دعای هفدهم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای هفدهم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

پناه به خدا از‌ مکر و دشمنی شیطان؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام إِذَا ذُکرَ الشَّیطَانُ فَاسْتَعَاذَ مِنْهُ وَ مِنْ عَدَاوَتِهِ وَ کیدِهِ:

اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِک مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَ کیدِهِ وَ مَکایدِهِ، وَ مِنَ الثِّقَةِ بِأَمَانِیهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَایدِهِ.

وَ أَنْ یطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلَالِنَا عَنْ طَاعَتِک، وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیتِک، أَوْ أَنْ یحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا، أَوْ أَنْ یثْقُلَ عَلَینَا مَا کرَّهَ إِلَینَا.

اللَّهُمَّ اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِک، وَ اکبِتْهُ بِدُءوبِنَا فِی مَحَبَّتِک، وَ اجْعَلْ بَینَنَا وَ بَینَهُ سِتْراً لَا یهْتِکهُ، وَ رَدْماً مُصْمِتاً لَا یفْتُقُهُ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

هنگامی که از شیطان یاد می‌شد:

بارخدایا، به تو پناه می‌بریم از فتنه‌انگیزی‌های شیطان رانده‌شده و از حیله و مکرهای گوناگونش و از تکیه‌کردن به آرزوها و وعده‌ها و فریب او و درافتادن به دام‌هایش،

و از طمع‌بستن او به گمراه‌کردن ما از راه بندگی‌ات، و خوارساختن ما به عصیان و نافرمانی‌ات، یا خوب دانستن چیزی که آن را در نظرمان نیکو جلوه داده، یا گران دانستن چیزی که نزد ما زشت نشان داده.

بارخدایا به قدرت عبادتت او را از میدان زندگی ما بران، و به سبب کوششمان در راه محبتت دماغش را به خاک بمال، و بین ما و او پرده‌ای افکن که آن را ندرد، و حجابی ضخیم که آن را نشکافد.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

پناه بردن به حق از شیطان و مکر و عداوتش:

«اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِک مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَ کیدِهِ وَ مَکایدِهِ وَ مِنَ الثِّقَةِ بِأَمَانِیهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَائِدِهِ

وَ أَنْ یطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلاَلِنَا عَنْ طَاعَتِک وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیتِک أَوْ أَنْ یحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا أَوْ أَنْ یثْقُلَ عَلَینَا مَا کرَّهَ إِلَینَا

اَللَّهُمَّ اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِک وَ اکبِتْهُ بِدُءوبِنَا فِی مَحَبَّتِک وَ اجْعَلْ بَینَنَا وَ بَینَهُ سِتْراً لاَ یهْتِکهُ وَ رَدْماً مُصْمِتاً لاَ یفْتُقُهُ»:

"خداوندا به تو پناه مى بریم از وسوسه هاى شیطان رانده شده از رحمت، و مکر و فریب هایش، و از اعتماد به هوسهاى باطل و وعده ها و نویدها و فتنه انگیزى ها و دام هاى خطرناکش، و از این که در گمراه کردن ما از بندگى تو، و بى آبرو کردنمان بوسیله نافرمانى از دستورات به طمع افتد، یا اینکه چیزى که پیش ما نیکو جلوه دهد در حالیکه ذاتا شر است در نظرمان نیکو آید، و یا چیزى که بما ناپسند نشان دهد بر ما گران آید.

الهى او را بوسیله عبادتت از ما بران، و وى را باثباتمان در محبتت سرافکنده و خوار فرما، و بین ما و او حجابى قرار ده که آن را ندرد، و سدّ نیرومندى که آنان را نشکافد".

شیطان و شیطنت:

در مسئله شیطان و شیطنت او چه در قرآن مجید و چه در روایات مطالب بسیار مهم و پر ارزشى وجود دارد، که با توفیق حضرت حق به اهّم آن مطالب اشاره خواهد شد.

بسیار اتفاق افتاده، که این سئوال براى انسان مطرح شود، چرا خداوند شیطان را آفرید، و انسان را به چنین دردسر خطرناکى مبتلا کرد، اگر شیطان در نظام خلقت نبود، انسان از ابتداى زندگى راه خیر و سلات را تا پایان حیات مى پوئید، و احدى دچار شقاوت و بدبختى و تیره روزى نمى شد؟

پاسخ این سئوال بسیار ساده و سهل است و آن این است که اوّلا وجود مقدّس حضرت حق که علم و عدل و حکمت و رحمت و رأفت بى نهایت در بى نهایت است، در نظام آفرینش موجودى را با هویت ابلیسى و شیطانى نیافرید، حضرت حق هر چه را آفرید بر مبناى پاکى و درستى و سرشت توحیدى آفرید.

این موجودات داراى اراده و اختیار بودند،که بر اثرهوا و هوس و حرص و طمع و از و شهوت و غرور و کبر بجاى انتخاب و اختیار راه سعادت و طریق سلامت، به انتخاب راه ضلالت و طریق شقاوت دست زدند، و بجاى توبه و انابه با کبر مخصوص به خودشان راه مخالفت را ادامه دادند، تا بصورت شیطان یعنى موجود خبیث، پلید، از حق دور، عاصى،متمرد و مخالف حق و حقیقت درآمدند، و بخاطر حسادتى که به مقام انسان و انسانیت داشتند، در کمین انسان نشستند تا او را نیز بمانند خود از رحمت حضرت حق دور و به عذاب ابد دچار کنند.

اینگونه موجودات گمراه و گمراه کننده به فرموده قرآن مجید در سوره ناس هم در میان انسانها و هم در بین موجودات نادیدنى فراوانند.

اینان در طریق انسان و انسانیت سرگرم وسوسه فرزندان آدمند، و ااین فرزندان آدمند که باید از خود مواظبت و مراقبت کنند تا به دام شیاطین و وسوسه هاى آنان گرفتار نشوند.

باید توجه داشت که مراقب و مواظبت از خویش در برابر مکاید شیطان همان جهاد اکبر است که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله روایت شده:

عَن اَبى عَبدِاللّه عَلِیه ِ السَّسلام اَنَّ النَّنِىّ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه بَعَثَ سَرِیةً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ:مَرحَباً بِقَوم قَضَوُا الجِهادَ الاَصغَرَ وَ بَقِىَ عَلَیهِمُ الجِهادُ الاَکبَرُ.فَقیلَ یا رَسُولَ اللّهِ مَا الجرهادُ الاکبَرُ؟قالَ:جِهادُ النَّفسِ.(۱)

از حضرت صادق علیه السلام است که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله لشگرى را به جبهه حق علیه باطل فرستاد، چون ارتش ازادیبخش اسلام از جبهه بازگشت، حضرت فرمود: آفرین بر طایفه اى که جهاد اصغر را بسر بردند، و جهاد اکبر بر عهده آنان باقى است، عرضه داشتند جهاد اکبر چیست؟ فرمود ایستادن در برابر هواها و هوس ها.

اگر با دقت عرفانى به داستان شیطان و شیطنت او بنگریم مى بینیم اگر چنین موجودى در کنار ما نبود، که ما به دستور خدا تا پایان عمر با وسوسه هاى او و نیرنگها و فریب هایش مبارزه کنیم، از بسیارى از خیرات و فیوضات الهیه در دنیا و آخرت محروم مى شدیم.

آنان که تصور مى کنند حضرت ابلیس را با هوییت ابلیسى و شیطان را با هویت شیطانى آفرید، تا به آزار بنى آدم اقدام کنند، و وى را از سعادت دو جهان محروم نمایند، و دائم در دنیاى ذهن خود نسبت به آفرینش شیطان علیه حضرت ربّ العزّه چون و چرا دارند، در حقیقت به وجود مقدّس حق تهمت مى زنند، و در دنیاى باطن خود گناه بسیار بزرگى مرتکب مى شوند.

ابلیس و شیطان هم مانند تمام موجودات پاک و بى عیب و مجذوب حق آفریده شدند، و مى توانستند براى همیشه در عرصه گاه پرفیض بندگى و عبودیت قرا ربگیرند، و از فیوضات بى نهایت حق براى ابد بهره مند شوند، ولى این موجودات مرئى و نامرئى و به قول قرآن کریم:"مِنَ الجِنَّةِوَ النّاسِ"دچار سوء اختیار شدند و خود را به لعنت الهى دچار ساختتد، و از باب لجبازى با حضرت حق، براى گمراه کردن انسان به سراغ او آمدند.

خداوند مهربان انسان را در پوششى از عقل و اندیشه ووجدان و فطرت و احسن تقویمى و نزول کتب آسمانى و بعثت انبیا و امامت امامان و حکمت حکیمان و عرفان و عارفان قرارداد و از وى خواست با این همه سرمایه سنگین معنوى قدم در طریق مستقیم بردارد و از شیطان و شیطنت هایش پیروى نکند.

«وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ اِنَّهُ لَکم عَدُوٌ مُبینٌ»:(۲)

و از گامهاى شیطان پیروى ننمائید چه اینکه او دشمن آشکار شماست.

آرى کسى که از انسان دعوت مى کند از خدا جدا شو، به قیامت و به عاقبت فکر مکن، هر چه بدست آورى بخور، هر چه دوست داشتنى انجام بده، به هر کارى دست بزن، حق هر کسى را غارت کن، نمى تواند دوست انسان باشد.

لغت شیطان که به معناى خبیث و پلید و عاصى و خلاصه موجود شریر است لغتى عام و داراى میلیونها مصداق در طایفه جن و انس است.

آن که خود را از هدایت حق محروم کرده، و عاشق محروم کردن دیگران از هدایت الهى است شیطان است.

روى این حساب ممکن است پدر، مادر، برادر،خواهر، همسر،فرزند،دائى،عمو، و رفیق و دوست انسان، شیطان انسان باشند، یعنى موجوداتى گمراه و گمراه کننده.

وظیفه واجب و تکلیف شرعى هر انسان مؤمنى است که در برابر شیطان و دعوت و شیطنت او و مر و حیله وسوسه اش هر کس که مى خواهد باشد مقاومت کند، و عبادت حضرت حق را که همراه با فیوضات ابدى و سعادت سرمدى است باعبادت و اطاعت شیطان که همراه شقاوت و بدبختى همیشگى است عوض نکند.

براى شیطان نسبت به انسان سلطه نیست

ممکن است بعضى تصور کنند، خداوند متعال براى شیطان علیه انسان قدرت سلطه قرار داده، و انسان در برابر هجوم شیطان محکوم است و هیچ گونه قدرت دفاع از خود ندارد.

باید گفت این هم یکى از تهمت هاى عظیمى است که بى خبران بى خرد به حضرت حق مى زنند، در پاسخ اینان باید گفت، شیطان تنها کارى که از دستش برمى آید دعوت به شر است، و قدرت این که دست و پاى کسى را ببندد و به معصیت مجبورش کند ندارد.

شیطانى مثل یزید از مردم شام و عراق دعوت کرد، که حادثه جانگداز کربلا را بوجود بیاورند، آنان که در برابر دعوت یزید قرار داشتند نزدیک به هفتاد هزار نفر بودند، بجاى قبول دعوت یزید مى توانستند دعوت حضرت حسین علیه السلام را بپذیرند، و مختار بودند از دعوت یزید سرپیچى کنند، یزید یک نفر بود و هیچ گونه تسلطّى بر هفتاد هزار نفر نداشت، این هفتاد هزار نفر به سرپرستى عمر سعد مى توانستند به شام رفته و شیطان را از تخت بزیر بکشند و به عمر ننگین وى خاتمه دهند، و راه بپا شدن حکومت اسلامى را هموار نمایند.

ولى با سوء اختیار خود دعوت یزید را اجابت کردند، و وسوسه هاى شیطانى چون ابن زیاد را پذیرا شدند، و دست به کرى زدند که روى تاریخ سیاه شد، و خودشان هم دچار خسران عظیم شده، خود را براى ابد به عذاب الیم قیامت دچار کردند!!

این خود مردم کوفه و شام بوند که سلطه یزید را پذیرفتند، نه اینکه در اصل خلقت براى یزید سلطه بر مردم قرار داده شده بود.

روى این حساب، ملت هاى مخالف انبیا و مریدان فرعون ها و نمرودها و معاویه ها و بولهب ها و یزیدها و هارونها و ونها، و اجابت کنندگان دعوت شیطانهاى غربى و شرقى زمان ما در روز قیامت در محضر عدل الهى نمى توانند متوسّل به این عذر شوند که الهى ما در برابر شیاطین محکوم و مجبور بودیم، و براى دفع سلطه آنان قدرتى نداشتیم، که این عذر به دو علت پذیرفته نیست:

خداوند عزیز در سوره ابراهیم از گفتگوى شیطان با انسان گمراه شده در دادگاه قیامت پرده برمى دارد و بخصوص به این معنى اشاره مى فرماید که شیطان در برابر انسانى که مى گوید تمام معاصى من به گردن شیطان است او بود که مرا به چنین عرصه گاهى کشید فریاد مى زند:

«وَ ما کانِ لِى عَلَیکم مِن سُلطان»:(۳)

و براى من علیه شما هیچ گونه قدرت و سلطه اى نبود.

و در سوره حجر این حقیقت را آشکار مى نماید که در گفتگوئى با ابلیس لعین که تهدید کرد نسبت به بندگانت دست به شیطنت مى زنم گفت: «اِنَّ عِبادِى لَیسَ لَک عَلَیهِم سُلطانٌ اِلاّ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الغاوینَ وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم اَجمَعینَ»:(۴)

براى تو علیه بندگانم سلطه و قدرت نیست مگر گمراهانى که به اختیار خود سلطه تو را بپذیرند. البته وعده گاه همه گمراهان تابع تو هم چون خود تو بطور مسلم و بدون شک و تردید جهنّم است.

در صورت آیات قرآنیه، و معارف الهیه ما را نسبت به این معانى هشدار مى دهد که:

۱ ابلیس و شیطان از ابتدا پلید و خبیث و شرور خلق نشدند، آنان هم مانند سایر موجودات بر مبناى فطرت توحیدى ساخته شدند، و مى توانستند در گردونه عبادت حق ادامه حیات دهند، ولى دچار کبر و غرور شده خود را از رحمت الهى محروم ساختند، و بر اثر این محرومیت دچار خباثت و آلودگى و شرّ شدند، و از باب لج بازى با حق، دست به گمراه کردن انسان زدند.

۲ ابلیس و جنودش جز وسوسه و دعوت به معصیت، براى هلاکت انسان،برنامه اى دیگر ندارند و هرگز براى آنان علیه انسان سلطه و قدرتى نیست.

۳ انسان از جانب حضرت حق با قوائى مانند عقل، وجدان، فطرت، جسم و جان، وحى، نبوت، امامت، رحمت الهیه همراه است و در هر کجا و تحت هر نوع شرط و شروطى قدرت مقابله با ابلیس را دارد و مى تواند دعوتش را اجابت نکند و وى را از خود براند، و عدم اجابت دعوت او و راندنش از خویش جهاد اکبر است.

۴ بر اساس مسائل بالا هیچ انسانى بخاطر عصیان و خطایش در دادگاه الهى، نمى تواند هیچ عذر قابل قبولى به جناب حق ارائه کند، که هر عذرى از انسان در عرصه محشر مردود، و عاصى و خطاکار و مطیع و برده شیطان همراه خود شیطان به جهنم رفته و بطور ابد به عذاب الهى دچار خواهد بود.

اوصاف و اعمال شیطان:

در سطور گذشته به این معنا توجه نمودید، که حضرت حق ابلیس را که در مسئله سجده بر آدم از فرمان الهى سرپیچى کرد با هویت ابلیس نیافرید، و هر چه انسان یا جنّى که مصداق کلمه شیطان است با هویت شیطانى خلق نکرد.

ابلیس موجودى بود نارى که بر اثر عبادت و طاعت طولانى، همنشینى با ملائکه الهى نصیب او شد، وى از ابتداء خلقت جداى از جنس ملائکه بود، این که گروهى وى را در ماهیت با ملائکى یکى مى دانند خلاف صریح قرآن است.

«فسجَدُوا اِلاّ ابلیسَ کانَ مِنَ الجِنَّ»:(۵)

همه سجده کردند مگر ابلیس که از طائفه جن بود.

او بفرموده حضرت مولى الموحدین امیر المؤمنین علیه السلام از عبادت کنندگان سخت کوش بود، ولى تعصب بیجا و کبر و خودبینى و حسد بر او غلبه کرد و با نافرمانى از فرمان حق تمام عبادات خود را به باد داد و در هر خیرى را به روى خود بست، و با تصمیم شدیدیى که نسبت به گمراهى آدم و فرزندانش گرفت تبدیل به موجودى پست و خبیث و پلید شد، و از مصادیق اتم و اکمل مفهوم لغت شیطان گشت.

فَاعتَبِرُوا بِما کانَ مِن فِعلِ اللّهِ بِاِبلیسَ اذ اَحبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ وَ جَهدَهُ الجَهیدَ، وَ کانَ قَد عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة لایدرى اَمِن سِنِى الدُّنیا اَم مِن سِنِى الآخِرَةِ عَن کبرِ ساعَة واحِدَة:(۶)

از آنچه خداى بزرگ درباره شیطان انجام داده است عبرت گیرید،زیرا اعمال طولانى و کوششهاى فراوان خود را بر اثر نافرمانى از بین برد. او خداوند را شش هزار سال عبادت کرد، که معلوم نیست از سالهاى دنیاست یا سالهاى آخرت، اما با یک ساعت تکبر همه را از میان برد.

پیمودن راه ابلیس یعنى سرپیچى از فرمان حق تا نقطه جدائى از هدایت و محرومیت از رحمت، همان راهى که ابلیس پیمود، هر انسان یا جنى را از پیشگاه حق مى راند، و وى را تبدیل به شیطان مى کند.

باز هم به این معنى توجه دهم که شیطان اسم جنس است، شامل ابلیس که اسم خاص است، و هر شریر خبیث عصیانگرى که راه را بر بندگان الهى ببندد مى شود.

اکنون لازم است با دقّت در اوصاف و اعمل این نابکاران تبهکار که بصورت هاى گوناگون در حیات آدمى موجودند، به شناخت آنان بیش از پیش برخیزیم و به این معنى واقف و آگاه شویم که تا لحظه آخر عمر چه دشمنان خطرناکى در کمین ما قرار دارند، که اگر با عبادت و طاعت و با ورع و تقوا در پناه خدا نرویم به بلاى ابدى و عذاب سرمدى دچار خواهیم شد.

بقول حضرت فیض:

اى دل بیا که تا بخدا التجا کنیم *** وین درد خویش را زدر او دوا کنیم

امید بگسلیم زبیگانگان تمام *** زین پس دگر معامله با آشنا کنیم

سردر نهیم در ره او هرچه باد باد *** تن در دهیم هر چه رسد مرحبا کنیم

چون دوست دوست دارد ما خون دل خوریم *** از دشمن حسود شکایت چرا کنیم

او هر چه مى کند چو صوابست و محض خیر *** پس ما چرا حدیث زچون و چراکنیم

چون امر و نهى او همه بهر صلاح ماست *** فاسد شویم گر ز اطاعت ابا کنیم

فرمان بریم گفته حق را زجان و دل *** هر چه آن نکرده ایم از این پس قضا کنیم

آن را که حق نکرده قضا چون نمى شود *** هیچ است ما ز هیچ دل بسته وا کنیم

بیهوده است خوردن غم بهرقوت هیچ *** شادى بیا، زدل گره عصه وا کنیم

بر کارها چو بند مشیت نهاد حقّ *** ما نیز کار خود به مشیت رها کنیم

اى فیض گفته تو همه محض حکمت است *** کوشیم تا به بند تو دردى دوا کنیم

قرآن مجید وضع ابلیس و سایر شیاطین انسى و جنى را از نظر اوصاف و اعمال،تقریباً در سى و سه مرحله بیان مى فرماید، که فهرست زیر نمودارى از اوصاف و اعمال این دشمنان قسم خورده انسان و انسانیت است.

۱ خوددارى کردن از اطاعت امر حق و به شدت بازایستادن از عبادت

مولا و نشان دادن حالت"ابا"

«وَ اذ قُلنا لِلمَلائِکةِ اسجُدُوا لِآدَمَ فسجَدُوا اِلاّ ابلیسَ اَبى وَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ»:(۷)

چون فرشتگان را فراهم دادیم بر آدم سجده کنید، همه سجده کردند مگر ابلیس که او از فرمان من سرپیچید و تکبر ورزید و از کافران شد.

هدف حضرت حق از فرمان سجده به ملائکه نشان دادن عظمت و مقام و شرافت آدم بود.

آرى فرشتگان مى بایست در برابر کسى که داراى مقام خلافت از خداست سر تعظیم فرود مى آوردند.

آدم داراى مقام علم الاسمائى و نیابت از حق، و منبع همه گونه استعداد و تکامل و کمال و از همه مهمتر ریشه انبیا و اولیا و حکیمان و عارفان و عباد شایسته الهى بود.

علت ابا کردن ابلیس از اطاعت حق غرور و تکبر و تعصب بیجا بود، که بر فضاى اندیشه اش غلبه کرد، و پنداشت از آدم بالاتر و والاتر است و نمى باید دستور سجده متوجه او مى شد!!

باید بدانیم که حالت اباى از فرمان حق،در هر که ظهور کند، و این حالت تا آخر عمر با او باشد، هم اخلاق ابلیس شده و در دنیا و آخرت از حزب او محسوب خواهد شد.

۲ واداشتن دیگران به گناه و معصیت، در حدّى که در برنامه زشتى ها و گناهان چون دیگ جوشان به خروش و شورش آیند.

قرآن مجید از این مسئله تعبیر به"ازّ"فرموده است:

«اَلَم تَرَ اَنّا اَرسَلنَا الشَّیاطینَ عَلَى الکافِرینَ تَؤُزّهُم اَزّاً»:(۸)

آیا ندیدى که ما شیاطین را بسوى کافران فرستادیم، که آنها را در مسیر اشتباهشان تحریک بلکه زیرورو کنند.

"ازّ"بقول راغب در"مفردات"در حقیقت به معناى غلیان و جوشش دیگ و زیر ورو شدن مواد در آن بوقت حرارت زیاداست، و در آیه شریفه کنایه از این که شیاطین بر هواپرستان چنان مسلط مى شوند که به هر صورتى که بخواهند آنان را به حرکت درآورده و زیر و رو مى کنند.

در سطور گذشته به این نکته مهم اشاره شد که سلطه شیطان بر انسان، سلطه اجبارى نیست، انسان قدرت دارد شیطان را در همه زمینه ها از خود دفع کند و طوفان هجومش را با تقوا و عبادت بشکند.

این ذلت گرایان، و خیالبافان و هوس رانان هستند که زمینه تسلط شیطان را بر جان و مال خود فراهم مى کنند، و چشم و گوش بسته تسلیم این دشمن خانمانسوز مى گردند، و آیه شریفه بالا نظرى جز این ندارد.

۳ زمینه سازى جهت پیروى از هواها و هوسهاى حیوانى و به تعبیر کتاب خدا"استهوات"براى گم کردن راه خدا و به حیرت و ضلالت افتادن.

«قُل اَنَدعُوا مِن دُونِ اللّهِ مالا ینفَعُنا وَلا یضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى اَعقابِنا بَعدَ اِذ هَدانا اللّهُ کالَّذِى استَهوَتهُ الشَّیاطینُ فِى الارَضِ حَیرانَ لَهُ اَصحابٌ یدعُونَهُ اِلَى الهُدَى ائتِنا قُل اِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الهُدى وَ اُمِرنا لِنُسلِمَ لِرَبَّ العالَمینَ»:(۹)

بگو آیا چیزى غیر از خدا بخوانیم که نه سودى به حال ما دارد و نه زیانى، و در اینصورت بازگشت به عقاید غلط گذشتگان جاهل خود کنیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده، بیائیم همانند کسى که بر اثر وسوسه هاى شیاطین به هواپرستى افتاده و راه را گم کرده و سرگردان و حیران شده شویم، شیاطینى که داراى یارانى هستند که انسان را بسوى خود هدایت مى کنند تا از تمام واقعیات دور بماند، بگو تنها هدایت الهى است و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.

۴ ایجاد لغزش و انحراف از راه صواب و حق، و وادار کردن به خطا و سیئه و معصیت و به تعبیر قرآن مجید"ازلّ" "استزلّ":

«فَاَزَلَّهُمَا الشَّیطانُ عَنها فَاَخرَجَهُما مِمّا کانا فیهِ وَ قُلنَا اهبِطُوا بَعضُکم لِبَعض عَدُوٌ وَلَکم فِى الأرض مُستَقَرٌ و مَتاعٌ اِلى حین»:(۱۰)

پس شیطان آدم و حوا را دچار لغزش کرد، و از راه حق و صواب گرداند، و بدین برنامه آنان را از مقامى که داشتند ساقط کرد، پس بهر دو دستور دادیم از بهشت فرود آیند، که برخى از شما برخى را دشمنید، و شما را در زمین تا روز مرگ قرار و آرامگاه است.

۵ زمینه سازى براى خارج شدن انسان از رحمت الهى،و از بهشت روز قیامت:

«یا بَنى آدَمَ لایفتِنَنَّکمُ الشَّیطانُ کما اَخرَجَ اَبَوَیکم مِنَ الجَنَّةِ»:(۱۱)

اى فرزندان آدم شیطان براى اینکه زمینه خروج شما را از بهشت مهیا کند شما را نریبد، آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.

۶ امر به فحشا و منکر در تمام زمینه هاى اعتقادى، اخلاقى، علمى.

«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطان وَ مَن یتَّبِع خُطُواتِ الشَّیطانِ فَاِنَّهُ یأمُرُ بالفَحشاءِ وَ المنکرِ وَ لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکم وَ رَحمَتُهُ ما زَکى مِنکم مِن اَحَد اَبَداً وَلکنَّ اللّهَ یزَکى مَن یشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»:(۱۲)

اى کسانى که ایمان آورده اید از گامهاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند به انحراف و گمراهى و فحشا و منکر کشیده مى شود، چرا که شیطان دعوت به فحشا و منکر مى کند، اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، احدى از شما هرگز پاک نمى شد، ولى خداوند هر که را بخواهد تزکیه مى کند و خدا شنوا و دانا است.

اگر شیطان را به معنى وسیع کلمه یعنى هر موجود موذى و تبهکار و ویرانگر تفسیر کنیم، گستردگى این هشدار در تمام ابعاد زندگى روشن مى شود.

هر گز این انسان پاکدامن و با ایمان را نمى شود یک مرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام بگام این راه را مى سپرد:

گام اول معاشرت و دوستى با آلودگان

گام دوم شرکت در مجالس آنان.

گام سوم فکر گناه.

گام چهارم ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات.

گام پنجم انجام گناهان صغیره.

و بالاخره در گامهاى بعد گرفتار بدترین کبائر مى شود، درست مانند کسى که زمام خویش را بدست جنایتکارى سپرده، او را گام بگام بسوى پرتگاه مى برند تا سقوط کند و نابود گردد، آرى این است خطوات شیطان.(۱۳)

۷ ایجاد سرگرمى هائى که انسان را از حضرت حق دور کند، و وى را از عبادات و طاعات باز دارد، بوسیله آرزوها بخصوص آرزوهاى فریبنده و بقول قرآن مجید"یمنّى"

«یعِدُهُم وَ یمَنّیهِم وَ ما یعِدُهُم الشَّیطانُ اِلاّ غُرُوراً»:(۱۴)

شیطان بطور دائم به آنها وعده هاى دروغین مى دهد و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى کند، ولى جز فریب و خدعه کارى براى آنها انجام نمى دهد.

راستى این آرزوهاى طول و دراز و بى پایه، که براى رسیدن به همه آن زمانى در اختیار نیست، چه بلاها که بر سر جوامع انسانى نیاورده، و چه خسارت هاى جبران ناپذیرى که به حیات انسان نزده.

اگر همه انسان ها به پیروى از انباى و اولیا و امامان معصوم، بدنبال خیر دنیا و آخرت بودند، به حقّ حق قسم از این مشکلاتى که همه انسانها با آن دست بگریبان هستند خبرى نبود.

هر که از دوست زنده شد جانش *** نرود دل به باغ و بستانش

کشته عش ق را که زنده کند *** بار دیگر نسیم جانانش

نیست عاشق که پیش غمزه دوست *** دیده برهم نهد زپیکانش

تا بود نوح ناخدا اى دل *** چه غم از موج و بحر طوفانش

سنگ دارد نه دل هر آنکه بود *** طاقت روزگار هجرانش

دعوى عشق نیست عاشق را *** ورکند لازمست برهانش

خسته عشق را گواه بس است *** زخم بیداد و درد پنهانش

سرو سامان مجو زطالب دوست *** که سر از دست رفت و سامانش

من نگفتم که نیستى اى دل *** با چنین بنجه مرد میدانش

دیدى آخر که چون درافکندى *** خویشتن را به بند و زندانش

یا مده دل بدست دوست هما *** یا بنه سر به خطّ فرمانش

۸ زمینه سازى براى چیزه شدن به عقل و مشاعر و احساسات و همه ظاهر و باطن انسان، براى دور کردنش از حق و انداختنش به باطل.

«اِسْتَحْوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکرَ اللّهِ اُولئِک حِزْبُ الشَّیطانِ اَلا اِنَّ حِزْبَ الشَّیطانِ هُمْ الْخاسِروُنَ»:(۱۵)

شیطان بر ایشان چیره شد، پس یاد خدا را بکى از یادشان برد،آنان که در شئون حیات به نسیان یاد حق دچار شدند حزب و دارو دسته شیطانند، بدانید که حزب شیطان زیانکارند.

۹ ایجاد دشمنى سخت و شدید در بین مردم بوسیله رواج قمار و شراب، و بازداشتن انسان از ذکر حق و نماز و به تعبیر قرآن ایجاد"بغضاء".

«اِنَّما یریدُ الشَّیطانُ اَنْ یوقِعَ بَینَکمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ وَ یصُدَّکمَ عَنْ ذِکرِ اللّهِ و عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»:(۱۶)

همانا شیطان قصد دادر، که بوسیله شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه سخت برانگیزد، و شما را با آلوده کردن به این دو معصیت سنگین از یاد خدا و نماز بازدارد،آیا از این دو گناه بزرگ دست بر مى دارید تا بفتنه شیطان مبتلا نشوید؟!

در باب شراب و قمار به روایات بسیار مهمى که در کتاب با عظمت وسائل نقل شده مراجعه کنید.

متأسفانه در این عصر اکثریت مردم زمان دچار انواع معاصى بخصوص قمار و شراب آنهم در سطح بسیار وسیعى هستند، و با این که از این طریق به ضربه هاى سخت و بیماریهاى مهلک دچار شده اند، بازهم از این دو برنامه خانمانسوز دست بر نمى داریند، در این زمینه به روایت بسیار بسیار مهمى از کتاب وسائل عنایت کنید:

وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام در نامه اى به ون نوشتند:

ایمان، اداء امانت و اجتناب از تمام گناهان کبیره است. ایمان، معرفت به قلب، اقرار به زبان، و عمل به ارکان است.

اینکه نوشتم اجتناب کبائر منظورم:قتل نفسى است که خداوند حرام کرده، و زنا، سرقت، شرب خمر، عقوق والدین، فرار از جبهه،خوردن مال یتیم به ستم، خودرن گوشت میته و خون و گوشت خوک و آنچه براى غیر خدا ذبح شده بدون ضرورت.و خوردن ربا، و مال حرام و قمار، و کم گذاشتن در ترازو، و تهمت به پاکدامن، و زنا، و لواط، و ناامیدى از رحمت خدا، و امن از مکر حق، و دلسردى از عنایت الهى، و کمک به ستمگران، و میل به ظالمان، و قسم دروغ، و حبس حقوق مردم، و دروغ در گفتار، و اسراف،و تبذیر،و خیانت، و سبک شمردن حج، و جنگ با اولیاء الهى، و سرگرمى با لهو و لهب، و پافشارى برگناه است.(۱۷)

قالَ اَبُوعَبْدِ اللّهِ علیه السَّلام:یا یونُسُ اَبْلِغْ عَطِیةَ عَنّى اَنَّهُ مَنْ شَرِبَ جُرْعَةً مِنْ خَمْر لَعَنَهُ اللّهُ وَ مَلائِکتُهُ وَ رُسُلُهُ وَ المُؤْمِنُونَ،وَ اِنْ شَرِبَها حَتّى یسْکرَ مِنْها نُزِعَ رُوحُ الْایمانِ مِنْ جدِهِ وَ رُکبَتْ فیهِ رُوحٌ سَخیفَةٌ خَبیثَةٌ مَلْعُونَةٌ:(۱۸)

حضرت صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود از قول من به عطیه بگو:

هرکس جرعه اى از شراب بخورد، خدا و ملائکه و انبیا و تمام مردم مؤمن او را لعنت مى کنند، و اگر تا جائیکه مست کند بنوشد، روح ایمان از وجودش کنده مى شود و بجاى آن روح پست و آلوده و لعنت شده قرار مى گیرد.

حضرت هادى علیه السلام در توضیح آیه اى که در آن به حرمت قمار اشاره شده مى فرماید:

کلُّ ما قُومِرَ بِهِ فَهُوَ الْمَیسِرُ، وَ کلُّ مَیسِر حَرامٌ:(۱۹)

آنچه که به آن برد و باخت شود تحت عنوان قمار است، و هر نوع قمارى حرام است.

حرام در قرآن و روایات به آن عملى گفته مى شود که حضرت حق به آن وعده عذاب داده است.

۱۰ـ ایجاد ترس و وحشت در قلوب مردم نسبت به آنچه که در رابطه با خدا و مسئله هدایت و حلال و حرام الهى است و به تعبیر قرآن کریم"تخویف":

«اِنَّما ذالِکمُ الشَّیطانُ یخَوِّفُ اَوْلِیائَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ اِنْ کنْتُمْ مُؤْمنینَ»:(۲۰)

این فقط شیطان است که پیروان خود را"با سخنان و شایعات بى اساس"مى ترساند، از آنها نترسید و تنها از من نترسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید.

تفسیر نمونه در ذیل این آیه مى فرماید:اگر در قلبى ترس از غیر خدا پیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه هاى شیطانى است، زیرا مى دانیم در عالم بى کران هستى تنها پناهگاه خداست، و مؤثر بالّذات فقط اوست،و دیگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.

اصولا اگر مؤمنان ولى خود را که خداست با ولى مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، مى دانند که آنها در برابر ق هیچند و به همین دلیل نباید کمترین وحشتى داشته باشند، نتیجه این سخن آنست که هر کجا ایمان نفوذ کرد شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد.

۱۱ ارائه سیاست گام بگام براى کشاندن انسان به بند ضلالت و گمراهى و به تعبیر قرآن مجید"خطوات"که در قسمت ششم همین بخش به آن اشاره شد:

«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السَّلْمِ کافَةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ اِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌ مُبینٌ»:(۲۱)

اى اهل ایمان همه با هم و متفقاً به عرصه گاه تسلیم در برابر برنامه هاى حق و سلم و سلامت در آئید، و از گامهاى شیطان پیروى مکنید که همانا او دشمن شماست.

۱۲ با تمام قدرت و قوت خوار کننده انسان در دنیا و آخرت است،و به بیان قرآن مجید خذول است:

«وَ کانَ الشَّیطانُ لِلاِنْسانِ خَذُولا»:(۲۲)

و شیطان براى انسان خوار کننده و کشاننده بنى آدم به خذلان است.

۱۳ شیطان با انواع حیله ها و مکرها، و ایجاد زمینه ها ى خدعه و فریب دعوت کننده انسان به عذاب الهى و آتش دوزخ است:

«وِاِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیهِ آبائَنا اَوَلَوْ کانَ الشَّیطانُ یدْعُوهُمْ اِلى عَذابِ السَّعیرِ»:(۲۳)

و چون بوسیله رسول من به مردم گفته شود:بیائید از کتابى که خداوند از باب رحمت براى هدایت خلق فرستاده پیروى کنید، جواب مى دهند:ما تنها از راهى که پدران خود را در آن یافتیم متابعت مى کنیم، بآنان بگو آیا هر چند پدرانتان را شیطان بدوزخ دعوت کند باز پیرو آنها مى شوید؟!

۱۴ شیطان موجودیست که به خاطر کبر و حسد و کفر و عصبیت از پیشگاه رحمت حضرت رب العّزه رانده شد، و چون رانده شدن خود را در رابطه با انسان مى داند، درصدد تا جائکه بتواند عبادالهى را با درافکندنشان به چاه گناه و معصیت از درگاه لطف حضرت حق براند و به تعبیر قرآن رجیم است.

«قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّک رَجیمٌ وَ اِنَّ عَلَیک الَّعْنَةَ اِلى یوْمِ الدَّینِ»:(۲۴)

خداوند با قهر و عتاب به او فرمود:از صف پاکان و ساجدان و از درگاه رحمت من بیرون رو که تو رانده شده درگاه من شدى، و لعنت من بر تو تا روز قیامت قطعى و حتمى گردید!!

۱۵ شیطان با قدرت و وسوسه گرى عجیبى که دارد، امور باطل،و بخصوص مسائل مادى را آنچنان در برابر انسان زینت مى دهد، که انسان از طریق هر نوع معصیتى هم که شده به آنها دچار شود.و بین او وحضرت حق فاصله افتد:

«وَعاداً وَ ثَمُودَ قَدْ تَبَینَ لَکمْ مِنْ مَساکنِهِمْ وَ زَینَ لَهُمُ الشَّیطانُ اَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السِّبیلِ وَکانُوا مُسْتَبْصِرینَ»:(۲۵)

و قوم عاد و ثمود که منازل خراب و ویرانشان را امروز بچشم مى بینید با آنکه هشیار و بینا بودند، چون شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان جلوه داد همه هلاک و نابود شدند.

انسان باید در تمام جهات زندگى به معیارهاى الهى براى شناخت حق از باطل توجه داشته باشد، و سروکارش را هرگز با عالم ربانى و خضر راه قطع نکند،تا دچار خوب دیدن بد و بد دیدن خوب نشود.

هر چه غیر دوست اندر دل همى آید تو را *** جمله ناپاکست و تو پاکى نمى شاید تو را

ورتو ذکر او کنى هر گه که ذکر او کنى *** غافلى از وى گراز خود یاد مى آید تو را

زهر با یادش زیان نکند ولى بى یاد او *** گر خورى تریاک هم چون زهربگزاید تو را

تا بهر صورت نظر دارى بمعنى تیره اى *** صیقلى چون آینه جندانکه بزداید تورا

ورزخاک کوى او یک ذره در چشمت فتد *** آفتابى بعد از آن اندر نظر ناید تو را

چهره معنى چو نبود خوب زشتى حاصلست *** هرنفس کز جان تو صورت بیاراید تو را

تا توتن را خادمى جان از تعب آسوده نیست *** خدمت تن ترک کن تا جان بیاساید تو را

ورگشایش مى خوهى بر خود در راحت ببند *** کین دراربر خود نبندى هیچ نگشاید تو را

بر سر این کوى مى کن پاى محکم چون درخت *** ورنه هر بادى چو خس زین کوى برباید تورا

گ رهزاران دم زنى بى عشق جمله باطل است *** جهد کن تا یک نفس عشق از تو بر باید تو را

تا زتود جان نفست را خراندر آخور است *** تونه اى عیسى اگر مریم همى زاید تو را

شرع مى گوید که طاعت کن ولیکن نزددوست *** طاعت آن باشد که عشق دوست فرماید تو را

اندر ین راهى که مشتاقان قدم از جان کنند *** سربجایش نه چو کفش از پابفرساید تو را

سیف فرغانى کمال عشقت ارحاصل نشد *** غیر نقصان بعد از این چیزى نیفزاید تو را

۱۶ در مسئله دوستى و همنشینى، بدترین و زشت ترین و آلوده ترین همنشین انسان و به تعبیر قرآن مجید:سوء قرین شیطان است:

«وَ الذَّینَ ینفقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَلا یؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یکنِ الشَّیطانُ لَهُ قَریناً فَساءَ قَریناً»:(۲۶)

آنانکه اموال خود را به قصد ریا و خودنمایى انفاق مى کنند و به خدا و روز قیامت ایمان نمیآورند، یاران شیطانند،و هر که را شیطان قرین و یار است پس بدقرینى است.

۱۷ هنگامى که هواها و هوسها بر باطن و ظاهر انسان چیره شوند، میدان جلوه دادن بدترین اعمال و زشت ترین جنایات، بطورى که انسان آنها را برنامه هائى پاک و مقدس تصور کند براى شیطان باز مى شود. و او را با تمام قدرت و قوت دست به این کار مى زند، کارى که قرآن مجید از آن بعنوان تسویل شیطان یاد مى کند:

«اِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى اَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِما تَبَینَ لَهُمْ الْهُدى الشَّیطانُ سوَّلَ لَهُمْ وَ اَمْلى لَهُمْ»:(۲۷)

آنان که پس از روشن شدن راه هدایت، باز به آئین الهى پشت کرده و مرتد شدند، شیطان کفر را در نظرشان زیبا جلوه داد و به آمال و آرزوهاى غلط فریبشان داد.

راستى عجیب است که همیشه تمایل مفرط نسبت به یک برنامه بخصوص وقتى توأم با مفاسد اخلاقى باشد، پرده اى سنگین و حجابى سخت روى قدرت تشخیص مى اندازد، و واقعیات هستى را طورى دیگرى در نظر انسان جلوه مى دهد.

۱۸ شیطان با برنامه ریزى مختلف، و حیله هاى گوناگون، و ظرافت مخصوص بخودش سعى مى کند انسان را به هر قیمیت که شده از راه حضرت حق و پیمودن صراط مستقیم باز دارد و بقول قرآن کریم صدّ عن سبیل اللّه گردد:

«وَجَدْتُما وَقَوْمَها یسْجُدُونَ لِلشَّمسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَینَ لَهُمْ الشَّیطانُ اَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لایهْتَدُونَ»:(۲۸)

هدهد به حضرت سلیمان عرضه داشت: آن زن را در مملکت سبا با تمام پیروانش اینگونه یافتم که خدا را از یاد برده و بجاى حق خورشید را مى پرستیدند، و شیطان اعمال زشت آنان را در برابرشان زیبا جلوه داد، و همه آنان را از راه خدا بازداشته، تا هدایت نیابند.

۱۹ شیطان این موجود خطرناک، که بصورت جن یعنى نادیدنى و بطور اکثر بصورت انسانهاى گمراه و گمراه کننده فروانند، و روى آشتى با حق و حقیقت را ندارند، با بکارگیرى تمام وسائل لازم از قبیل پول، مقام، و انواع عوامل گناه و معصیت،سعى دارند انسان را دچار ضلالت و افتادن در بیراهه آنهم بیراهه و گمراهى بعید که براى همیشه رابطه انسان با توبه قطع شود، نمایند!:

«اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ یزْعُمُونَ اَنَّهُمْ آمَنُوا بِما اُنْزِلَ اِلَیک وْ ما اُنْزِلْ مِنْ قَبْلِک یرِیدُنْ اَنْ یتَحاکمُوا اِلَى الطّاعُوتِ وَ قَدْ اُمِرُوا اَنْ یکفُرُوا بِهِ وَ یریدُ الشَّیطانُ اَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالا بَعیدا»:(۲۹)

آیا ندیدى کسانى را که گمان مى کنند به آنچه بر تو و گذشتگان نازل شده ایمان آورده اند، ولى مى خواهند طاغوت و حاکمان باطل را به داورى بطلبند با این که به آنها دستور داده شده به طاغوت کفر بورزند، و شیطان مى خواهد آنها را شدیدا گمراه و به بیراهه دورى بیفکند.

در شأن نزول آیه در اکثر تفاسیر وارد شده:یکى از یهودیان مدینه با مسلمانى منافق و پست اختلاف داشت.هر دو پذیرفتند که براى خاتمه اختلاف کسى را بعنوان داور بارى خود انتخاب کنند.یهوى چون به عدالت و بى نظرى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله یقین داشت به داورى آنحضرت راضى شد ولى آن مرد منافق به داورى کعب بن اشرف که از بزرگان یهود بود گردن نهاد، زیرا مى دانست مى تواند وى را با رشوه و هدیه بخرد و زمینه را براى جلب منفعت خود فراهم نماید.

طاغوت از ماده طغیان است، طغیان و سرکشى و شکستن تمام حدود و حقوق و قوانین.آنان که داورى به باطل مى کنند بدون شک طاغوت هستند، و بردن داورى و خواستن دادخواهى از آنان حرام است.

ناگفته پیداست که آیه شریفه هم چون سایر آیات قرآن، یک حکم عمومى و جاودانى را براى همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بیان مى کند، و به آنان اخطار مى نماید که مراجعه کردن به حکام باطل و داورى خواستن از طاغوت، با ایمان به خدا و کتب آسمانى سازگار نیست، بعلاوه انسان را از مسیر حق به بیراهه هائى پرتاب مى کند که فاصله آن از حق بسیار زیاد است، مفاسد چنین داورى ها در به هم ریختن سازمان اجتماعى بشر بر هیچ کس پوشیده نیست، و یکى از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب مى شود.(۳۰)

۲۰ با توجه به مسائلى که از دورترین روزگار تمام مردم درباره شیطان و اوصاف و اعمالش شنیده اند، گمان نمى رود کسى اورا بعنوان دشمن نشناسد، بهمین خاطر است که قرآن مجید در بسیارى از آیات از او بعنوان دشمن آشکار "عدومبین"یاد مى کند:

«وَ قُلْ لِعِبادى یقُولُوا الَّتى هِىَ اَحْسْنُ اِنَّ الشَّیطانَ ینْزَعُ بَینَهُمْ اِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلْانْسانِ عَدُوّاً مُبیناً»:(۳۱)

اى رسول من به بندگانم بگو:همیشه در مقام گفتگو سخن بهتر را بر زبان آرند و از زشت گوئى بپرهیزند که شیطان چه بسیار که با یک کلمه زشت بین شما فتنه و دعوا برانگیزد،به حقیقت که شیطان براى انسان دشمن آشکار و معلوم است.

۲۱ شیطان با دمیدن انواع وسوسه ها، باطن انسان را نسبت به بسیارى از امور غرق غرور مى کند و از این راه ضربه هاى مهلک و خانمان براندازى به انسان مى زند:

«وَ ما یعِدُهُمْ الشَّیطانُ اِلاّ غُرُوراً»:(۳۲)

آرى وعده هاى شیطان چیزى جز ایجاد جوّ غرور در دنیاى باطن انسان نیست.

۲۲ شیطان در عرصه گاه حیات انسان جز فتنه گرى برنامه اى ندارد، و هدفش از فتنه بسته شدن راه بهشت بسوى انسان است.

ممکن است انسان بر اثر ایمان و عمل صالح مستحق بهشت شود، شیطان حسود این دشمن خطرناک سعى مى کند با فتنه هاى خود زمینه خروج انسان را از این استحقاق فراهم نماید، قرآن مجید در این موضوع به تمام مردم هشدار جدید مى دهد:

«یا بَنى آدَمَ لایفْتِنَّکمُ الشَّیطانُ کما اَخْرَجَ اَبَوَیکمْ مِنَ الْجَنَّةِ»:(۳۳)

اى فرزندان آدم مبادا که شیطان شما را دچار فتنه خود سازد، چنانکه پدر و مادر شما را با فتنه گرى خود از بهشت بیرون کرد.

جان سلیمانست و تن چون اهرمن *** خاتم شاهیست عقل مؤتمن

اهرمن چون خاتم شاهى ربود *** شد سلیمان دور از ملک وجود

بار دیگر چون که خاتم یافت او *** اهرمن از ملک او برتافت رو

هى بکش این نفس کافر کیش را *** فارغ از این اهرمن کن خویش را

هین مکن از هر تن جان را رهین *** جبرئیل را مکن با سگ قرین

خاتم جان را بگیر از دیوتن *** ملک را بستان زدست اهرمن

اهرمن نبود بجز نفس دنى *** کاهرمن آموخته زو رهزنى

هست در جان تو پنهان گوهرى *** کافتابش باشد از جان مشترى

گوهرى از مخزن خاصى خدا *** در تو پنهانست اى دل با خودآ

باشد او را در کمین اهریمنى *** کهنه رندى حیله سازى پرفنى

تو مبادا ایمن شوى زان اهرمن *** که امین گنج نبود راهزن

اى تو گنجور شهنشاه ازل *** پاس گنج شاه دار از آن دغل

۲۳ شیطان با همه نعمتى که از جانب حق در اختیار دارد، موجودى بسیار ناسپاس است، و مى خواهد عباد الهى را نیز مانند خود به ناسپاسى وادارد، این انسان مؤمن و بیدار است که هرگز گول او را نمى خورد، و در برابر نعمت هاى حق به ناسپاسى بر نمى خیزد، آنکه با داشتن نعمت هاى فراوان الهى به ناسپاسى خیزد برادر شیطان است.

«اِنَّ الْمُبَذّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیطانُ لِرَبِّهِ کفُوراً»:(۳۴)

به حقیقت که تبذیر کنندگان برادران شیطانند، و شیطان ناسپاسى فوق العاده اى نسبت به پروردگار کرد.

حضرت صادق علیه السلام در روایت مهمى مبذر را بدینصورت معرفى مى کنند:

مَنْ اَنَفْقْ شْیئاً فى غَیرِ طاعَةِ اللّهِ فَهُوَ مَبَذّرٌ، وَ مَنْ اَنْفَقَ فى سَبیلِ اللّهِ فَهُوَ مُقْتَصِدٌ:(۳۵)

کسى که در غیر راه اطاعت حق مالى بپردازد، تبذیر کننده، و آنکه در راه خدا انفاق کند مایه رو محسوب مى شود.

۲۴ شیطان موجودیست که نهایت کبر در او قرار دارد، و محض همین خصلت خطرناک بود که از اطاعت فرمان حق نسبت به سجده آدم سرپیچى کرد:

«فسجَدَ الْملائِکةٌ کلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلاّ اِبْلیسَ اسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافرِینَ»:(۳۶)

پس بفرمان خدا تمام فرشتگان سجده کردند مگر شیطان که تکبر ورزید و او از زمره کافران بود.

۲۵ این موجود خطرناک در تمام زمینه ها نسبت به انسان داراى کید است ولى چون انسان در برنامه طاعت و تقوا پشتیبانى همانند حق دارد، کید او ضعیف ا ست، و با کمترین توجهى به حضرت حق و روز قیامت و عاقبت کار مى توان کید او را باطل ساخت:

«اَلَّذینَ آمَنُوا یقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللّهِ وَ الذَّینَ کفَرُوا یقاتِلُونَ فِى سَبیلِ الطّاعُوتِ فَقاتلُوا اَوْلیاءَ الشَّیطانِ اِنَّ کیدَ الشَّیطانِ کانِ ضَعیفاً»:(۳۷)

آنان که ایمان آوردند در راه خدا، و کسانیکه کافر شدند در راه طاغوت مى جنگند، پس شما مردم مؤمن با دوستان و یاران شیطان مقاتله کنید و در این راه بیم و هراس نداشته باشید که بحقیقت مکر و سیاست شیطان سست و ضعیف و بى پایه است.

۲۶ شیاطین براى ربودن انسان از منطقه رحمت حق، چنان فعالیت گسترده اى دارند که آدمى را همچون نگین انگشتر در میان گرفته و دور انسان مى چرخند در حدى که گوئى کسى همانند آنان با انسان تماس ندارد، تنها چیزى که همانند یک حصن حصین مى تواند انسان را از خطرات این مسّ کنندگان حفظ کند فقط و فقط تقواست:

«اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»:(۳۸)

چون پرهیزکاران را از شیطان وسوسه و خیالى به دل فرا رسد هماندم خدا را بیاد آرند، و همان لحظه نسبت به عواقب کاربینائى و بصیرت پیدا کنند.

پرهیزکاران هنگامى که وسوسه هاى شیطانى، آنها را احاطه مى کند، به یاد خدا و نعمت هاى بى پایانش، به یاد عواقت شوم گناه و مجازات دردناک خدا مى افتد، در این هنگام ابرهاى تیره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها کنار مى رود، و راه حق را به روشنى مى بیند و انتخاب مى کنند.

طائف به معنى طواف کننده است، گویا وسوسه هاى شیطانى هم چون طواف کننده اى پیرامون فکر و ورح انسان پیوسته گردش مى کنند تا راهى براى نفوذ بیابند.

اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهائى مى یابد، و گرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم مى گردد.

اصولا هر کس در هر مرحله اى از ایمان، و در هر سنّ و سال گهگاه گرفتار وسوسه هاى شیطانى مى گردد، و گاه در خود احساس مى کند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را بسوى گناه دعوت مى کند.

این وسوسه ها و تحریک ها مسلماً در سنین جوانى بیشتر است، و در محیط هاى آلوده هم چون محیط هاى امروز که مارکز فساد در آن فراوان، و آزادى نه به معنى حقیقى بلکه به شکل بى بند و بارى همه جا را فرا گرفته، و دستگاه هاى تبلیغاتى غالباً در خدمت شیطان و وسوسه هاى شیطانى هستند فزون تر مى باشد تنها راه نجات از آلودگى در چنین شرایطى، نخست فراهم ساختن سرمایه تقواست که در آیه به آن اشاره شده و سپس مراقبت و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمت هاى او، و مجازاتهاى دردناک خطاکران است.

در روایات کراراً به اثر عمیق ذکر خدا در کنار زدن وسوسه هاى شیطان اشاره شده است.

حتى افراد بسیار با ایمان و دانشمندا و باشخصیت همیشه در مقابل وسوسه هاى شیطانى احساس خطر مى کردند، و از طریق مراقبت که در علم اخلاق بحث مشروحى دارد با آن مى جنگیدند.

اصولا وسوسه هاى نفس و شیطان همانند میکربهاى بیمارى زا مى باشد، که در همه وجود دارند، ولى بدنبال بنیه هاى ضعیف و جسم هاى ناتوان مى گردند، تا در آنجا نفوذ کنند، امّا آنها که جسمى سالم و نیرومند و قوى دارند، این میکربها را از خود دفع مى کنند جمله شریفه:" فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ" "بهنگام یاد مرگ خدا مشمشان بینا مى شود و حق را مى بینند".اشاره به این حقیقت است که وسوسه هاى شیطانى پرده بر دید باطنى انسان مى افکند، انچنان که راه خدا را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمى شناسند،ولى یاد خدا به انسان بینائى و روشنائى مى بخشد، و قدرت شناخت واقعیت ها را به او مى دهد، شناختى که نتیجه اش نجات از چنگال وسوه هاست.(۳۹)

۲۷ و ۲۸ قرآن مجید از این موجود خطرناک در آیاتى تعبیر به ما رد و مرید فرموده، به این معنى که شیطان، عاصى و منافق و سرپیچ و شرور و خبیث است، و برشماست که تا لحظه آخر عمر از او در پرهیز باشید، و گرنه تمام این حالات جهنمى به شما هم سرایت خواهد کرد:

«وَ حِفْظاً مِنْ کلَّ شَیطان مارِد»:(۴۰)

و ما آسمان را از تسلّط هر شیطان سرکش گمراه محفوظ داشتیم.

«وَ مِنَ النَّاسِ مِنْ یجادِلُ فِى اللّه بِغَیرِ عِلْم وَ یتَّبِعُ کلَّ شَیطان مَرید»:(۴۱)

و عده اى از مردم بر اساس جهل و نادانى در خدا جدل کنند و هر شیطان خبیث و عاصى و شرور و منافق را متابعت کنند.

۲۹ این موجود پرخطر، و منبع ضلالت و لعنت با ایجاد پیچ و خم هاى عجیب و غریب در زندگى، وآرایش هر نوع گناه در برابر دل، سعى مى کند در باطن انسان نسبت به واقعیات بخصوص حضرت حق و قیامت در طاعت و عبادت و نبوت و امامت ایجاد نسیان و فراموشى کند، تا آدمى از سعادت دنیا و آخرت محروم شود:

«اِسْتَحْوَذَ عَلِیهِمُ الشَّیطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکرَاللّهِ»:(۴۲)

شیطان در عقل و مشاعر و احساسات اینان چیره شده و یاد خدا را در قلبشان بفراموشى داد.

۳۰ شیطان در وسوسه گرى دستى توانا و پرقدرت دارد، او از پى وسوسه ها دقلب انسان، خیالات و هواها را تحریک و آدمى را از عرصه گاه حقیقت دور مى کند، براى مبارزه با وسوسه او چاره اى جز پناه بردن بخدا بوسیله عبادت و طاعت نیست:

«وَ اِمّا ینْزَغَنَّک مِنَ الشَّیطانِ نَزْعٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»:(۴۳)

و اگر وسوسه هاى شیطانى در قیافه و مال و منال و شهرت و مقام خودنمائى کرد تاترا از راه حق بازدارد به خدا پناه ببر، زیرا او سخت را مى شنود و به تمام اسرار آگاه است.

۳۱ قرآن در مرحله اى دیگر از شیطان بعنوان خناس و وسوسه گر در سنیه ها یاد مى کند و مى فرماید:

«مِنْ شَرّ الْوسواسِ الْخْنّاسِ الَّذى یوَسْوِسُ فى صُدُورِ النّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ»:(۴۴)

از شر وسوسه آور همى پنهان شونده،آنکه در سینه هاى مردم وسوه نماید از جن و انس، به پروردگار مردم، زمامدار مردم، خداى مردم پناه ببر.آن وسوسه گرى که پى در پى القاء مى نماید و همى پیش مى آید و پس مى رود و پنهان مى شود و آشکار مى گردد.

اگر محیط درونى انسان با نور معرفت و ایمان روشن باشد، و در پناه ربوبیت رب و تصرف او وقفایه و تقوا درآید، و قوا و فرشتگان الهام بخش به خیر و صلاح راههاى نفوذ و وسوسه هاى شرانگیز را ببندند، آن وسوسه گر خناس به عقب وسوه اى پیش آید، و در انتظار آنست که انگیزه هاى هواها و شهوات و کبر و حسد و دیگر خویهاى پست محیط درونى را تاریک و مشوش گردانند، تا سربرآرد و بر قوا و انگیزه هاى خیر بتازد و عقل را تیره سازد، و فرمان اراده را بدست گیرد و براى پیشبرد شر و انجام هر گونه گناه، جلوى بینش و عاقبت اندیشى را مى بندد، و شبه ها و عذرها پیش مى آورد و شوق ها و آرزوها و امیدهاى کاذب و پست برمى انگیزد.و اگر نور ایمان پرتو افکند و هوشیارى و پشیمانى از گناه پیش آمد باز خود را پنهان مى نماید و براى یورش و وسوسه از طریق دیگر آماده مى شود،مانند میکروبهائیکه در پیرامون و در لابه لاى نسوج بدن کمین کرده یا در حال کمون هستند تا اگر جراحتى در قلعه بدن پدید آید و یا دستگاههاى اصلى آن مختل گردد و قواى دفاعى خون ناتوان شود،در آن رخنه نمایند و از میان نسوج سربر آرند و پیش روند.

فعل یوسوس، وسوسه مستمر را مى رساند، صدر جاى قلب و محل بروز عواطف و انگیزه ها مى باشد.

امواج وسوسه ها و الهامات و انگیزه هاى گوناگون و متضاد، در این محل تلاقى مى نمایند و هر یک از اندیشه و خواست انسان را بسوى خود مى کشند.

و چون انسان پیوسته اثرپذیر و در معرض وسوسه ها و الهامات مى باشد، نباید خود منشأ اصلى و انگیزنده این واردات و آثار باشد، و چون اینها حادثند، باید علل و اسباب محدثه اى داشته باشند، و چون متضادند باید علل و اسباب آنها مبادى مختلفى باشند که بعضى خود ذاتاً خیر و منشأ خیرات است،و بعضى شرو منشأ شرور،آنکه مبدء خیر است فرشته نامیده شده، و آنکه مبدء شر است شیطان "خناس".

آن حال تردیدى که براى انسان هنگام مواجه شدن با گناه و حرام لذت انگیز یا ثواب و واجب مشقت آور پیش مى آید، نمودارى از این جواذب متضاد درونى است،در این حال احساس مى شود که عاملى انسان را بسوى زشتى و گناه و ترک واجب مى کشاند، و عامل دیگرى از آن باز مى دارد.

بیشتر مردم با آنکه پیوسته در معرض تأثیر و جواذب این عوامل مى باشند، یا یکسر از آنها غافلند، یا چون محکوم حواسند آنها را معلول انگیزه هاى حسى و یا قواى نفسانى مى پندارند، فقط در روشنى ایمان و معارف عالیه و هدایت قرآن مى توان این عوامل و آثار و تحریکات آنها را شناخت و هشیار آنها بود، و در پناه رب النّاس و ملک النّاس و اله الناس، مى توان راه نفوذ و وسوسه ها را بست و دریچه انوار الهامات را گشود.(۴۵)

۳۲ شیطان این دشمن خطرناک به وقتى که انسان مى خواهد با مال و منالش در راه خدا خرج کند، به او وعده فقر مى دهد، و از این راه او را دروحشت مى اندازد، تا صفت بخل در او تحریک شود و از انفاق باز ایستد:

«اَلشَّیطانُ یعِدُکمُ الْفَقْرَ وَ یاْمُرُکمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ یعِدُکمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»:(۴۶)

شیطان شما را به هنگام انفاق وعده فقر و تهیدستى مى دهد، و به زشتى ها دعوت مى کند ولى خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مى دهد و خداوند قدرتش وسیع و به هر چیز داناست.

سعى کنیم وعده هاى دروغ شیطان در برابر وعده هاى صحیح و استوار حضرت حق در ما اثر نگذارد، و به این معنا توجه داشته باشیم که انفاق اگرچه ظاهر از مال ما مى کاهد ولى در باطن امر رحمت الهى و جنّت ابدى جاى آن را مى گیرد.

۳۳ شیطان این منبع شر و آلودگى بفرموده قرآن مجید داراى همزات است.

همزات جمع همزه به معناى دفع و تحریک با شدّت است.تمام شیطانهاى پنهان و آشکار این خباثت را دارند که هر نوع وسوسه را در قلب بیاندازند و انسان را از حق دور کنند.

مسئله همزات بقدرى خطرناک است که حضرت حق در قرآن مجید به رسول اسلام صلى اللّه علیه و آله مى فرماید:

«وَ قُلْ رَبِّ اَعُوذُ بِک مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ»:(۴۷)

و بگو پروردگار من از وسوسه هاى شیاطین بتو پناه مى برم.

جائیکه به رسول اسلام با آن همه قوت و قدرت روحى مى گویند از وساوس شیطان به حضرت رب پناه ببر تکلیف امثال ما ضعیفان روشن است.

با توّجه به سى و سه آیه اى که نشانگر اوصاف و اعمال شیطان بود،یک بار دیگر در فرازهاى اول دعاى هفدهم صحیفه حضرت سجاد دقت کنیم که امام علیه السلام در کمال خضوع و خشوع به پیشگاه حضرت رب العّزه عرضه مى دارد:

خداوندا بتو پناه مى بریم از وسوسه هاى شیطان رجیم و فریب هایش و از اعتماد به هوس هاى باطل و وعده ها و نویدها و فتنه انگیزى ها و ام هایش، و از اینکه در گمراه کردن ما از طاعت تو، و بى آبرو کردنمان بوسیله معصیت بطمع افتد.

یا این که چیزى که پیش ما نیکو جلوه دهد در نظرمان نیکو آید، و یا چیزى که بما ناپسند نشان دهد بر ما گران آید.

الهى او را بوسیله عبادتت از ما بران، و با پایدارى و استقامت در محبتت او را سرافکنده ساز، و میان ما و او حجابى قرار ده که آن را ندرد، و سدّ نیرومندى که آن را نشکافد.

امام علیه السلام در فرازهاى اول دعا مغلوب شدن شیطان را در برابر انسان در چهار چیز مى داند. عبادت، محبت و عشق حق، رحمت الهیه، تقوا.

آرى زمانى که اوقات انسان به عبادات و فرائض فردى و خانوادگى و اجتماعى پر شود، و قلب مرکز جوشش عشق حق گردد، و رحمت الهى بین انسان و نفس اماره که ابراز شیطان براى گمراه کردن انسان است ساتر و حجاب شود، و آدمى پشت سّد تقواى الهى قرار گیرد، راه نفوذى براى شیطان جهت دسترسى به انسان نخواهد ماند.

شرح عبادت و محبّت و رحمت تقوا این چهار قدرت ملکوتى و چهار خصلت عرشى در ضمن دعاهاى آینده بخواست حضرت رب العزّه که در تمام لحظات یار و مددکار خادمان درگاه عزّت است خواهد آمد.

این رو سیاه مسکین و بعد مستکین در توسل بحضرت دوست، و درخواست شفاعت از انبیاء الهى براى دورشدن مکاید شیطان و وسوسه هاى آن دیو رجیم با دلى شکسته عرضه داشته ام:

اى دلیل راه گم شد راه من *** آه بر این نفس شهوت خواه من

نفس طغیان کرده از راه خدا *** جان و دل بنموده از جانان جدا

قوّت از کف رفت و دستم بسته شد *** از گنه یاران روانم خسته شد

شعله عمرم شود کم کم خموش *** مى رود از سر مرا این عقل و هوش

رهزن دین طرد حق دیو رجیم *** پهن کرده بهر من خوان حمیم

کویکى آدم که گیرد دست من *** بازگرداند دوباره هست من

شیث یا رب در کجا دارد مقام *** تا مرا از جام حق ریزد به کام

این چه طوفانست برخیزد ز روح *** خود نجاتم کشتى نوح است نوح

هست ادریسم دلیل راه عشق *** برنمى آید زمن جزآه عشق

گر دهد آن خضرم از آب حیات *** مى رهد روحم زگرداب ممات

صالحا بنگر مرا در درد و غم *** از روانم برطرف بنما الم

آتشى افروخت دشمن سوى من *** شعله اش گداخت جان و روى من

اى خلیل حق بشارتها کجاست *** اى که دارویت به هر دردى شفاست

سرد کن بهر خدا از من شرر *** تا از این غم دیده برگرددخطر

گر سخن با من بگوید آن کلیم *** مى کند حقم عطا قلب سلیم

پیر کنعان دیده ام گریان چراست *** این همه غم بر دل و جان از کجاست

اى گهر از دیدگانم شو روان *** تا دهى صیقل تو زنگ قلب و جان

یوسف اى بزم محبت را تو شمع *** کن پریشان خاطر من را ت و جمع

اى دم عیسى روانم زنده کن *** مرده ام جانا مرا پاینده کن

اى حبیب حق امید من رسول *** اى حیات عالم اى سرّ عقول

اى سرافراز شبستان صفا *** اى گل باغ فضیلت از وفا

شأن تو لولاک و آیات مجید *** واصف تو حضرت رب حمید

رحم آخر بر دل زارم کنید *** از جهالت باز بیدارم کنید

این منم مسکین زره و اما نده ام *** کاروان رفتست و من جا مانده ام

پی نوشتها:


۱ "وسائل" ج۱۱، ص۱۲۲.

۲ بقره، ۱۶۸

۳ ابراهیم، ۲۲.

۴ حجر،۴۲ ۴۳.

۵ کهف، ۵۰.

۶ "نهج البلاغه" خطبه ۱۹۲.

۷ بقره:۳۴.

۸ مریم، ۸۳.

۹ انعام، ۷۱.

۱۰ بقره:۳۶.

۱۱ اعراف:۲۷.

۱۲ نور، ۲۱.

۱۳ "تفسیر نمونه" ج ۱۴، ص ۴۱۲.

۱۴ نساء، ۱۲۰.

۱۵ مجادله:۱۹.

۱۶ مائده:۹۱.

۱۷ "وسائل الشیعه" ج ۱۱، ص ۲۶۰.

۱۸ "وسائل الشیعة" ج ۱۷، ص ۲۳۸.

۱۹ "وسائیل الشیعه" ج ۱۲، باب ۱۳۲.

۲۰ "وسائل الشیعة" ج ۱۲، باب ۱۳۲.

۲۱ بقره، ۲۰۸.

۲۲ فرقان، ۲۹.

۲۳ لقمان، ۲۱.

۲۴ حجر، ۳۴ ۳۵.

۲۵ عنکبوت، ۳۸.

۲۶ نساء، ۳۸.

۲۷ محمّد، ۲۵.

۲۸ نمل، ۳۴.

۲۹ نساء، ۶۰.

۳۰ "تفسیر نمونه" ، ج ۳، ص ۴۴۶.

۳۱ اسراء، ۵۳.

۳۲ اسراء، ۶۴.

۳۳ اعراف، ۲۷.

۳۴ اسراء، ۲۷.

۳۵ "تفسیر صافى" ج اول:، ص ۹۶۶.

۳۶ ص، ۷۳ ۷۴.

۳۷ ـنساء، ۷۶.

۳۸ اعراف، ۲۰۱.

۳۹ "تفسیر نمونه" ج ۷، ص۶۶.

۴۰ صافات، ۷.

۴۱ حج، ۳.

۴۲ مجادله، ۱۹.

۴۳ اعراف، ۲۰۰.

۴۴ ناس، ۴ ۶.

۴۵ "پرتوى از قرآن" جزء سى ام، ص ۳۱۳.

۴۶ بقره، ۲۸۶.

۴۷ مؤمنون، ۷۹.