عابس بن ابی شبیب الشاکری
او از شهدای کربلا است. به قولی عابس بن ابی شبیب الشاکری همان «عابس بن شبیب» است.[۱] عابس، از رجال برجسته شیعه و مردى دلیر، سخنور، کوشا و تلاشگر، شب زنده دار از طایفه بنى شاکر بود.
خاندان عابس
عابس فرزند ابی شبیب بن شاکر شاکری است و از طایفه بنوشاکر شمرده می شود که در حقیقت تیره ای از طایفه همدان است.
این طایفه از جمله قبایلی بودند که اخلاص و وفاداری شان به امام علی علیه السلام بسیار مشهور است و همین اخلاص و ولایشان باعث آن همه رشادتها و فداکاری ها در جنگ صفین بود. امیرمومنان علیه السلام در تقدیر و ستایش از بنوشاکر در صفین فرمود: «لو تمت عدتهم الفا لعبدالله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار می رسید، خداوند به حقیقت عبادت می شد».
این طایفه از شیعیان مخلص و فداکار در راه ولایت امیرالمومنین بودند و از شجاعان عرب بشمار مى آمدند. به آنان «فتیان العرب» مى گفتند.
عشق و ولایی که عابس به اهل بیت علیهم السلام و خصوصاً علی بن ابی طالب علیه السلام داشت، وی را بر آن داشت تا ندای امامش را لبیک گفته، در جنگ صفین حضور یابد و نقش بسزایی داشته باشد و هنگامی که با دشمن خدا در کربلا به جنگ می پردازد، ربیع بن تمیم همدانی به یاد دلاوری هایش در جنگ صفین می افتد و چنین می گوید: وقتی عابس را دیدم به طرف ما می آید، وی را شناختم زیرا قبلاً او را در مغازی و جنگها و خصوصاً در جنگ صفین دیده بودم و از شجاعترین مردم بود.
نقش عابس در کربلا
به نقل شیخ طوسی، یکی از یاران امام حسین علیه السلام که در کربلا همراه آن حضرت به شهادت رسیده است و در زیارت ناحیه و رجبیه بر او سلام داده شده، عابس بن ابی شبیب بود.
او از کسانى بود که وقتى مسلم بن عقیل، نامه امام حسین علیه السلام را براى اهل کوفه خواند، بپاخاست و اعلام هوادارى و حمایت کرد و پس از بیعت کوفیان با مسلم بن عقیل، به عنوان پیک، نامه اى از سوى آنان به امام حسین علیه السلام در مکه رساند.[۲]
دلاوریهاى او در کربلا مشهور است. وى همراه همپیمان خود «شوذب»، در حماسه عاشورا به نبرد پرداخت و شهید شد.[۳] رشادتهاى او چنان بود که سپاه کوفه از نبرد تن به تن با وى ناتوان بودند.
دیدار آخر و شهادت
پس از شهادت شوذب، عابس بن ابی شبیب نزد امام علیه السلام شتافته، نخست سلام کرد و سپس عرضه داشت: یا اباعبدالله! هیچ آفریده ای چه نزدیک و چه دور، چه خویش و چه بیگانه در روی زمین در نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر قدرت داشتم این ظلم و ستم و کشتن را از تو دفع کنم... در آن سستی نمی کردم و آن را به پایان می رسانیدم. آنگاه آن حضرت را سلام داد و گفت: گواه باش که من بر دین تو و دین پدرت هستم. سپس راهی میدان شد.
به دستور عمر سعد، از اطراف او را سنگباران کردند. او هم زره از تن بیرون آورد و کلاهخود از سر برداشت و لخت شد و با تیغ بر دشمن حمله کرد و یک تنه آنقدر جنگید تا در قلب میدان و محاصره دشمن به شهادت رسید.[۴] سر او را از پیکرش جدا ساختند. سر مطهرش در دست عده اى بود و هر کدام مدعى بودند که من بودم که او را کشتم، تا به جایزه اى دست یابند،[۵] در نهایت عمر آن سر را نزد امام پرتاب کرد.
گرچه روشن نیست عمر بن سعد از پرتاب کردن برخی سرهای شهدا به سوی امام حسین علیه السلام چه هدفی را دنبال می کرد، اما این روشن است که وی سر مقدس سه تن از شهدا را به طرف امام حسین علیه السلام پرتاب کرد: عبدالله بن عمیر کلبی، عمرو بن جناده و عابس بن ابی شبیب شاکری.
پانویس
منابع
- جواد محدثی، فرهنگ عاشورا.
- محمدجواد طبسی، مجله فرهنگ کوثر، اردیبهشت ۱۳۷۹، شماره ۳۸.
قبل از واقعه | |||
شرح واقعه |
| ||
پس از واقعه | |||
بازتاب واقعه | |||
وابسته ها |