دعای ۴۴ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۴۴ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم

دعا هنگام آغاز ماه رمضان؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکرِینَ، وَ لِیجْزِینَا عَلَى ذَلِک جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ، وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُکهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ، حَمْداً یتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ یرْضَى بِهِ عَنَّا

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْک السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیامِ «الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ»،

فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ، فَحَرَّمَ فِیهِ مَا أَحَلَّ فِی غَیرِهِ إِعْظَاماً، وَ حَجَرَ فِیهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِکرَاماً، وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَیّناً لَا یجِیزُ -جَلَّ وَ عَزَّ- أَنْ یقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لَا یقْبَلُ أَنْ یؤَخَّرَ عَنْهُ.

ثُمَّ فَضَّلَ لَیلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیالِیهِ عَلَى لَیالِی أَلْفِ شَهْرٍ، وَ سَمَّاهَا لَیلَةَ الْقَدْرِ، «تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ»، سَلامٌ دَائِمُ الْبَرَکةِ إِلَى طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَى مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکمَ مِنْ قَضَائِهِ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا به وقت فرا رسیدن ماه رمضان:

سپاس خدا را که ما را راهنما به سپاس خود شد، و شایسته آن نمود، تا از شکرگزاران احسان او گردیم، و به ما بر این کار پاداش نیکوکاران بخشد

و سپاس خدای را که دینش را به ما عنایت فرمود، و ما را به آئین خود اختصاص داد، و در راه‌های احسان خود روان ساخت، تا در آنها به فضل و لطفش به سوی رضوان او حرکت کنیم، چنان حمدی که از ما بپذیرد، و به سبب آن از ما خشنود شود.

و سپاس خدای را که از جمله آن راه‌ها، ماه خود ماه رمضان را قرار داد، ماه روزه، ماه اسلام، ماه طهارت، ماه آزمایش، ماه قیام، ماهی که قرآن را در آن نازل کرد، برای هدایت مردم، و بودن نشانه‌هایی روشن از هدایت و مشخص شدن حق از باطل،

و بدین جهت برتری آن ماه را بر سایر ماه‌ها بر پایه احترامات فراوان، و فضیلت‌های آشکار روشن نمود، پس آنچه را در زمان‌های دیگر حلال بود حرام کرد و برای اکرام آن خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها را منع نمود و برای آن زمان معینی قرار داد که حضرتش - جلّ وعز - اجازه نمی‌دهد از آن پیش افتد و نمی‌پذیرد که از آن پس افتد،

سپس یکی از شب‌هایش را بر شب‌های هزار ماه فضیلت و برتری داد، و آن را شب قدر نامید، که در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان برای هر امری نازل می‌گردند، و آن شب سلامتی و برکت پیوسته است تا سپیده‌دم بر هر کس از بندگانش که بخواهد به جهت قضایش که لازم الاجراء دانسته است.

ترجمه آیتی

دعای ‌آن حضرت است هنگامی که‌ ماه رمضان فرا می‌ رسید:

حمد ‌و‌ سپاس خداوندى را‌ که‌ ما‌ را‌ به‌ حمد ‌و‌ سپاس خویش راه نمود ‌و‌ از‌ جمله ‌ى‌ حامدان خود قرار داد، تا‌ از‌ شکرگزاران احسان او‌ باشیم. ‌و‌ ما‌ را‌ در‌ برابر حمد ‌و‌ سپاس خویش پاداش داد، آنسان که‌ نیکوکاران را‌ پاداش دهد.

حمد ‌و‌ سپاس خداوندى را‌ که‌ دین خود به‌ ما‌ ارزانى فرمود ‌و‌ ما‌ را‌ به‌ آیین خویش اختصاص داد ‌و‌ به‌ راههاى احسان خود درآورد، تا‌ به‌ مدد احسانش در‌ طریق خشنودى اش گام برداریم. حمد ‌و‌ سپاسى که‌ شایان قبولش افتد ‌و‌ بدان از‌ ما‌ خشنود گردد.

حمد ‌و‌ سپاس خداوندى را‌ که‌ یکى از‌ ‌آن راهها که‌ در‌ برابر ما‌ گشوده، ماه خود، ماه رمضان است، ماه صیام ‌و‌ ماه اسلام، ماه پاکیزگى از‌ آلودگیها، ماه رهایى از‌ گناهان، ماه نماز، ماهى که‌ در‌ ‌آن قرآن نازل شده، قرآنى که‌ راهنماى مردم است ‌و‌ نشانه ‌ى‌ آشکار هدایت است ‌و‌ تمیزدهنده ‌ى‌ حق از‌ باطل است.

پس به‌ حرمت بى شمار ‌و‌ فضیلت بسیارى که‌ بدین ماه ارزانى داشت، برترى ‌آن را‌ بر‌ دیگر ماه ها آشکار ساخت. براى بزرگداشت آن، هر‌ چیز را‌ که‌ در‌ دیگر ماه ها حلال داشته بود، در‌ این ماه حرام کرد. گرامیداشت ‌آن را‌ هر‌ خوردنى ‌و‌ آشامیدنى ممنوع داشت ‌و‌ براى ‌آن زمانى معین قرار داد، آنسان که‌ اجازت ندهد روزه ‌ى‌ ‌آن پیشتر ادا گردد ‌و‌ نپذیرد که‌ به‌ تاخیر افتد.

آنگاه شبى از‌ شبهاى این ماه برگزید ‌و‌ بر‌ شبهاى هزار ماه برترى داد. ‌و‌ ‌آن شب را‌ لیله القدر نامید. در‌ ‌آن شب، فرشتگان ‌و‌ روح، به‌ فرمان پروردگارشان، بر‌ هر‌ یک از‌ بندگان او- که‌ بخواهد- نازل مى شوند همراه با‌ تقدیرى تغییر ناپذیر. ‌آن شب، شب سلام ‌و‌ درود فرشتگان است ‌و‌ دامنه ‌ى‌ برکاتش تا‌ سپیده دم کشیده شود.

ترجمه ارفع

دعا هنگام ورود به‌ ماه مبارک رمضان:

حمد خدایى راست که‌ توفیق حمدش به‌ ما‌ عطا فرمود و‌ ما‌ را‌ از‌ جمله دوستان خویش گردانید تا‌ به‌ خاطر محبت هایش سپاسگزارش باشیم و‌ ما‌ را‌ به‌ سبب سپاسگزارى پاداش نیکوکاران عنایت فرماید.

و حمد خدایى را‌ که‌ دینش را‌ به‌ ما‌ عطا فرمود و‌ ما‌ را‌ جزء ملت خودش گردانید و‌ ما‌ را‌ در‌ مسیر لطف و‌ کرامتش سیر داد تا‌ به‌ وسیله نعمت هایش به‌ سوى رضوانش سلوک نمائیم. حمدى که‌ از‌ ما‌ قبول فرماید و‌ به‌ توسط آن از‌ ما‌ راضى گردد.

و حمد خدایى را‌ که‌ یکى از‌ راههاى هدایت یعنى ماه مبارک رمضان را‌ به‌ ما‌ اختصاص داد، ماه روزه و‌ ماه اسلام و‌ ماه پاکیزگى و‌ ماه تزکیه و‌ اصلاح درون و‌ ماه برپا خاستن، همان ماهى که‌ قرآن در‌ آن نازل شد در‌ حالى که‌ براى مردم راهنما و‌ بیان کننده راههاى هدایت و‌ جداکننده ى‌ حق از‌ باطل است.

پروردگار ماه مبارک رمضان را‌ بر‌ سایر ماههاى سال به‌ سبب احترامات فراوان و‌ فضایل مشهورش برترى داد و‌ به‌ علت بزرگداشت این ماه آنچه در‌ ماههاى دیگر حلال بود در‌ این ماه حرام فرمود و‌ به‌ خاطر گرامى داشت آن، خوردنى ها و‌ آشامیدنى ها را‌ در‌ هنگام روزه دارى منع نمود و‌ براى آن زمان معینى را‌ تعیین فرمود و‌ جایز ندانست که‌ جلو انداخته شود و‌ تاخیرش را‌ نیز قبول نمى کند.

سپس برترى یک شب از‌ شبهاى آن ماه را‌ بر‌ هزار ماه قرار داد و‌ نامش را‌ شب قدر گذاشت که‌ در‌ آن شب فرشتگان همراه روح به‌ اجازه پروردگارشان براى هر‌ مطلبى نازل شوند، برکاتشان تا‌ طلوع فجر بر‌ هر‌ که‌ از‌ بندگانش که‌ بخواهد با‌ قضا و‌ قدرى که‌ محکم کرده ادامه دارد.

ترجمه استادولی

از دعاهاى آن حضرت است هنگامى که‌ ماه رمضان فرامى رسید:

سپاس و‌ ستایش خداى را‌ که‌ ما‌ را‌ به‌ سپاس و‌ ستایش راه نمود، و‌ ما‌ را‌ از‌ اهل آن قرار داد تا‌ از‌ سپاسگزاران احسانش باشیم و‌ ما‌ را‌ بر‌ این سپاس، پاداش نیکوکاران عطا کند.

و سپاس و‌ ستایش خداى را‌ که‌ دینش را‌ به‌ ما‌ هدیه کرد، و‌ ما‌ را‌ به‌ آیین خویش ویژه داشت، و‌ در‌ راه هاى احسانش به‌ راه انداخت تا‌ به‌ من‌ و‌ بخشش او‌ راه خشنودیش را‌ بپوییم؛ سپاس و‌ ستایشى که‌ از‌ ما‌ بپذیرد، و‌ بدان سبب از‌ ما‌ خشنود گردد.

و سپاس و‌ ستایش خدایى را‌ که‌ یکى از‌ آن راه ها را‌ ماه خود، ماه رمضان، ماه روزه، ماه اسلام، ماه طهارت، ماه پاکسازى درونى و‌ ماه شب زنده دارى قرار داد، «ماهى که‌ قرآن در‌ آن نازل شده که‌ هدایتگر مردم و‌ نشانه هاى روشنى از‌ هدایت و‌ جداسازى حق از‌ باطل است».

پس با‌ قرار دادن احترامات بسیار و‌ فضایل مشهور براى آن برترى آن را‌ با‌ سایر ماه ها آشکار ساخت؛ از‌ این رو‌ به‌ خاطر بزرگداشت آن چیزهایى را‌ که‌ در‌ ماه هاى دیگر حلال ساخته بود در‌ آن حرام ساخت، و‌ به‌ جهت گرامیداشت آن خوردنى ها و‌ نوشیدنى ها را‌ در‌ آن ممنوع نمود، و‌ براى آن وقتى روشن قرار داد، و‌ آن خداى عزیز و‌ جلیل روا نمى دارد که‌ آن را‌ از‌ آن وقت پیش افکنند، و‌ نمى پذیرد که‌ از‌ آن تأخیر بیندازند.

آن گاه شبى از‌ شب هاى آن را‌ بر‌ شب هاى هزار ماه برترى داد، و‌ آن را‌ شب قدر نامید، که‌ «فرشتگان و‌ روح (که فرشته بزرگ ترى است) در‌ آن شب به‌ اذن پروردگارشان براى انجام هر‌ کارى فرود مى آیند بر‌ هر‌ یک از‌ بندگان خدا که‌ او‌ بخواهد و‌ بر‌ اساس سرنوشتى که‌ او‌ مقرر نماید؛ و‌ آن شب سراسر سلامتى و‌ برکت است تا‌ طلوع صبح».

ترجمه الهی قمشه‌ای

هنگام دخول ماه مبارک رمضان به‌ این دعا با‌ خداى متعال راز و‌ نیاز مى کرد:

ستایش مخصوص (ذات پاک یکتاى) خداست که‌ به‌ حمد و‌ ثناى خود ما‌ (اهل بیت یا‌ امت) را‌ هدایت فرمود و‌ شایسته حمد و‌ ستایش خویش گردانید تا‌ از‌ سپاسگزاران وى و‌ شاکران لطف و‌ احسان او‌ باشیم که‌ باز بر‌ آن شکرگزارى پاداش نکوکاران را‌ به‌ ما‌ عطا کند (با وجودى که‌ بر‌ حمد و‌ شکر و‌ سپاسش هم او‌ ما‌ را‌ هدایت فرموده و‌ توفیق بخشیده است)

و ستایش مى کنم خداى متعال را‌ که‌ ما‌ (امت یا‌ خاندان عصمت) را‌ بدین خود برگزید و‌ به‌ آئین خویش مخصوص گردانید و‌ به‌ راه احسان خود راهنمائى کرد تا‌ عاقبت به‌ لطف و‌ کرمش سالک راه بهشت رضوان شویم ( تا‌ به‌ واسطه اداء شکرش و‌ نور معرفتش و‌ انجام طاعتش به‌ سعادت ابد و‌ جنت نعیم سرمد نائل گردیم)

و ستایش خداى را‌ که‌ از‌ آن طرق بهشت رضوان یکى را‌ ماه خود (یعنى) ماه مبارک رمضان که‌ (ماه خداست و) ماه روزه گرفتن و‌ ماه مخصوص اسلام است (یعنى ماهیست که‌ عظمت و‌ جلالش بدین اسلام مخصوص و‌ روزه اش در‌ قرآن مسلمین مذکور و‌ مفروض است و‌ عبادات و‌ ادعیه مخصوصه در‌ آن به‌ ملت اسلام اختصاص دارد) و‌ ماه طهور است (یعنى ماهیست که‌ روزه آن روح انسانى را‌ از‌ پلیدى قواى شهوى و‌ غضبى حیوانى پاک مى سازد و‌ از‌ نجاست اخلاق رذیله تکبر و‌ حسد و‌ حرص و‌ غرور طاهر و‌ منزه مى گرداند) و‌ ماه تمحیص است و‌ استخلاص (بندگان از‌ آلودگى به‌ هواهاى نفسانى و‌ آراسته شدن به‌ صفات فرشتگان عالم قدس و‌ نزاهت) و‌ ماه قیام اهل ایمانست (به نماز و‌ دعاء و‌ طاعت و‌ عبادت) ماهیست که‌ خدا در‌ این ماه براى هدایت و‌ ارشاد خلق و‌ براى حجت و‌ برهان اهل ایمان و‌ تمیز راه حق از‌ باطل قرآن عظیم الشان نازل کرده

و بدین جهات مذکور فضیلت و‌ شرافت این ماه را‌ بر‌ سایر ماهها پدیدار ساخته به‌ واسطه شرف و‌ برترى و‌ احترامات بسیار و‌ فضائل (بى شمار) که‌ از‌ آن جمله امورى که‌ در‌ غیر این ماه حلال است (مانند اکل و‌ شرب و‌ جماع و‌ غیره) به‌ واسطه احترام و‌ تعظیم این ماه مبارک حرام گردید و‌ براى روزه این ماه وقت تمام ماه (از سپیده صبح تا‌ مغرب) معین شده و‌ ایزد متعال ابدا تقدیم و‌ تاخیر آن را‌ اجازه نفرموده

دیگر آنکه شبى از‌ شبهاى این ماه را‌ بر‌ هزار ماه برترى بخشیده و‌ آن شب را‌ شب قدر نام نهاده (که لیله القدر خیر من‌ الف شهر نازل فرموده) است که‌ فرشتگان عالم بالا و‌ روح اعظم (یا جبرئیل امین) به‌ امر پروردگار عالم براى تعیین و‌ تقدیر کلیه امور قضاى (و قدر) الهى با‌ سلام و‌ تحیت و‌ برکت تا‌ طلوع فجر صبح از‌ آسمان بر‌ آن کس که‌ مشیت ازلى خدا خواسته (که خلیفه الله و‌ قطب عالم امکان و‌ امام زمان) است فرود آمدند براى انجام حکم مبرم و‌ قضاى حتمى الهى (به فرمان خلیفه الله که‌ خدا به‌ او‌ مقام علم و‌ فضل و‌ شرافت را‌ عطا فرموده است).

ترجمه سجادی

و از‌ دعاى امام علیه السلام بود، هنگامى که‌ ماه رمضان رسید:

سپاس خداى را‌ که‌ ما‌ را‌ براى سپاس گزارى اش راهنمایى فرمود، ‌و‌ از‌ اهل سپاس قرار داد. تا‌ براى احسانش از‌ شکرگزاران باشیم ‌و‌ ما‌ را‌ بر‌ آن، پاداش نیکوکاران دهد.

و سپاس خداى را‌ که‌ دین خود را‌ به‌ ما‌ هدیه کرد، ‌و‌ ما‌ را‌ به‌ آئین خویش اختصاص داد، ‌و‌ در‌ راه هاى احسانش، ما‌ را‌ راهى نمود، تا‌ در‌ ‌آن (راه ها)، به‌ وسیله نعمتش به‌ سوى خوشنودى اش رویم. سپاسى که‌ ‌آن را‌ از‌ ما‌ بپذیرد ‌و‌ به‌ سبب ‌آن از‌ ما‌ خوشنود شود.

و سپاس سزاوار خداییست که‌ ماه خود، ماه رمضان، ماه روزه ‌و‌ ماه اسلام ‌و‌ ماه پاکى ‌و‌ ماه پاکسازى ‌و‌ ماه به‌ پا خواستن را، (یکى) از‌ ‌آن راه ها قرار داد. که‌ در‌ ‌آن قرآن فروفرستاده شد که‌ براى مردم هدایتگر ‌و‌ نشانه هاى آشکار از‌ هدایت ‌و‌ جدا سازى (حقّ از‌ باطل) است.

پس فضیلت ‌آن را‌ بر‌ سایر ماه ها، به‌ حرمت هاى فراوان ‌و‌ فضایل مشهور آشکار ساخت. پس‌ در‌ ‌آن به‌ خاطر بزرگ داشتش، آنچه در‌ غیر ‌آن حلال بود، حرام کرد ‌و‌ از‌ جهت گرامى داشتش، خوردنى ها ‌و‌ آشامیدنى ها را‌ در‌ ‌آن ممنوع نمود ‌و‌ براى آن، زمان آشکارى قرار داد، که‌ خداوند عزیز ‌و‌ جلیل روا نمى دارد که‌ پیش انداخته شود ‌و‌ نمى پذیرد که‌ از‌ ‌آن وقت به‌ تأخیر افتد.

آنگاه یک شب از‌ شب هاى ‌آن را‌ بر‌ شب هاى هزار ماه برترى داد، ‌و‌ ‌آن را‌ شب قدر نامید. که‌ در‌ ‌آن فرشتگان ‌و‌ روح به‌ فرمان پروردگارشان، بر‌ هر‌ یک از‌ بندگانش که‌ بخواهد، با‌ آنچه از‌ تقدیرش که‌ محکم نموده، براى هر‌ کارى فرود مى آیند. ‌آن شبِ سلام (به همراه) برکتى است که‌ تا‌ برآمدن سپیده دم دوام دارد.

ترجمه شعرانی

و ‌از دعاهاى ‌آن‌ حضرت (علیه السلام) است چون ماه رمضان فرا ‌مى‌ رسید:

حمد خداوند ‌را‌ ‌که‌ حمد خود ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ آموخت ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ شایسته ‌آن‌ گردانید ‌تا‌ شکر احسان ‌او‌ بگذاریم ‌و‌ پاداش نیکوکاران ‌به‌ ‌ما‌ دهد

سپاس خداى ‌را‌ ‌که‌ دین پسندیده ‌ى‌ خویش ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ آموخت ‌و‌ شریعت خود ‌را‌ مخصوص ‌ما‌ گردانید ‌و‌ ‌به‌ فضل خود همه راههاى نیکوکارى ‌را‌ براى ‌ما‌ هموار ساخت ‌تا‌ سوى خشنودى ‌او‌ شتابیم سپاسى ‌که‌ ‌از‌ ‌ما‌ بپذیرد ‌و‌ خشنود گردد.

سپاس خداى ‌را‌ ‌که‌ ماه خود، ماه رمضان ‌را‌ یکى ‌از‌ این راهها قرار دهد. ماه روزه، ماه طاعت، ‌و‌ ماه پاکى ‌و‌ ماه آمرزش، ‌و‌ ماه ‌شب‌ زنده دارى است. ‌در‌ این ماه قرآن رهنماى مردم فرود آمد ‌با‌ دلیلهاى روشن ‌که‌ میان ‌حق‌ ‌و‌ باطل جدا کند.

و چون خداى حرمت این ماه بسیار داشت ‌و‌ فضائل ‌آن‌ ‌را‌ آشکار ساخت برترى ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ دیگر ماهها ظاهر نمود ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ بزرگ داشت آنچه ‌در‌ ‌آن‌ ماهها حلالست ‌در‌ این ماه حرام فرمود ‌و‌ خوردن ‌و‌ آشامیدن ‌را‌ ‌به‌ احترام ‌او‌ منع کرد، وقت ‌آن‌ ‌را‌ معین ‌و‌ معلوم قرار داد ‌که‌ اگر کسى وظیفه ‌ى‌ ماه ‌را‌ پیشتر انجام دهد خداى عزوجل ‌آن‌ ‌را‌ اجازت نفرماید ‌و‌ اگر باز ‌پس‌ اندازد نپذیرد.

آنگاه ‌یک‌ ‌شب‌ ‌از‌ شبهاى ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ شبهاى هزار ماه فضیلت نهاد ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌شب‌ قدر نامید. فرشتگان ‌و‌ روح ‌در‌ این ‌شب‌ ‌به‌ دستورى پروردگار ‌با‌ همه چیز فرود ‌مى‌ آیند. درود ‌و‌ سلام است ‌به‌ فرخندگى ‌بر‌ ‌هر‌ ‌یک‌ ‌از‌ بندگان ‌که‌ بخواهد ‌تا‌ سپیده دم، این حکم محکم اوست.

ترجمه فولادوند

دعاى فرا رسیدن ماه رمضان:

سپاس خدایى را‌ که‌ ما‌ را‌ به‌ سپاس خویش راهبر شد ‌و‌ از‌ عاملین به‌ سپاس قرار داد، تا‌ در‌ برابر احسان وى از‌ شکرگزاران باشیم ‌و‌ ما‌ را‌ بر‌ این کار مزد نیکوکاران بخشد

و سپاس خدایى را‌ که‌ دین خود را‌ به‌ ما‌ عطا کرد ‌و‌ ما‌ را‌ به‌ آیین خود اختصاص داد ‌و‌ ما‌ را‌ در‌ راه هاى احسان خویش گامزن فرمود تا‌ به‌ رحمت وى ‌آن را‌ به‌ سوى خشنودیش در‌ نوردیم، آنگونه سپاسى که‌ ‌آن را‌ از‌ ما‌ پذیرد ‌و‌ بدان خشنود گردد.

و سپاس کردگارى را‌ که‌ ماه ویژه ‌ى‌ خود، ماه رمضان ‌و‌ ماه روزه ‌و‌ ماه اسلام ‌و‌ ماه طهارت ‌و‌ ماه پالایش ‌و‌ ماه قیام را‌ یکى از‌ این راه هاى احسان خود قرار داد. ماهى که‌ قرآن در‌ ‌آن نازل شده که‌ مایه ‌ى‌ راهبرى ‌و‌ نشانه هاى آشکار هدایت ‌و‌ تفکیک حق از‌ باطل است

و آنگاه برترى ‌آن ماه را‌ بر‌ سایر شهور به‌ وسیله ‌ى‌ حرمتهاى وافر ‌و‌ فضایل آشکار چشمگیر ساخت ‌و‌ در‌ ‌آن ماه آنچه را‌ که‌ در‌ سایر ماهها جایز فرموده بود حرام گردانید ‌و‌ براى بزرگداشت ‌آن خوردنیها ‌و‌ آشامیدنیها را‌ در‌ ‌آن منع کرد ‌و‌ براى این ماه زمان آشکارى تعیین فرمود که‌ خداى بزرگ ‌و‌ ارجمند اجازه نمى دهد که‌ از‌ ‌آن هنگام نه پیش افتد ‌و‌ نه پس‌ افتد،

سپس یکى از‌ شبهایش را‌ بر‌ شبهاى هزار ماه برترى داد ‌و‌ ‌آن را‌ شب قدر نام داد. در‌ ‌آن شب فرشتگان ‌و‌ «روح» بفرمان پروردگارشان بر‌ هر‌ یک از‌ بندگانش که‌ اراده فرماید، بر‌ آنچه قضاء الهى داورى کرده باشد، فرود مى آید براى انجام هر‌ امرى که‌ مایه صلح ‌و‌ مقرون به‌ برکت باشد ‌و‌ تا‌ سپیده بر‌ قرار ‌و‌ دائم است.

ترجمه فیض الاسلام

از دعاهاى امام علیه السلام است هنگامى ‌که‌ (شب اول ‌یا‌ روز اول) ماه رمضان ‌مى‌ رسید (از پیغمبر- صلى الله علیه ‌و‌ آله- رسیده: رمضان نامیده شده براى آنکه «یرمض الذنوب» گناهان ‌را‌ ‌مى‌ سوزاند «مى آمرزد» سعید ابن سالم گفته: نزد حضرت باقر- علیه السلام- بودیم ‌و‌ ‌از‌ رمضان سخن ‌مى‌ گفتیم، حضرت فرمود: نگوئید این رمضان، ‌و‌ نگوئید رمضان رفت ‌و‌ رمضان آمد، زیرا رمضان نامى ‌از‌ نامهاى خداى تعالى است نمى آید ‌و‌ نمى رود، آنکه ‌مى‌ آید ‌و‌ ‌مى‌ رود زایل ‌و‌ نیست شونده است، بلکه بگوئید شهر رمضان «ماه رمضان» ‌و‌ علماء- رحمهم الله- نهى ‌در‌ اینجا ‌را‌ حمل ‌بر‌ کراهت نموده اند، ‌و‌ بیان شدن لفظ رمضان ‌در‌ بعض احادیث بدون شهر زیانى ‌به‌ این گفتار نمى رساند، زیرا ممکن است مقصود ‌از‌ ‌آن‌ بیان مباح ‌و‌ جائز بودن ‌آن‌ بوده ‌و‌ این ‌با‌ کراهت منافات ندارد):

سپاس خدائى ‌را‌ سزا است ‌که‌ ‌ما‌ ‌را‌ براى سپاسگزارى خود راهنمائى نمود (توفیق داد) ‌و‌ ‌از‌ اهل سپاس (کسانى ‌که‌ ‌به‌ سپاسگزارى شناخته شده اند) قرار داد (یا ‌و‌ ‌از‌ اهل ‌و‌ دوستان خویش گردانید) ‌تا‌ براى احسان ‌و‌ نیکیش ‌از‌ سپاسگزاران باشیم، ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آن‌ سپاسگزارى پاداش نیکوکاران دهد

و سپاس خدائى ‌را‌ سزا است ‌که‌ (راهنمائى به) دین خود (آنچه ‌که‌ ‌به‌ ‌آن‌ عبادت ‌و‌ پرستش ‌مى‌ شود) ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ عطا نمود، ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ (نه امتهاى گذشته را) ‌به‌ ملت خویش (اسلام) اختصاص داد، ‌و‌ ‌در‌ راههاى احسان ‌و‌ نیکیش درآورد ‌تا‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ نعمتش ‌در‌ ‌آن‌ راهها رفته ‌به‌ سوى رضاء ‌و‌ خشنودیش دست یابیم، سپاسى ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌ما‌ بپذیرد، ‌و‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌آن‌ ‌از‌ ‌ما‌ خشنود گردد (رحمتش ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ ارزانى دهد)

و سپاس خدائى ‌را‌ سزا است ‌که‌ ماه خود ماه رمضان (مستفاد ‌از‌ این جمله آنست ‌که‌ رمضان یکى ‌از‌ نامهاى خداى تعالى است) ماه صیام ‌و‌ روزه (امساک ‌و‌ خوددارى ‌از‌ خوردن ‌و‌ آشامیدن ‌در‌ اوقات معلومه) ‌و‌ ماه اسلام (ماه طاعت ‌و‌ فرمانبرى ‌از‌ جهت بسیارى طاعت ‌و‌ بندگى، ‌یا‌ ماه دین اسلام براى اینکه واجب شدن روزه ‌ى‌ ‌آن‌ ‌از‌ مختصات این امت است، چنانکه حفص ابن غیاث نخعى گفته: شنیدم حضرت صادق- علیه السلام- ‌مى‌ فرمود: خداوند روزه ‌ى‌ ماه رمضان ‌را‌ ‌بر‌ هیچ ‌یک‌ ‌از‌ امتهاى پیش ‌از‌ ‌ما‌ واجب نکرده است، ‌پس‌ ‌به‌ ‌آن‌ حضرت گفتم: معنى قول خداى تعالى «س ۲ ‌ى‌ ۱۸۳»: ‌«یا‌ ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین ‌من‌ قبلکم» «اى اهل ایمان روزه ‌بر‌ شما واجب ‌شد‌ چنانکه ‌بر‌ آنانکه پیش ‌از‌ شما بودند واجب گردید» چیست؟ فرمود: خداوند روزه ‌ى‌ ماه رمضان ‌را‌ ‌بر‌ پیغمبران واجب گردانید ‌نه‌ ‌بر‌ امتها، ‌پس‌ این امت ‌را‌ ‌به‌ ماه رمضان «بر امتهاى گذشته» برترى داد، ‌و‌ وجوب روزه ‌ى‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ رسول خدا ‌و‌ ‌بر‌ امت ‌آن‌ حضرت قرار داد) ‌و‌ ماه پاکیزگى، ‌و‌ ماه تصفیه ‌و‌ پاک کردن (از گناهان، ‌یا‌ ماه تخلیص ‌و‌ رهائى ‌از‌ آنها) ‌و‌ ماه قیام ‌و‌ ایستادن (براى نماز ‌در‌ شبها) ‌را‌ یکى ‌از‌ ‌آن‌ راههاى احسان قرار داد (و اینکه ماه رمضان ‌را‌ ماه قیام گفتند براى آنست ‌که‌ نماز مستحبى ‌در‌ شبهاى ‌آن‌ بسیار خوانده ‌مى‌ شود، ‌و‌ مشهور ‌در‌ روایات علاوه ‌از‌ نمازهاى مستحبى ‌که‌ ‌در‌ ‌هر‌ ‌شب‌ باید خواند چنانکه بسیارى ‌از‌ علماء فرموده اند: خواندن هزار رکعت نماز ‌در‌ شبهاى ‌آن‌ مستحب است، ‌و‌ کیفیت ‌آن‌ آنست ‌که‌ ‌هر‌ شبى ‌تا‌ بیست ‌شب‌ بیست رکعت: هشت رکعت ‌پس‌ ‌از‌ نماز مغرب ‌و‌ دوازده رکعت ‌پس‌ ‌از‌ نماز عشاء ‌و‌ ‌در‌ ‌شب‌ نوزدهم ‌به‌ غیر ‌از‌ بیست رکعت ‌صد‌ رکعت دیگر خوانده شود، ‌و‌ ‌در‌ ‌ده‌ ‌شب‌ ‌پس‌ ‌از‌ بیست ‌شب‌ ‌هر‌ شبى ‌سى‌ رکعت: هشت رکعت ‌پس‌ ‌از‌ نماز مغرب ‌و‌ بیست ‌و‌ ‌دو‌ رکعت ‌پس‌ ‌از‌ نماز عشاء ‌و‌ ‌در‌ ‌هر‌ ‌شب‌ ‌از‌ بیست ‌و‌ یکم ‌و‌ بیست ‌و‌ سوم ‌به‌ غیر ‌از‌ ‌سى‌ رکعت ‌صد‌ رکعت دیگر ‌که‌ مجموع آنها هزار رکعت است، ‌و‌ اگر ماه رمضان ‌از‌ ‌سى‌ روز کمتر باشد نماز ‌شب‌ ‌سى‌ ‌ام‌ ساقط است ‌و‌ بجاى ‌آن‌ خواندن درست نیست) آنچنان ماهى ‌که‌ قرآن ‌در‌ ‌آن‌ فروفرستاده ‌شد‌ (خداى تعالى ‌آن‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌شب‌ قدر ‌به‌ آسمان دنیا فرستاد ‌و‌ ‌از‌ آنجا ‌در‌ مدت بیست ‌و‌ ‌سه‌ سال ‌به‌ تدریج ‌بر‌ پیغمبر- صلى الله علیه ‌و‌ آله- نازل گردانید) ‌در‌ حالى ‌که‌ براى مردم راهنما(ى ‌از‌ گمراهى) ‌و‌ نشانه هاى آشکار رهبرى (حلال ‌و‌ حرام) ‌و‌ جداکننده ‌ى‌ میان ‌حق‌ ‌و‌ باطل است (جمله ‌ى‌ «الذى انزل فیه القران هدى للناس ‌و‌ بینات ‌من‌ الهدى ‌و‌ الفرقان» ‌از‌ قرآن شریف «س ۲ ‌ى‌ ۱۸۵» اقتباس شده)

پس برترى ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ ماههاى دیگر ‌به‌ سبب حرمتها ‌و‌ گرامى داشتنهاى بسیار ‌و‌ فضائل ‌و‌ برتریهاى آشکار ‌که‌ براى ‌آن‌ قرار داد هویدا گردانید، ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ ماه ‌از‌ جهت بزرگ داشتن، آنچه ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ ماههاى دیگر حلال کرده حرام نمود، ‌و‌ ‌از‌ جهت گرامى داشتن، خوردنیها ‌و‌ آشامیدنیها ‌را‌ ‌در‌ (روزهاى) ‌آن‌ منع کرد، ‌و‌ براى ‌آن‌ وقت آشکارى (معینى) قرار داد ‌که‌ خداى بزرگ ‌و‌ توانا جائز ‌و‌ روا نمى داند ‌که‌ پیش انداخته شود ‌و‌ نمى پذیرد ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ وقت ‌به‌ تاخیر افتد

پس ‌از‌ ‌آن‌ (عبادت ‌و‌ بندگى در) شبى (شب نوزدهم ‌یا‌ بیست ‌و‌ یکم ‌یا‌ بیست ‌و‌ سوم) ‌از‌ شبهاى ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ (عبادت در) شبهاى هزار ماه برترى داد (چون خیرات ‌و‌ برکات ‌و‌ نیکیها ‌و‌ سودهاى دینى ‌و‌ دنیوى ‌در‌ ‌آن‌ است) ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌شب‌ قدر نامید (شبى ‌که‌ خداى تعالى اجلها ‌و‌ روزیها ‌و‌ ‌هر‌ امرى ‌که‌ حادث ‌مى‌ شود ‌را‌ مقدر ‌مى‌ فرماید) ‌در‌ ‌آن‌ ‌شب‌ (بسیارى از) فرشتگان ‌و‌ روح (القدس: جبرئیل ‌یا‌ وحى ‌یا‌ مخلوقى است بزرگتر ‌از‌ فرشتگان) ‌به‌ فرمان پروردگارشان ‌بر‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ بندگانش بخواهد ‌با‌ قضا ‌و‌ قدرى ‌که‌ محکم ‌و‌ استوار کرده (تغییر ‌و‌ تبدیلى ‌در‌ ‌آن‌ نیست) براى ‌هر‌ کارى (که خدا مقدر فرموده) فرود ‌مى‌ آیند، ‌آن‌ ‌شب‌ سلام ‌و‌ درود (فرشتگان) است (بر آنانکه براى نماز ‌به‌ ‌پا‌ ایستاده ‌یا‌ ‌در‌ حال رکوع ‌و‌ سجودند، ‌یا‌ آنکه ‌شب‌ سلامتى ‌و‌ رهائى ‌از‌ ضرر ‌و‌ زیان شیاطین است) ‌که‌ برکت ‌و‌ خیر ‌آن‌ ‌تا‌ آشکار شدن روشنى صبح دائم ‌و‌ همیشه است.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

به وقت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان:

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکرِینَ وَ لِیجْزِینَا عَلَى ذَلِک جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُکهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ حَمْداً یتَقَبَّلُهُ مِنَّا وَ یرْضَى بِهِ عَنَّا»:

"سپاس خداى را که ما را به ستایش خود راهنمائى فرمود، و ما را از اهل سپاس قرار داد، تا احسانش را شکر گذاریم، و ما را بر این کارمزد نیکوکاران بخشد.

و سپاس خداى را که دینش را به ما عطا فرمود، و ما را به آراسته شدن به اسلام کامل اختصاص داد و در راههاى احسان خود پویا ساخت، تا ه فضلش به سوى خشنودیش حرکت کنیم، چنان حمدى که از ما بپذیرد و به وسیله اش از ما راضى گردد".

سپاس بر عظیم ترین نعمت ها:

مقام حمد و ستایش مقامى بس بزرگ، و نعمتى بس عظیم از نعمت هاى معنوى حضرت محبوب است.

حامدان را در پیشگاه حضرت دوست ارزش والائى است، و اجرشان و مزدشان آنچنان اجر و مزدى است که فوق آن را نمى توان تصور کرد.

فاتحة الکتاب که خواندنش در نمازهاى یومیه واجب است، بدون قرائت آن، نماز به پا نمى شود بلافاصله بعد از بسم الله تعلیم مى دهد که چگونه تمام نعمت ها را حمد و سپاس گوئید، که نعمت جز از خدا نیست، و سپاس و حمد جز به او روا نیست.

منعم را بشناسید، و نعمت را از او بدانید، و داده حضرت او را در همانجا خرج کنید که او از شما خواسته، و این همه از جمله عرشى و آیه آسمانى و کلمات ملکوتى الحمدلله ربّ العالمین استفاده مى شود، که این گونه توجّه به صاحب و خالق نعمت، و اداى سپاس و حمد به محضر مبارک او جز به هدایت او و عنایت و لطفش صورت نمى پذیرد.

اگر او بر قلب عبداشراق نکند، و دل بنده را به نورش منوّر ننماید، و سینه را جلوه گاه معرفت ننماید، و آتش عشق به سپاس را در باطن شعلهور نسازد، و جملاتى که بیان کننده حمد و سپاس است القاء نفرماید، از دست و زبان که برآید که بتواند به حمد و سپاس برخیزد، و در مدار تسبیح و تحمیدش به گردش آید؟

مى فرستد هر زمانى دوست پیغامى دگر *** مى رسد دل را از او هر لحظه الهامى دگر

کاى دل سرگشته غیر از ما دلارامى مجوى *** زانکه نتوان یافتن جز ما دلارامى دگر

از پى صیادى مرخ دل ما مى نهد *** خال و زلفش هر زمانى دانه و دامى دگر

چون توان"هشیار بودن چون پیاپى مى دهد *** هر زمان ساقى شرابى دیگر از جامى دگر

گرچه او را نیست آغازىّ و انجامى ولى *** هر زمان داریم از او آغاز و انجامى دگر

در حقیقت هیچ نامى نیست او را گرچه او *** مى نهد مر خویش را هر لحظه اى نامى دگر

دل به کامى از لب جانان کجا راضى شود *** هر نفس خواهد کز او حاصل کند کامى دگر

هر که گاهى بر هواى نفس ناسوتى زند *** در فضاى نفس لاهوتى نهد گامى دگر

گرچه ما مستغرق احسان و انعام وئیم *** مى کنم از وى طلب هر ساعت انعامى دگر

جز رخ و زلفش که صبح و شام ارباب دلند *** مغربى را نیست صبحى دیگر و شامى دگر

این نکته با ارزش را باید توجه داشت که معرفت به صاحب نعمت، و عشق و ایمان به او، و حضور عملى نسبت به دستوراتش را باید بدرقه حمد و سپاس قولى کرد، تا سپاسى که دوست از بنده اش خواسته تحقق یابد، این نوع سپاس و حمد که معرفت و قول و عمل است سپاس واقعى و حمد حقیقى است، و ورود به فضاى این سپاس، انسان را به مقام بندگى و اخلاص و رشد و کمال مى رساند، این گونه سپاس و حمد، نسبت به تمام نعمت ها فراگیر، و در حدّ ظرفیت انسان اداى جق منعم است.

با این گونه سپاس مى توان از حضرت محبوب نسبت به آفرینش آسمانها و زمین قدردانى کرد:

«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاَرْضَ»:(۱)

حمد و سپاس خدائى را سزاست که آسمانها و زمین را آفرید.

با این گونه سپاس و حمدى که مرکب از قول و معرفت و عمل است مى توان حضرت حق را به خاطر پیروزى دادن به مؤمنین على ستمگران ستایش کرد:

«فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العالَمینَ»:(۲)

پس به کیفر ستمگرى ریشه گروه کافران کنده شد، و سپاس پروردگار عالمیان راست.

با این حمد و سپاس مى توان نعمت با عظمت هدایت را که نعمتى ما فوق آن نیست و به وسیله آن سعادت دنیا و آخرت انسان تأمین مى شود و آدمى در سایه آن به خیر دنیا و آخرت مى رسد، شکر و سپاس گزارد:

«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى هدانا لِهذا وَ ما کنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا اَنْ هَدانَا اللهُ»:(۳)

ستایش خداى را که ما را به این حقیقت هدایت و راهنمائى کرد، که اگر هدایت او نبود ما به خود به این مقام راه نمى یافتیم.

من فراموش کنم هرچه بود الاّ تو *** عشقبازى نکنم در دو جهان جز با تو

گر دلیل من سرگشته تو باشى گامى است *** هر مسافت که بود از من بیدل تا تو

در درون دل تنگم که بود خلوت انس *** راه هر پرده نشین نیست مگر تنها تو

در میان غم و اندوه و پریشانى من *** بر کنار دل آشفته ناپروا تو

ساقى از باده چنان بى خبرم کن نفسى *** که زمستى نشناسم که منم این یا تو

تو برفتىّ و برفت از پى تو عمر عزیز *** عمر اگر بازنیاید چه شود بازآ تو

بشکستى به جفا عهد دلارام عماد *** اى ز سودازداگن عاشق پابرجا تو

با این ستایش و حمد، مى توان نزول قرآن را از جانب حضرت محبوب براى رشد و کمال انسان و روشن کردن بزم حیات سپاس گفت:

«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى اَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکتابَ وَ لَمْ یجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»:(۴)

سپاس مخصوص خداوند است که بر بنده خاص خود این کتاب را فرو فرستاد و در صورت و معناى آن کجى و نقص ننهاد.

با این حمد و سپاس مى توان از عنایت حضرت دوست که باعث نجات انسان از شر ستمگران شد تشکر و قدردانى کرد:

«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذی نَجّانا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ»:(۵)

سپاس خداوندى را که ما را از طایفه ستمگران به عرصه گاه نجات رسانید.

با این حمد و سپاس مى توان از آنچه در آسمانها و زمین است و به نحوى در به پا داشتن خیمه هستى مؤثر است و به صورتى یار و مددکار آدمى است، به اداى کمترین حقّى از حقوق که از حضرت ربّ العزّه بر عهده انسان است اقدام کرد:

«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الاَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِى الآْخِرَةِ و هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ»:(۶)

ستایش و سپاس مخصوص خداوند است، که هر چه در آسمانها و زمین است ملک اوست، و در آخرت هم سپاس و حمد براى اوست، و حضرتش حکیم و داناست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ انعام، ۱.

۲ ـ انعام، ۴۵.

۳ ـ اعراف، ۴۳.

۴ ـ کهف، ۱.

۵ ـ مؤمنون، ۲۸.

۶ ـ سبا، ۱.

با این حمد و سپاس مى توان به اداى شکر او به عنوان اینکه مالک حقیقى آسمانها و زمین، و مالک تمام جهانیان است برخاست، مالکى که در فضاى مالکیتش از باب لطف و رحمت به تربیت موجودات و رشد و کمال اجزاء هستى توجه دارد:

«فَلِلّهِ الْحَمْدُ رَبِّ الاَرْضِ رَبِّ الْعالَمینَ»:(۱)

سپاس و ستایش مخصوص مالک آسمانها و زمین و مالک تمام جهانیان است.

آرى اگر هدایت او نسبت به چنین حمدى نبود، در قدرت و توان کسى نمى دیدى که به اداى حمد برخیزد.

اوست که از باب لطف و مرحمت عباد صالح خود را به چنین حمدى رهنمون است، و آنان را اهل چنین حمدى مى نماید تا بتوانند احسانش را شکر کنند، و از این راه به جزاى نیکوکاران دست یابند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ جائیه، ۳۶.

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْک السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ شَهْرَ الصِّیامِ وَ شَهْرَ الْإِسْلاَمِ وَ شَهْرَ الطَّهُورِ وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ وَ شَهْرَ الْقِیامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَینَات مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ

فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ فَحَرَّمَ فِیهِ مَا أَحَلَّ فِی غَیرِهِ إِعْظَاماً

وَ حَجَرَ فِیهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِکرَاماً وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَیناً لاَ یجِیزُ ـ جَلَّ وَ عَزَّ ـ أَنْ یقَدَّمَ قَبْلَهُ وَ لاَ یقْبَلُ أَنْ یؤَخَّرَ عَنْهُ»:

"حمد و سپاس خداى را که از جمله آن راهها ماه خود، ماه رمضان، ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاکیزگى، ماه آزمایش، ماه به پا خاستن را قرار داد که قرآن را در آن براى راهنمائى مردم و نشانه هائى از هدایت و مشخّص نمودن حق و باطل فرو فرستاد، و بدین وسیله برترى آن را بر سایر ماهها بر پایه احترام هاى فراوان و فضیلت هاى آشکار روشن نمود، از این جهت آنچه را در ماههاى دیگر حلال بود حرام کرد، و براى گرامیداشت آن خوردنى ها و آشامیدنى ها را منع نمود، و بر آن زمان معلوم و مشخصى قرار داد که اجازه نمى دهد به پیش انداخته شود، و نمى پذیرد که از آن وقت به تأخیر افتد".

ماه مبارک رمضان و مسئله با عظمت روزه:

فرازهاى عرشى و ملکوتى این دعا، موقعیت بسیار مهم ماه رمضان، و اهمیت مسئله الهى روزه را نشان مى دهد.

جملات زیباى این دعا، به این معنا هشدار مى دهد، که ماه رمضان و روزه در آن باعث سوختن هیمه گناه از پرونده و ریزش رحمت الهى بر عید خداست.

این ماه به حقیقت ماه اسلام است، زیرا هر انسان عاشقى با اتصال به روزه، البته آن روزه اى که شرایط ظاهرى و باطنى آن در قرآن و روایات بیان شده، تبدیل به یک مسلمان واقعى و یک موجود با تقوا و یک عنصر تسلیم در برابر حضرت محبوب مى شود.

در این ماه دامن جان و حقیقت نفس، و اعضا و جوارح به کشور پاکى سفر مى کنند، و در پایان ماه به تقوا و طهارت مورد نظر دوست مى رسند.

«یا ایهَا الَّذینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»:(۱)

اى وابستگان به حق، و رابطه داران با خدا، و اهل ایمان، و مردم عاشق فضیلت و حقیقت، روزه بر شما واجب شده، چنانکه بر گذشتگان از شما واجب شده بود، این دستور به خاطر این است که به فضاى ملکوتى تقوا و پاکى و پاکدامنى برسید، تقوائى که باعث کرامت شما نزد حضرت حق است.

من و خاک سر آن کوى که دلدار آنجاست *** راحت جان و تن آرام دل زار آنجاست

با رخ یار مرا حاجت گلشن نبود *** هر کجا یار بود گلشن و گلزار آنجاست

گر کنم خاک در میکده را کحل بصر *** نکنم عیب که نقش قدم یار آنجاست

روز و شب حلقه صفت بر در آن عیسى دم *** چون ننالم که دواى دل بیمار آنجاست

گر گشایش طلبى جوز در پیر مغان *** کانکه لطفش بگشاید گره کار آنجاست

همچو خورشید که نورش همه جا جلوه گراست *** هر کجا مى روم آن دلبر عیار آنجاست

یوسفا حسن تو را مردم کنعان نخرند *** جانب مصر روان شو که خریدار آنجاست

نیست از کعبه گِل ره به مقام مقصود *** رهرو کعبه دل باش که دلدار آنجاست

داشت اندیشه صغیر از صف حشر و، خردش، *** گفت تشویش مکن حیدر کرّار آنجاست

ماه رمضان ماه تصفیه بدن از آلودگیها و رسوب هاى غذائى است، رسوب هائى که باعث امراض گوناگون و ریدى، خونى، قلبى، و جسمى است.

ماه تصفیه و پاکى از گناهان و معاصى و رذائل اخلاقى و نفسى و روحى و عملى است، و این همه وقتى میسر است که روزه جسمى و نفسى و قلبى گرفته شود، و به تعبیر اهل دل روزه عام که روزه بدن، و روزه خاص که روزه جان، و روزه خاصّ الخاص که روزه قلب است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ بقره، ۱۸۳.

روزه بدن امساک از مفطرات، و روزه نفس امساک از رذایل اخلاقى و معاصى اعضا و جوارح، و روزه قلب امساک از غیر حق است!

این ماه به راستى ماه قیام و به پا خاستن براى کسب معرفت و بینش، و تحصیل حق و حقیقت و به دست آوردن کرامت و فضیلت، و فراهم آوردن عشق و شور از توجه به حضرت محبوب، و ماه اقدام جانانه براى ورود به مدار عبادت خالصانه و بندگى عاشقانه است.

ماه رمضان ماه پیوند خوردن به قرآن براى کسب هدایت، و منور کردن جان به نور آیات بینات، و ماه تشخیص حق از باطل در همه امور و خلاصه ماه معارف الهى و آراسته شدن به حقایق آسمانى است.

فضائل این ماه فضائل فوق العاده و بى شمار است، در ضمن روایاتى که در سطور بعد مى آید به گوشه اى از فضائل آن بخصوص از بیان رسول با کرامت اسلام که آگاه به ملک و ملکوت است آشنا مى شوید.

به خاطر حرمت این ماه آنچه در دیگر ماهها بر انسان از طلوع فجر تا فجر دیگر حلال است حرام است، جسم از روى آوردن به خوراکى ها و آشامیدنیها ممنوع است، روزه این ماه را نمى توان پیش انداخت، و نیز جایز نیست آن را به دست تأخیر سپرد، که بر واجد شرایط واجب است در همان ماه مبارک قیام ب این عبادت بزرگ کند.

روزه فواید جسمى و روحى فراوان دارد، شفابخش جسم، و توانبخش جان است، پاک کننده آدمى از رذائل حیوانى است، در ساختن فرد صالح و اجتماع بسامان بسیار مؤثر است، در تهذیب و تزکیه نفس و رهاندن انسان از روزمرّگى و واماندگى در نیازهاى تن تأثیر بسزائى دارد.

فوائد طبّى و بهداشتى روزه که از سودمندیهاى کوچک این فرضیه انسان ساز است به حدّى است که شاید نیاز به توضیح و تکرار نداشته باشد و بیشتر مردم کم و بیش از آن آگاهند.

معده و دستگاه گوارش از اعضاء پرکار اندام آدمى است، با سه وعده غذا که معمول مردم است تقریباً در همه ساعات دستگاه گوارش به هضم و تحلیل و جذب و دفع مشغول است.

روزه باعث مى شود که از یک سو این اعضاء استراحت کنند و از فرسودگى مصون بمانند و نیروى تازه اى بگیرند، و از سوى دیگر ذخایر چربى که زیانهاى مهلکى دارند تحلیل رفته و کاسته شوند.

در روایات اسلامى حتى به فوائد جسمى روزه نیز تصریح شده تا برخى از سست عنصران اگر نه با ایمان کامل لااقل با توجه به فوائد بهداشتى روزه، این فریضه ثمربخش را بجاى آورند و از سودمندیهاى گوناگون آن در حدّ خود بهرهور شوند.

پیامبر بزرگوار اسلام در همین رابطه فرموده است:

صُومُوا تَصِحُّوا:(۱)

روزه بگیرید تا سالم بمانید.

و نیز در روایات بسیارى، پیشوایان بزرگ اسلام فرموده اند: معده آدمى خانه بیماریهاى اوست و پرهیز از غذا درمان آن است.(۲)

بدیهى است آنگاه این فواید بهداشتى بهتر به دست مى آید که روزه دار امساک روز را با زیاده روى در شب تلافى نکند، که پرخورى خود موجب زیانهاى چشمگیر براى دستگاه گوارش است.

با پیشرفت دانش پزشکى، برخى از پزشکان و متخصصان دریافته اند که امساک از خوردن و آشامیدن، عالى ترین روش درمانى است. یکى از پزشکان مى گوید:

طرح درمان به وسیله روزه چنان معجزه آساست که به کار بستن آن مسیر طرح ها و برنامه هاى طب عملى و جرّاحى را تغییر خواهد داد، زیرا روزه راه تازه اى به روى دانش مى بخشد، سلاحى که مى توان آن را از راههاى گوناگونى مورد استفاده قرار داد و انسان را در مبارزه با علّت بیماریها براى بهبود بیماران به نتیجه مطلوب و آشکار مى رساند.(۳)

با روزه و امساک مى توان بیماریهایى را بهبود بخشید و معالجه کرد، البته در صورتى که با اعتدال و میانه روى مقرون باشد و هنگام سحر و افطار در خوردن و آشامیدن افراط نشود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "جامع الاحادیث"، ج۹، ص۱۰۰.

۲ ـ "سفینة البحار"، مادّه طبب.

۳ ـ "روزه روش نوین".

باید توجه داشت بر خلاف تصور کوتاه اندیشان، روزه هیچ گونه ضررى براى افراد سالم مکلف ندارد، و اگر کسى بیمار باشد و نتواند روزه بگیرد از انجام این تکلیف اسلامى معاف است، و نیز اگر روزه بگیرد و با این کار بیمارتر شود، و یا روزه اش باعث گردد که بیماریش ادامه یابد، کار حرامى مرتکب شده و روزه اش هم نزد خدا پذیرفته نیست.

افراد سالم باید بدانند که روزه نه تنها زیانى بر ایشان ندارد، که خود چنانکه گفتیم موجب تندرستى و صحّت مزاج است، و به گفته برخى شکم پرستان که خود روزه نمى گیرند و دیگران را نیز از روزه باز مى دارند و تلقین مى کنند که روزه موجب زخم معده مى شود، نباید اعتنا کرد. این گونه دروغ ها فقط بهانه افراد سست عنصرى است که اسیر شکم خویشند و از عزم و اراده انسانى در آنان خبرى نیست.

روزه باعث استراحت معده است و در حال روزه دارى اسید معده بجاى غذا به وسیله صفرا خنثى مى شود و زخم ایجاد نمى گردد.(۱)

اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان متدین ماه مبارک رمضان را روزه مى دارند و به هیچ وجه شکایتى از این بیمارى ندارند و نسبت بیمارى زخم معده در میان روزه داران بیشتر از دیگران نیست.

روزه به ویژه روزه ماه مبارک رمضان که در اسلام بر همه مسلمین مکلّف که بتوانند روزه بگیرند واجب است عامل مؤثرى است در ایجاد و تقویت روحیه تقوا و پرهیزکارى.

قرآن مجید این فایده بزرگ را با جمله: «لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ».

یادآور مى شود و این عبادت را عامل مهم تقوا مى شمارد. تقوا و پرهیزکارى در تربیت و سازندگى و شخصیت اسلامى یک مسلمان نقش بسیار مهمى دارد، و براى رسیدن به همین اثر پر ارزش است که بهترین عبادت در ماه صیام و در حال روزه اجتناب از گناهان است.

ورع از محارم الهى که رسول خدا آن را بهترین عمل در ماه رمضان دانسته(۲) شرط کمال روزه است.

روزه دار با به کار بستن این دستور ملکوتى روح تقوا را در خود زنده مى کند و این مراقبت ثمربخش در ماه مبارک رمضان و در حال روزه بسیار آسانتر است، چرا که گرسنگى و تشنگى و دیگر محدودیت هاى روزه شعله هاى سرکش غرائز حیوانى و هوسها را تا حدّ چشمگیرى خاموش مى سازد و براى روزه دار زمینه اى آماده براى تمرین تقوا و پرهیزکارى فراهم مى شود، و با مراقبت و تمرین پیاپى در یک ماه نیروى بازدارنده از گناه در او به وجود مى آید و خصلت خوددارى در او ریشه مى گیرد و رشد مى کند، و او با گذراندن این برنامه یک ماهه توفیق مى یابد که پس از ماه روزه نیز پرهیزکار باقى بماند و بدین ترتیب به مقام پر ارج تقوا که به فرموده قرآن و پیشوایان معصوم ما کرامت انسان بدان وابسته است، براى همیشه نائل آید.

حکومت غرائز و شهوات بر انسان خطرناکترین حکومت ها است و آدمى را اسیر و بى اختیار مى سازد و به پستى و رذالت مى کشاند. مبارزه با سلطه شهوات نفس که در اسلام جهاداکبر نامیده شده به پایمردى و اراده اى استوار نیاز دارد. انسان با روزه دارى که امساک از خوردن و آشامیدن و خوددارى از برخى چیزهاى دیگر است در واقع با خواهش هاى خویش مى جنگد و در برابر غرائز خود مقاومت مى کند، تمرین این عمل اراده و تصمیم را در انسان نیرومند مى سازد و جان را از قید حکومت و سلطه هواها و خواهشها مى رهاند.

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) مى فرماید:

اَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ جاهَدَ هَواهُ وَ اَقْوَى النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ:(۳)

بهترین مردم کسى است که با هواى نفس مبارزه کند، و نیرومندترین آنان کسى است که بر آن پیروز شود.

پس روزه داران بهترین مردمند، چرا که با خواسته هاى نفسانى مبارزه مى کنند، و اگر با مراقبت و کوشش از روزه خود این بهره را بگیرند که بر نفس خود مسلّط شوند از نیرومندترین مردم نیز خواهند بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "اولین دانشگاه و آخرین پیامبر" ج۳، ص۷۹.

۲ ـ "وسائل"، ج۷، ص۲۲۸.

۳ ـ "غررالحکم"، ص ۹۰ ـ ۹۱.

گر برفت اندر غمت دل گو برو *** جان اگر هم شدفدایت گو بشو

حسن تو اى جان من پاینده باد *** هر چه جز تو گو به قربان تو شو

من طمع از خود بریدم آن زمان *** که به عشقت جان و دل کردم گرو

هر دمى جانى فدا سازم تو را *** در هماندم بخشى از سر جان تو

جان تو بخشد جمالت نو مرا *** کهنه را گوید جلالت که برو

هر دمم عیدىّ و قربان نوى است *** خلعتى نوروز نو روزىّ نو

دوست مى خواند تو را اى فیض هان *** در ره او پاى از سر کن بدو

روزه چراغ معرفت و آگاهى را در درون برمى افروزد، روزه و به ویژه روزه یک ماهه رمضان موجب مى شود که حکومت شهوات و امیال شیطانى جاى خود را به حکومت تقوا و پیروى از دستورات الهى بدهد و تیرگى هوسها و شهوات در جان آدمى به نورانیت و روشنى باطن تبدیل شود.

در سایه همین صفا و پاکى حاصل از روزه است که روزه دار با خودآگاهى نه تنها شکم را از خوردن و آشامیدن، که دست و پا و چشم و گوش و زبان و همه اعضاى خویش را از آنچه خدا حرام فرموده نگاه مى دارد، و مى تواند به آن درجه از تقوا نائل آید که حتى از اندیشه و فکر گناه نیز دورى گزیند، و این اوج نورانیت روزه است:

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) نیز به همین مرتبه اشاره مى فرماید:

صِیامُ الْقَلْبِ عَنِ الْفِکرِ فِى الآْثامِ اَفْضَلُ مِنْ صِیامِ الْبَطْنِ عَنِ الطَّعامِ:(۱)

روزه دل اندیشه گناهان برتر از روزه شکم از خوردن و آشامیدن است.

بارى صفا و پاکى حاصل از روزه و خوددارى و پرهیزکارى روزه دار همچون سپرى است که روزه دار را از آتش عذاب الهى که مولود گناهان است مصون مى دارد. رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمودند:

اَلصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ:(۲)

روزه سپرى است که روزه دار را از آتش جهنم حفظ مى کند.

صبر از خصائلى است که در اخلاق اسلامى بر آن بسیار تأکید شده است، انسان مسلمان در زندگى فردى و اجتماعى خویش در راه هدفهائى مبارزه مى کند و با مشکلاتى نیز رو به رو است، بدون خصلت صبر، پیروزى بر مشکلات و رسیدن به هدفها آسان نیست، صبر و تحمل بر نیروى مقاومت و پایدارى آدمى مى افزاید و اراده را توانا مى سازد، هیچ ملّتى اگر تحمل ناگواریها را نداشته باشد بر مشکلات خویش و بر دشمنان خود نمى تواند پیروز گردد. با صبر و مقاومت است که مى توان به پیکار ستمگران رفت. و دست استعمارگران را کوتاه نمود، و روزه به ویژه در روزهاى گرم و طولانى تابستان که فشار تشنگى طاقت فرسا مى شود، به طور چشمگیرى به انسان صبر و مقاومت مى بخشد و تحمل رنج و سختى را بر آدمى آسان مى سازد. قرآن کریم با توجه به همین اثر است که از روزه به "صبر" تعبیر کرده:

وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ...(۳)

از صبر (روزه) و نماز کمک بخواهید.

امامان معصوم ما صبر را در این آیه به روزه تفسیر کرده اند و پیامبر بزرگوار اسلام نیز ماه رمضان را ماه صبر نامیده اند:

شَهْرُ الصَّبْرِ، وَ اِنَّ الصَّبْرَ ثَوابُهُ الْجَنَّةُ:(۴)

رمضان ماه صبر است، و پاداش صبر بهشت است.

امام صادق((علیه السلام)) فرموده: هرگاه بر کسى حادثه اى جانکا پیش آمد روزه بگیرد که خدا فرموده است: وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ:(۵)

امامان بزرگوار ما در روایات و دعاها ماه رمضان را ماه مواسات نامیده اند.(۶)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "غررالحکم"، ص۲۰۳.

۲ ـ "وافى" جزء۷، ص۵.

۳ ـ بقره، ۴۵.

۴ ـ "کافى"، ج۴، ص۶۳.

۵ ـ "کافى"، ج۴، ص۶۳.

۶ ـ "وسائل"، ج۷، ص۳.

از نتایج بارز روزه برانگیختن حسّ همدردى نسبت به مستمندان و همنوعان تنگدست است، آنان که زندگى آسوده اى دارند و رنج فقر و طعم روزه وسیله اى است که آنان را از غفلت مى رهاند و رنج مستمندان را به یاد آنان مى آورد تا به دستگیرى فقیران همّت گمارند و به درد دل آنان برسند.

از سوئى به احسان و اطعام و انفاق به مستمندان در ماه مبارک رمضان بسیار سفارش شده است، و از سوى دیگر گرسنگى و تشنگى روزه موجب درک رنج مستمند مى گردد و بدین ترتیب ثروتمند به فقیر نزدیک مى شود و احساسها رقت مى یابد و احسان و انفاق فزونى مى گیرد و جامعه کمک به همنوع را مى آموزد.

مواسات یعنى سهیم ساختن برادران در رزق و روزى، و رمضان را به همین جهت ماه "مواسات" نامیده اند تا مسلمانان به احسان نسبت بهم بپردازند و با تمرین بر این صفت ارزنده انسانى، جامعه را از حقد و کینه برهانند و برادروار در کنار هم از نعمت هاى الهى بهره بگیرند. و شایسته است که روزه داران به همه این نکات انسانى روزه توجه کنند و بکوشند واقعاً فریضه روزه را آنچنان که باید بجا آورند و ماه مبارک رمضان را آنچنان که سزاوار این ماه است بسر آورند تا همگان ازبرنامه هاى سازنده اسلامى بهرهور شوند.

از حضرت عسگرى((علیه السلام)) پرسیدند: چرا روزه واجب شده است؟

فرمودند: تا ثروتمند درد گرسنگى را دریابد و به فقیر توجه کند.(۱) هشام از حضرت صادق((علیه السلام)) علّت روزه را پرسید، امام فرمود: خداوند روزه را واجب کرد تا غنى و فقیر با هم مساوى باشند. و بدان جهت که غنى رنج گرسنگى را لمس نکرده تا به فقیر رحم کند و هر وقت چیزى خواسته قدرت به دست آوردن آن را داشته است، خدا خواسته است که میان بندگانش یکنواختى به وجود آورد و خواسته است ثروتمند طعم گرسنگى را بچشد، و اگر جز این بود ثروتمند بر مستمند و گرسنه ترحم نمى کرد.(۲)

ماه رمضان ماه خدا، ماه آشنائى با قرآن، ماه عبادت، ماه دعا، ماه آمرزش، ماه توبه و بازگشت از گناهان و اصلاح خود است.

در این ماه به قرائت قرآن بسیار سفارش شده و مرسوم مسلمین است که در رمضان بیشتر از ماههاى دیگر قرآن مى خوانند و این خود وسیله اى است که جامعه اسلامى با قرآن و معارف آن آشنائى بیشترى پیدا کند و براى پیشرفت در صراط خدا و اسلام از کلام خداى متعال آموزش بگیرد.

رمضان ماه عبادت و بندگى و راز و نیاز با معبود جهان است، در روایات اسلامى تأکید شده که در این ماه با توجه و خضوع بیشتر نمازها را بجا آورند، و از نمازهاى مستحبى در شب و روز غفلت نورزند، و بدین ترتیب با یک تمرین یک ماهه مؤمنین به عبادت خالص ترى موفق مى شوند و جانها به خدا نزدیکتر مى گردد.

ماه رمضان ماه دعا است، پیشوایان گرام ما فرموده اند: مؤمنان در این ماه و به ویژه در شب هاى مبارک قدر در دعا و نیایش مبالغه کنند و با توجه به اثرات سازنده دعا و نیایش، روزه داران مى توانند در پیوند معنوى خویش با خداى متعال تحولى به وجود آورند و بیش از پیش به ذات متعال هستى بخش او نزدیک شوند و کسب فیض کنند.

رمضان ماه آمرزش و توبه و بازگشت به سوى خداست، آنان که در زندگى خویش آلودگیهایى داشته اند مى توانند با روزه جان خویش را شستشو دهند و در خلوت سحرها با رو کردن به خداى مهربان درون را صفا بخشند و از خداى خویش طلبِ آمرزش کنند، و مى توانند با همین زمینه براى همیشه از کجى ها و گمراهیها دست بردارند و به راه آیند.

پیشوایان معصوم فرموده اند: گناهان در این ماه بخشوده مى شود; و این مژده بزرگى است براى آنان که لغزشهائى داشته اند تا نومید نباشند و از برکات این ماه استفاده کنند و به سوى خدا بازگردند و روى دل به جانب او دارند و با او پیمان ببندند که از گناهان دست بشویند و خود را اصلاح کنند و گذشته را جبران نمایند، و بدون تردید گناهکار پشیمانى که در این ماه مبارک براى خدا روزه بدار و از گذشته خویش شرمسار باشد و از خدا آمرزش بخواهد، مورد مهر و عفو خدا قرار خواهد گرفت و سعادتش تأمین مى شود.

از برکت هاى این ماه همین انقلاب روحى و تحول درونى روزه داران و همین توفیقات عملى است، که انسان آلوده را پاک مى سازد و از عذاب الهى که محصول گناهان است نجات مى بخشد و روزه دار را از ظلمت ها به نور مى کشاند، به نو تقوا، به فضیلت هاى اخلاقى، به نور توبه و بازگشت به سوى خدا، به نور مهر و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "کافى"، ج۴، ص۱۸۱.

۲ ـ "کافى"، ج۲، ص۸.

رحمت حضرت حق.(۱) رضا دادم به عشق او اگر غارت کند جانم *** که جان صد چو من بادا فداى عشق جانانم

به زخم عشق او سازم که زخمش مرهم جانست *** به داغ درد او سازم که درد اوست درمانم

غمى کز عشق یار آید به شادى بر سرش گیرم *** به هر چه دوست فرماید غلام بنده فرمانم

مرا همّت چو طور آمد ارادت وادى اقدس *** درخت آتشین عشق است و من موسىّ عمرانم

مرا همّت چنان آمد که گر از تشنگى میرم *** به منّت آب حیوان را ز دست خضر نستانم

مرا گویند که آرام دل از دیدار دیگر جو *** معاذالله که در عالم دلارامى دگر دانم

ز روى پاکبازانش هنوزم خجلتى باشد *** به گاه جلوه حسنش اگر صد جان برافشانم

مرا چون نیست کس محروم ز عشقش چون بر آرم دم *** چو دیوانه نمى یابم چرا زنجیر جنبانم

حسین از گفتگو بگذر مگو با کس حدیث او *** که تا اسرار پنهانى به گوش تو فرو خوانم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "روزه" مؤسسه در راه حق، ص۸.

«ثُمَّ فَضَّلَ لَیلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیالِیهِ عَلَى لَیالِی أَلْفِ شَهْر وَ سَمَّاهَا لَیلَةَ الْقَدْرِ تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْر سَلاَمٌ دَائِمُ الْبَرَکةِ إِلَى طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَى مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکمَ مِنْ قَضَائِهِ»:

"پس یکى از شبهایش را بر شبهاى هزار ماه برترى داد، و آن را شب قدر نامید، که در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان براى هر امرى فرود مى آیند که سلامتى دائم و برکت را تا سپیده دم بر هر کس از بندگانش که بخواهد و قضایش درباره او محکم گشته مى آورند".

شب قدر:

خداوند مهربان از باب لطف و عنایت و رحمت و محبت نسبت به بندگانش یک شب از تمام شبهاى سال را آنهم در ماه مبارک رمضان شب قدر قرار داده و براى عبادت و بیدارى آن شب ارزشى بهتر از عبادت در هزار ماه مقرر فرموده است.

آرى عظمت و موقف و موقعیت آن شب و بهره معنوى و اجر اخروى در آن شب از سى هزار شب بهتر و بالاتر است.

نورانیت و برکت و برق و روشنائى آن شب بیش از سى هزار شب مى باشد، آن شب باید عاشق بیقرار، و دلداده مست، و دلباخته دلسوخته، با عبادت و بیدارى و با قال و حال و با تضرع و زارى، و مسکنت و خوارى، و خشوع و خشیت، خود را به دامن معشوق اندازد و هر چه براى دنیا و آخرتش مى خواهد از حضرت محبوب بگیرد، که معشوق عاشقان و محبوب محبان در آن شب عاشقى را از درگاهش ناامید نمى کند.

عاشقان نسبت لعل تو به کوثر ندهند *** آب از چشمه حیوان به سکندر ندهند

سرفشانند به شمشیر تو با رقص ولى *** تیر اگر باردشان شور تو از سر ندهند

زاهدى در طمع افتاد که بوسد ذقنت *** گفتم اسن سیب بهشت است به کافر ندهند

طوطیان خط سبز تو بهم متّفقند *** که به دل از لب نوشین تو شکر ندهند

اى که باشد دل معمور تو را قدر بدان *** که چنین ملک به دارا و سکندر ندهند

از گدایان درِ میکده همّت طلبید *** که کلاه نمد خویش به افسر ندهند

آتش انصاف توان داد که باشند جماد *** آن گروهى که دل خویش به دلبر ندهند

مردمان اگر شب قدر را قدر بدانند، به نتایج و آثارى دست مى یابند که ارزیابى آن نتایج و آثار براى احدى از جنّ و انس و ملائکه مقدور نیست.

در عظمت آن شب همین بس که ظرف نزول تمام قرآن براى هدایت ناس، و فضاى فرود ملائکه و روح و هدیه آوردن سلامت دائم و برکت همیشگى براى عباد الهى است.

قرآن به ده شب اول ذوالحجّة یا ده شب عاشورا یا به شب قسم یاد کرده، قرآن از نیمه شب براى عبادت و از سحر براى استغفار به عظمت اسم مى برد، قرآن مى گوید مهمانى موسى را در پیشگاه حق با افزودن ده شب کامل کردیم، قرآن مى فرماید محمّد((صلى الله علیه وآله)) به شب معراج رفت، و این همه دلیل براى بزرگى و عظمت شب است، ولى هیچ یک از شبهاى مذکور ما همه موقعیت و موقفش شب قدر نبوده. با توجه به این واقعیات ملاحظه کنید شب قدر چه شب پرقیمت و چه زمان فوق العاده اى است!"هزار ماه بیش از هشتاد سال است. به راستى چه شب با عظمتى است که به اندازه یک عمر طولانىِ پر برکت ارزش دارد.

در بعضى از تفاسیر آمده است که پیغمبر اسلام فرمود: یکى از بنى اسرائیل لباس جنگ در تن کرده بود و هزار ماه در این لباس بود، و آماده بود تا در جهاد در راه خدا شرکت کند، اصحاب و یاران از مسئله این مرد تعجب کردند و آرزو داشتند چنان فضیلت و افتخارى براى آنها نیز میسّر مى شد، آیه فوق نازل شد و بیان کرد که شب قدر از هزار ماه بهتر است.

در حدیث دیگرى نیز آمده است که پیغمبر اکرم از چهار نفر از بنى اسرائیل که هشتاد سال عبادت خدا را بدون عصیان انجام داده بودند سخن به میان آورد، اصحاب آرزو کردند اى کاش آنان هم چنین توفیقى پیدا مى کردند، آیه فوق در این زمینه نازل شد.

در شب قدر همراه با ملائکه، روح نازل مى شود و روح مخلوق عظیمى است ما فوق فرشتگان چنانکه در حدیثى از حضرت صادق((علیه السلام)) نقل شده که شخصى از حضرت پرسید: آیا روح همان جبرئیل است؟ امام فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح اعظم از ملائکه است، مگر خداوند نمى فرماید: ملائکه و روح نازل مى شوند؟

منظور از مِنْ کلِّ امر این است که فرشتگان براى تقدیر و تعیین سرنوشت ها و آوردن هر خیر و برکتى در آن شب نازل مى شوند. شب قدر شبى است آکنده از سلامت و خیر و رحمت تا طلوع صبح. هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احیاء آن معادل هزار ماه است، هم خیرات و برکات الهى در آن شب نازل مى شود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مى گردد و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مى شوند.

بنابراین شبى است سر تا سر سلامت از آغاز تا پایان، حتى طبق بعشى از روایات در آن شب شیطان در زنجیر است و از این نظر نیز شبى است سالم و توأم با سلامت.

در حدیثى در "تفسیر برهان" آمده است از امام باقر سئوال شد: آیا شما مى دانید شب قدر کدام شب است؟ فرمود:

کیفَ لا نَعْرِفُ وَ الْمَلائِکةُ تَطْوفُ بِنا فِیها. چگونه نمى دانیم در حالى که فرشتگان در آن شب گرد ما دور مى زنند!

در داستان ابراهیم آمده است که چند نفر از فرشتگان الهى نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام کردند.(۱)مى گویند لذتى که ابراهیم از سلام این فرشتگان برد با تمام دنیا برابرى نداشت. اکنون باید فکر کرد که وقتى گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل مى شوند و بر مؤمنان سلام مى کنند چه لذت و لطف و برکتى دارد.

وقتى ابراهیم را در آتش نمرودى افکندند، فرشتگان آمدند و بر او سلام کردند، آتش بر او گلستان شد، آیا آتش دوزخ به برکت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر "بَرْد و سلام" نمى شود؟

آرى این نشانه عظمت امّت محمّد((صلى الله علیه وآله)) است که در آنجا بر خلیل نازل مى شوند و در اینجا بر امّت اسلام.

شب قدر به این جهت "قدر" نامیده شده ک جمیع مقدّرات بندگان در تمام سال در آنشب تعیین مى شود. شاهد این معنا سوره دخان است که مى فرماید:

«اِنّا اَنْزَلْناهُ فِى لَیلَة مُبارَکة اِنّا کنّا مُنْذِرینَ. فِیها یفْرَقُ کلُّ اَمْر حَکیم»:(۲) ما این کتاب مبین را در شبى پر برکت نازل کردیم و ما همواره انذار کننده بوده ایم، در آن شب که هر امرى بر طبق حکمت خداوند تنظیم و تعیین مى گردد.

این بیان هماهنگ با روایات متعددى است که مى گوید: در آن شب مقدرات یک سال انسانها تعیین مى گردد و ارزاق و سرآمدها عمرها و امور دیگر در آن لیله مبارکه تفریق و تبیین مى شود.

البته این مسئله هیچ گونه تضادى با آزادى اراده انسان و مسئله اختیار ندارد، چرا که تقدیر الهى به وسیله فرشتگان بر طبق شایستگى ها و لیاقت هاى افراد و میزان ایمان تقوا و پاکى نیت و اعمال آنهاست.

یعنى براى هر کس آن مقدّر مى کنند که لایق آن است، یا به تعبیر دیگر زمینه هایش از ناحیه خود او فراهم شده و این نه تنها منافاتى با اختیار ندارد بلکه تأکیدى بر آن است.

مشهور و معروف در روایات این است که قدر در دهه آخر ماه رمضان و شب بیست و یکم یا بیست و سوم است، لذا در روایتى مى خوانیم که در دهه آخر ماه مبارک رسول الهى تمام شبها را احیا مى داشت.

و در روایتى از حضرت صادق است که شب قدر شب بیست و یکم یا بیست و سوم است، حتى هنگامى که راوى اصرار کرد کدام یک از این دو شب است و گفت: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت کنم کدام یک را انتخاب کنم؟ اما تعیین نفرمود و افزود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ هود، ۶۹.

۲ ـ دخان، ۳ ـ ۴.

ما اَیسَرَ لَیلَتَینِ فِیما تَطْلُبُ:(۱)

چه آسان است دو شب براى آنچه مى خواهى.

در روایات اهل بیت بیشتر روى شب بیست و سوم تکیه شده است.

بسیارى معتقدند مخفى بودن شب قدر در میان شبهاى ماه مبارک رمضان براى این است که مردم به همه این شبها اهمیت دهند، همانگونه که خداوند رضاى خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و خشمش را در میان معاصى پنهان کرده تا از همه گناهان بپرهیزند، دوستانش را در میان مردم مخفى کرده تا همه را احترام کنند، اجابت را در میان دعاها مخفى داشته تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در میان اسمائش پنهان فرموده تا همه را بزرگ دارند، وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند.

در روایتى آمده: حضرت صادق((علیه السلام)) به علىّ بن ابى حمزه ثمالى فرمود: فضیلت شب قدر را در شب بیست و یکم و بیست و سوم بطلب و در هر کدام از این دو شب یکصد رکعت نماز بجاى آور و و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احیا بدار و در آن شب غسل کن.

ابوحمزه مى گوید: عرض کردم: اگر نتوانم ایستاده اینهمه نماز بخوانم، فرمود: نشسته بخوان، عرض کردم: اگر نتوانم فرمود: در بستر بخوان و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بنمائى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شیاطین در غل و زنجیرند و اعمال مؤمنین مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان".(۲) سبو بشکن که آبى بى سبوتى *** ز خود بگذر که دریائى نه جوئى

سفر کن از من و مائى که مائى *** گذر کن از تو و اوئى که اوئى

چرا چون آس گِرد خود نگردى *** چو آب آشفته سرگردان چو جوئى

پشیمانى بود در هرزه گردى *** پریشانى بود در سو به سوئى

تو بارى از خود اندر خود سفر کن *** به گرد عالم اندر چند پوئى

ز خود اورا طلب هرگز نکردى *** اگر چه سالها در جستجوئى

که را مى بینى و از خود نپرسى *** که را گم کرده اى آخر نگوئى

کلاه فقر را بر سر نیابى *** مگر وقتى که ترک سر بگوئى

کجا بر کوى او رفتن توانى *** که طفلى در پى چوگان و گوئى

تو یک رو شو چو آئینه که طومار *** سیه رو گردد آخر از دو روئى

نصیب اى مغربى از خوان وصلش *** نیابى تا که دست از خود نشوئى

در فضیلت احیاء شب قدر همین بس که در روایت آمده:

کانَ اَبُو عَبْدِاللهِ((علیه السلام)) مَریضاً مُدْنِفَاً فَاَمَرَ فَاُخْرِجَ اِلى مَسْجِدِ رَسُولِ اللهِ((صلى الله علیه وآله)) فَکانَ فِیهِ حَتّى اَصْبَحَ لَیلَةَ ثَلاث وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ:(۳) امام صادق((علیه السلام)) در مرض مشرف به موت امر فرمود در شب بیست و سوم او را به مسجد پیامبر ببرند، تمام شب را در مسجد بود تا صبح روز بیست و سوم رسید.

زراره مى گوید: حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود: در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم قرآن را برگیر و باز کن و روبروى خود قرار ده و بگو:

اَلَّلهُمَّ اِنّى اسْئَلُک بِکتابِک الْمُنْزَلِ، وَ ما فِیهِ وَ فیهِ اَسْمُک الاَکبَرُ وَ اَسْماؤُک الْحُسْنى وَ ما یخافُ وَ یرْجى اَنْ تَجْعَلَنى مِنْ عُتَقائِک مِنَ النّارِ. و هر چه مى خواهى از خدا بخواه.(۴)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "نور الثقلین"، ج۵، ص

۲ ـ "تفسیر نمونه"، ج۲۷، ص۱۸۳ ـ ۱۹۱.

۳ ـ "بحار" ج۹۷، ص۴.

۴ ـ "بحار"، ج۹۷، ص۴.

امام صادق درباره احیاداران شب بیست و سوم فرمود: خوشا به حال راکعان و ساجدان آن شب، و آنان که خطاهاى گذشته را در نظر مى گیرند و اشک مى ریزند، من امید دارم که چنین افرادى از پیشگاه مقدس حق ناامید نشوند.

حضرت صادق((علیه السلام)) از پدرانش از رسول خدا روایت مى کند: خداوند از میان روزها روز جمعه را انتخاب کرد، و از میان ماهها ماه رمضان، و از بین شبها شب قدر را.(۱)

رسول حق فرمود:

هذا شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرٌ مُبارَک، افْتَرَضَ اللهُ صِیامَهُ، تُفْتَحُ فِیهِ اَبْوابُ الْجِنانِ، وَ تُصْفَدُ فیهِ الشَّیاطینُ، وَ فیهِ لَیلَةٌ خَیرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر، فَمَنْ حُرِمَها حُرِمَ ـ یرَدِّدُ ذلِک ثَلاثَ مَرّات:(۲) این است ماه رمضان، ماه مبارکى که خداوند روزه را در آن واجب فرموده، در این ماه درهاى بهشت باز است، و شیاطین در غل و زنجیرند، شب قدر که بهتر از هزار ماه است در این ماه مبارک قرار دارد، کسى که از آن محروم شود از برکات عظیمه اش محروم شده ـ این مسئله را حضرت سه بار فرمود:

در باب اهمیت شب قدر و اعمال و اذکار و اوراد وارده در آن، و کیفیت شب زنده دارى در آن فضاى ملکوتى به جلد ۹۷ "بحار" و "زادالمعاد" و "مفاتیح الجنان" مراجعه نمائید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "بحار"، ج۹۷، ص۷.

۲ ـ "بحار"، ج۹۷، ص۱۷.

شرح صحیفه (قهپایی)

دعاى چهل ‌و‌ چهارم (که) در‌ حین داخل شدن ماه مبارک رمضان باید خواند.

«الحمدلله الذى هدانا لحمده ‌و‌ جعلنا من‌ اهله».

الهدایه هى الدلاله.

یعنى: ثنا ‌و‌ ستایش مر خداى را‌ که‌ به‌ فضل خود راه نمود ما‌ را‌ به‌ حمد ‌و‌ سپاس خود ‌و‌ گردانید ما‌ را‌ از‌ اهل حمد.

«لنکون لاحسانه من‌ الشاکرین، ‌و‌ لیجزینا على ذلک جزاء المحسنین».

تا‌ باشیم مر نیکویى کردن او‌ ما‌ را‌ از‌ شکرکنندگان، ‌و‌ تا‌ پاداش دهد ما‌ را‌ بر‌ این حمدگزارى جزاى نیکوکاران.

«و الحمدلله الذى حبانا بدینه ‌و‌ اختصنا بملته».

الحباء: العطیه. یقال: حباه کذا ‌و‌ بکذا، اذا اعطاه. ‌و‌ منه الحدیث فى صلاه التسبیح: «الا امنحک؟! الا احبوک؟!» قاله ابن الاثیر فى نهایته.

و‌ الدین هو الشریعه. ‌و‌ المله بمعناه، اى: ما‌ شرعه الله تعالى لعباده على لسان انبیائه. من: امللت الکتاب، اذا املیته. ‌و‌ قیل: الفرق بین المله ‌و‌ الدین ان‌ المله هو المنزل من‌ الله الى انبیائه. ‌و‌ الدین هو العمل بذلک المنزل.

یعنى حمد ‌و‌ سپاس مر خداى را، ‌آن خدایى که‌ به‌ انعام خود بخشید ما‌ را‌ دین ‌و‌ شریعت خود ‌و‌ مخصوص گردانید ما‌ را‌ به‌ ملت ‌و‌ طریقه ‌ى‌ خود.

«و سبلنا فى سبل احسانه لنسلکها بمنه الى رضوانه».

«سبلنا»، اى: جعلنا ممن سیر فى طریق احسانه.

و‌ السبل -بضمتین-: جمع السبیل، ‌و‌ هو الطریق. ‌و‌ هى مونثه لقوله تعالى: (قل هذه سبیلى). ‌و‌ قال الجوهرى: یجوز تذکیره ‌و‌ تانیثه.

و‌ قوله علیه السلام: «الى رضوانه» متعلق بمقدر. اى: منتهیا الى رضوانه.

یعنى: گردانید ما‌ را‌ از‌ کسانى که‌ راه رونده باشیم در‌ راههاى احسان او‌ تا‌ آنکه راه رویم ‌آن راه را‌ به‌ منت ‌و‌ بخشش او‌ تا‌ برسیم به‌ سوى خشنودى او.

«حمدا یتقبله منا، ‌و‌ یرضى به‌ عنا».

منصوب على المصدریه.

یعنى: ستایش مى کنیم خداى را‌ ستایشى که‌ درپذیرد از‌ ما‌ ‌و‌ خشنود گردد به‌ ‌آن حمد از‌ ما.

«و الحمدلله الذى جعل من‌ تلک السبل شهره شهر رمضان».

لعل اضافه الشهر الى الله تعالى لمزید الاختصاص المفهوم مما نطق به‌ الحدیث القدسى الذى رواه العامه ‌و‌ الخاصه ان‌ الله تعالى یقول: (ان الصوم لى ‌و‌ انا اجزى به.)

و‌ الرمضان مصدر رمض، اذا احترق من‌ الرمضاء، ‌و‌ هى شده الحر فاضیف الیه الشهر ‌و‌ جعل المرکب علما ‌و‌ منع الصرف للتعریف ‌و‌ الالف ‌و‌ النون.

فان قلت: فاذا کانت التسمیه واقعه مع المضاف الیه جمیعا، فما وجه ما‌ جاء فى الحدیث من‌ نحو قوله صلى الله علیه ‌و‌ آله: «من صام رمضان ایمانا ‌و‌ احتسابا»، «من ادرک رمضان»؟ قلت: هو من‌ باب الحذف، لا‌ من‌ الالتباس.

فان قلت: لم سمى شهر رمضان؟ قلت: الصوم فیه عباده قدیمه. فکانهم سموه بذلک لارتماضهم فیه من‌ حر الجوع ‌و‌ مقاساه شدته. ‌و‌ قیل: لما نقلوا اسماء الشهور عن اللغه القدیمه سموها بالازمنه التى وقعت فیها، فوافق هذا الشهر ایام رمض الحر.

یعنى: سپاس ‌و‌ ستایش مر خداى را‌ که‌ گردانید از‌ جمله راههایى که‌ مى کشاند ما‌ را‌ به‌ خشنودى خود ماهى که‌ منسوب ساخته به‌ ذات مقدس خود -چه، تعبیر کرده مى شود از‌ ‌آن به‌ شهر الله- که‌ مسمى شده به‌ شهر رمضان.

و‌ سبب تسمیه ‌ى‌ این ماه به‌ این نام ‌آن است که‌ چون صوم عبادتى است قدیمه ‌و‌ هیچ امت از‌ ربقه ‌ى‌ این عبادت آزاد نبوده اند ‌و‌ سوخته شدندى جگرهاى ایشان از‌ حرارت گرسنگى در‌ این ماه، لهذا این ماه را‌ ماه رمضان نام کردند.

و‌ بعضى گفته اند در‌ سبب تسمیه که‌ در‌ هنگامى که‌ نقل اسماء شهور را‌ از‌ زبان قدیم به‌ لغت عرب مى کردند، نام مى کردند شهور را‌ به‌ زمانى که‌ واقع بودند این شهور در‌ ‌آن زمان. ‌و‌ این شهر موافق افتاد در‌ ایام گرمى حرارت، لهذا شهر رمضان نام کردند.

«شهر الصیام، ‌و‌ شهر الاسلام، ‌و‌ شهر الطهور، ‌و‌ شهر التمحیص».

اضافه الشهر الى الصیام اضافه السبب الى المسبب، کما اضافه الشهر الى الطهور بالضم على المصدر. ‌و‌ اما اذا قرى بالفتح على المبالغه او‌ بمعنى ما‌ به‌ الطهور من‌ ادناس الذنوب- کالوضوء بالفتح للوضوء بالضم- فالاضافه بیانیه.

و‌ التمحیص: التطهیر ‌و‌ التصفیه من‌ الذنوب.

یعنى: ‌و‌ این ماه ماه روزه داشتن است -که‌ ‌آن بازداشتن نفس است در‌ روز از‌ مفطرات با‌ نیت- ‌و‌ ماه اسلام ‌و‌ انقیاد است ‌و‌ ماه پاک سازنده است- صائمان را‌ پاک مى سازند از‌ لوث گناه- ‌و‌ ماه تمحیص ‌و‌ صاف کننده ‌ى‌ مردمان است از‌ گناهان. پس‌ به‌ منزله ‌ى‌ تاکید باشد مر اول را.

«و شهر القیام الذى انزل فیه القرآن هدى للناس ‌و‌ بینات من‌ الهدى ‌و‌ الفرقان».

یعنى: «و ماه قیام ‌و‌ برخاستن به‌ نماز است». چه در‌ آثار معتبره روایت شده که:

«و من‌ تطوع فیه بصلاه، کتب الله له براءه من‌ النار. ‌و‌ من‌ ادى فیه فرضا، کان له ثواب من‌ ادى سبعین فریضه فیما سواه من‌ الشهور».

یعنى: هر‌ که‌ در‌ این ماه نماز سنتى به‌ جا آورد، نوشته شود از‌ براى او‌ برات بیزارى از‌ آتش دوزخ. ‌و‌ هر‌ که‌ نماز واجبى به‌ جا آورد، مر او‌ را‌ ثواب ‌آن کسى باشد که‌ هفتاد فریضه به‌ جاى آورده در‌ غیر این ماه.

«آنچنان ماهى که‌ فروفرستاده شده در‌ ‌آن قرآن». یعنى ابتداى نزول در‌ ‌آن بوده. یا‌ تمام قرآن در‌ ماه رمضان از‌ لوح محفوظ به‌ آسمان دنیا فرود آمده ‌و‌ از‌ آنجا آیه آیه یا‌ سوره سوره، بر‌ وفق مصالح بندگان، نازل شده. «در حالتى که‌ راه نماینده است مر مردمان را‌ ‌و‌ دلالتهاى روشن است» از‌ حلال ‌و‌ حرام ‌و‌ از‌ حدود ‌و‌ احکام. «و جدا کننده است میان حق ‌و‌ باطل».

«فابان فضیلته على سائر الشهور بما جعل له من‌ الحرمات الموفوره ‌و‌ الفضائل المشهوره».

ابان، اى: اظهر. یتعدى ‌و‌ یلزم.

و‌ الحرمات: جمع حرمه -کظلمه ‌و‌ ظلمات- ‌و‌ هى الامور المحترمه العظیمه التى لا‌ یحل هتکها.

و‌ الموفوره، اى: الکامله. من‌ وفره غیره.

یعنى: پس‌ ظاهر ساخت فضیلت این ماه را‌ بر‌ باقى ماههاى دیگر به‌ سبب آنچه گردانیده از‌ براى او‌ از‌ حرمتهاى تمام ‌و‌ فضیلتهاى روشن.

«فحرم فیه ما‌ احل فى غیره اعظاما ‌و‌ حجر فیه المطاعم ‌و‌ المشارب اکراما».

حجر، اى: منع.

بیان حرمات ‌و‌ فضایل مى کند. یعنى: پس‌ حرام کرد در‌ این ماه آنچه حلال کرده بود در‌ غیر این ماه از‌ جهت بزرگ داشتن آن. ‌و‌ منع کرد در‌ این ماه از‌ تناول خوردنیها ‌و‌ آشامیدنیها از‌ جهت گرامى داشتن آن.

«و جعل له وقتا بینا لا‌ یجیز -جل ‌و‌ عز- ان‌ یقدم قبله ‌و‌ لا‌ یقبل ان‌ یوخر عنه».

«لا یقبل» بالرفع عطف على «لا یجیز». ‌و‌ ما‌ فى بعض النسخ من‌ نصبه، فلا ادرى وجهه.

(یعنى:) ‌و‌ گردانید از‌ براى ‌آن وقتى روشن که‌ دستورى نمى دهد خداى عز ‌و‌ جل که‌ پیش دارند ‌آن را‌ پیش از‌ آمدن ‌آن ‌و‌ در‌ نمى پذیرد که‌ تاخیر نمایند ‌آن را‌ از‌ وقت خود.

«ثم فضل لیله واحده من‌ لیالیه على لیالى الف شهر ‌و‌ سماها لیله القدر».

پس‌ افزونى داد یک شبى از‌ شبهاى ‌آن را‌ بر‌ شبهاى هزار ماه ‌و‌ نام نهاد این شب را‌ شب قدر- یعنى شب با‌ عزت ‌و‌ شرف که‌ هر‌ که‌ در‌ او‌ طاعت کند عزیز ‌و‌ صاحب قدر گردد، یا‌ عملى که‌ در‌ او‌ واقع شود نزدیک خداى تعالى باقدر بود، یا‌ به‌ معنى تنگى است که‌ زمین در‌ ‌آن شب بر‌ ملائکه تنگ شود از‌ بسیارى ایشان که‌ به‌ زمین آیند.

و‌ ما‌ به‌ تفصیل در‌ دیباچه ‌ى‌ این کتاب تحقیق ‌آن ‌و‌ اقوالى که‌ در‌ تعیین ‌آن مذکور شده ایراد نموده ایم، لهذا به‌ تکرار ‌آن اطناب نمى نماید.

«تنزل الملائکه ‌و‌ الروح فیها باذن ربهم من‌ کل‌ امر».

فرود آیند فرشتگان به‌ زمین -یا‌ به‌ آسمان دنیا- ‌و‌ جبرئیل با‌ ایشان در‌ این شب -‌و‌ قولى ‌آن است که‌ با‌ ملائکه فرود آید ملکى عظیم که‌ روح نام اوست، یا‌ صنفى از‌ ایشان که‌ روح گویند- به‌ اذن آفریدگار ایشان از‌ هر‌ کار بزرگ- که‌ حق سبحانه ‌و‌ تعالى قضا فرموده از‌ خیر ‌و‌ برکت.

«سلام دائم البرکه الى طلوع الفجر على من‌ یشاء من‌ عباده بما احکم من‌ قضائه».

یعنى: سلامتى است از‌ آفات در‌ ‌آن شب دائم البرکه تا‌ دمیدن سفیده ‌ى‌ صبح بر‌ ‌آن کس که‌ مى خواهد از‌ بندگان خود به‌ آنچه محکم کرده از‌ قضاى مبرم خود.

شرح صحیفه (مدرسی)

و کان ‌من‌ دعائه علیه السلام اذا دخل شهر رمضان:

یکى ‌از‌ شهور مبارکه این شهر شریف است ‌در‌ ایام سنه ‌از‌ این ماه اشرف نیست زیرا ‌که‌ مقتضیات عفو ‌و‌ رحمت ‌در‌ ‌آن‌ ربطى ‌به‌ سایر شهور ندارد، توان همین مقتضى این حدیث شریف ‌شد‌ ‌که‌ ‌از‌ پیغمبر منقولست ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ درک رمضان نمود ‌و‌ آمرزیده نشد خدا ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ رحمت خود دور کند ‌و‌ تفصیل حال ‌در‌ باب خود است.

الاعراب:

‌و‌ لیجزینا: عطف على قوله لنکون ‌و‌ مشار الیه ذلک الشکر ‌یا‌ حمد.

یعنى: ثناء مال ذات معبودى است آنچنانکه هدایت فرمود ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ براى حمدش ‌و‌ گردانید ‌ما‌ ‌را‌ اهل حمد ‌تا‌ اینکه بوده باشیم براى احسان ‌او‌ ‌از‌ شاکران ‌و‌ ‌تا‌ آنکه جزا بدهد ‌ما‌ ‌را‌ ‌بر‌ حمد خود جزاى خوبى کنندگان.

اللغه:

حبوه: ‌به‌ معنى عطاء،

دین ‌و‌ ملت ‌و‌ مذهب: ‌یک‌ چیزند ‌به‌ حسب اعتبار مختلفند.

سبل: باب تفعیل داخل ‌در‌ راه کردن.

یعنى: ثناء مختص معبود ‌آن‌ چنانى است ‌که‌ عطا کرد ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ دین خود ‌و‌ اختصاص داد ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ ملت خود ‌و‌ داخل ‌در‌ راه نمود ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ راه نیکوئى خود ‌تا‌ اینکه برویم ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ منت ‌او‌ ‌به‌ سوى رضوان ‌و‌ خشنودى ‌که‌ قبول فرماید ‌آن‌ ثنا ‌را‌ ‌از‌ ‌ما‌.

اللغه:

الرمضان: اختلاف ‌شد‌ ‌در‌ اشتقاق رمضان نقل ‌از‌ خلیل ‌شد‌ ‌که‌ ماخوذ ‌از‌ رمض است ‌به‌ معنى بارانى ‌که‌ ‌در‌ وقت پاییز آید ‌و‌ زمین ‌را‌ پاک کند ‌از‌ غبار ‌و‌ این ماه مسمى ‌به‌ این اسم ‌شد‌ ‌به‌ جهت پاک کردن انسان ‌از‌ غبار معصیت، ‌و‌ بعض دیگر گفته اند: ‌که‌ ‌از‌ رمض ‌به‌ معنى شدت گرمى ‌یا‌ ‌به‌ معنى سوزانیدن ‌و‌ این جهت سبب ‌آن‌ ‌شد‌ ‌که‌ این ماه شریف مسمى ‌به‌ این اسم شود زیرا ‌که‌ گناهان ‌در‌ این ماه سوخته شود ‌یا‌ آنکه روزه داشتن سبب شده تشنگى ‌و‌ گرسنگى ‌بر‌ ‌او‌ معلوم شود.

شیخ ‌در‌ تهذیب روایت کند که: رمضان اسمى است ‌از‌ اسماء الله نگوئید رمضان آمد ‌یا‌ رفت بگوئید: ماه رمضان،

تمحیص: خالص نمودن ‌یا‌ اختیار کردن.

یعنى: ثناء لایق معبودى است ‌که‌ جعل فرمود ‌از‌ جنس این راهها ماه خود ‌را‌ ماه رمضان ‌و‌ ماه روزه گرفتن ‌و‌ ماه اسلام ‌و‌ ماه پاکى ‌و‌ ماه آزمایش، ‌و‌ اختیار نمودن ‌و‌ ماه قایم بودن ‌در‌ ‌شب‌ ‌آن‌ ماه ‌و‌ ماه ‌آن‌ چنانى ‌که‌ نازل ‌شد‌ ‌در‌ ‌او‌ قرآن.

ختام:

کثرت اسامى شریفه این ماه دلالت کند ‌بر‌ کمال تعظیم ‌آن‌ خصوصا تعبیر ‌از‌ ‌آن‌ فرمود ‌به‌ شهر الاسلام ‌از‌ این اضافه چنان استشمام شود ‌به‌ کمال مدخلیت این ماه ‌در‌ اسلام گویا اسلام مسلم ‌به‌ این شناخته شود ‌و‌ تعبیر ‌آن‌ ‌به‌ شهر التمحیص براى ‌آن‌ ‌شد‌ ‌که‌ گویا معاصى ‌از‌ انسان ریخته ‌شد‌ ‌و‌ گویا خالص ‌و‌ صاف مانده ‌و‌ این انسب است ‌از‌ اینکه تمحیص ‌را‌ ‌از‌ ابتلا ‌و‌ امتحان اخذ نمائیم زیرا ‌که‌ شیطان ‌در‌ این شهر شریف محبوس است ‌و‌ مغلول است ‌پس‌ اسباب امتحان نادر ‌و‌ ‌کم‌ است فتامل.

یعنى: این قرآنى ‌که‌ نازل ‌شد‌ ‌در‌ لیله القدر ‌دو‌ صفت دارد، یکى اینکه هدایت کننده ‌ى‌ مردمان است ‌از‌ ضلالت یعنى ‌از‌ کفر ‌به‌ ضلالت، ‌و‌ دیگر اینکه آیات واضحه ‌و‌ علایم ‌و‌ هویدا است ‌از‌ چیزى ‌که‌ هدایت کنند ‌و‌ جداکننده ‌ما‌ بین ‌حق‌ ‌و‌ باطل.

تتمه:

فرق ‌ما‌ بین هداى اول ‌و‌ ثانى ‌آن‌ است ‌که‌ اول هدى ضلالت است ‌و‌ ثانى هدایت ‌در‌ احکام ‌و‌ یحتمل ‌که‌ مراد ‌به‌ هدى ثانى بیان حال انبیاء سابق باشد.

اللغه:

ابانت: اظهار نمودن.

حرمات: جمع حرمه احترام ‌و‌ تکریم کردن.

حجر: منع،

یجیز: ‌از‌ تجاوز.

الاعراب:

ما‌ «بما» السببیه متعلق بأبان، فاء ‌فى‌ قوله فابان سببیه یحتمل فصیحه.

یعنى: ‌پس‌ اظهار فرمود فضیلت ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ تمام ماهها ‌به‌ سبب چیزهائى ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ قرار داد ‌از‌ احترامات ‌بى‌ نیاز ‌و‌ فضیلتهاى معروف ‌پس‌ حرام نمود ‌در‌ ‌آن‌ ماه آنچه ‌را‌ ‌که‌ حلال فرمود ‌در‌ غیر ‌آن‌ ‌از‌ براى تعظیم نمودن ‌و‌ منع فرمود ‌در‌ غیر ‌آن‌ ماه ‌از‌ براى تعظیم نمودن ‌و‌ منع فرمود ‌در‌ ‌آن‌ ماه معطومات، ‌و‌ مشروبات ‌را‌ ‌از‌ براى اکرام نمودن، ‌و‌ قرار فرمود ‌از‌ براى ‌او‌ وقت آشکارى جایز نمى داند ‌جل‌ ‌و‌ ‌عز‌ اینکه قبل ‌از‌ ‌آن‌ وقت جاى آورده شود ‌و‌ قبول نمى فرماید اینکه تاخیر ‌از‌ ‌آن‌ وقت شود.

الاعراب:

بما احکم: ظاهر ‌آن‌ است ‌که‌ متعلق ‌به‌ تنزل باشد.

یعنى: ‌پس‌ فضیلت داد ‌یک‌ ‌شب‌ ‌از‌ شبهاى ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ شبهاى هزار ماه ‌و‌ نامید ‌آن‌ ‌یک‌ ‌شب‌ ‌را‌ لیله القدر ‌که‌ نازل ‌مى‌ شود ملائکه ‌و‌ روح باذن خالق خود ‌هر‌ امرى ‌که‌ واقع خواهد ‌شد‌ ‌آن‌ شب، ‌شب‌ دائم البرکه ‌تا‌ طلوع فجر ‌آن‌ ‌شب‌ رحمت ‌را‌ وارد سازد ‌بر‌ کسى ‌که‌ ‌مى‌ خواهد ‌از‌ بندگان خود نازل ‌مى‌ نماید ملائکه ‌و‌ روح ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌شب‌ بقضاء محکم ‌که‌ تغییر ‌و‌ تبدیل ‌در‌ ‌آن‌ نباشد.

تحقیق حال على نحو الاجمال:

بدان ‌که‌ اختلاف است ‌در‌ لیله القدر ‌از‌ ‌دو‌ جهت یکى آنکه ‌او‌ ‌را‌ لیله القدر گویند، وجه ‌او‌ بعضى گویند: ‌که‌ قدر ‌به‌ معنى ضیق است ‌و‌ این ‌شب‌ ‌را‌ لیله القدر نامند ‌از‌ براى آنکه ‌در‌ ‌آن‌ ‌شب‌ ملائکه ‌به‌ قدرى ‌از‌ آسمان نازل شود ‌که‌ زمین ضیق ‌و‌ تنگ گردد براى ملائکه. ‌و‌ بعضى دیگر ‌بر‌ آنکه: قدر ‌از‌ تقدیر ‌و‌ امضاء است ‌در‌ ‌آن‌ ‌شب‌ حکم ‌و‌ امضاء شود ‌هر‌ امر ‌و‌ حوادثى ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ سال واقع گردد.

‌و‌ بعض ثالث برآنند که: معنى قدر شرف ‌و‌ رفعت است ‌و‌ لذا تعبیر بلیله ‌ى‌ مبارکه شده ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌شب‌ نازل شود خیر ‌و‌ برکت ‌و‌ مغفرت ‌و‌ شاید «سلام هى حتى مطلع الفجر» اشاره ‌بر‌ ‌آن‌ باشد.

مولف گوید که: ‌مى‌ شود مجموع معانى ثلاثه مراد باشد.

‌و‌ دیگر اختلاف شده ‌که‌ این ‌شب‌ باقى است ‌یا‌ آنکه بعد ‌از‌ پیغمبر ‌به‌ آسمان بردارند جماعتى ‌بر‌ اخیرند ‌و‌ مذهب مشهور ‌از‌ جمهور منصور ‌بر‌ اول است ‌و‌ اخبار اهل بیت صریح ‌در‌ ‌آن‌ است.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

هنگام فرارسیدن ماه رمضان:

‌در‌ این دعا ‌که‌ ‌به‌ هنگام ورود ماه رمضان ‌مى‌ خوانده قسمتى ‌از‌ برکات این ماه ‌را‌ بازگو فرموده ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ متوجه ‌آن‌ نعمتها گردانیده است.

در نخستین فراز ‌از‌ ‌آن‌ چنین آمده: (ستایش مخصوص خداوندى است ‌که‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ سوى حمد ‌و‌ ستایش خود هدایت فرموده) (الحمد لله الذى هدانا لحمده).

(ما ‌را‌ اهل ستایش خود قرار داده ‌که‌ ‌در‌ قبال احسانش ‌از‌ شاکران ‌و‌ سپاسگزاران باشیم ‌تا‌ ‌در‌ برابر این سپاسگزارى پاداش نیکوکاران ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ عنایت فرماید) (و جعلنا ‌من‌ اهله، لنکون لاحسانه ‌من‌ الشاکرین، ‌و‌ لیجزینا على ذلک جزاء المحسنین).

بازمى افزاید (ستایش مخصوص خداوندى است ‌که‌ دین خود ‌را‌ به ‌ما‌ ارزانى داشته) (و الحمد لله الذى حبانا بدینه).

(آئین ‌و‌ ملتش ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ اختصاص داده) (و اختصنا بملته).

(ما ‌را‌ ‌در‌ راههاى احسانش ‌به‌ راه انداخته) (و سبلنا ‌فى‌ سبل احسانه).

این کار ‌را‌ بدان جهت انجام داده: (تا ‌ما‌ ‌با‌ کمک نعمتش ‌آن‌ راه ‌را‌ ‌به‌ ‌سر‌ منزل رضوان ‌و‌ خشنودیش بپیمائیم) (لنسلکها بمنه الى رضوانه).

آرى ستایش مخصوص ‌او‌ است (ستایشى ‌که‌ ‌او‌ ‌از‌ ‌ما‌ بپذیرد ‌و‌ بدین وسیله ‌از‌ ‌ما‌ راضى ‌و‌ خشنود گردد) (حمدا یتقبله منا، ‌و‌ یرضى ‌به‌ عنا).

به دنبال این قسمت یکى ‌از‌ ‌آن‌ راهها ‌را‌ نشان داده ‌مى‌ گوید: (ستایش مخصوص خداوندى است ‌که‌ ماه خود رمضان ‌را‌ ‌از‌ همان راهها قرار داده است) (و الحمد لله الذى جعل ‌من‌ تلک السبل شهره رمضان).

ماه خودش یعنى ماه رمضان (ماه روزه، ماه اسلام، ماه ظهور، ماه آزمایش ‌و‌ تسویه ‌و‌ ماه قیام براى عبادت) (شهر الصیام، ‌و‌ شهر الاسلام، ‌و‌ شهر الطهور، ‌و‌ شهر التمحیص، ‌و‌ شهر القیام).

(ماهى ‌که‌ قرآن ‌در‌ ‌آن‌ براى هدایت مردم نازل شده ‌و‌ نشانه ‌ى‌ آشکار هدایت ‌و‌ جداکننده ‌ى‌ ‌حق‌ ‌از‌ باطل است) (الذى انزل فیه القرآن هدى للناس ‌و‌ بینات ‌من‌ الهدى ‌و‌ الفرقان).

(بنابراین فضیلت برترى این ماه ‌را‌ ‌بر‌ سایر ماهها ‌با‌ قرار دادن احترامات فراوان ‌و‌ فضائل مشهور، آشکار ساخت) (فابان فضیلته على سائر الشهور بما جعل له ‌من‌ الحرمات الموفوره، ‌و‌ الفضائل المشهوره).

(یعنى آنچه ‌در‌ ماههاى دیگر حلال بود، ‌در‌ این ماه ‌به‌ خاطر بزرگداشت ‌آن‌ حرام فرمود) (فحرم فیه ‌ما‌ احل ‌فى‌ غیره اعظاما).

(به خاطر اکرام ‌و‌ احترام ‌آن‌ خوردنیها ‌و‌ نوشیدنیها ‌را‌ منع فرمود) (و حجر فیه المطاعم ‌و‌ المشارب اکراما).

(و براى ‌آن‌ وقتى روشن ‌و‌ مشخص قرار داد که- خداى ‌جل‌ ‌و‌ عز- اجازه ‌ى‌ تقدم ‌از‌ ‌آن‌ زمان ‌را‌ نداده ‌و‌ تاخیر ‌از‌ ‌آن‌ ‌را‌ قبول نفرموده) (و جعل له وقتا بینا، لایجیز ‌جل‌ ‌و‌ ‌عز‌ ‌ان‌ یقدم قبله، ‌و‌ ‌لا‌ یقبل ‌ان‌ یوخر عنه).

(سپس ‌یک‌ ‌شب‌ ‌از‌ شبهاى ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ شبهاى هزار ماه برترى بخشید) (ثم فضل لیله واحده ‌من‌ لیالیه على لیالى الف شهر).

(و نام ‌آن‌ ‌را‌ لیله القدر نهاد) (و سماها لیله القدر).

شبى که: (فرشتگان ‌و‌ روح ‌در‌ ‌آن‌ ‌شب‌ ‌با‌ اذن پروردگارشان براى آوردن ‌هر‌ امرى ‌با‌ قضائى تغییرناپذیر فرود ‌مى‌ آیند (شبى که) سلامت ‌آن‌ دائم البرکه است ‌تا‌ سپیده ‌دم‌ ‌بر‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌از‌ بندگانش ‌را‌ ‌که‌ بخواهد) (تنزل الملائکه ‌و‌ الروح فیها باذن ربهم ‌من‌ کل امر سلام، دائم البرکه الى طلوع الفجر على ‌من‌ یشاء ‌من‌ عباده بما احکم ‌من‌ قضائه).

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۶، ص:۳۹-۹

و کان من دعائه علیه السّلام إذا دخل شهر رمضان‏‏؛

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمد لله الذى کتب على عباده الصیام و فضل شهره و ایامه على الشهور والایام و شرفه بالذکر فى محکم الفرقان فقال: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن» والصلاه على نبیه محمد اشرف من صلى و صام و على اهل بیته الهداه الاعلام ساده الخلق و قاده الانام. و بعد: فهذه الروضه الرابعه والاربعون فى ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین سلام الله علیه و على آبائه و ابنائه الطاهرین.

املاء راجى فضل ربه السنى على صدرالدین الحسینى الحسنى شرح الله تعالى صدره للایمان و جعله من الفائزین یوم الفزع الاکبر بالامان.

الدخول: نقیض الخروج، یقال: دخلت الدار اذا صرت داخلها و هو هنا مجاز عن المجى و الحضور، و لک جعل الکلام من باب الاستعاره المکنیه و التمثیلیه و هو ظاهر.

و اختلفوا فى اشتقاق رمضان على اقوال حکاها الواحدى و غیره.

احدها: انه ماخوذ من الرمض و هو حر الحجاره من شده حر الشمس.

فسمى هذا الشهر رمضان لان وجوب صومه صادف شده الحر، و هذا القول حکاه الاصمعى عن ابى عمرو.

الثانى: انه ماخوذ من الرمیض و هو من السحاب و المطر ما کان فى آخر القیظ و اول الخریف، سمى رمیضا لانه یدرا سخونه الشمس فسمى هذا الشهر رمضان لانه یغسل الابدان من الذنوب و الاثام و هو من قول الخلیل، و روى فى هذا المعنى حدیث عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: «انما سمى رمضان لان رمضان یرمض الذنوب».

الثالث: انه من قولهم: رمضت النصل ارمضه رمضا اذا دققته بین حجرین لیرق فسمى هذا الشهر رمضان لانهم کانوا یرمضون اسلحتهم فیه لیقضوا اوطارهم منها فى شوال قبل دخول الاشهر الحرم، و هذا القول یحکى عن الازهرى فعلیه فالاسم جاهلى و على القولین الاولین یکون الاسم اسلامیا و قبل الاسلام لا یکون له هذا الاسم انتهى.

و هذا مبنى على ان صومه من خصائص هذه الامه.

الرابع: ما قاله البیضاوى انه سمى بذلک لارتماضهم فیه من حر الجوع و العطش، انتهى.

و هو یشعر ایضا بانه اسلامى و لا ینافیه کون الصوم عباده قدیمه لان المدعى خصوص صوم رمضان.

قال البیضاوى: و هو مصدر رمض.

و قال ابوحیان: یحتاج فى تحقیق انه مصدر الى صحه نقل لان فعلانا لیس مصدر فعل اللازم، بل ان جاء فیه کان شاذا، و الاولى ان یکون مرتجلا لا منقولا انتهى.

و رمضان غیر منصرف للعلمیه، و زیاده الالف و النون و ان کان العلم هو مجموع شهر رمضان -کما سیاتى تحقیقه- لان المعتبر فى الاعلام المرکبه الاضافیه فى اسباب منع الصرف و نحوه حال المضاف الیه فیمتنع مثل شهر رمضان من الصرف و دخول الالف و اللام، و ینصرف مثل شهر ربیع، قاله السعد التفتازانى فى شرح الکشاف.

تنبیهان:

الاول: اضافه شهر الى اسماء الشهور قاطبه جائزه و هو قول سیبویه و اکثر النحویین، و قیل: مختص بما فى اوله راء و هو الربیعان و رمضان.

قال الازهرى: العرب تذکر الشهور کلها مجرده من لفظ شهر الا شهرى ربیع و شهر رمضان.

قال الله تعالى: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن». و قال الراعى:

شهرى ربیع ما تذوق لبونهم * الا حموضا وخمه و دویلا

و لم تستعمله العرب مع غیر ذلک و قد تستعمله مع ذى القعده کذا قال البدر بن مالک فى شرح التسهیل.

و تعقبه البدر الدمامینى بان صدر کلامه یعنى قوله: «ما فى اوله راء یقتضى جواز اضافه شهر الى رجب» و آخر کلامه یعنى قوله: «و لم تستعمله العرب مع غیر ذلک» یدافعه انتهى.

و صرح الانسوى فى الکوکب الدرى باستثناء رجب من هذه القاعده، و قال بعضهم: انما التزمت العرب لفظ شهر مع ربیع لان لفظ ربیع مشترک بین الشهر و الفصل فالتزموا لفظ شهر مع اسم الشهر للفرق بینهما، و قال ثعلب انما خصت العرب شهرى ربیع و شهر رمضان بذکر شهر معها من دون غیرها من الشهور لیدل على موضع الاسم کما قالت العرب ذویزن و ذوکلاع فزادت ذو لیدل على الاسم و المعنى صاحب هذا الاسم، انتهى.

و فى حاشیه البخارى للدمامینى مانصه: صرح الزمخشرى بان مجموع المضاف و المضاف الیه فى قولک: شهر رمضان هو العلم، انتهى.

و قال التفتازانى فى شرح الکشاف: اطبقوا على ان العلم فى ثلاثه اشهر هو مجموع المضاف و المضاف الیه شهر رمضان و شهر ربیع الاول و شهر ربیع الاخر و فى البواقى لایضاف الیه فلذلک حسنت اضافه لفظ شهر الیها و الا لم تحسن کما لا یحسن فى انسان زید اى اضافه العام الى الخاص، انتهى.

و اعترضه الدمامینى بان اضافه الشهر الى علم الثلاثین یوما یخرجه عن کونه اسما للثلاثین یوما و یراد به حینئذ مطلق الوقت فلا تصح الاضافه حینئذ، و دعوى الاطباق على ان العلم فى الثلاثه الاشهر فقط هو مجموع المضاف و المضاف الیه دون غیرها ممنوعه فقد قال سیبویه: اسماء الشهور کالمحرم و صفر و کذا سائرها اذا لم یضف الیها اسم الشهر فهى کالدهر و اللیل و النهار و الابد یعنى تکون للعدد فلا تصلح الا جوابا لکم قال: لانهم جعلوها جمله واحده لعده الایام کانک قلت سیر علیه الثلاثون یوما و یستغرقها السیر و لو اضفت الیها لفظ الشهر صارت کیوم الجمعه و صلحت جوابا لمتى، هذا کلامه فاى اطباق، و هذا سیبویه امام الجماعه و متبوع ارباب الصناعه ینادى باضافه شهر الى کل واحد من اسماء الشهور، انتهى.

و قال ابوحیان: ما ذکره الزمخشرى من ان علم الشهر مجموع اللفظین غیر معروف و انما اسمه رمضان، فاذا قیل: شهر رمضان فهو کما یقال شهر المحرم و یجوز ذلک ثم نبه على انه علم جنس.

و قال ابن درستویه: الضابط فى ذلک ان ما کان من اسمائها اسماء للشهر او صفه قامت مقام الاسم فهو الذى لایجوز ان یضاف الیه الشهر و لا یذکر معه کالمحرم اذ معناه الشهر المحرم و کصفر اذ هو اسم معرفه کزید، و جمادى اذ هو معرفه و لیس بصفه و رجب و هو کذلک، و شعبان و هو بمنزله عطشان، و شوال و هو صفه جرت مجرى الاسم و صارت معرفه، و ذوالقعده و هو صفه قامت مقام الموصوف، و المراد القعود عن التصرف کقولک: الرجل ذوالجلسه فاذا حذفت الرجل قلت ذوالجلسه، و ذوالحجه مثله، و اما الربیعان و رمضان فلیست باسماء للشهور و لا صفات له فلابد من اضافه لفظ شهر الیها و یدل على ذلک ان رمضان فعلان من الرمض کقولک شهر الغلیان و لیس الغلیان بالشهر و لکن الشهر شهر الغلیان، و ربیع انما هو اسم للغیث و لیس الغیث بالشهر، انتهى.

و اعتذر القائلون بان علم الشهر مجموع اللفظین عن نحو ما روى من صام رمضان بانه من باب الحذف لامن اللبس و جاز الحذف من الاعلام و ان کان من قبیل حذف بعض الکلمه لانهم اجروا هذا العلم فى جواز الحذف منه مجرى المتضائفین حیث اعربوا الجزئین باعرابهما.

الثانى: ورد من طریق العامه و الخاصه النهى عن التلفظ برمضان من دون اضافه الشهر.

اما من طریق الخاصه: فهو ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسند صحیح عن سعد بن سالم قال: کنا عند ابى جعفر محمد بن على الباقر علیه السلام فذکرنا رمضان فقال علیه السلام: لاتقولوا هذا رمضان و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان فان رمضان اسم من اسماء الله تعالى و هو عز و جل لا یجى و لا یذهب و لکن قولوا شهر رمضان فان الشهر مضاف الى الاسم و الاسم اسم الله عز ذکره.

و بسنده عن ابى عبدالله، عن ابیه علیهماالسلام قال: قال امیرالمومنین علیه السلام: لا تقولوا رمضان و لکن قولوا شهر رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان.

و قال الشهید الاول فى کتاب نکت الارشاد ما هذا لفظه و نهى عن التلفظ برمضان، بل یقال: شهر رمضان فى احادیث من اجودها ما اسنده بعض الافاضل الى الکاظم علیه السلام عن ابیه، عن آبائه علیهم السلام قال: لا تقولوا رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان من قاله فلیتصدق و لیصم کفاره لقوله: و لکن قولوا کما قال الله عز و جل شهر رمضان.

و اما من طریق العامه: فهو ما رواه ابومعشر نجیح المدنى، عن ابى سعید المقبرى، عن ابى هریره مرفوعا لا تقولوا رمضان فان رمضان اسم من اسماء الله تعالى، و لکن قولوا شهر رمضان.

و ما رواه هشام، عن ابان، عن انس قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: لا تقولوا رمضان انسبوه کما نسبه الله تعالى فى القرآن فقال: شهر رمضان.

قال فى القاموس: ان صح انه من اسماء الله تعالى فهو غیر مشتق او راجع الى معنى الغافر اى یمحو الذنوب و یمحقها انتهى.

و حمل اصحابنا النهى على الکراهه، قال شیخنا الشیخ زین الدین فى تمهید القواعد: و قد ورد عندنا النهى عن التلفظ برمضان من دون اضافه الشهر و هو نهى کراهه انتهى.

و قال الشهید «قدس سره» فى الدروس: هذا النهى للتنزیه اذ الاخبار عنهم علیهم السلام مملوءه بلفظ رمضان.

و اختلف العامه فذهب اصحاب مالک الى الکراهه مطلقا، و قال کثیر من الشافعیه: ان ذکر معه قرینه تدل على انه الشهر کقولک صمت رمضان لم یکره و الا کره، و ذهب غیرهم الى جوازه من غیر کراهه، قالوا: لانه لم ینقل عن احد من العلماء ان رمضان من اسماء الله تعالى و قد ثبت فى الاحادیث الصحیحه ما یدل على الجواز مطلقا کقوله علیه السلام: اذا جاء رمضان فتحت ابواب الجنان، و غلقت ابواب النیران، و صفدت الشیاطین.

قال القاضى عیاض فى قوله: اذا جاء رمضان دلیل على جواز استعماله من غیر لفظ شهر خلافا لمن منعه من العلماء انتهى.

الحمد: هو الثناء باللسان على الجمیل، سواء تعلق بالفضائل کالعلم ام بالفواضل کالبر.

و الشکر: فعل ینبى عن تعظیم المنعم لاجل النعمه سواء کان نعتا باللسان او اعتقادا و محبه بالجنان او عملا و خدمه بالارکان و قد جمعها الشاعر فى قوله:

افادتکم النعماء منى ثلاثه * یدى و لسانى و الضمیر المحجبا

فالحمد اعم متعلقا لانه یعم النعمه و غیرها و اخص موردا اذ هو اللسان فقط، و الشکر بالعکس اذ متعلقه النعمه فقط و مورده یعم اللسان و غیره فبینهما عموم و خصوص من وجه فهما یتصادقان فى الثناء باللسان على الاحسان و یتفارقان فى صدق الحمد فقط على النعت بالعلم مثلا، و صدق الشکر فقط على المحبه بالجنان لاجل الاحسان. اذا عرفت ذلک فالمراد بالحمد فى عباره الدعاء هو الثناء باللسان على الاحسان لان وصفه تعالى بالهدایه لحمده و جعله من اهله یقتضى ان یکون له مدخل فى اقتضاء الحمد لما تقرر فى الاصول من ان ترتیب الوصف على الحکم مشعر بالعلیه و لذلک علله بقوله علیه السلام: «لنکون لاحسانه من الشاکرین» الى آخره.

و الضمیر فى اهله عائد الى الحمد، اى من المتصفین به و اصل الاهل: القرابه ثم اطلق على من عرف بشىء و اتصف به، یقال: اهل العلم لمن اتصف به، و یحتمل عود الضمیر الى الله سبحانه اى من اولیائه و المختصین به اختصاص اهل الانسان به، و فى الحدیث: «اهل القرآن اهل الله و خاصته»، و کانوا یسمون اهل مکه اهل الله تعظیما لهم کبیت الله، هذا و لما کان الحمد احدى شعب الشکر باعتبار المورد کما عرفت و کان ادخل فى اشاعه النعمه و الاعتداد بشانها و ادل على مکانها لما فى عمل القلب من الخفاء و فى اعمال الجوارح من الاحتمال جعل راس الشکر و ملاکا لامره فى قوله صلى الله علیه و آله: «الحمد راس الشکر، ما شکر الله عبد لم یحمده»، و لذلک آثر علیه السلام الحمد على الشکر فى الثناء علیه سبحانه و جعله سببا لشکر احسانه مطلقا بقوله: «لنکون لاحسانه من الشاکرین» حتى کانه لو لا الهدایه الیه لم یکن الشکر و هو کذلک کما نص علیه الحدیث المذکور، و بیانه انه اذا لم یعترف العبد بانعام مولاه لم یثن علیه بما یدل على تعظیمه لم یظهر منه شکر ظهورا کاملا و ان اعتقد و عمل فلم یعتد شاکرا لان حقیقه الشکر اظهار النعمه و الکشف عنها کما ان کفرانها اخفاوها و سترها، و الاعتقاد: امر خفى فى نفسه و عمل الارکان و الجوارح و ان کان ظاهرا الا انه یحتمل خلاف ما قصد به اذ لم یعین له، بخلاف النطق فانه ظاهر فى نفسه و معین لما ارید به وضعا فهو الذى یفصح عن کف خفى و یجلى عن کل مشتبه فلا احتمال له لاجرم کان الحمد راس الشکر، فکما ان الراس اظهر الاعضاء و اعلاها و عمده لبقائها کذلک الحمد اظهر انواع الشکر و اشملها على حقیقته حتى اذا فقد کان بمنزله العدم فصح انه ما شکر الله عبد لم یحمده و اتضح کونه سببا للشکر و الاتصاف به و الجزاء: المکافاه على الشىء، جزاه به و علیه جزاء، و ذلک اشاره الى الحمد و ما فیه من البعد لتفخیمه و تعظیمه اى و لیجزینا تعالى على حمده جزاء مثل جزاء المحسنین، و فى تشبیه جزاء الحامدین بجزاء المحسنین من تعظیم امر الحمد ما لا یخفى حیث جعل ما یترتب علیه من الثواب و الجزاء مثل ما یترتب على الاحسان الذى هو حقیقه الاتیان بالاعمال على الوجه اللائق و هو حسنها الوصفى المستلزم لحسنها الذاتى و قد فسره صلى الله علیه و آله بقوله: الاحسان ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک.

و فیه تلمیح الى ما وعده سبحانه من الزیاده على کل من الشکر و الاحسان حیث قال فى الشکر: «لئن شکرتم لازیدنکم»، و قال فى الاحسان: «و سنزید المحسنین» و قال: «للذین احسنوا الحسنى و زیاده».

و حبوت الرجل احبوه، حباء بالکسر و المد: اعطیته الشىء بغیر عوض و الاسم منه الحبو بالضم.

و خصصته بکذا اخصه خصوصا من باب «قعد» و اختصصته به اختصاصا و خصصته به تخصیصا جعلته له دون غیره.

و المراد بدینه تعالى: الاسلام لقوله تعالى: «افغیر دین الله یبغون».

قال الراغب: یعنى الاسلام.

و المله بمعناه، و قد تقدم الکلام على انهما یتحدان بالذات و یختلفان بالاعتبار فان الشریعه من حیث انها یطاع بها تسمى دینا، و من حیث یجتمع علیها مله، و کان المراد باختصاصه تعالى ایانا بملته اختصاصه ایانا بالهدایه الیها و الا فالدعوه الیها عامه او اختصاصه ایانا دون الامم السالفه.

و سبلنا: اى سیرنا فى سبل احسانه کقولهم: فوز الرجل بابله اذا رکب بها المفازه و هى الفلات لا ماء فیها و منه سبل ضیعته: اى جعلها فى سبیل الله کانه سیرها فیه.

و الاحسان هنا بمعنى الانعام و الافضال.

و سلکت الطریق سلوکا من باب -قعد-: ذهب فیه.

و «الباء» فى «بمنه» للاستعانه او للملابسه.

و الرضوان: الرضى الکثیر، و لما کان اعظم الرضا رضى الله تعالى خص لفظ الرضوان فى القرآن بما کان من الله تعالى و رضاه سبحانه عن العبد یعود الى علمه بموافقته لامره و طاعته له.

و التقبل: قبول الشىء على وجه یقتضى ثوابا کالهدیه، و لما لم تکن کل عباده متقبله بل انما تتقبل اذا کانت على وجه مخصوص کما قال تعالى: «انما یتقبل الله من المتقین» جاء بالمصدر المنصوب على المفعولیه المطلقه المفید لبیان نوع عامله فقال: «حمدا یتقبله منا و یرضى به عنا». و «الباء» للسببیه، و الظرفان لغوان متعلقان بیرضى، اى و یرضى بسببه عنا، هذا هو الظاهر المتبادر و یجوز ان تکون «الباء» زائده لقولهم رضیه و رضى به بمعنى، و عن بمعنى من، مثلها فى قوله تعالى: «و هو الذى یقبل التوبه عن عباده» او هى متعلقه بمحذوف، و المعنى و یرضاه منا او یرضاه صادرا عنا و الله اعلم.

الاشاره فى تلک السبل الى سبل احسانه التى سبلنا فیها، و اضافه الشهر الى الضمیر العائد الیه سبحانه، اما لتعظیمه او لمزید الاختصاص المفهوم مما نطق به الحدیث القدسى الذى رواه الخاصه و العامه: ان الله تعالى یقول: «ان الصوم لى و انا اجزى علیه»، و اما اشعارا بان رمضان من اسمائه تعالى کما مر.

و اضافه الشهر الى الضمیر العائد الیه سبحانه، اما لتعظیمه او لمزید الاختصاص المفهوم مما نطق به الحدیث القدسى الذى رواه الخاصه و العامه: ان الله تعالى یقول: «ان الصوم لى و انا اجزى علیه»، و شهر رمضان: بدل من شهره، بدل کل، و هو فى حکم تکریر العامل من حیث انه المقصود بالنسبه، و فائدته التنصیص على ان شهره تعالى هو شهر رمضان.

و شهر الصیام: اما بدل من شهر رمضان او عطف بیان على جهه المدح، کما قاله الزمخشرى فى قوله تعالى: «جعل الله الکعبه البیت الحرام»، ان البیت الحرام عطف على جهه المدح کما فى الصفه لاعلى جهه التوضیح.

و قال ابن هشام فى نحو: «آمنا برب العالمین رب موسى و هارون» یحتمل بدل الکل و عطف البیان.

و الصیام: مصدر کالصوم، قیل: هو فى اللغه مطلق الامساک ثم استعمل فى الشرع فى امساک مخصوص.

و قال ابوعبیده: کل ممسک عن طعام او کلام او سیر فهو صائم. قال الشاعر:

خیل صیام و خیل غیر صائمه * اى قائمه بلا اعتلاف.

و الاسلام: اما بمعناه اللغوى اى الانقیاد و الطاعه لکثره الطاعات فى هذا الشهر، او بمعنى دین الاسلام لکون افتراض صومه من خصائص هذه الامه عندنا و عند الجمهور من العامه کما رواه رئیس المحدثین فى الفقیه بسنده عن حفص بن غیاث النخعى قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: «ان شهر رمضان لم یفرض الله صیامه على احد من الامم قبلنا، فقلت له: فقول الله عز و جل: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم»؟ قال: انما فرض الله صیام شهر رمضان على الانبیاء دون الامم ففضل به هذه الامه و جعل صیامه فرضا على رسول الله صلى الله علیه و آله و على امته».

و روى العامه عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: «رمضان شهر امتى»، و اجابوا عن الایه: ان التشبیه فیها لمطلق الصوم.

و الطهور: بالفتح و الضم هنا على الروایتین مصدران بمعنى الطهاره و هى النقاء من الدنس و النجس.

قال صاحب القاموس: الطهور یعنى بالفتح المصدر و اسم ما یتطهر به.

و قال الراغب: الطهور بالفتح قد یکون مصدرا و قد یکون اسما غیر مصدر کالفطور فى کونه اسما لما یفطر به.

و فى الاساس: قد طهرت طهورا و طهورا، و ما عندى طهور اتطهر به: اى وضوء اتوضا به، و اطلب لى ماء طهورا: بلیغا فى الطهاره لاشبهه فیه.

و التمحیص: تخلیص الشىء مما فیه عیب، و منه قوله تعالى: «و لیمحص ما فى قلوبکم».

قال الراغب: التمحیص هاهنا کالتزکیه و التطهیر و نحو ذلک من الالفاظ، و یقال فى الدعاء: «اللهم محص عنا ذنوبنا» اى ازل ما علق بنا من الذنوب.

و فى الکشاف: التمحیص: التطهیر و التصفیه.

و قال الجوهرى: التمحیص: الابتلاء و الاختبار.

و علیه تفسیر ابن عباس و مجاهد و السدى لقوله تعالى: «و لیمحص الله الذین آمنوا»: اى و لیبتلى الله الذین آمنوا.

و القیام: مصدر قام یقوم قوما و قیاما: اى انتصب ثم استعمل فى الصلاه لیلا لکثره الانتصاب فیها، یقال: قام لیله اى صلى فیه جمیعه، و منه حدیث: «من قام رمضان ایمانا و احتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه».

«و من قام لیله القدر ایمانا و احتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه».

اى اکثر الصلاه فیه لیلا و انما خص القیام بصلاه اللیل لانه خلاف المعهود فى اللیل بخلافه فى النهار، و لذلک یقال: فلان یقوم اللیل اى یصلى و یتهجد فیه، و لا یقال: یقوم النهار و ان قطع عامته بالصلاه، و انما قیل: لشهر رمضان شهر القیام لکثره الصلوات المسنونه فیه لیلا، و الاشهر فى الروایات استحباب الف رکعه فى لیالیه زیاده على النوافل المرتبه و هو قول معظم الاصحاب، و کیفیتها: ان یصلى خمسمائه رکعه فى العشرین الاولین کل لیله عشرین رکعه ثمان بعد المغرب و اثنتى عشره رکعه بعد العشاء على الاظهر.

و قیل: بالعکس، و فى لیله تسع عشره مائه غیر عشریها، و خمسمائه رکعه فى العشر الاخیر کل لیله ثلاثین، ثمان بعد المغرب و اثنتین و عشرین بعد العشاء و فى لیله احدى و عشرین و ثلاث و عشرین، مائه مائه غیر ثلاثیهما فتکون الجمله الف رکعه، و وردت روایات اخرى بصلوات اخرى فى لیالیه و بالجمله فقیام لیالیه من المسنونات المشهوره بین الامه و الله اعلم.

الموصول فى محل النصب على انه صفه ثانیه لشهر رمضان موضحه او مادحه او على تقدیر اخص او امدح او فى محل الرفع على المدح و التعظیم بتقدیر مبتدا اى هو الذى انزل.

قال ابن مالک: التزم حذف الفعل فى المنصوب على المدح اشعارا بانه انشاء کما فى المنادى و حذف المبتدا فى المرفوع اجراء للوجهین على سنن واحد.

قال امین الاسلام الطبرسى (قدس الله سره): اختلف فى قوله: «انزل فیه القرآن»، فقیل: ان الله تعالى انزل جمیع القرآن فى لیله القدر الى سماء الدنیا ثم انزل على النبى صلى الله علیه و آله نجوما فى طول عشرین سنه. عن ابن عباس و سعید ابن جبیر و الحسن و قتاده، و هو المروى عن ابى عبدالله علیه السلام، و قیل: ان الله تعالى ابتدا انزاله فى لیله القدر من شهر رمضان عن ابى اسحاق و قیل: انه کان ینزل الى السماء الدنیا فى لیله القدر ما یحتاج الیه فى تلک السنه جمله واحده ثم ینزل على مواقع النجوم ارسالا فى الشهور و الایام عن السدى بسنده الى ابن عباس و روى الثعلبى باسناده الى ابى ذر الغفارى عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: «انزلت صحف ابراهیم علیه السلام لثلاث مضین من شهر رمضان، و فى روایه الواحدى: اول لیله منه، و انزلت توراه موسى علیه السلام لست مضین من شهر رمضان و انزل انجیل عیسى علیه السلام لثلاث عشره خلت من رمضان، و انزل زبور داود علیه السلام لثمان عشره لیله مضت من شهر رمضان، و انزل الفرقان على محمد صلى الله علیه و آله لاربع و عشرین مضین من شهر رمضان. و هذا بعینه رواه العیاشى عن ابى عبدالله علیه السلام عن آبائه عن النبى علیه و علیهم السلام انتهى.

و فى روایه عن ابى عبدالله علیه السلام: «نزل القرآن فى اول لیله من شهر رمضان».

و فى اخرى عنه علیه السلام: انه انزل فى لیله ثلاث و عشرین منه.

و قیل: المراد بقوله «انزل فیه القرآن»: انه انزل فى فرضه و ایجاب صومه على الخلق القرآن و هو قوله عز و جل: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام»، فیکون فیه بمعنى فى فرضه کما یقول القائل: انزل الله فى الزکاه کذا اى فى فرضها، و انزل فى الخمر کذا اى فى تحریمها.

و عن سفیان بن عیینه: ان معناه انزل فى فضله القرآن کما تقول انزل فى على کذا، و القولان متقاربان فانه لم ینزل فى شانه سوى الایه المذکوره.

قوله: «هدى للناس و بینات من الهدى»: منصوبان على الحالیه: اى انزل و هو هدایه للناس الى الحق و هو آیات واضحات مکشوفات من جمله ما یهدى الى الحق و یفرق بینه و بین الباطل من الکتب السماویه.

قال الراغب: و الفرقان ابلغ من الفرق لانه یستعمل فى الفرق بین الحق و الباطل و هو اسم لا مصدر فیما قیل، و الفرق یستعمل فى ذلک و فى غیره، انتهى.

و الاصح انه مصدر ثم استعمل اسما فى کل مافرق به بین الحق و الباطل.

و روى عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال: «القرآن جمله الکتاب و الفرقان المحکم الواجب العمل به».

و عن ابن عباس: ان المراد بالهدى الاول فى الایه الهدى من الضلاله و بالثانى بیان الحلال و الحرام.

و عن الاصم: ان الاول ما کلف به من العلوم و الثانى ما یشتمل علیه من ذکر الانبیاء و شرائعهم و اخبارهم لانها لاتدرک الا بالقرآن.

و قال النیسابورى: لما کان الهدى قسمین جلى مکشوف و خفى مشتبه وصفه اولا بجنس الهدایه، ثم قال: انه من نوع البین الواضح، و یحتمل ان یقال: القرآن هدى فى نفسه و مع ذلک ففیه ایضا بینات من هدى الکتب المتقدمه فیکون المراد بالهدى و الفرقان التوراه و الانجیل، او یقال: الهدى الاول اصول الدین و الثانى فروعه فیزول التکرار انتهى.

و «الفاء» من قوله: «فابان فضیلته»: عاطفه سببیه اى فبسبب انزال القرآن فیه ابان فضیلته الى آخره.

قال المفسرون: فائده وصف الشهر بانزال القرآن فیه التنبیه على عله تخصیصه بالصوم فیه و ذلک انه لما خص باعظم آیات الربوبیه ناسب ان یخص باشق سمات العبودیه فبقدر هضم النفس یترقى العبد فى مدارج الانس، و یصل الى معارج القدس و تنکشف عنه الحجب الناسوتیه و یطلع على الحکم اللاهوتیه.

و «الباء» من قوله علیه السلام: «بما جعل» للسببیه او للاستعانه.

و الحرمات: جمع حرمه بالضم کغرفه و غرفات: و هى ما لا یحل انتهاکه اى تناولها بما لا یحل.

و الموفور: اسم مفعول من وفرت الشىء وفرا من باب -وعد-: اى اتممته و اکملته، و یقال ایضا: وفر الشىء وفورا اذا تم و کمل، یتعدى و لا یتعدى و المصدر فارق.

و الفضائل: جمع فضیله، و هى الدرجه الرفیعه فى الفضل و الخیر و الکمال.

و المشهوره: الظاهره المعروفه، من شهرت الشىء اذا اظهرته و ابرزته.

و «الفاء» من قوله «فحرم»: للترتیب الذکرى، و هو عطف المفصل على المجمل نحو، توضا فغسل وجهه و یدیه و مسح راسه و رجلیه لان ما بعدها تفصیل لما جعله له تعالى من الحرمات و الفضائل.

و حرم الله الشىء تحریما: منع من فعله.

و احله احلالا: اباحه.

و اعظمت الشىء اعظاما و عظمته تعظیما: فخمته و وقرته اى لاجل الاعظام فهو منصوب على المفعول لاجله و مثله اکراما فى الفقره الثانیه.

و الحجر: المنع، و فعله من باب -قتل-.

و المطاعم و المشارب: جمع مطعم و مشرب بمعنى الطعام و الشراب، و هما ما یوکل و یشرب.

قال فى الاساس: کثر عنده الطعام و الطعم و المطعم و الاطعمه و المطاعم.

و قال الفارابى: -فى دیوان الادب- المشرب: الشراب و یجوز ان یکونا مصدرین.

قال فى الکشاف فى قوله تعالى: «و لهم فیها منافع و مشارب افلا یشکرون»، مشارب: جمع مشرب و هو موضع الشرب او الشرب انتهى.

و الوقت: مقدار من الزمان مفروض لامر ما.

و بینا: اى واضحا.

و جمله قوله علیه السلام: «لایجیز» الى آخره فى محل نصب صفه ثانیه لقوله: «وقتا».

قال بعض العلماء: السبب فى تعیین بعض الاوقات لعباده مخصوصه کشهر رمضان للصوم، و اشهر الحج للحج: ان لبعض الاوقات اثرا فى زیاده الثواب او العقاب کالامکنه، و کان الحکماء یختارون لاجابه الدعاء اوقاتا مخصوصه، و فیه فائده اخرى و هى ان الانسان جبل على اتباع الشهوه و الهوى، و منعه من ذلک على الاطلاق شاق علیه فخص بعض الازمنه و الامکنه بطاعه لیسهل علیه الاتیان بها فیهما و لا یمتنع عن ذلک، ثم لو اقتصر على ذلک فهو امر مطلوب فى نفسه و ان جره ذلک على الاستدامه و الاستقامه بحسب الالفه و الاعتیاد او لاعتقاده ان الاقدام على ضد ذلک یبطل مساعیه السالفه فذلک هو المطلوب الکلى، و لا ریب ان تخصیص ذلک من الشارع اقرب الى اتحاد الاراء و اتفاق الکلمه و الله اعلم.

«ثم»: هنا لافاده الترتیب بحسب الرتبه ارتفاعا، و الدلاله على مباینه معطوفها للمعطوف علیه فضلا و مزیه و تراخیه عنه فى زیاده ابانه الفضیله و التفخیم، اذ کان تفضیل لیله واحده من لیالیه على لیالى الف شهر ادخل فى ابانته تعالى لفضیلته و اجلب للتعجب من السامع.

و واحده: نعت للیله جى به للتاکید لدفع توهم کون القصد الى الجنس لان الاسم الحامل للجنس، و الوحده ربما یقصد به الى الجنس و ربما یقصد به الى الوحده.

و من: تبعیضیه واقعه مع مجرورها صفه ثانیه للیله اى کائنه من لیالیه.

و تفضیل الشىء على غیره جعله افضل منه.

و على: للاستعلاء المعنوى و هذا التفضیل اشاره الى قوله تعالى: «لیله القدر خیر من الف شهر»، و معنى کونها خیرا من الف شهر: ان العباده فیها خیر من العباده فى الف شهر لیس فیها هذه اللیله و ذلک لما فیها من الخیرات و البرکات و تقدیر الارزاق و المنافع الدینیه و الدنیویه کما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام قال: قال له بعض اصحابنا قال: و لا اعلمه الا سعید السمان: کیف تکون لیله القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیله القدر.

و بسنده عن حمران انه سال اباجعفر علیه السلام قال: قلت: «لیله القدر خیر من الف شهر» اى شىء عنى بذلک؟ فقال: العمل الصالح فیها من الصلاه و الزکاه و انواع الخیر خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیله القدر، و لو لا ما یضاعف الله تبارک و تعالى للمومنین ما بلغوا و لکن الله یضاعف لهم الحسنات.

قال بعضهم: و تخصیص الالف بالذکر للاشعار بالانتهاء الى عدد لا اسم لما فوقه على الخصوص فتخصیصه بالذکر للتکثیر.

و قال مجاهد: کان فى بنى اسرائیل رجل یقوم اللیل حتى یصبح ثم یجاهد النهار حتى یمسى فعل ذلک الف شهر فتعجب رسول الله صلى الله علیه و آله و المومنون من ذلک فانزل الله تعالى سوره «انا انزلناه» فاعطوا لیله هى خیر من مده ذلک الغازى.

و یویده ما روى عن مالک بن انس ان رسول الله صلى الله علیه و آله ارى اعمار الناس فاستقصرها و خاف ان لا یبلغوا من الاعمار مثل ما بلغه سائر الامم فاعطاه الله لیله هى خیر من الف شهر لسائر الامم.

و قیل: ان الرجل فیما مضى ما کان یستحق اسم العابد حتى یعبد الله الف شهر.

و روى ثقه الاسلام بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام قال: ارى رسول الله صلى الله علیه و آله بنى امیه یصعدون على منبره من بعده و یضلون الناس الصراط القهقرى فاصبح کئیبا حزینا قال: فهبط جبرئیل علیه السلام فقال: یا رسول الله مالى اراک کئیبا حزینا؟ فقال: یا جبرئیل انى رایت بنى امیه فى لیلتى هذه یصعدون منبرى من بعدى و یضلون الناس عن الصراط القهقرى، قال: و الذى بعثک بالحق نبیا انى ما اطلعت على ذلک، فعرج الى السماء فلم یلبث ان نزل علیه باى من القرآن یونسه بها، قال: «افرایت ان متعناهم سنین ثم جاءهم ما کانوا یوعدون فما اغنى عنهم ما کانوا یمتعون» و انزل علیه «انا انزلناه فى لیله القدر، و ما ادریک ما لیله القدر، لیله القدر خیر من الف شهر» جعل الله عز و جل لیله القدر لنبیه علیه السلام خیرا من الف شهر ملک بنى امیه.

و قد تقدم مضمون هذا الحدیث فى سند روایه الصحیفه الشریفه و تکلمنا علیه فى شرحه هناک.

قوله علیه السلام: «و سماها لیله القدر»، قال اکثر العلماء: القدر بمعنى التقدیر. قال على بن ابراهیم: معنى لیله القدر: ان الله یقدر فیها الاجال و الارزاق و کل امر یحدث من موت او حیاه او خطب او جدب او خیر او شر کما قال الله: «فیها یفرق کل امر حکیم» الى سنه.

و هذا المعنى هو المروى عن ابى جعفر علیه السلام على ما رواه ثقه الاسلام بسنده عن حمران عنه علیه السلام انه قال: یقدر فى لیله القدر کل شىء یکون فى تلک السنه الى مثلها من قابل خیر و شر و طاعه و معصیه و مولود و اجل و رزق فما قدر فى تلک السنه و قضى فهو المحتوم و لله عز و جل فیه المشیئه، الحدیث.

و المراد اظهار تلک المقادیر للملائکه و النبى و الائمه علیهم السلام فى تلک اللیله و الا فالمقادیر من الازل الى الابد ثابته فى اللوح المحفوظ.

و قیل: القدر بمعنى الشرف و الخطر یعنى لیله الشرف و العظمه من قولهم: لفلان قدر عند الناس اى منزله و خطر کما یناسبه قوله: «لیله القدر خیر من الف شهر» ثم هذا الشرف اما ان یرجع الى الفاعل اى من اتى فیها بالطاعه صار ذا قدر و شرف و اما ان یرجع الى الفعل لان الطاعه فیها اکثر ثوابا و قبولا.

و عن الوراق: «من شرفها انه انزل فیها کتاب ذو قدر على لسان ملک ذى قدر الى امه ذوى قدر».

و لعل الله تعالى انما ذکر لفظ القدر فى هذه السوره ثلاث مرات لهذا السبب.

و قیل: التقدیر: بمعنى الضیق و ذلک ان الارض فى هذه اللیله تضیق عن الملائکه من قوله تعالى: «و من قدر علیه رزقه» و هذا القول یعزى الى الخلیل بن احمد رحمه الله.

قوله: «تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم»: اى تتنزل فحذفت احدى التائین تخفیفا على حد قوله تعالى: «نارا تلظى» و الجمله استیئناف مبین لمناط فضلها على تلک المده المتطاوله کما روى عن على بن الحسین علیهماالسلام: هى خیر من الف شهر لانها تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر. و الروح: قیل هو الوحى کما قال تعالى: «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا» اى تنزل الملائکه و معهم الوحى بالمقادیر.

و قیل: هو روح القدس و هو جبرئیل.

و قیل: هو خلق اعظم من الملائکه، رواه ابوجعفر الصفار فى بصائر الدرجات بسنده عن ابى بصیر قال: کنت مع ابى عبدالله علیه السلام فذکر شیئا من امر الامام اذا ولد قال: و استوجب زیاده الروح فى لیله القدر، فقلت: جعلت فداک الیس الروح جبرئیل؟ فقال: جبرئیل من الملائکه و الروح خلق اعظم من الملائکه الیس الله یقول: «تنزل الملائکه و الروح».

و قد سبق فى الروضه الثالثه فى شرح دعاء الصلاه على حمله العرش، و کل ملک مقرب ما قیل فى شان الروح على التفصیل، و اوردنا جمله من الاخبار المرویه عن اهل البیت علیهم السلام فى ذلک.

و الظرف من قوله: «باذن ربهم» لغو متعلق بتنزل، او مستقر متعلق بمحذوف هو حال من مفعوله، اى ملتبسین، باذن ربهم: اى بامره کما قال: «و ما نتنزل الا بامر ربک».

و قیل: بعلم ربهم، کما قال: «انزله بعلمه».

و قوله: «من کل امر» اى من اجل کل امر قضاه الله عز و جل من رزق و اجل و نحو ذلک لتلک السنه الى مثلها من العام القابل کقوله تعالى: «فیها یفرق کل امر حکیم».

و قیل: من اجل کل مهم بعضهم للرکوع و بعضهم للسجود و بعضهم للتسلیم.

روى: انهم لا یلقون مومنا و لا مومنه الا سلموا علیه.

قال بعضهم: و على هذا فلعل للطاعه فى الارض خاصیه فى هذه اللیله فالملائکه یطلبونها ایضا طمعا فى مزید الثواب کما ان الرجل یذهب الى مکه لتصیر طاعاته اکثر ثوابا.

قوله: «سلام دائم البرکه الى طلوع الفجر» اى هى سلام او سلام هى اتباعا لقوله تعالى: «سلام هى حتى مطلع الفجر» و حذفه لقرینه النص المغنیه عن ذکره، و تخییل العدول الى اقوى الدلیلین من العقل و اللفظ کما فى قوله: قیل لى کیف انت؟ قلت: علیل.

قال النیسابورى: و معنى سلام: هى ان هذه اللیله ما هى الا سلامه و خیر فاما سائر اللیالى فیکون فیها بلاء و سلامه او ما هى الا سلام لکثره سلام الملائکه على المومنین و قال ابومسلم: یعنى هذه اللیله سالمه عن الریاح المزعجه و الصواعق و نحوها او هى سلامه عن تسلط الشیطان و نخسه او سالمه عن تفاوت العباده فى اجزائها بخلاف سائر اللیالى فان النفل فیها کلما قرب من الفجر الثانى کان افضل.

و قال على بن ابراهیم: قال تحیه یحیى بها الامام الى ان یطلع الفجر.

و فى خبر آخر عن على بن الحسین علیهماالسلام: هو سلام الملائکه و الروح على الرسول و الامام من اول ما یهبطون الى مطلع الفجر.

و الدائم: الممتد زمانه و الثابت و المتتابع، یقال: دام المطر: اذا تتابع نزوله.

و البرکه: کثره الخیر و نماوه، و فیه تلمیح الى قوله تعالى «انا انزلناه فى لیله مبارکه فیها یفرق کل امر حکیم»، فالبرکه ثابته متتابعه فى هذه اللیله بدوام السلام الى ان یطلع الفجر فان المبارک ما فیه نماء الخیر و کثرته.

و قوله: «على من یشاء من عباده» متعلق بتنزل لقوله بعده: «بما احکم من قضائه» و من زعم انه متعلق بسلام فقد اخطا او تعسف.

و قوله: «بما احکم من قضائه» متعلق بتنزل ایضا، اى تنزل الملائکه و الروح على من یشاء من عباده بما احکم من قضائه کما قال تعالى: «نزل به الروح الامین على قلبک».

و «الباء»: قیل: للمصاحبه فى کل من تنزل به و نزل به لا للتعدیه کالهمزه و التضعیف، اذ لا یقال: نزل الله بکذا و لا تنزل به کما یقال: انزله و نزله، و لو کانت کالهمزه و التضعیف صح کما صح ذهب الله به و اذهبه.

قال الراغب: یقال: نزل الملک بکذا و تنزل به و لا یقال: نزل الله بکذا و لا تنزل به.

و نص اکثر اللغویین على ان نزل به و تنزل به بمعنى انزله، و على هذا فلعل منعهم من ان یقال: نزل الله بکذا او تنزل به تفاد عن اسناد النزول الیه سبحانه، او لما فى الباء من معنى المصاحبه و الالصاق و ان کانت للتعدیه کالهمزه کما نص علیه الشریف العلامه فى حواشى الکشاف. و لذلک قال الزمخشرى فى قوله تعالى: «ذهب الله بنورهم» ان المعنى: اخذ الله نورهم و امسکه، من قولهم: ذهب السلطان بماله اذا اخذه.

و المراد «بمن یشاء من عباده»: امام الزمان «و بما احکم من قضائه»: ما قضى و ابرم و امضى و حتم و لم یکن فیه تقدیم و تاخیر و لا تبدیل و تغییر یدل على ذلک ما رواه ابوجعفر الصفار فى کتاب بصائر الدرجات باسناده عن داود بن فرقد قال: سالته عن قول الله عز و جل: «انا انزلناه فى لیله القدر و ما ادریک ما لیله القدر» قال: ینزل فیها ما یکون من السنه الى السنه من موت او مولود، قلت: الى من؟ فقال: الى من عسى ان یکون، ان الناس فى تلک اللیله فى صلاه و دعاء و مساله و صاحب هذا الامر فى شغل تنزل الملائکه الیه بامور السنه من غروب الشمس الى طلوعها من کل امر سلام هى له الى ان یطلع الفجر.

و باسناده عن محمد بن حمران، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: قلت له: ان الناس یقولون ان لیله النصف من شعبان یکتب فیها الاجال و تقسم فیها الارزاق و تخرج صکاک الحاج، فقال: ما عندنا فى هذا شىء و لکن اذا کانت لیله تسع عشره من رمضان یکتب فیها الاجال و تقسم الارزاق، و تخرج صکاک الحاج، و یطلع الله على خلقه فلا یبقى مومن الا غفر له الا شارب مسکر فاذا کانت لیله ثلاث و عشرین فیها یفرق کل امر حکیم امضاه ثم انهاه قلت: الى من جعلت فداک؟ فقال: الى صاحبکم و لو لا ذلک لم یعلم ما یکون فى تلک السنه.

و روى ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن زراره قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: التقدیر فى لیله تسع عشره، و الابرام فى لیله احدى و عشرین، و الامضاء فى لیله ثلاث و عشرین.

و فى حدیث عنه علیه السلام ان ما امضاه تعالى تکون من المحتوم الذى لایبدو له فیه تبارک و تعالى.

و الاخبار فى هذا المعنى کثیره، و الله اعلم.

تنبیهات:

الاول: قال النیسابورى: قوله تعالى: «تنزل الملائکه» یقتضى نزول کل الملائکه اما الى السماء الدنیا، و اما الى الارض و هو قول الاکثرین، و على التقدیرین فان المکان لا یسعهم الا على سبیل التناوب و النزول فوجا فوجا کاهل الحج فانهم على کثرتهم یدخلون الکعبه افواجا، انتهى.

و الذى تدل علیه الروایات عن اهل البیت علیهم السلام ان النازل فى لیله القدر بعض الملائکه لاجمیعهم کما روى عن ابى جعفر علیه السلام فى حدیث طویل انه قال: حتى اذا اتت لیله القدر فیهبط من الملائکه الى ولى الامر خلق الله.

قال بعض اصحابنا: لعل المراد بخلق الله بعض الملائکه کما هو ظاهر هذه العباره.

و روى ابوجعفر الصفار فى بصائر الدرجات باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال: لما قبض رسول الله صلى الله علیه و آله هبط جبرئیل و معه الملائکه و الروح الذین کانوا یهبطون فى لیله القدر الحدیث.

و هو صریح فى المطلوب و على هذا فاللام فى الملائکه للعهد لا للجنس.

الثانى: ظاهر القرآن و صریح الاخبار عن اهل البیت علیهم السلام و صریح اقوال علمائنا استمرار وجود لیله القدر فى کل عام الى آخر الدهر.

و اما العامه فقال المازرى و النووى منهم: اجمع من یعتد به على وجودها و دوامها الى آخر الدهر و تحققها من شاء الله من بنى آدم کل سنه.

و قال عیاض: و شذ قوم فقالوا: رفعت.

و قد روى عبدالرزاق الصغانى من طریق داود بن ابى عاصم عن عبدالله بن محصن قال: قلت لابى هریره: زعموا ان لیله القدر رفعت؟ قال: کذب من قال ذلک.

الثالث: اختلف فى تعیین لیله القدر اى لیله هى فقیل: هى فى مجموع السنه لا تخص رمضان و لا غیره و هو مختار ابى حنیفه.

و روى ذلک عن ابن مسعود قال: من یقم الحول کله یصبها، فبلغ ذلک عبدالله بن عمر فقال: رحم الله اباعبدالرحمن اما انه علم انها فى شهر رمضان و لکنه اراد ان لا یتکل الناس.

و عن عکرمه انها لیله النصف من شعبان.

و الجمهور على انها فى شهر رمضان.

و علیه اجماع الامامیه کما هو صریح عباره الدعاء ثم اختلف فى تعیینها من لیالیه على ثلاثه و اربعین قولا و الصحیح انها فى العشر الاواخر کما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسند صحیح عن حمران انه سال اباجعفر علیه السلام عن قول الله عز و جل: «انا انزلناه فى لیله مبارکه» قال: نعم لیله القدر و هى فى کل سنه فى شهر رمضان فى العشر الاواخر، الحدیث.

و روى ثقه الاسلام ایضا بسند صحیح عن حسان بن مهران، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: سالته عن لیله القدر فقال التمسها فى لیله احدى و عشرین او لیله ثلاث و عشرین.

و روى شیخ الطائفه فى التهذیب بسنده عن زراره، عن ابى جعفر علیه السلام قال: سالته عن لیله القدر فقال: هى لیله احدى و عشرین او ثلاث و عشرین قلت: الیس انما هى لیله واحده؟ قال: بلى، قلت: فاخبرنى بها، فقال: و ما علیک ان تفعل خیرا فى لیلتین.

و روى ایضا بسنده عن محمد بن ایوب، عن ابیه قال: سمعت اباجعفر علیه السلام یقول: ان الجهنى اتى رسول الله صلى الله علیه و آله، فقال: یا رسول الله ان لى ابلا و غنما و غلمه فاحب ان تامرنى بلیله ادخل فیها فاشهد الصلاه و ذلک فى شهر رمضان فدعاه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فساره فى اذنه، فکان الجهنى اذا کان لیله ثلاث و عشرین دخل بابله و اهله الى مکانه.

و الجهنى المذکور هو عبدالله بن انیس الجهنى یکنى ابایحیى حلیف الانصار شهد العقبه و احدا و مات بالشام فى خلافه معاویه سنه اربع و خمسین.

قال ابن حجر: و وهم من قال سنه ثمانین و فى روایه انه قال لرسول الله صلى الله علیه و آله: ان منزلى ناء عن المدینه فمرنى بلیله ادخل فیها فامره بلیله ثلاث و عشرین.

و روى رئیس المحدثین فى الفقیه قال: روى محمد بن حمران، عن سفیان بن السمط، قال: قلت لابى عبدالله علیه السلام: اللیالى التى یرجى فیها من شهر رمضان فقال تسع عشره، و احدى و عشرین، و ثلاث و عشرین، قلت: فان اخذت الانسان الفتره او عله ما المعتمد علیه من ذلک؟ فقال: ثلاث و عشرین.

و روى ثقه الاسلام بسند صحیح، عن محمد بن مسلم، عن احدهما علیهماالسلام قال: سالته عن علامه لیله القدر؟ فقال: علامتها: ان یطیب ریحها و ان کانت فى برد دفئت و ان کانت فى حر بردت فطابت.

و روى الحسن عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال فى لیله القدر انها لیله سمحه لا حاره و لا بارده تطلع الشمس فى صبیحتها لیس لها شعاع.

الرابع: اجمعوا على ان الحکمه فى اخفاء لیله القدر کالحکمه فى اخفاء الصلاه الوسطى فى الصلوات الخمس، و اسم الله الاعظم فى الاسماء الحسنى و ساعه الاجابه فى ساعات الجمعه حتى یجتهد المکلف فى الطاعه و یحیى من یریدها اللیالى الکثیره طلبا لموافقتها فتکثر عبادته و ان لا یتکل الناس عند اظهارها على اصابه الفضل فیها فیفرطوا فى غیرها و الله اعلم.

التفت علیه السلام من الغیبه الى الخطاب جریا على نهج البلاغه فى افتنان الکلام کما تقدم بیانه فى الروضه السادسه و اکثر النکت التى ذکرناها هناک جاریه هنا فلیرجع الیها.