ref>
  
تكيه‌گاه ابن عميد در انجام كارهايى كه بر عهده داشت «ابى على بيع» بود.<ref>اخلاق الوزيرين، ص 323.</ref> كاتب او را در اين دوران «ابوالفضل على ابن ثابت همدانى»،<ref> همان، ص 326.</ref> خادمش را شخصى به نام منصور نوشته اند كه ظاهراً قمى و از همشهريان خود او بود<ref> همان، ص 327.</ref> و صاحب (مدير تشريفات) دستگاه وزارتش مردى شجاع و زيرك بنام روين (يا روبين) بود.<ref> تجارب الامم، ج ص 224.</ref> با توجه به قمى بودن ابن عميد، وزير قبل از او خادم او وزارت پدر و فرزند او مى توان به نفوذ اهل قم در دستگاه حكومت پى برد.
+
تکیه‌گاه ابن عمید در انجام کارهایى که بر عهده داشت «ابى على بیع» بود.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۳.</ref> کاتب او را در این دوران «ابوالفضل على ابن ثابت همدانى»،<ref> همان، ص ۳۲۶.</ref> خادمش را شخصى به نام منصور نوشته اند که ظاهراً قمى و از همشهریان خود او بود<ref> همان، ص ۳۲۷.</ref> و صاحب (مدیر تشریفات) دستگاه وزارتش مردى شجاع و زیرک بنام روین (یا روبین) بود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۲۴.</ref> با توجه به قمى بودن ابن عمید، وزیر قبل از او خادم او وزارت پدر و فرزند او مى توان به نفوذ اهل قم در دستگاه حکومت پى برد.
  
==علوم ابن عميد==
+
==علوم ابن عمید==
  
در كتب تاريخى او را صاحب دانش‌هاى متعددى دانسته اند به طورى كه در بيش از بيست رشته علمى تبحر داشت. اين علوم عبارتند از: نجوم، هيئت، [[تاریخ|تاريخ]]، ادب، [[ریاضی|رياضى]]، حفظ اشعار عرب، ترسل و كتابت، مكانيك، هندسه، فيزيك، علم الحركات، جر اثقال، اشتقاق و استعارات (علم بديع، حفظ لغت و غريب علم لغت)، عروض، علوم اوائل، [[تفسیر قرآن|تفسير قرآ]]<nowiki/>ن، [[فقه]]، موسيقى، منطق، فلسفه و خصوصاً الهيات آن.
+
در کتب تاریخى او را صاحب دانش‌هاى متعددى دانسته اند به طورى که در بیش از بیست رشته علمى تبحر داشت. این علوم عبارتند از: نجوم، هیئت، [[تاریخ|تاریخ]]، ادب، [[ریاضی|ریاضى]]، حفظ اشعار عرب، ترسل و کتابت، مکانیک، هندسه، فیزیک، علم الحرکات، جر اثقال، اشتقاق و استعارات (علم بدیع، حفظ لغت و غریب علم لغت)، عروض، علوم اوائل، [[تفسیر قرآن|تفسیر قرآ]]<nowiki/>ن، [[فقه]]، موسیقى، منطق، فلسفه و خصوصاً الهیات آن.
او در فن ترسل كه همان كتابت است و مهارت تمام داشت به گونه اى كه فن انشاء و كتابت با عبدالحميد افتتاح شد و با ابن عميد به پايان رسيد.<ref>ريحانةالادب، ج ص 126.</ref> وى از كاتبان چهارگانه جهان<ref> همان، ج ص 126.</ref> و بزرگترين نويسنده ديوانى بود<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 270.</ref> و نوشتارهاى او را گواه بر اين ادعا مى دانند و گفته اند بهترين رساله او «اخوانيات» و نامه اى كه به ابوالعلاء نوشته، مى باشد.<ref> يتيمة الدهر، ج ص 164.</ref>
+
او در فن ترسل که همان کتابت است و مهارت تمام داشت به گونه اى که فن انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید به پایان رسید.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> وى از کاتبان چهارگانه جهان<ref> همان، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> و بزرگترین نویسنده دیوانى بود<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref> و نوشتارهاى او را گواه بر این ادعا مى دانند و گفته اند بهترین رساله او «اخوانیات» و نامه اى که به ابوالعلاء نوشته، مى باشد.<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref>
  
 
===فلسفه و منطق===
 
===فلسفه و منطق===
  
[[ابن مسکویه|ابن مسكويه]] مورخ شهير كه در اثر 7 سال همنشينى شبانه‌روزى<ref> تجارب الامم، ج ص 276.</ref> بسيارى از سجايا و خصوصيات ابن عميد را در حافظه خويش ثبت كرده و در كتاب خود درج نموده است، مى گويد: در باب [[منطق]] و [[فلسفه]] خصوصا الهيات كسى از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گويد مگر به عنوان پرسش و آموختن؛ نه مباحثه... زمانى ابوالحسن عامردى رحمة اللّه متوفى 381 كه آهنگ بغداد داشت، از خراسان حركت نموده وارد (رى) شد، چون شنيد ابن عميد فيلسوف كاملى است و (كتاب) ارسطاطاليس را شرح نموده و داراى استعداد درخشانى مى باشد، همان جا اقامت گزيد و نزد استاد زانوى تلمذ زد تا آن كه بسيارى از مشكلات فلسفى برايش حل گرديد.<ref> همان، ج ص 277.</ref>
+
[[ابن مسکویه|ابن مسکویه]] مورخ شهیر که در اثر ۷ سال همنشینى شبانه‌روزى<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۶.</ref> بسیارى از سجایا و خصوصیات ابن عمید را در حافظه خویش ثبت کرده و در کتاب خود درج نموده است، مى گوید: در باب [[منطق]] و [[فلسفه]] خصوصا الهیات کسى از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن؛ نه مباحثه... زمانى ابوالحسن عامردى رحمة اللّه متوفى ۳۸۱ که آهنگ بغداد داشت، از خراسان حرکت نموده وارد (رى) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملى است و (کتاب) ارسطاطالیس را شرح نموده و داراى استعداد درخشانى مى باشد، همان جا اقامت گزید و نزد استاد زانوى تلمذ زد تا آن که بسیارى از مشکلات فلسفى برایش حل گردید.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref>
  
ابو حيّان توحيدى از روى طعن و كنايه چنين مى نويسد: «ابن عميد گمان مى كرد اگر ارسطاطاليس او را ديده بود با بيان او از بسيارى از آراء و نظراتش بازمى گشت و با مشورت او بسيارى از كتب خود را تغيير مى داد!».<ref>اخلاق الوزيرين، ص 327.</ref>
+
ابو حیان توحیدى از روى طعن و کنایه چنین مى نویسد: «ابن عمید گمان مى کرد اگر ارسطاطالیس او را دیده بود با بیان او از بسیارى از آراء و نظراتش بازمى گشت و با مشورت او بسیارى از کتب خود را تغییر مى داد!».<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۷.</ref>
  
===تفسير و فقه===
+
===تفسیر و فقه===
  
ابن مسكويه مى نويسد: ابن عميد در [[تأویل|تأويل قرآن]] و حفظ مشكلات و [[متشابهات قرآن]] و همچنين آشنايى به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفيع‌ترين درجه و بالاترين مرتبه قرار داشت.<ref> تجارب الامم، ج ص 277.</ref> در عين حال نويسنده اعيان الشيعه وى را در علوم دينى متمكن و صاحب قدرت نمى داند.<ref>اعيان الشيعه، ج ص 332.</ref>
+
ابن مسکویه مى نویسد: ابن عمید در [[تأویل|تأویل قرآن]] و حفظ مشکلات و [[متشابهات قرآن]] و همچنین آشنایى به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیع‌ترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> در عین حال نویسنده اعیان الشیعه وى را در علوم دینى متمکن و صاحب قدرت نمى داند.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.</ref>
  
===موسيقى و جغرافيا===
+
===موسیقى و جغرافیا===
  
ابن عميد مى گفت: موسيقى با مرگ من مى ميرد و با ناپديد شدنم ناپديد مى گردد.<ref>الخلاق الوزيرين، ص 328.
+
ابن عمید مى گفت: موسیقى با مرگ من مى میرد و با ناپدید شدنم ناپدید مى گردد.<ref>الخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
</ref> از جمله آثار علمى او تعيين عرض جغرافياى شهر رى است كه با نتيجه اى كه بعدها با وسائل علمى دقيق گرفته شده است، اختلاف زيادى ندارد.<ref>وزيران ايرانى از بزرگمهر تا اميركبير، ص 125.</ref> از خدمات ابن عميد آن بوده كه مشكلات علمى كه پيشينيان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.<ref> تجارب الامم، ج ص 278.</ref>
+
</ref> از جمله آثار علمى او تعیین عرض جغرافیاى شهر رى است که با نتیجه اى که بعدها با وسائل علمى دقیق گرفته شده است، اختلاف زیادى ندارد.<ref>وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.</ref> از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمى که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
  
==علاقه ابن عمید به کتاب و كتابخانه==
+
==علاقه ابن عمید به کتاب و کتابخانه==
  
در سال 355 هـ.ق گروهى از جنگجويان (كه به عنوان دواطلبان جهاد عازم مرز و روم بودند) خانه ابن عميد را در رى غارت كردند. وقتى ابن عميد شب به خانه رفت چيزى كه بر آن بنشيند و كوزه اى كه آب بنوشد، نيافت. به نوشته ابن مسكويه كه در آن تاريخ كتابدار ابن عميد بود، از خانه  ابوحمزه علوى، فرش و اثاث آوردند اما وزير، (با آن كه، از ناحيه ساعد مجروح شده بود)<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 360.</ref> دل مشغول كتابخانه اش بود، هيچ چيز را به اندازه آن دوست نداشت. كتابخانه اى شامل كتاب‌هاى بسيار در انواع دانش و [[حكمت]] و ادب كه معادل صد بار (شتر) مى شد.
+
در سال ۳۵۵ هـ.ق گروهى از جنگجویان (که به عنوان دواطلبان جهاد عازم مرز و روم بودند) خانه ابن عمید را در رى غارت کردند. وقتى ابن عمید شب به خانه رفت چیزى که بر آن بنشیند و کوزه اى که آب بنوشد، نیافت. به نوشته ابن مسکویه که در آن تاریخ کتابدار ابن عمید بود، از خانه  ابوحمزه علوى، فرش و اثاث آوردند اما وزیر، (با آن که، از ناحیه ساعد مجروح شده بود)<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۲، ص ۳۶۰.</ref> دل مشغول کتابخانه اش بود، هیچ چیز را به اندازه آن دوست نداشت. کتابخانه اى شامل کتاب‌هاى بسیار در انواع دانش و [[حکمت]] و ادب که معادل صد بار (شتر) مى شد.
  
كتابدار مى گويد: وقتى مرا ديد راجع به كتابخانه پرسيد، گفتم: از همه اموال اين يكى برجاست و دست نخورده است. شادمان گرديد و رويش شكفته شد و گفت: زهى خجسته روان و مبارك سخن! همانا خزانه هاى ديگر جانشين پذير است. اما كتاب، عوض ندارد و فرمود فردا صبح به فلان بياورشان، بردم و صحيح و سالم تحويل دادم.<ref> همان، ج ص 204.</ref>
+
کتابدار مى گوید: وقتى مرا دید راجع به کتابخانه پرسید، گفتم: از همه اموال این یکى برجاست و دست نخورده است. شادمان گردید و رویش شکفته شد و گفت: زهى خجسته روان و مبارک سخن! همانا خزانه هاى دیگر جانشین پذیر است. اما کتاب، عوض ندارد و فرمود فردا صبح به فلان بیاورشان، بردم و صحیح و سالم تحویل دادم.<ref> همان، ج ۱، ص ۲۰۴.</ref>
  
==فنون ابن عميد==
+
==فنون ابن عمید==
  
او در فنون متعددى چيره‌دست بود. از آن جمله: اسلحه سازى، تاكتيك هاى جنگى، مملكت دارى و سياست، نقاشى و غزل‌سرائى.
+
او در فنون متعددى چیره‌دست بود. از آن جمله: اسلحه سازى، تاکتیک هاى جنگى، مملکت دارى و سیاست، نقاشى و غزل‌سرائى.
  
 
'''ابزار جنگى'''
 
'''ابزار جنگى'''
  
آلات عجيبى براى قلعه‌گشايى اختراع كرد و نيز سلاح شگفت‌انگيزى ساخت كه به مسافت بسيار دور تير مى انداخت و تأثير فراوانى در وضع جنگ داشت. همچنين آينه هاى (مقعرى) ساخت كه از راه بسيار دور آتش مى افروخت.<ref> تجارب الامم، ج ص 278.</ref>
+
آلات عجیبى براى قلعه‌گشایى اختراع کرد و نیز سلاح شگفت‌انگیزى ساخت که به مسافت بسیار دور تیر مى انداخت و تأثیر فراوانى در وضع جنگ داشت. همچنین آینه هاى (مقعرى) ساخت که از راه بسیار دور آتش مى افروخت.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
  
'''مملكت‌دارى و سياست'''
+
'''مملکت‌دارى و سیاست'''
  
در مملكت‌دارى نوشته‌هايش بهترين شاهد چيره‌دستى اوست. مخصوصاً رساله اى كه در پريشانى اوضاع ايران و سوء تدبير سلف خود و اين كه چه بايد كرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابى محمد هندو نگاشته است كه از آن رساله درس وزارت مى آموزند.<ref> همان، ج ص 278.</ref>
+
در مملکت‌دارى نوشته‌هایش بهترین شاهد چیره‌دستى اوست. مخصوصاً رساله اى که در پریشانى اوضاع ایران و سوء تدبیر سلف خود و این که چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابى محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت مى آموزند.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
  
 
'''شعر'''
 
'''شعر'''
  
در سرودن شعر زبردست و ماهر بود كه حتى مخالف سرسخت او، ابى حيان توحيدى بدان اعتراف نموده است و مى نويسد: «اين مرد در سخن بالبداهه و شعر نيكو بود»<ref>اخلاق الوزيرين، ص 387.</ref> و نيز از ديگرى نقل مى كند كه «ابن عميد در غزل‌سرايى و سرودن معاتبه شعرى شايسته داشت»<ref> همان، ص 343.</ref> او شعر طنز نيز مى سروده است.<ref>تجارب الامم، ج ص 277.</ref>
+
در سرودن شعر زبردست و ماهر بود که حتى مخالف سرسخت او، ابى حیان توحیدى بدان اعتراف نموده است و مى نویسد: «این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود»<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> و نیز از دیگرى نقل مى کند که «ابن عمید در غزل‌سرایى و سرودن معاتبه شعرى شایسته داشت»<ref> همان، ص ۳۴۳.</ref> او شعر طنز نیز مى سروده است.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref>
  
 
'''نقاشى'''
 
'''نقاشى'''
  
و باز ابن مسكويه مى نويسد: در نقاشى خصوصاً كار با ناخن مهارت عجيبى داشت، چنان كه خود ديدم در مجلسى كه فقط خاصان و افراد مورد اطمينان او حضور داشتند، سيب يا چيزى شبيه بدان را در دست مى گرفت و ساعاتى با آن ور مى رفت (بازى مى كرد) و سپس روى زمين مى غلتاند، او با ناخن روى آن اشكالى را نقاشى كرده بود كه اگر با ابزار، چندين روز كار كنند به آن زيبايى نمى شود.<ref>همان، ج ص 278.</ref>
+
و باز ابن مسکویه مى نویسد: در نقاشى خصوصاً کار با ناخن مهارت عجیبى داشت، چنان که خود دیدم در مجلسى که فقط خاصان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزى شبیه بدان را در دست مى گرفت و ساعاتى با آن ور مى رفت (بازى مى کرد) و سپس روى زمین مى غلتاند، او با ناخن روى آن اشکالى را نقاشى کرده بود که اگر با ابزار، چندین روز کار کنند به آن زیبایى نمى شود.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
  
==ويژگي‌های محمد ابن عمید==
+
==ویژگی‌های محمد ابن عمید==
  
ابن عميد سجايا و صفات پسنديده اى داشت كه سرآمد اهل زمان خويش بود چنان كه حتى دشمن به آن اذعان داشت و حسودان تسليم آن بودند و در آنچه داشت بى‌رقيب بود و همچون خورشيد بر احدى مخفى نبود.<ref>همان، ج ص 275.</ref> برخى از آن صفات را مى آوريم:
+
ابن عمید سجایا و صفات پسندیده اى داشت که سرآمد اهل زمان خویش بود چنان که حتى دشمن به آن اذعان داشت و حسودان تسلیم آن بودند و در آنچه داشت بى‌رقیب بود و همچون خورشید بر احدى مخفى نبود.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۷۵.</ref> برخى از آن صفات را مى آوریم:
  
 
'''<I>تواضع:</I>'''
 
'''<I>تواضع:</I>'''
  
در عين حالى كه ابن عميد به تناسب منصب وزارتى كه داشت كاخ نشين بود،<ref>يتيمةالدهر، ج ص 163.</ref> اما از اين كه خود را در علم بزرگ بشمارد، كراهت داشت و از رفتار متكبرانه بر حذر بود. (اعيان الشيعه، ج ص 332، پاورقى).
+
در عین حالى که ابن عمید به تناسب منصب وزارتى که داشت کاخ نشین بود،<ref>یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.</ref> اما از این که خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبرانه بر حذر بود. (اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى).
 
 
  
 
'''<I>رفتار با عالمان:</I>'''
 
'''<I>رفتار با عالمان:</I>'''
  
در خوش‌رويى و پاك‌خويى چنان بود كه چون اديب يا عالم صاحب فنى بر او وارد مى شد، گوش مى داد و چنان تحسين و آفرين مى كرد كه گويى آن مطلب را براى نخستين بار مى شنود. ماه‌ها و سال‌ها مى گذشت تا به مناسبتى چيزى از او مى پرسيدند، در آن حال بود كه درياى دانش به تلاطم درمى آمد و چشمه خاطرش جوشيدن مى گرفت، به طورى كه صاحب فن مبهوت مى شد و چه بسيار كسانى كه از خويشتن مطمئن بودند و در مقابل او از خود خجل مى شدند.<ref> تجارب الامم، ج ص 278.</ref> كوتاه سخن آن كه در او قامت وزارت خود مرجع و كعبه آمال ادبا و علما و ارباب فضل و كمال بود.<ref>ريحانةالادب، ج ص 126.</ref>
+
در خوش‌رویى و پاک‌خویى چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنى بر او وارد مى شد، گوش مى داد و چنان تحسین و آفرین مى کرد که گویى آن مطلب را براى نخستین بار مى شنود. ماه‌ها و سال‌ها مى گذشت تا به مناسبتى چیزى از او مى پرسیدند، در آن حال بود که دریاى دانش به تلاطم درمى آمد و چشمه خاطرش جوشیدن مى گرفت، به طورى که صاحب فن مبهوت مى شد و چه بسیار کسانى که از خویشتن مطمئن بودند و در مقابل او از خود خجل مى شدند.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> کوتاه سخن آن که در اوقات وزارت خود مرجع و کعبه آمال ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref>
  
 
'''<I>حب على علیه‌السلام:</I>'''
 
'''<I>حب على علیه‌السلام:</I>'''
  
در مجلس ابن عميد شيعيان و چه بسا عالمان و راويان شيعى گرد مى آمدند و پيرامون محبت حضرت [[امام على]] علیه‌السلام داد سخن مى دادند تا جايى كه يكى از مخالفان مذهب تشيع نامه اى از برخى از (مخالفان) و معاصران مخالف حضرت امير علیه‌السلام خطاب به آن حضرت جعل نمود و هنگامى كه همان رساله را براى يكى از شاگردانش تدريس مى كرد، گفت: سبب آن كه اين رساله را بر عليه شيعيان نوشتم، آن بود كه ايشان در مجلس ابن عميد وزير، حاضر مى شدند و در محبت على علیه‌السلام زياده روى مى كردند.<ref> اعيان الشيعه، ج ص 332، پاورقى؛ اخلاق الوزيرين، ص 387.</ref>
+
در مجلس ابن عمید شیعیان و چه بسا عالمان و راویان شیعى گرد مى آمدند و پیرامون محبت حضرت [[امام على]] علیه‌السلام داد سخن مى دادند تا جایى که یکى از مخالفان مذهب تشیع نامه اى از برخى از (مخالفان) و معاصران مخالف حضرت امیر علیه‌السلام خطاب به آن حضرت جعل نمود و هنگامى که همان رساله را براى یکى از شاگردانش تدریس مى کرد، گفت: سبب آن که این رساله را بر علیه شیعیان نوشتم، آن بود که ایشان در مجلس ابن عمید وزیر، حاضر مى شدند و در محبت على علیه‌السلام زیاده روى مى کردند.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref>
  
'''<I>كم حرف:</I>'''
+
'''<I>کم حرف:</I>'''
  
كم سخن و كوتاه گفتار بود مگر آن كه از او مى پرسيدند و مستمعى فهيم مى يافت، در اين هنگام بود كه به نشاط مى آمد و بدون آن كه در پاسخ درماند و درنگ نمايد چنان با واژه هاى رسا و جملات پرصفا پاسخ مى داد كه شنونده چنين پاسخى را نزد غير او نمى يافت.<ref>تجارب الامم، ج ص 277 و 278.</ref>
+
کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آن که از او مى پرسیدند و مستمعى فهیم مى یافت، در این هنگام بود که به نشاط مى آمد و بدون آن که در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژه هاى رسا و جملات پرصفا پاسخ مى داد که شنونده چنین پاسخى را نزد غیر او نمى یافت.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷ و ۲۷۸.</ref>
  
 
'''<I>قدرت حافظه:</I>'''
 
'''<I>قدرت حافظه:</I>'''
  
در آن اعصار كه قدرت حافظه پيش از زمان ما ارزشمند بود وى از اين موهبت الهى در حد اعلی برخوردار بود. به اين نكته ابى حيّان توحيدى نيز اعتراف كرده است.<ref>اخلاق الوزيرين، ص 387.</ref> آنچه در ذيل پيرامون حافظه نيرومند ابن عميد مى خوانيد، گفتارى از [[ابن مسكويه]] است كه سال‌ها كتابدار او بوده است. او قهرمان خود را چنين مى ستايد:
+
در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وى از این موهبت الهى در حد اعلی برخوردار بود. به این نکته ابى حیان توحیدى نیز اعتراف کرده است.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> آنچه در ذیل پیرامون حافظه نیرومند ابن عمید مى خوانید، گفتارى از ابن مسکویه است که سال‌ها کتابدار او بوده است. او قهرمان خود را چنین مى ستاید:
  
شعرى نزد او خوانده نشد مگر آن كه ديوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعارى را كه سزاوار حفظ كردن بود چه از شعراى قديم و چه از شاعران جديد همه را از بر بود. بارى شنيدم اشعار گروهى از شاعران ناشناس را مى خواند از اين امر شگفت زده شدم و پرسيدم: اى استاد چگونه وقت شما اجازه مى دهد چنين شعرى را حفظ كنيد؟ در پاسخم گفت: گويا تو گمان مى كنى من به خاطر حفظ اين اشعار خود را در سختى مى اندازم؟ يكبار كه اين اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ مى شوم.
+
شعرى نزد او خوانده نشد مگر آن که دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعارى را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعراى قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. بارى شنیدم اشعار گروهى از شاعران ناشناس را مى خواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: اى استاد چگونه وقت شما اجازه مى دهد چنین شعرى را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان مى کنى من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختى مى اندازم؟ یکبار که این اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ مى شوم.
  
قريب به 30 الى 40 بيت شعر را براى خود مى خواندم، هنگامى كه اشعار به پايان رسيد، همه را تكرار نمود. اما وقتى از من خواست مقدارى از آن را بخوانم حتى نتوانستم سه بيت از آن را به طور صحيح بازخوانم. بارها براى من حكايت كرد كه در جوانى با رفقا و ادباى همنشين بر سر از بر كردن هزار بيت شعر در يك روز مسابقه مى گذاشته است و ابن عميد رحمة الله عليه با شخصيت تر از آن بود كه زياده‌گويى كند. وقتى سؤال كردم چگونه اين عمل را به انجام رسانيدى؟ در پاسخم گفت: شعر را بيست تا بيست تا يا سى تا سى تا حفظ مى كردم و يك بار باز مى خواندم و ديگر احتياجى به تكرار نداشتم.
+
قریب به ۳۰ الى ۴۰ بیت شعر را براى خود مى خواندم، هنگامى که اشعار به پایان رسید، همه را تکرار نمود. اما وقتى از من خواست مقدارى از آن را بخوانم حتى نتوانستم سه بیت از آن را به طور صحیح بازخوانم. بارها براى من حکایت کرد که در جوانى با رفقا و ادباى همنشین بر سر از بر کردن هزار بیت شعر در یک روز مسابقه مى گذاشته است و ابن عمید رحمة الله علیه با شخصیت تر از آن بود که زیاده‌گویى کند. وقتى سؤال کردم چگونه این عمل را به انجام رسانیدى؟ در پاسخم گفت: شعر را بیست تا بیست تا یا سى تا سى تا حفظ مى کردم و یک بار باز مى خواندم و دیگر احتیاجى به تکرار نداشتم.
  
شخصى مى گفت: پدرم نزد ابن عميد مى رفت و او از پدرم مى خواست تا اشعارى را كه حفظ نموده، برايش بخواند اما هر دفعه پدرم مرتكب اشتباهى مى شد و ابن عميد آن را گوشزد مى نمود و من از اين موضوع بسيار ناراحت بودم تا آن كه روزى ديوان كميت (شاعر معروف عرب) كه بسيار زياد بود به دستم رسيد. از ميان آن، سه قصيده غريبه كه گمان مى كردم هنوز به دست استاد نيفتاده است را انتخاب نمودم و همراه پدرم به نزد وزير رفتيم همين كه چشم استاد به ما افتاد، به پدرم گفت: مقدارى از اشعارت را بخوان. او نيز شروع به خواندن نمود اما همين كه قصيده اى از آن سه قصيده را خواند، گفت: بايست! چرا كه تعدادى از ابيات اين قصيده را نخواندى و سپس خود آن‌ها را از بر خواند.<ref> تجارب الامم، صفحات 275 تا 277.</ref>
+
شخصى مى گفت: پدرم نزد ابن عمید مى رفت و او از پدرم مى خواست تا اشعارى را که حفظ نموده، برایش بخواند اما هر دفعه پدرم مرتکب اشتباهى مى شد و ابن عمید آن را گوشزد مى نمود و من از این موضوع بسیار ناراحت بودم تا آن که روزى دیوان کمیت (شاعر معروف عرب) که بسیار زیاد بود به دستم رسید. از میان آن، سه قصیده غریبه که گمان مى کردم هنوز به دست استاد نیفتاده است را انتخاب نمودم و همراه پدرم به نزد وزیر رفتیم همین که چشم استاد به ما افتاد، به پدرم گفت: مقدارى از اشعارت را بخوان. او نیز شروع به خواندن نمود اما همین که قصیده اى از آن سه قصیده را خواند، گفت: بایست! چرا که تعدادى از ابیات این قصیده را نخواندى و سپس خود آن‌ها را از بر خواند.<ref> تجارب الامم، صفحات ۲۷۵ تا ۲۷۷.</ref>
  
 
'''<I>شجاعت:</I>'''
 
'''<I>شجاعت:</I>'''
  
آن گاه كه [[ابن اثير]] در تاريخ خود اوصاف ابن عميد را برمى شمرد، از وى به عنوان دليرى تمام عيار نام مى برد.<ref>الكامل فى التاريخ، ج ص 606.</ref> وقتى در نبردها حاضر مى شد چون شيرى شجاع بود و به آتش جنگ گرم نمى شد و كسى به گردش نمى رسيد و پهلوانى را يارى مبارزه با او نبود. در عين حال قلبى آرام داشت و به هدف نظامى آگاه بود.<ref> تجارب الامم، ج ص 279.</ref> يك نمونه از شجاعت ابن عميد آن كه: در سال 344 هـ.ق «ابن ماكان» كه يكى از سرداران امير خراسان بود، وارد اصفهان شد. ابومنصور پسر ركن الدوله (كه ظاهرا اصفهان بود) شهر را ترك گفت و ابن ماكان خزائن شهر را به تاراج برد. در اين اوضاع و احوال ابن عميد، وزير ركن الدوله با همراهى قرامطه با ابن ماكان جنگيد او را زخمى نمود و با به اسارت گرفتن سردارانش در قلعه اى محبوس نمود و سپس وارد اصفهان شد. او به شدت جنگيد و شهر را بعد از پاكسازى به «ابومنصور بويه» تحويل داد.<ref>تاريخ اسلام، حوادث سال 331 تا 350، ص 219.
+
آن گاه که [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را برمى شمرد، از وى به عنوان دلیرى تمام عیار نام مى برد.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref> وقتى در نبردها حاضر مى شد چون شیرى شجاع بود و به آتش جنگ گرم نمى شد و کسى به گردش نمى رسید و پهلوانى را یارى مبارزه با او نبود. در عین حال قلبى آرام داشت و به هدف نظامى آگاه بود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۹.</ref> یک نمونه از شجاعت ابن عمید آن که: در سال ۳۴۴ هـ.ق «ابن ماکان» که یکى از سرداران امیر خراسان بود، وارد اصفهان شد. ابومنصور پسر رکن الدوله (که ظاهرا اصفهان بود) شهر را ترک گفت و ابن ماکان خزائن شهر را به تاراج برد. در این اوضاع و احوال ابن عمید، وزیر رکن الدوله با همراهى قرامطه با ابن ماکان جنگید او را زخمى نمود و با به اسارت گرفتن سردارانش در قلعه اى محبوس نمود و سپس وارد اصفهان شد. او به شدت جنگید و شهر را بعد از پاکسازى به «ابومنصور بویه» تحویل داد.<ref>تاریخ اسلام، حوادث سال ۳۳۱ تا ۳۵۰، ص ۲۱۹.
 
</ref>
 
</ref>
  
 
'''<I>سخاوت:</I>'''
 
'''<I>سخاوت:</I>'''
  
اگر چه ابى حيان توحيدى يك جلد كتاب كامل در نكوهش صاحب دين عباد و ابن عميد نگاشته است اما عمده آنچه را پيرامون ابن عميد نوشته، مى توان در دو چيز خلاصه كرد. يكى بخل او و ديگرى بى خبرى او از علوم. اما كتب فراوانى خلاف ادعاى او را لااقل پيرامون بهره او از علوم گوناگون ثابت مى كند و پيرامون سخاوت او همين بس كه وقتى متنى (اديب، حكيم و شاعر شهيد قرن چهارم هجرى) او را با قصيده اى كه سروده بود، مدح و ستايش نمود و ابن عميد سه هزار دينار به وى جايزه داد.<ref>الوافى بالوفيات، ج ص 382.</ref>
+
اگر چه ابى حیان توحیدى یک جلد کتاب کامل در نکوهش صاحب بن عباد و ابن عمید نگاشته است اما عمده آنچه را پیرامون ابن عمید نوشته، مى توان در دو چیز خلاصه کرد. یکى بخل او و دیگرى بى خبرى او از علوم. اما کتب فراوانى خلاف ادعاى او را لااقل پیرامون بهره او از علوم گوناگون ثابت مى کند و پیرامون سخاوت او همین بس که وقتى متنى (ادیب، حکیم و شاعر شهید قرن چهارم هجرى) او را با قصیده اى که سروده بود، مدح و ستایش نمود، ابن عمید سه هزار دینار به وى جایزه داد.<ref>الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۲.</ref>
  
'''<I>هيبت در دل لشكريان:</I>'''
+
'''<I>هیبت در دل لشکریان:</I>'''
  
اگر چه امير در دل لشكريان هيبتى نداشت و مجبور بود با ايشان مدارا كند و بسيارى از خطاها و اشتباهاتشان را ناديده بگيرد و ايشان نيز به اين روش عادت كرده بودند و هر روز خواسته هايشان افزايش مى يافت و از درآمد كشور فزونى مى گرفت، اما زمانى كه استاد رئيس ابن عميد رحمة الله عليه، وزارت ركن الدوله را پذيرفت ابتدا با لشكريان و دولتيان مدارايى اعجازگونه نمود و سپس امور را به درجه اعتدال رساند و از خود چنان هيبتى در دل سپاه و رعيت به جاى گذاشت كه كافى بود از روى نارضايتى گوشه چشمى برايشان بيندازد تا لرزه بر اندامشان بيفتد و بندبند بدنشان سست گردد و در نتيجه همين سياست مقتدرانه اوضاع به گونه اى آرام گرفت كه مى ديديم از ديوان خويش به سوى سراى سلطان مى رفت و جز منشيان ويژه كسى را (در بين راه) ملاقات نمى كرد و ساعتى نزد سلطان به حل و فصل امور مى پرداخت و اكثر روز را به دانش و اهل علم مشغول بود.<ref> تجارب الامم، ج صفحات 279 تا 281.
+
اگر چه امیر در دل لشکریان هیبتى نداشت و مجبور بود با ایشان مدارا کند و بسیارى از خطاها و اشتباهاتشان را نادیده بگیرد و ایشان نیز به این روش عادت کرده بودند و هر روز خواسته هایشان افزایش مى یافت و از درآمد کشور فزونى مى گرفت، اما زمانى که استاد رئیس ابن عمید رحمة الله علیه، وزارت رکن الدوله را پذیرفت ابتدا با لشکریان و دولتیان مدارایى اعجازگونه نمود و سپس امور را به درجه اعتدال رساند و از خود چنان هیبتى در دل سپاه و رعیت به جاى گذاشت که کافى بود از روى نارضایتى گوشه چشمى برایشان بیندازد تا لرزه بر اندامشان بیفتد و بندبند بدنشان سست گردد و در نتیجه همین سیاست مقتدرانه اوضاع به گونه اى آرام گرفت که مى دیدیم از دیوان خویش به سوى سراى سلطان مى رفت و جز منشیان ویژه کسى را (در بین راه) ملاقات نمى کرد و ساعتى نزد سلطان به حل و فصل امور مى پرداخت و اکثر روز را به دانش و اهل علم مشغول بود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، صفحات ۲۷۹ تا ۲۸۱.
 
</ref>
 
</ref>
  
 
'''<I>مراسم ملّى:</I>'''
 
'''<I>مراسم ملّى:</I>'''
  
ابن عميد از آن جا كه يك ايرانى بود، دست كم در برخى از مراسم ملى و سنتى ايرانيان همچون جشن مهرگان كه در روز هفتم از هفتمين ماه هر سال شمسى برپا مى شد و برخلاف زمان حاضر، درگذشته بين اقوام ايرانى عموميت داشت، شركت مى جست. البته اين گمان از مديحه اى كه يكى از شاعران آن زمان براى وى در روز مهرگان سروده است<ref>يتيمة الدهر، ج ص 163.</ref> حاصل حاضر مى شود.
+
ابن عمید از آن جا که یک ایرانى بود، دست کم در برخى از مراسم ملى و سنتى ایرانیان همچون جشن مهرگان که در روز هفتم از هفتمین ماه هر سال شمسى برپا مى شد و برخلاف زمان حاضر، درگذشته بین اقوام ایرانى عمومیت داشت، شرکت مى جست. البته این گمان از مدیحه اى که یکى از شاعران آن زمان براى وى در روز مهرگان سروده است<ref>یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.</ref> حاصل مى شود.
  
'''<I>يكى از عادات او:</I>'''
+
'''<I>یکى از عادات او:</I>'''
  
از جمله عادات ابن عميد آن بود كه وقتى يكى از مدعيان علم و ادب بر او وارد مى شد وزير مى خواست فهمش را بيازمايد نخست چيزى راجع به [[بغداد]] و جاحظ از او مى پرسيد. خود ابن عميد را كه «بزرگترين نويسنده ديوانى» است را جاحظ متأخر لقب داده اند.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 270.</ref>
+
از جمله عادات ابن عمید آن بود که وقتى یکى از مدعیان علم و ادب بر او وارد مى شد وزیر مى خواست فهمش را بیازماید نخست چیزى راجع به [[بغداد]] و جاحظ از او مى پرسید. خود ابن عمید را که «بزرگترین نویسنده دیوانى» است را جاحظ متأخر لقب داده اند.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref>
  
 
==استادان ابن عمید==
 
==استادان ابن عمید==
  
اين عالم سترگ، علوم و فنون خود را نزد اساتيد متعددى فراگرفت. من جمله: احمد بن ابى عبدالله برقى و احمد بن اسماعيل بن سمكة بن عبدالله كه وى را ابوعلى المجلى العربى از اهل [[قم]] مى نامند. ابن سمكة اهل فضل و ادب بود و كتابى تاريخى پيرامون خلفاء عباسى و دولت [[عباسيان]] تأليف نموده كه كتابى بى نظير است مشتمل بر ده هزار ورق. وى از راويان اخبار مى باشد و [[علامه حلى]] روايات او را به صورت مشروط مى پذيرد.<ref> رجال علامه، ص 16.</ref> علاوه بر اين دو تن شايد ابى جعفر خازن<ref>اخلاق الوزيرين، ص 364.</ref> و ابن ابى الثيات <ref>همان، ص 347.</ref> نيز در زمره اساتيد او باشند.
+
این عالم سترگ، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعددى فراگرفت. من جمله: [[احمد بن ابی عبدالله برقی|احمد بن ابى عبدالله برقى]] و احمد بن اسماعیل بن سمکة بن عبدالله که وى را ابوعلى المجلى العربى از اهل قم مى نامند. ابن سمکة اهل فضل و ادب بود و کتابى تاریخى پیرامون خلفاء عباسى و دولت [[عباسیان]] تألیف نموده که کتابى بى نظیر است مشتمل بر ده هزار ورق. وى از راویان اخبار مى باشد و [[علامه حلى]] روایات او را به صورت مشروط مى پذیرد.<ref> رجال علامه، ص ۱۶.</ref> علاوه بر این دو تن شاید ابى جعفر خازن<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۶۴.</ref> و ابن ابى الثیات<ref>همان، ص ۳۴۷.</ref> نیز در زمره اساتید او باشند.
  
 
==شاگردان وی==
 
==شاگردان وی==
  
گروهى از دانش پژوهان كه طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضرش گرد آمدند و احدى از ايشان از اين كه استاد را در علمى كه از او مى آموزد، بزرگ بشمارد خوددارى نمى كرد و از آن كه بگويد مانند او را نديده، امتناع نمى ورزيد. تجارب الامم، ج ص 278.اما متأسفانه گويا تاريخ نام شاگردان وى را ثبت نكرده است مگر دو تن از ايشان را، يكى صاحب بن عباد و ديگرى عضدالدوله. عضدالدوله بزگترين فرمانروان قرن چهارم است :<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 152.
+
گروهى از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضرش گرد آمدند و احدى از ایشان از این که استاد را در علمى که از او مى آموزد، بزرگ بشمارد خوددارى نمى کرد و از آن که بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمى ورزید. (تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸) اما متأسفانه گویا تاریخ نام شاگردان وى را ثبت نکرده است مگر دو تن از ایشان را، یکى [[صاحب بن عباد]] و دیگرى عضدالدوله. عضدالدوله بزگترین فرمانروان قرن چهارم است.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۵۲.
</ref> زمانى كه ابن عميد به فارس رفت انواع سياست هاى استوار و فن جهاندارى كه والاترين فنون است به او آموخت و عضدالدوله نيز به تعليم و القاء او گوش فراداد و دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عميد استاد من است و هميشه او را استاد يا «استاذ الرئيس» خطاب مى كرد.<ref>تجارب الامم، ج ص 278.</ref>
+
</ref> زمانى که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاست هاى استوار و فن جهاندارى که والاترین فنون است به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم و القاء او گوش فراداد و دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا «استاذ الرئیس» خطاب مى کرد.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
  
برجسته ترين شاگردان ابن عميد، صاحب بن عباد مى باشد. او با آن همه جلالت آفاقى كه داشت از اتباع ابن عميد بوده بلكه موافق عقيده بعضى، اين كه او را «صاحب» ناميده اند به جهت مصاحبت او با ابن عميد بوده است. او استاد خويش را بسيار تعظيم مى نمود تا جايى كه وقتى از شهر [[بغداد]] كه گويا در آن زمان از زيباترين شهرهاى جهان به شمار مى رفت، بازگشت در پاسخ استاد خويش كه پرسيد: بغداد را چگونه يافتى؟ گفت: بغداد در ميان بلاد مانند «استاد است در ميان عباد».<ref> ريحانةالادب، ج ص 126.</ref>
+
برجسته ترین شاگردان ابن عمید، صاحب بن عباد مى باشد. او با آن همه جلالت آفاقى که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه موافق عقیده بعضى، این که او را «صاحب» نامیده اند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم مى نمود تا جایى که وقتى از شهر بغداد که گویا در آن زمان از زیباترین شهرهاى جهان به شمار مى رفت، بازگشت در پاسخ استاد خویش که پرسید: بغداد را چگونه یافتى؟ گفت: بغداد در میان بلاد مانند «استاد است در میان عباد».<ref> ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref>
  
با توجه به اين كه صاحب بن عباد از مشاهير [[شيعه]] مى باشد و خدماتى را به عالم تشيع ارائه نموده است به پاس خدماتش مختصرى از شرح حال و زندگينامه او را مى آوريم: نامش اسماعيل، كنيه اش ابوالقاسم، ملقب به «صاحب» و «كافى القاة». در سال 324يا 326 هـ.ق در اصطخر فارس يا ياطاقان از توابع طالقانِ قزوين متولد گرديد. وى علوم خود را نزد ابى‌الحسين بن فارس و ابى الفضل بن عميد فراگرفت و به مرتبه اى از علوم و ادبيات رسيد كه او را يكى از كاتبان چهارگانه جهان برشمرده اند.  
+
با توجه به این که صاحب بن عباد از مشاهیر [[شیعه]] مى باشد و خدماتى را به عالم تشیع ارائه نموده است به پاس خدماتش مختصرى از شرح حال و زندگینامه او را مى آوریم: نامش اسماعیل، کنیه اش ابوالقاسم، ملقب به «صاحب» و «کافى القضاة». در سال ۳۲۴یا ۳۲۶ هـ.ق در اصطخر فارس یا یاطاقان از توابع طالقانِ قزوین متولد گردید. وى علوم خود را نزد ابى‌الحسین بن فارس و ابى الفضل بن عمید فراگرفت و به مرتبه اى از علوم و ادبیات رسید که او را یکى از کاتبان چهارگانه جهان برشمرده اند.  
  
صاحب بن عباد مى خواست در علوم از استاد خويش ابن عميد پيروى كند او در برخى از علوم همچون علوم دينى توانست به خواست خود جامه عمل بپوشاند. اما در علوم فلسفى موفق نگرديد و نيز همانند استاد خويش داراى تأليفات فراوانى بود.<ref>اعيان الشيعه، ج از صفحات 329 تا 332.</ref> او با تمام توان ابن عميد را ستايش مى كرد.<ref> يتيمةالدهر، ج ص 161.</ref>
+
صاحب بن عباد مى خواست در علوم از استاد خویش ابن عمید پیروى کند، او در برخى از علوم همچون علوم دینى توانست به خواست خود جامه عمل بپوشاند. اما در علوم فلسفى موفق نگردید و نیز همانند استاد خویش داراى تألیفات فراوانى بود.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، از صفحات ۳۲۹ تا ۳۳۲.</ref> او با تمام توان ابن عمید را ستایش مى کرد.<ref> یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۱.</ref>
  
صاحب بن عباد ابتدا از كاتبان كم‌اهميت و خادم ابوالفضل بن عميد بود. اما به واسطه علاقه اى كه ابن عميد به صاحب يكديگر داشتند كم‌كم كار صاحب بالا گرفت تا اين كه ابن عميد او در سن 21 سالگى منشى و مبرى مؤيدالدوله پسر امير خود يعنى ركن الدوله قرار داد.<ref> [[اعيان الشيعه]]، ج ص 339.</ref> بعد از [[مرگ]] ابن عميد و وزارت تقريباً 6 ساله پسر او در حوالى سال‌هاى 366 مؤيدالدوله صاحب بن عباد را به وزارت برگزيد.<ref> همان، برداشت از ص 341 و 342.</ref> صاحب با تمام علاقه اى كه به خاندان عميد داشت، بعد از وفات ابن عميد و وقايعى كه بين او و پسر ابن عميد رخ داد، اين علاقه و دوستى از بين رفت تا جايى كه از هر سخنى كه مربوط به آل عميد مى شد، طفره مى رفت.<ref>همان، ص 341.</ref>
+
صاحب بن عباد ابتدا از کاتبان کم‌اهمیت و خادم ابوالفضل بن عمید بود. اما به واسطه علاقه اى که ابن عمید به صاحب یکدیگر داشتند کم‌کم کار صاحب بالا گرفت تا این که ابن عمید او را در سن ۲۱ سالگى منشى و مبرى مؤیدالدوله پسر امیر خود یعنى رکن الدوله قرار داد.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۹.</ref> بعد از مرگ ابن عمید و وزارت تقریباً ۶ ساله پسر او در حوالى سال‌هاى ۳۶۶ مؤیدالدوله صاحب بن عباد را به وزارت برگزید.<ref> همان، برداشت از ص ۳۴۱ و ۳۴۲.</ref> صاحب با تمام علاقه اى که به خاندان عمید داشت، بعد از وفات ابن عمید و وقایعى که بین او و پسر ابن عمید رخ داد، این علاقه و دوستى از بین رفت تا جایى که از هر سخنى که مربوط به آل عمید مى شد، طفره مى رفت.<ref>همان، ص ۳۴۱.</ref>
  
آورده اند كه نوح بن نصر سامانى از صاحب بن عباد درخواست كرد او ارتش را بپذيرد. از عذرهايى كه صاحب آورد آن بود كه حمل دارائيش بسيار دشوار است. از جمله كتابخانه اى بيش از صد شتر بار، فهرست كتابخانه صاحب ده مجلد بود.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 204.
+
آورده اند که نوح بن نصر سامانى از صاحب بن عباد درخواست کرد او ارتش را بپذیرد. از عذرهایى که صاحب آورد آن بود که حمل دارائیش بسیار دشوار است. از جمله کتابخانه اى بیش از صد شتر بار، فهرست کتابخانه صاحب ده مجلد بود.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۰۴.
 
</ref>
 
</ref>
  
از عادات صاحب، مسجع سخن گفتن بود كه البته بايد اعتراف نمود كه در اين وادى سخت چيره دست بود. ابى حيان توحيدى به نقل از ابن عميد چنين آورده است: «صاحب روزى از رى به اصفهان مى رفت، وسط روز در قصبه اى بزرگ كه بين راه بود، توقف نكرد تا به دهى مخروبه و با آبى شور رسيد؛ به نام نوبهار. آنجا توقف كرد، فقط براى آن كه بنويسد: مى نويسم نامه را از نوبهار روز شنبه موقع نصف النهار<ref>همان، ج ص 273.</ref> اين اديب برجسته سردار لشكريان نيز بود.<ref>همان، ج ص 113.</ref>
+
از عادات صاحب، مسجع سخن گفتن بود که البته باید اعتراف نمود که در این وادى سخت چیره دست بود. ابى حیان توحیدى به نقل از ابن عمید چنین آورده است: «صاحب روزى از رى به اصفهان مى رفت، وسط روز در قصبه اى بزرگ که بین راه بود، توقف نکرد تا به دهى مخروبه و با آبى شور رسید؛ به نام نوبهار. آنجا توقف کرد، فقط براى آن که بنویسد: مى نویسم نامه را از نوبهار روز شنبه موقع نصف النهار<ref>همان، ج ۱، ص ۲۷۳.</ref> این ادیب برجسته سردار لشکریان نیز بود.<ref>همان، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref>
شأن صاحب بن عباد به جايى رسيد كه شريف رضى (متولد 359 متوفى) 406 در حياتش و در سوگش او را ستايش نمود.<ref> تاريخ الشيعه، ص 213.</ref> بالاخره صاحب در سال 385 در شهر رى ديده از جهان فروبست.<ref>اعيان الشيعه، ج ص 329.</ref>
+
شأن صاحب بن عباد به جایى رسید که [[سید رضی|شریف رضى]] (متولد ۳۵۹، متوفى ۴۰۶) در حیاتش و در سوگش او را ستایش نمود.<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۱۳.</ref> بالاخره صاحب در سال ۳۸۵ در شهر رى دیده از جهان فروبست.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۲۹.</ref>
  
پس از مرگ صاحب، تشييعى باشكوه از او به عمل آمد، فخرالدوله و همه بزرگان مملكت با لباس عزا در كنار جنازه اش حاضر شدند و با خروج تابوت مردم يك صدا خروش بركشيدند و به خاك افتادند، شاه جلو جنازه حركت كرد و چند روز به عزا نشست.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 360.</ref> دو كتابى كه از وى به جا مانده است به نام‌هاى «ابانه عم مذهب اهل العدل» و «فرق بين ظاد و ظاء» مشهور است.
+
پس از مرگ صاحب، [[تشییع جنازه|تشییعى]] باشکوه از او به عمل آمد، فخرالدوله و همه بزرگان مملکت با لباس عزا در کنار جنازه اش حاضر شدند و با خروج تابوت مردم یک صدا خروش برکشیدند و به خاک افتادند، شاه جلو جنازه حرکت کرد و چند روز به عزا نشست.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۳۶۰.</ref> دو کتابى که از وى به جا مانده است به نام‌هاى «ابانه عم مذهب اهل العدل» و «فرق بین ضاد و ظاء» مشهور است.
  
==همنشينان ابن عميد==
+
==همنشینان ابن عمید==
  
علماء و دانشمندان متعددى با ابن عميد همنشينى و مجالست داشتند من جمله: ابى العلاء السروى، ابى الحسن العلوى العباسى و ابن خلا و قاضى، ابن سمكه قمى، ابى الحسين بن فارس و ابى محمد بن هندو كه در حضر همنشين او بودند و در سفر با او مكاتبه داشتند.<ref> يتيمةالدهر، ج ص 164.</ref>
+
علماء و دانشمندان متعددى با ابن عمید همنشینى و مجالست داشتند من جمله: ابى العلاء السروى، ابى الحسن العلوى العباسى و ابن خلا و قاضى، ابن سمکه قمى، ابى الحسین بن فارس و ابى محمد بن هندو که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.<ref> یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref>
  
 
==فرزندان محمد ابن عمید==
 
==فرزندان محمد ابن عمید==
  
تا آنجا كه نگارنده بدست آورده است ابن عميد دست كم داراى دو فرزند پسر بود يكى به نام على و با كنيه ابوالفتح و ملقب به «ذواكفايتين» و ديگرى ابوالقاسم كه قبل از تولد ابوالفتح وفات يافت.<ref> اخلاق الوزيرين، ص 387.</ref>
+
تا آنجا که نگارنده بدست آورده است ابن عمید دست کم داراى دو فرزند پسر بود یکى به نام على و با کنیه ابوالفتح و ملقب به «ذوالکفایتین» و دیگرى ابوالقاسم که قبل از تولد ابوالفتح وفات یافت.<ref> اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref>
 
 
ابوالفتح سال 337 در شهر رى تولد يافت. او در خدمت علما و استادانى كه در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصيل علوم پرداخت و مانند پدر در كتابت استادى داشت و شاعرى خوش قريحه بود، در سال 359 هـ.ق كه ابوالفضل ابن عميد به دفع حَسَنويه كُرد مأمور شد، همراه پدر بود.<ref>دائرةالمعارف تشيع، ج 1، ص 353.</ref>
 
  
و پدر فرماندهى سپاه را به عهده گرفت تا آن كه با حسنويه بر سر مالى مصالحه كرد و به سوى رى براى خدمتگزارى ركن الدوله بازگشت.<ref>الكامل فى التاريخ، ج ص 606.</ref> ابوالفتح را كه در اين هنگام جوانى 21 ساله بود،<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 111.</ref> ركن الدوله به وزارت برگزيد و بر جاى پدر نشست.
+
ابوالفتح سال ۳۳۷ در شهر رى تولد یافت. او در خدمت علما و استادانى که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادى داشت و شاعرى خوش قریحه بود، در سال ۳۵۹ هـ.ق که ابوالفضل ابن عمید به دفع حَسَنویه کرد مأمور شد، همراه پدر بود.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۳.</ref> و پدر فرماندهى سپاه را به عهده گرفت تا آن که با حسنویه بر سر مالى مصالحه کرد و به سوى رى براى خدمتگزارى رکن الدوله بازگشت.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref> ابوالفتح را که در این هنگام جوانى ۲۱ ساله بود،<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۱۱.</ref> رکن الدوله به وزارت برگزید و بر جاى پدر نشست.
  
ابوالفتح با اشراف ديلم رفت و آمد مى كرد و مى كوشيد با خلعت و هدايا نظرشان را جلب كند و به بازى و شكار و مهمانى صحرا دعوتشان مى كرد، البته ابن عميد با روش او مخالف بود.<ref>همان، ج ص 131.</ref>
+
ابوالفتح با اشراف دیلم رفت و آمد مى کرد و مى کوشید با خلعت و هدایا نظرشان را جلب کند و به بازى و شکار و مهمانى صحرا دعوتشان مى کرد، البته ابن عمید با روش او مخالف بود.<ref>همان، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>
  
در آخرين سفر ابن عميد كه ابوالفتح پدر را همراهى مى كرد، او كه جوانى كه سن و سال و شاداب بود، به مقتضاى سن، اسباب امر و نهى او را به بدرفتارى كشاند و چيزهايى از او سر زد كه باعث خشم پدر شد، تا آنجا كه ابن عميد؛ پدر ابوالفتح هنگام [[مرگ]] گفت: چيزى جز فرزندم مرا نكشت و بر خاندان عميد از چيزى كه آن را نابود كند نمى ترسم مگر از اين فرزندم.<ref>الكامل فى التاريخ، ج ص 606.</ref>
+
در آخرین سفر ابن عمید که ابوالفتح پدر را همراهى مى کرد، او که جوانى کم سن و سال و شاداب بود، به مقتضاى سن، اسباب امر و نهى او را به بدرفتارى کشاند و چیزهایى از او سر زد که باعث خشم پدر شد، تا آنجا که ابن عمید؛ پدر ابوالفتح هنگام مرگ گفت: چیزى جز فرزندم مرا نکشت و بر خاندان عمید از چیزى که آن را نابود کند نمى ترسم مگر از این فرزندم.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref>
  
در سال 366 هـ.ق كه مؤيدالدوله فرزند ركن الدوله به حكومت رسيد ابوالفتح را از وزارت عزل نمود، وى در همين سال در سن 29 سالگى در زير شكنجه يكى از فرمانروايان جان سپرد.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 140.</ref> و با مرگ او خاندان عميد برافتاد.<ref>دائرةالمعارف تشيع، ج ص 353.</ref>
+
در سال ۳۶۶ هـ.ق که مؤیدالدوله فرزند رکن الدوله به حکومت رسید ابوالفتح را از وزارت عزل نمود، وى در همین سال در سن ۲۹ سالگى در زیر شکنجه یکى از فرمانروایان جان سپرد.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۴۰.</ref> و با مرگ او خاندان عمید برافتاد.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۳.</ref>
  
==بيمارى و وفات ابن عميد==
+
==بیمارى و وفات ابن عمید==
  
ابن عميد در تمامى عمر خود مبتلاى دو دشمن قوى داخلى قولنج و نِقرِس بود.<ref> ريحانةالادب، ج ص 606-605.</ref> و به علت نقرس شديد قادر به سوارى كردن نبود و به همين علت بر عمارى (تخت روان) مى نشست.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ص 131.</ref>
+
ابن عمید در تمامى عمر خود مبتلاى دو دشمن قوى داخلى قولنج و نِقرِس بود.<ref> ریحانةالادب، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.</ref> و به علت نقرس شدید قادر به سوارى کردن نبود و به همین علت بر عمارى (تخت روان) مى نشست.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>
در [[محرم]] سال 359 هـ.ق ركن الدوله وزير خود ابوالفضل بن العميد را با لشكرى انبوه و مجهز به سوى سرزمين يكى از شورشيان كرد به نام حسنوية بن حسين فرستاد تا او را كه ايجاد اختشاش نموده بود، سركوب نمايد. اما در بين راه بيمارى ابن عميد (رفتارهاى ناشايست فرزندش) شدت يافت. زمانى كه به حمدان رسيدند (ظاهراً معرب همدان) شمع وجودش بى فروغ گشت و چشم از جهان فروبست.<ref>الكامل فى التاريخ، ج ص 606-605.</ref> با مرگ اين عالِم در عالم فضل و دانش شكافى پديد آمد كه چيزى آن را نپوشاند. عمر «ابن عميد» در هنگام مرگ كمى از 60 سال بيشتر بود كه 24 سال از آن را به وزارت گذرانده بود.<ref> همان، ج ص 606.</ref>
+
در [[ماه محرم|محرم]] سال ۳۵۹ هـ.ق رکن الدوله وزیر خود ابوالفضل بن العمید را با لشکرى انبوه و مجهز به سوى سرزمین یکى از شورشیان کرد به نام حسنویة بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اغتشاش نموده بود، سرکوب نماید. اما در بین راه بیمارى ابن عمید (رفتارهاى ناشایست فرزندش) شدت یافت. زمانى که به حمدان رسیدند (ظاهراً معرب همدان) شمع وجودش بى فروغ گشت و چشم از جهان فروبست.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.</ref> با مرگ این عالِم در عالم فضل و دانش شکافى پدید آمد که چیزى آن را نپوشاند. عمر «ابن عمید» در هنگام مرگ کمى از ۶۰ سال بیشتر بود که ۲۴ سال از آن را به وزارت گذرانده بود.<ref> همان، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref>
  
در مورد سال وفات وى سال 360 هـ.ق نيز مطرح كرده اند.<ref>[[اعيان الشيعه]]، ج ص 140.</ref> همچنين پاره اى از نويسندگان، رى يا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عميد نام برده اند.<ref>ريحانةالادب، ج ص 126.</ref> اما با توجه به مدارك قابل اعتمادتر به نظر مى رسد كه وفات وى در همدان واقع شده است.
+
در مورد سال وفات وى سال ۳۶۰ هـ.ق نیز مطرح کرده اند.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۱۴۰.</ref> همچنین پاره اى از نویسندگان، رى یا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عمید نام برده اند.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> اما با توجه به مدارک قابل اعتمادتر به نظر مى رسد که وفات وى در همدان واقع شده است.
  
 
==آثارمحمد ابن عمید==
 
==آثارمحمد ابن عمید==
  
آثار به جا مانده از ابن عميد را چنين گفته اند: تاريخ، ديوان الرسائل والمذهب فى البلاغات<ref> وزيران ايرانى از بزرگمهر تا اميركبير، ص 125.</ref> و كتاب الخلق والخلق (يا الخلق والمخلق) كه هنوز در مسؤدة و چرك‌نويس بوده كه مرگش فرا رسيد.<ref>اخلاق الوزيرين، ص 328.</ref>
+
آثار به جا مانده از ابن عمید را چنین گفته اند: تاریخ، دیوان الرسائل والمذهب فى البلاغات<ref> وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.</ref> و کتاب الخلق والخلق (یا الخلق والمخلق) که هنوز در مسؤدة و چرک‌نویس بوده که مرگش فرا رسید.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.</ref>
  
 
'''مواعظ'''
 
'''مواعظ'''
  
وى سخنان حكمت آميز را مكرر در مجالس بر زبان مى آورد كه برخى از آنان به عنوان حسن ختام ذيلا آورده مى شود:
+
وى سخنان حکمت آمیز را مکرر در مجالس بر زبان مى آورد که برخى از آنان به عنوان حسن ختام ذیلا آورده مى شود:
  
*«دانش پژوهان فروتن علم و حكمت بيشترين بهره ها را از اين دو مى برند، همان گونه كه زمين پست بيشترين آب را مى نوشد».
+
*«دانش پژوهان فروتن علم و حکمت بیشترین بهره ها را از این دو مى برند، همان گونه که زمین پست بیشترین آب را مى نوشد».
  
*«همانا خداوند به هر آفريده اى ضدش را افزود تا دلالت كند وحدت تنها از آن اوست».
+
*«همانا خداوند به هر آفریده اى ضدش را افزود تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست».
  
*«بزرگوارى خدا از حكمتش نمى كاهد و از اين رو هر دعايى را اجابت نمى كند».<ref>همان، ص 388.</ref>
+
*«بزرگوارى خدا از حکمتش نمى کاهد و از این رو هر دعایى را اجابت نمى کند».<ref>همان، ص ۳۸۸.</ref>
  
*«چگونه از دوستت كه داراى طبايع چهارگانه است، توقع يك نوع رفتار را دارى».<ref> همان، ص 390.</ref>
+
*«چگونه از دوستت که داراى طبایع چهارگانه است، توقع یک نوع رفتار را دارى».<ref> همان، ص ۳۹۰.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
   
 
   
==منابع==
+
==منبع==
ستارگان حرم، جلد 3/ نویسنده: محمدمهدى حرزاده
+
[[ستارگان حرم]]، جلد 3/ نویسنده: محمدمهدى حرزاده
  
 
[[رده:علمای قرن چهارم]]
 
[[رده:علمای قرن چهارم]]

نسخهٔ ‏۲۰ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۰۳

ولادت

از آنجا که عمر ابن عمید را در هنگام وفات کمى بیش از ۶۰ سال ثبت کرده است[۱] و سال وفات او را بسیارى اوایل ۳۶۰ هـ یا ۳۵۹ هـ گفته اند، بنابراین معلوم مى شود محمد در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ هـ.ق پا به عرصه جهان گذاشته است.

روزگار کودکى و نوجوانى و حتى جوانى را در شهر رى منطقه جبال و فارس پشت سر گذاشت و مدارج علم و دانش را طى نمود و هر روز بر فضل و دانشش افزود[۲] تا این که در زمره دانشمندان عصر خویش قرار گرفت.

نیاکان محمدابن عمید

نام پدر وى را بیشتر، «حسین» دانسته اند و برخى چون ابن داود حلى، نامش را «حسن» پنداشته اند که به نظر مى رسد صحیح نباشد. کنیه وى (عمید) ابوعبدالله و لقب او کله بوده است.[۳] از این لقب برمى آید احتمالاً وى داراى قدى کوتاه بوده است. در این که آیا کلمه «عمید» لقب او یا نام پدرش بوده است، در منابع تاریخى تردید دیده مى شود. آنچه صحیح به نظر مى رسد این است که عمید لقب حسین بوده است که اهل خراسان (ایران) آن را براى احترام و تکریم اکابر بکار مى بردند. شاید هم نزد ایشان فقط لقب کاتبان و منشیان بوده است.[۴]

پدر ابن عمید در سال ۲۷۵ هـ.ق متولد شد.[۵] اصالتاً اهل قم بود[۶] و در دوران زندگى به تحصیل علم پرداخت. وى جز کاتبان به شمار مى آمد چنان که ثعالبى مى گوید: ابن عمید فن کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسین بن محمد» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگى از فن کتابت قرار داشت و رساله هاى او در خراسان (ایوان) مدون گشته بود.

ابواسحاق صابى در کتاب خود «تاجى» پا را فراگذاشته و مهارت پدر ابن عمید را با ابن عمید مقایسه نموده و مى گوید: رسائل ابن عبدالله در بلاغت کمتر از رسائل پسرش ابوالفضل نیست. اگر چه ثعالبى این سخن صابى را نمى پذیرد و آن را ستمى بزرگ در حق ابن عمید مى شمارد[۷] اما نفس بیان این مطلب از شخصیتى چون صابى که برخى او را از کاتبان چهارگانه جهان شمرده اند، نشانگر مقام و موقعیت علمى پدر ابن عمید است و همین علم و فضل بود که یکبار در زمانى که لشکر «ماکان بن کاکى» شکست خورد و او در بین لشکریان بود و اسیر شد، از بند اسارت نجاتش داد و علاوه بر آن سبب منزلت یافتن او نزد سلطان فاتح شد.

بعد از جریان دیوان رسائل نوح بن نصر را به عهده گرفت و ملقب به لقب شیخ گردید.[۸] برخى از کتب، چون دائرة المعارف تشیع و تمدن اسلامى در قرن چهارم وى را صاحب منصب وزارت نیز شمرده اند و برخى دیگر وى را «قوّاد» یعنى سردار سپاه نامیده اند.[۹] پدر ابن عمید در سال ۳۳۶ هـ.ق[۱۰] در سن ۶۱ سالگى بدرود حیات گفت.

روزگار ابن عمید

وى در قرن چهارم هجرى مى زیسته و این قرن از جهانى با قرون دیگر متمایز است. از جمله: گسترش تشیع در آن عهد و اوجگیرى فن کتابت و به عبارت دیگر «ترسل» از ویژگی‌هاى آن روزگار است.

«رسائل (نامه و مکتوبات) قرن چهرم هجرى دقیق ترین نمونه شکوفایى هنر اسلامى است که روى نفیس ترین ماده هنرى یعنى کلمه پیاده شده است به طوری که حتى اگر کارهاى دستى ظریف دیگرى از قبیل مصنوعات شیشه اى و معدنى که از آن قرن به جا مانده است، وجود نداشت باز هم مى توانستیم از روى همین رسائل - که نشانه تسلط به فن بیان به سبک دشوار و بازى با الفاظ است - هنرمندى و هنرشناسى لطافت ذوق مسلمین قرن چهارم را ملاحظه کنیم. تصادفى نیست که بسیارى از وزراى آن زمان اساتید سرشناس ادب و قلم و داراى رسائل ارزشمند بوده اند که به صورت کتاب براى عموم گردآورى شده است. از آن جمله اند، ابن العمید و صاحب بن عباد».[۱۱]

گسترش تشیع در قرن چهارم، معلول عوامل متعددى بود. از آن جمله تشکیل چهار دولت شیعى که در مصر توسط فاطمیان در عراق و ایران توسط آل بویه، در سوریه توسط دولت حمدانیان شیعى و در یمن توسط زیدی‌ها تأسیس شد و اگر قرمطى را نیز شیعه غالى بدانیم، باید این رقم را به پنج افزایش دهیم.[۱۲]

با توجه به نقش سلسله آل بویه در ترویج تشیع و این که ابن عمید وزارت برخى از ایشان را به عهده داشته است سزاوار است با این سلسله آشنایى بیشترى پیدا کنیم.

آل بویه

سرزمین اصلى آل بویه «دیلم و مازندران» بود.[۱۳] آغاز حکومتشان از سال ۳۲۱ در شیراز و پایان آن سال (۴۴۷ کمى بیش از یک قرن) است. اولین پادشاه این سلسله سه برادر بودند:

  • ۱. عمادالدوله (على بن بویه متوفى ۳۳۸)؛
  • ۲. معزالدوله (احمد بن بویه متوفى ۳۵۶)؛
  • ۳. رکن الدوله (حسن بن بویه متوفى ۳۶۶).

و آخرین پادشاه ایشان «ملک الرحیم» نام داشت. اگر چه سلطنت ایشان از شیراز آغاز شد، اما به تدریج در ایوان و عراق و ملکه شهرهاى بنى عباس نفوذ کردند.[۱۴] در سال ۳۳۴ معزالدوله وارد بغداد شد و بر خلیفه، مستولى گشت. قدرت او در بغداد به اندازه اى بود که موفق گردید خلیفه وقت «المستکفى بالله» را عزل و به جاى او «المطیع لله» را نصب کند.[۱۵]

در تشیع آل بویه تردیدى نیست و این را منابع تاریخى نشان مى دهد. اما در دو مسأله تردید هست. یکى آن که تا چه اندازه مذهب در تصمیم گیری‌هاى سیاسى ایشان مؤثر بود. دوم آن که تشیع آن‌ها از چه نوعى بوده است؟

درباره مسأله نخست باید گفت: اصولاً آن‌ها در برابر اکثریت سنى تحت سلطه خود نمى توانستند موضع (خصمانه) صریحى داشته باشند، بسیار محتاط عمل مى کردند و نتیجه این برخورد علاوه بر حفظ حکومت‌شان، گسترش اندیشه هاى شیعى در عراق و ایران.[۱۶] درباره مسأله دوم باید گفت: گرچه خاستگاه تشیع آنان طبرستان بود که به طور اصولى در اختیار علویان زیدى قرار داشت، بسیارى از مورخین، ایشان را شیعه امامى دانسته اند. همچون: عبدالجلیل رازى، مستوفى و از محققان جدید آرى بدى و فراى، مونتگرى و امت، اشیولر و دکتر کامل شیبى.[۱۷]

در کتاب تاریخ الشیعه مى خوانیم: ایام آل بویه، همه اش روزگار تلاش و ترویج مذهب اهل بیت علیهم‌السلام بود و هر راهى را براى نصرت این مذهب و اعلاء مقام و مرتبت عترت پیامبر صلی الله علیه و آله مى پیمودند.[۱۸] بویهیان روز غدیر را آشکارا تقدیس مى کردند و چنان عید مى گرفتند که در هیچ عید دیگرى چنین نمى کردند[۱۹] و روز عاشورا را روز حزن و ماتم قرار مى دادند.[۲۰] تا جایى که در سال ۳۵۲ از طرف معزالدوله شیعیان در بغداد چنان مراسم عزادارى برگزار نمودند که به علت فراوانى جمعیت شیعه در آن دوره و شرکت آنان در این مراسم اهل سنت نتوانست در برابر آن بایستند.[۲۱]

«عضدالدوله بویهى با لشکریان در مشهد علوى (نجف) یک سال اقامت گزید و بارگاهى باعظمت براى آن قبر مطهر بنا نهاد. ایشان براى ضرایع کریمه، ابنیه استوار و گنبدهاى رفیع برپا داشته اند. آل بویه تا زنده بودند پیوسته به زیارت مشاهد مشرفه مى شتافتند و پس از مرگ، پیکرهایشان را به آن جا منتقل مى کردند. ایشان شیعیان را در مشاهد مشرفه اسکان دادند و مستمرى ها و عطایایى برایشان قرار دادند».[۲۲] کتیبه اى که از سال ۳۶۳ از وى بر تخت جمشید مانده، مشتمل برنامه دوازده امام علیهم‌السلام است.[۲۳]

آورده اند: مرجع تقلید رکن الدوله ابن جنید از فقهاى امامیه بوده است.[۲۴] وجود علماى بزرگى چون شیخ صدوق (م ۳۸۱)، شیخ مفید (۴۱۳-۳۳۸)، سید مرتضى (۴۳۶-۳۵۵)، شیخ طوسى (۴۶۰-۳۸۵) و شریف رضى (۴۰۶-۳۵۹) که از ستون‌هاى عالم تشیع بودند در این قرن، خود گواه گسترش فوق‌العاده تشیع امامى در عهد آل‌ بویه است. البته وجود این افتخارات به معناى عدالت کامل ایشان در حکمرانى نیست. اکنون به شرح حال ابن عمید که او را ستون سلطنت آل بویه نامیده اند، مى پردازیم.[۲۵]

مذهب محمدابن عمید

همان گونه که گفتیم نام وى محمد و نام پدرش حسین و نام نیاى او همچون خودش «محمد» مى باشد. کنیه وى ابوالفضل بود[۲۶] و از آنجا که پدرش ملقب به عمید بوده است او را چه در عصر خود چه در کتب تاریخى به نام ابن عمید مى شناسیم. او به القاب دیگرى نیز ملقب بوده است مانند: جاحظ ثانى، جاجظ اخیر و از همه مهم‌تر استاد و رئیس[۲۷] که لقب استاد آن زمان در مشرق زمین به وزراء اطلاق مى شد.[۲۸]

اولین سؤالى که در این مقاله جاى طرح و پاسخ دارد پرسش از مذهب ابن عمید مى باشد. آیا وى از اهل تسنن بود که اکثریت جامعه آن روز را تشکیل مى دادند یا از شیعیان؟ قرائن بسیارى وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم شیعى مذهب بود. از جمله قمى بودن وى یکى از این قراین است. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامى بوده است مى توان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامى بوده است. قمى بودن وى از لابه‌لاى مطالب تاریخى بدست مى آید به عنوان مثال: ابى حیان توحیدى که از مخالفین ابن عمید مى باشد، در کتاب خود آن‌گاه که در صدد نکوهش ابن عمید برمى آید، از ابوطالب جراحى کاتب، نامه اى را نقل مى کند که در آن خطاب به ابن عمید مى نویسد: «گویا گمان کرده اى ما از حال خانه تو در قم پرسش نکرده ایم و به آن واقف نیستیم»؟![۲۹] و در جاى دیگر از جرجانى نقل مى کند که او مى گفت: «ابن عمید مردى را که به شهرش قم دشنام داده بود، مجازات نمود»[۳۰] که اگر این مخالف سرسخت ابن عمید خبر مجازات را هم غیرواقعى نقل کرده باشد، باز قمى بودن ابن عمید از این داستان آشکار مى شود و از این‌ها گذشته همچنان که در آغاز گفتیم ثعالبى تصریح مى کند، پدر ابن عمید اصالتاً قمى است و دائرة المعارف تشیع مى نویسد: خاندان عمید اصلاً از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بوده اند.[۳۱]

از دیگر شواهد تشیع او این که در مجلسى که او حضور داشت گویندگان گرد مى آمدند و پیرامون «دوستى على علیه‌السلام» گفتگو مى کردند.[۳۲] گذشته از این موارد چند مطلب دیگر تشیع وى را تأیید مى کند. یکى آن که صاحب اعیان‌ الشیعه نام وى را در کتاب شریف خود ذکر نموده و اگر چه شرح حالى براى او غیر از آن چه در ضمن شرح حال صاحب بن عباد آورده است ذکر نکرده لکن ظاهر همین ذکر نام نشانگر آن است که وى را از اعیان شیعه شمرده است و دوم آن که نام خود او، پدر و جدش از نام‌هایى است که مى تواند معرف شیعه بودن شخص باشد.

محل زندگى ابن عمید

در مورد محل تولد او مدرکى در دست نیست اما پیرامون محل زندگى وى باید گفت: ظاهراً در قم خانه اى داشت و ایام زندگى خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستان‌هاى فارس، جبل و شهر رى سپرى کرده است (یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰). و گویا زمانى را نیز در شهر اصفهان اقامت داشته است(همان، ج ۳، ص ۱۶۱).

شغل محمد ابن عمید

بعد از آن که ابى على قمى وزیر رکن الدوله از دنیا رفت، ابن عمید در سال ۳۲۸ هـ.ق به جاى او نشست و کرسى وزارت آل بویه را اشغال کرد.[۳۳] اما از آن جا که ابن اثیر در تاریخ خود مدت وزارت ابن عمید را ۲۴ سال ذکر نموده است[۳۴] و مرگ وى در سال ۳۵۹ یا ۳۶۰ هـ.ق واقع شده، نتیجه مى گیریم که ابن عمید در سال ۳۳۵ یا ۳۳۶ هـ.ق به وزارت رسیده است. در آن زمان مردى ۳۶ ساله بود و در دوران وزارت عدالت را در جامعه گسترش داد.[۳۵]

تکیه‌گاه ابن عمید در انجام کارهایى که بر عهده داشت «ابى على بیع» بود.[۳۶] کاتب او را در این دوران «ابوالفضل على ابن ثابت همدانى»،[۳۷] خادمش را شخصى به نام منصور نوشته اند که ظاهراً قمى و از همشهریان خود او بود[۳۸] و صاحب (مدیر تشریفات) دستگاه وزارتش مردى شجاع و زیرک بنام روین (یا روبین) بود.[۳۹] با توجه به قمى بودن ابن عمید، وزیر قبل از او خادم او وزارت پدر و فرزند او مى توان به نفوذ اهل قم در دستگاه حکومت پى برد.

علوم ابن عمید

در کتب تاریخى او را صاحب دانش‌هاى متعددى دانسته اند به طورى که در بیش از بیست رشته علمى تبحر داشت. این علوم عبارتند از: نجوم، هیئت، تاریخ، ادب، ریاضى، حفظ اشعار عرب، ترسل و کتابت، مکانیک، هندسه، فیزیک، علم الحرکات، جر اثقال، اشتقاق و استعارات (علم بدیع، حفظ لغت و غریب علم لغت)، عروض، علوم اوائل، تفسیر قرآن، فقه، موسیقى، منطق، فلسفه و خصوصاً الهیات آن. او در فن ترسل که همان کتابت است و مهارت تمام داشت به گونه اى که فن انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید به پایان رسید.[۴۰] وى از کاتبان چهارگانه جهان[۴۱] و بزرگترین نویسنده دیوانى بود[۴۲] و نوشتارهاى او را گواه بر این ادعا مى دانند و گفته اند بهترین رساله او «اخوانیات» و نامه اى که به ابوالعلاء نوشته، مى باشد.[۴۳]

فلسفه و منطق

ابن مسکویه مورخ شهیر که در اثر ۷ سال همنشینى شبانه‌روزى[۴۴] بسیارى از سجایا و خصوصیات ابن عمید را در حافظه خویش ثبت کرده و در کتاب خود درج نموده است، مى گوید: در باب منطق و فلسفه خصوصا الهیات کسى از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن؛ نه مباحثه... زمانى ابوالحسن عامردى رحمة اللّه متوفى ۳۸۱ که آهنگ بغداد داشت، از خراسان حرکت نموده وارد (رى) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملى است و (کتاب) ارسطاطالیس را شرح نموده و داراى استعداد درخشانى مى باشد، همان جا اقامت گزید و نزد استاد زانوى تلمذ زد تا آن که بسیارى از مشکلات فلسفى برایش حل گردید.[۴۵]

ابو حیان توحیدى از روى طعن و کنایه چنین مى نویسد: «ابن عمید گمان مى کرد اگر ارسطاطالیس او را دیده بود با بیان او از بسیارى از آراء و نظراتش بازمى گشت و با مشورت او بسیارى از کتب خود را تغییر مى داد!».[۴۶]

تفسیر و فقه

ابن مسکویه مى نویسد: ابن عمید در تأویل قرآن و حفظ مشکلات و متشابهات قرآن و همچنین آشنایى به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیع‌ترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.[۴۷] در عین حال نویسنده اعیان الشیعه وى را در علوم دینى متمکن و صاحب قدرت نمى داند.[۴۸]

موسیقى و جغرافیا

ابن عمید مى گفت: موسیقى با مرگ من مى میرد و با ناپدید شدنم ناپدید مى گردد.[۴۹] از جمله آثار علمى او تعیین عرض جغرافیاى شهر رى است که با نتیجه اى که بعدها با وسائل علمى دقیق گرفته شده است، اختلاف زیادى ندارد.[۵۰] از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمى که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.[۵۱]

علاقه ابن عمید به کتاب و کتابخانه

در سال ۳۵۵ هـ.ق گروهى از جنگجویان (که به عنوان دواطلبان جهاد عازم مرز و روم بودند) خانه ابن عمید را در رى غارت کردند. وقتى ابن عمید شب به خانه رفت چیزى که بر آن بنشیند و کوزه اى که آب بنوشد، نیافت. به نوشته ابن مسکویه که در آن تاریخ کتابدار ابن عمید بود، از خانه ابوحمزه علوى، فرش و اثاث آوردند اما وزیر، (با آن که، از ناحیه ساعد مجروح شده بود)[۵۲] دل مشغول کتابخانه اش بود، هیچ چیز را به اندازه آن دوست نداشت. کتابخانه اى شامل کتاب‌هاى بسیار در انواع دانش و حکمت و ادب که معادل صد بار (شتر) مى شد.

کتابدار مى گوید: وقتى مرا دید راجع به کتابخانه پرسید، گفتم: از همه اموال این یکى برجاست و دست نخورده است. شادمان گردید و رویش شکفته شد و گفت: زهى خجسته روان و مبارک سخن! همانا خزانه هاى دیگر جانشین پذیر است. اما کتاب، عوض ندارد و فرمود فردا صبح به فلان بیاورشان، بردم و صحیح و سالم تحویل دادم.[۵۳]

فنون ابن عمید

او در فنون متعددى چیره‌دست بود. از آن جمله: اسلحه سازى، تاکتیک هاى جنگى، مملکت دارى و سیاست، نقاشى و غزل‌سرائى.

ابزار جنگى

آلات عجیبى براى قلعه‌گشایى اختراع کرد و نیز سلاح شگفت‌انگیزى ساخت که به مسافت بسیار دور تیر مى انداخت و تأثیر فراوانى در وضع جنگ داشت. همچنین آینه هاى (مقعرى) ساخت که از راه بسیار دور آتش مى افروخت.[۵۴]

مملکت‌دارى و سیاست

در مملکت‌دارى نوشته‌هایش بهترین شاهد چیره‌دستى اوست. مخصوصاً رساله اى که در پریشانى اوضاع ایران و سوء تدبیر سلف خود و این که چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابى محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت مى آموزند.[۵۵]

شعر

در سرودن شعر زبردست و ماهر بود که حتى مخالف سرسخت او، ابى حیان توحیدى بدان اعتراف نموده است و مى نویسد: «این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود»[۵۶] و نیز از دیگرى نقل مى کند که «ابن عمید در غزل‌سرایى و سرودن معاتبه شعرى شایسته داشت»[۵۷] او شعر طنز نیز مى سروده است.[۵۸]

نقاشى

و باز ابن مسکویه مى نویسد: در نقاشى خصوصاً کار با ناخن مهارت عجیبى داشت، چنان که خود دیدم در مجلسى که فقط خاصان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزى شبیه بدان را در دست مى گرفت و ساعاتى با آن ور مى رفت (بازى مى کرد) و سپس روى زمین مى غلتاند، او با ناخن روى آن اشکالى را نقاشى کرده بود که اگر با ابزار، چندین روز کار کنند به آن زیبایى نمى شود.[۵۹]

ویژگی‌های محمد ابن عمید

ابن عمید سجایا و صفات پسندیده اى داشت که سرآمد اهل زمان خویش بود چنان که حتى دشمن به آن اذعان داشت و حسودان تسلیم آن بودند و در آنچه داشت بى‌رقیب بود و همچون خورشید بر احدى مخفى نبود.[۶۰] برخى از آن صفات را مى آوریم:

تواضع:

در عین حالى که ابن عمید به تناسب منصب وزارتى که داشت کاخ نشین بود،[۶۱] اما از این که خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبرانه بر حذر بود. (اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى).

رفتار با عالمان:

در خوش‌رویى و پاک‌خویى چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنى بر او وارد مى شد، گوش مى داد و چنان تحسین و آفرین مى کرد که گویى آن مطلب را براى نخستین بار مى شنود. ماه‌ها و سال‌ها مى گذشت تا به مناسبتى چیزى از او مى پرسیدند، در آن حال بود که دریاى دانش به تلاطم درمى آمد و چشمه خاطرش جوشیدن مى گرفت، به طورى که صاحب فن مبهوت مى شد و چه بسیار کسانى که از خویشتن مطمئن بودند و در مقابل او از خود خجل مى شدند.[۶۲] کوتاه سخن آن که در اوقات وزارت خود مرجع و کعبه آمال ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.[۶۳]

حب على علیه‌السلام:

در مجلس ابن عمید شیعیان و چه بسا عالمان و راویان شیعى گرد مى آمدند و پیرامون محبت حضرت امام على علیه‌السلام داد سخن مى دادند تا جایى که یکى از مخالفان مذهب تشیع نامه اى از برخى از (مخالفان) و معاصران مخالف حضرت امیر علیه‌السلام خطاب به آن حضرت جعل نمود و هنگامى که همان رساله را براى یکى از شاگردانش تدریس مى کرد، گفت: سبب آن که این رساله را بر علیه شیعیان نوشتم، آن بود که ایشان در مجلس ابن عمید وزیر، حاضر مى شدند و در محبت على علیه‌السلام زیاده روى مى کردند.[۶۴]

کم حرف:

کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آن که از او مى پرسیدند و مستمعى فهیم مى یافت، در این هنگام بود که به نشاط مى آمد و بدون آن که در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژه هاى رسا و جملات پرصفا پاسخ مى داد که شنونده چنین پاسخى را نزد غیر او نمى یافت.[۶۵]

قدرت حافظه:

در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وى از این موهبت الهى در حد اعلی برخوردار بود. به این نکته ابى حیان توحیدى نیز اعتراف کرده است.[۶۶] آنچه در ذیل پیرامون حافظه نیرومند ابن عمید مى خوانید، گفتارى از ابن مسکویه است که سال‌ها کتابدار او بوده است. او قهرمان خود را چنین مى ستاید:

شعرى نزد او خوانده نشد مگر آن که دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعارى را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعراى قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. بارى شنیدم اشعار گروهى از شاعران ناشناس را مى خواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: اى استاد چگونه وقت شما اجازه مى دهد چنین شعرى را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان مى کنى من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختى مى اندازم؟ یکبار که این اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ مى شوم.

قریب به ۳۰ الى ۴۰ بیت شعر را براى خود مى خواندم، هنگامى که اشعار به پایان رسید، همه را تکرار نمود. اما وقتى از من خواست مقدارى از آن را بخوانم حتى نتوانستم سه بیت از آن را به طور صحیح بازخوانم. بارها براى من حکایت کرد که در جوانى با رفقا و ادباى همنشین بر سر از بر کردن هزار بیت شعر در یک روز مسابقه مى گذاشته است و ابن عمید رحمة الله علیه با شخصیت تر از آن بود که زیاده‌گویى کند. وقتى سؤال کردم چگونه این عمل را به انجام رسانیدى؟ در پاسخم گفت: شعر را بیست تا بیست تا یا سى تا سى تا حفظ مى کردم و یک بار باز مى خواندم و دیگر احتیاجى به تکرار نداشتم.

شخصى مى گفت: پدرم نزد ابن عمید مى رفت و او از پدرم مى خواست تا اشعارى را که حفظ نموده، برایش بخواند اما هر دفعه پدرم مرتکب اشتباهى مى شد و ابن عمید آن را گوشزد مى نمود و من از این موضوع بسیار ناراحت بودم تا آن که روزى دیوان کمیت (شاعر معروف عرب) که بسیار زیاد بود به دستم رسید. از میان آن، سه قصیده غریبه که گمان مى کردم هنوز به دست استاد نیفتاده است را انتخاب نمودم و همراه پدرم به نزد وزیر رفتیم همین که چشم استاد به ما افتاد، به پدرم گفت: مقدارى از اشعارت را بخوان. او نیز شروع به خواندن نمود اما همین که قصیده اى از آن سه قصیده را خواند، گفت: بایست! چرا که تعدادى از ابیات این قصیده را نخواندى و سپس خود آن‌ها را از بر خواند.[۶۷]

شجاعت:

آن گاه که ابن اثیر در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را برمى شمرد، از وى به عنوان دلیرى تمام عیار نام مى برد.[۶۸] وقتى در نبردها حاضر مى شد چون شیرى شجاع بود و به آتش جنگ گرم نمى شد و کسى به گردش نمى رسید و پهلوانى را یارى مبارزه با او نبود. در عین حال قلبى آرام داشت و به هدف نظامى آگاه بود.[۶۹] یک نمونه از شجاعت ابن عمید آن که: در سال ۳۴۴ هـ.ق «ابن ماکان» که یکى از سرداران امیر خراسان بود، وارد اصفهان شد. ابومنصور پسر رکن الدوله (که ظاهرا اصفهان بود) شهر را ترک گفت و ابن ماکان خزائن شهر را به تاراج برد. در این اوضاع و احوال ابن عمید، وزیر رکن الدوله با همراهى قرامطه با ابن ماکان جنگید او را زخمى نمود و با به اسارت گرفتن سردارانش در قلعه اى محبوس نمود و سپس وارد اصفهان شد. او به شدت جنگید و شهر را بعد از پاکسازى به «ابومنصور بویه» تحویل داد.[۷۰]

سخاوت:

اگر چه ابى حیان توحیدى یک جلد کتاب کامل در نکوهش صاحب بن عباد و ابن عمید نگاشته است اما عمده آنچه را پیرامون ابن عمید نوشته، مى توان در دو چیز خلاصه کرد. یکى بخل او و دیگرى بى خبرى او از علوم. اما کتب فراوانى خلاف ادعاى او را لااقل پیرامون بهره او از علوم گوناگون ثابت مى کند و پیرامون سخاوت او همین بس که وقتى متنى (ادیب، حکیم و شاعر شهید قرن چهارم هجرى) او را با قصیده اى که سروده بود، مدح و ستایش نمود، ابن عمید سه هزار دینار به وى جایزه داد.[۷۱]

هیبت در دل لشکریان:

اگر چه امیر در دل لشکریان هیبتى نداشت و مجبور بود با ایشان مدارا کند و بسیارى از خطاها و اشتباهاتشان را نادیده بگیرد و ایشان نیز به این روش عادت کرده بودند و هر روز خواسته هایشان افزایش مى یافت و از درآمد کشور فزونى مى گرفت، اما زمانى که استاد رئیس ابن عمید رحمة الله علیه، وزارت رکن الدوله را پذیرفت ابتدا با لشکریان و دولتیان مدارایى اعجازگونه نمود و سپس امور را به درجه اعتدال رساند و از خود چنان هیبتى در دل سپاه و رعیت به جاى گذاشت که کافى بود از روى نارضایتى گوشه چشمى برایشان بیندازد تا لرزه بر اندامشان بیفتد و بندبند بدنشان سست گردد و در نتیجه همین سیاست مقتدرانه اوضاع به گونه اى آرام گرفت که مى دیدیم از دیوان خویش به سوى سراى سلطان مى رفت و جز منشیان ویژه کسى را (در بین راه) ملاقات نمى کرد و ساعتى نزد سلطان به حل و فصل امور مى پرداخت و اکثر روز را به دانش و اهل علم مشغول بود.[۷۲]

مراسم ملّى:

ابن عمید از آن جا که یک ایرانى بود، دست کم در برخى از مراسم ملى و سنتى ایرانیان همچون جشن مهرگان که در روز هفتم از هفتمین ماه هر سال شمسى برپا مى شد و برخلاف زمان حاضر، درگذشته بین اقوام ایرانى عمومیت داشت، شرکت مى جست. البته این گمان از مدیحه اى که یکى از شاعران آن زمان براى وى در روز مهرگان سروده است[۷۳] حاصل مى شود.

یکى از عادات او:

از جمله عادات ابن عمید آن بود که وقتى یکى از مدعیان علم و ادب بر او وارد مى شد وزیر مى خواست فهمش را بیازماید نخست چیزى راجع به بغداد و جاحظ از او مى پرسید. خود ابن عمید را که «بزرگترین نویسنده دیوانى» است را جاحظ متأخر لقب داده اند.[۷۴]

استادان ابن عمید

این عالم سترگ، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعددى فراگرفت. من جمله: احمد بن ابى عبدالله برقى و احمد بن اسماعیل بن سمکة بن عبدالله که وى را ابوعلى المجلى العربى از اهل قم مى نامند. ابن سمکة اهل فضل و ادب بود و کتابى تاریخى پیرامون خلفاء عباسى و دولت عباسیان تألیف نموده که کتابى بى نظیر است مشتمل بر ده هزار ورق. وى از راویان اخبار مى باشد و علامه حلى روایات او را به صورت مشروط مى پذیرد.[۷۵] علاوه بر این دو تن شاید ابى جعفر خازن[۷۶] و ابن ابى الثیات[۷۷] نیز در زمره اساتید او باشند.

شاگردان وی

گروهى از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضرش گرد آمدند و احدى از ایشان از این که استاد را در علمى که از او مى آموزد، بزرگ بشمارد خوددارى نمى کرد و از آن که بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمى ورزید. (تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸) اما متأسفانه گویا تاریخ نام شاگردان وى را ثبت نکرده است مگر دو تن از ایشان را، یکى صاحب بن عباد و دیگرى عضدالدوله. عضدالدوله بزگترین فرمانروان قرن چهارم است.[۷۸] زمانى که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاست هاى استوار و فن جهاندارى که والاترین فنون است به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم و القاء او گوش فراداد و دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا «استاذ الرئیس» خطاب مى کرد.[۷۹]

برجسته ترین شاگردان ابن عمید، صاحب بن عباد مى باشد. او با آن همه جلالت آفاقى که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه موافق عقیده بعضى، این که او را «صاحب» نامیده اند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم مى نمود تا جایى که وقتى از شهر بغداد که گویا در آن زمان از زیباترین شهرهاى جهان به شمار مى رفت، بازگشت در پاسخ استاد خویش که پرسید: بغداد را چگونه یافتى؟ گفت: بغداد در میان بلاد مانند «استاد است در میان عباد».[۸۰]

با توجه به این که صاحب بن عباد از مشاهیر شیعه مى باشد و خدماتى را به عالم تشیع ارائه نموده است به پاس خدماتش مختصرى از شرح حال و زندگینامه او را مى آوریم: نامش اسماعیل، کنیه اش ابوالقاسم، ملقب به «صاحب» و «کافى القضاة». در سال ۳۲۴یا ۳۲۶ هـ.ق در اصطخر فارس یا یاطاقان از توابع طالقانِ قزوین متولد گردید. وى علوم خود را نزد ابى‌الحسین بن فارس و ابى الفضل بن عمید فراگرفت و به مرتبه اى از علوم و ادبیات رسید که او را یکى از کاتبان چهارگانه جهان برشمرده اند.

صاحب بن عباد مى خواست در علوم از استاد خویش ابن عمید پیروى کند، او در برخى از علوم همچون علوم دینى توانست به خواست خود جامه عمل بپوشاند. اما در علوم فلسفى موفق نگردید و نیز همانند استاد خویش داراى تألیفات فراوانى بود.[۸۱] او با تمام توان ابن عمید را ستایش مى کرد.[۸۲]

صاحب بن عباد ابتدا از کاتبان کم‌اهمیت و خادم ابوالفضل بن عمید بود. اما به واسطه علاقه اى که ابن عمید به صاحب یکدیگر داشتند کم‌کم کار صاحب بالا گرفت تا این که ابن عمید او را در سن ۲۱ سالگى منشى و مبرى مؤیدالدوله پسر امیر خود یعنى رکن الدوله قرار داد.[۸۳] بعد از مرگ ابن عمید و وزارت تقریباً ۶ ساله پسر او در حوالى سال‌هاى ۳۶۶ مؤیدالدوله صاحب بن عباد را به وزارت برگزید.[۸۴] صاحب با تمام علاقه اى که به خاندان عمید داشت، بعد از وفات ابن عمید و وقایعى که بین او و پسر ابن عمید رخ داد، این علاقه و دوستى از بین رفت تا جایى که از هر سخنى که مربوط به آل عمید مى شد، طفره مى رفت.[۸۵]

آورده اند که نوح بن نصر سامانى از صاحب بن عباد درخواست کرد او ارتش را بپذیرد. از عذرهایى که صاحب آورد آن بود که حمل دارائیش بسیار دشوار است. از جمله کتابخانه اى بیش از صد شتر بار، فهرست کتابخانه صاحب ده مجلد بود.[۸۶]

از عادات صاحب، مسجع سخن گفتن بود که البته باید اعتراف نمود که در این وادى سخت چیره دست بود. ابى حیان توحیدى به نقل از ابن عمید چنین آورده است: «صاحب روزى از رى به اصفهان مى رفت، وسط روز در قصبه اى بزرگ که بین راه بود، توقف نکرد تا به دهى مخروبه و با آبى شور رسید؛ به نام نوبهار. آنجا توقف کرد، فقط براى آن که بنویسد: مى نویسم نامه را از نوبهار روز شنبه موقع نصف النهار[۸۷] این ادیب برجسته سردار لشکریان نیز بود.[۸۸] شأن صاحب بن عباد به جایى رسید که شریف رضى (متولد ۳۵۹، متوفى ۴۰۶) در حیاتش و در سوگش او را ستایش نمود.[۸۹] بالاخره صاحب در سال ۳۸۵ در شهر رى دیده از جهان فروبست.[۹۰]

پس از مرگ صاحب، تشییعى باشکوه از او به عمل آمد، فخرالدوله و همه بزرگان مملکت با لباس عزا در کنار جنازه اش حاضر شدند و با خروج تابوت مردم یک صدا خروش برکشیدند و به خاک افتادند، شاه جلو جنازه حرکت کرد و چند روز به عزا نشست.[۹۱] دو کتابى که از وى به جا مانده است به نام‌هاى «ابانه عم مذهب اهل العدل» و «فرق بین ضاد و ظاء» مشهور است.

همنشینان ابن عمید

علماء و دانشمندان متعددى با ابن عمید همنشینى و مجالست داشتند من جمله: ابى العلاء السروى، ابى الحسن العلوى العباسى و ابن خلا و قاضى، ابن سمکه قمى، ابى الحسین بن فارس و ابى محمد بن هندو که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.[۹۲]

فرزندان محمد ابن عمید

تا آنجا که نگارنده بدست آورده است ابن عمید دست کم داراى دو فرزند پسر بود یکى به نام على و با کنیه ابوالفتح و ملقب به «ذوالکفایتین» و دیگرى ابوالقاسم که قبل از تولد ابوالفتح وفات یافت.[۹۳]

ابوالفتح سال ۳۳۷ در شهر رى تولد یافت. او در خدمت علما و استادانى که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادى داشت و شاعرى خوش قریحه بود، در سال ۳۵۹ هـ.ق که ابوالفضل ابن عمید به دفع حَسَنویه کرد مأمور شد، همراه پدر بود.[۹۴] و پدر فرماندهى سپاه را به عهده گرفت تا آن که با حسنویه بر سر مالى مصالحه کرد و به سوى رى براى خدمتگزارى رکن الدوله بازگشت.[۹۵] ابوالفتح را که در این هنگام جوانى ۲۱ ساله بود،[۹۶] رکن الدوله به وزارت برگزید و بر جاى پدر نشست.

ابوالفتح با اشراف دیلم رفت و آمد مى کرد و مى کوشید با خلعت و هدایا نظرشان را جلب کند و به بازى و شکار و مهمانى صحرا دعوتشان مى کرد، البته ابن عمید با روش او مخالف بود.[۹۷]

در آخرین سفر ابن عمید که ابوالفتح پدر را همراهى مى کرد، او که جوانى کم سن و سال و شاداب بود، به مقتضاى سن، اسباب امر و نهى او را به بدرفتارى کشاند و چیزهایى از او سر زد که باعث خشم پدر شد، تا آنجا که ابن عمید؛ پدر ابوالفتح هنگام مرگ گفت: چیزى جز فرزندم مرا نکشت و بر خاندان عمید از چیزى که آن را نابود کند نمى ترسم مگر از این فرزندم.[۹۸]

در سال ۳۶۶ هـ.ق که مؤیدالدوله فرزند رکن الدوله به حکومت رسید ابوالفتح را از وزارت عزل نمود، وى در همین سال در سن ۲۹ سالگى در زیر شکنجه یکى از فرمانروایان جان سپرد.[۹۹] و با مرگ او خاندان عمید برافتاد.[۱۰۰]

بیمارى و وفات ابن عمید

ابن عمید در تمامى عمر خود مبتلاى دو دشمن قوى داخلى قولنج و نِقرِس بود.[۱۰۱] و به علت نقرس شدید قادر به سوارى کردن نبود و به همین علت بر عمارى (تخت روان) مى نشست.[۱۰۲] در محرم سال ۳۵۹ هـ.ق رکن الدوله وزیر خود ابوالفضل بن العمید را با لشکرى انبوه و مجهز به سوى سرزمین یکى از شورشیان کرد به نام حسنویة بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اغتشاش نموده بود، سرکوب نماید. اما در بین راه بیمارى ابن عمید (رفتارهاى ناشایست فرزندش) شدت یافت. زمانى که به حمدان رسیدند (ظاهراً معرب همدان) شمع وجودش بى فروغ گشت و چشم از جهان فروبست.[۱۰۳] با مرگ این عالِم در عالم فضل و دانش شکافى پدید آمد که چیزى آن را نپوشاند. عمر «ابن عمید» در هنگام مرگ کمى از ۶۰ سال بیشتر بود که ۲۴ سال از آن را به وزارت گذرانده بود.[۱۰۴]

در مورد سال وفات وى سال ۳۶۰ هـ.ق نیز مطرح کرده اند.[۱۰۵] همچنین پاره اى از نویسندگان، رى یا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عمید نام برده اند.[۱۰۶] اما با توجه به مدارک قابل اعتمادتر به نظر مى رسد که وفات وى در همدان واقع شده است.

آثارمحمد ابن عمید

آثار به جا مانده از ابن عمید را چنین گفته اند: تاریخ، دیوان الرسائل والمذهب فى البلاغات[۱۰۷] و کتاب الخلق والخلق (یا الخلق والمخلق) که هنوز در مسؤدة و چرک‌نویس بوده که مرگش فرا رسید.[۱۰۸]

مواعظ

وى سخنان حکمت آمیز را مکرر در مجالس بر زبان مى آورد که برخى از آنان به عنوان حسن ختام ذیلا آورده مى شود:

  • «دانش پژوهان فروتن علم و حکمت بیشترین بهره ها را از این دو مى برند، همان گونه که زمین پست بیشترین آب را مى نوشد».
  • «همانا خداوند به هر آفریده اى ضدش را افزود تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست».
  • «بزرگوارى خدا از حکمتش نمى کاهد و از این رو هر دعایى را اجابت نمى کند».[۱۰۹]
  • «چگونه از دوستت که داراى طبایع چهارگانه است، توقع یک نوع رفتار را دارى».[۱۱۰]

پانویس

  1. الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.
  2. یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰.
  3. همان، ص ۱۵۹.
  4. ریحانةالادب، ج ۸.
  5. دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.
  6. یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۵.
  7. همان، ص ۱۵۹.
  8. همان مدرک، ص ۱۵۹.
  9. دائرةالمعارف تشیع، ج ۱ و تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج ۱.
  10. همان، ص ۳۵۲.
  11. تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج ۱، ص ۲۷۳.
  12. تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۱.
  13. همان، ج ۱، ص ۳۶۱.
  14. تاریخ الشیعه، ص ۲۰۷-۲۰۶.
  15. تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۰.
  16. همان، ج ۱، ص ۳۶۲؛ با اندکى تلخیص.
  17. همان، ج ۱، ص ۲۶۳-۲۶۲ با تلخیص.
  18. تاریخ الشیعه، ص ۲۰۷.
  19. همان، ص ۲۰۸.
  20. همان، ص ۲۱۱.
  21. تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۴.
  22. تاریخ الشیعه، ص ۲۱۲.
  23. تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۵.
  24. همان، ج ۱، ص ۳۶۳.
  25. یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۵۸.
  26. ریحانة الادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
  27. همان، ج ۸، ص ۱۲۶ و منابع دیگر.
  28. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۹.
  29. اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۵.
  30. همان، ص ۳۴۱.
  31. دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.
  32. اعیان الشیعه، ج ۳۳۲، پاورقى ۳.
  33. الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۱.
  34. الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.
  35. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۸۱.
  36. اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۳.
  37. همان، ص ۳۲۶.
  38. همان، ص ۳۲۷.
  39. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۲۴.
  40. ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
  41. همان، ج ۸، ص ۱۲۶.
  42. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.
  43. یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.
  44. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۶.
  45. همان، ج ۲، ص ۲۷۷.
  46. اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۷.
  47. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.
  48. اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.
  49. الخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
  50. وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.
  51. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
  52. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۲، ص ۳۶۰.
  53. همان، ج ۱، ص ۲۰۴.
  54. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
  55. همان، ج ۲، ص ۲۷۸.
  56. اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
  57. همان، ص ۳۴۳.
  58. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.
  59. همان، ج ۲، ص ۲۷۸.
  60. همان، ج ۲، ص ۲۷۵.
  61. یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.
  62. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
  63. ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
  64. اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
  65. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷ و ۲۷۸.
  66. اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
  67. تجارب الامم، صفحات ۲۷۵ تا ۲۷۷.
  68. الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.
  69. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۹.
  70. تاریخ اسلام، حوادث سال ۳۳۱ تا ۳۵۰، ص ۲۱۹.
  71. الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۲.
  72. تجارب الامم، ج ۲، صفحات ۲۷۹ تا ۲۸۱.
  73. یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.
  74. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.
  75. رجال علامه، ص ۱۶.
  76. اخلاق الوزیرین، ص ۳۶۴.
  77. همان، ص ۳۴۷.
  78. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۵۲.
  79. تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
  80. ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
  81. اعیان الشیعه، ج ۳، از صفحات ۳۲۹ تا ۳۳۲.
  82. یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۱.
  83. اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۹.
  84. همان، برداشت از ص ۳۴۱ و ۳۴۲.
  85. همان، ص ۳۴۱.
  86. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۰۴.
  87. همان، ج ۱، ص ۲۷۳.
  88. همان، ج ۱، ص ۱۱۳.
  89. تاریخ الشیعه، ص ۲۱۳.
  90. اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۲۹.
  91. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۳۶۰.
  92. یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.
  93. اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
  94. دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۳.
  95. الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.
  96. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۱۱.
  97. همان، ج ۱، ص ۱۳۱.
  98. الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.
  99. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۴۰.
  100. دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۳.
  101. ریحانةالادب، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.
  102. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۳۱.
  103. الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.
  104. همان، ج ۸، ص ۶۰۶.
  105. اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۱۴۰.
  106. ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
  107. وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.
  108. اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
  109. همان، ص ۳۸۸.
  110. همان، ص ۳۹۰.

منبع

ستارگان حرم، جلد 3/ نویسنده: محمدمهدى حرزاده