دعای هفدهم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش دوم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای هفدهم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِک، وَ اعْصِمْنَا مِنْهُ بِحُسْنِ رِعَایتِک، وَ اکفِنَا خَتْرَهُ، وَ وَلِّنَا ظَهْرَهُ، وَ اقْطَعْ عَنَّا إِثْرَهُ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَمْتِعْنَا مِنَ الْهُدَی بِمِثْلِ ضَلَالَتِهِ، وَ زَوِّدْنَا مِنَ الْتَّقْوَی ضِدَّ غَوَایتِهِ، وَ اسْلُک بِنَا مِنَ التُّقَی خِلَافَ سَبِیلِهِ مِنَ الرَّدَی.

اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ لَهُ فِی قُلُوبِنَا مَدْخَلًا وَ لَا تُوطِنَنَّ لَهُ فِیمَا لَدَینَا مَنْزِلًا.

اللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ، وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ، وَ بَصِّرْنَا مَا نُکایدُهُ بِهِ، وَ أَلْهِمْنَا مَا نُعِدُّهُ لَهُ، وَ أَیقِظْنَا عَنْ سِنَةِ الْغَفْلَةِ بِالرُّکونِ إِلَیهِ، وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِیقِک عَوْنَنَا عَلَیهِ.

اللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْکارَ عَمَلِهِ، وَ الْطُفْ لَنَا فِی نَقْضِ حِیلِهِ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و شیطان را با سرگرم‌شدن به برخی دشمنانت از ما منصرف کن، و ما را به حسن رعایت خود از او حفظ فرما، و از حیله‌اش کفایت کن، و چنان کن که از ما بگریزد و نشان پایی از او برای ما نماند.

بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از هدایتی که در دوام و پابرجایی مانند گمراهی او باشد بهره‌مند ساز، و در برابر تباهی او به ما توشه تقوا کرامت فرما، و خلاف راه هلاکت‌بار او ما را به راه تقوا رهنمون شو.

الهی در قلب ما برای او راهی قرار مده و برای وی در شئون زندگی ما منزلی فراهم نیاور.

بارخدایا ما را به هر باطل که در نظرمان بیاراید آگاه کن، و چون آگاهمان کردی ما را از آن حفظ کن، و به راه و روش جنگ با او بینایی ده، و ما را ملهم ساز که برای نبرد با او چه باید آماده کرد، و از خواب غفلتی که سبب گرایش به اوست بیدار کن، و به توفیق خود ما را در مسیر مبارزه با او یاری ده.

بارخدایا، قلوبمان را از انکار کارهای شیطان سرشار ساز، و برای درهم شکستن حیله‌هایش ما را چاره بیاموز.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِک وَ اعْصِمْنَا مِنْهُ بِحُسْنِ رِعَایتِک

وَ اکفِنَا خَتْرَهُ وَ وَلِّنَا ظَهْرَهُ وَ اقْطَعْ عَنَّا إِثْرَهُ

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ أَمْتِعْنَا مِنَ الْهُدَى بِمِثْلِ ضَلاَلَتِهِ

وَ زَوِّدْنَا مِنَ الْتَّقْوَى ضِدَّ غَوَایتِهِ وَ اسْلُک بِنَا مِنَ التُّقَى خِلاَفَ سَبِیلِهِ مِنَ الرَّدَى

اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ لَهُ فِی قُلُوبِنَا مَدْخَلاً وَ لاَ تُوطِنَنَّ لَهُ فِیمَا لَدَینَا مَنْزِلاً

اَللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِل فَعَرِّفْنَاهُ وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ وَ بَصِّرْنَا مَا نُکایدُهُ بِهِ

وَ أَلْهِمْنَا مَا نُعِدُّهُ لَهُ وَ أَیقِظْنَا عَنْ سِنَةِ الْغَفْلَةِ بِالرُّکونِ إِلَیهِ وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِیقِک عَوْنَنَا عَلَیهِ

اَللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْکارَ عَمَلِهِ وَ الْطُفْ لَنَا فِی نَقْضِ حِیلِهِ»:

"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، و شیطان این منبع خباثت و آلودگى را بجاى سرگرم شدن به اغواى ما، سرگرم بعض دشمنانت کن، و ما رابه حسن رعایت خود که جلوه لطف و رحمت بى نهایت آن حضرت است از شر او نگاهدار، و نیرنگ این مکار حیله گر را از ما دور ساز، و قدمش را قطع کن.

الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، و ما را از هدایتى بهره مند ساز که تدارک ضلالت او را بنماید، و در برابر گمراهیش و ضد جنایتش بما توشه تقوا ده، و ما را در مسیر تقوا و پرهیزکارى که خلاف راه اوست براه انداز.

الهى اى معشوق عاشقان، اى محبوب محبان، اى چاره بیچارگان، براى او در دلهایمان دریچه مگذار، و هرگز جایگاهى براى در زندگیمان مده.

الهى این دشمن خطرناک، و این ظرف شرارت، هر باطل و امر نادرستى را که برایمان بیاراید بما بشناسان، و پس از شناسائى، ما را از آن نگهدار، و روش مبارزه با او، و آماده سازى ابزار این مبارزه را بما الهام فرما، و ما را از خواب غفلت که موجب تمایل به اوست بیدار کن، و بوسیله توفیق خود ما را علیه او یارى فرما، و انکار کارش را در دلمان بیامپز،و در گسستن بند حیله هایش بما لطف فرما".

وجود مقدس حضرت زین العابدین در مناجاتى به پیشگاه حضرت حق عرضه مى دارد:

اِلهى اَشْکو اِلَیک عَدُوَّا یضِلُّنى، وَ شَیطاناً یغْینى، قَدْ مَلَا بِالْوِسْواسِ صَدْرى،وَ اَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبى،یعاضِدُ لِىَ الْهَوى، وَ یزَینُ لى حُبَّ الدُّنْیا، وَ یحُولُ بَینى وَ بَینَ الطّاعَةِ وَ الزُّلْفى:(۴۸)

خداوندا به تو شکایت مى آورم از دشمنى که مرا به ضلالت مى کشد، و شیطانى که مرا به گمراهى مى برد، سینه ام را به وسواس پر کرده، و دلم را از صداهاى پنهانش در احاطه خود گرفته، هواى نفس را در این راه براى به هلاکت انداختن من به یارى گرفته، عشق به مادیات را در برابرم آرایش داده، و بین من و طاعت و سعادتم فاصله شده.

اوصاف و اعمال شیطان و راه مبارزه با او با اسلحه عبادت و محبت و رحمت و تقوا یعنى خویشتن دارى و پرهیز از گناه و این که استعاذه به حضرت حق از طریق این چهار حقیقت میسر است دانستید، اکنون لازم است به نکاتى بسیار مهم در این زمینه توجه کنیم:

دوست گرفتن شیطان و قبول ولایت و سرپرستى او عاقبتش عذاب است

کسى که در این صحنه با عظمت حیات، و با بودن این همه وسائل سعادت و خوشبختى، خود را از ولایت حضرت رب و انبیا و ا مامان معصوم، بخاطر دو روز زود گذر دنیا و لذات و شهوات آن محروم سازد، و سرپرستى و هدایت آنان را قبول نکند، و بجاى آن زیر چتر ولایت شیطان برود، که البته تنها ماندن از خدا و انبیا و امامان و کثرت گناه، قهراً انسان را در سایه شوم ولایت و دوستى شیطان برده و آدمى را مستحق عذاب شدید الهى در قیامت خواهد کرد، و از نور عقل و عدل و ایمان و آخرت و رحمت الهى به ظلمت جهل و ظلم و بى اعتقادى و مادیت و لعنت ابدى سوق خواهد داد، در این زمینه به دو آیه از آیات قرآن مجید این سند زنده تمام حقایق هستى توجه کنید:

«کتِبَ عَلَیهِ اَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَانَّهُ یضِلُّهُ وَیهْدیهِ اِلى عَذابِ السَّعیرِ»:(۴۹)

مقرر است هر کس ولایت و سرپرستى و دخالت شیطان را در زندگى قبول کند، بطور مسلم شیطان او را گمراه مى سازد و به آتش سوزان راهنمائیش مى کند.

«وَالَّذینَ کفَرُوا اَوْلیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُمات اُولئِک اَصْحابُ النّارِهُمْ فیها خالِدُونَ»:(۵۰)

و آنان که بجاى صراط مستقیم راه کفر گزیدند سرپرست و دخالتگر در زندگیشان موجودى سرکش و عاصى وطاغى یعنى شیطان است. شیطان آنها را از جهان نور به تاریکى گمراهى مى برد، این گروه اهل آتش و در آن همیشگى و جاویدند.

امیر المؤمنین علیه السلام مى فرماید:

اَلْفِتَنُ ثَلاثٌ: حُبُّ النَّساءِ وَ هُوَ سَیفُ الشَّیطانِ، وَشُرْبُ الْخَمْرِ و هُوَ فَخُّ الشَّیطانِ، وَ حُبُّ الَّدینارِ وَ الدَّرْهَمِ وَ هُوَ سَهْمُ الشَّیطانِ:(۵۱)

فتنه ها سه چیز است: عشق بیرون از حد به زنان که انسان را تبدیل به حیوان شهوت ران و جداى از حقایق خواهد کرد و آن شمشیر شیطان است. خوردن شراب که دام و تله و تور و قفس شیطان است.و عشق مفرط به دینار ودرهم و طلا و نقره که انسان را برده و بنده ثروت کند و آن تیر شیطان به قلب و جان آدمى است.

از ابن عباس روایت شده آنچه در زندگانى مخالف قرآن مجید است آن را از گامهاى شیطان بحساب بیاورید:

ما خالَفَ الْقُرآنَ فَهُوَ مِنْ خُطُواتِ الشَّیطانِ:(۵۲)

عبادت شیطان خلاف عهد انسان با خداست:

نظام خلقت انسان، که نظام احسن تقویمى است، و عقل و شعور او، و این همه نعمت ظاهرى وباطنى که از باب رحمت حق به انسان عنایت شده، نشانگر این حقیقت است که انسان متعهد به عبادت حق است، متعهد به عهد تکوینى و متعهد به عهد تشریعى.

روى این حساب اگر عبادت حضرت حق را رها کند و در گردونه عبادت و پیروى شیطان قرار گیرد، خلاف عهد تکوین و تشریع نموده، و به خیانت بزرگى دست زده!!

در عبادت خدا سعادت دنیا و آخرت بدست مى آید، و در عبادت شیطان شقاومت ابدى نصیب انسان مى شود.

در عبادت خدا، خوشنودى حق و بهشت ابد و کرامت و شخصیت به انسان اضافه مى شود، و در اطاعت از شیطان تمام خدا داده ها از دست مى رود، و جز فقر و بدبختى و تیره روزى و تهیدستى چیزى در بساط حیات باقى نمى ماند.

خداوند بزرگ در روز قیامت بندگان و بردگان و مطیعان شیطان را مورد سرزنش و ملامت قرار مى دهد و به آنان این چنین نهیب سخت مى زند:

«وَ امْتازُوا الْیوْمَ اَیهَا الْمُجْرمُونَ. اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیکمْ یا بَنى آدَمَ اَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّیطانْ اِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌ مُبینٌ»:(۵۳)

در تفسیر این دو آیه در تفسیر نمونه مى خوانیم: جدا شوید امروز اى گنهکاران، شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنان در مى آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده مى کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهره اصلى خود ظاهر شوید.آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست.

این عهد و پیمان الهى از طرق مختلف از انسان گرفته شده و بارها این معنى را به او گوشزد کرده است.نخست آن روز که فرزندان آدم در زمین نشو و نما کردند این خطاب به آنها شد:

«یا بَنى آدَمَ لایفْتِنَنَّکمُ الشَّیطانُ کما اَخْرَجَ اَبَوَیکمْ مِنَ الْجَنَّةِ ینْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیرِیهُما سَوْاتِهِما اِنَّهُ یریکمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیثُ لاتَرَوْنَهُمْ اِنّا جَعَلْنا الشَّیاطینَ اَوْلیاءَ لِلَّذینَ لایؤْمِنُونَ»:(۵۴)

اى فرزندان آدم شیطان شما را نفریبد، همانگونه که پدرتان را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از بدنشان خارج ساخت تا عورتشان را براى آنها آشکار کند، چه اینکه او پیروانش شما را مى بینند و شما آنها را نمى بینید، ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمى آورند.

پس همین اخطار بطور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، چنانکه در سوره زخرف مى خوانیم:

«وَلا یصُدَّنَّکمُ الشَّیطانُ اِنَّهُ لَکمْ عَدُوُّ مُبینٌ»:

و از گامهاى شیطان پیروى مکنید که او براى شما آشکارى است.

از سوى دیگر این پیمان در عالم تکوین بزبان اعطاى عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلایل عقلى به روشنى گواهى مى دهد انسان نباید فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمین او بسته، او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.

از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار، نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهى تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.

این نکته نیز قابل توجه است که عبادت در جمله «لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ» بمعنى اطاعت است، زیرا عبادت همیشه به معنى پرستش و رکوع و سجود نمى آید، بلکه یکى از صورتهاى آن همان اطاعت کردن است.

در سوره مؤمنون مى خوانیم که فرعون و اطرافیان بعد از مبعوث شدن

موسى و هارون گفتند:

«اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَینِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ»:(۵۵)

آیا ما به دو انسانى که همانند ما هستند ایمان بیاوریم، در حالى که قوم آنها عبادت و اطاعت ما مى کردند.

و در آیه شریفه سوره توبه مى خوانیم:

«اِتَّخَذُوا اَحْبارَهُمَ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ وَ الْمَسیحَ بْنَ مرْیمَ وَ ما اُمِرُوا اِلاّ لِیعْبُدُوا اِلهاً واحِداً»:(۵۶)

آنها دانشمندان و راهبان خود را معبودانى در برابر خدا قرار دادند، هم چنین مسیح فرزند مریم را، در حالى که جز به عبادت خداوند یگانه که هیچ معبودى جز او نیست دستور نداشتند.

جالب این که در روایتى از امام باقر و امام صادق علیهما السلام که در ذیل این آیه آمده چنین مى خوانیم:

«اَما وَ اللّهِ ما دَعَوْهُمْ اِلى عِبادَةِ اَنْفُسِهِمْ، وَلَوْ دَعَوْهُمْ ما اَجابُوهُمْ وَلکنْ اَحَلُّوا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَّمُوا عَلَیهِمْ حَلالا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیثُ لایشْعُرُونَ»:(۵۷)

به خدا سوگند دانشمندان و راهبان، ملت یهود و نصارى را به عبادت خویشتن دعوت نکردند، و اگر دعوت مى کردند هرگز یهود و نصارى دعوتشان را اجابت نیم نمودند، ولى آنها حرامى را براى ایشان حلال و حلالى را حرام کردند، و آنهاپذیرا شدند و باین ترتیب بدون توجه آنان را پرستش کردند.

نظیر همین معنى با تفاوت مختصرى در روایات دیگر نیز وارد شده است.

از جمله در روایتى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم:

«مَنْ اَطاعَ رَجُلا فى مَعْصِیةِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدهُ»:(۵۸)

کسى که انسانى را در معصیت پروردگار اطاعت کند اورا پرستش کرده است.

و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السلام آمده است:

مَنْ اَصْغى اِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَاِنْ کانَ النّاطِقُ یؤَدّى عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَ اِنْ کانَ النّاطِقُ یؤَدّى عَنِ الشَّیطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیطانَ:(۵۹)

کسى که به سخن گوئى گوش فرا دهد و سخنش را بپذیرد اورا پرستش کرده، اگر ناطق حکم خدا را مى گوید پرستش خدا کرده، و اگر از طرف شیطان سخن مى گوید پرستش شیطان کرده است.

مولاى متقیان امیر المؤمنین على علیه السلام درباره پیروان و عبادت کنندگان شیطان مى فرماید:

اِتَّخَذُوا الشَّیطانَ لِاَمْرِهِمْ مِلاکاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراکاً،فَباضَ وَ فَرَخَ فِى صُدُورِهِمْ، و دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ،فَنَظَرَ بِاَعْینِهِمْ، و نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، فَرَکبَ بِهِمُ الَّزلَلَ،وَ زَینَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکهُ الشَّیطانُ فى سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِاْباطِلِ عَلى لِسانِهِ:(۶۰)

آنان در کارشان شیطان را سرمشق خویش قرار دادند، و شیطان نیز آنان را به عنوان وسیله و دام خویش برگزید، و در سینه هاى ایشان تخم کینه گذاشت، و آن تخم ها جوجه درآورد، و آن جوجه ها در دل آنان پرورش یافتند و با آنها یکى شدند تا آنجا که با چشم آنها مى دیدند، و با زبان آنها سخن مى گفتند، پس با نیروى آنها بر مرکب گمراهى سوار شدند، و گفتار تباه در نظرشان زیبا جلوه نمود.کار آنان به کار کسى ماند که کارگزار شیطان است و سخنان باطل را بر زبانش نهاده است.

و در خطبه ۶۴ مى فرماید:

وَ الشَّیطانُ مُوَکلٌ بِهِ، یزَینُ لَهُ الْمَعْصِیةَ لِیرْکبَها، وَ یمْنیهِ التَّوْبَةَ لِیسَوَّفَها، اِذا هَجَمَتْ مَنِیتُهُ عَلَیهِ اَغْفَلَ ما یکونُ عَنْها:

و شیطان پیوسته با آدمى همراه است، معصیت و گناه را براى او مى آراید تا مرتکب آن شود، و او را به توبه کردن امیدوار مى کند تا توبه اش را به تاخیر اندازد، و در حالى که از یاد مرگ غافل است در کام مرگ فرو رود.

و در خطبه ۱۲۱ مى فرماید:

اِنَّ الشَّیطانَ یسَنَّى لَکمْ طُرُقَةُ، وَ یریدُ اَنْ یحُلَّ دینَکمْ عُقْدَةً عُقْدَةً،وَ یعْطریکمْ بِالْجَماعَةِ الْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ، فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَعاتِهِ وَ نَفَثاتِهِ، وَ اقْبَلُوا النَّصیحَةَ مِمَّنْ اَهْداهااِلَیکمْ، وَ اعْقِلُوها عَلى اَنْفُسِکمْ:

همانا شیطان راههاى گمراهى خویش را بر شما آسان مى کند، و مى خواهد با گشود. گره استوارى، دین شما را سست گرداند و بجاى اتحاد، تفرقه و در اثر تفرقه فتنه و فساد تولید نماید. از افسون هاى او روى گردان شوید و از کسى که پند و اندرز را براى شما به ارمغان آورده است بپذیرید و آن را براى خویش نگهدارید.

در زمینه برنامه هاى شیطان به خطبه هاى ۱۴۴،۱۲۷،۱۲۹،۱۳۸،۱۹۲،۱۵۷، و جملات خطبه هاى ۱۷،۳۱،۵۳،۶۹،۷۳،۷۶،۸۳،۱۹۲،۱۴۷،و۱۸۱ مراجعه کنید.

شیطان دشمن قسم خورده انسان است:

او پس از آنه از اطاعت حق نسبت به سجده آدم سرپیچى کرد، و مورد غضب و لعنت و رجم حضرت رب قرار گفت در پیشگاه خداوند از باب لجبازى با خدا و حسادت نسبت به آدم و فرزندانش قسم یاد کرد که تا روز قیامت به گمراه کردن انسانها بجز مخلصین از عباد خدا اقدام کند.

خداوند در آیات سوره اعراف و حجر و اسرا و ص بترتیب آیات ۱۶ ۱۷ ۳۹ـ ۶۰ـ ۸۳ ـ۸۴ از قسم خوردن او براى گمراه کردن فرزندان آدم یاد مى کند، در این زمینه به آیه شریفه سوره اعراف از آیات دیگر مفصل تر است توجه کنید:

«قالَ فَبِما اَغْوَیتَنى لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک الْمُسْتَقیمَ ثُمَّ لآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ اَیدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ اَکثَرَهُمْ شاکرینَ»:(۶۱)

او در ابتداى کلامش با کمال وقاحت و بى شرمى گمراهى خود را به حضرت حق که رحمت بى نهایت است نسبت داد و در این زمینه مرتکب جنایت شد.

اکنون: گفت که مرا گمراه ساختى بر سر راه مستقیم تو کمین مى کنم و آنها را از راه بر مى برم، تا همانطور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند. من نه تنها بر سر راه آنها کمین مى کنم بلکه از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ و خلاصه از چهار طرف به سراغ آنها مى روم، با چنین هجومى که به آنان مى برم اکثر آنها را شکرگزار نخواهى یافت.

مجمع البیان در توضیح آیه بالا روایت مهمى از حضرت باقر علیه السلام بدین مضمون نقل مى کند:

" ثَمَّ لَآ تِینَّهُمْ مِنْ بَینِ اَیدِیهِمْ"مَعْناهُ:اُهَوَّنُ عَلَیهِمْ اَمْرَ الْآخِرَةِ،"وَ مِنْ خَلْفِهِمْ"آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْاَمْوالِ وَ الَبُخْلِ بِها عَنِ الْحُقوقِ لِتَبْقى لِوَرَثَتِهِمْ،"وَ عَنْ اَیمانِهمْ"اُفْسِدُ عَلَیهِمْ اَمْرَ دینِهِمْ بِتَزَیینِ الضَّلالَةِ وَ تَحْسینِ الشُّبْهَةِ،"وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ"بِتَحْبیبِ اللَّذّاتِ اِلَیهِمْ وَ تَغْلِیبِ الشّهَواتِ عَلى قُلُوبِهِمْ:(۶۲)

"منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو سبک و ساده جلوه دادن آخرت در نظر آدمى است، تا جائیکه براى آبادى عالم آخرت کارى انجام ندهد.

و منظور از پشت سر این است که آنان را بجمع آورى مال و ثروت و بخل ورزى از پرداخت حقوق واجبه و باقى گذاردن درهم و دینار برا ورثه سوق مى دهم.

و مقصود از طرف راست، ضایع کردن امور معنویت بوسیله ایجاد شک و تردید و شبهات، و آرایش دادن امور ضلالت و گمراهى در نظر اولاد آدم. ومسئله طرف چپ جلوه دادن لذات مادى و شهوات در برابر انسان است، که با این چهار برنامه وضع انسان بگونه اى شود که تمام نعمت هاى الهى بدست او، در مسیر غلط قرار گیرد، و از دایره شکر که عالى ترین خصلت است خارج گردد".

الهى راه دور، ایمان ضعیف، دشمن بسیار،عمل اندک، اخلاق فاسد، قلب رنجور، سینه تنگ، دست خالى است.

الهى اگر لطف و عنایت و کرم و رحمتت دست ما را نگیرد، به چاه هلاکت درافتیم.

الهى با قدرتت دشمن را از ما بران، دست ما را به دامن رضا و خشنودى خود رسان.

الهى ده اثر بر اشک و آهم *** تو باش اندر همه حالى پناهم

مهیا ساز اسباب نجاتم *** ده از مهر على بر کف براتم

مبر دستم از این شاخ ولایت *** به توحیدم ده آن سان استقامت

که اصل و فرع و نخل و برگ و بارم *** یک آید در نظر از صد هزارم

مرا در بندگى ثابت قدم کن *** کریما از کرم بر ما کرم کن

مکن محتاج یا رب جز به خویشک *** نما مجموع این حال پریشم

زبستان ولایت ده نصیبم *** مکن محروم از امنیجیبم

خیال بى نیازى سوخت جانم *** خود این قیدیست زانهم وارهانم

نما از بى نیازى بى نیازیم *** بدرگاه نیاز آور تو بازم

به معراج محبت ده مقامم *** به بزم عاشقى ده بار عامم

در هر صورت مواظب باشیم ابلیس و جنود او بر ما ولایت و حکومت پیدا نکنند، که قبول این ولایت مساوى با خسران و زیان و ضرر جبران ناپذیر است.

«وَ مَنْ یتَّخِذْ الشَّیطانَ وَلِیاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً:(۶۳)

و کسى که ولایت شیطان را در برابر ولایت حق انتخاب کند پس به حقیقت در خسات رافتاده آنهم خسارتى آشکار.

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

یقُولُ اِبْلِیسُ لِجُنُودِهِ:اَلْقُوا بَینَهُمُ الْحسدَ وَ الْبَغْىَ فَاِنَّهُما یعْدِلانِ عِنْدَ اللّهِ الشِّرْک:(۶۴)

ابلیس به لشگرش مى گوید مردم را دچار حسد و تجاوز کنید، که بار سنگین این دو گناه در نزد خداوند مساوى شرک است.

و نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

قالَ اِبْلیسُ:خَمْسَةٌ لِیسَ لى فیهِنَّ حیلَةٌ وَ سائِرُ النّاسِ فِى قَبْضَتى: مَنِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ عَنْ نِیة صادِقَة وَ اتَّکلَ عَلَیهِ فِى جَمیعِ اُمُورِهِ، وَمَنْ کثُرَ تَسْبیحُهُ فِى لَیلِهِ وَ نَهارِهِ، وَ مَنْ رَضِىَ لِاَخیه الْمُؤْمِنِ ما یرْضاهُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ لَْم یخْزَعْ عَلَى الْمُصیبَةِ حَتّى تُصیبَهُ،وَ مَنْ رَضِىَ بِما قمَ اللّهُ لَهُ وَ لَمْ یهْتَمَّ لِرِزْقِهِ:(۶۵)

شیطان گوید: پنج کس اند که در آنها برایم چاره نیست، زیرا آن پنج چیز حصن محکم الهى است که هر کس در آنست به او دسترسى ندارم، و دیگر مردم در سایه ولایت و حکومت منند.

کسى که با نیتى راستین به خدا متوسل شود و در تمام امورش بجناب او تکیه کند، کسى که تسبیحش در شب و روز فراوان باشد، و آن که آنچه براى خود رضایت مى دهد براى برادر مؤمنش رضایت دهد، و هر که در مصیبت جزع نکند، و آن که به داده خدا در امر روزى خوشنود باشد، و براى بدست آوردن آن خودکشى نکند.

حضرت رضا علیه السلام مى فرماید:

بَینَما مُوسَى بْنُ عِمْرانَ جالِسٌ اِذْ اَقْبَلَ اِبْلیسُ، قالَ مُوسى علیه السلام:فَاَخْبِرنى بِالذِّنْبِ الَّذى اِذا اَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ استْتَحْوَذْتَ عَلَیهِ،فَقال:اِذا اَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ،وَ اسْتَکبَرَ عَمَلَهُ،وَ صَغُرَ فى غَینِهِ ذَنْبُهُ:

موسى نشسته بود، ابلیس نزد او آمد، به او فرمود مرا آگاه کن از گناهى که وقتى انسان مرتبک مى شود به او چیره مى گردى،پاسخ داد، وقتى دچار خود بزرگ بینى شود، و عمل نیکش را زیاد ببیند، و گناه در نظرش کوچک آید.

آثار ولایت شیطان آنقدر زیاد است، که شمردن و توضیحش کتاب مستقلى مى طلبد، به همین خاطر در هر فصلى مجبورم به گوشه اى ناچیز از جنایات او اشاره کنم، که همین اندازه براى بیدارى جامعه جهانى کافى است.

برخورد عجیب شیطان در دادگاه الهى با پیروانش

کسانى که تصور مى کنند در قیامت تمام گناهان خود را به گردن شیطان مى انازند، و خود را در پیشگاه حق معذور مى دهند،و خداوند هم عذر آنان را مى پذیرد، تصور باطل و بیجائى دارند، چرا که براى شیطان در برابر اراده و اختیار انسان تسلطى نیست، انسان با کمال قدرت مى تواند با شیطان مخالفت کند و نسبت به او کفر بورزد، و او در دادگاه عدل الهى همین معنا را به رخ گناهکاران و عاصیان مى کشد، و عذر آنان را در پیشگاه حق عذرى باطل و پوچ مى نمایاند.

وَ قالَ الشَّیطانُ لَمّا قُضِىَ الْامْرُ اِنَّ اللّهَ وَعَدَ کمْ وَعْدَ الْحَقَّ وَ وَعَدْتُکمْ فَاَخْلَفْتُکمْ وَ ما کانَ لى عَلَیکمْ مِنْ سُلْطان اِلاّ اَنْ دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجْبَتُمْ لِى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا اَنْفُسِکمْ ما اَنَا بِمُصْرِخِکمْ وَ ما أنْتُمْ بِمُصْرخِىَّ اِنّى کفَرْتُ بِما اَشْرَکتُمُونِ مِنْ قَبْلِ اِنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ:(۶۶)

و شیطان هنگامى که کار حساب بندگان شایسته و ناصالح پایان پذیرفت،و هر کدام به سرنوشت و پاداش و کیفر قطعى خود رسیدند، و به پیروان خود چنین گوید:

خداوند به شما وعده حق داد، و من نیز به شما وعده دادم(وعده اى پوچ و بى ارزش)سپس از وعده هاى خود تخلف جستم، من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتم، تنها این بود که از شما دعوت کردم،شما هم با میل و اراده خود پذیرفتید،بنابراین مرا هرگز سرزنش نکنید بلکه خویشتن را سرزنش کنید که چرا دعوت شیطنت آمیز و ظاهرالفساد مرا پذیرفتید، خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد، به هر حال نه من مى توانم در برابر حکم قطعى و مجازات پروردگار به فریاد شما برسم، و نه شما مى توانید فریادرس مى باشد.

من اکنون اعلام مى کنم که از شرک شما درباره خود و این که اطاعت مرا در ردیف اطاعت خدا قرار دادید بیزارم و به آن کفر مىورزم.

اکنون فهمیدم که این شرک در اطاعت، هم مرا بدبخت کرد و هم شما را، همان بدبختى و بیچارگى که راهى براى اصلاح و جبران وجود ندارد.

بدانید براى ستمکاران قطعاً عذاب دردناکى است.

شیطان دردادگاه الهى به این ترتیب پاسخ داندان شکنى به همه کسانى که گناهان خویش را به گردن او مى اندازند و او را عامل انحرافات خود مى شمرند و به او لعنت مى فرستند مى دهد، و این طرز منطق عوامانه را که گروهى از گنهکاران براى تبرئه خویش دارند مى کوبد.

با توجه به این آیه شریفه که صریحاً از آن استفاده مى شود براى شیطان نسبت به اراده و اختیار انسان تسلطى نیست، در هنگامى که گرفتار دعوت شیطان شدید با پناه بردن بخدا و یاد قیامت، و قرار گرفتن در عبادت و عمل صالح و کار خیر، با او مقابله کنید که در این جنگ و جهاد اکبر، حضرت حق پشتیبان شماست، و پیروزى شما بر این دشمن نابکار حتمى است.

عَنِ النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله قالَ لِاَصْحابِهِ:اَلا اُخْبِرُکمْ بِشَىْء اِنْ اَنْتُمْ فَعَلْتُمُوهُ تَباعَدَ الشّیطانُ عَنْکمْ کما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ المَغْرِبَ؟قالُوا:بَلى.قالَ:الصَّوْمُ یسَوَّدُ وَجْهَهُ،وَ الصَّدَقَةٌ تَکسِرُ ظَهَرَهُ،وَ الْحُبُّ فِى اللّهِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ یقْطَعُ دابِرَه،وَاْلاِسْتِغْفارُ یقْطَعُ وَتینَهُ:(۶۷)

رسول خا صلى اللّه علیه و آله به یارانش فرمود:شما را خبر ندهم به چیزى که اگر انجام دهید شیطان ازشما فاصله مى گیرد، چون فاصله مشرق از مغرب؟گفتند چرا فرمود:روزه رویش را سیاه مى کند، صدقه پشتش را مى شکند، دوستى براى خدا و همدستى با عمل صالح ریشه اش را قطع مى نمایند، و استغفار از گناه را مى زند.

آرى اجراى برنامه هاى الهى، و عمل به دستورات انبیا، و پیروى از آل محمد صلوات اللّه علیهم، و حرکت در صراط مستقیم باعث شکست قطعى شیطان،در زمان حمله و هجوم به انسان است.و افتادن در شهوات و لذات حرام، و بى پروائى در گناه عامل پیروزى این دشمن خطرناک به انسان است.

حضرت صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه زیر مى فرماید:

«وَشارِکهُمْ فِى الْامْوالِ وَالْاوْلادِ وَ عِدْهُمْ»:(۶۸)

و در اموال و اولاد با آنان شریک شو و به وعده هاى دروغ آنان را بفریب.

مَنْ لَمْ یبالِ ما قالَ وَ ما قیلَ فیهِ فَهُوَ شِرْک شَییطان، وَ مَنْ لَْم یبالِ اَنْ یراهُ النّاسُ مُسیئاً فَهُوَ شِرْک شَیطان، وَ مَنِ اغْتابَ اَخاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ غَیرِ تِرَة بَینَهُما فَهُوَ شِرْک شَیطان، وَ مَنْ شُغِفَ بِمَحَبَّةِ الْحَرامِ وَ شَهْوَةِ الزَّنا فَهُوَ شِرْک شْیطان:(۶۹)

کسى که باک ندارد چه مى گوید و درباره اش چه مى گوید شریک شیطان است.کسى که باک ندارد، مردم او را بدکار ببینند، و کسى که بدون عذر شرعى و خصومت فقهى و جدائى مجاز از برادر مؤمنش غیبت کند، و آن که دل به محبت حرام و لذت زنا داده شریک شیطان است.

آرى میل بخوبى ها، و شوق عبادت و ذوق اطاعت، و آراستگى به حسنات باعث جلب رحمت حق و کمک حضرت ربّ العزّه به انسان، و شوق به حرام و ذوق به معصیت، و آلودگى به رذائل علت سلطه شیطان و شریک شدن او در زندگى انسان است.

ما مى توانیم با روى آوردن به خدا از طریق ایمان و اخلاق و عمل صالح او را که دشمنى آشکار است از خود برانیم و از شرشّ در دنیا و آخرت راحت شویم.

صفت هایى که در انسان ضرور است *** بدین سان در بروز و در ظهور است

حمیت، بروّ تجرید و توکلّ *** ورع استار سر عفو و تحمّل

وقار و کسر نفس و حلم و شفقت *** سخا و عدل باصحت است و همت

مروت شکر و حزم و حسن و گفتار *** سیاست با مکافاتست هشدار

ادب انصاف و اخلاص و امانت *** رضا صدق و فنا صبر و صداقت

سهولت آدمیت مهر و تقوا *** ثبات و جدّ و جهد است و تولاّ

تواضع علم و حکمت با شهامت *** صله ارحام آنگه دان قناعت

علو همتت گر رهبر آید *** عبادت با کرامت همسر آید

نباشد گر بدین اوصاف همسر *** نه انسان بل زحیوانست کمتر

نظر عرفانى به مسئله شیطان:

آنچه در نظام آفرینش است و بهره اى از هستى دارد، و جنبه وجودى براى او متعین است، آفریده اللّه مى باشد و خیر و رحمت است. ولى هر چه نقص است نظیر زشتى و نازیبائى جنبه فقدان و عدمى و کمبود و نارسائى داشته که نتوانسته فیض را از اللّه دریافت کند.

یک اصل این است که این قبیل نقصها بخدا برنمى گردد، چون جنبه هستى و وجودى ندارد. شیطان در جهان آفرینش یک موجود است، و وجود او در کل نظام هستى خیر و رحمت است، کا ر او که براى آن کار آفرینده شده است خیر و رحمت است، چنانکه وجود فرشته در نظام خلقت خیر و رحمت است.

کار شیطان جز وسوسه و دعوت به بدى نیست، ولى وسوسه و دعوت به بدى براى انسانى که باید با نبرد در جهاد اکبر پیروز شود خیر و رحمت است.

اگر گناه در عالم نمى بود، اگر دعوت به گناه نمى بود، اگر وسوسه به گناه نمى بود، فقط و فقط راه صواب بود، که در آن صورت ارج و ارزشى نبود، قهراً اطاعت هم نبود، زیرا اطاعت براى آن است که داعى و انگیزه اى ایجاد شود تا انسان میان راه صواب و راه گناه راه معینى را طى کند.

اگر راه یک طرفه باشد و راه خلاف بسته باشد جائى براى تکلیف و دین باقى نمى ماند، لذا آنها که به گناه راه ندارند، براى آنها تکالیفى از قبیل دین، رسالت، شریعت و مانند آن نیست.

براى فرشته ها تکلیف نیست، رسالت و دستورالعملى نیست، که با قوانین شرعى و اعتبار شرعى و امر اعتبارى تنظیم شود.

چون انسان کمالش از راه افعال اختیارى اوست، و فعل اختیارى نیز دو بعدى است یعنى هم راه بدى دارد، و هم راه خوبى، به عبارت دیگر راه راست و بیراهه دارد، آن عاملى که در انسان ایجاد وسوسه انحراف مى کند وجودش در نظام آفرینش برکت است.

شیطان جز در حّد دعوت سمتى ندارد، در مقابل شیطان فطرت و عقل، انسان را به فضیلت دعوت مى کند. براى تکمیل این دعوت انبیائى هم مبعوث شده اند که آن فطرت را شکوفا و آن عقل را کامل کنند. سود و زیان انسان را روشن و راه و چاه را براى او مقرر سازند.

این انسان است که در بین دو راه قرار گرفته، و دو عامل او را به سیر در این دو راه که یکى راه راست و یکى بیراهه است دعوت مى کند، و اوست که در بین این دو راه ایستاده و مسئول است.

در این جا انبیا او را هدایت مى کنند، و عقل هم رهبرى او را برعهده مى گیرد، اگر او حرف عقل، نداى فطرت، رهبرى دل و پیام پیام آوران الهى را شنید، آن لذت هاى زودگذر را رها کرد و در مسیر فضیلت افتاد و قدم برداشت، گذشته از آن که پاداش الهى در جهان حساب و قیامت نصیبش مى شود، بعلاوه الطاف الهى نیز بصیبش خواهد شد، یعنى براى او امکانات سعادت فراهم تر مى شود، لذت وارستگى را بهتر مى چشد، علاقه به کمال را بهتر احساس مى کند و دلبستگى به تقوا در او بیشتر مى شود و...

ولى اگر عمدا با سوء اختیار خود نه به نداى دل و فطرت از درون جواب دهد، و نه به پیام انبیا از بیرون اعتنا کند، نه بیندیشد که مصلحت در چیست، بلکه شتابزده به دنبال شهوت یا غضب بیراهه رود، تا آنجا که زمان مهلت است او را مهلت مى دهند، تا جائى که دیگر قابل الطاف الهى نباشد، در این صورت شیطان را بر او مسلط مى کنند تا بیشتر در او ایجاد وسوسه کند، زشتى ها را براى او زیبا جلوه دهد، و خوبى ها را براى او بد بنماید و مانند آن.

این اضلال کیفرى است. خداى متعال احدى را ابتداء گمراه نکرده و نمى کند، بلکه همه را بدواً هدایت فرموده است، این هدایت، هدایت ابتدائى است، اگر کسى به راه فضیلت بیاید. گذشته از آن هدایت ابتدائى به عنوان پاداش، هدایت ثانوى نصیبش مى شود، ولى اگر کسى عمداً به بیراهه برود و از الطاف الهى عمداً بى نصیب بماند خداى متعال او را گمراه مى کند.

پس اضلال خدا، اضلال ابتدائى نیست.

«وَ ما یضِلُّ بِهِ اِلَّا الْفاسِقینَ».(۷۰)

در اینجا هم که خدا بعنوان کیفر، یک بنده تبهکار را گمراه مى کند نه به آن حد است که او مجبور به انحراف بشود، بلکه باز هم اختیار باقى است، هم فطرت و نداى خفقان گرفته درونى او را به فضیلت دعوت مى کند و هم پیام انبیا به گوشش مى رسد.

این چنین نیست که خدا انسان تبهکار را گمراه کند، یعنى او را مجبور به عصیان نماید، بلکه تا زنده است اختیار دارد.

بنابراین اگر شیطان بمنزله سگ شکارى است، یعنى فقط براى پارس کردن است، تا معلوم شود چه کسى راه بلد است و چه کسى از بیراهه آمده، و اگر کسى عمداً بیراهه رفت این سگ شکارى او را تعقیب مى کند و احیاناً مى گزد. راه درمان و معالجه نیز هست، تا زنده است راه درمان وراه برگشت و توبه و انابه و تکامل هست.

چه اینکه اگر در راه فضیلت حرکت کرد فرشته ها به او کمک مى کنند، البته نه به آن حد که او را مجبور به اطاعت کنند، بلکه تا زنده است راه گناه باز است، و احتمال خطر دگرگونى مى رود.

بنابراین انسان تا زنده است مختار است، اگر مسیر فضیلت را طى مى کند از توفیقات الهى بیشت ربرخوردار مى شود و بهره مند مى گردد، ولى اگر عمداً بیراهه برود از الطاف الهى بى نصیب مى ماند و شیطان بر او مسلط مى شود، معهذا راه برگشت باز است و رهبرى انبیا همچنان ادامه دارد.بنابراین وجود شیطان در مجموعه نظام آفرینش خیر و رحمت است.

شیطان خود بموجب نافرمانى و عصیانى که کرده مرتکب گناه شده است و اما وسوسه اى که مى کند وسوسه او نه موجب جبر است و نه مانع تکامل کسى مى شود، حال اگر او این وریت را انجام مى دهد مسئله دیگرى است.

بر خلاف آنچه گفته مى شود:

اَلْمَأَمُورُ مَعْذُورٌ.

اگر کسى مامور کار بدى شد در اثر بدرفتارى خودش باز هم معذور نیست، زیرا چون مرتکب خلاف شد او را ور وسوسه کردند، چون تبهکار بود، او را ور وسوسه براى تبهکارى کردند، مانند آن که کسى عمداً خودش را از بالا پرت کند و در بین راه آسیب ببیند، این آسیب دیدن محصول آن تعهد در سقوط است، بنابراین معذور هم نیست زیرا این وریت بدنبال آن عصیان و تبهکارى او صورت گرفته است.

سؤال این است که اگر شیطان به اذن خدا کار کند، بنابراین گاهى را مرتکب نمى شود، در صورتى که هر چه خیر است از جانب خداست!!

شیطان به اذن خدا کار مى کند. و گناهى را هم مرتکب شده است، آن گناه و عصیان استکبارى او در برابر اللّه و"من گفتن او"باعث شده است که ور وسوسه شود، این وسوسه بد است و این کر بد در اثر بدرفتارى شیطان است، ولى وجود شیطان در جمع و اصل وسوسه در کل نظام انسانى خیر و رحمت است، زیرا وسوسه جز دعوت به شر چیزى نیست، اگر دعوت به شرّ نیم بود انسان یا در حد حیوان بود و یا در حد فرشته، در این حد میانگین است که ادیان، شرایع، کتابها مطرح مى شود، در همین حّد میانگین امکان گناه است، چون انسان موجودى است که مى تواند گناه کند و مى تواند اطاعت نماید و مى تواند نجد فضیلت را طى کند یا نجد رذیلت را:

«وَ هَدَیناهُ النَّجْدَینْ»:(۷۱)

در این میانگین است که دین، رسالت،شریعت، نبوت و مانند آن مطرح مى شود و گرنه نه بالاتر از حدّ انسانیت صحبت دین است و نه پائین تر از آن. دین بمعناى قوانین اعتبارى، یعنى امر و نهى و ثواب و عقاب محدود به شریعت و مقررات است.

وجود شیطان در مجموعه نظام هستى خیر است، وجود جهنم نیز همانند وجود شیطان خیر است.

عالمى که جهنم نداشته باشد ناقص است، جهنم همانند بهشت در جمع نظام آفرینش از برکات الهى است، لذا وقتى حق تعالى در سوره مبارکه الرحمن نعمت هاى قیامت را مى شمارد و بعد از شمارش نعمت هاى آن مى فرماید:

«فَبِاَىّ آلاءِ رَبِّکما تُکذِّبانِ».(۷۲)

در همان سوره مى فرماید:

«هذِهِ جَهَنَّمُ التَّى یکذِبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ یطُوفُونَ بَینَها وَ بَینَ حَمیم آن، فَبِاَىّ آلاءِ رَبِّکما تُکذِّبانِ»:(۷۳)

این همان جهنمى است که بدکاران آن را تکذیب مى کردند، اینک کافران میان این جهنم و حمیم سوزان مى گردند. این جن و انس کدامین نعمت خدایتان را انکار مى کنید؟!

وجود جهّنم نیز در جهان خلقت نعمت است، زیرا بسیارى از مردم براى پرهیز از جهنم سعى مى کنند مرتکب گناه نشوند، بعلاوه اگر ظالم به جهنم نرود محکمه عدل مستقر نخواهد بود.

اگر جهنم را نسبت به بهشت بسنجیم مى بینیم شر است ولى اگر آن را در جمع نسبت به کل نظام آفرینش بسنجیم خواهیم دید جز خیر و رحمت چیز دیگرى نیست.

همچنین شیطان را در برابر فرشته مى سنجیم، لذا آن را موجودى بد و شر مى بینیم، ولى اگر در مجموع هستى بسنجیم مى بینیم موجودى خوب و خیر است.

آنچه که بهخدا منسوب است یعنى جنبه هستى اشیاء، هستى فرشته ها و هستى شیطان همگى خیر و رحمت است، آنچه با نسبت به مقیاس سنجیده مى شود که یک موجودى به کمال رسیده و موجود دیگر به کمال نرسیده آنجا مسئله خیر نسبى و شرّ نسبى مطرح است.

بنابراین خداوند دو رحمت دارد:

۱ رحمت مطلقه که فراگیر است، و عالم با آن دید یک پارچه رحمت است:

وَ رَحْمتى وَسِعَتْ کلَّ شَى .(۷۴)

از این رو هر چیزى که بر او شىء اطلاق شود مشمول رحمت خداوند است. جهان آفرینش زیر پوشش رحمت مطلقه است.

۲ در مقابل، یک رحمت نسبى و یک غضب نسبى است، بهشت رحمت نسبى و جهم غضب نسبى است، عفو، رحمت و قصاص غضب نسبى است، خداى رئوف و خداى منتقم یکى است که هر دو زیر پوشش مقام والاى رحمت مطلقه اللّه ظهور مى کند.

در یک جاى قرآن مى فرماید:

«اَللّهُ خالِقُ کلِّ شَىء»:(۷۵)

تمام اشیاء را اللّه آفرید.

در جاى دیگر مى فرماید:

«اَلَّذى اَحْسَنَ کلَّ شَىء خَلَقَهُ»:(۷۶)

خدائى که هر چه آفریده زیبا و نیکو آفرید.

این دو آیه در اصل بنیادى در تفسیر و برداشت و شناخت قرآن کریم است، که بر اساس آن هیچ نازیبائى در جهان نیست، هر چه آفریده و مخلوق خداست زیباست.

اگر یک جا خطاست و جاى دیگر صواب، این خطا و صواب نسبى است، یعنى شیئى را که نسبت به شىء دیگرى مى سنجیم مى بینیم خطاست.اگر جائى غضب است و جائى عفو، بخاطر سنجش این شىء به آن شىء است که به غضب و انتقام معلوم مى شود.

ولى آن رهبرى جامع که مى گوید اینجا عفو کن زیرا جاى پاداش است.و آنجا انتقام بگیر چون جاى کیفر است، اینجا جاى بهشت است و آنجا جاى جهنم، آن رهبرى رحمت مطلقه است،ولى آن جهان بینى محدود است که این خطاها و غضب هاى نسبى را مى بیند و مى گوید اینجا غضب است آنجا عفو، یا آنجا خطاست و آنجا صواب.

در حالى که دستور در جهان بینى کلّى است که مى گوید: یک جا رگ بزن، یک جا مرهم بنه، چه جراح هم رگزن است و هم مرهم گذار.

اگر کار جراحى را در هنگام بریدن ببینیم مى گوئیم اینجا جاى قساوت است و درد، ولى اگر هنگام مالش و مرهم نهادن ببینیم مى گوئیم اینجا جاى عاطفه است و رقت، ولى طب مى گوید هر دو بایدباشد. اگر از دید طب ببینیم هر دو بجاست، ولى اگر از موضعى ببینیم که بیمار در آن حال مى نالد مى گوئیم اینجا جاى درد است و نابجاست و هنگام درمان یافتن و مرهم نهادن را گوارا مى دانیم.

پس اگر آن رحمت مطلقه را ببینیم مى گوئیم آفرین بر نظر پاک و بلند آن رهبرى که این رحمت خطا پوش را داده است، رحمت مطلقه اى که خطا و صواب نسبى را پوشانده است.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

بر قلم صنع هیچ خط اشتباهى نیست، از صنع اللّه همه زیبا آفریده شده است. وقتى بخواهیم بر اساس عدل خداوندى جهان را ببینیم در آن صورت هم جهنم را مى بینیم و هم بهشت را، زیرا اگر جهنمى مى بود ظالم و طاغوت کیفر نمى دید، پس در این عالم جهنم در جاى خود زیباست.

در هر صورت در سوره مبارکه اسرا بطور صریح عدم نفوذ شیطان مشخص است که شیطان بر هیچ کس مسلط نیست:

«اِنَّ عِبادى لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ وَ کفى بِرَبِّک وَکیلا»:(۷۷)

تو بر بندگان من مسلط نیستى.

و در سوره ابراهیم مى فرماید که:شیطان در قیامت مى گوید: من جز دعوت سمتى دیگر نداشتم.اگر کسى به دنبال دعوتش به راه افتاد و دعوت همه انبیا و عقلها را رها کرد، آنگا شیطان بر او مسلط مى شود ولى باز هم نه در حّد اجبار.

در سوره حجر مى فرماید:

«اِنَّ عِبادى لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ اِلاّ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغاوینَ»:(۷۸)

هیچ سلطه اى بر بندگانم ندارى مگر بر آن گروهى که تابع تو شدند و تو را بعنوان متبوع پذیرفتند، و تبعیت تو را انتخاب کردند.

در سوره انعام ضمن بیان و محدوده کار شیطان، اصولا مشخص شده که چه کسى تابع شطان است؟ آنکس که گوش بحرف شیطان مى دهد تحت سلطه اوست، نه این که شیطان ابتداء بر کسى مسلط باشد.

«وَ کذلِک جَعَلْنا لِکلِّ عَدُوّاً»:(۷۹)

و ما براى هر پیامبر و گیرنده وحى،دشمنى قرار دادیم.

دشمن قرار دادن براى هر رهبر و پیامبرى جزء رحمت مطلقه است، انسان تا در جهاد اصغر و اکبر تلاش نکند کامل نمى شود.

در دنباله آیه مى فرماید:

«یوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً».

برخى از این شیاطین از راه آن شعور مرموز، حرف باطل را زیبا جلوه مى دهند.

«وَلَوْ شاءَ رَبُّک ما فَعَلُوهُ».

اگر خدا بخواهد جلوى عمل این قبیل شیاطین را مى گیرد، زیرا عملشان مستقل نیست، بلکه همه ورین الهى هستند.

«فَذَرْهُمْ وَ ما یفْتَرُونَ».

آنچه را با آنچه که به عنوان افترا به شماها نسبت مى دهند رها سازید. حرف شیطنت آمیز شیاطین را فقط یک گروه گوش مى دهند.

«وَلِتَصْغى اِلَیهِ اَفْئِدَةُ الَّذینَ لایؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ»:(۸۰)

دل افراد بى ایمان است که گوش به حرف شیطان مى دهد، گوش فرا دادن و پذیرفتن غیر از شنیدن است، آنان که بقیامت عقیده ندارند بحر ف شیطان گوش فرا مى دهند.

«وَلِیرْضُوهُ وَلِیقْتَرِفُوا ماهُمْ مُقْتِرفُونَ»:(۸۱)

و او را بعنوان دستور دهنده مى پسندند، و وسوسه هاى او و فریب هایش را مى پذیرند، و بدان مرتکب مى شوند.

پس کار شیطان وسوسه است، آن که عمداً بى ایمان شد بدنبال حرف شیطان و وسوسه او حرکت مى کند.

وَ اِنَّ الشَّیاطینَ لَیوحُونَ اِلى اَوْلیائِهِمْ لِیجادِلُوکمْ:(۸۲)

شیاطین از راه آن شعور مرمزو و وسوسه هاى خطرناک به اولیاى خود پیامهاى درونى مى فرستند که با شما مسلمانان به جدلا بر خیزند.

بنابراین اگر در سوره ابراهیم مى فرماید:شیطان بر کسى مسلط نیست، و در سوره اسرا مى گوید:شیطان بر احدى سلطه نارد، و در سوره حجر گوشزد مى کند: سلطه شیطان بر کسى است که او را بعنوان متبوع و ولى مى پذیرند، و در سوره انعام بیان مى دارد: نفوذ شیطان در کسانى است که عمداً ایمان نیاورده اند، و باز در سوره انعام مى فرماید: وحى شیطان الهام فریبکارانه او نسبت به اولیاء خود اوست، از این همه باید نتیجه گرفت که:

آنها که تولى شیطان دارند و از اللّه و انبیاء الهى تبرى مى جویند، آنها که از اللّه و از رسول اللّه عمداً منجزجر شده اند، و شیطان را بعنوان ولى انتخاب کرده اند، وسوسه شیطان در نهاد و دلهاى آنها موثر است.

در سوره شعرا نیز محدوده سلطه شیطان را مشخص کرده و فرموده است:

«هَلْ اُنَبَّئُکمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ»:(۸۳)

آیا مى خواهید شما را با خبر کنم که شیاطین بر چه کسى نازل مى شوند ومحدوده قلب او را با وسوسه پر مى کنند؟

«تَنَزَّلُ عَلى کلّ اَفّاک اَثیم یلْقُونَ السَّمْعَ وَ اَکثَرُهُمْ کاذِبُونَ»:(۸۴)

اینها بر دروغ پردازان تبهکار نازل مى شوند، آن گروه به وسوسه هاى شیطان گوش فرا مى دهند و اکثر آنان دروغگو یانند.

این تهمت زننده ها و دروغ پردازها، محل نزول شیاطین جنى و انسى هستند. بنابراین، اصل وجود شیطان در نظام آفرینش خیر است، و این وریتى که به او داده شد در اثر آن تبهکارى بود که مرتکب شد، و وریت او ابتداء جز دعوت چیز دیگرى نیست و این دعوت به بدى، خیر است.زیرا اگر دعوت به بدى و امکان بد کردن و تبهکارى نمى بود، خوب بودن ضرورى مى شد، و وقتى خوب بودن ضرورى باشد جاى تکلیف نیست.

در عبور یک طرفه دستور نمى دهند که راه دیگر نرو، و راه دیگرى ممنوع است، بلکه وقتى دو یا چند راه باشد آنگاه دستور لازم است. این دستور است، چون دو راه است، دو طرز فکر، دو نحوه برداشت و دو نحوه اراده و انتخاب و اختیار.

در نتیجه، اطاعت و عصیان در عالم حرکت و جهان انسانى ممکن است، و دین و شریعت براى رهبرى آمده است.

پس وریت شیطان براى همه بدواً وسوه است و این خیر است.

اگر کسى با داشتن همه امکانات رهبرى صحیح، عمداً از درون به بیرون به بیراهه برود به حدى که از هدایت الهى بى نصیب بماند، به همان اندازه براى او شیطان به منزله سگ شکارى است که این وسوسه را بصورت گزیدن درمى آورد و او را مى گزد ولى در عین حال اختیارش محفوظ است، و هنوز هم برایش هدایت الهى،عقل، انبیا هستند تا راه را به او بنمایانند، و تا زنده است راه برگشت و توبه وجود دارد.

چنان که اگر کسى عمداً راه فضیلت را طى کند، از امکانات و توفیقات بیشتر و از کمک هاى فرشتگان برخوردار است. ولى باید متوجه بود که نه آن تبهکار باید ناامید بشود، و نه این وارسته باید مغرور گردد. زیرا این پارسا با یک غرور از پاى در مى آید، و آن کهنگار با یک توبه بپا مى ایستد.

این تا زنده است در لبه خطر است، و آن تا زنده در لبه نجات. انسان تا زنده است این دو راه را دارد، منتهى توبه کردن دشوار و بعد از توبه، راه فضیلت رفتن آسان است.

این همیشه در معرض خطر غرور و خودبینى است، و آن همیشه به امید توبه در معرض تعالى است.

در سوره مبارکه زمر نیز مسئله توبه و انابه را مبسوطا تشریح مى کند، در آنجا پیرامون مسئله انابه مى فرماید:

«یا عِبادِىَ الَّذینَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ»:(۸۵)

اى بندگان من که بر جانتان تعدّى کردید.

زیرا انسان هر چه مى کند، و هر علمى را که انجام مى دهد یا به جانش خدمت مى کند و یا بر او ستم روا مى دارد، انسانها بخودى خود به یکدیگر نه خدمت مى کنند و نه خیانت.

اگر کسى خیانت کرد، آن چاه بدبو را در نهاد خودش کنده است. بوى بد این چاه به دیگرى رسیده و دیگرى را کشته است، اگر کسى خدمتى بدیگران کرد، این بوستان فضیلت را در نهاد خود کشت کرده و بوى این گلستان به مشام دیگرى رسیده است.

اگر کسى مدرسه اى ساخت، مسجدى ساخت، پلى احداث کرد، قناتى حفر کرد، بیمارى را درمان کرد، کتابى نوشت، درسى گفت، کارى کرد که دیگران طرفى بستند، این نسیم احسان است که از او بدیگرى مى رسد والا آن اصل عمل در جان انسان است که براى ابد زنده است، و با همان عمل انسان مى رود، احدى حق ندارد بگوید من به فلان شخص، یا در فلان امر احسان کردم، زیرا قرآن کریم فرموده:

«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِکمْ وَ اِنْ اسأتُمْ فَلَها»:(۸۶)

اگر نیکى کردید مال شماست و به خود نیکى کرده اید، و اگر بدى کردید نیز مال شماست.

در گناه فرمود مال شماست"لکم"در فضیلت هم فرمود مال شماست "لکم".فرمود:عمل پیوند با عامل دارد و بس، هیچ ممکن نیست خلاف انسان و یا صواب انسان بدیگرى برسد.اگر بار خار است خود کشته اى، و اگر پرنیان است خود رشته اى .

انسان در تمام مدت عمر یا مشغول پرنیان ریسیدن است، یا سرگرم آبیارى درختان پرتیغ،امام هر دو را در شبستان جان خود مى پرورد.

ممکن نیست کسى از دست دیگرى تیغ بخورد، و یا پوشاک پرنیانى بگیرد.

انسان حرفى را که مى زند، و قلبى را که مى رنجاند به منزله آن است که به پاى درخت پرتیغى در جان خودش یک سطل آب بریزد، اما اگر بارى از دوش دیگرى کم مى کند، در کنار دوک ریسندگى پرنیانى، حریز بهشتى رشته مى کند، آنجا حریر استبرق را کرم ابریشم نمى سازد، زیرا مثل دنیا نیست که بهترین محصولش از جند کرم باشد.

ظاهراً عمار یاسر یک روز در حضور حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نفس بلند و عمیقى کشید. حضرت فرمود: این نفس افسون باز براى چه بود؟ خوشا بحالت اگر براى آخرت است، ولى اگر براى دنیاست من دنیا را برایت تشریح کنم تا بدانى آنچه که ترا از الله باز مى دارد چیست؟

فرمود: دنیا پوشاکى دارد، خوراکى دارد و اعمال غرائزى، در بین پوشاک ها بهترین پوشاک ها ابریشم است که محصول کار یک کرم است.

در بین خوراک ها بهترین خوراک ها عسل است که محصول کاریک حیوان است، واى بر حال انسانى که تمام تلاشها و فخر فروشیهایش این باشد که از کار یک کرم و یک حیوان لذت ببرد.

به این فکر مباش که مرتبه انسانیت را اینقدر پائین آورى که کرم ابریشم کوشش کند و تو فخر کنى، زنبور عسل تلاش کند و تو افتخار کنى که در کنار این سفره عسل نشسته اى یا زیر پوشش جامه هاى پریانى قرار گرفته اى.

بنابراین فرمود آنچه که انسان را از مسیر اصلى باز مى دارد دنیاى اوست، که در آن سرگرم فخرفروشى از کار کرم هاست، ولى حریر و استبرق که قرآن از آن در بهشت نوید مى دهد محصول کار کرم ابریشم نیست، عسل مصفى که در بهشت است محصول زنبور نیست.

کار این زنبور گاهى نوش و گاهى نیش است، آن حریر و آن عسل محصول عمل صالح هستند، عمل مخصوص عامل است ولاغیر. انسانى که در منزل خودش درختى غرس کرد، نسیم و سایه اش به رهگذر مى رسد.

اگر کسى نسبت به کسى کار خیرى کرد نباید بگوید من نسبت به او احسان کردم، عملى را که انسان انجام داد، این عمل حّى و زنده است و از قلمرو جان بیرون نیست، نسیم این عمل به آن عابر رهگذر مى رسد، چه در فضیلت و چه در رذیلت.(۸۷)

الهى اى عطایت بى حد و مرّ *** خداى قادر و حّى توانگر

به آه عاشقان سینه خسته *** که از هجران رگ دلشان شکسته

به اشک چشم آن بیچاره مردم *** که خون گرید بدین احوال انجم

به آنانى که در راه تو خوران *** شب و رزو از فراقت اشکبارند

بوصل و اصلان و قرب ایشان *** به مهجوران از هجران پریشان

به آنانى که غافل از تو آنى *** نگردیدند اندر هر مکانى

بحق حاى حمد و میم محمود *** بعین و لام و یا از بود و نابود

به سه چهار و دو حرف اسم اعظم *** بدان عرشى نشینان معظم

بحق دوستى دوستداران *** که راهت گذشتند از سرو جان

که رفعت را از این ذلت بعزت *** رسان از لطف و فضل و رحمت

الهى روبدرگاه که آریم *** پناهى غیر درگاهت نداریم

اگر چه معصیت بنیاد ما کند *** توئى در مغفرت بیچون و بى چند

به توحید تو مودرمو زبانیم *** احد جز ذات پاکت را ندانیم

نوابخشا توئى ما بى نوائیم *** تو عین رحمت و ما هم گدائیم

همه لطفى و یکسر فضل و رحمت *** ز رحمت یک نظر فرما به رفعت

پی نوشت:


۴۸ "بحار" ج ۹۴، ص ۱۴۳.

۴۹ حج، ۴.

۵۰ بقره، ۲۵۷.

۵۱ "بحار" ج ۷۳، ص، ۱۴۰.

۵۲ "میزان الحکمة" ج ۵، ص ۸۳.

۵۳ یس، ۵۹ ۶۰.

۵۴ اعراف، ۲۷.

۵۵ مؤمنون:۴۷.

۵۶ توبه، ۳۱.

۵۷ ـ۵۸ و ۵۹."وسائل" ج ۱۸، ابواب صفات قاضى، باب ۱۰، حدیث۱، ۸، ۹.

۶۰ "نهج البلاغه" خطبه۷.

۶۱ اعراف، ۱۶ ۱۷.

۶۲ "مجمع البیان" ج۴، ص۴۰۴.

۶۳ نساء، ۱۱۹.

۶۴ "بحار" ج ۶۳، ص ۲۶.

۶۵ "بحار" ج ۶۹، ص ۳۷۸.

۶۶ ابراهیم، ۲۲.

۶۷ "بحار" ج ۹۳، ص ۲۷۶.

۶۸ اسراء، ۶۴.

۶۹ "نورالثقلین" ج ۳، ص ۱۸۳.

۷۰ بقره، ۲۶.

۷۱ بلد، ۱۰.

۷۲ الرحمن، ۱۳.

۷۳ الرحمن، ۴۳ ۴۶.

۷۴ اعراف، ۱۵۶.

۷۵ زمر، ۶۲.

۷۶ سجده، ۷.

۷۷ اسراء، ۶۵.

۷۸ حجر، ۴۲.

۷۹ انعام، ۱۱۲.

۸۰ انعام، ۱۱۳.

۸۱ انعام، ۱۱۳.

۸۲ انعام، ۱۲۱.

۸۳ شعراء، ۲۲۱.

۸۴ شعراء، ۲۲۲ ۲۲۳.

۸۵ زمر، ۵۳.

۸۶ اسراء، ۷.

۸۷ "تفسیر سوره ابراهیم" آملى ۶۷.