دعای ۴۴ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش سوم)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ قِفْنَا فِیهِ عَلَى مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ بِحُدُودِهَا الَّتِی حَدَّدْتَ، وَ فُرُوضِهَا الَّتِی فَرَضْتَ، وَ وَظَائِفِهَا الَّتِی وَظَّفْتَ، وَ أَوْقَاتِهَا الَّتِی وَقَّتَّ،
وَ أَنْزِلْنَا فِیهَا مَنْزِلَةَ الْمُصِیبِینَ لِمَنَازِلِهَا، الْحَافِظِینَ لِأَرْکانِهَا، الْمُؤَدِّینَ لَهَا فِی أَوْقَاتِهَا عَلَى مَا سَنَّهُ عَبْدُک وَ رَسُولُک -صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ- فِی رُکوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ جَمِیعِ فَوَاضِلِهَا عَلَى أَتَمِّ الطَّهُورِ وَ أَسْبَغِهِ، وَ أَبْینِ الْخُشُوعِ وَ أَبْلَغِهِ.
وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَ الصِّلَةِ، وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِیرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِیةِ، وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ، وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّکوَاتِ، وَ أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا، وَ أَنْ نُنْصِفَ مَنْ ظَلَمَنَا، وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا حَاشَى مَنْ عُودِی فِیک وَ لَک، فَإِنَّهُ الْعَدُوُّ الَّذِی لَا نُوَالِیهِ، وَ الْحِزْبُ الَّذِی لَا نُصَافِیهِ.
وَ أَنْ نَتَقَرَّبَ إِلَیک فِیهِ مِنَ الْأَعْمَالِ الزَّاکیةِ بِمَا تُطَهِّرُنَا بِهِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ تَعْصِمُنَا فِیهِ مِمَّا نَسْتَأْنِفُ مِنَ الْعُیوبِ، حَتَّى لَا یورِدَ عَلَیک أَحَدٌ مِنْ مَلَائِکتِک إِلَّا دُونَ مَا نُورِدُ مِنْ أَبْوَابِ الطَّاعَةِ لَک، وَ أَنْوَاعِ الْقُرْبَةِ إِلَیک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارالها بر محمد و آلش درود فرست و ما را در این ماه بر اوقات نمازهای پنجگانه به نحوی که حدودش را معین نمودی، و واجباتش را مقرر فرمودی، و شروطش را بیان کردی، و اوقاتش را تعیین نمودی آگاه و بینا ساز،
و ما را در مرتبه آنانی قرار ده که به مراتب آن رسیدهاند، و ارکانش را نگهباناند، و آن را در اوقات خود بپا میدارند، آن طور که پیامبرت - که صلوات تو بر او و آلش باد - تشریع فرموده، در رکوع و سجود و همه آداب و درجات عالی فضیلتش، با کاملترین طهارت و تمامترینش، و روشنترین مراتب خشوع و رساترینش.
و ما را در این ماه توفیق ده تا به خویشاوندان خود نیکی و پیوند کنیم، و به همسایگان از راه احسان و بخشش رسیدگی کنیم، و اموال خود را از مظالم پاک نماییم، و با بیرون کردن زکات آن را پاکیزه کنیم، و با آن کس که با ما قهر کرده آشتی کرده، و با کسی که به ما ستم نموده به انصاف برخاسته، و با دشمن مدارا کنیم، مگر آن که دشمنی با او به خاطر تو و در راه تو بوده، زیرا او دشمنی است که هرگز با وی دوستی ننمائیم، و حزبی است که دل با او صاف نکنیم،
و ما را توفیق ده که در آن به تو تقرب جوئیم در سایه اعمال شایستهای که ما را به آن از آلودگی معاصی پاک نمایی، و در آن از عیوب تازه بازداری، تا هیچ یک از فرشتگانت جز مرتبهای پائینتر از آنچه ما بجا آوردهایم از ابواب طاعت و انواع تقرب به سویت به محضرت عرضه نکنند.
ترجمه آیتی
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و در این ماه ما را به اوقات نمازهاى پنجگانه آگاه فرما: به حدود و احکامش که مقرر داشته اى و واجباتش که واجب ساخته اى و شروط و هنگامش که معین کرده اى.
اى خداوند، چنان کن که به هنگام نماز همانند کسانى باشیم که به منازل والاى آن راه مى یابند و همه ى ارکان آن رعایت مى کنند و آن را به وقت خود، به آیین بنده ى تو و رسول تو محمد- صلى الله علیه و آله- در رکوع و سجود و همه ى فضیلتهایش، به کامل ترین وضوء و طهارت و در نهایت خشوع به جاى مى آورند.
اى خداوند، در این ماه ما را موفق دار که به خویشاوندانمان نیکى کنیم و به دیدارشان بشتابیم و همسایگانمان را به بخشش و عطاى خویش بنوازیم و اموالمان را از هر چه به ناحق بر آن افزوده ایم پیراسته داریم و با اداى زکات پاکیزه گردانیم و با آنان که از ما گسیخته اند بپیوندیم و با آن که در حق ما ستمى روا داشته به مقتضاى انصاف رفتار کنیم و با آن که با ما دشمنى ورزیده دوستى کنیم، جز آن کسان که به خاطر رضاى تو با آنان دشمن شده ایم، که با چنین دشمنى هیچ گاه سخن از دوستى نگوییم و همدل نشویم.
اى خداوند، در این ماه ما را توفیق ده که به کردارهاى پسندیده به تو تقرب جوییم، آنسان که ما را از گناهان پاک دارى و از بازگشت به اعمال ناشایست نگه دارى، تا هیچ یک از ملائکه ى تو طاعتى به درگاهت نیاورد جز آنکه از طاعت ما کمتر باشد و در تقرب به پایه ى تقرب ما نرسد.
ترجمه ارفع
خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ما را در بجا آوردن نمازهاى پنجگانه در این ماه مبارک با حفظ حدود و احکام آنها و رعایت واجبات و وظایفى که در آنها تکلیف شده و خواندن در اول وقت و هنگام فضیلت آنها توفیقمان ده.
الها ما را از جمله نمازگزارانى قرار ده که به منازل ارزشمند آن رسیده، ارکان آنها را به خوبى مواظبت نموده، در وقت تعیین شده همانند سنت بنده ات و رسولت حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم در رکوع و سجود و همه فضیلت هایش با کاملترین طهارت و رساترین خشوع بجا آورده اند.
خدایا توفیق صله ارحام و نیکى و احسان بر آنها را در این ماه به ما عنایت فرما و نیز توفیقمان ده که متعهد شویم به عطا و کرم کردن بر همسایگان و اموالمان را از ناخالصى ها پاکیزه کنیم و با پرداخت زکوه آنها را پاکیزه کرده و با کسى که با ما قهر است آشتى کنیم و آنکه بر ما ظلم کرده در حقش منصفانه رفتار نمائیم و با کسى که در حق ما دشمنى کرده دست دوستى دراز کنیم مگر آنکه براى رضاى تو با او دشمنى شده باشد زیرا که او دشمنى است که سزاوار دوستى نیست و از حزبى است که نمى شود با وى پیوند محبت داشت.
الها توفیقمان ده که در این ماه رمضان کارهایى انجام دهیم که باعث شود تقرب به درگاهت یافته و تو ما را از گناهان پاک کنى و نگذارى که دوباره روى به لغزشها آوریم تا اینکه هیچ یک از فرشتگانت جز مواردى از طاعتت و انواعى از عوامل تقربت را بر تو ارائه ندهند.
ترجمه استادولی
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و ما را بر اوقات نمازهاى پنجگانه با همه حد و مرزهایى که براى آن قرار داده، و واجباتى که براى آن مقرر نموده، و وظایفى که معین فرموده، و اوقاتى که مشخص نموده اى آگاه ساز.
و ما را درباره نماز به منزله کسانى قرار ده که به منازل و مراتب آن دست یافته، و ارکان آن را محافظت نموده اند و آن را در اوقات خود بر اساس آنچه بنده و رسول تو- که درود تو بر او و آلش باد- در رکوع و سجود و همه آداب آن سنت نهاده، با طهارت تمام و آداب کامل و برترین و روشن ترین و نهایى ترین خشوع بجا مى آورند.
و ما را در این ماه موفق بدار تا نیکى و هدیه با خویشان خود بپیوندیم، و با بخشش و عطیه از همسایگان خود سراغ گیریم، و اموال خود را از حقوقى که به آنها تعلق گرفته رها سازیم، و آنها را با بیرون کردن زکات ها (ى واجب و مستحب) پاکیزه کنیم، و با کسانى که با ما قهر کرده اند آشتى کنیم، و با کسانى که به ما ستم کرده اند انصاف ورزیم، و با آنان که با ما دشمنى ورزیده اند به مسالمت رفتار نماییم، جز با کسانى که در راه تو و براى تو با آنان دشمنى مى شود، که آنان دشمنانى هستند که هرگز با آنان دوستى نمى کنیم، و حزب و گروهى هستند که هرگز با آنان صفا و یکرنگى نمى ورزیم.
و نیز توفیق ده که در این ماه با اعمال پاکیزه اى به درگاهت تقرب جوییم که بدان وسیله ما را از گناهان پاک مى سازى، و از آلوده شدن به عیب هاى تازه نگاه مى دارى، تا آن که هیچ یک از فرشتگانت اعمالى به درگاهت نیاورند مگر فروتر و کمتر از طاعت هاى گوناگونى که ما به پیشگاهت عرضه مى داریم، و انواع اعمالى که براى تقرب به تو بجا مى آوریم.
ترجمه الهی قمشهای
پروردگارا بر محمد و آل پاکش درود فرست و در این ماه (مبارک) بر مواقیت نمازهاى پنجگانه (یعنى بر اوقات و مقامات و مراتب و اسرار و آثار و احکام و شئونات و درجات نماز و نمازگزاران) ما را واقف و متذکر ساز (یا ما را موفق بدار) و بر نماز کاملى با حد و حدودى که مقرر فرمودى و فرائض و احکامى که معین فرمودى و با شرائط وظائف خاصى که بر آن اهل نماز را موظف گردانیدى و در اوقات مخصوصى که تعیین فرمودى ما را انجام همه توفیق مقرر فرما
و ما را از آن نمازگزاران قرار ده که ارکان نماز را محافظت کردند (و حضور قلب و شرائط ظاهر و باطن نماز را کاملا انجام دادند) و در اول وقتى که معین فرمودى نماز را ادا کردند (اول اوقات این عبادت بزرگ که حضور سلطان ملک وجود آمدن است مشاقانه و عاشقانه و خالص براى تقرب به حضرت احدیت و براى اداء فرض عبودیت و وظیفه بندگى به اداء نماز شتافتند تا به مصداق (سارعوا الى مغفره من ربکم) مشمول مغفرت و عنایت الهى شوند) و با همان سنن و آدابى که حضرت محمد بنده خاص و رسول گرامیت (که درود و رحمتت بر او و آل او باد) به جاى آورد ما را هم بر آن آداب و سنن در نماز موفق دار در رکوع و سجود و جمیع مزایا و فواصل که آن حضرت انجام داد و با طهارت حد اکمل (یعنى طهارت ظاهر و باطن جامه و بدن از پلیدى و طهارت خیال و قلب و روح و سر و باطن از توجه به غیر خدا که توجه به غیر حق روج را پلید و ظلمانى مى سازد) و با خضوع و خشوع کامل و حد اعلى به نماز توفیق ده.
و باز اى خدا در این ماه مبارک ما را به صله رخم و نیکى و احسان در حق ارحام موفق ساز و هم (کرم کن و) توفیق ده که با همسایه به عطا و فضل و بخشش پردازیم (و با آنها حسن سلوک و جود و کرم کنیم و اگر حاجتى دارند برآوریم و مریضشان را عیادت و فقیرشان را اعانت کنیم و در مقابل اذیت و آزارشان هم نیکى و احسان کنیم) و ما را موفق دار تا که اموال خود را (در این ماه) از آلودگیهاى (شبهه و حرام و ربا و رشوه و گران فروشى و هر غل و غش و خلط به حرام) پاک و خالص سازیم و به واسطه ى اخراج زکوه (و اداء صدقات) اموال خود را پاکیزه و طاهر گردانیم (و خلقى نیکو عطا فرما) تا آنکه با هر کس که از ما قطع کند و دورى گزیند به او رجوع کنیم (با هر که از ما برد به او بپیوندیم و قطع صله از او نکرده و عهد مودت را نگسلیم و شرط محبت را نگاه داریم) و با هر که به ما ظلم و بیداد کند عدالت و احسان کنیم و با هر کس با ما دشمنى آغازد با او (تا بتوان) راه مسالمت (و طریق دوستى) پیش گیریم (یعنى با دشمن هم دشمنى نکنیم مگر آن دشمنى که از جهت دوستى ما با تو با ما دشمن باشد و به جرم خدا دوستى با ما عداوت کند که البته با او هرگز دوستى و مسالمت نخواهیم کرد بلکه او را دشمن حقیقى خود دانیم و حزب مخالف خود شناسیم و با او مادامى که به دین حال است تا قیامت دشمنى و عداوت خواهیم کرد و کدورت ما با او تا ابد به صلح و صفا مبدل نخواهد شد (یعنى ما باید با دشمن هم نکو خلق و باصفا باشیم و با شفقت و مسالمت رفتار کنیم تا دشمن را دوست گردانیم و از ما درس صلح و صفا و مهربانى آموزد.
(درخت دوستى بنشان که کام دل ببار آرد * نهال دشمنى بر کن که رنج بى شمار آرد)
که چون دشمن از دشمن خود مهربانى دید و صلح و صفا یافت کینه اش به دل به مهر و عداوتش مبدل به محبت مى گردد و لیکن آن کس که با خدا و دوستان خدا براى آنکه خداپرست و خدا دوستند دشمن است چنین دشمن را باید دشمن حقیقى خود دانیم و هیچگاه تا تسلیم نشود و از کفر و عناد و عداوت برنگردد با او به صلح و صفا رفتار نکنیم بلکه با او به جهاد و مخالفت قیام کنیم تا جائى که بنیاد آن دشمن خدا را براندازیم یا او را مطیع فرمان خدا سازیم)
و باز (اى خداى من) به ما در این ماه مبارک مقام تقرب به حضرتت به واسطه کارهاى نیک و اعمال خالص و پاک (از شرک و ریا و اغراض فاسد) عطا فرما تا به طفیل آن اعمال ما را از دنس و پلیدى گناهان پاک و پاکیزه گردانى و از آنکه دگر بار بازگشت به عیوب (و معاصى) کنیم (و سرکشى و عصیان از سر گیریم) ما را محفوظ دارى (و ما را موفق دارى) به حدى که هیچ یک از فرشتگانت (که به انواع ذکر و طاعات براى تقرب به حضرتت مى کوشند مقام قربت درنیابند مگر به ما دون طاعت و بندگى ما و دون تقرب ما به درگاهت (یعنى خدایا مقام ما را از کرم به واسطه طاعت و بندگیت برتر از فرشتگان مقربت مقرر فرما.)
ترجمه سجادی
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را در آن بر اوقات نمازهاى پنجگانه، با حدودش که مشخص نمودى و واجباتش که واجب کردى و وظایف آن که معین نمودى و اوقاتش که تعیین گرداندى، آگاه فرما.
و ما را درباره نماز، همچون کسانى قرار ده که مراتبش را درک کرده اند، ارکانش را محافظت نموده اند، و آن را در اوقات خود -به (همان) سنّتى که بنده و رسول تو [که درودهایت بر او و خاندانش باد] در رکوع و سجود آن و همه فضیلت هایش قرار داد- با پاکى تمام و فراگیر، و روشن ترین و نهایى ترین خشوع به جا آورده اند.
و ما را در آن ماه توفیق ده، که با نیکى و بخشش، به خویشاوندانمان نیکى کنیم و با فضل و عطا، همسایگانمان را دلجویى نماییم. و دارایى هایمان را از مظالم خالص گردانیم و آن را با بیرون کردن زکات ها پاک کنیم و به کسى که از ما دورى نموده، بازگردیم و با کسى که به ما ظلم نموده، منصفانه رفتار کنیم و با کسى که با ما دشمنى کرده، مسالمت نماییم. مگر آنان که در راه تو و براى تو با آنها دشمنى شده. که او دشمنى است که با او دوستى نمى کنیم و حزبى است که با او صمیمى نمى شویم.
و در آن (ماه) با اعمال شایسته به سوى تو تقرّب مى جوییم که بدین وسیله ما را با آن، از گناهان پاک کنى و از آلوده شدن به عیب هاى تازه در این (ماه) ما را نگهدارى کنى. تا هیچ یک از فرشتگانت به درگاهت نیاورد، مگر کمتر از طاعت هاى گوناگون براى تو و انواع تقرّبى که به سوى تو انجام مى دهیم.
ترجمه شعرانی
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و ما را در این ماه بر اوقات نمازهاى پنجگانه واقف گردان با شرائطى که مقرر فرمودى و واجبات و آدابى که در نماز قرار دادى و اوقاتى که لازم شمردى.
و ما را توفیق ده که منزلت هر کدام را درست بشناسیم و ارکان آن را حفظ کنیم و هر یک را در وقت خود به دستور بنده و رسول تو، صلواتک علیه و آله، در رکوع و سجود و همه ى آداب و زیادات بجا آریم به طهارتى هر چه تمامتر و کاملتر و خشوعى هر چه آشکارتر و بلیغ تر.
و ما را توفیق ده تا به نیکى و بخشش صله ى رحم کنیم و به احسان و عطا همسایگان را بنوازیم و اموال خود را از حقوق مردم پاک سازیم و به بیرون کردن زکوه طاهر کنیم و با هر کس از ما بریده است آشتى کنیم و از هر کس به ما ستم کرده از مقتضاى انصاف درنگذریم و با دشمن دوست گردیم مگر دشمنى که در راه تو و براى رضاى تو با او دشمنیم که با او دوست نشویم و با او دل پاک نداریم.
آنقدر از اعمال پاک پیش تو آریم که ما را از گناه پاک کنى و بعد از آن از عیوب بازدارى چنانکه فرشتگان کمتر از ما طاعت آرند و موجبات قرب گذارند.
ترجمه فولادوند
بار الها! درود بر محمد و خاندان وى، و ما را درین ماه به اوقات نمازهاى پنجگانه آگاه فرما و به وظایفى که بر عهده ى ما گذاشته اى، با رعایت وقت هر یک، آشنا گردان
و چنان کن که ما نیز در زمره ى کسانى باشیم که به منازل والاى آن راه یابند و ارکان آنها را رعایت مى کنند، و آن را به گاه معین خود به آیین بنده ات و فرستاده ات، که درود بر وى و خاندانش باد، به صورتى هر چه کاملتر در رکوع و سجود و متعلقات آنها با نهایت پاکیزگى و فروتنى انجام مى دهند. به انجام رسانیم.
و توفیق عنایت فرما که در پیوند ارحام خود، با نیکى و احسان در کوشیم و همسایگان خود را با کرامت و ارمغان دادن بنوازیم و اموال خود را از مظالم و تبعات آن بپیراییم و با خارج کردن زکات آن را پاک سازیم و با کسى که از ما فاصله گرفته بپیوندیم و درباره آن که بر ما ستم کرده به انصاف گراییم و با آن که با ما دشمنى ورزیده آشتى نماییم، ولى زنهار نه آن کس که براى تو با او دشمنى شده چرا که وى دشمنى است که ما با وى دوستى نمى ورزیم و گروهى است که با وى صفاى دل نمى یابیم. و ما را توفیق ده که در این ماه با اعمال پاکیزه اى که ما را از گناهان بر کنار مى دارد
به تو تقرب جوییم و از تکرار عیوب در این ماه حفظ فرمایى بگونه اى که هیچیک از فرشتگان تو طاعتى در پیشگاه تو بجاى نیاورد جز آنکه از طاعت، کمتر باشد و در تقرب به پایه ى تقرب ما نرسد.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و ما را در آن بر اوقات نمازهاى پنجگانه با حدود و احکامش که مقرر نموده اى و واجباتش که واجب کرده اى و شروط و اوقاتش که شرط و تعیین گردانیده اى آگاه فرما (حضرت صادق- علیه السلام- فرموده: براى نماز چهار هزار حد «حکم شرعى» است)
و ما را در نماز همچون کسانى قرار ده که مراتب شایسته ى آن را دریافته ارکان و جوانب آن را نگاهدارندگانند (ارکان نماز نیت، تکبیر، قیام، رکوع و دو سجده است که به ترک و افزونى و کاستن آنها از روى عمد و سهو نماز باطل مى شود) آن را در اوقات خود به همان طریقى که بنده و فرستاده ى تو- درودهایت بر او و بر آل او باد- در رکوع و سجود و همه ى فضیلتها و درجات رفیعه اش قرار داده با کاملترین طهارت و پاکى و رساترین خشوع و فروتنى بجا آورنده اند (خشوع در نماز چنانکه امیرالمومنین- علیه السلام- فرموده آنست که نمازگزار به سمت راست و چپ التفات نداشته و کسى را که در سمت راست و چپ او است نشناسد، روایت شده: پیغمبر- صلى الله علیه و آله- مردى را در نماز دید با ریشش بازى مى کند فرمود: اگر دلش خاشع و فروتن بود جوارح و اندامش هم فروتن مى بود).
و ما را در آن ماه توفیق ده که با نیکى فراوان و بخشش، به خویشان خود نیکى کنیم، و با احسان و عطا از همسایگانمان جویا شویم، و دارائیهامان را از مظالم و آنچه از راه ظلم و ستم به دست آمده خالص و آراسته نمائیم (اموالى که از راه ظلم گرفته شده از آنها جدا کرده به صاحبانش یا اگر نیستند و یا معلوم نیست کیستند یا کجایند به حاکم شرع بازگردانیم) و آنها را با بیرون کردن زکوتها (زکوه شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره، گندم، جو، خرما و مویز، از چرکى و عذاب و کیفر بر منع آن) پاک کنیم (رسول خدا- صلى الله علیه و آله- فرموده: ملعون کل مال لا یزکى «از خیر و نیکى دور است هر مال و دارائى که زکوه آن داده نشود» و ناگفته نماند: درخواست پاک کردن اموال به بیرون کردن زکوه در ماه رمضان در صورتیست که بیرون کردن آن در آن ماه واجب شده یا پیش از آن واجب گشته و بیرون نشده باشد، ولى اگر وقت وجوب بیرون کردن آن نرسیده یا پیش از آن واجب گردیده و به تاخیر افتد، پس پیش انداختن آن در ماه رمضان یا به تاخیر انداختن آن به ماه رمضان مستحب نیست، زیرا هر واجبى را باید در وقت خود بجا آورد و وجوب آن فورى است، و تقدیم و تاخیر آن بنابر قول به جواز آن از جهت رخصت و آسانى است نه از جهت مستحب بودن) و به کسى که از ما دورى گزیده بازگردیم (به او بپیوندیم) و به کسى که به ما ظلم و ستم نموده از روى (آنچه مقتضى) انصاف و عدل (است) رفتار کنیم (نه آنکه از جهت فرونشاندن خشم از عدل تجاوز نمائیم) و با کسى که به ما دشمنى کرده آشتى نمائیم (نه آنکه ما هم در صدد دشمنى با او برآئیم) جز کسى که در راه تو و براى تو با او دشمنى شده باشد، زیرا او دشمنى است که او را دوست نمى گیریم، و حزب و گروهى است که با او از روى دل دوستى نمى کنیم
و ما را توفیق ده که در آن به سوى تو تقرب جسته نزدیک شویم (طلب کنیم آنچه را که موجب به دست آوردن رحمت تو است) به وسیله ى کردارهاى پاکیزه و آراسته که ما را به آن از گناهان پاک کنى (بیامرزى) و در آن ما را حفظ کرده نگاهدارى از اینکه بخواهیم و عیوب و زشتیها (کردارهاى ناشایسته) را از سر گیریم، تا هیچ یک از فرشتگانت (که نویسندگان اعمال هستند گناهان ما را) بر تو پیشنهاد ننمایند جز آنکه کمتر باشد از اقسام طاعت و بندگى براى تو، و انواع تقرب به سوى تو که ما بجا آوردیم.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ قِفْنَا فِیهِ عَلَى مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ بِحُدُودِهَا الَّتِی حَدَّدْتَ وَ فُرُوضِهَا الَّتِی فَرَضْتَ وَ وَظَائِفِهَا الَّتِی وَظَّفْتَ وَ أَوْقَاتِهَا الَّتِی وَقَّتَّ
وَ أَنْزِلْنَا فِیهَا مَنْزِلَةَ الْمُصِیبِینَ لِمَنَازِلِهَا الْحَافِظِینَ لِأَرْکانِهَا الْمُؤَدِّینَ لَهَا فِی أَوْقَاتِهَا عَلَى مَا سَنَّهُ عَبْدُک وَ رَسُولُک ـ صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ فِی رُکوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ جَمِیعِ فَوَاضِلِهَا عَلَى أَتَمِّ الطَّهُورِ وَ أَسْبَغِهِ وَ أَبْینِ الْخُشُوعِ وَ أَبْلَغِهِ»:
"بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را در این ماه بر اوقات نمازهاى پنجگانه آن طور که حدودش را مشخص نموده اى و واجباتش را مقرر فرمودى و شروطش را تعیین کردى و اوقاتش را معین نمودى واقف ساز، و ما را در رتبه کسانى قرار ده که به مراتب آن دست یافته، و ارکانش را حافظند، و آن را در اوقات خود به پا مى دارند آن طور که پیامبرت ـ که درودت بر او و آلش باد ـ تشریع فرموده، در رکوع و سجود و همه فضیلت هایش با کاملترین طهارت و سرشارترینش، و روشن ترین مراتب خشوع و رساترینش".
مسئله با عظمت نماز:
نماز واقعیتى ملکوتى و حقیقتى عرشى و مسئله اى الهى است که از شروع حیات انسان در زمین، به صورت تکلیفى واجب در جهت رشد و کمال و تربیت این موجود برتر به او ارائه شده است.
نماز گفتگوى عاشق با معشوق، محبّ با محبوب، مملوک با مالک، عبد با مولا، فقیر با غنى، و ذلیل با عزیز، و میت با زنده است.
نماز عبادتى جامع، و برنامه اى نورانى، و روشى متین، و راه مستقیم به سوى مقصد اعلى، و وسیله قرب انسان به حق، و زمینه ساز تحصیل لقاء و وصال حضرت دوست، و موجب رضایت و خوشنودى وجود مقدس ربّ العالمین است.
رسول حق و ائمه بنا به نقل "میزان الحکمة" در جلد پنجم، صفحه ۳۶۶ به بعد مى فرمایند:
اَلصَّلاةُ مِنْ شَرایعِ الدّینِ، وَ فِیها مَرْضاةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ، فَهِىَ مِنْهاجُ الاَْنْبِیاءِ:
نماز از احکام عملى دین، و مایه رضایت و خوشنودى حق، و راه انبیاء الهى است. و نیز آنحضرت فرموده:
لِیکنْ اَکثَرُ هَمِّک الصَّلاةَ، فَاِنَّها رَأْسُ الاِْسْلامِ بَعْدَ الاِْقْرارِ بِالدّینِ: باید قسمت عمده همّ و غمّت نماز باشد، زیرا نماز بعد از اقرار به دین خدا در رأس فرهنگ الهى است.
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
اَحَبُّ الاَعْمالِ اِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلاةُ، وِ هِىَ آخِرُ وَصایا الاَْنْبِیاءِ:
محبوبترین عمل در پیشگاه حضرت حق نماز است، و این حقیقت آخرین سفارش تمام انبیاء به امّتها بود.
رسول خدا فرمود: خداوند بزرگ نور چشمم را در نماز قرار داد، و نماز را آنچنان محبوب قلب من کرد که طعام محبوب گرسنه و آب معشوق تشنه است، گرسنه چون بخورد سیر مى شود، تشنه چون بنوشد سیراب مى گردد، و من از نماز سیر نمى شوم. حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
اِنَّ طاعَةَ اللهِ خِدْمَتُهُ فِى الاَرْضِ، فَلَیسَ شَىْءٌ مِنْ خِدْمَتِهِ یعْدِلُ الصَّلاةَ:
طاعت حق خدمت به پیشگاه او در روى زمین است، و چیزى از خدمت به او همسنگ نماز نیست.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) فرمود:
اُصِیکمْ بِالصَّلاةِ وَ حِفْظِها، فَاِنَّها خَیرُ الْعَمَلِ، وَ هِىَ عَمُودُ دینِکمْ:
به شما نماز را سفارش مى کنم، و وصیتم این است که در حفظ آن کوشا باشید، نماز بهترین عمل و ستون خیمه دین است. از حضرت صادق سئوال شد: چه عملى بعد از معرفت برترین عمل است؟ فرمود: چیزى در دین معادل نماز نیست. رسول الهى فرمود:اِذا قامَ الْعَبْدُ اِلَى الصَّلاةِ فَاِنَّها رَأْسُ الاِْسْلامِ بَعْدَ الاِْقْرارِ بِالدّینِ:
باید قسمت عمده همّ و غمّت نماز باشد، زیرا نماز بعد از اقرار به دین خدا در رأس فرهنگ الهى است. حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
اَحَبُّ الاَْعْمالِ اِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلاةُ، وَ هِىَ آخِرُ وَصایا الاَْنْبِیاءِ: محبوبترین عمل در پیشگاه حضرت حق نماز است، و این حقیقت آخرین سفارش تمام انبیاء به امّتها بود.
رسول خدا فرمود:
خداوند بزرگ نور چشمم را در نماز قرار داد، و نماز را آنچنان محبوب قلب من کرد که طعام محبوب گرسنه و آب معشوق تشنه است، گرسنه چون بخورد سیر مى شود، تشنه چون بنوشد سیراب مى گردد، و من از نماز سیر نمى شوم. حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:اِنَّ طاعَةَ اللهِ خِدْمَتُهُ فِى الاَْرْضِ، فَلَیسَ شَىْءٌ مِنْ خِدْمَتِهِ یعْدِلُ الصَّلاةَ:
طاعت حق خدمت به پیشگاه او در روى زمین است، و چیزى از خدمت او همسنگ نماز نیست. امیرالمؤمنین((علیه السلام)) فرمود:
اُوصِیکمْ بِالصَّلاةِ وَ حِفْظِها، فَاِنَّها خَیرُ الْعَمَلِ، وَ هِىَ عِمُودُ دینِکمْ: به شما نماز را سفارش مى کنم، و وصیت این است که در حفظ آن کوشا باشید، نماز بهترین عمل و ستون خیمه دین است.
از حضرت صادق سئوال شد: چه عملى بعد از معرفت برترین عمل است؟ فرمود: چیزى در دین معادل نماز نیست. رسول الهى فرمود:
اِذا قامَ الْعَبْدُ اِلَى الصَّلاةِ فَکانَ هَواهُ وَ قَلْبُهُ اِلَى اللهِ تَعالَى انْصَرَفَ کیوْمِ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ:
چون عبد به نماز برخیزد و خواسته و نیت قلبش غیر خدا نباشد، از نماز بیرون مى رود مانند روزى که از مادر متولّد شده. حضرت باقر فرمود:
اَنَّ اَوَّلَ ما یحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ ما سِواها:
بحقیقت اول چیزى که عبد به آن محاسبه مى شود نماز است، اگر قبول شود بقیه اعمالش از برکت قبولى نماز پذیرفته خواهد شد. حضرت رضا((علیه السلام)) فلسفه نماز را بدین صورت بیان مى کنند:
اقرار به مالکیت حق بر سراسر هستى و نفى غیر او از تمام امور حیات، قرار گرفتن در برابر حضرت جبّار به حالت ذلّت و مسکنت و خضوع و اعتراف به تقصیر و کوچکى و پستى در بربر عظمت او.
درخواست درگذشتن از گناهان گذشته، و قرار دادن صورت در پنج وقت براى نشان دادن حقارت در برابر عظمت و اینکه این عبد فراموشت نکرده و در مقام طغیان نیست.
نماز خضوع و ذلّت و رغبت به رحمت و طلب زیاد شدن دین و دنیاست.
نماز ترمزى در برابر گناهان، و مداومت بر یاد خدا در شب و روز، و اعلام به این معناست که عبد مولا و آقایش و مدبّر امورش را فراموش ننموده تا بر اثر فراموشى به طغیان و شرارت دچار شود.
نماز یاد خداست، یادى که عبد را از انواع معاصى و فساد باز مى دارد. ما را به جز از روى تو منظور نظر نیست *** ما را بجز از کوى تو مأواى دگر نیست
از جور رقیبان ز رهت روى نتابم *** من وصل تو مى جویم و خوفم ز خطر نیست
قدر رخ خوب تو نداند همه چشمى *** هر بى سر و پائى به جهان اهل نظر نیست
گو خون جگر نوش کن و خاک به سر ریز *** آن را که ز دیدار تواش شوق به سر نیست
گر عشق ندارى برِ کس قدر ندارى *** قدرى نبود آن شجرى را که ثمر نیست
ما بوسه نخواهیم جز از لعل لب یار *** آرى مگسان را هوس الاّ به شکر نیست
جانا ز صغیر ارنکنى یاد چه تدبیر *** شاهى و تو را جانب درویش گذر نیست
حضرت باقر((علیه السلام)) فرمود:
اِذَا اسْتَقْبَلَ الٌمُصَلِّى الْقِبْلَةَ اسْتَقْبَلَ الرَّحْمانُ بِوَجْهِهِ، لااِلهَ غَیرُهُ:
چون نمازگزار به قبله رو کند خداوند رحمان، که خدایى جز او نیست، به او رو کند.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) فرمود:
اِذا قامَ الرَّجُلُ اِلَى الصَّلاةِ اَقْبَلَ اِلَیهِ اِبْلیسُ ینْظُرُ اِلَیهِ حداً لِما یرى مِنْ رَحْمَةِ اللهِ الَّتى تَغَشّاهُ:
چون عبد به نماز برخیزد، ابلیس با چشم حسد به او مى نگرد، زیرا وى را پوشیده در رحمت حق مى بیند. حضرت رضا((علیه السلام)) فرمود:
اَلصَّلاةُ لَها اَرْبَعَةُ آلافِ باب:
براى نماز چهارهزار در از آداب و شرایط است.
امام صادق((علیه السلام)) فرمود:
چون به نماز برخاستى بگو: الهى براى نیازهایم محمّد((صلى الله علیه وآله)) را شفیع مى آورم، و با آبروى او به تو توجه مى کنم، خدایا به حقّ او مرا در پیشگاهت در دنیا و آخرت آبرومند گردان، و مرا از بندگان مقرّب درگاهت قرار ده، به حقّ او نمازم را قبول کن، گناهانم را ببخش، دعایم را مستجاب کن، هر آینه تو غفور و رحیمى.
آداب باطنى نماز:
على((علیه السلام)) فرمود:
یا کمِیلُ لَیسَ الشَّأْنُ اَنْ تُصَلِّىَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، اَلشَّأْنُ اَنْ تَکونَ الصَّلاةُ فُعِلَتْ بِقَلْب نَقِىٍّ، وَ عَمَل عِنْدَاللهِ مَرْضِىٍّ، وَ خُشُوع سَوِىٍّ:
اى کمیل کار به نماز و روزه و صدقه دادن نیست. کار به این است که نمازت را با قلبى پاک و تصفیه شده از تمام آلودگیها بخوانى، و عملت عمل مورد رضاى حق باشد، و خضوعى صاف و استوار به حضرت دوست ارائه دهى.
سُئِلَ النَّبِىُّ ((صلى الله علیه وآله)): مَا الْخُشُوعُ؟ قالَ: التَّواضُعُ فِى الصَّلاةِ، وَ اَنْ یقْبِلَ الْعَبْدُ بِقَلْبِهِ کلِّهِ عَلى رَبِّهِ:
از رسول حق از خشوع پرسیدند؟ فرمود: تواضع در نماز، واینکه بند با تمام قلب به خدا رو کند. طبرسى در "مجمع البیان" در توضیح خشوع مى فرماید: خضوع و تواضع و ذلّت و دیده از موضع سجده بر نداشتن و به راست و چپ نظر نکردن، خشوع در نماز است.
رسول خدا شخصى را به وقت خواندن نماز مشغول به بازى با دست و صورت دیدند، فرمودند: اگر قلبش خاشع بود هر آینه اعضایش نیز خاشع بودند.
از این روایت استفاده مى شود که خشوع در نماز هم به قلب است هم به اعضا. اما خشوع قلب فارغ بودن آن از ماسوى الله است واینکه جز عبادت و معبود چیزى در میان نباشد. و اما خشوع جوارح چشم پوشى از نظر به راست و چپ و ترک التفات و بازى است.
در روایت است که رسول حق با ما سخن مى گفت و ما با او سخن مى گفتیم، چون وقت نماز مى رسید گویى ما را نمى شناسد و ما هم او را نمى شناسیم!
حضرت صادق((علیه السلام)) مى فرماید: چون على((علیه السلام)) به نماز برمى خاست و آیه وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى را قرائت مى کرد رنگش تغییر مى نمود به طورى که تغییر رنگ را در صورتش مى دیدند.
دیگر از ائمّه و حضرت زهرا((علیهما السلام)) نیز خشوعشان در نماز همانند رسول خدا و على((علیه السلام)) بود.امام صادق((علیه السلام)) از قول حضرت حق نقل مى کند:
نماز کسى را قبول مى کنم که در برابر عظمتم تواضع کند، و به خاطر من نفس را از شهوات حرام حفظ کند، و روزش را به یاد من تمام کند، و بر بندگانم تکبر نورزد، گرسنه را سیر کند، و برهنه را بپوشاند، و مصیبت زده را ترحم نماید، و غریب را جاى دهد. چنین نمازگزارى نورش چون نور خورشید مى درخشد، من براى او در ظلمات روشنایى قرار مى دهم، و در جهالت علم و بصیرت. آنچه مانع از قبولى نماز است در روایات اهل بیت بدین صورت آمده:
۱ ـ نظر به خشم و دشمنى به پدر و مادر. ۲ ـ غیبت از مسلمانان. ۳ ـ سبک انگاشتن نماز. ۴ ـ آلودگى به شراب. ۵ ـ نشوز زن از شوهر. ۶ ـ نپرداختن زکات. ۷ ـ ترک کردن وضو. ۸ ـ رعایت نکردن حجاب به وسیله زن در نماز. ۹ ـ امامت نماز از جانب کسى که مردم او را نمى خواهند. ۱۰ ـ مستى. ۱۱ ـ عدم رعایت آداب تخلّى.
امام سجاد((علیه السلام)) در باب حق نماز در "رساله حقوق" مى فرماید: حق نماز به این است که بدانى نماز ورود به خدا و ایستادن در پیشگاه اوست، چون به این حقیقت توجه کنى مى ایستى ایستادن ذلیل، حقیر، راغب به رحمت، خوفناک از عذاب، امیدوار، خائف، مستکین، متضرع، و عظیم دانستن معبود با رعایت سکون و وقار، و روى آوردن به نماز با همه وجود، و رعایت حدود و حقوق نماز. از اهل بیت درباره معناى نماز سئوال شد، فرمودند: اتصال عبد به رحمت الهى است، و درخواست وصال معشوق به توسط عاشق، در صورتى که با نیت پاک وارد شود، و با توجه به عظمت حق تکبیر گوید، و ترتیل در قرائت را رعایت نماید، و رکوعش با خشوع باشد، و به تواضع دست بردارد، و با ذلّت و خضوع سجده آورد، و با اخلاص و آرزو تشهّد نماید، و با رحمت و رغبت سلام دهد، و با خوف و رجا از این سفر بازگردد; چون چنین نمازى بجا آورد نماز به حقیقت بجا آورده است.
مسائل عمده و مهم نماز را در رساله اى جداگانه به عنوان "سیماى نماز" نوشته ام، مى توانید براى دریافت آن مسائل به آن رساله مراجعه کنید.
«وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَ الصِّلَةِ وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِیرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِیةِ
وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّکوَاتِ
وَ أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا وَ أَنْ نُنْصِفَ مَنْ ظَلَمَنَا وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا حَاشَى مَنْ عُودِی فِیک وَ لَک
فَإِنَّهُ الْعَدُوُّ الَّذِی لاَ نُوَالِیهِ وَ الْحِزْبُ الَّذِی لاَ نُصَافِیهِ»:
"و ما را در این ماه موفق دار که صلحه ارحام با نیکى و بخشش به آنان داشته، و به همسایگانبه وسیله نیکى و بخشش رسیدگى کنیم، و دارایى و اموالمان را از مظالم پاک کنیم، و با بیرون کردن زکات، ثروتمان را در مدار طهارت قرار دهیم، و به آن کس که از ما دورى جسته بازگردیم، و درباره کسى که به ما ستم نموده انصاف داشته، و با دشمن مدارا کنیم، مگر آن کس که دشمنى با او در راه تو بوده، زیرا در این صورت او دشمنى است که هرگز با او دوستى نمى کنیم، و حزبى است که هرگز با او صاف نمى شویم".
و فرازهاى ملکوتى بالا به چند مسئله بسیار مهم خانوادگى، اجتماعى، مالى، اخلاقى و سیاسى اشاره شده است.
۱ ـ صله رحم
۲ ـ همسایه
۳ ـ مال حلال مخلوط به حرام
۴ ـ آشتى با آن که در قهر و هجر است.۵ ـ انصاف و مدارا
۶ ـ دشمنى با دشمنان خدا
صله رحم:
قرآن مجید در بیست و سه مورد به اهل ایمان و سایر مردم سفارش اقوام و ذوى القربى را نموده، و این همه تأکید بر این مسئله، آن هم تحت این عنوان که با مال وارث و اداى حقوق نسبت به آنان از آنان رعایت کنید، دلیل بر اهمیت این مسئله در پیشگاه حضرت حق است.
حضرت صادق((علیه السلام)) در توضیح آیه شریفه:
«اَلَّذینَ یصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یوصَلَ...»(۱) مى فرماید: "از جمله امورى که حضرت حق امر به اتصال کرده اند صله رحم و رسیدگى به اقوام است، و نهایت تأویل آیه، صله مردم نسبت به ما اهل بیت است".
صله نسبت به اهل بیت قبول ولایت و امامت آن بزرگوار و تأسّى به آنان در اخلاق و اعمال و اطاعت از امر و نهى ایشان است.
مسئله ذوى القربى را حضرت حق در سوره هاى بقره/۸۳ و ۱۸۰ و ۲۱۵، نساء/۷ و ۳۳ و ۳۶ و ۱۳۵، مائده/۱۰۶، انعام/۱۵۲، انفال/۴۱، توبه/۱۱۳، نحل/۹۰، اسراء/۲۶، نور/۲۲، شعرا/۲۱۴، روم/۳۸، فاطر/۱۸، شورى/۲۳، حشر/۷، به تفصیل ذکر کرده است.
قطع رحم آنچنان مورد نفرت حق است که در قرآن مجید فرموده:
«وَ الَّذینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یقْطَعُونَ مَا اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یوصَلَ وَ یفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ اُولئِک لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ»:(۲)
و آنان که پس از پیمان بستن با خدا و رسول به شکستن عهد بر مى خیزند، و هر آنچه خدا امر به پیوند آن کرده (همچون صله رحم و رعایت حق اهل بیت) مى گسلند و در زمین فتنه و فساد مى نمایند بر آنان است لعنت خدا و براى ایشان است جهنم و عذاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ رعد، ۲۱.
۲ ـ رعد، ۲۵.
«اَلَّذینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یقْطَعُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یوصَلَ وَ یفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ اُولئِک هُمُ الْخاسِرُونَ»:(۱)
کسانى که پس از پیمان بستن به عهد شکنى بر مى خیزند رشته اى که آنان را امر به پیوند آن کرده مى گسلند و در زمین فساد مى کنند، به حقیقت که از زیانکاران جهانند.
قرآن مى فرماید:
«وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الاَْرْحامَ اِنَّ اللهَ کانَ عَلَیکمْ رَقیباً»:(۲) و پروا داشته باشید از خداوندى که به او از یکدیگر مسئلت و درخواست مى کنید، و نسبت به ارحام خدا را در نظر گرفته و تقوا پیشه کنید و درباره آنان کوتاهى ننمائید که همانا خداوند در همه امور مراقب شماست.
حضرت صادق((علیه السلام)) در توضیح آیه مى فرماید:
منظور از ارحام در این آیه اقوام مردمند که خداوند نسبت به آنان امر به صله فرموده و آن را بزرگ دانسته.
رسول حق فرمود:
اَعْجَلُ الْخَیرِ ثَواباً صِلَةُ الرَّحِمِ:
سریعترین نیکى براى رسیدن به ثواب صله رحم است. على((علیه السلام)) در "نهج البلاغه" مى فرماید:
اس مردم هیچ کس از طایفه و خویشان خود بى نیاز نیست هر چند صاحب مال و دارایى باشد، بدون شک به دست و زبان آنان براى اینکه از او دفاع کنند و به یاریش برخیزند نیازمند است، و نزدیکان شخص براى اینکه او را به هنگام نبودنش یارى دهند مهمترین اشخاصند و بهتر مى توانند پراکندگى و گرفتارى او رارفه کنند و در هنگام سختى و پیشامدهاى ناگوار از همگان نسبت به او مهربان ترند، و نام نیکو که حضرت حق به شخص در میان مردم عطا فرماید بهتر است براى او از ثروت و دارایى که براى دیگرى به ارث بگذارد.
بدانید که یک نفر از شما حقّ روگرداندن از خویشان خود را ندارد آنگاه که آنان را در فقر و پریشانى ببیند، بر او لازم است با مالى که به خاطر ماندنش زیاد نمى شود به آنان احسان کند، و کم نمى گردد اگر آن را به مصرف حق برساند. هر کس از اقوام خود دست بکشد از آنان یک دست گرفته شده، و از او دستهاى بسیار; و آن که نسبت به اقوامش متواضع باشد و مهربان و همراه، به طور دائم دوستى آنان را به طرف خود جلب خواهد کرد.(۳)امیرالمؤمنین((علیه السلام)) مى فرماید:
وَ اَکرِمْ عَشیرَتَک، فَاِنَّهُمْ جَناحُک الَّذى بِهِ تَطْیرُ، وَ اَصْلُک الَّذى اِلَیهِ تَصیرُ، وَ یدُک الَّتى بِها تَصُولُ:(۴)
اقوامت را گرامى بدار، زیرا آنان براى تو بالى هستند که به وسیله آن طیران مى کنى، و ریشه اى که به سوى آنان مى روى، و دستى هستند که با آن قدرت پیدا مى کنى.
ابوبصیر مى گوید: از حضرت صادق((علیه السلام)) پرسیدم:
عَنِ الرَّجُلِ یصْرِمُ ذَوى قَرابَتِهِ مِمَّنْ لا یعْرِفُ الْحَقَّ؟ قالَ: لاینْبَغى لَهُ اَنْ یصْرِمَهُ.(۵)
مردى به خاطر اینکه اقوامش عرفان به حق ندارند با آنان قطع رابطه مى کند، فرمود: قطع رابطه با رحم سزاوار نیست.
صفوان مى گوید: به حضرت صادق((علیه السلام)) گفتم: مرا نزدیکى هست که بر غیر دین من و راه و روش اهل بیت است، آیا او را بر من حقّى هست؟ فرمود: آرى حق خویشاوندى را هیچ چیز قطع نمى کند. و اگر بر آئین تو باشند داراى دو حقّند. حق رحم و حق اسلام.(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ بقره، ۲۷.
۲ ـ نساء، ۱.
۳ ـ "نهج البلاغه" فیض، ص۷۷.
۴ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۳.
۵ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۳.
رسول حق فرمود:
صِلُوا اَرْحامَکمْ فِى الدُّنیا وَ لَوْ بِسَلام.(۲)
در دنیا صله رحم کنید گرچه به یک سلام باشد.
و نیز آنحضرت فرمود:
اِذا قَطَعُوا الاَْرْحامَ جُعِلَتِ الاَْمْوالُ فى اَیدِى الاَْشْرارِ.(۳)
چون گناه قطع رحم به میان آید اموال در دست اشرار قرار خواهد گرفت.
حضرت باقر((علیه السلام)) فرمود:
صِلَةُ الاَْرْحامِ تُزَکى الاَْعْمالَ، وَ تُنْمِى الاَْمْوالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى، وَ تُنْسَىُ مِنَ(۴) الاَْجَلِ.(۵)
طله ارحام، اعمال را پاک مى کند، اموال را زیاد مى نماید، بلا را دفع مى کند، اجل را به تأخیر مى اندازد (کنایه از اینکه عمر را طولانى مى نماید).
امام ششم مى فرماید:
صله ارحام اخلاق را نیکو، شخص را با گذشت، نفس را پاکیزه، رزق را زیاد و اجل را به تأخیر مى اندازد.(۶)
و نیز آن حضرت فرمود:
صله ارحام و نیکى به آنان، حساب را آسان مى کند، و حافظ شخص از گناه است، صله رحم کنید و به برادران نیکى نمائید گرچه به خوب سلام کردن و یا جواب سلام دادن باشد.(۷)
موسى از حضرت حق پرسید:
فَما جَزاءُ مَنْ وَصَلَ رَحِمَهُ؟ قالَ: یا مُوسى اُنْسِىُ لَهُ اَجَلَهُ، وَ اُهَوِّنُ عَلِیهِ سَکراتِ الْمَوْت.(۸)
جزاء آن که صله رحم مملکت را آباد و عمر را زیاد مى کند گرچه کنندگان این کار از خوبان نباشند.
رسول الهى فرمود:
سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَک.(۹)
یکسان مسیرى را طى کن صله رحم بجاى آور.
و نیز فرمود:
من به حاضر و غائب امّتم سفارش مى کنم و به هر که در اصلاب مردان و رحم زنان است تا روز قیامت، صله رحم کنید گرچه مسیر یکسال راه باشد، که صله رحم از دین است.(۱۰)
حضرت صادق((علیه السلام)) مى فرماید:
کردى خدمت رسول خدا آمد عرضه داشت: مرا اقوامى است که نسبت به آنان اهل صله هستم ول آنان مرا آزار مى دهند، مى خواهم آنان را ترک کنم، حضرت فرمود: در این وقت خداوند هم همه شما را ترک خواهد کرد، عرض کرد: چه کنم؟ فرمود: به آن که تو را محروم کرد عطا کن، با آن که از تو قطع کرد صله کن، و آن که به تو ظلم کرد از او بگذر. چون این برنامه را عمل کردى خداوند در مقابل آنان پشتیبان و یارویاور توست. (۵۳)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "بحار"، ج۷۴، ص۱۳۱.
۲ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۸.
۳ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۸.
۴ ـ فى ـ صح.
۵ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۴.
۶ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۴.
۷ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۴.
۸ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۴.
۹ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۶.
۱۰ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۶.
رسول حق فرمود:
ثَلاثَةٌ لا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: مُدْمِنُ خَمْر، وَ مُؤْمِنُ سِحْر، وَ قاطِعُ رَحِم.(۱)
سه نفر وارد بهشت نمى شوند، دائم الخمر، مؤمن به سحر و جادو، قطع کننده رحم.
على((علیه السلام)) فرمود:
اَقْبَحُ الْمَعاصِى قَطیعَةُ الرِّحِمِ وَ الْعُقُوقُ.(۲)
زشت ترین گناهان قطع رحم و عاقّ پدر و مادر شدن است.
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
اَذُّنُوبُ الَّتى تُعَجِّلُ الْفَناءَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ.
از گناهانى که انسان را دچار مرگ زودرس مى کند قطع رحم است.
همسایه:
ارزش و اهمیت حقوق همسایه و این که در قرآن مجید به این حق اشاره شده و روایات و اخبار اهل بیت ناطق به این حقیقت هستند به طور مفصل در تفسیر دعاى بیست و ششم گذشت، مى توانید به شرح آن دعاى با عظمت مراجعه کنید.
حلال مخلوط به حرام:
کتاب خدا در به دست آوردن روزى تأکید بر مال حلال دارد، زیرا حضرت محبوب آنچه را روزى عبد کرده از حلال است، و حرام هیچ ارتباطى با رزق و روزى و اراده حق ندارد.
حلال از طریق کسب مشروع و زحمت بازو و طرق اسلامى قابل کسب است، به دست آوردن مال از طریق غیر شرعى بدون شک حرام است و توبه آن به این است که مال به صاحبش برگردد.
در دستورات الهى و انبیا و امامان آمده; اگر حرامى به دست آورده اید و صاحبش معلوم است، موظف هستید آن را برگردانید، اگر مالکش مجهول است از جانب صاحبش در راه حق صدقه بدهید.
در باب مال حرام روایات زیادى وارد شده، از جمله از رسول خدا روایت شده:
مَنْ کسبَ مالا مِنْ غَیرِ حِلِّهِ اَفْقَرَهُ اللهُ.(۳)
هر کس از راه غیر حلال مالى به دست آورد خداوند او را به فقر و ندارى مبتلا مى کند.
و نیز آنحضرت فرمود: خداوند فرموده:
مَنْ لَمْ یبالِ مِنْ اَىِّ باب اکتسبَ الدّینارَ وَ الدِّرْهَمَ لَمْ اُبالِ یوْمَ الْقِیامَةِ مِنْ اَىِّ اَبْوابِ النّارِ اَدْخَلْتُهُ.(۴)
کسى که در به دست آوردن مال از هر راهى باک نداشته باشد، من هم در قیامت باک نکنم که او از چه درى وارد آتش کنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۸.
۲ ـ "میزان الحکمة"، ج۴، ص۸۸.
۳ ـ "میزان الحکمة"، ج۹، ص۲۹۴.
۴ ـ "میزان الحکمة"، ج۹، ص۲۹۴.
على((علیه السلام)) فرمود:
شَرُّ الاَْمْوالِ مالَمْ یخْرَجْ مِنْهُ حَقُّ اللهِ سُبْحانَهُ.(۱)
بدترین اموال مالى است که حق خدا از آن خارج نشده باشد.
و نیز آنحضرت فرمود:
شَرُّ الْمالِ مالَمْ ینْفَقْ فى سَبیلِ اللهِ مِنْهُ وَ لَمْ تُؤَدَّ زَکاتُهُ.(۲)
بدترین مال مالى است که از آن در راه خدا انفاق نشده باشد، و از پرداخت زکاتش خوددارى کنند.
مسئله با عظمت زکات:
کسى که زکات مال نپرداخته بدون شک چون حق هشت طایفه در مال اوست: فقراء، مساکین، متصدیان زکات، آنان که باید از آنان تألیف قلب شود، بندگان، قرض داران، راه خدا، بازماندگان از راه،(۳) مالش مال مخلوط به حرام است و از این قبیل است مالى که خمسش پرداخت نشده یا از رشوه و غصب و ارث دیگران چنین مالى به بیرون کردن حرام از آن است.
در باب مسئله زکات نزدیک به سى و چهار آیه در قرآن مجید آمده، تعداد آیات و تأکیدى که در آنها بر مسئله زکات شده، و وعده خوفناکى که نسبت به عذاب مانعان زکات داده شده همه و همه دلیل بر عظمت این مسئله در اسلام است.
زکات در قرآن مجید در کنار نماز ذکر شده و احتمالا آیات شریفه قرآن خواسته اند بگویند اهمیت زکات کمتر از نماز نیست و نماز بى زکات قابل توجه نمى باشد. امام صادق((علیه السلام)) از پدرانش از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت مى کند:
کسى که زکات شتر و گاو و گوسفند به عهده اوست و نپردازد، در قیامت در سرزمینى صاف او را به پا مى دارند، در آن وقت هر حیوان صاحب شاخى به او شاخ مى زند، و هر گزنده اى او را مى گزد، و هر سم دارى او را لگدکوب مى کند تا حضرت حق از حساب خلق فارغ شود!
و هر که زکات خرما و جو و گندم و انگور بر عهده اوست و نپرداخته زمینش را تا طبقه هفتم تا به پا شدن قیامت قلاده گردن او مى کنند.(۴)
و نیز حضرت صادق از پدرانش از رسول حق روایت مى کند:
اَسٌخَى النّاسِ مَنْ اَدّى زَکاةَ مالِهِ، وَ اَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِما افْتَرَضَ اللهُ عَلَیهِ.(۵)
سخى ترین مردم کسى است که زکات مالش را بپردازد، و بخیل ترین آنان کسى است که از اداى واجب الهى بخل ورزد.
ائمه طاهرین از رسول الهى روایت مى کنند:
بیماران خود رابا صدقه معالجه کنید، ابواب بلا را با دعا دفع نمائید، اموال خود را با زکات حفظ کنید، پرنده اى صید نمى شود مگر اینکه تسبیح حق را ضایع کرده باشد.(۶)
امام صادق((علیه السلام)) فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "میزان الحکمة"، ج۹، ص۳۰۸.
۲ ـ "میزان الحکمة"، ج۹، ص۳۰۸.
۳ ـ توبه، ۶۰.
۴ ـ "بحار"، ج۹۶، ص۸.
۵ ـ "بحار"، ج۹۶، ص۱۱.
۶ ـ "بحار"، ج۹۶، ص۱۱.
السُّراقُ ثَلاثَةٌ: مانِعُ الزَّکاةِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ، وَ کذلِک مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ ینْوِ قَضاءَهُ.(۱)
دزدان سه نفرند: آن که زکات نمى پردازد، آن که مهر زنان را به خود حلالِ مى داند، آن که قرض مى گیرد و نیت دارد باز پس ندهد.
حضرت رضا((علیه السلام)) در روایت مهمى مى فرماید:
خداوند به سه چیز همراه سه چیز امر فرموده: نماز را با زکات امر کرده، پس هر کس نماز بجاى آورد و زکات نپردازد نمازش قبول نمى شود. شکر نسبت به خودش را با شکر از پدر و مادر امر نموده، پس هر کس از والدین شکر نکند خدا را شکر نکرده; تقوا را با صله رحم دستور داده، پس هر کس صله رحم نکند از خدا پروا نکرده است.(۲)
روایات باب زکات بسیار زیاد است، به اندازه اى که لازم بود آورده شد، تمام آیات باب را مى توانید در جلد ۹۶ "بحار" ملاحظه کنید.
داستانى عجیب از مال حرام:
على بیت ابى حمزه مى گوید: دوستى داشتم که در دستگاه بنى امیه نویسنده بود، از من خواست از حضرت صادق براى او وقت ملاقات بگیرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام کرد و نشست و عرضه داشت: فدایت شوم، در ادارات بنى امیه نویسنده بودم و از اینرو مال فراوانى به دست آوردم.
حضرت فرمود: اگر بنى امیه کسى را نمى یافتند تا در تمام امور به آنان کمک دهد، امر مال و غنیمت و مسئله جنگ و امور سیاسى و اجتماعى، قدرت غارت کردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها مى کردند چیزى جز آنچه در دست داشتند نمى یافتند.
جوان عرض کرد: فدایت شوم راهى براى خروج از مال حرام جهت من هست؟ فرمود: اگر راهنمایى کنم مى پذیرى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از آنچه از این راه بدست آورده اى بیرون شو، اگر صاحبان مال را مى شناسى به آنان برگردان، اگر نمى شناسى از جانب آنان صدقه بده، در این صورت من بهشت را براى تو ضامنم!
جوان زمانى طولانى سکوت کرد و سر به زیر انداخت، سپس گفت: فدایت شوم انجام دادم.
او با ما به کوفه برگشت، چیزى نبود جز اینکه از آن جدا شد حتى از لباس ضرورى بدنش، ما براى او لباس تهیه کردیم و مختصر نفقه اى به او مى رساندیم. چیزى نگذشت که مریض شد، به عیادتش رفتیم، در یکى از عیادتها او را به حال احتضار دیدم، چشم گشود و گفت: اى على بن ابى حمزه به خدا قسم امام صادق به عهدش وفا کرد!
این را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسیدم به من نگریست و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا کردم، گفتم: فدایت شوم راست مى گویى، او این مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد.(۳)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "بحار"، ج۹۶، ص۱۲.
۲ ـ "خصال"، ج۱، ص۷۰.
۳ ـ "بحار"، ج۹۶، ص۲۳۷.
جائى ز دست شاه جمال تو بارگاه *** کز دیدنش فتاده ز سر ماه را کلاه
زیبد که رهگذر شود باغ نرگست *** از بس که چشم لاله رخانت بود به راه
بازآ که بى چَهِ زنخت اشک چشم من *** کم از گریستن نشود همچو آب چاه
در جلوه گاه حسن تو از بار عام دل *** ره نیست آنقدر که پرده طایر نگاه
زیبد بخیل غمزه بود خیره چشم تو *** کافر اسیاب را نبود اینقدر سپاه
ساقى بریز باده که محتاج آن درند *** سلطان هفت کشور و درویش خانقاه
اشکم روانه شد ز رخ زرد چون کنم *** غافل نمى توان شدن از آب زیر کاه
در هر صورت از مال حرام به هر صورت که هست بپرهیزیم، زیرا مال حرام باعث تاریکى باطن و غضب حضرت حق و دور افتادن از رحمت دوست و در بسیارى از مراحل، علت بطلان قطعى واجبات مانند نماز و طواف حج است.
جدائى و هجران از مردم مؤمن و مسلمان:
اسلام دین محبت، علاقه، مهر، وفا، صفا، مواسات، عدل، انصاف، کرامت، وقار، اخلاق و عمل صالح و عقاید حقّه، و آئین عفو و اغماض و گذشت است.
مردم مؤمن با هم برادر و برابرند، و کسى بر کسى جز به تقوا آن هم در پیشگاه حضرت حق امتیاز ندارد.
قهر کردن مؤمن با مؤمن، مسلم با مسلم، زن با شوهر، شوهر با زن، فرزند با پدر و مادر، پدر و مادر با فرزند، همسایه به همسایه، شریک با شریک در اسلام جائز نیست، و چنانکه کسى کم ظرفیتى نشان دهد و با طرف مقابلش قهر کند لازم است هر چه زودتر و سریع تر به آشتى برخیزد، و نگذارد قهر و هجران زمانش طولانى شود.
رسول حق((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
هَجْرُ الْمُسْلِمِ اَخاهُ کسفْک دَمِه.(۱)
جدایى مسلمان از برادرش همانند ریختن خون اوست.
در روایت دیگر آمده:
مَنْ هجر اَخاهُ سَنَةً فَهُوَ کسفْک دَمِهِ.(۲)
کسى که یک سال از برادر مسلمانش کناره بگیرد چنان است که خون او را ریخته باشد.
على((علیه السلام)) مى فرماید:
عَلَیکمْ بِالتَّواصُلِ وَ الْمُوفَقَةِ، وَ اِیاکمْ وَ الْمُقاطَعَةَ وَ الْمُهاجَرَةَ.(۳)
بر شما باد به صله و رفاقت با یکدیگر، و بپرهیزید از قطع رابطه و دورى جستن.
رسول اسلام فرمود:
یا اَباذَرٍّ ایاک وَ هِجْرانَ اَخیک، فَاِنَّ الْعَمَلَ لایتَقَبَّلُ مِنَ الْهِجْرانِ.(۴)
اى ابوذر از قهر کردن با برادر دینیت بپرهیز، که عمل با این قبول درگاه حق نشود.
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
افتراق و جدائى دو مسلمان باعث مى شود از یکى از آن دو بیزار شویم و حتى مستحق لعنت شود، و چه بسا هر دو مستحق لعنت شود، و چه بسا هر دو مستحق بیزارى ما و لعنت گردند. معتّب بهحضرت عرضه داشت: فدایت شوم، یکى از دو طرف ظالم است و مستحق برائت و لعنت، مظلوم در این مظلوم در این زمینه چه گناهى دارد؟
حضرت فرمود: براى اینکه مظلوم به دنبال دیگرى براى آشتى و تغافل از کارش مقابلش برود و بگوید: برادر جان در این قضیه من ستم کردم; تا غائله پایان پذیرد و قهر مبدّل به آشتى شود، خداوند تبارک و تعالى حاکم عادل است، حق مظلوم را از ظالم مى گیرد.(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۲.
۲ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۲.
۳ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۲.
۴ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۳.
حضرت رضا((علیه السلام)) از پدرانش روایت مى کند:
شب اول ماه رمضان مَرَده شیاطین به غل بسته مى شوند، هر شب هفتاد هزار نفر بخشیده شده به مغفرت حق مى رسند، چون شب قدر برسد به اندازه آنچه در رجب و شعبان و رمضان آمرزیده شده اند آمرزیده مى شوند مگر آن که بین او و برادرش کینه وجود دارد، در اینجا خداوند مى فرماید: اینان را در جهت آمرزش مهلت دهید تا با یکدیگر آشتى کنند.(۲)
روایات زیر از رسول خدا رسیده:
لا هِجْرَةَ فَوْقَ ثَلاث.(۳)
دورى بیش از سه روز جایز نیست.
لا یحِلُّ لِلْمُؤْمِنِ، اَنْ یهْجُرَ اَخاهُ فَوْقَ ثَلاثَةِ اَیام.(۴)
براى مؤمن دورى از برادرش بیش از سه روز جایز نیست.
لا تَقاطَعُوا، وَ لاتَدابَرُوا، وَ لاتَباغَضُوا، وَ لاتَحاسَدُوا، وَ کونُوا عِبادَاللهِ اِخْواناً، وَ لایحِلُّ لِمُسْلِم اَنْ یهْجُرَ اَخاهُ فَوْقَ ثَلاث.(۵)
قطع رابطه نکنید، به هم پشت ننمائید، نسبت به هم خشمگین نگردید، با هم حسد نورزید، عباد حق با هم برادر باشید! بر مسلمان جایز نیست بیش از سه روز با برادر مسلمانش قهر باشد.
دو مسلمان اگر هجر و قهرشان بیش از سه روز طول بکشد و آشتى نکنند از اسلام خارجند و بین آن دو ولایتى نخواهد بود، پس هر یک از آن دو نفر به صحبت کردن با برادرش پیشى بگیرد در روز حساب به سوى بهشت پیشى خواهد گرفت.(۶)
بیائید یاران به هم دوست باشیم *** همه مغز ایمان بى پوست باشیم
نداریم پنهان ز هم عیب هم را *** که تا صاف و بیغش به هم دوست باشیم
بود غیب ما و شهادت برابر *** قفا هم به طورى که در روست باشیم
بود دوستى مغز و اظهار آن پوست *** چه حیف است ما حامل پوست باشیم
مکافات بد را نکوئى بیاریم *** اگر بد کنیم آنچنان کوست باشیم
بکوشیم تا دوستى خوى گردد *** به هر کو کند دشمنى دوست باشیم
نداریم کارى به پنهانى هم *** همین ناظر آنچه در روست باشیم
ز اخلاق مذمومه دل پاک سازیم *** بر اطواریارى که خوشخوست باشیم
بود سینه ها صاف و دلها منوّر *** چو آئینه کان مظهر روست باشیم
گریزیم از اهل شقاق و شقاوت *** طلبکار یارى که نیکوست باشیم
نداریم از دامن یار حق دست *** بکوشیم تا آنچنان کوست باشیم
نباشیم تا با خدا دوستان دوست *** کجا در حقیقت خدا دوست باشیم
بیائید خود را به دریا رسانیم *** چرا بسته آنچه در جوست باشیم
برآئید چون فیض از پوست یاران *** که تا جملگى مغز بى پوست باشیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۳.
۲ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۴.
۳ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۵ ـ ۳۱۶.
۴ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۵ ـ ۳۱۶.
۵ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۵ ـ ۳۱۶.
۶ ـ "میزان الحکمة"، ج۱۰، ص۳۱۵ ـ ۳۱۶.
در باب انصاف و مدارا در تفسیر دعاهاى در رابطه با اخلاق به مسائل مهمى اشاره شد، چنانکه خواستید به شرح آن دعاها مراجعه کنید.
بیزارى از دشمنان خدا:
ملحدان، منکران، منافقان، مشرکان، معاندان، عمده اى از یهود و نصارى بنا به فرموده قرآن مجید از دشمنان حقّند و هدف آنان خاموش کردن چراغ توحید و نبوت و ولایت و ملّت اسلام است، و روى این حساب دوستى با آنان و قبول آنان در زندگى و امور حیات جایز نیست.
«یا ایهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ اَوْلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ اَتُریدُونَ اَنْ تَجْعَلُوا للهِ عَلَیکمْ سُلْطاناً مُبیناً».(۱)
اى اهل ایمان مبادا کافران را به دوستى گرفته و مؤمنان را رها کنید، آیا مى خواهید خدا را بر عقاب عصیان خود حجتى آشکار قرار دهید؟
«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى اَوْلیاءَ بَعْضُهُمْ اَوْلیاءُ بَعْض وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ اِنَّ اللهَ لا یهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمینَ».(۲)
اى اهل ایمان، یهود و نصارى را که دشمن حقّند به دوستى انتخاب نکنید، آنان بعضى دوستدار بعضى دیگرند، و هر که از شما مردم مؤمن با آنان دوستى کند از آنان خواهد بود، همانا خداوند ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.
«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آباءکمْ وَ اِخْوانَکمْ اَوْلیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الکفْرَ عَلَى الاِْیمانِ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَاُولئِک هُمُ الظّالُمُونَ».(۳)
اى اهل ایمان، اگر پدران و برادران شما کفر بر ایمان بگزینند شما آنان را به دوستى مگیرید، و هر کس از شما با وجود کفر آنان به دوستى با آنها برخیزد بدون شک ستمکار است.
«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخَذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّکمْ اَوْلیاءَ تُلْقُونَ اِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کفَرُوا بِما جاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ».(۴)
اى اهل ایمان، هرگز کافران را که دشمن من و دشمن شمایند یاران و دوستان خود نگیرید، طرح دوستى و مودّت با آنان نریزید، به تحقیق این ناسپاسانبه قرآنى که از جانب حق براى هدایت شما آمد کافر شدند.
«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَیهِمْ»:
اى اهل ایمان هرگز ملّتى را که خدا بر آنان خشم گرفت (یعنى جهودان را) یار و دوستدار خود نگیرید.
«لا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بَاللهِ وَ الْیوْم الآْخِرِ مَنْ حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءهُمْ اَوْاَبْناءَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْعَشیرَتَهُمْ اُولئِک کتَبَ فى قُلوبِهِمْ الاْیمانَ وَ اَیدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ وَ یدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اُولئِک حِزْبُ اللهِ اَلا اِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(۵)
اى رسول من، هرگز مردمى را که به خدا و رسول ایمان آورده اند چنین نخواهى یافت که دوستى با دشمنان خدا و پیامبر او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا اقوام آنان باشند، اینانند که خدا نور ایمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ نساء، ۱۴۴.
۲ ـ مائده، ۵۱.
۳ ـ توبه، ۲۳.
۴ ـ ممتحنه، ۱.
۵ ـ مجادله، ۲۲.
را بر صفحه قلبشان ثبت کرده و به نور قدس الهى مؤید و منصور گردانده و در قیامت آنان را داخل بهشتهایى کند که نهرها از زیر آن جارى است، خدا از آنان خوشنود و اینان از حق خوشنودند، آنان به حقیقت حزب خدایند و حزب خدا رستگارانند.
آرى دشمنان الهى حزب شیطانند و حزب الله با حزب شیطان تا قیامت آشتى ندارد.
«اِسْتَحْوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکرَ اللهِ اُولئِک حِزْبُ الشَّیطانِ اَلا اِنَّ حِزْبَ الشَّیطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ».(۱)
شیطان بر آنان چیره شد و یاد خدا را از آنان گرفت، اینان حزب شیطانند، بدانید که حزب شیطان از زیانکاران عالمند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ مجادله، ۱۹.
«وَ أَنْ نَتَقَرَّبَ إِلَیک فِیهِ مِنَ الْأَعْمَالِ الزَّاکیةِ بِمَا تُطَهِّرُنَا بِهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ تَعْصِمُنَا فِیهِ مِمَّا نَسْتَأْنِفُ مِنَ الْعُیوبِ
حَتَّى لاَ یورِدَ عَلَیک أَحَدٌ مِنْ مَلاَئِکتِک إِلاَّ دُونَ مَا نُورِدُ مِنْ أَبْوَابِ الطَّاعَةِ لَک وَ أَنْوَاعِ الْقُرْبَةِ إِلَیک».
"و این توفیق را به ما عنایت فرما که به وجود مقدست تقرّب جوئیم با اعمال شایسته اى که ما را به برکت آن از گناهان پاک گردانى، (اعمال شایسته همانند نوافل، فرائض، قرائت قرآن در شب و روز این ماه، خواندن دعاى افتتاح، ابوحمزه، دعاى سحر، و دعاهاى شبهاى قدر، و انجام خیران و مبرّات، و صله رحم، و اجراى آنچه رسول خدا در خطبه آخر شعبانیه دستور دادند) اعمال شایسته اى که به قبولى درگاهت برسد و آلودگیهاى باطن و ظاهر ما را شستشو دهد. الهى چنان در این ماه رحمت، به ما رحمت آر که ما را از عیب هاى تازه بازدارى، تا هیچ یک از فرشتگانت جز مرتبه اى کمتر از آنچه ما بجا آورده ایم از ابواب طاعتت و انواع تقرب به سویت، به پیشگاهت عرضه نکنند".
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم صل على محمد و آله. و قفنا فیه على مواقیت الصلوات الخمس بحدودها التى حددت، و فروضها التى فرضت، و وظائفها التى وظفت، و اوقاتها التى وقت».
قوله علیه السلام، «و قفنا»، اى: اجعلنا واقفین و ثابتین فیه، اى: فى هذا الشهر.
المواقیت: جمع المیقات، و هو الوقت المضروب للفعل.
و الحد فى الاصل: المنع. و حدود الصلاه: واجباتها و نوافلها، لما روى عن الامام الصادق ابى عبدالله جعفر بن محمد علیه السلام ان للصلاه اربعه آلاف حد. و یقال لها حدود لانها مانعه عن التخطى الى ما وراءها.
و «حددت» بالتشدید. و روى بالتخفیف ایضا. اى: بینت حدودها.
و «وقت»، اى: بینت وقتها.
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و بگردان ما را ثابت و راسخ در این ماه بر تعهد نمودن اوقات نماز پنجگانه به آن حدودى که تعیین کرده اى از واجبیها و سنتیهاى آن و فریضه هایى که فرض کرده اى و وظایفى که مقدر ساخته اى و وقتهایى که تعیین و توقیت آن نموده اى.
«و انزلنا فیه منزله المصیبین لمنازلها، الحافظین لارکانها المودین لها فى اوقاتها».
و فرودآر ما را در این ماه -و در بعضى نسخ «فیها» است، یعنى: در این اوقات- جایگاه آنان که دریافته اند منازل و فروآمد نگاههاى صلوات خمس را، نگاه دارندگانند ارکان آن را -یعنى نهایت اهتمام دارند به شان آنها- و ادا کننده اند آنها را در اوقات معینه ى آنها و فوت ناکردن آنها.
«على ما سنه عبدک و رسولک -صلواتک علیه و آله- فى رکوعها و سجودها و جمیع فواضلها على اتم الطهور و اسبغه، و ابین الخشوع و ابلغه».
قوله علیه السلام: «على ما سنه»، اى: على وجه جعله سنه و طریقه.
و «الطهور» بفتح الطاء و ضمها کلاهما مرویان فى هذا المقام. و کلاهما مصدر. قال المطرزى فى المغرب: و طهور -بالفتح- مصدر بمعنى التطهر. یقال: تطهرت طهورا حسنا. و منه: «مفتاح الصلاه الطهور». و اما بالضم فظاهر، کالدخول.
و «اسبغه»، اى: اتمه.
و الخشوع: التذلل و الخوف. روى الشیخ الجلیل ابوعلى الطبرسى فى کتاب مجمع البیان عن النبى صلى الله علیه و آله انه راى رجلا عبث بلحیته فى صلاته فقال: «اما انه لو خشع قلبه، لخشعت جوارحه». و فى هذا دلاله على ان الخشوع فى الصلاه یکون بالقلب و بالجوارح. فاما بالقلب، فهو ان یفرغ قلبه بجمع الهمه لها و الاعراض عما سواها فلا یکون فیه غیر العباده و المعبود. و اما بالجوارح، فهو غض البصر و الاقبال علیها و ترک الالتفات و العبث.
و «ابلغه» لان ابلغ الخشوع بالقلب و الجوارح.
یعنى: به جا آورنده صلوات خمس را بر نهجى که طریقه ساخته و به جاى آورده بنده ى تو و فرستاده ى تو به خلقان خود محمد- صلوات و رحمات تو بر او و بر آل او باد- در رکوع آن و سجود آن و جمله فضایل و زیادتیهاى آن، بر تمامترین طهارتى و کاملترین آن و بر ظاهرترین خشوع و بلیغترین آن. یعنى خشوعى که از روى دل و اعضا و جوارح باشد به حیثیتى که معرض باشد از التفات نمودن به ماسواى نماز و معبود خود و چشم را فروخواباند و از هر چه غیر نماز و فرایض و نوافل آن باشد به خاطر نگذراند.
«و وفقنا فیه لان نصل ارحامنا بالبر و الصله، و ان نتعاهد جیراننا بالافضال و العطیه».
و در بعضى نسخ به جاى «نصل»، «نبل» است. و فى الحدیث: «بلوا ارحامکم و لو بالسلام».
و الصله: العطاء.
(یعنى:) و توفیق رفیق ما گردان در این ماه تا آنکه بپیوندیم به خویشان خود به نیکویى نمودن و بخشش کردن و رعایت نمودن آنچه مقتضاى قرابت و خویشاوندى بوده باشد، از ایصال خیر و انواع فواید و صیانت از وصول مکاره و شداید و تعهد و حفظ حال همسایگان خود نماییم به نیکویى کردن و چیزى دادن.
در احادیث نبوى وارد است که: «ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتى ظننت انه سیورثه».
و از جمله ى افضال ابتدا نمودن است به سلام در حین ملاقات همسایگان و عیادت نمودن در حال مرض و تهنیت کردن در حال فرح و به تعزیت رفتن در حال وقوع مصیبتى و غیر آن از محاسن اخلاق.
«و ان نخلص اموالنا من التبعات، و ان نطهرها باخراج الزکوات».
یعنى: و توفیق ده ما را که خالص گردانیم مالهاى خود را از حقوق مردم که همواره پیروى آن مى نمایند و طلب آن مى کنند- و در نسخه ى شیخ کفعمى به جاى «تبعات»، «شبهات» است. یعنى: خالص گردانیم مال خود را از شبهه ها- و پاک گردانیم مالهاى خود را به بیرون کردن زکاتهاى آن. چه، در احادیث ائمه ى طاهرین وارد است که:
«ملعون کل مال لا یزکى». اى: بعد عن الخیر و البرکه، او: ملعون صاحبه- على حذف المضاف.
یعنى: از خیر و برکت دور است هر مالى که زکات آن داده نشود، یا ملعون است صاحب آن مال.
«و ان نراجع من هاجرنا».
اى: نصل من قطعنا. و المهاجره خلاف المواصله.
(یعنى:) و اینکه بازگردیم و بپیوندیم آنکه ببرید از ما.
«و ان ننصف من ظلمنا، و ان نسالم من عادانا».
انصف الرجل: عدل. و منه الانصاف، لانه یسویه. و منه: «و ینبغى للقاضى ان ینصف الخصمین فى مجلسه». اى: یسوى بینهما عنده.
و المسالمه: المصالحه. و التسالم: التصالح.
یعنى: و انصاف و عدل ورزیم آن کسى را که بیداد کرده ما را، و صلح کنیم با کسى که دشمنى نموده با ما.
«حاشا من عودى فیک و لک، فانه العدو الذى لا نوالیه، و الحزب الذى لانصافیه».
کلمه حاشا لها معنیان: التنزیه و الاستثناء. و المراد هنا الاستثناء.
و الحزب -بالحاء المهمله ثم بالزاى-: الطائفه. و روى بالراء بمعنى العدو.
یقال: انا حرب لمن حاربنى، اى: عدو لمن عادانى. و هو صفه مشبهه مثل صعب. و بالزاى اولى. لانه تاسیس و التاسیس اولى من التاکید. و بالمعجمه قرا ابن السکون. و بالمهمله قرا الشیخ ابن ادریس.
یعنى: مگر آن دشمنى که دشمنى و معادات با او به سبب حق تو باشد، که آن دشمنى را با او صلح نکنیم و طایفه و گروهى که مصافات نکنیم ایشان را یا دشمنى که صاف نشویم او را و دوستى خالص نکنیم با او.
«و ان نتقرب الیک فیه من الاعمال الزاکیه بما تطهرنا به من الذنوب».
و توفیق ده ما را به اینکه نزدیکى جوییم به سوى تو در این ماه از کردارهاى پاک سازنده به آنچه پاک سازى تو ما را به سبب آن اعمال از گناهان.
«و تعصمنا فیه مما نستانف من العیوب».
و نگاهدارى تو ما را در این ماه از آنچه از سر نو ارتکاب نماییم از عیبها.
«حتى لا یورد علیک احد من ملائکتک الا دون ما نورد من ابواب الطاعه لک و انواع القربه الیک».
تا اینکه وارد نشود بر تو هیچ فرشته اى از فرشتگان تو مگر آنکه عمل او کمتر باشد از آنچه ما ایراد کنیم از فتح ابواب طاعات و انواع قربتها به سوى تو.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
وقف: از وقوف اطلاع.
حدود و حد: مرتبه ى از مراتب است که به او تمیز داده شود شىء از شىء غیر خود.
وظیفه و توظیف: به معنى چیزى که برسد و رسانیدن بلوغ و تبلیغ.
ارکان: جمع رکن و آن چیزى است که قوام شىء به واسطه ى آن است.
یعنى: اى خداى من رحمت فرست بر محمد و آل او و واقف نما در این ماه به اوقات نمازهاى پنجگانه به حدود آن آن چنان حدودى که تو تحدید فرمودى، و واجبات آن آن چنان واجباتى که تو واجب نمودى و سنن آن چنانى که تو قرار دادى، و در اوقات آن چنانیکه تو وقت قرار دادى، نازل فرما ما را در نماز به منزله ى کسى که رسیده باشد مر منزلهاى آن را و حافظ هستند ارکان و قوایم آن را جاى آورنده اند مر آن را در وقتها بر طریقه ى بنده ى تو و پیغمبر رحمت تو، رحمت تو بر او و بر آل او در رکوع آن و سجود آن و جمیع زیادتى آن بر طهارت تمام و کامل و بر خشوع آشکار و ابلغ خضوع.
بدان که چنانکه صلوات خمس افضل واجبات است بعد از اسلام و ارکان شرایط و حدود آن همه ازید از همه است چنانکه از حضرت صادق علیه السلام مروى است که نماز را چهار هزار حد است یعنى از احکام واجبه و مستحبه و لذا تعبیر از آن به عمود دین شده.
ارحام: جمع رحم یعنى خویشان و قومان و آنکه ما بین تو و او در یک نسب جمع باشد یا اینکه عرف او را خویش بگویند اگر چه دور باشد در نسب صله ى او واجب است نظر به او تعبیر وارده نه اینکه قطع حرام باشد نه اینکه صله واجب باشد چنانچه گاهى توهم شود مراد به صله وصل و پیوند است و او عبارت است از نیکوئى و احسان نمودن و تفضل به حال او نمودن و حوائج او جاى آوردن لکن این در صورتى است که در یک بلد باشند یا نزدیک به هم و اما در بلاد بعید واجب است که مسافرت نماید به سوى خویش خود و لکن احوط ترک مراسله و کتابت ننماید.
مرویست از حضرت ختمى مآب که آن بزرگوار فرمودند: خداى عالم فرموده اند من رحمن هستم و رحم را خلق نموده ام و اسم او را از اسم خود بیرون آورده ام هر که او را وصل نماید من وصل او نمایم و هر که او را قطع کند من قطع او کنم.
توفیق ده ما را در این ماه بر اینکه وصل ارحام خود کنیم به نیکوئى، و پیوند، و وارسى نمائیم همسایگان خود را به نیکوئیها و عطایا و آن که خالص کنیم اموال خود را از عقوبات و پاک کنیم اموال را به بیرون کردن زکوه و اینکه رجوع کنیم کسى را که از ما هجرت نمود و انصاف کنیم کسى را که بر ما ستم کرد.
اللغه:
سلم: صلح و آشتى.
حزب: فرقه.
حرب: جنگ.
صفات: صداقت.
خلص: خالص شدن.
الاعراب:
حاشا: کلمه استثنا، فاء سببیه ضمیر عاید صله.
یعنى: آنکه صلح کنیم ما کسى را که دشمنى با ما نموده مگر آنکه دشمنى شده در راه تو و از براى تو که با او نخواهیم صلح نمود پس به جهت آنکه او دشمنى است که نمى پوشیم او را و طایفه آن چنانى است که مهربانى نمى کنیم با او.
تنبیه:
بدان که هر که اطاعت خدا نکند و انکار او کند و مشرک به او باشد او دشمن خدا است و در بعضى از روایات وارد است که: اگر کسى اذیت مومنى کند خلاق عالم فرماید آیا به آن عداوت مى کنى، آنانکه دشمن خدایند دو فرقه اند یا مانع شوند دیگران را به وصول به حق مثل منع حج و زیارت و حبس مساجد و مدارس و منع امر معروف و نهى از منکر، و یا آنکه ظلم بر نفس خود کنند مثل شرک و ریا در عبادات بدنیه و یا عدم اتیان به آنها.
و آنکه نزدیک شویم ما به سوى تو در این ماه به سبب اعمال خوب به آن طریق که پاک کند ما را از گناهان.
اللغه:
عصمت: محفوظ بودن.
استیناف: از سر گرفتن و نو گرفتن، ماخوذ از انف به تحریک.
دون: به معنى اقل و به معنى نزدیک و قرب یقال دونکم هذا و دون ایدیکم و در مقام ظاهرا معنى اخیر مراد باشد.
الاعراب:
ما فى قوله «ما نورد» موصوله مضاف الیه دون و عاید صله محذوف است.
یعنى: توفیق ده ما را در این ماه از آنچه از نو جاى آوریم از عیوب و بدیها تا آنکه نیاورد بر تو احدى از ملائکه مگر اینکه اقل و کم تر از چیزهائى که ما وارد بر تو سازیم از ابواب طاعت از براى تو و انواع قربت به سوى تو.
ایضاح:
مرحوم سید نعمت الله در شرح خود این فقره دعا را سه معنى فرمود و هر سه معنى مبنى بر این است که دون به معنى اقل باشد.
اول- از خدا طلب نماید که اعمال من در این ماه زیاده از اعمال ملائکه باشد.
دوم- اینکه معصیتم در این ماه کمتر باشد.
سوم- آنکه در این ماه اعمالى نمایم که ملائکه عاجز باشد از احصاء ثواب آن اعمال چنانکه در نماز جماعت وارد شده است در روایات که همین که اعداد آنها از ده مثلا زیاد شد ثواب او را نداند مگر خدا، و در صوم وارد است و در قرائت بعضى از ادعیه لکن این بنده ى بى بضاعت معنى چهارمى در دعا احتمال داده ام و آن مبنى است بر اینکه دون به معنى قرب و نزدیک باشد و مراد از ملائکه کتبه و حفظه ى اعمال باشند و مقصود سائل آن است که در این ماه معصیت اصلا از ما صادر نشود هر وقت که کرام الکاتبین وارد نماید اعمال ما را بر تو وارد نسازد مگر وقت ورود ما به اعمال خوب.
یعنى: وارد نسازد بر تو احدى از ملائکه اعمال ما را مگر وقتى که جاى مى آوریم از ابواب طاعت و قرب به جناب احدیت تو.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در دومین فراز به مساله ى نماز در این ماه توجه کرده عرض مى کند: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و ما را در این ماه بر اوقات نمازهاى پنجگانه با حدودى که برایشان تعیین فرموده اى واقف ساز) (اللهم صل على محمد و آله، وقفنا فیه على مواقیت الصلوات الخمس بحدودها التى حددت).
همچنین (از فرائض و واجباتى که در آنها فرض، وظائفى که در آن معین و اوقاتى که براى آن تعیین فرموده اى ما را آگاه فرما) (و فروضها التى فرضت، و وظائفها التى وظفت، و اوقاتها التى وقت).
(ما را در نمازهاى پنجگانه در جایگاه کسانى قرار ده که به مراتب و منازل نماز رسیده اند) (و انزلنا فیها منزله المصیبین لمنازلها).
(جایگاه کسانى که حافظ ارکان آنهایند و آنها را در اوقات خود آن چنانکه بنده و رسولت- که صلوات و درودت بر او و آلش باد- اداء کرده اند) (الحافظین لارکانها، المودین لها فى اوقاتها، على ما سنه عبدک و رسولک صلواتک علیه و آله).
یعنى (رکوع، سجود و جمیع فضائل آن را با کاملترین و شادابترین طهارات، رساترین و روشنترین حالت خشوع (آن چنانکه رسول تو خواسته است انجام دهیم) (فى رکوعها و سجودها و جمیع فواضلها على اتم الطهور و اسبغه، و ابین الخشوع و ابلغه).
پس از خواسته هاى مربوط به نماز در ماه رمضان، به اعمال دیگرى که در این ماه ارزشمند است توجه کرده و توفیق انجام آنها را از خداوند خواسته عرض مى کند: (ما را در این ماه موفق بدار که با نیکى و صله با بستگان پیوند و ارتباط برقرار کنیم) (و وفقنا فیه لان نصل ارحامنا بالبر و الصله).
(با انعام و بخشش، به همسایگان رسیدگى نمائیم) (و ان نتعاهد جیراننا بالافضال و العطیه).
(اموال خویش را از مظالم و حقوق دیگران خالص گردانیم) (و ان نخلص اموالنا من التبعات).
یعنى (با خارج ساختن زکات آن را پاکیزه سازیم) (و ان نطهرها باخراج الزکوات).
(به کسانى که از ما دورى و هجرت گزیده اند رجوع کرده، (دوستى و رفاقت را تجدید کنیم) (و ان نراجع من هاجرنا).
(با کسى که نسبت به ما ظلم و ستم روا داشته از در عدل و انصاف درآئیم) (و ان ننصف من ظلمنا).
(و با کسى که با ما دشمنى کرده آشتى نمائیم) (و ان نسالم من عادانا).
(مگر در مورد کسى که نسبت به تو و به خاطر تو بین ما عداوت ایجاد شده زیرا او دشمنى است که هرگز با او دوستى نمى کنیم و حزبى است که هیچگاه با او در یک صف قرار نمى گیریم) (حاشا من عودى فیک و لک فانه العدو الذى لا نوالیه، و الحزب الذى لانصافیه).
همچنین از تو، توفیق آن را خواهانیم که (در این ماه به وسیله ى اعمال شایسته، مقرب پیشگاه تو گردیم) (و ان نتقرب الیک فیه من الاعمال الزاکیه).
که (به این وسیله ما را از گناهان پاک فرمائى) (بما تطهرنا به من الذنوب).
(ما را در تجدید از سرگیرى عیبها در این ماه بازدارى) (و تعصمنا فیه مما نستانف من العیوب).
(و کار بدانجا منتهى گردد که هیچیک از فرشتگانت نتواند بالاتر از اطاعت و انواع تقرب، بیش از ما، به پیشگاهت تقدیم دارد) (حتى لا یورد علیک احد من ملائکتک الا دون ما نورد من ابواب الطاعه لک، و انواع القربه الیک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۶، ص:۶۱-۴۸
«اللّهمّ صلّ على محمّد و آله وقفنا فیه على مواقیت الصّلوات الخمس بحدودها الّتی حدّدت و فروضها الّتی فرضت و وظائفها الّتی وظّفت و أوقاتها الّتی وقّت و أنزلنا فیها منزلة المصیبین لمنازلها الحافظین لأرکانها المؤدّین لها فی أوقاتها على ما سنّه عبدک و رسولک صلواتک علیه و آله فی رکوعها و سجودها و جمیع فواضلها على أتمّ الطّهور و أسبغه و أبین الخشوع و أبلغه».
وقفت فلانا على الامر: اطلعته علیه، و لا تقل اوقفته، و قد مر بیان ذلک.
و المواقیت: جمع میقات بمعنى الوقت، اى اوقات الصلاه، و یستعار للمکان، و منه مواقیت الحج لمواضع الاحرام، و وقت الله الصلاه توقیتا و وقتها یقتها وقتا من باب- وعد-: حدد لها وقتا و «الباء» من «بحدودها» للمصاحبه: اى مع حدودها اى احکامها، و منه قوله تعالى: «و اجدر الا یعلموا حدود ما انزل الله» اى احکامه.
و حددت الشىء: میزته عن غیره. و فى الصحیح عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال: للصلاه اربعه آلاف حد و فى روایه للصلاه اربعه آلاف باب.
و الفروض: جمع فرض بمعنى المفروض من فرض الله الاحکام فرضا: اوجبها.
و الوظائف: جمع وظیفه و هى ما یقدر من عمل و رزق و نحو ذلک، یقال: وظفت علیه العمل توظیفا: قدرته.
و الاوقات: جمع وقت و هو مقدار من الزمان مفروض لامرما. و انزلت زیدا منزله عمرو فى کذا: اى جعلت له ما جعلت لعمرو فیه.
و اصبت الشىء: ادرکته و وجدته.
و منازل الصلاه: عباره عن مراتبها التى تلیق بها من قولهم: عرفت لفلان منزلته، اى مرتبته من الفضل و الشرف و هو رفیع المنازل.
و فى الحدیث: انزلوا الناس منازلهم، اى اکرموا کلا على حسب فضله و شرفه.
و الارکان: جمع رکن، و رکن الشىء لغه: جانبه القوى الذى یعتمد علیه، و ارکان العباده: جوانبها التى علیها مبناها و بترکها یکون بطلانها، و عرف الرکن من الصلاه بما تبطل الصلاه بزیادته و نقصه عمدا و سهوا، و ارکانها خمسه: النیه و التکبیر و القیام و الرکوع و السجدتان.
و ذهب بعضهم الى ان النیه لیست برکن منها لانها شرط لها لا جزء منها، و رکن الشىء لا یکون الا جزءا منه، و اول الصلاه التکبیر لقوله علیه السلام: «تحریمها التکبیر» فهى خارجه عنها، و استدل القائلون برکنیتها بالتئام حقیقه الصلاه منها و اشتراطها بما یشترط فى الصلاه من الطهاره و الستر و الاستقبال و نحوها، و اجیب بان الاستدلال بالتئام الصلاه منها مصادره و اشتراطها بشروط الصلاه لا یدل على الجزئیه.
قال بعض المحققین من مشایخنا: و هذا الخلاف قلیل الجدوى للاتفاق على اعتبارها فى الصلاه و بطلانها بالاخلال بها عمدا و سهوا، و ربما یظهر ثمرته فى مواضع نادره کالنذر لمن نذر ان یصلى فى وقت کذا او نذر ان یصلى فى وقت کذا، قیل: فیمن سهى عن فعل النیه بعد التکبیر ففعلها ثم ذکر فعلها قبل التکبیر فان قلنا: بانها شرط لم تبطل الصلاه و ان قلنا انها جزء بطلت لزیاده رکن لان کل من قال: بجزئیتها، قال برکنیتها، و فیه نظر للمنع من کون استحضار النیه فى اثناء الصلاه عمدا او سهوا مبطلا لان استحضارها حکما بمعنى الاستدامه واجب فکیف یبطل الاستحضار بالفعل.
فان قیل: القصد الى استیناف النیه قصد للمنافى.
قلنا: فالبطلان حینئذ لقصد المنافى لالزیاده الرکن و هو یتحقق على القول بشرطیتها ایضا.
و ادى الصلاه: فعلها، و اصله من اداء الامانه و هو ایصالها الى اهلها و کل دفع ما یجب دفعه و توفیته یسمى اداء کاداء الجزیه و اداء الخراج، و قد تکرر منه علیه السلام فى هذا الفصل ذکر الاوقات اهتماما بشانها، فعن الصادق علیه السلام: هذه الصلوات الخمس المفروضات من اقام حدودهن و حافظ على مواقیتهن اتى الله یوم القیامه و له عنده عهد یدخله الجنه، و من لم یقم حدودهن و لم یحافظ على مواقیتهن لقى الله و لا عهد له ان شاء عذبه و ان شاء غفر له.
و عن ابى جعفر علیه السلام: «ایما مومن حافظ على الصلوات المفروضه فصلاها لوقتها فلیس هذا من الغافلین».
و الظاهر: ان المراد بالمحافظه على المواقیت المحافظه على اول الوقت و ما قرب منه لقول ابى عبدالله علیه السلام: لکل صلاه وقتان و اول الوقت افضله و لیس لاحد ان یجعل آخر الوقتین وقتا الا فى عذر من غیر عله.
و قول على بن الحسین علیهماالسلام: من اهتم بمواقیت الصلاه لم یستکمل لذه الدنیا، و الله اعلم.
قوله علیه السلام: «على ما سنه عبدک و رسولک» فى محل نصب على الحال من الضمیر فى لها: اى المودین لها حال کونها على ما سنه عبدک و رسولک.
و سن رسول الله صلى الله علیه و آله کذا: اى شرعه و جعله شرعا و طریقه فرضا کان او ندبا قولا او فعلا، و قد تقدم الکلام على بیان السنه لغه و اصطلاحا فى الریاض السابقه.
و الفواضل: جمع فاضله و هى اسم من الفضیله.
قال فى القاموس: الفضیله: الدرجه الرفیعه فى الفضل، و الاسم: الفاضله.
و الطهور: بالفتح و الضم على الروایتین: بمعنى الطهاره.
و المراد باتمیته: الاتیان على الوجه المفروض مع کمال الاحتیاط و باسبغیه الاتیان به على الوجه المسنون بتمامه.
قال بعضهم: اسباغ الوضوء اتمامه و اکماله و ذلک فى وجهین: اتمامه على ما فرض الله و اکماله على ما سنه رسول الله صلى الله علیه و آله و منه: اسبغوا الوضوء اى ابلغوه مواضعه و اکملوا کل عضو حقه.
و اصله من سبغ الثوب اذا اتسع وصفا.
و الطهور هنا یعم الغسل و الوضوء و ازاله النجس.
و الخشوع: الخضوع و التذلل، و فیه تلمیح الى قوله تعالى: «و الذین هم فى صلاتهم خاشعون».
و الخشوع فى الصلاه قیل: خشیه القلب و التواضع، و قیل: هو ان ینظر الى موضع سجوده بدلیل ان النبى صلى الله علیه و آله کان یرفع بصره الى السماء فلما نزلت هذه الایه طاطا راسه و نظر الى مصلاه.
و عن امیرالمومنین علیه السلام: هو ان لا یلتفت یمینا و لا شمالا و لا یعرف من على یمینه و لا شماله.
و روى: ان النبى صلى الله علیه و آله راى رجلا یعبث بلحیته فى صلاته، فقال: لو خشع قلبه لخشعت جوارحه.
قال بعضهم: فى هذا دلاله على ان الخشوع فى الصلاه یکون فى القلب و الجوارح، فاما فى القلب فهو ان یفرغ قلبه بجمع الهمه لها و الاعراض عما سواها، فلا یکون فیه غیر العباده و المعبود، و اما فى الجوارح فهو غض البصر و ترک الالتفات و العبث.
و ابین الخشوع: اى افضله من البون بمعنى الفضل و المزیه، او اوضحه من بان الشىء یبین بیانا اذا انکشف و اتضح لانه کلما کان اظهر على الجوارح کان ادل على خشوع القلب و عدم التفاته الى غیر العباده و المعبود.
و ابلغه: اى اشده انتهاء الى الغایه من البلوغ و هو الانتهاء الى الغایه و الامد و الله اعلم.
«و وفّقنا فیه لأن نصل أرحامنا بالبرّ و الصّلة و أن نتعاهد جیراننا بالإفضال و العطیة و أن نخلّص أموالنا من التّبعات و أن نطهّرها بإخراج الزّکوات و أن نراجع من هاجرنا و أن ننصف من ظلمنا و أن نسالم من عادانا حاشا من عودی فیک و لک فإنّه العدوّ الّذی لا نوالیه و الحزب الّذی لا نصافیه و أن نتقرّب إلیک فیه من الأعمال الزّاکیة بما تطهّرنا به من الذّنوب و تعصمنا فیه مما نستأنف من العیوب حتّى لا یورد علیک أحد من ملائکتک إلّا دون ما نورد من أبواب الطّاعة لک و أنواع القربة إلیک».
الارحام: جمع رحم -ککتف- القرابه و اصله من رحم المراه و هو موضع تکوین الولد منها لکونهم خارجین من رحم واحد، یقال: وصل رحمه اذا احسن الیها.
و البر: التوسع فى فعل الخیر، و منه بر والدیه اذا اتسع فى الاحسان الیهما.
و الصله: الاحسان و العطیه و منه: هذه صله الامیر و صلاته.
و تعاهدت الشىء و تعهدته: تفقدته، وجددت العهد به: اى العلم به، من قولهم هو قریب العهد بکذا: اى قریب العلم و الحال، و فیه شاهد على صحه تعاهده کتعهده خلافا لابن فارس حیث قال: یقال: تعهدته، و لا یقال: تعاهدته، لان التفاعل لا یکون الا عن اثنین و هو مردود روایه و درایه، اما الروایه فقد نص کثیر من ائمه اللغه على اللغتین من غیر فرق، فقال صاحب المحکم: تعهد الشىء و تعاهده و اعتهده: تفقده و احدث العهد به، و مثله فى القاموس بنصه.
و قال اللیث: المعاهده و الاعتهاد و التعاهد و التعهد: واحد و هو احداث العهد بما عهدته، نقل ذلک عنه النووى فى تهذیب اللغات.
و فى الحدیث: تعلموا کتاب الله و تعاهدوه، رواه احمد فى مسنده عن عاصم بن عقبه.
و فیه تعاهدوا القرآن رواه مسلم فى صحیحه.
قال النووى فى شرحه: اى حافظوا علیه بتجدید العهد و التلاوه لئلا ینسى.
و قال الطیبى: اى واظبوا علیه و هو فى الحدیث کثیر کما یظهر لمن تتبعه، و اما الدرایه: فان التعاهد: تجدید العهد بالشىء فاذا جدد الشخص عهدا باخر فقد تجدد عهدا عهد الاخر به فحصلت المشارکه، الا ترى ان کلا منهما یصح له ان یقول بعد ذلک: عهدى بفلان وقت کذا، او عهدته بمکان کذا.
و الجیران: جمع جار: و هو المجاور فى السکن و قد تقدم الکلام علیه.
و الافضال: الاحسان.
و العطیه: اسم للمعطى، و الجمع العطایا.
و التبعات: جمع تبعه -ککلمه- و المراد بها هنا ما یتبع المال من الحقوق، و منه حدیث قیس بن عاصم المنقرى: یا رسول الله: ما المال الذى لیس فیه تبعه من طالب و لا من ضیف اى حق یتبعه من سائل او ضیف.
و تطهیر الاموال باخراج الزکاه: عباره عن تنقیتها من دنس منع الزکاه لما ورد فى الصحیح عن ابى عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ملعون ملعون مال لا یزکى.
و فى الصحیح عنه ایضا علیه السلام: ما من عبد یمنع درهما فى حقه الا انفق اثنین فى غیر حقه، و ما من رجل یمنع حقا من ماله الا طوقه الله عز و جل به حیه من نار یوم القیامه.
و فى الحسن عن ابى جعفر علیه السلام فى قوله تعالى: «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامه»، قال: ما من عبد منع من زکاه ماله شیئا الا جعل ذلک یوم القیامه ثعبانا من نار یطوق فى عنقه ینهش من لحمه حتى یفرغ من الحساب، ثم قال: و هو قول الله عز و جل: «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامه» یعنى ما بخلوا به من الزکاه.
و الاخبار فى هذا المعنى اکثر من ان تحصى و کل هذه العقوبات ادناس تتعلق بما منع من الزکاه و تترتب علیه، و هى قبل اخراج الزکاه لازمه للاموال فکان اخراجها تطهیرا لها.
و الزکاه فى اللغه: النماء و الزیاده، و تطلق على الطهاره ایضا، و نقلت فى الشرع الى القدر المخرج من النصاب لانها تزید فى برکه المخرج عنه.
قال العلامه النیسابورى: و یمکن ان یقال ماخوذه من التطهیر من زکى نفسه اذا نقاها من العیوب، قال تعالى: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها» فان المخرج یطهر ما بقى من المال.
و قال بعض العلماء: اذا لم تخرج الزکاه یبقى حق الفقراء فى المال فاذا حمله شحه على منعه فقد ارتکب التصرف فى الحرام، و الاتصاف برذیله البخل فاذا اخرجها فقد طهر ماله من الحرام، و نفسه من رذیله البخل انتهى.
و یتعلق بهذه الفقرات من الدعاء مسائل لا باس بالتنبیه علیها:
الاولى: قال الشهید «قدس سره»: کل رحم توصل للکتاب و السنه و الاجماع على الترغیب فى صله الارحام، و الکلام علیها فى مواضع. الاول: ما الرحم؟ الظاهر انه المعروف بنسبه و ان بعد و ان کان بعضه آکد من بعض ذکرا کان او انثى، و قصره بعض العامه على المحارم الذین یحرم التناکح بینهم ان کانوا ذکورا و اناثا و ان کان من قبیل یقدر احدهما ذکرا و الاخر انثى فان حرم التناکح فهو الرحم.
و احتج بان تحریم الاختین انما کان لما یتضمن من قطیعه الرحم و کذا تحریم الجمع بین العمه و الخاله و ابنه الاخ و الاخت مع عدم الرضاع عندنا و مطلقا عندهم و هذا بالاعراض عنه حقیق فان الوضع اللغوى یقتضى ما قلناه و العرف ایضا و الاخبار دلت علیه.
روى على بن ابراهیم عن على علیه السلام فى قوله تعالى: «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم» انها نزلت فى بنى امیه.
و هو یدل على تسمیته القرابه المتباعده رحما.
الثانى: ما الصله التى یخرج بها عن القطیعه؟
و الجواب: المرجع فى ذلک الى العرف لانه لیس له حقیقه شرعیه و لا لغویه، و هى تختلف باختلاف العادات و بعد المنازل و قربها.
الثالث: بم الصله؟ و الجواب: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «بلوا ارحامکم و لو بالسلام» و فیه تنبیه على ان السلام صله، و لا ریب ان مع فقر بعض الارحام و هم العمود تجب الصله بالمال، و تستحب لباقى الاقارب و تتاکد فى الوارث و هو قدر النفقه و مع الغنى فبالهدیه فى الاحیان بنفسه او رسوله، و اعظم الصله ما کان بالنفس و فیه اخبار کثیره، ثم بدفع الضرر عنها، ثم بجلب النفع الیها، ثم بصله من یحب و ان لم یکن رحما للواصل کزوج الاب و الاخ و مولاه، و ادناها السلام بنفسه ثم برسوله، و الدعاء بظهر الغیب و الثناء فى المحضر.
الرابع: هل الصله واجبه ام مستحبه؟ و الجواب: انها تنقسم الى الواجب و هى ما یخرج به عن القطیعه فان قطیعه الرحم معصیه بل قیل هى من الکبائر، و المستحب مازاد على ذلک.
المساله الثانیه: یمکن ان یکون عطف الصله على البر فى قوله: «بالبر» و الصله من باب عطف الخاص على العام لان البر اسم جامع لانواع الطاعات و اعمال القربات، و منه بر الوالدین و هو استرضاو هما بکل ما امکن، و الصله للرحم و ان کانت شرعا اعم من معناها المشهور لغه و هو العطیه و الاحسان کما عرفت الا انها اخص من البر على کل حال لان من البر ما لا یسمى صله لا عرفا و لا لغه، الا ترى الى ما روى عن صاحب الدعاء علیه السلام انه بلغ من بره بوالدته انه کان لا یاکل معها فى صحفه فقیل له فى ذلک، فقال: اخشى ان تسبق یدى امى الى ما سبقت عینها الیه فهذا المعنى الذى لا حظه علیه السلام: نوع من انواع البر و لکن لا یسمى صله عرفا فضلا عن اللغه، فما وقع لبعضهم انه من باب عطف الشىء على مرادفه لیس بشىء و لک ان تفرق بینهما بان البر ما اتسع من الاحسان کما نص علیه ارباب اللغه، و الصله اعم منه فکل بر صله من دون عکس فیکون من باب عطف العام على الخاص.
المساله الثالثه: الجار لغه قیل: من یقرب مسکنه منک، و قیل: من یجاورک بیت بیت و تلاصقک فى السکن، و قد تقدم بیان حد الجوار و على ذکر الخلاف فیه هل هو اربعون دارا من کل جانب او اربعون ذراعا من کل جانب، او هو راجع الى العرف، الى کل ذهب جماعه من اصحابنا، و على کل تقدیر فقد نص بعض مشایخنا على انه اذا لم یقدر على القیام بامر الجمیع کان علیه تقدیم الاقرب فالاقرب و ان کان الابعد ذا رحم فلا یبعد القول بتقدیمه، و قد نص الکتاب و السنه على الاحسان الى الجار، قال تعالى: «و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و بذى القربى و الیتامى و المساکین و الجار ذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبیل و ما ملکت ایمانکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا».
قال امین الاسلام الطبرسى فى مجمع البیان قیل: معنى «الجار ذى القربى»: الجار القریب فى النسب، «و الجار الجنب»: الجار الاجنبى الذى لیس بینک و بینه قرابه. عن ابن عباس و جماعه. و قیل: المراد به الجار ذى القربى منک بالاسلام، و الجار الجنب: المشرک البعید فى الدین فقد روى عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: الجیران ثلاثه: جار له ثلاثه حقوق: حق الجوار و حق القرابه و حق الاسلام، و جار له حقان: حق الجوار و حق الاسلام، و جار له حق الجوار و هو المشرک من اهل الکتاب. و قال الزجاج: الجار ذى القربى: الجار الذى یقاربک و تقاربه و یعرفک و تعرفه، و الجار الجنب: البعید، قال: و لا یجوز ان یکون المراد بذى القربى القریب من القرابه لانه قد سبق ذکر القرابه و الامر بالاحسان الیهم بقوله: و بذى القربى و یمکن ان یجاب عنه بان یقال هذا جائز و ان کان قد سبق ذکر القرابه لان الجار اذا کان قریبا فله حق القرابه و الجوار، و القریب الذى لیس بجار له حق القرابه حسب فحسن افراد الجار القریب بالذکر انتهى.
و اما الصاحب بالجنب فلیس المراد به الجار بل قیل هو الرفیق فى امر حسن کتعلم و صناعه و سفر لانه صحبک و حصل بجنبک و منهم قعد بجنبک فى مسجد او مجلس، و قیل: هو المنقطع الیک یرجو نفعک و رفدک، و قیل: هو الخادم یخدمک، و قیل: هو المراه، و الاولى حمله على الجمیع.
و فى الحدیث: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتى ظننت انه سیورثه.
و عن امیرالمومنین علیه السلام: الله الله فى جیرانکم فانه وصیه نبیکم، ما زال یوصینى بهم حتى ظننت انه سیورثهم.
و الاخبار فى ذلک کثیره من طرق الخاصه و العامه، و ما زالت العرب فى جاهلیتها و اسلامها تعظم امر الجار و تفتخر بذلک و تعیر من لا یعتنى به، الا ترى الى قول قائلهم:
و نکرم جارنا مادام فینا * و نتبعه الکرامه حیث مالا
و قول حاتم الطائى:
ساقدح من قدرى نصیبا لجارتى * و ان کان ما فیها کفافا على اهلى
و قول مسکین الدارمى:
نارى و نار الجار واحده * و الیه قبلى تنزل القدر
ما ضر جارا لى اجاوره * ان لا یکون لبابه ستر
اعمى اذا ما جارتى خرجت * حتى یوارى جارتى الخدر
و قال ابوتمام:
من مبلغ افناء یعرب کلها * انى بلیت الجار قبل المنزل
و لما سمع علقمه بن علاثه قول الاعشى فیه و فى قومه:
تبیتون فى المشتا ملا بطونکم * و جاراتکم غرثى یبتن خماصا
بکى و قال: انفعل نحن هذا بجاراتنا و دعا علیه، فما ظنک بشىء یبکى منه علقمه بن علاثه و قد کان عندهم لو ضرب بالسیف ما قال حسن، و بالجمله فرعایه الجار امر تطابق علیه العقل و النقل، و الله اعلم.
المساله الرابعه: الظاهر ان المراد بالتبعات فى قوله علیه السلام: «و ان نخلص اموالنا من التبعات» ما سوى الزکاه من الحقوق فرضا کانت کالخمس و واجب النفقات او ندبا و هو ماعداه مما لیس حقا واجبا.
قال صاحب المدارک المشهور بین اصحابنا خصوصا المتاخرین انه لیس فى المال حق واجب سوى الزکاه و الخمس انتهى.
و انما سمى ما لیس بواجب تبعه لما وقع من التاکید فى استحباب الافضال لذى المال حتى وقع التعبیر عنه فى الاخبار بانه فرض من الله تعالى.
ففى الحسن: عن ابى عبدالله علیه السلام: اترون انما فى المال الزکاه وحدها ما فرض الله من غیر الزکاه اکثر تعطى منه القرابه و المتعرض لک ممن یسالک فتعطیه ما لم تعرفه بالنصب فاذا عرفته بالنصب فلا تعطه الا ان تخاف لسانه فتشترى دینک و عرضک منه.
و روى ثقه الاسلام فى الکافى بسند حسن عن ابى بصیر قال: کنا عند ابى عبدالله علیه السلام و معنا بعض اصحاب الاموال فذکروا الزکاه فقال ابوعبدالله علیه السلام: ان الزکاه لیس یحمد بها صاحبها و انما هو شىء ظاهر انما حقن الله بها دمه و سمى بها مسلما و لو لم یودها لم تقبل له صلاه و ان علیکم فى اموالکم غیر الزکاه، فقلت: اصلحک الله و ما علینا فى اموالنا غیر الزکاه؟ فقال: سبحان الله اما تسمع الله عز و جل یقول فى کتابه: «و الذین فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم»؟ قال: قلت: ماذا الحق المعلوم الذى علینا؟ قال: الشىء یعمله الرجل فى ماله یعطیه فى الیوم او فى الجمعه او فى الشهر قل او کثر غیر انه یدوم علیه، و قوله عز و جل: «و یمنعون الماعون»، قال: هو القرض یقرضه، و المعروف یصطنعه، و متاع البیت یعیره و منه الزکاه الحدیث.
و روى بسنده ایضا عنه علیه السلام قال: ان الله فرض فى اموال الاغنیاء فریضه لا یحمدون الا بادائها و هى الزکاه، بها حقنوا دمائهم و بها سموا مسلمین، ولکن الله عز و جل فرض فى اموال الاغنیاء حقوقا غیر الزکاه فقال عز و جل: «و فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم» فالحق المعلوم غیر الزکاه و هو شىء یفرضه الرجل على نفسه فى ماله یجب علیه ان یفرضه على قدر طاقته و سعه ماله فیودى الذى فرض على نفسه اذا هو حمده على ما انعم الله علیه فیما فضله ان شاء فى کل یوم و ان شاء فى کل جمعه و ان شاء فى کل شهر و قد قال الله عز و جل ایضا: «اقرضوا الله قرضا حسنا» فهذا غیر الزکاه، و قال الله عز و جل ایضا: «ینفقون مما رزقناهم سرا و علانیه» و هو القرض یقرضه و المتاع یعیره و المعروف یصنعه و مما فرض الله عز و جل ایضا فى المال من غیر الزکاه قوله عز و جل: «الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل»، و من ادى ما فرض الله علیه فقد قضى ما علیه و ادى شکر ما انعم الله علیه فى ماله الحدیث.
و فى الصحیح عنه علیه السلام: ان صاحب النعمه على خطرات یجب علیه حقوق الله فیها و الله انها لتکون على النعم من الله عز و جل فما ازال على وجل و حرک یده حتى اخرج من الحقوق التى یجب لله على فیها، قلت: جعلت فداک: انت فى قدرک تخاف هذا؟ قال: نعم فاحمد ربى على مامن به على.
و الاخبار عنهم علیهم السلام فى هذا المعنى کثیره.
المساله الخامسه: ایراده علیه السلام الزکوات بلفظ الجمع کانه باعتبار تعدد ما تجب فیه من التسعه المشهوره و هى الابل و البقر و الغنم و الذهب و الفضه و الحنطه و الشعیر و التمر و الزبیب و ما تستحب فیه من الثمانیه المعروفه و هى: اناث الخیل السائمه، و ما قر به من الزکاه، و مال الطفل و المجنون اذا اتجر به الولى، و ما شک فى بلوغه النصاب، و ما غاب سنتین فصاعدا فى غیر ید الوکیل، و النباتات مکیله او موزونه سوى الخضر، و نماء العقار المتخذ له کالخان و الحمام، و مال التجاره، فالجمع باعتبار الافراد، و یحتمل ان یکون باعتبار الانواع. کما روى عن الصادق علیه السلام: ان رجلا ساله فى کم تجب الزکاه من المال؟ فقال: الزکاه الظاهره ام الباطنه ترید؟ فقال: اریدهما جمیعا، فقال: اما الظاهره ففى کل الف خمس و عشرون و اما الباطنه فلا تستاثر على اخیک بما هو احوج الیه منک.
و الظاهر ان المراد بسوال التوفیق لتطهیر الاموال باخراج الزکوات فى شهر رمضان انما هو اذا وجب اخراجها فیه او وجب قبله و لم تخرج، اما اذا لم یحن وجوب اخراجها بعد او وجب قبله فلا یستحب تقدیمه فیه و لا تاخیره الیه لان کل فریضه انما تودى اذا حلت، و الوجوب فورى و التقدیم و التاخیر على القول بجوازهما للرخصه و لا استحباب فیهما، و الله اعلم.
قوله علیه السلام: «و ان نراجع من هاجرنا». المراجعه: المعاوده، و منه: راجع الرجل امراته، و فى المحکم راجع الشىء: رجع الیه، عن ابن جنى.
و هاجره: بمعنى هجره اى ترکه و رفضه، قال عدى:
و هاجرت المروق و السماعا؛
و انصفت الرجل: عاملته بالعدل و القسط، و الاسم: النصفه بفتحتین لانک اعطیته من الحق مثل ما تستحقه لنفسک و الغرض التوقى من المیل و الجور فى معامله الظالم له بان یوفقه تعالى لمعاملته بالانصاف لا بما یقتضیه التشفى و تودى الیه الحمیه و الغیظ.
و سالمه مسالمه و سلاما: صالحه، و الاسم: السلم بکسر السین و فتحها و سکون اللام.
و عاده معاداه: نصب له العداوه: و هى حاله تتمکن من القلب لقصد الاضرار و الانتقام.
و حاشا: هنا للاستثناء، و هى حرف بمنزله الا عند سیبویه و اکثر البصریین لکنها تجر المستثنى فما بعدها مجرور بها.
و ذهب الجرمى و المازنى و المبرد و الزجاج و جماعه آخرون الى انها تستعمل کثیرا حرفا جارا و قلیلا فعلا متعدیا جامدا لتضمنه معنى الا.
فان حملتها على الفعلیه فالموصول بعدها فى محل نصب على المفعولیه بها و فاعلها ضمیر مستتر عائد على مصدر الفعل المتقدم علیها، و المعنى: جانب مسالمتنا من عودى فیک و ایثار حاشا فى الاستثناء لما فیها من معنى التنزیه تنبیها على ان من عودى فیه تعالى لشده وجوب معاداته و افراطه فى قبح الحال و سوء الصنیع تنزه المسالمه عنه و تعظم شانها ان تتعلق به، و لذلک قال ابن الحاجب: لا یستثنى بحاشا الا حیث یتعلق الاستثناء بما فیه تنزیه.
و فیک: اى لاجلک فهى للتعلیل مثلها فى قوله تعالى: «لمسکم فیما افضتم فیه».
و فى الحدیث: «ان امراه دخلت النار فى هره حبستها».
و فى نسخه: «ولک»: و هو من باب عطف الشىء على مرادفه.
و الفاء من قوله: «فانه العدو» سببیه بمعنى اللام نحو: «فاخرج منها فانک رجیم».
و والاه موالاه صادقه من الولایه بمعنى: الصداقه.
و الحرب: العدو.
و قال الجوهرى: انا حرب لمن حاربنى: اى عدو.
و فى القاموس: رجل حرب: عدو محارب و ان لم یکن محاربا للذکر و الانثى و الجمع و الواحد.
و فى نسخه: «الحزب» بکسر الحاء المهمله و سکون الزاء: و هو الطائفه و جماعه الناس.
و قال الراغب: الحزب: جماعه فیها غلظ.
و علیه: فالمراد بمن عودى و بالعدو اعم من الواحد لاستواء الواحد و الجمع فیهما.
و صافاه مصافاه: اخلصه الود، و صدقه المحبه و الاخاء و اصله من الصفو و هو الخلوص من الکدر.
و التقرب: تکلف القرب، و المراد به هنا التحرى لما یقتضى خطوه و رفعه فى المنزله تشبیها بالقرب المکانى و منه: «عینا یشرب بها المقربون».
و من: فى قوله: «من الاعمال»: مبینه قدمت على المبهم و هو قوله: «ما تطهرنا به» کقولک: عندى من المال ما یکفى، و هى و مجرورها فى محل نصب على الحال فمتعلقها محذوف.
و قول بعض الطلبه: انها متعلقه بنتقرب لتضمینه معنى فعمل غلط فاحش فاحذره.
و الاعمال الزاکیه: الصالحه او النامیه المبارکه، من زکى یزکو بمعنى صلح، او من زکى الزرع یزکو اذا حصل منه نمو کثیر و برکه.
و التطهیر من الذنوب هنا بمعنى غفرانها و اذهابها بالاعمال الزاکیه کما قال تعالى: «ان الحسنات یذهبن السیئات».
و تعصمنا: اى تحفظنا، من عصمه الله من المکروه یعصمه من باب -ضرب- اى حفظه و وقاه.
و استانفت الشىء استئنافا: ابتداته.
و قال الراغب: استانفت الشىء: اى اخذت انفه اى مبداه، و المعنى و تحفظنا مما نرید ان نستانفه من العیوب او مما نشارف استئنافه من العیوب تعبیرا بالفعل عن ارادته او مشارفته کقوله تعالى: «و الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجا وصیه لازواجهم» اى و الذین یشارفون الوفاه و ترک الازواج یوصون وصیه لازواجهم لان الوصیه لا تکون بعد الوفاه و کذلک العصمه لا تکون بعد الاستئناف و لکن قبلها.
و العیب فى الاصل: مصدر عابه اذا ادخل فیه نقصا، ثم استعمل اسما فجمع على عیوب.
و حتى: تعلیلیه بمعنى کى اى کیلا یورد علیک احد من ملائکتک الا دون ما نورده من ابواب الطاعه لک و انواع القربه الیک، یقال: اوردت على فلان کذا اى اتیته به.
قال بعضهم: حاصل هذا الکلام: حتى تکون اعمال الملائکه دون اعمالنا من الطاعه و القربه.
و قیل: معناه حتى لا یورد علیک احد من ملائکتک الذین هم کتبه الاعمال من ذنوبنا الا دون ما نورده من ابواب الطاعه لک و انواع القربه الیک.
و قیل: معناه حتى لا یورد علیک احد من ملائکتک من اعمال العباد الا دون ما نورده علیک من ابواب الطاعه و انواع القربه.
قلت: و یحتمل وجها آخر و هو ان یکون المعنى حتى لا یورد علیک احد من ملائکتک من اعمالنا الا دون ما نورده من ابواب الطاعه الى آخره، فان من ابواب الطاعه ما لا یعلمه الملائکه و لا یکتبونه کما یدل على ذلک صریحا ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسند حسن او صحیح، عن زراره عن احدهما علیهماالسلام قال: «لا یکتب الملک الا ما سمع» و قد قال الله عز و جل: «و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفه» فلا یعلم ثواب ذلک الذکر فى نفس الرجل غیر الله عز و جل لعظمته.
و هذا وجه سدید و لا یخفى انه انسب من الوجوه المتقدمه و لکن الاولى ان یقدر المستثنى اعم من جمیع ما ذکر لان الاستثناء مفرغ و هو انما یکون فى الجنس الذى لا اعم منه و دون وصف لموصوف محذوف، و التقدیر حتى لا یورد علیک احد من ملائکتک شیئا من الاعمال الا عملا دون ما نورده من ابواب الطاعه اى اقل منه کما و کیفا، و دون هنا مثلها فى قوله تعالى: «انا منا الصالحون و منا دون ذلک».
قال صاحب الکشاف: اى و منا قوم دون ذلک فحذف الموصوف کقوله: «و ما منا الا له مقام معلوم» انتهى.
و هذا على مذهب سیبویه و جمهور البصریین من ان دون لا تخرج عن استعمالها ظرفا فهى فى عباره الدعاء منصوبه لفظا على الظرفیه و محلا على الوصفیه.
و ذهب الاخفش و الکوفیون الى انه قد یتصرف فیها نادرا فتخرج عن الظرفیه، و خرج علیه الاخفش قوله تعالى: «و منا دون ذلک» فقال: ان دون مبتدا و منا خبره و بنیت دون لاضافتها الى مبنى و یمکن حمل عباره الدعاء على هذا ایضا، لکن قال الدمامینى یبطله ان التنزیل لا یخرج على نادر.
قلت: و کذلک کلام الفصحاء لا سیما کلامهم علیهم السلام.
و ابواب الطاعه: انواعها و اقسامها.
و انواع القربه: اى انواع اسبابها و ذرائعها، لان المراد بالقربه القرب منه تعالى بحصول الرفعه و نیل الثواب لدیه سبحانه تشبیها بالقرب المکانى، و العبد انما یورد الاعمال التى هى ذرائع الیها لکن اطلقت على نفس العمل للایذان بما بینهما من کمال الاختصاص حتى کانه نفس القربه و علیه قوله تعالى: «و من الاعراب من یومن بالله و الیوم الاخر و یتخذ ما ینفق قربات عند الله و صلوات الرسول الا انها قربه لهم سیدخلهم الله فى رحمته».
قال الزمخشرى: المعنى: ان ما ینفقه سبب لحصول القربات و صلوات الرسول لان الرسول کان یدعو للمتصدقین بالخیر و البرکه و یستغفرلهم کقوله: «اللهم صل على ال ابى اوفى» و قال تعالى: «و صل علیهم»، فلما کان ما ینفق سببا لذلک قیل: یتخذ ما ینفق قربات و صلوات انتهى.
قال العلامه النیسابورى: ثم انه تعالى فسر القربه بقوله: «سیدخلهم فى رحمته»، و السین لتحقیق الوعد، و الله اعلم.
التاکید بان لصدق الرغبه و کمال العنایه و الاهتمام و اظهار غایه التضرع و الابتهال.
و بحق هذا الشهر: اى بما ثبت له عندک و وجب لدیک من الفضیله و الکرامه، و الاشاره بهذا الشهر الى شهر رمضان الموضوع للجنس لا للفرد المنزل منزله المحسوس الحاضر المشاهد اعنى الشهر المقروء فیه الدعاء بدلیل قوله علیه السلام: «و بحق من تعبد لک فیه من ابتدائه الى وقت انتهائه»، اذ المراد من وقت ابتداء خلقه الى وقت ارتفاع التکلیف فتعین کون المراد بهذا الشهر جنس شهر رمضان و ان اعلام الشهور اعلام اجناس کما نص علیه المحققون و هذا کقولک: و انت فى شهر رمضان هذا الشهر افضل من سائر الشهور فانک لا ترید بهذا الشهر الا شهر رمضان الموضوع للجنس لا الشهر الذى انت فیه بخصوصه کما هو ظاهر.
و تعبد الرجل: تنسک و اجتهد فى العباده.
و قوله علیه السلام: «من ابتدائه» اى من وقت ابتدائه فحذف المضاف و اناب المصدر منابه توسعا و منه قوله تعالى: «و من اللیل فسبحه و ادبار النجوم» اى وقت ادبارها و نحوه قولک: سرت الیوم من طلوع الشمس الى غروبها: اى من وقت طلوعها الى وقت غروبها، و فى عباره الدعاء شاهد لورود من لابتداء الغایه فى الزمان خلافا لجمهور البصریین و اجازه الکوفیون و الاخفش و المبرد و ابن درستویه.
قال الرضى: و الظاهر مذهبهم اذ لا مانع من قولک نمت من اول اللیل الى آخره و صمت من اول الشهر الى آخره انتهى.
و الشواهد على ذلک کثیره جدا، و فى الحدیث: فمطرنا من الجمعه الى الجمعه. و فیه من یعمل لى من نصف النهار الى صلاه العصر، و فیه: هذا اول طعام اکله ابوک من ثلاثه ایام.
«و من» فى قوله علیه السلام: «من ملک قربته» بیانیه لمن الموصوله.
«واو» فى الموضعین للتفصیل و یعبر عنه بالتقسیم لان الغرض تقسیم ما تقدم مما یتناول الاقسام و هو قوله: «من تعبد لک فیه» و لو جىء بالواو مکانها لصح بل قیل: مجىء الواو فى التقسیم اکثر.
و ارسلته: اى بعثته.
و الاختصاص: افراد بعض الشىء بما لا یشارکه فیه الجمله، تقول: «اختص الله محمدا لنفسه» اى جعله خاصته بحیث لا یشارکه احد فیما له عنده من المنزله.
و اهلنا فیه لما وعدت اولیائک: اى اجعلنا اهلا له، یقال: اهلک الله للخیر تاهیلا، و فلان اهلا للاکرام: اى مستحق و مستوجب له، و هم اهل له یستوى فیه المفرد و الجمع، و منه: «هو اهل التقوى و اهل المغفره» اى حقیق بان یتقى، و حقیق بان یغفر فکانوا احق بها، و اهلها: اى المستحقین لها، و الضمیر من «فیه» عائد الى الشهر مرادا به الشهر المقروء فیه الدعاء على طریقه الاستخدام.
و الاولیاء: جمع ولى و هو فعیل بمعنى المفعول و هو من یتولى الله تعالى حفظه و حراسته على التوالى او بمعنى الفاعل اى یتولى عباده الله تعالى و طاعته على الولاء من غیر تخلل معصیه، قال بعضهم: و کلا الوصفین شرط فى الولایه.
و قال المتکلمون: الولى من کان آتیا بالاعتقاد الصحیح المبنى على الدلیل بالاعمال الشرعیه، و الترکیب یدل على القرب فکانه قریب منه سبحانه لاستغراقه فى نور معرفته و جمال جلاله.
و اوجب لنا: اى اثبت لنا، من وجب الشىء یجب وجوبا اذا ثبت و لزم.
و اهل المبالغه: المتصفین بها کما یقال: اهل العلم لمن اتصف به، و المبالغه: مصدر، بالغ فى کذا: اى بذل جهده فى فعله و تتبعه.
و النظم: التالیف و ضم الشىء الى آخر، و المنظوم یقال: نظم من اللولو اى منظوم منه.
قال الجوهرى: و اصله المصدر، و یقال لجماعه الجراد نظم، و فى الاساس جاءنا نظم من جراد و نظام منه: اى صف، و علیه فالمعنى: و اجعلنا فى جماعه من استحق الرفیع الاعلى او فى صفهم.
و الرفیع: فعیل بمعنى فاعل من رفع ککرم، رفعه: اى شرف و علا، و ارتفع فهو رفیع: اى المقام الرفیع الاعلى، و المراد به اعلى مراتب الجنه و درجاتها.
و فى الحدیث: ان فى الجنه مائه درجه بین کل درجتین منها مثل ما بین السماء و الارض و اعلى درجه منها الفردوس و علیها یکون العرش و هى اوسط شىء فى الجنه و منها تفجر انهار الجنه فاذا سالتم الله فاسالوه الفردوس.
و فى نسخه: من استحق الرفیق الاعلى. قال ابن الاثیر فى الحدیث: و الحقنى بالرفیق الاعلى. الرفیق: جماعه الانبیاء الساکنین اعلا علیین فعیل بمعنى الجماعه کالصدیق و الخلیط یقع على الواحد و الجمع.
و قال الزمخشرى فى الفائق: روت عائشه قالت: وجدت رسول الله صلى الله علیه و آله یثقل فى حجرى، قالت: فذهبت انظر فى وجهه فاذا بصره قد شخص و هو یقول: بل الرفیق الاعلى من الجنه، اى بل ارید جماعه الانبیاء من قوله تعالى:
«و حسن اولئک رفیقا» و ذلک انه خیر بین البقاء فى الدنیا و بین ما عندالله فاختار ما عنده، و الرفیق کالخلیط و الصدیق فى کونه واحدا و جمعا انتهى.
و قال الکرمانى فى شرح البخارى قوله علیه السلام بل الرفیق الاعلى اى اخترت المودى الى رفاقه الملا الاعلى من الملائکه او الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا انتهى.
و على هذه النسخه فمعنى قوله علیه السلام: «من استحق الرفیق الاعلى» اى من استحق رفاقه الرفیق الاعلى، و الله اعلم.