دعای سیزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول)
دعاى طلب حوائج؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام فِی طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی:
اللَّهُمَّ یا مُنْتَهَی مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ وَ یا مَنْ عِنْدَهُ نَیلُ الطَّلِبَاتِ وَ یا مَنْ لَا یبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ وَ یا مَنْ لَا یکدِّرُ عَطَایاهُ بِالامْتِنَانِ وَ یا مَنْ یسْتَغْنَی بِهِ وَ لَا یسْتَغْنَی عَنْهُ
وَ یا مَنْ یرْغَبُ إِلَیهِ وَ لَا یرْغَبُ عَنْهُ وَ یا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ وَ یا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکمَتَهُ الْوَسَائِلُ وَ یا مَنْ لَا تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ وَ یا مَنْ لَا یعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ.
تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِک وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَی عَنْهُمْ وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَی الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیک.
فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِک، وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِک فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانِّهَا، وَ أَتَی طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا.
وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَک فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ، وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِک فَوْتَ الْإِحْسَانِ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعای آن حضرت در طلب حوائج از خدای متعال:
پروردگارا، ای نهایت مطلب حاجات و ای کسی که رسیدن به تمام خواستهها در دست توست و ای آن که نعمتهایت را به بها نمیفروشی و ای کسی که عطاهایت را به کدورتِ منّت آلوده نمیسازی و ای که به تو بینیاز شوند و از تو بینیاز نباشند و ای آن که به تو رو کنند و از تو روی برنتابند. ای که درخواستها گنجهایت را فانی نمیکند و ای که هیچ دستاویزی حکمت تو را تغییر نمیدهد و ای کسی که رشته نیاز نیازمندان از تو قطع نمیگردد و ای که دعای دعاخوانان تو را خسته نمیکند،
تو وجود خود را به بینیازی از همه خلق ستودهای و تو به بینیازی از ایشان شایستهای و ایشان را به نیازمندی و فقر نسبت دادهای و ایشان سزاوار چنین نسبتاند، از این جهت هر کس رفع نیاز خود را از جانب تو بخواهد و برگرداندن فقر را از خویشتن به وسیله تو طلب کند. حقّاً که حاجتش را در جایگاه اصلی خود خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحیح برآمده و هر که در نیاز خود به یکی از آفریدگان تو رو کند، یا او را به جای تو وسیله برآمدن حاجت قرار دهد، بیشک خود را در معرض نومیدی آورده و از جانب تو سزاوار محرومیت از احسان گشته.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ یا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ وَ یا مَنْ عِنْدَهُ نَیلُ الطَّلِبَاتِ وَ یا مَنْ لاَ یبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ وَ یا مَنْ لاَ یکدِّرُ عَطَایاهُ بِالاِمْتِنَانِ وَ یا مَنْ یسْتَغْنَى بِهِ وَ لاَ یسْتَغْنَى عَنْهُ وَ یا مَنْ یرْغَبُ إِلَیهِ وَ لاَ یرْغَبُ عَنْهُ وَ یا مَنْ لاَ تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمائِلُ وَ یا مَنْ لاَ تُبَدِّلُ حِکمَتَهُ الْوائِلُ وَ یا مَنْ لاَ تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ وَ یا مَنْ لاَیعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ»:
"الهى اى وحود مقدسى که منتهاى درخواست حاجاتى، چرا که هر کس در انجام حاجاتش از غیر تو ناامید شود به تو روى آورده دست نیاز بسوى تو دراز مى کند، یا اینکه بازگشت رفع حوائج بدست بندگانت به توست،زیرا اسباب و وسائل را بدست بندگان براى رفع نیازها تو فراهم مى آورى.
اى آن که گشایش گره رسیده به خواستهها نزد اوست، و اى آن که نعمتهایش را در برابر قیمت ها معامله نمى کند، بلکه عنایت نعمت از باب احسان و تفضل است نه از باب داد و ستد، که دادو ستد کار مخلوق است نه برنامه حضرت رب العزّه.
و اى مهربان مولائى که عنایات و بخشش هایش را به منّت گزراردن تیره نمى سازد، و بارى بر دوش عبادش در ارائه نعمت به سبب منت نمى گذارد.
که منت گذارى به این معنى نشانه پستى و کوچکى و کمى همت شخص است، چون احسان خود و کار نیکش را بزرگ مى بندارد، ولى خداى عزیز منزه از این راه و روش است، زیرا عنایاتش هر چند بزرگ باشد در برابر عظمتش کوچک است، و او خدائى نیست که دربرابر عنایت کردن نعمت مادى منتى بر بندگان داشته باشد.
اى آن که بهحضرت او که مستجمع جمیع صفات کمالیه است نیازمندان بى نیاز مى شوند، و هرگز از او بى نیاز نمى گردند.
و اى آن که از همه سو و ز همه رو به او روى آورند، و از او روى گردان نمى توانند شد.
و اى آن که درخواست ها، دعاها، نیازمندیها، گنجینه نعمت ها و بخشش هایش را نابود نمى گرداند، زیرا نعمت هاى حضرت او حّد و حدودى ندارد.
و اى آن که علل و اسباب و دست آویزها حکمت او را تغییر نمى دهد، چرا که حضرت او هر چه را به صلاح بندگان ببیند مقدر مى فرماید، نه هر چه را بخواهند!
و اى آن که حاجت نیازمندان به او قطع نمى شود، و اى آن که دعاى دعاکنندگان او را به رنج و مشقّت نمى اندازد، چرا که رنجه شدن و خسته شدن از لوازم جسم است و او منزه از جسم است".
در جملات ملکوتى و آسمانى بالا که ابتداى دعاى سیزدهم صحیفه حضرت زین العابدین علیه السلام است وجود مقدس پروردگار از زبان امام چهارم که بنده خاص خدا، و قلبش غرق معرفت است معرفى شده، و حضرت انسان را به این معنا توجه داده اند که در وقت نیاز و حاجت، که از ابتداى عمر تا لحظه آخر آنست، باید عرض نیاز و فقر و احتیاج را فقط و فقط به پیشگاه مقدس حضرت ربّ العزّه برد، که کلید حلّ هر مشکلى بدست اوست، و خزائن ملک و ملکوت در کف قدرت آن منبع لطف و کرامت است، و تنها او مى باشد که اسباب و وسائل رفع حاجت را چه بوسیله امور طبیعیه و یا بدست انسانها فراهم مى آورد.
ذات مقدسى که بى نهایت در بى نهایت لطف، کرم، رحمت و عنایت، مهر و مرحمت، عشق و محبت، قدرت و سطوت، کرامت و عظمت است.
وجود مبارکى که تمام هستى و اجزایش به اراده حکیمانه او بوجود آمده، و به اراده حکیمانه او ادامه حیات مى دهد.
خداوندى که مخلوقات را آفریده، و هر یک را به راهى که باید هدایت فرموده و روزى آنان را به فراخور حالشان از سفره رحمت و لطف عنایت مى فرماید.
پروردگارى که بر اساس مصلحت موجودات زمینه حیات را براى آنان فراهم آورده، و کلّ عناصر هستى نیاز خود را به او برطرف کرده، و به پیشگاهش عاشقانه رغبت دارند.
خزائن هستى او، و منابع نعمتش با دعا و درخواست موجودات، که هر یک به اندازه خود و بیش از اندازه از آن خزائن و منابع خرج مى کنند تمام نمى شود.
خداوند مهربانى که شرط روزى دادنش فقط و فقط بودن مخلوق است و بس.
عزیزى که خواهنده و خواننده اى از پیشگاهش مأیوس و ناامید بر نمى گردد.
مهربان مولائى که در حریمش عرض حاجت پایان نمى پذیرد، زیرا تمام موجودات در ظاهر و باطن وجودشان گدا و محتاج او هستند.
پروردگارى که قدرى و علتّى نمى تواند مانع از عطایش گردد، و حاجبى بین او و بندگانش وجود ندارد.
آقا و کریمى که بخاطر گناه بندگان مانع از رسیدن روزى به آنان نیست. حکیم خبیر، محدث بصیر، فیلسوف شهیر، عارف کم نظیر حضرت فیض کاشانى به پیشگاه حضرتش عرضه مى دارد:
بى دل و جان بسر شود بى تو به سر نمى شود *** بى دو جهان بسر شود بى تو بسر نمى شود
بى سر و پا بسر شود بى تن و جان بسر شود *** بى من و ما بسر شود بى تو بسر نمى شود
درد مرا دوا تویى رنج مرا شفا تویى *** تشنه ام و سقا تویى بى تو بسر نمى شود
در دل و جان من توئى گنج نهان من توئى *** جان و جهان من توئى بى تو بسر نمى شود
یار من و تبار من مونس غمگسار من *** حاصل کار و بار من بى تو بسر نمى شود
جان به غمت کنم گرو تن شود از فنا بشو *** هر چه بجز تو گو برو بى تو بسر نمى شود
غیر تو گو برو ببادغیر تو گو برو زیاد *** بى تو مرا دمى مباد بى تو بسر نمى شود
کوثر و حور گو مباش قصر بلور گو مباش *** حلّه نور گو مباش بى تو بسر نمى شود
آب حیات من توئى فوز و نجات من توئى *** صوم و صلات من توئى بى تو بسر نمى شود
گر ز تو رو کنم بغیر ور به تو رو کنم زغیر *** جانب توست هر دو سیر بى تو بسر نمى شود
گر زبرت جدا شوم یا زغمت رها شوم *** خود تو بگو کجا روم بى تو بسر نمى شود
فیض زحرف بس کند پنبه درین جرس کند *** ذکر تو بى نفس کند بى تو بسر نمى شود
موقعیت دعا در عرصه گاه حیات انسان:
انسان در هر موقعیتى که باشد، و در هر مکانت و منزلتى که قرار بگیرد، در هیچ شأنى از شئون حیات بى نیاز از حضرت بى نیاز نمى شود.
در راحت و رنج، در خوشى و ناخوشى، درسلامت و مرض، در جوانى و پیرى، در امنیت و ناامنى به سلسله امور و مسائلى برخورد مى کند که وى را در مشکل و بن بست قرار مى دهد، و با حوادثى روبرو مى گردد که زندگى را در کامش از هر زهرى تلخ تر مى کند، که راهى براى خروج از بن بست و تبدیل تلخى به لذت جز دعا و عرض نیاز به حکیم على الاطلاق و طبیب دردمندان و حلال مشکلات در پیش پاى زندگیش نیست.
مشکلات و تلخى ها، آلام و اسقام، سختى ها و مشقات، شاه و گدا، عالم و جاهل، عارف و عامى، شهرى و دهاتى، غنى و فقیر، پیر و جوان، مریض و سالم نمى شناسد، برنامه هائى است که گریبان هر انسانى را مى گیرد و براى رهائى از آنها گاهى راهى بجز دعا نیست، زیرا غیر حضرت حق از حل آن عاجز، و جز دست قدرت او گره گشائى در آن زمینه ها وجود ندارد.
در کنار بعضى از گرفتاریها که راه حلّى جز دعا ندارد، اگر تکبر از دعا شود، هلاکت ابدى انسان حتمى است.
دعاى نیازمند به درگاه بى نیاز، و درخواست دردمند به پیشگاه طبیب هستى، و عرض حاجت حاجتمند به پیشگاه مولاى موجودات و ولىّ آفرینش به اندازه اى محبوب است که آیات قرآن مردم را به این معنا فراخوانده، و دعا را از عبادات پرفیض دانسته، و متکبّر از آن را مستحقّ عذاب معرفى کرده است.
روایات بسیار مهمى در کتب روائى در باب دعا در فصول مختلفه وارد شده، که تنها کتاب با عظمت کافى شریف به شصت فصل ان اشاره دارد، و این از باب اهمیتى است که دعا در نزد حق و انبیا و ائمه طاهرین دارد.
حال دعا و گریه و زارى در دعا و بعبارت دیگر اتصال موجودى ناچیز و بلکه معدومى سیه رو به منبع فیض هستى از بهترین حالات و خوش ترین لحظات حیات آدمى است.
البته این معنا را باید توجه داشت که هر دعائى قابل استجابت نیست، دعائى از جانب حضرت محبوب مستجاب مى شود که تمام شرایط لازم در آن جمع باشد.
شرایط دعاى قابل استجابت در قرآن مجید و روایات و احادیث ذکر شده، چنانکه خواستید به آیات و روایات بخصوص روایات کتاب باعظمت کافى مراجعه نمائید.
گاهى شرایط استجابت جمع است، ولى جوابى از جانب محبوب نمى رسد، در این وقت هرگز نگران نشوید، که آنچه را در دنیا مستجاب نمى کنند، در آخرت به اجابت مى رسانند، زیرا دوست ندارند آنچه به دعا کننده مى رسد اندک باشد، و چه بسار دعاکنندگانى که دعایشان در دنیا مستجاب شد، چون به آخرت قدم گذارند و اجابت دعاهاى مستجاب نشده در دنیا را در عالم آخرت ببینند، آرزو کننداى کاش تمام دعاهاى ما در آخرت مستجاب مى شد.
دعا در زندگى چه در سازندگى ظاهر حیات، چه در ساختن باطن حیات آنقدر اهمیت دارد، که تمام انبیاء الهى و ائمه طاهرین و اولیا و عاشقان و عارفان و مشتاقان به این حقیقت در تمام شئون زندگى و بلکه در تمام لحظات حیات پیوند قلبى و عملى و حالى داشتند.
به قسمتى از آیات کتاب حضرت حق در امر به دعا و نقل دعاى دعاکنندگان و نیز پاره اى از روایات مهم در خصوص دعا در سطور زیر توجه نمائید:
«وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ»(۱)
و چون بندگانم مرا از تو پرسند، پس من آنان نزدیکم دعاى دعا کننده را به وقت دعا اجابت مى کنم، پس باید مرا استجابت کنند و مؤمن به من شوند، باشد که در راه رشد افتد.
«اُدْعُوا رَبَّکمْ تَضَرُّعاً وَخُفیةً إنَّهُ لایحِبُّ الْمُعْتَدینَ».(۲)
پروردگارتان را به تضرع و پنهانى بخوانید، خداوند جهان دوست ندارد مردمى که پاى از حدود حق فراتر بگذارند.
«وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ».(۳)
و او را از راه بیم و امید بخوانید به حقیقت که رحمت او به نیکوکاران نزدیک است.
آرى او را بخوانید که زمینه هاى دور شدن شما را از عذابى که مى ترسید از شما دور کند، و وسائل استحقاق شما را براى ورود به بهشتى که به آن امید دارید فراهم آورد.
بخواهید که قلب شما را نسبت به هر گناهى از تنفر و خشم پر کند تا ربط شما به گناه قطع گردد، و لذت و شیرینى عبادت و اطاعت و خدمت به مردم را به شما بچشاند، تا به هر عبادتى که زمینه ساز ورود به بهشت است روى آورید.
«قُلِ ادْعُوا اللّهَ أوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أیاً مّا تَدْعُوا فَلَهُ الْأسْماءُ الْحُسنى».(۴)
بگو خدا را به اسم اللّه یا رحمن، هر کدام که خواستید بخوانید، پس او را اسماء حسنى است.
به هر نامى که میل شما بود، حضرتش را بخوانید، و درد خود را با او در میان گذارید که او دعاى شما را به اجابت نزدیک مى کند.
«وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعُونى أسْتَجِبْ لَکمْ إنَّ الَّذینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتى سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ».(۵)
و گفت پروردگار شما، بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، بحقیقت آنان که از دعا در پیشگاه حضرت حق تکبّر کنند، به همین زودى با حالت ذلت قدم در جهنم گذارند.
آدم علیه السلام همراه همسرش چون از بهشت رانده شد، و به درد مهجورى و محرومیت از فیوضات معنوى ومادى دچار شد، از پى الهام حضرت محبوب، براى نجات از آن مشکل و سختى چارهاى جز دعا ندید، به پیشگاه حضرت ربّ العزه عرضه داشت:
«رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ إنْ لَْم تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ».(۶)
پروردگارا، بر خود ستم روا داشتیم اگر ما را نبخشى و بر ما رحمت نیاورى بدون شک از زیانکارانیم.
چون با تضرع و زارى و ذلت و خوارى و خشوع و خضوع به دعا برخاست دعایش را به اجابت رساندند، تقصیرش را بخشیدند و رحمت واسعه نصیبش نمودند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۱۸۶.
۲- اعراف، ۵۵ - ۵۶.
۳- اعراف، ۵۵ - ۵۶.
۴- اسراء، ۱۱۰.
۵- مؤمن، ۶۰.
۶- اعراف، ۲۳.
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِمَات فَتَابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»(۱)
پس آدم از پروردگارش جهت راهیابى به بارگاه قدس و میدان رحمت و عرصه گاه رأفت کلمات را فرا گرفت از پس آن کلماتتوبه او را پذیرفت بدرستى که حضرت حق توبه پذیر مهربان است.
حضرت فیض در تفسیر پرقیمت صافى از کتاب کافى از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام در بیان کلمات نقل مى کند که عبارت بود از :
لا إلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَک اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِک عَمِلْتُ سُوءاً و ظَلَمْتُ نَفْسى فَتُبْ عَلَىَّ فَاغْفِرْلى وَ أنْتَ خَیرُ الْغافِرینَ.
لاإلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَک الّلهُمَّ وَ بِحَمْدِک عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى إنَّک أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ.
لا إلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَک الّلهُمَّ وَ بِحَمْدِک عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسى فَتُبْ عَلَىَّ إنَّک أنْتَ التَّوَّابُ الرِّحیمُ.(۲)
ارى بدینگونه حضرت حق را خواند، و به پیشگاه مبارک محبوب با این کلمات روى نیاز آورد، و از اجابت آن جناب دعایش قبول افتاد و دوباره به حریم حرم دوست راه یافت.
این فقیر دل شکسته، و از راه حضرت دوست مانده با کمال عجز و انکسار به دربار رحمتش عرضه داشته ام:
به وصلت دردم ار درمان نگردد *** مرا مشکل دگر آسان نگردد
دوائى بر علاج درد من نیست *** اگر عشقم دواى جان نگردد
هر آنکو شد مقیم محفل عشق *** چرا او بى سر و سامان نگردد
ز عشقت هر که نوشد جرعه اى مى *** چرا مدهوش و جاویدان نگردد
هرآنکو در طواف کویت آید *** چرا چون چرخ سرگردان نگردد
بقا هرگز نیابدعاشق مست *** اگر قربانى جانان نگردد
نیابد قرب هر کو هست با خویش *** نیابد جان اگر قربان نگردد
نبیند روى جانان هم چو مسکین *** اگر دل در رهش حیران نگردد
موسى و هارون براى نجات از مشکلاتى که فرعون براى آنان و مردم و مملکت بوجود آورده بود به پیشگاه حضرت رب الارباب به دعا برخاستند و حضرت محبوب درخواست آن دو نفر بنده خالص را به اجابت رساند.
«قالَ قَدْ اُجیبَتْ دَعْوَتُکما فَاسْتَقیما وَلا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لایعْلَمُونَ».(۳)
خداوند به هر دو نفر فرمود: خواسته شما به اجابت رسید، پس در راه حق ثابت قدم باشید، و راه نادانان را پیروى منمائید.
قرآن مجید در ایات ۱۹۱ تا ۱۹۴ سوره آل عمران دعاهائى بس پرقیمت و با حال از اولیاء خدا و مردم مؤمن نقل مى کند، سپس اجابت آن دعاها را اعلام مى فرماید، متن آن آیات به فارسى به شرح زیر است:
آنان که خداى را ایستاده و نشسته و بر پهلوشان یاد مى کنند، و در آفرینش اسمانها و زمین اندیشه مى نمایند: پروردگار ما این پنه گاه آسمانها و زمین را باطل نیافریدى، از هر عیب و نقصى منزّهى، پس ما را از عذاب آتش در پناه امن وامانت نگاهدار.
پروردگار ما، بحقیقت که تو هر کس را وارد آتش کنى به خوارى و ذلّت افکنده اى، و بر ستمکاران هیچ یاور و یارى نیست.
پروردگارا بدرستى که ما شنیدیم نداکننده اى ندا مى کرد از براى ایمان که به پروردگارتان ایمان آورید، پس ما ایمان آوردیم، الهى بدینجهت ما را از گناهان بیامرز، و بدیهاى ما را بپوشان و ما را همراه نیکان بمیران.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۳۷.
۲- "مفتاح الفلاح"، ۱۶.
۳- یونس، ۸۹.
خداوندا آنچه را بر رسولانت وعده دادى به ما مرحمت فرما و روز قیامت ما را دچار ذّلت و خوارى مگردان، به حقیقت که تو خلاف وعده نمى کنى.
«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أنّى لاأُضیعُ عَمَلَ عامِل مِنْکمْ مِنْ ذَکر أوْاُنْثى».(۱)
پس تمام آن دعا را پروردگار به نفع ایشان اجابت فرمود، که ضایع نمى کنم زحمت کارکنان شما را از مرد و یا زن.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در جنگ بدر عدّه و عدّه خود را از دشمن بسیار کمتر دید.
ظاهر برنامه شکست ارتش اسلام را نشان مى داد، آن حضرت همراه با دوستان و یارانش دست نیاز به درگاه بى نیاز برداشتند و به محضر حضرت ربّ العّزه عرضه داشتند: اگر ما در این جنگ قرین شکست شویم، از این پس احدى در روى زمین روى عبادت به سویت نخواهد آورد.
«إذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکمْ فَاسْتَجابَ لَکمْ أنّى مُمِدُّکمْ بِألْف مِنَ الْمَلائِکةِ مُرْدِفینَ».(۲)
هنگامى که با زارى و تضرع و انابه و استغاثه به پیشگاه پروردگارتان شتافتید پس خداوند مهربان دعایتان را مستجاب کرد، که من به هزارى از ملائکه از پى هم درآیندگان به نیرو و قدرت شما اضافه مى کنم.
یوسف عزیز در تاریک خانه زندان به محضر مبارک حضرت ربّ الارباب عرضه داشت:
«رَبّ السَّجْنُ أحَبُّ اِلَىَّ مِمَا یدْعُونَنى إلَیهِ وَ إلّا تَصْرِفْ عَنّى کیدَهُنَّ أصْبُ إلَیهِنَّ وَ أکنْ مِنَ الْجاهِلینَ».(۳)
پروردگارم، زندان از آن گناهى که مرا به آن دعوت کردند براى خوش تر است، اگر مکر اینانرا از من مگردانى بسویشان میل کرده از گروه جاهلان مى شوم.
«فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ کیدَهُنَّ إنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ».(۴)
خداوند دعاى بنده پاکش یوسف را به اجابت رساند و مکر آن حیله گران را از وى بگرداند، به حقیقت که خداوند شنواى دانا است. ححح
«وَ نُوحاً إذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیناهُ وَ أهْلَهُ مِنَ الْکرْبِ الْعَظیمِ».(۵)
و نوح به هنگامى که از پیش دعا کرد، پس دعایش مستجاب کرده و او و اهلش را از اندوه بزرگ نجات دادیم.
«وَ أیوبَ إذْ نادى رَبَّهُ أنّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ. فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُر وَ آتَیناهُ أهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکرى لِلْعابِدینَ».(۶)
و ایوب به وقتى که پروردگارش را خواند، که الهى به من رنج و مصیبت و مشقت و ناراحتى رسیده و تو رحم کننده ترین رحم کنندگانى. پس دعایش را مستجاب کردیم، و آنچه آزار و زحمت با او بود برداشتیم و اهل او و مانندشان را که از دست داده بود از باب رحمت خود به او برگرداندیم و داستانش را یادآور واقعیتى الهى براى بندگان قرار دادیم.
این عاجز وامانده، و افتاده درمانده به نزدیکى غروب آفتاب بیست و پنجم ماه صفر برابر با ۱۲ شهریور هزار و سیصد و هفتاد که این طور را مى نوشتم به محضر مبارک حضرت محبوب عرضه داشتم:
اگر از دل به حق آهى برآید *** زمان غصه و محنت سرآید
تمام مشکلات جان شود حل *** اگر وقت سحر دل بر درآید
به عجز و لابه افغان و زارى *** تمام حاجت سائل برآید
ببینى شاهد جان را برابر *** اگر دل در حریمش مضطر آید
بسر من دارم از لطف وى افسر *** به غیر این چگونه باور آید
عنایت کن غریبم بى نوایم *** که دل سوى تو با چشم ترآید
چه خوش باشد به وقت مرگ مسکین *** به بالین سر تو حیدر آید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- آل عمران، ۱۹۵.
۲- انفال، ۹.
۳- یوسف، ۳۳.
۴- یوسف، ۳۴.
۵- انبیاء، ۷۶.
۶- انبیاء، ۸۳ - ۸۴.
از دعاى یونس که در تاریکى هاى دریا در شکم ماهى گرفتار بود و راه حلّى جز دعا نداشت بدینگونه در قرآن مجید یاد مى کند:
«وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»(۱)
و صاحب ماهى چون خشمناک از منطقه خود برفت، پس به گمان اینکه بر او تنگ نخواهیم گرفت، ولى به تنگ نخواهیم گرفت، ولى به تنگى درافتاد، در آن گرفتارى در تاریکى ها فریاد کرد: که خدائى جز تو نیست، از هر عیب و نقصى منزهى، من از ستمکارانم. پس دعایش را اجابت کردیم و او را از غم واندوه نجات دادیم و این چنین مردم مؤمن را به وقت روى آوردن به دعا نجات مى دهیم.
زکریا به وقت پیرى از نداشتن فرزند در اندوه عجیبى به سر مى برد، حل این مشکل رنج دهنده را جز از طریق دعا ندید، به پیشگاه حضرت حق روى آورد.
«وَزَکرِیا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیرُ الْوَارِثِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یحْیى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کانُوا یسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ وَیدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکانُوا لَنَا خَاشِعِینَ»(۲)
و زکریا چون به درگاه ما ناله کرد: پروردگارم مرا تنها وامگذار که تویى بهترین وارثان. دعایش را مستجاب کردیم، یحیى را در سنّ پیرى به او بخشیدم و همسرش را براى او شایسته پرورش یحى قرار دادیم، بحقیقت که آنان در انجام خوبیها اهل شتاب و سرعت بودند، و ما را از راه بیم و امید مى خواندند و براى ما بندگان خاشعى بودند.
این بود آیاتى که به دعا امر داشت و آیاتیت که دعاى دعاکنندگان را همراه با اجابت یادآورى کرد، و ضرورت دعا و نیایش و درخواست حل مشکلات را از حضرت حق نشان داد. آرى تمام انسانها به دعا نیازمندند، چرا که در زندگى همه آنان مشکلات و بن بست هائى پیش مى آید که راه حلّى جز دعا و نیایش ندارد.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه وآله:اَلدُّعاءُ جُنْدٌ مِنْ أجْنادِ اللّه مُجَنَّدٌ یرُدُّ الْقَضاءَ بَعْدَ أنْ یبْرَمَ.(۳)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: دعا سپاهى از سپاهیان مجهّز حضرت حق است و به اندازه اى قدرت دارد که قضاى محتوم را دفع مى کند.
وَ قالَ:الدُّعاءَ بَینَ الْأذانِ وَالْإقامَةِ لایرَدُّ.(۴)
و نیز آنحضرت فرمود، دعا بین اذان و اقام در طریق استجابت است و از جانب حق مردود نمى شود.
وَ قالَ:الدُّعاءُ سِلاحُ الْمُؤْمِنِ.(۵)
و نیز آن حضرت فرمود: دعا اسلحه مؤمن است.
وَقالَ:الدّاعى وَ الْمُؤَمِنُ فِى الْأجْرِ شَریکانِ.(۶)
و نیز آنجناب فرمود: آن که دعا مى کند و آن که آمین مى گوید در پاداش شریکند.
وَ قالَ:الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ، وَ الْوُضُوءُ مِفْتاحُ الصَّلاةِ،وَ الصَّلاةُ مِفْتاحُ الْجَنَّةِ.(۷)
و رسول خدا فرمود: دعا کلید رحمت، و وضو کلید نماز و نماز کلید بهشت است.
وَقالَ: الدُّعاءُ هُوَ الْعِبادَةُ.(۸)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- انبیاء، ۸۷ - ۸۸.
۲- انبیاء ۸۹ - ۹۰.
۳- "نهج الفصاحة"، ۳۳۱.
۴- "نهج الفصاحة"، ۳۳۱.
۵- "نهج الفصاحة"، ۳۳۱.
۶- "نهج الفصاحة"، ۳۳۱.
۷- "نهج الفصاحة"، ۳۳۱.
۸- "نهج الفصاحة"، ۳۳۲.
دعا همان عبادت است.
وَقالَ: الدُّعاءُ یرُدُّ الْبَلاءَ.(۱)
دفاع دافع بلا است.
وَقالَ:الدُّعاءُ یرُدُّ الْقَضاءَ.(۲)
دعا دفع کننده قضاست.
وَقالَ: الدُّعاءُ ینْفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَمْ ینْزِلْ، فَعَلَیکمْ عِبادَاللّهِ بِالدُّعاءِ.(۳)
دعا درباره آنچه بسرتان آمده و نیامده نافع است، بندگان حق در هر برنامه اى برشما باد به دعا.
وَقالَ: الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ.(۴)
دعا مغز عبادت است.
صاحب رساله نور على نور که در مقدمه مفتاح الفلاح چاپ شده درباره دعا مى فرماید:
دعا کلید عطاء و وسیله قرب الى اللّه تعالى و مخ عبادت و حیات روح است روح حیات است.
دعا کوبه باب رحمت رحیمیه، و سبب فتوح برکات شرح صدر، و نور و ضیاى سّر است.
دعا موجب رسوخ حبّ ذکر الهى در دل و منزّه نفس از رین شواغل است. دعا توشه سالکان حرم کبریاى لایزال و شعار عاشقان قبله جمال و دثار عارفان کبعه جلال است.
دعا سیر شهودى و کشف وجودى اهل کمال و تنها رابطه انسان با خدایا متعال است.
دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت، و ولوج به ملکوت عزت است.
دعا مرقات ارتقاى انسان به مقام ولایت، و رفرف اعتلاى وى به مرتبت خلّت است.
دعا واسطه اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به کنوز قرآن، و دارا شدن رمزو تصرف طبایع اجرام و ارکانست. دعا کا سر قلب، و جابر آن به "أنَا عِنْدَ الْمُنْکسِرَةِ قلُوبُهُمْ" است.
یعنى دل از ذکر و دعا شکسته شود، و دل شکسته درست ترین و ارزنده ترین کالاى بازار هستى است، که خدا در دل شکسته است.
دعا یاد دوست در دل راندن، و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوى گفتن و شیرین زبانى کردن است.
"دل بى دعا بها ندارد و دل بى بها، بها ندارد".
«قُلْ ما یعْبَؤُ بِکمْ رَبّى لَوْلا دُعاؤُکمْ».(۵)
بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من شما را چه وزن نهد و به شمار آورد؟!
صادق آل محمد صلوات اللّه علیهم فرمود:
عَلَیکمْ بِالدُّعاءِ فَاِنَّکمْ لاتَقْرَبُونَ بِمِثْلِهِ.(۶)
بر شما باد به دعا که شما همانند آن براى رسیدن به مقام قرب حق چیزى ندارید.
جمود عین و خمول لسان از کوردلى است، هر چند که محبت و عشق اساس ذکر و دعایند، ولى در آغاز از ذکر و مناجات و دعا محبت ببار آید و در انجام، محبت، ذکر و دعا و سوز و گداز مى آورد. باباى شوریده حال، عارف معارف الهیه، سوته دلان دامن الوند مى فرماید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "نهج الفصاحة"، ۳۳۲.
۲- "نهج الفصاحة"، ۳۳۲.
۳- "نهج الفصاحة"، ۳۳۲.
۴- "محجّة البیضاء"، ج ۲، ص ۲۸۲.
۵- فرقان، ۷۷.
۶- "کافى"، ج ۲، ص ۳۳۹.
دل نازک بسان شیشه دیرم *** اگر آهى کشم اندیشه دیرم
سرشکم گر بود خونین عجب نیست *** مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم
بسر شوق سر کوى تو دیرم *** به دل مهر مه روى تو دیرم
بت من کعبه من قبله من *** ته اى هر سو نظر سوى تو دیرم
مو که چون اشتران قانع بخارم *** جهازم چوب و خروارى ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار *** هنوز از روى مالک شرمسارم
مو از قالوا بلى تشویش دیرم *** گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد *** مو از یاویلنا اندیش دیرم
هزاران غم به دل اندوته دیرم *** هزار آتش بجان افروته دیرم
به یک آه سحر کز دل برآرم *** هزاران مدعى را ستوته دیرم
به غیر تو دگر یارى ندیرم *** به اغیارى سرو کارى ندیرم
به دکان تو آن کاسد متاعم *** که اصلا روى بازارى ندیرم
دلم زار و حزینه چون ننالم *** وجودم آتشینه چون ننالم
بمو واجن که طاهر چند نالى *** چو مرگم در کمینه چون ننالم
مو کز سوته دلانم چون ننالم *** مو کز بى حاصلانم چون ننالم
به گل بلبل نشیند زار نالد *** مو که دور از گلانم چون ننالم
شبى خواهم که پیغمبر ببینم *** دمى با ساقى کوثر نشینم
بگیرم در بغل قبر رضا را *** در آن گلشن گل شادى بچینم
خوش آن ساعت که دیدار تو وینم *** کمند عنبرین تار ته و ینم
نوینه خرمّى هرگز دل من *** مگر آن دم که رخسار ته وینم
در مکانت و منزلت دعا و مقامات آن آیات قرآنى را لسان مبین است، و روایاتى در اسرار و آداب دعا از پیشوایان دین است که مشایخ علم را برانگیختند و بر آن داشته اند تا در دعا کتابها نوشته اند، و صحیفه ها گردآورنده اند، و در پیرامون آن با تنویع موضوعات عدیده بحث ها پیش کشیده اند، و درهایى را رحمت بسوى نفوسمستعده گشوده اند، و به نامهاى دل نشین و طرب انگیز و جان فزا از قبیل: مفتاح الفلاح، عدّة الدّاعى، منهاج العارفین، و منهاج النجاح و نظایر آنها نامیده اند، تا از این اسامى عطرآگین نیز مشام ارواح را معطر سازند، و قلوب را به ریاض قدس سوق دهند، و نفوس را به مجالس انس کشانند.
ادعیه مأثوره هر یک مقامى از مقامات انشائى و علمى ائمه دین است.
لطائف شوقى و عرفانى و مقامات ذوقى و شهودى که در ادعیه نهفته اند و از آنها مستفاد مى شوند، در روایات وجود ندارند و دیده نمى شوند، زیرا در روایات مخاطب مردمند و با آنان محاورت داشتند و به فراخور عقل و فهم و ادراک و معرفت آنان با آنان تکلم مى کردند و سخن مى گفتند نه به کنه عقل خودشان.
عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: ما کلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله الْعِبادَ بِکنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ.(۱)
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا هرگز با حقیقت عقلش با مردم سخن نگفت!!
اما در ادعیه و مناجاتها، با جمال و جلال و حسن مطلق، و محبوب و معشوق حقیقى به راز و نیاز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بیت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به کنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.
عارفان عاشق عقیده دارند بعد از تلاوت قرآن مجید، عبادتى که بر زبان جارى هم مى شود هم چون دعا نیست.(۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "سفینة البحار" ج ۲، ص ۲۱۴، بنقل از باب عقل و جهل "کافى".
۲- "محجة البیضاء"، ج ۲، ص ۲۶۵.
دعا یاد خدا با دل و جان، و گفتگوى عاشق با معشوق بتوسط زبان است.
دعا اظهار حاجت و نیازمندى از جانب فقیر، به محضر ربّ غنى و خداوند کریم است.
در آیات زیادى در قرآن مجید آمده: خدا را یاد کنید تا خداوند مهربان از شما یاد کند:
«فَاذْکرُونى أذْکرْکمْ».(۱)
و نیز در کتاب خدا آمده:خداوند کریم را زیاد یاد کنید:
«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللّهَ ذِکراً کثیراً».(۲)
قرآن مجید از آنان که خدا را زیاد یاد نمى کنند مذمت فرموده و از آنان بعنوان منافق یاد فرموده است:
«وَلایذْکرُونَ اللّهَ إلّا قَلیلا».(۳)
سُئِلَ صلّى اللّهُ علیه و آله:أىُّ الْأعْمالِ أفْضَلُ؟ فَقالَ:أنْ تَمُوتَ وَ لِسانُک رَطْبٌ بِذِکرِ اللّهِ.(۴)
از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پرسیدند کدام عمل برتر از همه اعمال است؟ حضرت فرمودند: بمیرى در حالیکه زبانت به ذکر خدا مترنم باشد.
رسول خدا از حضرت حق روایت مى فرماید:
إذا ذَکرَنى عَبْدى فى نَفْسِهِ ذَکرْتُهُ فى نَفْسى، وَ إذا ذَکرَنى فى مَلَأ ذَکرْتُهُ فِى مَلَأ خَیر مِنْ مَلَأهِ،وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّى شِبْراً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِراعاً، وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّى ذِراعاً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ باعاً، وَ إذا مَشى إلَىَّ هَرْوَلْتُ إلَیهِ.(۵)
چون بنده ام در درونش از من یاد کند، در کنه وجودم از او یاد کنم، و هرگاه در آشکار از من یاد کند، در آشکارى بهتر از آشکار او از وى یاد کنم، و هرگاه یک وجب بسویم بیاید، به اندازه یک ذراع به او نزدیک مى شوم، و چون ذراعى بمن نزدیک شد به اندازه یک باغ به او نزدیک مى گردم، و چون قدمى بسویم بیاید، هروله کنان بسویش مى روم.
و نیز رسول خدا فرمود:
ذاکرُ اللّهِ فِى الْغافِلینَ کاَلْحَىَّ بَینَ الْأمْواتِ.(۶)
آن که در جمع مردم غافل از خدا یاد مى کند مانند زنده بین مردگان است.
و نیز آنحضرت فرمودند:
ما مِنْ قَوْم اجْتَمَعُوا یذْکرُونَ اللّهَ عَزَّوَجلَّ لایریدُونَ بِذلِک إلّا وَجْهَهُ إلّا ناداهُمْ مُناد مِنَ السَّماءِ قُومُوا مَغْفُوراً لَکمْ، قَدْ بُدَّلَتْ سَیاتُکمْ حسنات.(۷)
جمعیتى به یاد خدا آن هم خالصانه جمع نمى شود مگر این که ندادهنده اى زا عالم بالا ندا مى دهد، برخیزید در حالیکه غفران خدا شما را شامل شده، و بحقیقت که بدیهاى شما به حسنات تبدیل شد.
آیات و روایات باب دعا بقدرى زیاد است، که اگر مجموع آنها در یکجاگردآورى شود تبدیل به چند جلد کتاب مى شود.
من فکر مى کنم آیات و روایات نقل شده در سطور گذشته، براى نشان دادن عظمت دعا و دعا کننده کافى باشد، چه نیکوست که به قسمتى از دعاهاى وارد شده در کتب معتبره اشاره کنم مطالعه کنندگان عزیز به مفاهیم ملکوتى این بخش از معارف الهى بیش از پیش آشنا شوند.
از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۱۵۲.
۲- احزاب، ۴۱.
۳- نساء، ۱۴۲.
۴- "محجة البیضاء"، ج ۲، ص ۲۶۷.
۵- "محجة البیضاء"، ج ۲، ص ۲۶۷.
۶- "محجة البیضاء"، ج ۲، ص ۲۶۷.
۷- "محجة البیضاء"، ج ۲، ص ۲۷۰.
یا نُورى فى کلَّ ظُلْمَة، وَ یا اُنْسى فى کلَّ وَحْشَة، وز یا رَجائى فى کلَّ کرْبَة، وَ یا ثِقَتى فى کلَّ شِدَّة، وَ یا دَلیلى فِى الضَّلالَةِ، أنْتَ دَلیلى إذَا انْقَطَعَتْ دَلالَةُ الْأدِلّاءِ،فَإنَّ دَلالَتَک لاتَنْقَطِعُ، وَلایضِلُّ مَنْ هَدَیتَ، أنْعَمْتَ عَلَىَّ فَأسْبَغْتَ، وَرَزَقْتَنى فَوَفَّرْتَ، وَ غَذَّیتَنى فَأحْسَنْتَ غِذائى، وَ أعْطَیتَنى فَأجْزَلْتَ بِلَا اسْتِحْقاق لِذلِک بِفِعْل لِذلِک بِفِعْل مِنّى وَلکنِ ابْتِداءً مِنْک لِکرَمِک وَجُودِک.(۱)
اى روشنائى من در هر ظلمت، اى انیس من در هر وحشت، اى امید من در هر غصه و ناراحتى، اى تکیه گاه من در هر شدّت و بلا، اى چراغ راه من در گمراهى، تو دلیل و راهنماى منى، به وقتى که دلالت دلیلان قطع شود، بحقیقت که دلالت تو قطع نمى گردد، و آن را که هدایت کردى گمراه نمى شود، بر من نعمت عنایت کردى پس آن را کامل فرمودى، و به من روزى عنایت کردى و آن را بر من پرنمودى، و غذایم دادى پس تغذیه ام را نیکو قرار دادى، و بدون استحقاق به من عطا کردى، و این عطاى تو بر من بخاطر جود و کرمت ابتداء شد.
از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:
اَلَلهُمَّ إنّى أسْئَلُک مِنْ کلَّ خَیر أحاطَ بِهِ عِلْمُک، وَ أعُوذُبِک مِنْ کلَّ سُوء أحاطَ بِهِ عِلْمُک،اَللّهُمَّ إنّى أسْئَلُک عافِیتَک فى اُمُورى کلَّها، وَ أعُوذُبِک مِنْ خِزْىِ الدُّنْیا وَ عَذابِ الْآخِرَةِ.(۲)
بار پروردگارا از تو درخواست مى کنم هر خیرى که دانشت به آن احاطه دارد، و پناه مى برم به تو از هر سوء و شرى که علمت نسبت به آن فراگیر است.
خداوندا عافیت تو را در همه امورم از تو تقاضامندم، و از ذلت در دنیا و عذاب آخرت به تو پناه مى برم.
رسول خدا مى فرماید: این دعائى که مى گویم جبرئیل از عالم ملکوت آورد، و با خوشحالى و بشارت آن را نازل کرد، و به من گفت: خداوند مرا با هدیه اى نزد تو فرستاد، گفتم آن هدیه چیست؟ گفت: جملاتى از گنج هاى عرش که تو را به آن سرفراز فرموده، گفتم: چیست؟ این دعا را بر من خواند:
یا مَنْ أظْهَرَ الْجَمیلَ، وَ سَتَرَ الْقَبیحَ، یا مَنْ لَمْ یؤاخِذْ بِالْجَریرَةِ،وَ لَمْ یهْتِک السَّتْرَیا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حنَ التَّجاوُزِ، یا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ، یا باسِطَ الْیدَینِ بِالرَّحْمَةِ، یا صاحِبَ کلَّ نَجْوى، وَ مُنْتَهى کلَّ شکوى، یا کریمَ الصَّفْحِ، یا عَظیمَ الْمَنَّ، یا مُبْتَدِئاً بِالنَّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یا رَبَّنا وَیا سَیدَنا وَ یا مَوْلانا وَ یا غایةَ رَغْبَتِنْا، أسْئَلُک یا اَللّهُ ألّا تُشَوَّهَ خَلَقى بِالنّارِ.(۳)
اى خدائى که خوبیهاى بندگان را آشکار مى کنى،اى بزرگوارى که بدى را پنهان نمائى، اى آن که به گناه مؤاخذه نمى نمایى، اى مهربان آقائى که پرده درى ندارى، اى صاحب گذشته بزرگ، اى درگذرنده نیکو، اى داراى مغفرت وسیع، اى وجود مبارکى که دو دست قدرتت به رحمت باز است، اى آن که در کنار هر گفتار پنهانى، اى آن که عاقبت تمام شکایاتى، اى آن که با بزرگوارى از بنده ات گذشت دارى، اى که احسان و نعمتت، عظیم است، اى ابتدا کننده نعمت بدون اینکه نعمت گیرنده مستحق باشد، اى مالک ما، اى آقاى ما، اى مولاى ما، اى نهایت رغبت و خواست ما، از تو مى خواهم که زیبایى آفرینشم را به آتش جهنم زشت نکنى.
اَللّهُمَّ صَلَّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَفَقَّهْنى فِى الدَّینِ، وَ حَبَّبْنى إلَى الْمُسْلِمینَ، وَ اجْعَلْ لى لِسانَ صِدْقِ فِى الْآخِرینَ، وَ ارْزُقْنى هَیبَةَ الْمُتَّقینَ، یا اللّهُ یا اللّهُ یا اللّهُ بِحَقَّ مَنْ حَقُهُ عَلَیک عَظیمٌ أنْ تُصَلَّى عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أنْ تَسْتَعْمِلَنى بِما عَرَّفْتَنى مِنْ حَقَّک، وَ أنْ تَبْسُطَ عَلَىَّ ما قَدَّرْتَ مِنْ رِزْقِک.(۴)
الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا دین شناس کن و وجودم را محبوب مسلمانان فرما، و نام و یادم را در زبان آیندگان نیکو قرار ده، هیبت اهل تقوا را نصیبم کن، اى اللّه، اى اللّه، اى اللّه، بحق آن که حقش بر تو بزرگ است بر محمد و آلش درود فرست و مرا در اجراى حقوقى که از خود بر من دارى بکارگیر، و روزى مقدرم را بر من گشایش ده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "کافى" ج ۲، ص ۵۹۵.
۲- "محجة البیضاء"، ج ۲، ص ۳۲۸.
۳- "محجة البیضاء"، ج ۲، ص ۳۲۹.
۴- "مصباح کفعمى"، ص ۲۳.
اَللّهُمَّ إنّى أسْئَلُک بِاسْمِک الْمُخْزُونِ الْمَکنُونِ الطّاهِرِ الْطُّهْرِ الْمُبارَک و أسْئَلُک بِاسْمِک الْعَظیمِ وَ سُلْطانِک الْقَدیمِ، یا واهِبَ الْعَطایا، وَ یا مُطْلِقَ الْأسارى، وَیا فَکاک الرَّقابِ مِنَ النّارِ، وَ أخْرِجْنى مِنَ الدُّنْیا سالِماً، وَ أدْخِلْنِى الْجَنَّةَ آمِناً، وَ أنْ تَجْعَلَ دُعائى أوَّلَهُ فَلاحاً وَ أوْسَطَهُ نَجاحاً، وَ آخِرَهُ صَلاحاً إنَک أنْتَ الْعَلّامُ الْغُیوبِ.(۱)
الهى از تو مى خواهم به نام مخزون مکنون طاهر پاک مبارکت، و مى خواهم به نام عظیم و سلطان قدیمت، اى بخشنده عطایا و آزاد کننده اسیران و رها کننده انسانها از عذاب، مى خواهم که بر محمد و آلش درود فرست و مرا از عذابت نجات دهى و از دنیا به آخرت بسلامتم انتقال دهى و در کمال ایمنى به بهشتم وارد نمائى، و اول دعایم را رستگارى، و وسطش را پیروزى و آخرش را صلاح قرار دهى، بحقیقت که تو بر اعماق پنهانى ها آگاه و دانائى.
اَلّلهُمَّ إنْ عَظُمَتْ ذُنُوبِى فَأنْتَ أعْظَمُ، وَ إنْ کبُرَ تَفْریطى فَأنْتَ أکبَرُ، وَ إنْ دامَ بُخْلى فَأنْتَ أجْوَدُ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلى عَظیمَ ذُنُوبى بِعَظیمِ عَفْوِک، وَ کبیرَ تَفْریطى بِظاهِرِ کرَمِک، وَ اقْمَعْ بُخْلى بِفَضْلِ جُودِک، اَللّهُمَّ مابِنا مِنْ نِعْمَة فَمِنْک لا اِلهَ إلّا أنْتَ أسْتَغْفِرُک وَأتُوبُ إلَیک.(۲)
الهى اگر گناهم بزرگ است، تو بزرگترى، و اگر کم گذاشتنم از عبادت کبیر است تو اکبرى، و اگر بخلم پردوام است تو جوادترى، الهى به بزرگى عفوت گناه بزرگم را بیامرز، و به کرمت تفریط کبیرم را ببخش، و به فضل جودت مرا از بخل بازدار، الهى آنچه نعمت در اختیار ماست از توست، معبودى جز تو نیست: از تو طلب مغفرت مى کنم و به تو باز مى گردم.
اللّهُمَّ إنّى أسْئَلُک بِحَقِّ مُحَمِد وَ آلِ مُحَمَّد أنْ تُصَلَّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أسْئَلُک أنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى، وَ الْبَصیرَةَ فى دینى، وَ الْیقینَ فى قَلْبى، وَ الْإخْلاصَ فى عَمَلى، وَ السَّلامَةَ فى نَفْسى، وَ السَّعَةَ فى رِزْقى، وَ الشُّکرَ لَک أبَداً ما أبْقیتَنى.(۳)
الهى تو را مى خوانم بحق محمد و آل محمد، این که بر محمد و آلش درود فرستى، و از تو مى خواهم که چشمم را از نور لطفت قرار دهى، و قلبم را در دینت بصیرت بخشى، و دلم را خانه یقین گردانى، و در عملم اخلاص قرار دهى، و سلامت در نفس نصیبم فرمائى، و روزیم را گشایش دهى، و تا هستم مرا توفیق شکر دهى.
من در شگفتم که از این دریاى بیکران دعاها کدام یک را براى شما نقل کنم، و از این گلستان روح افزا چه دسته گلى تقدیم شما نمایم، و از این چشمه رحمت چه جرعه اى به شما بنوشانم،بیائید با کمال صدق و صفا به کتاب بلدالامین، مصباح کفعمى، زاد المعاد مجلسى، مفاتیح محدث قمى، جلد دوم اصول کافى باب دعا، مفتاح الفلاح شیخ بهائى مراجعه کنید و در دعاهاى وارده از اولیاء حق و عاشقان عارف یعنى انبیا و ائمه سیر کنید، باشد که نصیب وافرى، از عنایات و الطاف حضرت دوست به شما برسد، و در ضمن به عظمت ظرفیت و وسعت باطن خود آگاه گردید، که این دعاها آیات و کلمات و حروف کتاب وجود خود شماست که پاک ترین زبانها آن را قرائت کرده است.
عارف رومى در زمینه شخصیت انسان از قول حق چه نیکو سروده:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "مصباح کفعمى"، ص ۲۳.
۲- "مصباح" ص ۳۳.
۳- "مصباح" ص ۴۱.
منگر بهر گدائى که تو خاص از آن مائى *** مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهائى
به عصا شکاف دریا که تو موسى زمانى *** بدران قباى مه را که ز نور مصطفائى
بشکن سبوى خوبان که تو یوسف جمالى *** چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوائى
بصف اندر آى تنها که سفندیار وقتى *** در خیبر است بر کن که علّى مرتضائى
بستان ز دیو خاتم که توئى بجان سلیمان *** بشکن سپاه اختر که تو آفتاب رائى
چو خلیل رو در آتش که تو خالصى و دلخوش *** چو خضر خور آب حیوان که تو جوهر بقائى
بگسل زبى اصولان مشنو فریب غولان *** که تو از ذوالجلالى تو ز پرتو خدائى
تو هنوز ناپدیدى زجمال خود چه دیدى *** سحرى چو آفتابى ز درون خود برآئى
تو چنین نهان دریغى که مهى بزیر میغى *** بدران تو میغ تن را که مهى و خوش لقائى
چو تو لعل کان ندارد چو تو جان جهان ندارد *** که جهان کاهش است این و تو جان فزائى
تو چو تیغ ذوالفقارى تن تو غلاف چوبین *** اگر این غلاف بشکست تو شکسته دل چرائى
تو چو باز پاى بسته تن تو چو کنده برپا *** تو بچنگ خویش باید که گره زپاگشائى
چه خوشست زرّ خالص چو به آتش اندر آید *** چو کند درون آتش هنر و گهر نمائى
مگر یزاى برادرتو زشعله هاى آتش *** زبراى امتحان را چه شود اگر درآئى
بخدا تو را نسوزد رخ تو چو زر فروزد *** که خلیل زاده اى تو زقدیم آشنایى
تو ز خاک سربرآور که درخت سربلندى *** تو بپر به قاف قربت که شریف تر همائى
ز غلاف خود برون آکه تو تبیغ آبدارى *** زکمین کان برون آکه تو نقد بس روائى
شکرى شکرفشان کن که تو قند نوشقندى *** بنواز ناى دولت که عظیم خوش نوائى
«تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِک وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَى عَنْهُمْ وَ نبْتَهُمْ إِلَى الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیک فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِک وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِک فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانِّهَا وَ أَتَى طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَى أَحَد مِنْ خَلْقِک أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَک فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِک فَوْتَ الْإِحْسَانِ»:
"خود را به بى نیازى از تمام موجودات هستى ستوده اى، آرى وجود مقدست به بى نیازى از آنان شایسته است، همه آفریده ها را به نیاز و تنگدستى نسبت داده اى، و آنانهم نیازمندى و احتیاج به تو را سزاوارند. پس هر گدا و محتاجى بستن روزنه نیازمندى خود را از درگاه تو بخواهد، و برطرف کردن احتیاج خود را به وسیله تو درخواست کند، حاجت خود را در جایگاه اصلیش خواسته، و براى رسیدن به حاجتش از راه اصولیش درآمده. و هر کس براى رفع نیازش به یکى از آفریدگانت که خود گدائى از گدایان در خانه توست روى آورد، یا جز تو را سبب برآمدن حاجت قرار دهد، خود را در معرض حرمان و ناامیدى قرار داده، و سزاوار است که از احسان و لطف تو محروم شود."
در این جملات ملکوتى به دو موضوع مهم اشاره شده:
۱ - غناى خالق و فقر مخلوق.
۲ - بدى رجوع به خلق بوقت حاجت.
۳ - قسمت اوّل اشاره به آیه اى از آیات کتاب خدا است، آنجا که مى فرماید:
«یا اَیهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمیدُ».(۱)
اى مردم همه شما نیازمند به خدا و محتاج اوئید، تنها خداوند است که از هر کس و هر چیز بى نیاز، و ستوده صفات است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-فاطر، ۱۵.
غناى مطلق، فقر مطلق
چه آیه عجیبى است:
«اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمیدُ».
بهترین آئینه براى دیدن خود و خدا، براى تماشاى خود که فقر محضیم و از خود چیزى نداریم، و تماشاى حضرت محبوب که مستجمع جمیع صفات کمالیه است.
بهترین دارو براى علاج کبر و عجب، و ریشه کن کردن خودیت و منّیت، و قوى ترین دوا براى معالجه تمام امراض روحى و روانى.
اگر انسان فقر مطلق خود و نیازمندى همه جانبه اش را درک کند، و به غناى مطلق و بى نیازى حضرتش پى ببرد، از رذائل نجات پیدا کرده و به تمام حسنات آراسته مى شود.
در مفهوم آیه شریفه چه حقیقت پرارزشى تذکر داده شده که موقعیت ما را در عرصه عالم هستى در برابر هستى بخش روشن مى سازد، و بسیارى از معماها را مى گشاید و به سئوالات زیادى پاسخ مى گوید.
آرى بى نیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است، و او خدا است، همه انسانها و تمام موجودات سراپا نیازند و فقر، و وابسته به آن وجود مستقل، که اگر لحظه اى ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.
همانگونه که او بى نیاز مطلق است انسانها فقر مطلقند، و همانگونه که او قائم به ذات است همه مخلوقات قائم به او هستند، چرا که او وجودیست بى نهایت از هر نظر، و واجب الوجود در ذات و صفات.
با این حال او چه نیازى به عبادت ما ممکن است داشته باشد؟ مسئله نیاز در پیشگاه او نیست، این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را مى پیمائیم و به آن مبدأ بى پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیک تر مى شویم، و از انوار ذات و صفاتش بهره مى گیریم.
و در حقیقت آن آیه توضیحى است براى آیات قبل که فرمود: «ذلِکمْ اللّهُ رَبَّکمْ لَهُ الْمُلْک».
این است خداوند، پروردگار شما، که مالکیت و حاکمیت در جهان هستى مخصوص او است و دیگران حتى به اندازه پوسته نازک هسته خرما از خود چیزى ندارند.
بنابراین انسانها نیازمند به او هستند و نه غیر او، لذا هرگز نباید سر تعظیم و تسلیم بر آستان غیر او بگذارند، و رفع نیازمندى خود را از غیر او بطلبند، که آنها نیز همه مانند خودش نیازمند و محتاجند، حتى بزرگداشت پیامبران الهى و پیشوایان حق بخاطر آنست که فرستادگان و نمایندگان اویند نه این که از خود استقلال دارند.
بنابراین او هم "غنى" است و هم "حمید" یعنى در عین بى نیازى آنقدر بخشنده و مهربان است که شایسته هرگونه حمد و سپاسگذارى است، و درعین بخشندگى و بنده نوازى از همگان بى نیاز مى باشد.
توجه به این واقعیت دو اثر مثبت در انسانهاى مؤمن مى گذارد، از یک سو آنها را از مرکب غرور و خودخواهى و طغیان پیاده مى کند، و به آنها هشدار مى دهد که چیزى از خود ندارند، که به ان ببالند، هرچه هست امانت هاى پروردگار نزد آنهاست.
و از سوى دیگر دست نیاز به درگاه غیر او دراز نکنند، و طوق عبودیت غیر اللّه را برگردن ننهند، از رنگ همه تعلقات آزاد باشند تا همگان غلام همتشان گردند.
مؤمنان با این دید و جهان بینى هر چه در عالم مى بینند از پرتو وجود او مى دانند، و هرگز توجه به اسباب، آنها را از مسبب الاسباب غافل نمى کند.
تمام موجوداتى که در این جهان مى بینیم همه روزى معدوم بوده اند، سپس لباس وجود بر تن کرده اند، و یا به تعبیر دقیق تر روزى هیچ نبوده اند و سپس وجود شده اند، این دلیل برآنست که آنها "معلول" وجود دیگرى هستند و از خود هستى ندارند.
و مى دانیم هر وجود معلولى وباسته و قائم به "علت" خویش و سراپا نیاز و احتیاج است، و اگر آن علت نیز معلول علّت دیگرى باشد او هم به نوبه خود محتاج و نیازمند خواهد بود، و اگر این امر تا بى نهایت تسلسل پیدا کند مجموعه اى از موجودات نیازمند و فقیر خواهیم داشت، مسلم است که چنین مجموعه اى هرگز وجود نخواهد یافت، چرا که بى نهایت نیاز، نیاز است، و بى نهایت فقر، فقر، هرگز از بى نهایت صفر عددى بوجود نمى آید و از بى نهایت وابسته استقلالى حاصل نمى شود.
از اینجا نتیجه مى گیریم که سرانجام باید به وجودى برسیم که قائم به ذات است، و مستقل از تمام جهات، و علت است و معلول نیست و او واجب الوجود است.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که چرا در این آیه تنها سخن از انسانها و نیاز آنان به اللّه است؟ در حالى که فقر جنبه عمومى در عالم هستى است؟ پاسخ اینست که اگر انسان که گل سرسبد موجودات این جهان است سراپا نیاز به اوست، حال بقیه موجودات روشن است و به تعبیر دیگر بقیه نیز در علت فقر که همان امکان وجود است با انسان شریکند.
سخن از خصوص انسان بخاطر این است که هدف این بوده که انسان را از مرکب غرور پیاده سازد و به نیازش در همه حال و در همه چیز و در همه جا به خدا توجه دهد، همان توجهى که ریشه اصلى صفات فضیله وملکات اخلاقى است، همان توجهى که رمز تواضع،ترک ظلم و ستم، ترک غرور و نخوت، ترک بخل و حرص و حسد است، و انگیزه تواضع در برابر حق مى باشد.(۱)
آرى توجه به این آیه شریفه، انسان را در همه امور و در تمام شئون متوجّه حضرت حق مى کند، و حداقل منفعت فهم عمق این جملات نورانى خروج از تاریکى کبر در برابر غنى مطلق و ورود به دریاى نور فروتنى و تضرع و زارى و توسّل و توکل به حضرت بى نیاز جلّ و علاست.
من نمى دانم آنان که دچار گناه بسیار بزرگ تکبر و غرور و خودبینى هستند علّت حقیقى و فلسفه واقعى اش در وجودشان چیست؟ حس مى کنند در ابتداى امر معدوم نبوده، و زمانى بصورت خاکى زیر پاى گذشتگان نرم نشده اند؟
اول کارشان نطفه و در آخر جیفه بدبو و گندیده اى در خانه قبر نیستند؟ وجود و هستى آنان قائم به خود است، قدرت و ثروت وعلم و نیروهاى دیگر آنان بالاستقلال از آنهاست؟
از ازل بوده اند و تا ابد خواهند بود، محکوم قدرتى مافوق قدرت خود نیستند؟ موجودى ثابت ولایتغیر و حاکم بر تمام حوادث و مشرف بر تمام حقایقند؟
نه اینطور نیست، انسان زمانى نبوده، به اراده قادرى حکیم از نیستى به هستى آمده، چند روزى در حالیکه در برابر تمام نظامات هستى محکوم است مهمان این سیاره خاکى است، سپس به علّت پیرى و هزار درد از این خانه رخت بر مى بندد، جسمش به گور مى رود و روحش در برزخ در گرو اعمال و رفتار و اخلاقش خواهد رفت، چون اول و وسط و آخرش چنین است و بوئى از استقلال و آزادى ندارد و اندک آزادیش براى اجراى اوامر و نواهى خدا، و رسیدن به مقام قرب و وصال است، بر او تکبر نیامده، و خودبینى و عجب پسندیده نیست.
کبریائى حق وجود مقدسى است که در تمام شئون وجودى خودغنى مطلق و ذاتى قائم بذات خود است، این ضعیف ناتوان، و اول نطفه و آخر جیفه و به تعبیر قرآن کریم این فقیر و نیازمند و این مسکین و محتاج و این مستکین و ضعیف بایدبا عبادت و اطاعت و بندگى و توکل در حوزه هدایت و صراط مستقیم حرکت کند، تا به سعادت دنیا و آخرت برسد، و رضا و خشنودى حضرت حق را همراه با جنت نعیم او در جهان آخرت و صبح قیامت بدست آورد.
این ضعیف خاک نشین، و این گداى مستمند، و این دردمند محتاج مگر در قرآن مجید درباره متکبرین نخوانده: «اَلَیسَ فى جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکبَّرین».(۲)
آیا جهنّم جایگاه متکبرین نیست؟ «قیلَ ادْخُلُوا اَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکبَّرینَ».(۳)
به آنان گفته مى شود داخل درهاى جهنم شوید، در آنجا دائمى و همیشگى هستید، پس جهنم جایگاه بدى براى اهل کبر است.
اینان در فرمایشات انبیاء و ائمه نخوانده اند که: تکبر صفت بسیار زشتى است، و متکبر در حقیقت کافر به حق و فاقد شخصیت و ارزش است.
در خطبه قاصعه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است: اَوَّلُ مَنْ تَکبَّرَ اِبْلیسُ، وَ اِنَّ الْمُتَکبَّرَ مَلْعُونٌ غاصِبٌ حَقَّ اللّهِ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "تفسیر نمونه" ج ۱۸، ص ۲۲۰.
۲- زمر، ۶۰.
۳- زمر، ۷۲.
اول کسیکه نسبت به خواسته حق گردنکشى کرد ابلیس بود، به حقیقت که متکبر در برابر حق ملعون و غصب کننده حق خداست.
از رسول با کرامت اسلام روایت شده: یا اَباذَر اَکثَرُ مَنْ یدْخُلُ النّارَ الْمُتَکبَّرُونَ.
اى ابوذ بیشتر کسانى که وارد جهنم مى شوند و به عذاب ابد خدا دچار مى گردند متکبرین هستند.
در مواعظ حضرت صادق علیه السلام است: وَ مَنْ ذَهَبَ یرى اَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلا فَهُوَ مِنَ الْمُتَکبَّرینَ.
و آن کس که خود را برتر از دیگران ببیند پس او از اهل کبر است.
در روایات اهل بیت است: اِنَّهُ لایدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنَ الْکبْرِ.
وارد بهشت نمى شود کسیکه در دلش به وزن ذره اى کبر باشد.
از حضرت سجاد علیه السلام است: عَجَباً لِلْمُتَکبَّرِ الْفَخُورِ الَّذى کانَ بِالْاَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَداً جیفَةٌ.
تعجب است از متکبر فخرفروشى که دیروز نطفه نجس بدبو بوده، و فرداى روزگار جیفه اى گندیده در میان گور است.
امام صادق علیه السلام به یارانش سفارش مى فرمود: اِیاکمْ وَ الْعَظَمَةَ وَ الْکبْرِ، فَاِنَّ الْکبْرَ رِداءُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَمَنْ نازَعَ اللّهَ رِداءَهُ قَصَمَهُ اللّهُ وَ اَذَلَهُ یوْمَ الَقِیامَةِ.(۱)
از خود بزرگ بینى و کبر دورى جوئید، کبریائى مخصوص خدا است، هر کسى در این صفت خود را روبروى حضرتحق قرار دهد، خداوند او را مى شکند و در قیامت ذلیل و بیچاره وارد محشرش مى نماید.
فیض بزرگوار مى فرماید:
اى خنک آن نیستى که دعوى هستى کند *** با کمال عجز اظهار زبردستى کند
چون درآید از ره معنى بر اوج معرفت *** در حضیض جهل معنى افتد و پستى کند
هست ان دارد که هست بخش هر هستى است او *** غیر او را را کى رسد کو دعوى هستى کند
نیست هستى در حقیقت جز خداى فرد را *** مستش ار دعوى کند هستى ز سر مستى کند
آن زبردست است که قوت نهد در دستها *** آن که زور از خود ندارد چون زبردستى کند
رفعت آن دارد که جز او جمله در فرمان اوست *** هر که فرمانبر بود ناچار او پستى کند
جاهلست آن مست غفلت کو کند دعوى هوش *** دعو هوش آن کند کز عشق او مستى کند
آن نفس هوشیار مى گردم که گردم مست او *** مست حق در یک نفس هوشیارى و مستى کند
مست، مست حق بود هشیار هشیار خدا *** غیر این دو گر کند دعوى بد مستى کند
مروم با پاى دل تا دست در زلفش زنم *** این دل من بهر من پائى کند دستى کند
در کف فیض آید از آن مایه هر عقل و هوش *** از نشاط و خرمى ناخورده مى مستى کند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- روایات باب کبر در "بحار" ۷۸، و "اصول کافى" ج ۲، و "مستدرک سفینه" ج ۹ ص ۵ به بعد است.
بدى رجوع به خلق بوقت حاجت:
اگر کسى بگوید خداوند متعال بناى زندگى را به صورتى پایه گذارى کرده که تمام موجودات بخصوص انسانها در تمام امور حیات و شئون زندگى به یکدیگر نیاز و احتیاج دارند، و چاره اى جز رجوع به همدیگر ندارند، علاوه بر این در آیات قرآن و روایات بسیار مهم اسلامى تعاون به برّ و تقوا، و رفع نیاز نیازمندان، و اداى حاجات مستمندان، دردمندان، فقیران، سئوال کنندگان امرى بسیار باارزش و عملى فوق العاده پسندیده شمرده شده، و بر این کار اجر عظیم و مزد جزیل، از جانب حق مقرّر گشته، چگونه است که امام معصوم و پیشواى محبوب، حضرت سجاد علیه السلام رجوع به خلق را بوقت نیاز و حاجت سبب حرمان، و علّت فوت احسان از جانب حضرت حق دانسته؟
پاسخ به این پرسش این است که منظور حضرت در این جملات نورانى پشت کردن به توحید و توکل، و غفلت از خدا و بى توجهى به واقعیات الهى و روى آوردن به بت هاى بى جان و جاندار و خلاصه شرک و کفر و طاغوت زدگى و فروش شخصیت به ستمکاران و ظالمان و عمله جنایات ارباب زر و زور و شهوت و فجور است.
ورنه حاجت و گرفتارى خود را اگر انسان مؤمنى به اذن حضرت محبوب به بندگان مؤمن و مسلمانان باصفا، و چهره هاى خوشرو و با کرامت، و اهل عطا و بخشش بگوید هیچ منافاتى با توحید و توکل ندارد.
عرض حاجت به عباد صالح دوست به اذن دوست امریست لازم، و برآوردن حاجت حاجتمند در صورت امکان امریست واجب.
اگر در جامعه اى طاغوتى سبز شود، و مرکز قدرت و ثروت گردد، و اعلام نماید که هر کس امور مرا اداره کند خواسته هایش را برآورده مى کنم، و نیازش را برطرف مى نمایم، روى آوردن افراد به او عملى زشت و کارى ناروا و کمک به هدم اسلام و مسلمین، و تعاون بر اثر و عدوان است.
امام صادق علیه السلام در روایتى مى فرماید:اگر مردم به بنى امیه نمى پیوستند، و اداره امور آنان را بدست نمى گرفتند و نیاز و حاجت خود را بااتصال به آنان تأمین نمى کردند، این همه بلا به سر اولیاء و امامان نمى آمد و اسلام از این همه ضربات سنگین آنان صدمه نمى خورد!!
آرى عرض حاجت و نیاز در این صورت به غیر خدا عملى زشت وموجب حرمان و فوت احسان است، ولى جائى که رجوع به خلق به اذن شرع مطهر انجام بگیرد، بدون اینکه رجوع کننده استقلالى براى رجوع شونده قائل باشد، و بلکه رجوع شونده را واسطه فیض بین خودو خدا بداند و از آن بالاتر روا شدن حاجتش را از خدا و عنایت و لطف او ببیند و از واسطه غفلت داشته باشد عین توحید و محض اخلاص است.
رد اینجا لازم است به آیاتى از قرآن و روایات از معصومین در باب حاجت و قضاى حاجت اشاره کنم تا مسئله آنچنان که باید روشن شود:
«وَاَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ یأْتِىَ اَحَدَکمُ الْمَوْتُ فَیقُولَ رَبّ لَوْلا اَخَّرْتَنى اِلى اَجَل قَریب فَاَصَّدَّقَ وَ اَکنْ مِنَ الصّالحِینَ».(۱)
از آنچه روزى شما کریدم پیش از آنکه مرگ بر یکى از شما رسد در راه خدا انفاق کنید، که در حال مرگ با حسرت و اندوه زبانتان گوید: پروردگارا اجل مرا به تأخیرانداز تا بسیار صدقه داده و به مردم احسان کنم و از نیکوکاران گردم.
«فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ اَطیعُوا وَ اَنْفِقُوا خَیراً لِاَنْفُسِکمْ وَ منَْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُؤُلئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(۲)
تا بتوانید اهل تقوا شوید، و سخن حق بشنوید و اطاعت کنید و از مال خود براى آبادى آخرت به محتاجان انفاق کنید، و کسانى که از بخل و لئامت محفوظ مانند از رستگارنند.
«اَلَّذینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ، وَ الَّذینَ فى اَمْوالِهِمْ حَقٌ مَعْلُومٌ، لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ...».(۳)
آنان که در نماز خود دائمى و همیشگى اند، و در اموالشان حق معینى براى سائل آبروند و محروم است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- منافقون، ۱۰.
۲- تغابن، ۱۶.
۳- معارج، ۲۳ - ۲۵.
«وَاَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَ اَفْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حسناً وَ ما تُقَدّمُوا لِاَنْفُسِکمْ مِنْ خَیر تَجِدُوهُ عِنْدَاللّهِ هُوَ خَیراً وَ اَعْظَمَ اَجْراً...»(۱)
و نماز بپا دارید و به فقیران و نیازمندان و حاجت داران زکات پرداخت نمائید، و به خداوند قرض الحسنه دهید و بدانید هر عمل نیک براى آخرت خود فرستید آن را نزد خداوند خواهید یافت، آن براى شما بهتر و اجر و پاداشش بزرگ تر است.
«وَیطْعِمُونَ الطَّعامَ على حُبَّهِ مِسْکیناً وَیتیماً وَ اَسیراً، اِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْکمْ جَزاء وَلا شُکوراً، إنّا نَخافٌ مِنْ رَبّنا یوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً، فَوَقاهُمُ اللّهُ ذلِک الْیوْمِ وَلَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً».(۲)
اهل بیت پاک پیامبر در راه عشق به خدا خالصانه و مخلصانه، به از کار افتاده و یتیم و اسیر ومى خورانند، و اعلام مى نمایند این کار ما فقط براى خدا است از شما پاداش و سپاسى نمى خواهیم، ما از قهر خداوند به روزى که از رنج و سختى آن چهرء مردم درهم و غمگین است مى ترسیم. خداوند همه از شرّ و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنها روى خندان و دل شادمان عطا کرد.
«کلّا بَلْ لاتُکرِمُونَ الْیتیمَ، وَلَاتَحاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ، وَ تأْکلُونَ التُراثَ اَکلا لَمّاً، وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبّاً جَمّاً».(۳)
آنانکه خوار و ذلیل شدند، و نعمت هاى الهى از دستشان رفت، بى علّت نبوده، اینان یتیم نوازى نکنند، حاجتمند و فقیرى را بر سفره طعام خود ننشانند، ارثیه را بخورند و حق وارث ضعیف را رعایت ننمایند، و سخت فریفته و مایل به مال دنیا باشند.
«فَاَمّا مَنْ اَعْطى وَ اتَّقى، وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى، فسنُیسّرُهُ لِلْیسرى، وَ اَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى، وَ کذَّبَ بِالْحُسْنى، فسنُیسّرُهُ لِلْعُسْرى، وَ ما یغْنى عَنْهُ مالُهُ اِذا تَرَدّى».(۴)
و اما آن کس که احسان کرد و به بذل و بخشش و عطا وجود برخاست، و تقواى الهى را در همه امور پیشه کرد، و قیامت را تصدیق نمود، البته کارش را در تمام جهات زندگى سهل و آسان گردانیم، و اما هر کس بخل ورزید، و از جهل و غرور، خود را از آنچه که دردنیا و آخرت از جانب خدا به آن نیاز دارد بى نیاز دانست، و قیامت را تکذیب کرد، پس بزودى کا او را در دنیا دشوار کنیم، و گاه عذاب و هلاکت، دارائى و ثروتش را نمى تواند نجات بدهد.
«فَاَمَّا الَیتیمَ فَلاَ تَقْهَرْ، وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ».(۵)
پس به شکرانه نعمت هائى که حضرت حق را در اختیارت قرار داده، یتیم را به قهر و آزار از خود مران، و فقیر و محتاج و سائل را به زجر ا از خود دور مگردان بلکه به احسان و زبان خوش به آنان برخورد کن.
در هر صورت از آیات کتاب خدا استفاده مى شود، که رفع نیاز نیازمندان و حاجت حاجتمندان و مسکنت مسکینان و فقر فقیران، و سؤال سائلان و درد دردمندان، به وقت رجوعشان به انسان که این رجوع هیچ مانع شرعى و فقهى ندارد امرى واجب و از اعظم عبادات و وسیله قرب عبد به حضرت مولا و باعث سعادت دنیا و آخرت و نجات از عذاب الهى است، و بخل ورزیدن در این زمینه ها بسیار زشت و عملى نکوهیده و برابر صریح آیات قرآن مورث عذاب و آتش غضب الهى است.
«وَالَّذینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَلاینْفِقُونَها فى سَبیلِ اللّهِ فَبِشّرْهُمْ بِعَذاب اَلیم، یحْمى عَلَیها فى نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کنَزْتُمْ لِاَنْفُسِکمْ فَذُوقُوا ما کنْتُمْ تَکنِزُونَ».(۶)
کسانى که طلا و نقره ذخیره مى کنند و ثروت انباشته مى نمایند، و آن را در راه خدا انفاق نمى کنند، اى رسول من آنان را به عذاب دردناک بشارت بده، روزى که آن طلا و نقره در آتش گداخته شود، و پیشانى و پشت و پهلوى آنها را به آن داغ کنند، و فرشتگان عذاب به آنان بگویند این است نتیجه آنچه از زر و سیم بر خود ذخیره کردید، اکنون بچشید عذاب ثروتى که مى اندوختید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- مزّمّل، ۲۰.
۲- دهر، ۸ - ۱۱.
۳- فجر، ۱۷ - ۲۰.
۴- اللّیل، ۵ - ۱۱.
۵- ضحى، ۹ - ۱۰.
۶- توبه، ۳۴ ۳۵.
«وَلا یحْسَبَنَّ الَّذینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌ لَهُمْ سَیطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ الْقِیامَةِ وَلِلّهِ میراثُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ».(۱)
آنان که بخل نموده، حقوق مستحقان را از مالى که خداوند به فضل خویش به آنهاداده ادا نمى کنند، گمان ننمایند که این بخل به منفعت آنهاست، بلکه این بخل براى آنان ضرر و شرّ دارد، چه آنکه مالى که در آن بخل ورزیدند روز قیامت زنجیر گردن آنان شود میراث آسمان و زمین فقط و فقط از آن خداست و خداکردار و رفتار همگان را آگاه است.
جود و سخاوت و مروت و جوانمردى، و دلسوزى بحال مردم، و رسیدگى به وضع ناتوانان و کرم و کرامت از اخلاق انبیا و پاکان و عباد صالح و اولیاء الهى است.
گشاده رویى در برابر نیازمند، و سخا و جود، در روایات و اخبار و باب مستقل و مفصلى دارد، که لازم است به برخى از روایات آن اشاره شود.
جود و سخا و کرم و گشاده روئى
عَنْ عَلِىَّ علیه السلام قالَ:سادَةُ النّاسِ فِى الدُّنْیا الْاَسْخِیاءُ وَ فِى الْآخِرَةِ الْاَتْقِیاءُ.(۲)
از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده: آقا و بزرگ مردم در دنیا سخاوتمندان و در آخرت پرهیزکارانند.
عَنِ الصّادِقِ علیه السلام اِنَّهُ قالَ:اِنَّ اللّهَ تَبارَک وَ تَعالى رَضِىَ لَکمْ الْاِسْلامَ دیناً، فَاَحْسِنُوا صُحْبَتَهُ بِالسَّخاءِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ.(۳)
از امام صادق علیه السلام نقل شده: بحقیقت که خداوند متعال اسلام را براى شما بعنوان رضایت داده، شما بیائید دین خود را با سخاوت و حسن خلق نیکو بدارید.
قالَ اَبُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام:خِیارُکمْ سُمَحاؤُکمْ، وَ شِرارُکمْ بُخَلاؤُکمْ وَ مِنْ صالِحِ الْاَعْمالِ الْبِرُّ بِالْاِخْوانِ وَ السَّعْىُ فى حَوائِجِهِمْ وَ ذلِک مِرْغَمَةٌ لِلْشَّیطانِ، وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النَّیرانِ، وَ دُخُولُ الْجِنان.(۴)
امام صادق علیه السلام فرمود: بهترین شما سخاوتمندان و بترینتان بخیلانند، از اعمال صالحه، نیکى به بردران و کوشش در رفع نیاز آنان است، که این کوشش دماغ شیطان را به خاک مى مالد، و شما را از آتش جهنم دور و سبب ورود به بهشت است.
امام صادق علیه السلام بعد از این جملات به مخاطب خود جمیل فرمودند: اى جمیل این حدیث را به یاران شریف خود برسان، جمیل بحضرت عرضه داشت: فدایت شوم یاران شریفم کیانند؟ فرمود: آنان که نسبت به برادران دینى خود نیکوکارند چه در سختى و چه در راحت، سپس فرمود: اى جمیل براى آن که از ثروت و مال بهره دارد، رسیدگى به محتاجان کار ساده و آسانى است، خداوند متعال در قران مجید، از آنان که بوقت ندارى خود، به دیگران رسیدگى مى کنند تعریف فرموده:
«وَیؤْثرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْکانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُوِلئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(۵)
و هر چند به چیزى نیازمند باشند دیگران را بر خویش مقدم کنند، آنکه خود را از بخل حفظ کند از گروه رستگاران است.
حضرت باقر علیه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت مى فرماید که حضرت حق فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- آل عمران، ۱۸۰.
۲- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۵۰.
۳- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۵۰.
۴- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۵۰.
۵- حشر، ۹.
اَلْمَعْرُوفُ هَدِیةٌ مِنی اِلى عَبْدِىَ الْمُؤْمِنِ،فَاِنْ قَبِلَها مِنّى فَبِرَحْمَة مِنّى، فَاِنْ رَدَّها فَبِذَنْبِهِ حُرِمَها وَ مِنْهُ لامِنّى. وَ اَیما عَبد خَلَقْتُهُ فَهَدَیتُهُ اِلَى الْاِیمانِ وَ حَسَّنْتُ خُلْقَهُ وَ لَمْ اَبْتَلْهُ بِالْبُخْلِ فَاِنّى اُریدُ بِهِ خَیراً.(۱)
نیکى، هدیه اى از جانب من بسوى بنده مؤمن است، اگر بپذیرد به سبب رحمت من پذیرفته، اگر قبول ننماید بخاطر گناهش آن را نپذیرفته، و این محرومیت از جانب خود اوست نه من، و من هر بنده اى را خلق کنم و او را بسوى ایمان هدایت نمایم و اخلاقش را نیکو گردانم و وى را از بخل حفظ کنم، بحقیقت که براى او خیر خواسته ام.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّه علیه و آله: اَلسَّخاءُ شَجَرَةٌ اَصْلُها فِى الْجَنَّةِ وَ هِىَ مُطِلَّةٌ عَلَى الدُّنْیا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْن مِنْهَا اجْتَرَّهُ اِلَى الَجَنَّةِ.(۲)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: سخا درختى است که ریشه ان در بهشت است و این درخت تا دنیا کشیده شده، هر کس به شاخه اى از آن چنگ بزند، او را به بهشت خواهد کشید.
قالَ اَمیرُالمُؤْمِنین علیه السلام لِلْحنِ: یابُنَّىَّ مَاالسَّماحَةُ؟ قالَ:الْبَذْلُ فِى الْعُسْرِ وَ الْیسْرِ.(۳)
امیر المؤمنین علیه السلام بفرزندش حضرت حسن فرمود: پسرم گذشت و بلند نظرى چیست؟ عرضه داشت: بخشش مال به تهیدستان در تنگدستى و دارائى.
در هر صورت حرص ورزى براى جمع مال، و اندوختن ثروت، و بخل داشتن همه و همه بر اساس آیات قرآن و روایات مورث عذاب دردناک و باعث شقاوت و تیره بختى و علّت خشم و غضب الهى است، و جود و سخا و کرم و کرامت و خلاصه گشاده روئى و توجه به فقیران و محتاجان و رفع نیاز دردمندان و پاسخگوئى به سئوال سائلان، باعث خوشنودى و رضاى حق، و عامل نجات انسان در دنیا و آخرت و مورث ورود به بهشت عنبر سرشت است.
دورى گزیدن از محتاجان، و در به روى آنان بستن، و خود را از دسترس آنان ممنوع کردن، و نسبت به آنان روى ترش نمودن، و خلاصه طرد و ردّ و منع آنان عملى بسیار زشت، و کارى فوق العاده قبیح، و ایجاد حرمان در وجود خویش از رحمت و احسان الهى است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۵۱.
۲- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۵۳.
۳- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۵۳.
داستاى عجیب از ثروتمند و فقیر:
امام صادق علیه السلام مى فرماید: مردى ثروتمند، پاکیزه لباس، کنار پیامبر قرار گرفت، در آن حال انسانى تهیدست، و چرک لباس به محضر آن حضرت آمد، ثروتمند لباس خود را جمع کرد، و از خود مواظبت نمود!
پیامبر فرمود: ترسیدى از فقر او چیزى بتو برسد؟ عرضه داشت نه، فرمود: ترسیدى از ثروتت به او منتقل شود؟ گفت نه، فرمود: ترسیدى لباست آلوده گردد؟ عرضه داشت نه، فرمود پس این چه کارى بود از تو سر زد؟ عرض کرد یا رسول اللّه نفس اماره اى که هنوز حاکم بر من است بدید را نزدم خوبى، و خوبى را بدى جلوه مى دهد، من نصف ثروتم را به این فقیر بخشیدم.
حضرت به آن تهیدیست فرمود: مى پذیرى؟ عرضه داشت نه، فرمود چرا؟ گفت: مى ترسم منهم به آنچه او مبتلاست مبتلا شوم.(۱)
اى دل ارخواهى که جا در بزم آن سلطان کنى *** باید اول کاخ حرص و آز را ویران کنى
پشت پا زن بر جهان و کار او مردانه وار *** مشکلات عشق اگر خواهى به خود آسان کنى
زیر زین آور براق عشق کثرت سوز را *** در فضاى لامکان خواهى اگر جولان کنى
نفس شیطانست از شیطان نفس ایمن مباش *** قرب حق جوئى چو خود را دور از این شیطان کنى
آفتاب اسا منورّ ساز شرق و غرب را *** چون فلک خود را چرا سرگشته و حیران کنى
بى من و ما در مناى عشق چون محرم شوى *** باید اول نفس کافر کیش را قربان کنى
باید اول کام و لب شوئى ز آب سلسبیل *** گر هما خواهى که مدح شاه جم دربان کنى
آفتاب آسمان دین امیر المؤمنین *** آن که عالم را به مدح او بهرستان کنى
مهر او جو تا منور آسمان جان شود *** مدح او گو تا معطر گلشن ایمان کنى
شعله نیران گلستان بر تو گردد چون خلیل *** باولایش جا اگر در شعله نیران کنى.
عَنْ اَبِى الْحنِ الْاَوَّلِ عَنْ اَبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ:رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: لاتَسْتَخِفُّوا بِفُقَراءِ شَیعَةِ عَلِىَّ وَ عِتْرَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَیشْفَعُ فى مِثْلِ رَبیعَةَ وَ مُضَرَ.(۲)
از حضرت موسى بن جعفر از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده: فقراء شیعه على و امامان بعد از او را سبک مشمارید۷ که یکى از آنها به اندازه جمعیت دو قبیله ربیعه و مضر را در قیامت شفاعت مى نماید.
فى مَناهِى النَّبِیق قالَ صلّى اللّه علیه و آله: اَلا وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِفَقیر مُسْلِم فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقَّ اللّهِ، وَ اللّهُ یسْتَخِفُّ بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ اِلّا اَنْ یتُوبَ.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله: مَنْ اَکرَمَ فَقیراً مُسْلِماً لَقِىَ اللّهَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ راض.(۳)
در آنچه که رسول خدا از آن نهى فرموده آمده است: بدانید هر کس فقیر مسلمانى را سبک شمار، بحقیقت که حق خدا را سبک شمرده، و خداوند او را در قیامت سبک انگارد مگر توبه کند.
و نیز حضرت فرمود: هر کس تهیدست مسلمانى را گرامى بدارد، خدا را در قیامت ملاقات مى کند در حالى که از او خوشنود است.
عَنِ الرَّضا عَلَیهِ السَّلام قالَ:مَنْ لَقِىَ فَقیراً مُسْلِماً فلَّمَ عَلَیهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الْغَنِىَّ لَقِىَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ عَلَیهِ غَضْبانُ.(۴)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر کس فقیر مسلمانى را ببیند و به او سلام کند ولى سلامش به فقیر مانند سلام به غیر فقیر نباشد خدا را در قیامت در حال غضب برخود ملاقات مى کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "کافى" ج ۲، ص ۲۶۲.
۲- "بحار" ص ۷۲، ص ۳۵.
۳- "بحار" ص ۷۲، ص ۳۰۷.
۴- "امالى صدوق" ص ۲۶۵.
فیما اَوْصى بِهِ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام عِنْدَ وَفاتِهِ: اُوصیک بِحُبَّ الْمَساکینِ وَ مُجالستِهِمْ.(۱)
امیر المؤمنین به وقت وفات بحضرت مجتبى علیه السلام فرمود: حسن جان تو را وصیت مى کنم به عشق به از کار افتادگان و محتاجان و معاشرت و نشستن با آنان.
و قالَ علیه السلام: لاتُحَقَّرُوا ضُعَفاءَ اِخْوانِکمْ، فَاِنَّهُ مَنِ احْتَرَمُؤْمِناً لَمْ یجْمَعِ اللّهُ عَزَّوَجلَّ بَینَهُما فِى الجَنَّةِ اِلّا اَنْ یتُوبَ.(۲)
و نیز آنحضرت فرمود: برادران دینى خود را که از نظر مالى ضعیف هستند کوچک مشمارید، بحقیقت که هر کس مؤمنى را کوچک بشمارد، خداوند در بهشت بین او و مؤمن کوچک شمرده فاصله اندازد مگر این که توبه کند.
عَنِ الرِّضا، عَنْ آبائِهِ علیهم السلام: قالَ: قالَ: رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً اَوْ مُؤْمِنَةَ اَوْ حَقَّرَهُ لِفَقْرِهِ اَوْ قِلَّةِ ذاتِ یدِهِ شَهَرَهُ اللّهُ تَعالى یوْمَ الْقِامَةِ ثُمَّ یفْضَحُهُ.(۳)
حضرت رضا از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت مى کند: هر کس مرد مؤمن یا زن با ایمانى را خوار کند، یا بخاطر فقر و نداریش او را کوچک بشمارد، خواند متعال وى را در قیامت شهره مردم نموده و او را رسوا کند.
قالَ صلّى اللّه علیه و آله: اَبْوابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ عَلَى الْفُقَراءِ، وَ الرَّحْمَةُ نازِلَةٌ عَلَى الرُّحَماءِ، وَ اللّهُ راض عِنَ الْاَسْخِیاءِ.(۴)
پیامبر خدا فرمود: درهاى بهشت به روى محتاجان باز است، و رحمت خدا متوجه اهل مهر و محبت است، و خداوند از مردم باسخاوت راضى و خشنود است.
قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ: یا بُنَىَّ لاتَحْقِرَنَّ اَحَداً بِخُلْقانِ ثِیابِهِ، فَاِنَّ رَبَّک وَ رَبّهُ واحِدٌ.(۵)
لقمان به فرزندش گفت: اى پسرم احدى را به کهنه بودن لباسش کوچک و حقیر مشمار، بحقیقت که خداى تو و او یکى است.
ابراهیم علیه السلام از حضرت حق پرسید:
یا رَبِّ مَنْ اَطْعَمَ جایعاً فَما جَزاؤُهُ؟ قال: جَزاؤُهُ الْغُفْرانُ وَ اِنْ کانَ ذُنُوبُهُ یمْلأُ بَینَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ.(۶)
اى پروردگار من، جزاى کسى که گرسنه اى را سیر کند چیست؟ فرمود: آمرزش گناه گرچه گناهش بین آسمان و زمین را پر کند.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: سائِلُوا الْعُلَماءَ،وَ خاطِبُوا الْحُکماءَ، وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: دانشمندان را مورد پرسش قرار دهید، با حکیمان گفتگو کنید، و با تهیدستان مالست نمائید.
در روایت بسیار مهمى آمده: خداود به حضرت داوود خطاب کرد، بنده اى از بندگانم در قیامت یک حسنه بر من وارد مى شود، و من بخاطر آن حسنه، حکم مى کنم او را وارد بهشت کنند. داوود عرضه داشت: خدایا آن حسنه چیست؟ خطاب رسید: به قدر یک خرما یا نصف خرما رنجى را از مؤمنى برطرف کردن، داوود عرضه داشت: الهى آن کس که تو را شناخت، حق است که از حضرتت قطع امید نکند!(۷)
گرچه رویت ندیده ایم اى دوست *** وصف حسنت شنیده ایم اى دوست
گفته بود یکه ما از آن توایم *** اثرى زان ندیده ایم اى دوست
سالها بر امید صافى وصل *** درد هجران چشیده ایم اى دوست
آخرى کرده ایم کار جهان *** کاول از سر بریده ایم اى دوست
ما چون مرغان به بال همت و جهد *** در هوایت پریده ایم اى دوست
هر کس دربلا گرفتار است *** ما به نعمت رسیده ایم اى دوست
به زرت چون عماد نفروشیم *** که به جانت خریدهایم اى دوست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "امالى طوسى" ج ۱، ص ۶.
۲- "بحار" ص ۷۲، ص ۴۲.
۳- "بحار" ج ۷۲، ص ۴۴.
۴- "بحار" ص ۷۲، ص ۴۶.
۵- "بحار" ص ۷۲، ص ۴۷ و ۵۶.
۶- "بحار" ص ۷۲، ص ۴۷ و ۵۶.
۷- "بحار" ص ۷۵، ص ۱۹.
فکر مى کنم بخواست حضرت حق آنچنان که باید جملات مورد تفسیر روشن شد، و این معنا آشکار گشت که رجوع تهدیست به مؤمن کریم هیچ گونه مانع شرعى ندارد، و قضاى حاجت او بوسیله مؤمن امرى است واجب و لازم و مورث ثواب و جزاى الهى و طرد کردن او و حقیر شمردنش گناهى بزرگ و علّت عذاب الهى است.
رجوعى که باعث حرمان از رحمت و احسان حضرت حق است، رجوع به طاغوت و رجوع به مشرک و کافر است، آن رجوعى که باعث ذلّت اسلام و مسلمین، و موجب رشد و تقویت مخالفان خدا است.