دعای سوم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش سوم)
فرشتگان مدبر امور آسمان؛
- وَ عَلَی الرَّوْحَانِیینَ مِنْ مَلَائِکتِک، وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَک، وَ حُمَّالِ الْغَیبِ إِلَی رُسُلِک، وَ الْمُؤْتَمَنِینَ عَلَی وَحْیک وَ قَبَائِلِ الْمَلَائِکةِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِک، وَ أَغْنَیتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک، وَ أَسْکنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِک.
- وَ الَّذِینَ عَلَی أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِک وَ خُزَّانِ الْمَطَرِ وَ زَوَاجِرِ السَّحَابِ وَ الَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ، وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ.
- وَ مُشَیعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ، وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ، وَ الْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیاحِ، وَ الْمُوَکلِینَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ وَ الَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیاهِ، وَ کیلَ مَا تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
و نیز بر روحانیان از ملائکهات، و اهل منزلت و قرب در پیشگاهت، و حاملان پیام غیب به سوی فرستادگانت، و امینان بر وحیات،
و اصناف فرشتگانی که آنان را به خود اختصاص دادهای، و به وسیله تقدیس خود ایشان را از خوردنی و آشامیدنی بینیاز نمودهای، و در اندرون طبقات آسمانهایت مسکن دادهای و بر آن فرشتگان که چون فرمانت به انجام وعدهات صادر گردد بر اطراف آسمانها گماشته شوند،
و بر خزانهداران باران و حرکتدهندگان ابر و بر آن مَلَکی که از فریاد زجرش غرّش رعدها شنیده شود و چون ابر خروشان به وسیله او به شنا درآید، شعلههای برق درخشیدن گیرد
و برفرشتگانی که دانههای برف و تگرگ را بدرقه میکنند، و ملائکهای که همراه قطرات باران فرود میآیند، و بر آنان که وکیل خزینههای بادند، و آنان که بر کوهها گماشته شدهاند تا از جا در نروند، و بر آنان که وزن آبها و اندازه بارانهای سیلآسا و رگبارهای متراکم را به آنان آموختهای.
ترجمه آیتی
و بر ملائکه رحمت خویش، و آنان که مقرب درگاه تواند، و آنها که حاملان غیب به پیامبران تواند، و آنان که امینان وحى تواند،
و بر فرشتگانى که خاص خود گردانیده اى و به تقدیس خود از خوردن و آشامیدنشان بى نیاز ساخته اى و در درون طبقات آسمانهایت جاى داده اى.
و درود بفرست بر آن گروه از فرشتگان که در اطراف آسمانها ایستاده اند، آن هنگام که فرمان اتمام وعده خداوندى فرارسد.
درود بفرست بر خازنان باران و روان کنندگان ابرها که چون بر ابرها بانگ زنند، آواز تندرها به گوش رسد و چون ابرها از آن نهیب به راه افتند، آذرخشها از درونشان بدرخشد.
و بر آن فرشتگان که دانه هاى برف و تگرگ را از پى مى آیند و با هر قطره باران که فرومى شود، فرود مى آیند. و بر آن فرشتگان که نگهبانان خزاین بادهایند و آنان که موکلان بر کوههایند تا فرونریزند و آن فرشتگان که میزان و مقدار آبها و پیمانه بارانها را به ایشان آموخته اى.
ترجمه ارفع
و بر روحانیین از فرشته هایت و آنهایى که نزد تو ارجمندند و آنانکه اخبار غیبى را به پیامبرانت مى رسانند و امینان وحى ات مى باشند.
و درود فرست بر انواع فرشتگانى که براى خود انتخاب کرده ای و آنها را از خوردن و آشامیدن نعمتهاى خود بى نیازشان کردى و ایشان را در طبقات آسمانها جا دادى.
و آنهایى که در اطراف آسمانها ساکن شده تا وعده ات به پایان رسد و جهان آخرت آغاز گردد.
و سلام و درود بر خزانه داران باران و حرکت دهندگان ابرها و بر فرشته ای که با صداى زجرآورش رعد را ایجاد مى کند و زمانى که آن صدا رعدآور شد شعله هاى برق درخشش پیدا مى کند.
درود بر فرشتگانى که مشایعت کنندگان برف و تگرگ اند و فرشتگانى که همراه دانه هاى باران نازل شوند و فرشتگانى که بر بادها فرمانروایى مى کنند و آنهایى که از کوهها حراست مى کنند تا از هم پاشیده نشوند. و بر آنهایى که وزن آبها و اندازه بارانهاى تند و رگبارها را به ایشان آموخته ای.
ترجمه استادولی
و نیز بر روحانیان از فرشتگانت، و مقربان درگاهت، و حاملان غیب به رسولانت، و امانتداران وحیت.
و بر گروه هاى دیگر فرشتگان که به خود اختصاص داده اى، و با ذکر تقدیست از خوردنى و نوشیدنى بى نیازشان داشته اى، و در دل طبقات آسمان هایت جایشان داده اى.
و بر فرشتگانى که بر اطراف آسمان ها قرار دارند آن گاه که فرمان پایان رسیدن وعده ات صادر شود (رستاخیز فرا رسد).
و بر خازنان باران و رانندگان ابر. و آن فرشته اى که از صداى راندنش بانگ رعدها به گوش رسد، و چون ابر خروشان به صداى راندنش به حرکت درآید شعله هاى برق ها بدرخشد.
و بر فرشتگانى که برف و تگرگ را همراهى کنند، و آنان که با دانه هاى بارانى که مى بارد فرود آیند، و فرشتگانى که کلیددار خزاین بادهایند، و آنان که بر کوه ها گمارده شده اند تا کوه ها از جا حرکت نکنند.
و فرشتگانى که وزن آب ها و پیمانه رگبارها و قطرات انباشته باران ها را به آنان شناسانده اى.
ترجمه الهی قمشهای
و هم بر فرشتگان روحانى (که عالى مقامتر از آنان هستند) و هم بر آنانکه مقام تقرب خاص نزد تو دارند و حاملان علوم غیب به سوى پیمبران تو و امین بر (اسرار و حقایق) وحى تواند
و همه قبائل و اصناف دیگر از فرشتگانى که مخصوص گردانیده اى براى (طاعت و استغراق در مشاهده جمال حضرتت و بر مقام حیرت وهیمان در جلال و کبریائى) ذات اقدست و آنها را از طعام و شراب به تقدیس و تسبیح خود بى نیاز گردانیدى (و تقدیس و تسبیح تو بهترین و لذیذترین غذا و شراب بر آنهاست) و آنها را در باطن طبقات سماوات رفیع (و درجات عالى قرب خویش) مسکن و مقام دادى
و آنانکه بر اطراف و جوانب سماوات هنگام نزول فرمانت براى اتمام وعده هایت برگماشتى (که چون ظهور عالم آخرت شود و قیام روز محشر خلائق گردد آن هنگام وظائف بزرگ خود را انجام دهند)
و دیگر فرشتگانى که خزینه داران باران رحمت تواند و فرشتگانى که (به حکم و الزاجرات زجرا) ابرها را به هر جانب عالم مى کشانند (تا هر جا مامورند ببارند)
دیگر آنانکه از صداى زجر و کشیدن سحاب از آنها غرش رعدها به گوشها رسد (چون بانگ و صداى مهیب رعد خروش آن فرشتگان است که مامور کشانیدن ابرها هستند) و چون در این دریاى پر موج جو آسمان ابرها شناور گردند از جنبش هموارشان برقها و صاعقه ها لامع شود (و از تماس و اصطکاک گازهاى جوى داراى الکتریسته، نور برق و شراره صاعقه سوزان پدیدار گردد)
و دیگر فرشتگانى که به همراهى برف و تگرگ و قطرات باران هنگام باریدن به زمین فرود آیند و دیگر فرشتگانى که نگهبانان منشا و مخزنهاى باد و تلاطم هواهاست (که همه به مجراى خود بوزند و به حد شدت و سرعت معین سیر کنند). و دیگر فرشتگان موکل بر کوهها (که گنجینه هاى الهى است و معدن انواع احجار کریمه و فلزات عالیه و غیره است) هستند که همیشه بر جاى خود پایدار و برقرار باشند
دیگر فرشتگانى که خدا به آنها مقدار ثقل آبها را آموخته و کیل و وزن آنچه بارانهاى شدید و سیل انگیز هولناک (بلکه عدد و مقدار بزرگ و کوچک هر قطره باران) را به آنها شناسانیده.
ترجمه سجادی
و بر روحانیان از فرشتگانت و آنها که نزدت مقرّبند، و آنها که رسانندگان اخبار نهانى بر رسولانت مى باشند و بر وحى تو امانت دارند.
و بر گروه هاى فرشتگانى که به خود اختصاصشان داده اى و آنان را به ذکر تقدیس خود از خوردنى و آشامیدنى بى نیاز نموده اى، و در دل طبقه هاى آسمان هایت، سکونتشان داده اى.
و آنها که بر اطراف آن آسمان هایند، آنگاه که فرمان تمام شدن وعده ات نازل شود، و خزانه داران باران و حرکت دهندگان ابر،
و آنکه با صداى راندنش، بانگ رعدها شنیده مى شود و آنگاه که با خروش او، ابر به حرکت درآید، شعله هاى برق مى درخشد،
و بر همراهى کنندگان برف و تگرگ، و فرودآمدگان به همراه قطره هاى نازل شده باران، و زمامداران بر گنجینه بادها، و گمارده شدگان به کوه ها تا فرونپاشد،
و آنها که وزن آب ها و پیمانه باران هاى شدید و رگبارهاى متراکم را به آنان شناسانده اى.
ترجمه شعرانی
و بر فرشتگان روحانى و مقرب تو و آنها که اخبار نهانى به سوى پیمبران برند و بر وحى تو امین باشند
و هم بر گروههاى فرشتگان که خاصگان تواند و آنان را به تسبیح خود از خوراک و نوشیدنى بى نیاز کردى و در میان طبقه هاى آسمان جاى دادى
و آنها که چون فرمان تو آید که وعده به انجام رسید در کنارهاى آسمانها (آماده طاعت باشند) و گنجوران باران و رانندگان ابر
و آنکه از آواز راندن او بانگ رعد خیزد و چون ابر به تازیانه او روان شود برقهاى صاعقه زاى درخشیدن کرد
و آن فرشتگان که در پى برف و تگرگ آیند و با دانه هاى باران نازل شوند و آنها که گنجور خزانه هاى بادند و آنها که نگهبان کوههایند تا از جاى نجنبند
و آنها که وزن آبها و پیمانه بارانهاى بسیار و پى در پى را به آنها آموخته اى.
ترجمه فولادوند
و آن گروه «ارواح مجرده» از فرشتگانت و آنها که مقرب درگاه تواند و حاملان پیام غیبى به سوى فرستادگانت و امناى وحى تو،
و آن گروه از فرشتگانى را که به خود اختصاص داده اى و به تقدیس خود از خوردن و آشامیدن بى نیازشان گردانیده اى و در درون طبقات آسمانهایت جاى داده اى
و درود بر آن فرشتگان که در اکناف آسمانها ایستاده اند که تا چه وقت وعده ى الهى فرا مى رسد.
درود بر خازنان باران و رانندگان ابرها و بر آن فرشته اى که از نهیب وى بانگ رعد شنیده مى شود و چون ابرها روان شوند از دل ایشان آذرخشها جهیدن گیرد
و بر آن فرشتگان که فرود آمدن دانه هاى برف و تگرگ را پى گیرى مى کنند و همپاى قطره هاى باران فرود مى آیند، و درود بر آن فرشتگانى که نگاهبانان خزائن بادهایند و آنهایى که متصدى کوه هایند تا مبادا از هم فرو پاشند
و آن فرشتگانى که میزان و اندازه ى بارانها را به ایشان آموخته اى.
ترجمه فیض الاسلام
و بر روحانیین از فرشتگانت (روحانیون به فتح راء فرشتگان رحمت هستند و نسبت آن به روح به معنى رحمت است، از حضرت على ابن ابیطالب صلوات الله علیه رسیده که فرمود: در آسمان هفتم حظیره اى است به نام حظیره القدس «بهشت» در آن فرشتگانى هستند که آنها را روحانیون مى گویند، چون شب قدر شود از پروردگار براى آمدن به دنیا اجازه مى طلبند، خداوند به آنها اجازه مى دهد، پس بر مسجدى نمى گذرند جز آنکه در آن نماز مى خوانند، و در راه با کسى روبرو نمى شوند جز آنکه براى او دعاء مى نمایند و از ایشان به او برکت و نیکى مى رسد ) و آنان که نزد تو قرب و منزلت دارند، و آنانکه رساننده ى غیب (امور پنهانى مانند قیامت، حساب و جزاء) به پیغمبرانت مى باشند و آنانکه درستکارند بر وحیت
و بر اصناف گوناگون فرشتگان که براى خود اختصاص داده اى (جز طاعت و بندگى تو کارى ندارند) و آنان را با تقدیس خود از خوردنى و آشامیدنى بى نیاز کرده اى، و در درون طبقه هاى آسمانهایت جا داده اى
و بر فرشتگانى که در گوشه هاى آسمانهایت توقف نموده اند براى رسیدن فرمان به تمام گشتن وعده ى تو (روز رستاخیز)
و بر خزانه داران باران و رانندگان ابر (حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرموده: دانه اى باران نمى بارد جز آنکه با پیمانه اى است بر دست فرشته اى مگر قوم نوح «علیه السلام» که به خود آب فرمان داده شده و آب طغیان کرد بر خزانه داران، و آنست قول خداى تعالى «س ۶۹ ى ۱۱»: لما طغى الماء «چون آب طغیان کرد و رو به فزونى نهاد» و از ابن عباس رسیده درباره ى قول خداى تعالى «س ۳۷ ى ۲»: فالزاجرات زجرا «پس قسم به رانندگان» مراد فرشتگان گماشته ى برابر هستند)
و بر فرشته اى که از صداى زجر و راندنش بانگ رعدها شنیده مى شود و چون ابر خروشان به صداى زجر او بشنا درآید (رفت و آمد نماید) شعله هاى برقها بدرخشد
و بر فرشتگانى که همراه برف و تگرگ اند، و فرشتگانى که با دانه هاى باران که مى بارد فرود مى آیند، و فرشتگانى که بر خزانه هاى بادها زمامدارانند، و فرشتگانى که بر کوهها گماشته اند تا از هم نپاشند (ناگفته نماند: بى خبران و نادانان این سخنان را دور از نظر و اندیشه مى دانند، ولى قبول آنها واجب است، زیرا مخبر صادق خبر داده و عقل هم دلیل قاطعى بر رد آن ندارد)
و بر فرشتگانى که سنجش آبها و پیمانه ى بارانهاى سخت و رگبارها را به آنان شناسانده اى.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«وَ عَلَى الرَّوْحَانِیینَ مِنْ مَلاَئِکتِک، وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَک، وَ حُمَّالِ الْغَیبِ إِلَى رُسُلِک، وَ الْمُؤْتَمَنِینَ عَلَى وَحْیک، وَ قَبَائِلِ الْمَلاَئِکةِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِک، وَ أَغْنَیتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک، وَ أَسْکنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِک، وَ الَّذِینَ عَلَى أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِک»:
"و نیز بر فرشتگان روحانى، و آنان که نزد تو قرب و منزلت دارند، و همچنین فرشتگانى که رساننده امور پنهانیت بر انبیائت هستند، و آنان که امین وحیت مى باشند، و بر اصناف گوناگون ملائکه که به (عبادت) خود اختصاصشان دادى، و آنان را با تقدیس خود از خوردنى و آشامیدنى بى نیاز کردى و در درون طبقه هاى عالم بالا جا دادى.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "زنان قهرمان" ج ۳، ص ۶۸، به نقل از "ریاحین الشریعة" ج ۲، ص ۲۷۲ - ۲۷۵.
و بر فرشتگانى که در اطراف آسمانهایت و عوالم بالا ساکنند، هنگام به تمام گشتن وعده (یعنى رسیدن عرصه قیامت و روز رستاخیز)".
از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت شده: در آسمان هفتم جایى است به نام "حظیرة القدس"، در آن فرشتگانى هستند که آنها را رَوْحانیون مى گویند، چون شب قدر شود از پروردگار براى آمدن به دنیا اجازه مى طلبند، خداوند به آنان اجازه مى دهد، پس بر مسجدى نمى گذرند جز آنکه در آن نماز مى خوانند، و در راه با کسى روبرو نمى شوند جز آنکه براى او دعا مى نمایند و از ایشان به او برکت و نیکى مى رسد.(۱)
«وَ خُزَّانِ الْمَطَرِ وَ زَوَاجِرِ السَّحَابِ وَ الَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ، وَ مُشَیعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ، وَ الْقُوَّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرِّیاحِ، وَ الْمُوَکلِینَ بِالْجِبَالِ فَلاَ تَزُولُ، وَ الَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیاهِ وَ کیلَ مَا تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا»:
"الهى درود فرست بر خزانه داران باران، و رانندگان ابر، و بر فرشته اى که از صداى راندنش بانگ رعدها شنیده شود، و چون ابر خروشان با تازیانه راندن او به شنا در آید شعله هاى برقها بدرخشند. و بر فرشتگانى که همراه برف و تگرگ اند، و فرشتگانى که با دانه هاى باران به وقت باریدن فرود مى آیند، و فرشتگانى که بر خزانه هاى بادها زمامدارنند، و فرشتگانى که گماشته بر کوهها هستند تا از هم نپاشند، و بر فرشتگانى که سنجش آبها و پیمانه بارانهاى سخت و رگبارها را به آنان شناسانده اى".
باران، ابر، تگرگ، رعد و برق، باد، کوه:
در جملات زیباى بالا سخن از باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد و کوه است، که هر یک در عرصه گاه با عظمت حیات و ظائفى را با کمک فرشتگان انجام مى دهند، و اگر سایه یکى از آنها از سرزمین کم شود به حیات موجودات زنده و حتّى به حیات خود زمین خاتمه داده مى شود.
باران و ابر و رعد و برق و بف و تگرگ و باد در رابطه باهمند، و شرح هر یک از آنها کتابى جدا مى خواهد، در این نوشتار با کمک آیات و روایات به توضیح مختصرى از این حقایق اکتفا مى کنم، و شما را براى درک مسائل عمده و مفصّل این واقعیات به کتب علمى ارجاع مى دهم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "ریاض السالکین" ص ۸۰.
باران که در لطافت و شیرینى و منافع آن خلاف نیست از ابر است، و ابر محصول بخار و بخار محصول تابش خورشید بر سطح دریاها، و این همه به توسط فرشتگان و عمل فرشتگان هم به اذن حضرت ربّ العزّه است.
قرآن مجید در زمینه باران و ابر و باد، آیات فراوانى دارد که به گوشه اى از آن آیات اشاره مى شود:
«... وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّـمَرَاتِ رِزْقاً لَکمْ...»:(۱)
... و از آسمان آب فرستاد، و به وسیله آن میوه هاى گوناگون جهت روزى شما قرار داد...
«... وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاء فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کلِّ دَابَّة وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَیات لِقَوْم یعْقِلُونَ»:(۲)
... و در بارانى که از آسمان نازل کرد، پس زمین مرده را به آن حیات داد و انواع جنبنده را در آن پراکنده کرد، و در باد که به هر طرف ور وزیدن نموده، و در ابر که میان آسمان و زمین مسخّر است، دلایل واضحى بر علم و قدرت حضرت ربّ براى عاقلان وجود دارد.
آبهاى روى زمین در اثر حرارت خورشید بخار مى شود، بخار بالا مى رود و به طبقات سرد سیر مى رسد، ابر مى شود، ابر هم باران مى شود. همه مى دانند که اگر باران بر زمین نبارد چه مى شود، آیا این را هم مى دانند که اگر حرارت خورشید به اندازه کافى به آبهاى روى زمین نرسد بارانى نخواهد بود.
اگر آبها جورى بودند که براى تبخیر احتیاج به حرارت شدیدترى داشتند بارانى نبود. اگر بخارى که بال مى رود نتواند خود را به طبقات سردسیر برساند بارانى نبود. اگر بخار که به طبقات سردسیر جورى بود که بسته نمى شد و ابر نمى گردید، بارانى نبود.
اگر ابرها ناقص مى ماندند و نمى رسیدند، بارانى نبود. اگر جاذبه زمین قطرات باران را جذب نمى کرد و به سوى خود نمى کشید، بارانى نبود. و اگر صدها علل دیگر که در وجود باران دخیل هستند نمى بودند بارانى نبود.
تبخیر آبهاى روى زمین لطفى است از او، ابر شدن بخارها لطف دیگرى، و گردش ابر به وسیله باد عنایت فوق العاده ترى. پس در فرود آمدن باران صدها لطف نهفته است.
از عجایب این که: آب دریاها شور است، ولى بارانى که از ابر ساخته شده از بخار آب دریا فرو مى ریزد، شیرین است! تمام آبهاى شیرین و گواراى زمین از آب شور پیدا شده است.
حدوداً دو هفتم کره زمین خشکى است و بقیه آن را دریاهاى شور تشکیل مى دهند، و همه بارانهاى شیرین از این آبهاى شور مى باشد.
وجود مقدّس او آبهاى دریاها را تقطیر کرده و آب شیرینى براى سلسله گیاهان و سلسله جانوران و انسانها فرستاده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۲۲.
۲- بقره، ۱۶۴.
دستگاه تقطیر آنقدر بزرگ است که همه دریاها در آن جاى مى گیرند. دستگاه تقطیر آب دریاها ساخته او مى باشد نه ساخته دست انسان که از زیر، حرارت ببیند. دستگاه تقطیر آب دریا جورى ساخته شده که از رو حرارت مى بیند.
خورشیدى که هزاران بار از کرده زمین بزرگتر مى باشد آبهاى دریاها را گرم مى کند، آب بخار مى گردد، بخار بالا مى رود، باز هم بالا مى رود، باد در بالا رفتن بخار کمک مى کند، بخار که بالا رفت در آن جوّ پهناور تکثیف مى شود، ابر مى گردد!
ابر حرکت مى کند و نزدیک زمین اشباع مى شود و مى بارد، رودها جارى مى شود، جویها روان مى گردد، زمین زنده مى شود، دیباى سبز بر تن مى کند و فرش زمرّدین مى گستراند.
بخشى دیگر از باران به زمین فرود مى رود، منابع و مخازن زیرزمینى تشکیل مى دهد، در اثر آن چشمه سارها پیدا مى شود، کاریزها آماده مى گردد.
بخشى دیگر از آب باران به وسیله رودها دوباره به دریاها باز مى گردد، جریان سابق تکرار مى شود، قطره اى از این آبها در اثر تقطیر به هوا نمى رود، چون یا انسانها و جانورها و گیاهان از آن بهره برمى دارند، یا زمین مى مکد، یا بخار مى شود و یا به دریا بازمى گردد.
آب پیوسته این مسافرت دوره را طى مى کند: دریا بخار مى شود، بخار ابر مى شود، ابر باران مى شود، باران جوى مى شود، جوى رود مى شود، رود دریا مى گردد. تا وقتى که او بخواهد این گردش ادامه خواهد داشت.
آیا ماده بى شعور ناتوان قادر به این تقیر عظیم مى باشد؟ هرگز(۱). آرى:
«وَتَصْریفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَالاْرْضِ لاَیات لِقَوْم یعْقِلُونَ».
آب باران هم شیرین است، هم گوارا و هم در باریدن به زمین داراى اندازه معین است. در این زمینه ها به آیاتى از کتاب حق توجه کنید:
«أَفَرَأَیتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ، ءَأَنتُمْ أَنْزَلْتُـمُوُهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ، لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلاَ تَشْکرُونَ»:(۲)
آیا به آبى که شبانه روز مى نوشید توجّه دارید؟ شما آن آب را از ابر فرو ریختید یا ما، اگر مى خواستیم آن آب را شور قرار مى دادیم، (ولى رحمت ما به شما اقتضا کرد که آب شور دریا چون باران شود و به صورت شیرین به شما برسد) پس چرا این نعمت بزرگ را شکر نمى کنید!
«... وَأسْقَیناکمْ ماءً فُراتاً»:(۳)
... و ما شما را (از ابر و باران و چشمه و رود و کاریز و رودخانه) آب گوارا نوشاندیم.
«وَأنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأسْکنّاهُ فِى الاْرْضِ وَإنّا عَلى ذَهاب بِهِ لَقادِرُونَ»:(۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "نشانه هائى از او" ص ۴۵.
۲- واقعه ۶۸ - ۷۰.
۳- مرسلات، ۲۷.
۴- مؤمنون، ۱۸.
و ما براى شما آب را به اندازه معین فرستادیم، (نه آنقدر زیاد که زمینها را در خود غرق کند، و نه آنقدر کم که تشنه کامان در جهان گیاهان و حیوانات و انسانها سیراب نگردند)، پس آن آب را در دل زمین در مخازن مخصوص ساکن کردیم، در حالى که اگر مى خواستیم آن را از بین ببریم کاملاً قدرت داشتیم.
مى دانیم قشر روئین زمین از دو طبقه کاملاً مختلف تشکیل یافته: طبقه نفوذپذیر، و طبقه نفوذناپذیر. اگر تمام قشر زمین نفوذپذیر بود، آبهاى باران فوراً در اعماق زمین فرو مى رفتند و بعد از یک باران ممتد همه جا خشک مى شد و قطره اى آب پیدا نبود.
و اگر تمام قشر زمین طبقه نفوذناپذیر همچون گل رُس بود تمام آبهاى باران در سطح زمین مى ماندند، آلوده و متعفن مى شدند و عرصه زمین را بر انسان تنگ مى کردند، و این آبى که مایه حیات است مایه مرگ انسان مى شد.
ولى خداوند مهربان قشر بالا را نفوذپذیر و قشر زیرین را نفوذپذیر قرار داده تا آبها در زمین فرو روند و در منطقه نفوذپذیر مهار شوند و ذخیره گردند، و بعداً از طریق چشمه ها، چاهها و قنات ها مورد استفاده واقع شوند بى آنکه بگندند و تولید مزاحمت کنند، یا آلودگى پیدا کنند.
این آب گوارائى را که ما امروز از چاه عمیق بیرون مى کشیم و با نوشیدن آن جان تازه پیدا مى کنیم، ممکن است از قطرات بارانى باشد که هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمین براى امروز ذخیره گشته است، بى آنکه فاسد شود.
به هر حال کسى که انسان را براى زندگى آفریده و مهمترین مایه حیات او را آب قرار داد، منابع بسیار مهمّى براى ذخیره اى مادّه حیاتى قبل از او آفریده و آبها را در آن ذخیره کرده است.(۱)
آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد *** لاف عشق ار بزند دعوى بیجا دارد
نازم آن شوخ که از غمزه و طنّازى و ناز *** دلبرى را همه اسباب مهیا دارد
در غم سلسله موى تو اى لیلى جان *** همچو مجنون دل ما خیمه به صحرا دارد
نکشد نیم نفس عشق تو پاى از سر ما *** این خود از غایت لطفى است که با ما دارد
دامنم پرگهر از چشمه چشم است مدام *** نازم این چشمه که ترجیح به دریا دارد
چرخ را عشق درآورده به گردش، یارم *** زیر فرمان ز ثَرى تا به ثریا دارد
همه اجزاء جهان جاذب و مجذوب همند *** راستى کارگه صنع تماشا دارد
«وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَر فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیتاً کذلِک تُخْرَجُونَ»:(۲)
و آن خدائى که از آسمان به اندازه آب فرستاد، و به آن صحرا و دیار و زمین مرده را زنده کردیم، و همین گونه مردگان را از قبر بیرون آوردیم، (و براى رسیدن به جزاى اعمال به عرصه محشر آوریم).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "تفسیر نمونه" ج ۱۴، ص ۲۱۷.
۲- زخرف، ۱۱.
باران و برف اگر بیشتر از اندازه بود، همه سودهاى آنها تبدیل به زبانها مى گردید، سیلابها راه مى افتاد، هر کوى و برزن را ویران مى کرد، درختان و گیاهان را مى شست و مى برد، نه شهرى مى ماند، نه دهى و نه باغى و نه بوستانى.
مردابهاى بسیار در جمیع مناطق پیدا مى شد و بهترین مؤسّسه تولید حشرات مى گردید. فرآورده هاى این مؤسّسه زنده اى در روى زمین باقى نمى گذاردند. گل و لاى، آنقدر زمین را مى پوشاند که دیگر قابل کشت و زرع نبود. براى جانوران جائى یافت نمى شد، کم کم همگى نابود مى شدند. جانوران که مى رفتند انسانها در دنبالشان بودند.
آیا تشخیص مقدار احتیاج زمین به باران و دادن همان مقدار به زمینیان، نشانه او نمى باشد؟ آیا هزارها سال به این روش ادامه دادن نشانه او، نشانه حکمت او، نشانه دانش او و نشانه قدرت او نمى باشد؟!
اگر باران و برف کمتر بود، ذخائر آبى زمین بسیار کم مى شد. آبهاى روى زمین در اثر تبخیر از آبهاى زیر زمین کمتر مى گردید، رودهاى عظیمى دیگر یافت نمى شد و به جویها تبدیل مى گردید، سال به سال خشکسالى بیشتر مى شد، آبهاى زیرزمینى یا تمام مى شد، یا آنقدر یائین مى رفت که دیگر قابل بهره بردارى نبود.
قحطى سراسر جهان را مى گرفت، دیگر گیاهى نمى رویید، و آنچه روییده مى شد خشک مى شد، زندگى بر جانداران بسیار سخت مى گشت و مرگ به استقبال آنان مى شتابید. ولى لطف و مهربانى او نگذارده است ه چنین شود،باران و برف را به اندازه احتیاج زمینیان داده است.
باران نه تنها بر زمین مى بارد، بلکه براى تخفیف حرارت خورشید بارانهاى متناوب بر آن مى بارد. به یک حدیث بسیار مهم از حضرت باقر علیه السّلام و صورتى از آخرین تحقیقات علمى بشر توجّه کنید:
جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت مى کند: خورشید بر آید و با او چهار فرشته باشند: یکى فریاد مى کند: اى اهل خیر، اعمال نیک خود را کامل و تمام نمائید، و بر شماست بشارت به سعادت ابد. دیگرى گوید: اى اهل شر، از زشت کارى دست بدارید و حول آن کمتر بگردید. سومى صدا کند: پروردگارا، به مردم نیکوکار که انفاق مى کنند مزید نعمت و به اهل بخل، تلف و نابودى بده. و فرشته چهارم خورشید را آبپاشى مى کند و اگر چنان نبود زمین از شدّت حرارت سوخته و برافروخته مى شد.(۱)
با توجه به اینکه سطح خارجى خورشید محکوم به چند هزار درجه حرارت و مرکزش حدود هفتاد میلیون درجه است، مى توانیم به خوبى حدس بزنیم که طبعاً سوخت این بخارى محیرالعقول نیز لازم است پر استقامت ترین سوختهاى جهان باشد که هر چه در آخرین درجه بسوزد بدان تبدیل شود، و این ماده قاعدةً ساده ترین اتومهاى جهان یعین هیدروژن و در درجه دوم هلیوم است، و این سوخت مانند سایر سوختها هر اندازه مشتعل تر گردد ایجاد حرارت بیشترى مى کند و به همین نسبت عمرش نیز کمتر مى شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "بحار" ج ۵۸، ص ۱۴۳.
براى جلوگیرى از این دو حادثه بایستى آب به کمک آن آمده و از حرارت ونقصانش بکاهد. بارانهاى متناوبى که بر چهره خورشید على الدوام در جریان است توسط تلسکوپ نیز دیده شده، چنانکه دونالد منزل منجّم شهیر آمریکایى در کنفرانس منجّمان اظهار داشت:
اختلاف اشکالى که در تکه هایى در چهره خورشید نمودار است به علّت باریدن بارانهاى شدیدى است که على الدوام بر آن مى بارد. سپس فیلمى را که از خورشید گرفته بود نشان داد و نمایندگان منجّمان در آن مشاهده کردند که بارانى سخت از ارتفاع هشتاد هزار کیلومترى بر خورشید مى بارد.(۱)
«وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کلِّ شَیء...»(۲)
و اوست خدائى که از آسمان باران فرستاد و به واسطه آن روییدنیها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم.
مفسران در تفسیر "نبات کلّ شىء" دو احتمال ذکر کرده اند:
نخست این که منظور از آن انواع و اصناف گیاهانى است که همه با یک آب آبیارى و از یک زمین و یک نوع خاک پرورش مى یابند. و این از عجائب آفرینش است که چگونه این همه انواع گیاهان با آن خواصّ کاملاً متفاوت و گاهى متضاد و اشکال گوناگون و مختلف همه در یک زمین و با یک آب پرورش مى یابند؟!
و دیگر اینکه منظور، گیاهان مورد نیاز هر چیز است، یعنى هر یک از پرندگان و چهارپایان و حشرات و حیوانات دریا و صحرا بهره اى از این گیاهان دارند. و جالب اینکه خداوند از یک زمین و یک آب، غذاى مورد نیاز همه را تأمین کرده است، و این یک شاهکار عجیب و بزرگ است که فى المثل از یک مادّه معین در آشپزخانه هزاران نوع غذا براى انواع سلیقه ها و مزاجها تهیه کنند.
جالبتر این که نه تنها گیاهان صحرا و خشکى ها از برکت آب باران پرورش مى باند، بلکه گیاهان بسیار کوچکى که در لابلاى امواج آب دریاها مى رویند و خوراک عمده ماهیان دریاست از پرتو نور آفتاب و دانه هاى باران رشد مى کنند. فراموش نمى کنم یکى از ساکنان جزائر خلیج فارس که از کمبود صید شکایت داشت در مورد بیان علّت آن مى گفت: کمبود صید ماهى به خاطر خشکسالى بوده، و او معتقد بود اثر حیاتبخش دانه هاى باران در دریا حتّى بیش از خشکیهاست.(۳)
ابر:
«وَینْشِئ السَّحابَ الثَّقالَ»:(۴)
خداوند است که ابرهاى سنگین و پربار ایجاد مى کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "زمین و آسمان و ستارگان از نظر قرآن" ص ۲۹۷ به نقل از "اطلاعات" ۱۵/۱۰/۲۸.
۲- انعام، ۹۹.
۳- "تفسیر نمونه" ج ۵، ص ۳۷۰.
۴- رعد، ۱۲.
«أَوْ کظُلُمَات فِی بَحْر لُجِّی یغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض»:(۱)
رفتار و اعمال کافران، مانند ظلماتى است در یک اقیانوس عمیق، که موج آن را پوشانده، و بر فراز موج، موج دیگرى است و بر فراز آن ابر تاریکى قرار گرفته، و بدین ترتیب ظلمتهائى است که یکى بر فراز دیگرى قرار دارد.
باید توجه داشت که سحاب چنانکه در "لسان العرب" آمده به معناى ابرى است باران زا، و با توجه به اینکه ابرهاى باران زا غالباً ابرهاى متراکمند معمولاً تیره و تارتر مى باشند.
«وَهُوَ الَّذِی یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَد مَیت فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کلِّ الَّثمَرَاتِ...»(۲)
و اوست خدایى که بادها را به مژده رحمت خویش (باران) ارسال مى کند، تا چون ابرهاى پربار را برگیرند در این هنگام آنها را به سوى سرزمینهاى مرده سوق مى دهیم و از آن آب مى فرستیم و به وسیله آن آب از هر ثمرى برویانیم.
تگرگ:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یؤَلِّفُ بَینَهُ ثُمَّ یجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَى الْوَدْقَ یخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَینَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَال فِیهَا مِن بَرَد فَیصِیبُ بِهِ مَن یشَاءُ وَیصْرِفُهُ عَن مَن یشَاءُ یکادُ سَنَا بَرْقِهِ یذْهَبُ بِالاَْبْصَارِ»:(۳)
آیا ندیدى که خداوند ابرهایى را به آرامى مى راند، سپس آنها را با هم پیوند مى دهد و بعد متراکم مى سازد؟ و در این حال دانه هاى باران را مى بینى که که از لابلاى ابرها خارج مى شوند و بر زمین فرو مى بارند. و خدا از آسمان از کوههایى که در آن است دانه هاى تگرگ نازل مى کند، تگرگ هایى که هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان رساند، و از هر کس بخواهد این ضرر و زیان را برطرف مى سازد، نزدیک است برق ابرها چشمهاى انسان را ببرد.
ابرهایى که در حقیقت از ذرّات آب تشکیل شده است به هنگامى که حامل نیروى برق مى شود، آنچنان آتشى از درونش مى جهد که برقش چشمها را خیره و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى کند و گاه همه جا را مى لرزاند. این نیروى عظیم در لابلاى این بخار لطیف راستى شگفت انگیز است.
توده هاى ابر در وسط آسمان به راستى شبیه کوهها هستند. گر چه از طرف پائین به آنها مى نگریم صافند، اما کسانى که با هواپیما بر فراز ابرها حرکت کرده اند غالباً با چشم خود این منظره را دیده اند که ابرها از آن سو به کوهها و درّه ها و پستیها و بلندیهائى مى مانند که در روى زمین است و به تعبیر دیگر سطح بالاى ابرها هرگز صاف نیست و همانند سطح زمین داراى ناهمواریهاى فراوان است، از این نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- نور، ۴۰.
۲- اعراف، ۵۷.
۳- نور، ۴۳.
بر این سخن مى توان این نکته دقیق را افزود که به عقیده دانشمندان تکوّن تگرگ در آسمان به این طریق است که دانه هاى باران از ابر جدا مى شود و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مى کند و یخ مى زند، سپس طوفانهاى کوبنده اى که در آن منطقه حکمفرماست گاهى این دانه ها را مجدّداً به بالا پرتاب مى کند و بار دیگر این دانه ها به داخل ابرها فرو مى رود و لایه دیگرى از آب به روى آن مى نشیند که به هنگام جدا شدن از ابر مجدّداً یخ مى بندد، و گاهى این موضوع چندین بار تکرار مى شود و هر زمان لایه تازه اى روى آن مى نشیند تا تگرگ به اندازه اى درشت شود که دیگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند، اینجاست که راه زمین را به پیش مى گیرد و فرود مى آید، و یا اینکه طوفان فرو مى نشیند و بدون مانع به طرف زمین حرکت مى کند.
با توجه به این مطلب، نکته علمى اى که در کلمه "جبال" در اینجا نهفته است روشنتر مى شود، زیرا به وجود آمدن تگرگهاى درشت و سنگین در صورتى امکان پذیر است که توده هاى ابر متراکم گردند، تا هنگامى که طوفان دانه یخ زده تگرگ را به میان آن پرتاب مى کند مقدار بیشترى آب به خود جذب نماید، و این تنها در آنجاست که توده هاى ابر بسان کوههاى مرتفع در جهت بالا قرار گیرد و منبع قابل ملاحظه اى براى تکوّن تگرگ شود.
در اینجا تحلیل دیگرى از بعضى از نویسندگان مى خوانیم که خلاصه آن چنین است:
در آیات مورد بحث، ابرهاى بلند صریحاً به کوههایى از یخ اشاره مى کند و یا به تعبیر دیگر کوههایى که در آن نوعى از یخ وجود دارد و این بسیار جالب است، زیرا بعد ازاختراع هواپیما و امکان پروازهاى بلند که دید دانش بشر را وسعت بخشید، دانشمندان به ابرهایى متشکل و مستور از سوزنهاى یخ رسیدند که درست عنوان کوههایى از یخ بر آنها صاق است. و باز هم عجیب است که یکى از دانشمندان شوروى در تشریح ابرهاى رگبارى طوفانى چندین بار از آنها به عنوان کوههاى ابر، یا کوههایى از برف یاد کرده است. و به این ترتیب روشن مى شود که به راستى در آسمان کوههایى از یخ وجود دارد.(۱)
رعد و برق:
«هُوَ الَّذِی یرِیکمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَینشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ. وَیسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیصِیبُ بِهَا مَن یشَاءُ وَهُمْ یجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِـحَالِ»:(۲)
او کسى است که برق را که مایه ترس و طمع مى باشد به شما ارائه مى دهد و ابرهاى سنگین و پربار ایجاد مى کند و رعد تسبیح و حمد او گوید و نیز فرشتگان از ترس او، و صاعقه ها را مى فرستد و هر کس را بخواهد گرفتار آن مى سازد، در حالى که آنها درباره خدا به مجادله مى پردازند، و او کید و مکرى شدید (یا قدرت و عذابى دردناک) دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "تفسیر نمونه" ج ۱۴، ص ۵۰۴ به نقل از کتاب "باد و باران در قرآن" صفحه ۱۴۰ - ۱۴۱.
۲- رعد، ۱۲ - ۱۳.
از یک سو شعاع درخشانش چشمها را خیره مى کند و صداى رعب انگیز رعد که از آن بر مى خیزد گاهى شما را به وحشت مى اندازد، و ترس و اضطراب از خطرات آتش سوزى ناشى از آن مخصوصاً براى آنها که در بیابانها زندگى مى کنند و یا از آن عبور دارند آنان را آزار مى دهد.
اما از آنجا که غالباً همراه با رگبارهایى به وجود مى آید و تشنه کامان بیابان را آب زلالى مى بخشد و درختان و زراعت را سیراب مى کند، آنها را به امید و طمع مى کشاند، و در میان این بیم و امید لحظات حسّاسى را مى گذرانند.
مى دانیم از نظر علمى پیدایش برق به خاطر آن است که دو قطعه ابر با الکتریسیته هاى مختلف (مثبت و منفى) به هم نزدیک مى شوند و درست همانند سر دو سیم برق که به هنگام نزدیکى جرقّه مى زند آنها نیز جرقّه عظیمى ایجاد کرده و به اصطلاح تخلیه الکترویکى مى شوند.
اگر جرقّه هاى کوچکى که از سر دو سیم در برابر چشم ما آشکار مى شود صداى خفیفى دارند، در عوض صداى جرقّه آسمانى برق به خاطر گسترش ابر و بالا بودن میزان الکتریسته به قدرى شدید است که رعد را به وجود مى آورد، و هر گاه قطعه ابرى که داراى الکتریسته مثبت است به زمین که همیشه الکتریسته منفى دارد نزدیک شود، جرقّه اى در میان زمین و ابر ایجاد مى شود که آن را "صاعقه" مى گویند. و خطرناک بودنش به همین دلى است که یک سر آن زمین و نقطه هاى مرتفعى است که به اصطلاح نوک یک سیم را تشکیل مى دهد، حتّى یک انسان در یک بیابان ممکن است عملاً تبدیل به نوک یک سیم منفى شود و درست جرقّه وحشتناکى بر سر او فرود آید و در یک لحظه کوتاه تبدیل به خاکستر شود. و نیز به همین دلیل است که به هنگام رعد و برق در بیابانها باید فوراً به کنار درخت یا دیوار یا کوه یا هر نقطه مرتفعى پناه برد و یا در گودالى دراز کشید.
به هر حال برق که از نظر بعضى شاید شوخى طبیعت محسوب مى شود با اکتشافات علمى روز ثابت شده که فوائد و برکات فراوانى دارد که ذیلاً به سه قسمت آن اشاره مى شود:
۱ـ آبیارى: برقها معمولاً حرارت فوق العاده زیاد گاه در حدود پانزده هزار درجه سانتى گراد تولید مى کنند، و این حرارت کافى است که مقدار زیادى از هواى اطراف را بسوزاند و در نتیجه، فشار هوا کم شود، و مى دانیم در فشار کم، ابرها مى بارند، و به همین دلیل غالباً متعاقب جهش برق رگبارهایى شروع مى شود و دانه هاى درشت باران فرو مى ریزند. از اینرو برق درواقع یکى از وظایفش آبیارى است.
۲ـ سمپاشى: به هنگامى که برق آن حرارتش آشکار مى شود قطرات باران با مقدارى اکسیژن اضافى ترکیب مى شوند و آب سنگین یعنى آب اکسیژنه ایجاد مى کنند. و مى دانیم آب اکسیژنه یکى از آثارش کشتن میکروبهاست، و به همین جهت در مصارف طبّى براى شستشوى زخمها به کار مى رود. این قطرات آب اکسیژنه هنگامى که بر زمینها مى بارد، تخم آفات و بیماریهاى گیاهى را از میان مى برد و سمپاشى خوبى از آنها مى کند، و به همین جهت گفته اند: هر سال که رعد و برق کم باشد آفات گیاهى بیشتر است.
۳ـ تغذیه و کود رسانى: قطرات باران که بر اثر برق و حرارت شدید و ترکیب، یک حالت اسید کربنى پیدا مى کند، به هنگام پاشیده شدن بر زمینها و ترکیب با آنها یک نوع کود مؤثّر گیاهى مى سازد و گیاهان از این طریق تغذیه مى شوند.
بعضى از دانشمندان گفته اند: مقدار کودى که در طىّ سال از مجموع برقهاى آسمان در کره زمین به وجود مى آید دهها ملیون تن است که رقم فوق العاده بالایى مى باشد.
بنابراین مى بینیم همین پدیده ظاهراً پیش پا افتاده و بى خاصیت طبیعت چقدر پربار و پربرکت است، هم آبیارى مى کند، هم سمپاشى مى نماید و هم تغذیه. و این نمونه کوچکى از اسرار شگرف و پردامنه عالم هستى است که رهنمون روشنى بر مسأله خداشناسى است.
ممکن است جمله "وَینْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ" که در آخر آیه فوق آمده، ارتباط با همین خاصیت برق داشته باشد که ابرها را سنگین بار از دانه هاى پرپشت باران مى سازد.
آیه بعد به صداى رعد مى پردازد که از برق هرگز جدا نیست و مى فرماید:
"رعد، تسبیح و حمد خدا مى گوید". آرى این صداى پرطنین جهان طبیعت که ضرب المثل در عظمت صوت است از آنجا که توأم با پدیده برق مى باشد و هر دو در خدمت یک هدف هستند و خدمات پرارزش و حساب شده اى دارند، عملاً تسبیح خدا مى گوید. و به تعبیر دیگر رعد زبان گویاى برق است، که حکایت از نظام آفرینش و عظمت خالق مى کند.
ذرّات این عالم هستى که همه اسرارآمیزند و نظام بسیار دقیق و حساب شده اى دارند، همگى از پاکى حق و منزّه بودن او از هر گونه عیب و نقص سخن مى گویند و همگى از قدرت و علم و حکمت او خبر مى دهند.
این احتمال را نیز جمعى از فلاسفه داده اند که تمام ذرّات این جهان براى خود نوعى از عقل و شعور دارند و از روى همین عقل و شعور، تسبیح و تقدیس خدا مى کنند، نه تنها با زبان حال و حکایت کردن وجودشان از وجود خدا، بلکه با زبان قال نیز او را مى ستایند.
همگى فرشتگان نیز از ترس و خشیت خدا به تسبیح او مشغولند.
در دنباله آیه مى فرماید: "خداوند صاعقه ها را مى فرستد و به هر کس که بخواهد بوسیله آن آسیب مى رساند".
ولى با اینهمه و با مشاهده آیات عظمت پروردگار در عالم آفرینش، در پهنه زمین و آسمان، در گیاهان و درختان و رعد و برق و مانند آنها و با کوچکى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر یک جرقه آسمانى باز هم گروهى از بى خبران درباره خدا به مجادله و ستیز برمى خیزند، در حالى که خداوند قدرتى بى انتها و مجازاتى دردناک و کیفرى سخت دارد، وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحال.(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "تفسیر نمونه" ج ۱۰، ص ۱۴۹ - ۱۵۳.
باد:
قرآن مجید در زمینه باد در آیات سوره اعراف، ۵۷ حجر، ۲۲ کهف، ۴۵ فرقان، ۴۸ نمل، ۶۳ روم، ۴۶ و ۴۸ فاطر، ۹ جاثیه، ۵، مسائل بسیار مهمى را عنوان مى کند و بخصوص از باد به عنوان بشارت دهنده رحمت الهى یاد مى کند.
قرآن مجید، باد را مَرکب ابر، عامل بارور کننده گیاهان، و گاهى جریمه جرم مجرمان و عذاب الهى مى داند، و از آن به عنوان حرکت دهنده کشتیها در سطح دریاها یاد مى کند، و از انسان مى خواهد که در برابر این عظمت عظیم الهى به اداى شکر حضرت ربّ العزّه برخیزد، که منافع باد خیلى بیش از این است.
«وَمِنْ آیاتِهِ أَن یرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّرَات وَلِیذِیقَکم مِن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِی الْفُلْک بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ».(۱)
و از آیات عظمت و قدرت خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانى مى فرستد.
آنها در پیشاپیش باران حرکت مى کنند، قطعات پراکنده ابر را با خود برداشته و به آسمان مى پیوندند و به سوى سرزمین هاى خشک و تشنه مى برند، صفحه آسمان را مى پوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جوّ، ابرها را آماده ریزش باران مى کنند.
البته جمله "مُبَشِّرات" محدود به همین حقیقت نیست چرا که بادها بشارتهاى فراوان دیگرى نیز با خود دارند.
بادها گرما و سرماى هوا را تعدیل مى کنند.
بادها عفونتها را در فضاى بزرگ مستهلک کرده و هوا را تصفیه مى کنند.
بادها از فشار حرارت خورشید روى برگها و گیاهان مى کاهند و جلو آفتاب سوختگى را مى گیرند.
بادها اکسیژن تولید شده به وسیله برگهاى درختان را براى انسانها به ارمغان مى آورند و گازکربن تولید شده به وسیله بازدم انسان را براى گیاهان هدیه مى برند.
بادها بسیارى از گیاهان را تلقیح مى کنند و نطفه هاى نر و ماده را در جهان نباتات به هم پیوند مى دهند.
بادها وسیله اى براى حرکت آسیابها و عاملى براى تصفیه خرمن ها هستند.
بادها بذرها را از نقاطى که در آن بذر فراوان موجود است حرکت مى دهند و همچون باغبانى دلسوز در سرتاسر بیابان مى گسترانند.
و بادها کشتیهاى بادبانى را با مسافران و بار زیاد به نقاط مختلف مى برند و حتّى امروز که وسائل ماشینى جانشین نیروى باد شده باز هم وزش بادهاى مخالف یا موافق در پیشرفت یا کندى کار کشتیها بسیار مؤثّر است.
آرى آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف، لذا در دنباله آیه مى خوانیم: "خدا مى خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، و کشتى ها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گیرید، شاید شکرگزارى کنید".
آرى بادها هم وسیله تولید نعمت هاى فراوان در زمینه کشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسیله حمل و نقل و سرانجام سبب رونق امر تجارت که با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- روم، ۴۶.
جمله «لِیذیقَکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ» به اولى اشاره شد، و با جمله «لِتَجْرِىَ الْفُلْک بِأمْرِهِ» به دوم، و با جمله «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» به سومى.
جالب اینکه همه این برکات، مولود حرکت است حرکتى در ذرّات هوا در محیط مجاور زمین.
اما هیچ نعمتى تا از انسان سلب نشود قدر آن معلوم نخواهد شد. این بادها و نسیم ها تا متوقّف نشوند انسان نمى داند چه بلائى به سر او مى آید.
توقّف هوا زندگى را در بهترین باغها همچون زندگى در سیاه چالهاى زندان مى کند، و اگر نسیمى در سلّولهاى زندانهاى انفرادى بوزد آن را همچون فضاى باز مى کند. و اصولاً یکى از عوامل شکنجه در زندآنهاهمان توقّف هواى آنهاست.
حتّى در سطح اقیانوسها اگر بادها متوقّف شود و امواج خاموش گردد زندگى جانداران دریاها بر اثر کمبود اکسیژن هوا به مخاطره خواهد افتاد و دریا تبدیل به مرداب و با تلاق متعفّن وحشتناکى خواهد شد. فخررازى مى گوید: جمله «وَلِیذیقَکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ»: تا شما را از رحمت خود بچشاند.
با توجه به اینکه چشانیدن در مورد شئ قلیل گفته مى شود، اشاره به این است که تمام دنیا و نعمت دنیا رحمت اندکى بیش نیست و رحمت واسعه الهى مخصوص جهان دیگر است.(۱)
مى گویند: در کشور سوئد جایى است که خاک یافت نمى شود، و یک پارچه سنگستان است. پس کشت و کار مردم آن سامان چگونه است؟ در سالهاى پیشین که ارتباط تجارتى برقرار نبود، مردم آنجا از لحاظ نان و خوراک چه مى کردند؟
ولى حضرت او، آرى هم او، این مشکل را با بهترین طرز حل کرده است.
فصل کشت که نزدیک مى شود باد مى آید و به همراه خود خاک را به طور سوغات به رسم ارمغان مى آورد، و فرشى از خاک به روى سنگهاى کشور سوئد مى گستراند، و این فرش را به ضخامتى قرار مى دهد که بتوان بر آن کشاورزى کرد.
در این هنگام مردم آنجا تخم افشانى کرده، کشت مى کنند، و نیازى به شخم زدن هم ندارند. سپس هنگام درو محصول خود را برمى دارند. کار زراعتى آنها که پایان یافت، جناب آقاى باد دوباره تشریف مى آورند و آورده خود را مى برند و سنگستان سوئد به حال نخست باز مى گردد.
سال دیگر و سال دیگر هیز همین کار تکرار مى شود. از گذشته هاى بسیار دور، وضع زراعت در آنجا چنین بوده و تا آینده ها نیز چنین خواهد بود. نه تاریخِ آغاز آن را کسى به طور تحقیق مى داند و نه ساعت پایان آن را.
محال است که این کار از روى تصادف باشد، زیرا تصادف استمرار ندارد و همیشگى نخواهد بود. باد هم شعور ندارد که کشور سوئد را از میان کشورهاى جهان بشناسد یا فصل کشت را در میان فصول بداند، یا از ساعت برداشت محصول آگاهى حاصل کند.
این نیست مگر آنکه باد، فرستنده اى دارد مهربان، دانا، توانا و روزى رسان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "تفسیر نمونه" ج ۱۶، ص ۴۶۴.
آیا در برابر این مهر، انسان چگونه با او رفتار مى کند؟ نخست منکر او مى شود، سپس منکر لطف و مهر او و پیوسته از وى شکوه مى کند.
آرى این انسان نمک بحرام است، نمک را مى خورد و نمکدان را مى شکند. مانند میهمانى است که غذاى میزبان را مى خورد و خانه اش را مى سوزاند!(۱)
اى بى نیاز ذات تو از هر نیاز ما *** بیچاره ایم ما و تویى چاره ساز ما
ما را به خویش خوانده اى از بهر بذل خود *** ورنه چه احتیاج تو را بر نماز ما
بر ما ز لطف، حال خضوع و خشوع ده *** خود جذب توست مایه سوز و گداز ما
اِنعام عام بندگى توست کز شرف *** ز انعام کرده است پدید امتیاز ما
از ما هر آن که عمل سر زند بود مجاز *** یارب قبول نما به حقیقت مجاز ما
بس رازها که باعث رسوایى است و بس *** مگذار اینکه پرده برافتد ز راز ما
در راه زندگى که نشیب و فرازهاست *** در حفظ خویش دار نشیب و فراز ما
ترسم گر امتحان تو پا در میان نهد *** گردد هَبا عبادت عِلْوى طراز ما
یارب عنایتى که شود گاه بندگى *** خالص به پیشگاه تو راز و نیاز ما
در این دو روز عمر که آن را ثبات نیست *** کوتاه کن ز لطف، امید دراز ما
از عقلِ ره شناس نمودیم احتراز *** وز نفس بوالفضول نبود احتراز ما
حق از وجود ما عَلَمى برفراشته است *** وز باد لطف اوست صغیر اهتزاز ما
آیا مى دانید که باد در زندگى جانداران و گیاهان چقدر ارزش دارد؟ آیا مى دانید چه نظم فوق العاده اى در وزش باد در جهان مى باشد؟
باران ررا باد درست مى کند، اگر بادى نبود بارانى نبود. دانشمندان طبیعى مى گویند:
ابر، موجودى است الکتریکى; موجودات الکتریکى اگر از یک نوع باشند یکدیگر را دفت مى کنند و اگر از دو نوع باشند همدیگر را جذب مى کنند.
از خاصیت هاى باد آن است که در میان دو نوع موجود الکتریکى جمع مى کند. در نتیجه تجاذب حاصل مى شود و اتّحاد الکتریکى تحقّق پیدا مى کند و باران نتیجه آن اتّحاد مى باشد. پس تنها عامل مؤثّر در ازدواج دو موجود الکتریکى که فرزندى از آن به نام باران پدید مى آید باد است.
اگر بادهاى موسمى که از سوى اقیانوس مى آید و در مناطق گرمسیر مىوزد، نمى بود زندگى از شدّت گرما در آن مناطق بسیار دشوار مى شد.
باد شدّت گرما را مى شکند و آن مناطق را براى زندگى آسان و آماده مى سازد. یکى از این مناطق، هندوستان است که بر حسب منطقه گرمسیر است، ولى باد آنجا را قابل زیست ساخته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "نشانه هایى از او" ص ۶۷.
بادهاى دریایى و زمینى که شبانه روز در کرانه هاى مناطق حارّه مىوزد زندگى را در بندرهاى آنجا ممکن گردانیده است.
بادهاى گرمى از مناطق حارّه به سوى سردسیرها روانه مى شوند و از سردى آنجا مى کاهند، مانند گلف استریم براى انگلستان و گلف ورد براى ژاپن.
شدّت گرماى زیر خط استوا بر اهل دانش روشن است و نیز آنها مى دانند که گرماى استوایى به حسب طبع بالا مى رود، در برابر از قطب شمال و جنوب هواهاى سردى به طور مایل به سوى مناطق استوایى روان است، لذا است که قابل زیست مى باشد.
باد وضع بارانه مناطق را تغییر مى دهد. در اندونزى و مانند آن فصل باران را تابستان قرار داده است. در لبنان فصل باران زمستان مى باشد.
در بعضى مناطق که شاید دارجیلینگ هند از آنها باشد فصل باران تمام سال است. مقدار باران در دارجیلینگ به یازده متر در سال مى رسد.
اختلاف فصول باران در زمین، موجب اختلاف انواع نباتات مى شود، تا بشر بتواند از هر گونه نباتى بهره بردارد و استفاده کند. حیف که فرزند آدم از آفریننده آگاهى ندارد.
آیا باد این خدمتهاى بزرگ را که به طور مداوم انجام مى دهد خودش مى خواهد یا ور دیگرى است؟ خود باد شعور تشخیص خدمتگزارى را ندارد. پس از جانب دیگرى وریت دارد:(۱)
«وَهُوَ الَّذى یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَینَ یدَىْ رَحْمَتِهِ».(۲)
و اوست خدایى که بادها را به مژده رحمت خویش (باران) ارسال مى کند.
«وَأرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ».(۳)
و بادها را تلقیح کننده (ابرها یا گیاهان) فرستادیم.
«... وَمَن یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرَاً بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یشْرِکونَ».(۴)
... و کسى که بادها را به مژده رحمت خویش (باران) مى فرستد، آیا معبودى با خداست خداوند برتر است از اینکه شریک براى او قرار دهند.
«اَللَّهُ الَّذِی یرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کیفَ یشَاءُ...»(۵)
خدا همان کسى است که بادها را مى فرستد تا ابرهایى را به حرکت درآورند، پس آنها را در پهنه آسمان آنگونه که بخواهد مى گستراند...
درباره باران و ابر و تگرگ و رعد و برق و صاعقه و باد، روایات بسیار مفصّلى در بخش السّماء والعالم "بحارالأنوار" در جلد پنجاه و هشتم و پنجاه و نهم وارد شده، که قسمتى از آن روایات اشاره به همان مطالب علمى و طبیعى دارد که در صفحات گذشته خواندید. و قسمتى هم اشاره به امور معنوى. من بازگو کردن آن روایات را ضرورى نمى بینم، مشتاقان مى توانند به آن دو جلد مراجعه کنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "نشانه هایى از او" ص ۱۰۰.
۲- اعراف، ۵۷.
۳- حجر، ۲۲.
۴- نمل ۶۳.
۵- روم، ۴۸.
کوهها:
در قرآن مجید نزدیک به چهل آیه درباره کوهها و اثرات آنها در حیات موجودات زمین نازل شده است.
«... وَبَوَّأَکمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتاً فَاذْکرُوا آلاَءَ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»:(۱)
و شما را در زمین زندگى داد، که داراى دشت هاى مسطّح با خاک مساعد و آماده است، که مى توانید خانه هاى مجلّل و مرفّه در آن بسازید، و هم داراى کوههاى مستعد که مى توانید در دل آن (براى فرار از شرایط جوّى سخت) خانه بتراشید. اینهمه نعمتهاى الهى را متوجه باشید و در زمین فساد نکنید و کفران نعمت حق ننمایید.
«... وَجَعَلَ لَکمْ مِنْ الْجِبالِ أکناناً»:(۲)
و براى شما از کوهها پناهگاه قرار داد (غار، درّه، شیار، تخته سنگ هاى بزرگ و..).
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکثیرٌ حَقَّ عَلَیهِ الْعَذَابُ وَمَن یهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُکرِم إِنَّ اللَّهَ یفْعَلُ مَا یشَاءُ».(۳)
آیا ندیدى که براى خدا سجده مى کنند تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، و همچنین خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم، اما کثیرى از انسانها از سجده بر حق اعراض دارند و فرمان عذاب بر آنها حتمى است. و هر کس را خدا خوار کند کسى او را گرامى نخواهد داشت. خداوند هر کار را صلاح بداند انجام مى دهد.
«وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی اتْقَنَ کلَّ شَیء إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ»:(۴)
کوهها را مى بینى و آنها را ساکن و جامد مى پندارى، در حالیکه مانند ابر در حرکتند. این صنعت و آفرینش حق است که همه چیز را محکم و متقن آفریده است. بدون شک از کارهایى که شما انجام مى دهید آگاه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- اعراف، ۷۴.
۲- نحل، ۸۱.
۳- حج، ۱۸.
۴- نمل، ۸۸.
«... وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ».(۱)
و از کوهها جاده هایى آفریده شده به رنگ سفید و سرخ با الوان مختلف و گاه به رانگ کاملاً سیاه.
«وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً».(۲)
و کوهها را به منزله میخهاى بزرگ زمین قرار دادیم.
اَوْتاد جمع وَتَد به معناى میخهاى بزرگ است. گفته مى شود که مرکز زمین، آتش مشتعل است که گاهى از دهانه کوههاى آتشفشان مقدار کمى از موادّ گداخته درونى به سطح زمین پرتاب شده و شهرى عظیم مانند "پمپى" را نابود مى سازد.
روى این کره آتش پوسته نازکى است که جانداران بر آن زندگى مى کنند. در فاصله هاى کم یا زیاد، کوهها قرار دارند که هر قطعه اى از قشر زمین به آنها اتّصال مى یابد. اگر کوهها تکیه گاهى براى این قطعات مختلف نباشند، یکسره سطح زمین در نتیجه فشار موادّ منفجره از داخل در حرکت و اضطراب مى افتد و گرفتار زلزله هاى ویران کننده و پى در پى مى شود. پس خیمه سطح زمین را میخهاى محکم کوهها آرام نگه مى دارند.
و نیز کسانى که اندک اطلاعى از علم هواشناسى دارند مى دانند که سَوْرت و شدّت بادها هنگامى که به سطح زمین مى رسد به وسیله کوهها شکسته مى شود، وگرنه همواره بادهاى شدید، طوفانهاى عجیب ایجاد مى کرد و آرامش سکنه زمین را بر هم مى زد و درختهاى بسیار بزرگ را از ریشه مى کند و جانوران را پرتاب و زندگى را بر همه زندگان، دشوار بلکه محال مى ساخت.(۳)
«وَإلَى الْجِبالِ کیفَ نُصِبَتْ».(۴)
و آیا نمى نگرند به کوهها که چگونه بر گرده زمین نصب شده است؟
چند عامل اساسى براى متلاشى شدن کره زمین موجود است:
آب دریاها در تابستان بخار مى شود، به بالا مى رود، در زمستان به صورت برف و باران بازمى گردد و در مخزنهاى طبیعى جمع مى شود، در دل تپّه ها اندوخته مى گردد، برفها در قلّه کوهستانها انباشته مى شود، در تابستان و بهار آب شده جریان پیدا مى کند، قسمتى از آن به زمین فرو مى رود، پاره اى از مخازن زیرزمینى براى گنجایش آبهاى اندوخته تنگ مى باشد، آب زمین را مى شکافد، به شکل چشمه بیرون مى آید، بخشى از آبهاى زیرزمینى در اثر حرارت داغ مى شود، بخار مى شود و خطر انفجار پیش مى آید.
زمین ساعتى ۱۸۰ هزار کیلومتر فضا را به دور خورشید مى پیماید و ساعتى ۱۶۸۰ کیلومتر مانند فرفره گرد خود مى چرخد، و به طور کلّى کره زمین مانند مهره اى است که چهارده حرکت گوناگون دارد که مؤثّرترین عامل اضطراب و تلاشى وى مى باشد.
گاز و مه هایى که در درون زمین متراکم شده به شدّت به آن فشار مى آورند، ولى کره زمین هزاران سال است که با همه این عوامل تخریب مبارزه کرده و همچنان سر پا ایستاده است، چرا؟ سازنده زمین هنگامى که زمین را مى ساخت همه آن را یکجور قرار نداد. قسمتى از آن را خاره و سخت قرار داد و آنها را مانند شبکه در عمق زمین به هم متصل کرد و ما آنها را کوه مى نامیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- فاطر، ۲۷.
۲- نبأ، ۷.
۳- "تفسیر نوین" ص ۱۰.
۴- غاشیه، ۱۹.
ریشه کوهها در اعماق زمین فرو رفته و مانند اسکلت انسان، استخوان بندى زمین را تشکیل مى دهندو از هم پاشیدن کره زمین جلوگیرى مى کنند. پس کوهها بزرگترین خدمت را به موجودات زنده روى زمین انجام مى دهند; چه،اگر این کوهها نمى بودند زنده اى در زمین نمى ماند. آیا جلوگیرى از نابودى موجودات زنده از هزارا ناحیه، نشانه قدرت بى پایان و دانش بى پایان و حکمت بى پایان او نمى باشد؟
کوهستانها در تعدیل حرکات زمین نیز تأثیر دارند و آنها مانند لنگرى هستند براى کشتى زمین در اقیانوس بى کران فضا.
کوهستانها دیوارى هستند که از بادهاى سرد اقیانوس منجمد شمالى جلوگیرى مى کنند و یا از شدّت آنها مى کاهند، چنانکه در کویرها در اثر نبودن کوه، به نمونه اى از طوفانهاى موحش و ویران کننده بر مى خوریم.
کوهها در برابر گذشتن ابرها سدّى هستند تا آبهاى آنها را در مخازن خود بریزند و نگهدارى کنند و رودها را تشکیل دهند. اگر کوهها نبود آب ابرها به هدر مى رفت. آنوقت تکلیف زنده ها چه مى شد؟
کوهها از درجات حرارت مى کاهند و صولت گروما را مى شکنند و نقاط ییلاقى و خوش آب و هوا ایجاد مى کنند. کوهها در کشور گرم حبشه و سرزمین هند، مناطق سردسیرى ایجاد کرده اند. کوهها در شکم خود معادنى قیمتى مى پرورانند و براى ازدیاد ثروت بشر و آسایش وى عامل اساسى هستند. آیا باز هم مى توان گفت که این جهان خداوندى دانا، توانا و حکیم ندارد؟!!(۱)
بود تو مقصود وجود است و بس *** جز تو همه گفت و شنودست و بس
کعبه تویى و آنهمه راه تواند *** چشم تویى جمله نگاه تواند
گر نبود مُهر تو بر نامه ها *** جمله بشویند به خون جامه ها
گر نه نسیم تو بر آدم وزد *** در چمنِ روضه، لبِ غم گزد
ورنه ز مهر تو درِ دل زند *** نوح کجا خیمه به ساحل زند
گر نه خلیل از تو پذیرد فراغ *** کلفت آتشکده یابد ز داغ
گر ندمى بر لب یوسف نفس *** تیز نجوشد به نباتش مگس
گر نه ز دست تو کشد خضر جام *** زهر شود آب حیاتش به کام
گر نه ز دیوان تو یابد نشان *** مور بتابد ز سلیمان عنان
گر نه فشانى به لبش ساز و برگ *** از دم عیسى بچکد زهر مرگ
اینهمه از فیض تو آراسته *** دست به دامان تو برخاسته
من که نگنجم به حساب عدم *** نیستم از فیض تو نومید هم
زمزمه نعت تو سنجم مدام *** هست مرا بلبل باغ تو نام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "نشانه هائى از او" ج ۲، ص ۱۱.
شرح صحیفه (قهپایی)
«و على الروحانیین من ملائکتک، و اهل الزلفه عندک».
«الروحانیین» معطوف على الضمیر المجرور فى «علیهم». و لذا اعید الخافض.
و الزلفه: اسم للمصدر بمعنى القرب. و منه قوله تعالى: (و ازلفت الجنه للمتقین).
یعنى: [و رحمت فرست] بر ملائکه ى روحانیین که یکى از طبقات ملائکه اند و از اهل قرب و منزلتند نزد تو.
و این کلام حقیقت انجام دال است بر آنکه ملائکه طبقات مختلفه اند، بعضى روحانى و بعضى غیر روحانى.
«و حمال الغیب الى رسلک، و الموتمنین على وحیک».
الحمال: جمع الحامل.
و الغیب هو الامر الخفى الذى لا یدرکه الحس.
و یقال: ائتمنه على کذا، اى: اتخذه امینا. و منه الحدیث: «الموذن موتمن»، اى: یاتمنه الناس على الاوقات التى یوذن فیها فیعملون على اذانه ما امروا به من صلاه او صوم. کذا قاله المطرزى فى المغرب.
و حاملین وحى اند به پیغمبران تو و امینانند بر وحى تو که بى زیاده و نقصان مى رسانند.
و وحى عبارت است از سخن پنهانى. یقال: و حیث الیه و اوحیت، اذا کلمته بما تخفیه عن غیره. و چون سخن خداى تعالى که به پیغمبر مى رسد، از خلق مخفى است، لهذا وحى مى گویند.
«و قبائل الملائکه الذین اختصصتهم لنفسک، و اغنیتهم عن الطعام و الشراب بتقدیسک و اسکنتهم بطون اطباق سمواتک.»
القبائل: جمع القبیله و هى الشعوب المختلفه. و بها سمیت قبائل العرب.
و اطباق: جمع طبق. یقال: السموات طباق و اطباق، اى: بعضها فوق بعض.
یعنى: و اصناف مختلفه از فرشتگانى که مخصوص گردانیده اى ایشان را از براى ذات مقدس خود به عبادت کردن، و بى نیاز گردانیده اى ایشان را از خوردن و آشامیدن- غذاوهم التحمید و شرابهم التقدیس- به پاک خواندن تو را، و جا داده اى ایشان را در میان طبقات آسمانها که بعضى از آن بر بالاى بعضى مرتب شده.
«و الذین على ارجائها اذا نزل الامر بتمام وعدک».
اى: الملائکه الذین على ارجاء السموات. و الارجاء: جمع الرجا- مقصورا- و هو الناحیه. و منه قوله تعالى: (و الملک على ارجائها).
و لفظه اذا ظرفیه للمستقبل. و المعنى: و الملائکه الذین وقت نزول الامر بتمام وعدک على ارجاء السموات.
یعنى: و آن فرشتگانى که بر کناره هاى آسمان باشند تا هنگام وقت فرود آمدن امر به تمامى وعده ى تو که قیام قیامت باشد و با حاملین عرش منضم شوند و بردارند عرش پروردگار را. کما فى قوله تعالى:
(و الملک على ارجائها و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه).
«و خزان المطر و زواجر السحاب، و الذى بصوت زجره یسمع زجل الرعود».
زجر البعیر: ساقه.
و الزجل -بالزاى و الجیم، محرکه- الصوت. یقال: سحاب زجل، اى: ذو رعد. و اضافته الى الرعود بیانیه.
و الرعود: جمع رعد. و الرعد: الصوت الذى یسمع من السحاب. کان اجرام السحاب تضطرب و تنتفض اذا حدتها الریح فتصوت عند ذلک من الارتعاد.
یعنى: و فرشتگانى که خزانه داران بارانند و رانندگان ابرند، و آن ملکى و فرشته اى که از آواز راندن او شنیده شود آوازى که آن رعدهاست.
«و اذا سبحت به حفیفه السحاب التمعت صواعق البروق».
السبح: العوم و الجیئه و الذهاب. و سبح الفرس جریه، و الحفیف -بالحاء المهمله و الفاءین بینهما یاء مثناه من تحت- دوى جریه. و فى بعض النسخ: «خفیفه السحاب» بالخاء المعجمه و الفاء ثم القاف بینهما یاء منقطه تحتها نقطتین. یقال: خفقت الریح خفقانا، و هو خفیقها، اى: دوى جریها.
و الصواعق: جمع صاعقه، و هى نار تسقط من السماء فى رعد شدید. یقال: صعقتهم السماء، اذا القت علیهم الصاعقه.
و البروق: جمع البرق، و هو الذى یلمع من السحاب. من: برق الشى ء بریقا، اذا لمع.
یعنى: و هر گاه شنا کنند -یعنى آمد و شد نمایند- ابرها، به سبب این آمد و شد درخشان گردد صاعقه ها- یعنى آتشها- که روشنى از آن لامع گردد.
«و مشیعى الثلج و البرد، و الهابطین مع قطر المطر اذا نزل».
کلمه «اذا» ظرفیه. و البرد -بالتحریک- تگرگ.
یعنى: و آن فرشتگانى که به همراهى برف و تگرگ فرود آیند، و آن فرشتگانى که با قطره هاى باران فرود آیند چون باران بارد.
«و القوام على خزائن الریاح».
القوام -بالتشدید-: جمع القائم. و استقراء کلام العرب یدل على استعمالهم الریاح بصیغه الجمع فى الرحمه -کما فى قوله تعالى: (یرسل الریاح مبشرات)- و الریح بصیغه المفرد فى العذاب. قال الله تعالى- حکایه عن قوم عاد: (و فى عاد اذ ارسلنا علیهم الریح العقیم).
یعنى: و آن فرشتگانى که قائم و موکلند بر خزانه هاى بادهاى خوب.
«و الموکلین بالجبال فلا تزول».
و فرشتگانى که موکلند و گماشته شده اند بر کوهها تا از جاى خود زایل نشوند.
«و الذین عرفتهم مثاقیل المیاه و کیل ما تحویه لواعج الامطار و عوالجها».
المثاقیل: جمع المثقال. و مثقال الشىء: میزانه من مثله. و المراد هنا مطلق المقدار.
و حواه یحویه، اى: احاطه یحیطه.
و اضافه اللواعج و کذا العوالج الى الامطار من قبیل اضافه الصفه الى الموصوف. اى: الامطار اللاعجه و العالجه، اى: الشدیده. یقال: لعجه الضرب، اى: آلمه و اخرق جلده. و علجت الامواج و اعتلجت، اى: التطمت. و فى حدیث الدعاء: «و ما تحویه لواعج الرمال». هو جمع لاعج، و هو ما تراکم من الرمل و دخل بعضه فى بعض. قاله ابن الاثیر فى نهایته.
یعنى: و آن فرشتگانى که شناسا گردانیده اى ایشان را به مقدار آبها و قدر آنچه احاطه کرده آن را بارانهاى سخت بر هم نشسته.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
الروحانیین: بضم الراء منسوب الى الروح بضم الراء، الف و نون از زیادتى است که در نسبت مى آورند در مجمع ذکر شده که این فرقه اجسام لطیفه اند که درک نمى کند آنها را بصر، و بعضى گفته اند: عقول مجرده اند اما تفسیر اول درست نیست زیرا که مطلق ملائکه چنان هستند.
و اما رویت نبى صلى الله علیه و آله ایشان را یا ولى بعد از تشکل ایشان به شکلى که دیده شوند یا کشف حقایق ایشان مراد باشد اما تفسیر دویم شاهد بر آن نیست زیرا که شواهد نقلیه بر اینکه آنها از مادیات هستند زیاد است، آنچه در نظر قاصر فاتر آید آن است که روح چنانکه سبق ذکر یافت ریاست بر قبیل از ملائکه دارد و مطاع بر ایشان است و همچنین ذکر روایت شد که هر لغتى از لغات که تسبیح کند ملکى خلق شود که با ملائکه طیران کند پس تواند بود که روحانیین عبارت از آن قبیل از ملائکه هستند یا آن ملائکه که از تسبیح خلقت شدند یا هر دو بوده باشند.
زلفه و زلفى: قرب و نزدیکى.
حمال: بضم حاء و تشدید میم جمع مکسر عبارت از حاملین.
غیب: امر مستور و پنهان.
قبائل: جمع قبیله فرقه و طایفه.
اطباق: جمع طبق و از براى او معانى ذکر شده که یکى از معانى، طبق متعارف است، که یکى از متاع خانه است که در زبان مردم سینى و مجمعه اش گویند.
ارجاء: جمع رجا، مقصور جانب هر چیزى را گویند.
خزان: بضم خاء و تشدید زاء جمع خازن عبارت از نگهدارندگان مال و غیر آن به عبارت اخرى حفظه.
زجر: ترسانیدن و صیحه زدن.
السحاب: ابرء
صوت: آواز، زجل، آواز و صداهاى رعد.
سبح: به تخفیف به معنى شناورى من قوله تعالى «و کل فى فلک یسبحون».
برد: به معنى روانه شدن و جارى شدن.
حفیفه: به معنى دویدن و جهیدن.
لمع و التمعت: یعنى روشنائى،
صاعقه: آتشى است که از رعد و برق ظاهر شود،
ثلج: برف،
برد: تگرگ،
هبوط: نزول،
قطر: قطره هاى باران،
لواعج: شداید،
عوالج: تلاطم،
کیل: اسم آلتى است، که پیمانه کنند،
مثقال: عبارت از مقدارى است که مقدارش هیجده نخود است اگر شرعى باشد مراد، و اگر صیرفى است بیست و چهار نخود است.
شرح:
یعنى پس صلوات بفرست بر ایشان و بر روحانیین از ملائکه ات و بر اهل قرب و منزلت نزدت و بر کسانیکه حاملین غیب تو هستند به سوى پیغمبران تو و امین ها هستند به روح تو، و بر قبیلهائى از ملائکه ى آن چنان کسانى که اختیار کردى تو آنها را از براى ذاتت و بى نیاز کردى آنها را از طعام و شراب به سبب تقدیست یعنى تقدیس ذات مقدس تو طعام و شراب ایشان است و جاى و منزل دادى آنها را در جوف طبقهاى آسمانهایت، و رحمت و صلوات تو باد بر قبیلهاى آن چنانى که بر جوانب آسمان تو هستند، وقت نزول به تمام وعده ى تو یعنى فناى دنیا و صلوات تو باد بر حفظه و نگهبانان باران و بروز و اجر ابرها و رحمت تو باد بر ملکى آن چنانى که به سبب صداى زجر او شنیده مى شود فریاد و صداى رعدها و در زمانیکه جارى شده است بواسطه ى زجر و دویدن ابر لمعان روشنائى کرده است صاعقه ها برقها و رحمت تو باد بر تابعین برف و تگرک و رحمت بفرست بر آن ملائکه که پائین مى آیند با قطرهاى باران در وقت نزول آن ، رحمت باد بر کلیدداران و متولیان خزینهاى بادها و بر موکلین بر جبال، و کوهها، تا اینکه زائل نشوند و آن کسانى که شناساندى تو ایشان را مثقالهاى آبها را و پیمانه ى مقدارى که مشتمل است او را شداید بارانها و تلاطم آنها.
تحقیق مقام موقوف است بر فصولى:
فصل اول: اگر تامل در کتاب امام علیه الصلوه و السلام در فقرات سابقه شود و فقرات لاحقه معلوم خواهد شد که عدد ملائکه به نحوى است که احصاء او از غیر خداوند جل اسمه العزیز معلوم نیست و دلالت بر مقال کند قول حضرت امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق علیه و على آبائه و ابنائه الصلوه و السلام که در طلیعه ى هر صبح صد هزار ملک نازل شود بر آسمان اول، وروند طواف خانه ى خدا کنند و بعد روند زیارت قبر حضرت رسول صلى الله علیه و آله کنند، و بعد از آن به زیارت قبر حضرت امیرالمومنین علیه و على اولاده الصلوه و السلام و از آنجا روند به زیارت قبر حضرت سید الشهداء صلوات الله و تحیاته و برکاته و سلامه علیه و بعد عروج کنند به آسمان و تا قیامت نوبت ایشان نمى رسد.
دویم: اینکه ملائکه همه به یک نحو نیستند بلکه اصناف مختلفه، خلق شدند بعضى مرکب از برف و آتش، و بعضى پرهاى متعدده مختلفه، و بعضى قدمهاى ایشان در ته زمین و گردنهاى ایشان از آسمان هفتم بیرون آمده و شانهاى ایشان مثل کنگره هاى عرش خلاق عالم، و هکذا همچنانى که مختلف هستند به حسب خلقت همچنین مختلف هستند به حسب عبادت و اطاعت بعضى از ایشان سجود مى کنند بدون رکوع و بعضى به عکسند و بعضى در قیام و بعضى در قعودند و بعضى سر به زیر انداخته اصلا نظر به غیر نمى کنند.
سیم: اهل الزلفه از ملائکه عبارت از مقربین ایشانند که قرب کامل به حضرت معبود به حق رسانیدند و جهت قرب ایشان روایت شد به نحو استفاضه که خلاق عالم عرض کرد ولایت ائمه علیهم السلام را در عالم ذر و ارواح، بر جمیع مخلوقات هر که از انبیاء سبقت گرفت به سوى ایشان و عقد قلبى کرد، در سلک اولى العزم شد به حکم قوله تعالى در حق آدم ابوالبشر فنسى فلم نجد له عزما یعنى ترک ولایت ایشان کرد و عقد قلب نکرد به عقد جزمى، هر که از ملائکه سبقت گرفت از اهل زلفى شد، و از انسان هر که سبقت کرد از اصحاب یمین شد، هر که از اشجار سبقت گرفت صاحب ثمره ى شیرین خوب شد، و از قطعات زمین هر کدام سبقت کردند قابل زراعت شدند، و از بهایم هر که سبقت گرفت، داخل بهایم ممدوحه شد.
تایید مقال:
مروى است که امام عالى مقام جعفر بن محمد الصادق، علیه الصلوه و السلام از مدینه ى طیبه تشریف بردند بدهى از دهات مدینه و سوار بر استرى بودند و در اثناى راه عصفورهاى زیاد دور آن امام همام را گرفته و حلقه زدند و او از ایشان بلند بود، حضرت صلوات الله علیه مرکب خود را راندند و از میان ایشان بیرون رفتند بعد از چند روز که مراجعت فرمودند در آن مکان که رسیدند در جانب کوهى عصافیر گرد آن حضرت فرود آمدند، و بر مرکوب آن جناب محیط شدند و مشغول شدند به آواز فریاد، آن جناب در میان ایشان توقف کرد بعد از لمحه ى مشغول شدند به دعا باران شدید نازل شد تمام آن وادى سیراب شد کسى که ملازم خدمت آن جناب علیه السلام بود عرض مطلب خدمت آن حضرت نمود و سر مطلب سئوال نمود که چه باعث شد شما را که چند روز قبل سرعت در رفتن نمودید و امروز توقف نمودید این عصافیر مطلبشان چه بود؟ فرمودند که: این عصافیر نزد من آمدند و شکایت از عطش نمودند و استدعا مى کردند که از براى ایشان سئوال نمایم باران را چونکه آنها قبول ولایت ما را نکردند از میان ایشان رفتم و اعتنا به ایشان نکردم امروز که آمدند در میانشان قنبره ى بود و او از دوستان ما است به واسطه ى آن قنبره طلب باران نمودم.
چهارم: غیب عبارت است از امور مخفیه که عالم بر غیب نیست مگر ذات واجب الوجود کما قال سبحانه و تعالى: و لله غیب السموات و الارض و اما انبیاء و اولیاء که اظهار بعضى از مغیبات مى کنند نه اینکه خود عالمند کما اینکه بعضى از جهله و بى فهمان در این ازمنه ى متاخره دعوى کند بلکه اظهار غیب بر ایشان شود به وحى یا به الهام یا به اسباب دیگر چنانکه شهادت بر این مقال دهد قوله تعالى: «عالم الغیب و لایظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول» انشاء الله تحقیق حال در دعاى ثالث خواهد آمد.
پنجم: در تحقیق حال رعد و برق و صاعقه و ریاح که ابخره ى ارضیه که ممتزج از عناصر اربعه است، که میل به صعود کند خود را به قطعه ز مهریریه رساند و در آنجا اجزاء مائیه او گرفته شود یا باران یا برف یا تگرک شود بر حسب استعدادات و بقیه ى آن را سحاب گویند و تموجات که از آن ابخره حاصل شود در هوا آن را ریاح خوانند و چون آن بقیه ى که آن را سحاب خوانند بناى دویدن و سرعت گذارد از آن صوتى حاصل شود که آن را رعد خوانند از اینکه مشتمل بر اجزاء دخانیه و دهنیه است اگر مشتعل شود به واسطه ى قرب و مجاورت که داشته باشد به کره ى ناریه رود منتفى شود آنرا برق خوانند اگر به شدت مشتعل شود آن ، را صاعقه خوانند این است فى الجمله الصطلاح متکلمین لکن آنچه در رعد از شرع معلوم مى شود رعد صوت ملکى است که بزرگتر از مگس و کوچکتر از زنبور و او به منزله ى مردى است که شتر راند و گوید: هاى هاى و برق تازیانه ى آن ملک از به هم خوردن سحاب بعضى به بعضى آتش متکون مى شود آن را صاعقه خوانند.
محمد بن یعقوب در کافى بسند خود از حضرت امیرالمومنین علیه الصلوه و السلام روایت مى کند که فرمود: سئوال شد از پیغمبر صلى الله علیه و آله که: در کجا مى باشد سحاب فرمود: بالاى درختى که آن درخت بر بالاى موضعى بر شاطى بحر یمن است منزل و قرار مى گیرد در آن، پس در هر وقتى که اراده کند خداى عزوجل بفرستد او را در جائى مى فرستد بادهائى که او را پراکنده کند از مکان خود و موکل کند بر او ملائکه را که مى زند او را به گرزهائى و او بر قسمت، پس سحاب مرتفع مى شود، پس قرائت کرد پیغمبر (ص) این آیه ى شریفه را که: «و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه الى بلد میت»، و الملک اسمه الرعد.
در علل الشرایع از والد خود از محمد بن یحیى از حسین بن اسحق التاجر از على بن مهزیار از حسن بن حسین، از محمد بن فضیل از عزرمى نقل کرده که گفت، بودم خدمت حضرت صادق (ع) جالس در حجر در تحت میزاب مردى با مردى در مخاصمه بود، یکى از آن دو نفر به صاحب خود گفت و الله نمى دانى تو محل وزیدن بادها که در کجا است، چون کلام ایشان به طول انجامید، حضرت صادق علیه الصلوه و السلام فرمود: به او آیا مگر تو مى دانى که مهب ریاح کجا است عرض کرد: نه لکن شنیدم که مردمان چنین مى گویند عرزمى گفت: عرض کردم خدمت ایشان: که کجا است مهب ریاح؟ پس فرمود: باد محبوس است در تحت رکن شامى هر وقت که خدا اراده دارد که به فرستد از ریاح چیزى یا جنوبى پس آن جنوب است، یا شمال آن شمالست یا صبا آن صبا است یا دبور آن دبور است فرمودند: علامت آن هست که ملاحظه مى کنند این را متحرک در تابستان و زمستان و روز و شب.
در مجمع است نقل مى کند از زمخشرى صاعقه صوت رعد است که مى زد از آن شقه از آتش گفتند سحاب که بعد از اینکه به هم دیگر مزاحمت کند از آن نار ظاهر شود و صاعقه آتشى است لطیف تیز به چیزى نمى رسد مگر آنکه او را فنا مى کند.
ششم: ملائکه خدا قبائل مختلفه اند و هر قبیله مامور به شغلى فرقه ى حفظه ى جبال هستند که از محل خود زایل نشوند و فرقه ى مستولیان میاه مطرو ریاح هستند، فرقه ى پیمانه و اندازه باران کنند به این معنى مقدار قابل، که موجب فساد نشود تا نازل کنند، چنانچه در روایت از پیغمبر صلى الله علیه و آله است که فرمود نازل نشد باران هرگز مگر به کیل مگر در زمان نوح که بیرون آمد مثل سوراخ سوزن قوم نوح را غرق کرد و بیرون نیامد باد هرگز مگر به کیل و اندازه مگر در زمان عاد که بیرون آمد به قدر سوراخ سوزن که هلاک کرد قوم عاد را و فرقه ى هستند که با قطرات باران نازل شوند که هر قطره را به محل خود برساند و هکذا فرقه ى با ثمرات هستند و هکذا، و فرقه ى ارجاء سموات هستند که قوله تعالى: و انشقت السماء فهى یومئذ و اهیه و الملک على ارجائها، بعضى گفته اند که: ملائکه در جانب آسمان انتظار دارند امر خلاق عالم را که امر کند، ایشان را که در آتش اندازند و در اهل بهشت که ببرند در بهشت و اکرام ایشان کنند، بعضى دیگر گفتند که: خلاق عالم اذن دهد به خراب دنیا آسمان شکافته شود و منشق شود پس ساکنین در آسمان متفرق شوند از آن و در اطراف قرار گیرند خوفا مثل خانه خراب چه حالت دارد اهل او.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در سومین فراز امام سجاد علیه السلام از خداوند درخواست مى کند که روحانیون از فرشتگان را مورد لطف و رحمتش قرار دهد مى گوید: (بر روحانیون از فرشتگانت و آنها که داراى قرب و منزلت پیش تواند درود فرست) (و على الروحانیین من ملائکتک، و اهل الزلفه عندک).
همچنین: بر فرشتگانى که حامل پیامهاى غیبى به سوى رسولان تواند و بر کسانى که امین وحیت هستند (درود فرست) (و حمال الغیب الى رسلک، و الموتمنین على وحیک).
(و بر قبائلى از فرشتگان که آنان را ویژه ى خود ساخته اى و از خوردنى و نوشیدنى بواسطه ى تقدیس و تسبیح خود بى نیاز کرده اى (نیز درود فرست) (و قبائل الملائکه الذین اختصصتهم لنفسک، و اغنیتهم عن الطعام و الشراب بتقدیسک).
همانها که: (در درون طبقات آسمانها جایشان داده اى) (و اسکنتهم بطون اطباق سماواتک).
و نیز از خداوند مى خواهد که: درودش را (بر فرشتگانى که در اطراف و جوانب آسمانها آماده ى فرمان ایستادند (که هرگاه فرمان رستاخیز صادر شود براى انجام) وعده ى الهى به سرعت دست به کار شوند درود فرستد) (و الذین على ارجائها اذا نزل الامر بتمام وعدک).
از این پس، از خداوند مى خواهد که رحمت و لطفش را بر گروههائى از فرشتگان که ماموریت یک سلسله کارهاى عمرانى و آبادى را به عهده دارند فروفرستد مى گوید: و درودت را (بر فرشتگانى بفرست که خزانه دار بارانند و بر آنها که ابرها را به حرکت مى آورند و بر فرشته اى که در اثر زجرش صداى طنین رعد شنیده مى شود و در اثر شناى ابرهاى مخصوص صداى صاعقه و درخشش برق به چشم مى خورد) (و خزان المطر و زواجر السحاب، و الذى بصوت زجره یسمع زجل الرعود، و اذا سبحت به حفیفه السحاب التمعت صواعق البروق).
همچنین از خداوند مى خواهد (که بر فرشتگان بدرقه کننده برف و تگرگ و آنها که همراه دانه هاى باران فرود مى آید و بر آنان که مسئولیت خزائن بادها را به عهده دارند (درود فرستد) (و مشیعى الثلج و البرد و الهابطین مع قطر المطر اذا نزل، و القوام على خزائن الریاح).
و نیز از خدا مى خواهد که: (بر فرشتگانى که موکل کوهها هستند که همواره پابرجا مانند (درود فرستد) (و الموکلین بالجبال فلا تزول).
و سرانجام از خداوند مى خواهد که درود خود را (بر فرشتگانى (بفرستد) که وزن آبها و کیل و پیمانه ى بارانهاى پر پشت و رگبارهاى متراکم را به آنان شناسانده است (و الذین عرفتهم مثاقیل المیاه، و کیل ما تحویه لواعج الامطار و عوالجها).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص:۵۹-۴۲
«وَ على الرَّوحانیینَ مِن مَلائِکتک و أهل الزلفة عندک».
فى الروحانیین: لغتان ضم الراء و فتحها، و الموجود فى النسخ هنا بفتح الراء فقط.
قال الحلیمى، و البیهقى، و القونوى: اما الضم فلانهم ارواح لیس معها ماء و لا نار و لا تراب، و من قال هذا قال: الروح جوهر و قد یجوز ان یولف الله ارواحا فیجسمها و یخلق منها خلقا ناطقا عاقلا فیکون الروح مخترعا و التجسیم و النطق و العقل الیه حادثا من بعد، و یجوز ان تکون اجسام الملائکه على ما هى علیه الیوم مخترعه کما اخترع عیسى و ناقه صالح علیه االسلام.
اما الفتح: فبمعنى انهم لیسوا محصورین فى الابنیه و الظلل ولکنهم فى فسحه و بساط، انتهى.
و قال ابن الاثیر فى النهایه ما معناه: الملائکه الروحانیون: یروى بضم الراء من الروح الذى یقوم به الجسد و بفتحها کانه نسب الى الروح بالفتح و هو نسیم الریح و الالف و النون من زیادات النسب، و یرید انها اجسام لطیفه لا یدرکها البصر، انتهى.
و قال الشهرستانى: «روحانى» بالرفع من الروح و «روحانى» بالنصب من الروح، و الروح و الروح متقاربان و کان الروح جوهر و الروح حالته الخاصه به، انتهى.
و قیل: ان الروحانیین -بالفتح- هم ملائکه الرحمه فیکون نسبته الى الروح بالفتح بمعنى الرحمه.
اخرج البیهقى فى شعب الایمان عن على بن ابى طالب علیه السلام قال: ان فى السماء السابعه حظیره یقال لها حظیره القدس فیها ملائکه یقال لهم الروحانیون فاذا کان لیله القدر استاذنوا ربهم فى النزول الى الدنیا فیاذن لهم فلا یمرون على مسجد الا و یصلى فیه و لا یستقبلون احدا فى طریق الا دعوا له فاصابهم منهم برکه.
و الزلفه بالضم: القرب و التقدم کالزلفى، و المراد بهم: الملائکه المقربون، و لیس المراد بالقرب، القرب المکانى لتنزهه تعالى عن المکان، بل قرب المنزله و الرتبه منه، و هم الذین علمهم به سبحانه اکثر و خوفهم و خشیتهم له اشد، و من کان کذلک کان ادنى منزله عنده و اقرب مرتبه لدیه، و یقال لهم: الکروبیون من کرب اذا قرب.
روى ابوجعفر الصفار فى کتاب بصائر الدرجات: عن ابى عبدالله علیه السلام قال: ان الکروبیین قوم من شیعتنا من الخلق الاول جعلهم الله خلف العرش لو قسم نور واحد منهم على اهل الارض لکفاهم، ثم قال: ان موسى علیه السلام لما ان سال ربه ما سال امر رجلا من الکروبیین فتجلى للجبل فجعله دکا.
و سئل ابوالخطاب بن دحیه عن الکروبیین هل یعرف فى اللغه ام لا؟ فقال: الکروبیون بتخفیف الراء ساده الملائکه و هم المقربون من کرب اذا قرب.
قال الزمخشرى فى ربیع الابرار: و فى الکروبى ثلاث مبالغات: الکروب ابلغ من القرب و اقصر مسافه، تقول: کربت الشمس ان تقرب اى کادت، و فعول بناء مبالغه و یاء النسب التى فى نحو الاحمرى.
الحمال: بضم اوله و تشدید ثانیه جمع کثره لحامل کعامل و عمال.
و الغیب: اما مصدر وصف به الغائب مبالغه کالشهاده فى قوله تعالى: «عالم الغیب و الشهاده». او فیعل خفف کهین فى هین و میت فى میت، لکن قیل: لم یستعمل فیه الاصل کما استعمل فى نظائره. و ایا ما کان فهو ما غاب عن الحس و العقل غیبه کامله بحیث لا یدرک بواحد منهما بطریق البداهه و هو قسمان:
قسم: لا دلیل علیه، و هو الذى ارید بقوله تعالى: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو».
و قسم: نصب علیه دلیل، کوجود الصانع و صفاته و النبوات و ما یتعلق بها من الشرائع و الاحکام و الاخبار عن الیوم الاخر و احواله من البعث و النشور و الحساب و الجزاء، و المراد به هنا: ما اوحاه تعالى الى رسله و انبیائه من النوعین و افاضه علیهم بواسطه الملائکه، و قد عرفت السر فى هذه الوساطه فیما تقدم قریبا، و لعل المراد بالموتمنین على الوحى هنا من اوحى الله تعالى الیه من ملائکته و ائتمنه على اسرار وحیه و هم غیر الوسائط بینه تعالى و بین رسله اذ قد سبق ذکر اهل الامانه على رسالاته الذین هم الوسائط، فیکون المراد بالموتمنین على الوحى هنا غیرهم تفادیا عن التکرار، و الله اعلم.
القبائل: فى الاصل للراس، و هى قطعه المتصل بعضها ببعض و منه قبائل العرب، الواحده قبیله و هم بنواب واحد، و لما کانت الملائکه من عالم واحد اطلق على طوائفهم لفظ القبائل کانهم بنواب واحد، و یحتمل ان یراد بالقبائل هنا جمع قبیله لغه فى القبیل و هو الجماعه ثلاثه فصاعدا سواء کانوا بنىاب واحد او من نجر واحد او من اقوام شتى.
و اختص فلان فلانا: جعله خاصه و قربه منه حتى انه یضاف الیه.
و قوله: «لنفسک» اى صرفت جمیع همهم الى طاعتک و عبادتک حتى لا یشتغلوا بغیر ما اهلتهم له و کلفتهم به، و یحتمل ان یکون من باب التمثیل مثل حالهم بحال من یراه بعض الملوک اهلا للتقریب و التکریم بخصائص فیه فیختصه بالکرامه و یستخلصه لنفسه فلا یبصر الا بعینه و لا یسمع الا باذنه و لا یاتمن على مکنون سره سواه و ذکر النفس لکونها ادخل فى معنى الاختصاص.
و اغنیته بکذا عن غیره: کفیته به فاستغنى، و غنى کرضى غناء بالفتح و المد اکتفى، و الاسم الغنیه بالضم.
و الطعام: اسم لما یوکل کالشراب اسم لما یشرب هذا اذا اجتمعا، و اما اذا انفرد الطعام فقد یطلق على ما یشرب ایضا.
قال ابن فارس فى المجمل و غیره من اهل اللغه: الطعام یقع على کل ما یطعم حتى الماء، قال الله تعالى: «فمن شرب منه فلیس منى و من لم یطعمه فانه منى».
و قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم- فى زمزم-: «انها طعام طعم و شفاء سقم» اى یشبع منه. یقال: طعام طعم بالضم اى یشبع من اکله، و المعنى اعطیتهم قوه الطاعمین و الشاربین بذکرک الذى یقدسونک و ینزهونک عما لا یلیق بمقدس جنابک.
و فى الخبر: ان الله تعالى خلق الملائکه صمدا لیس لهم اجواف.
و البطون: جمع بطن. و هو خلاف الظهر، و جوف کل شى.
و الاطباق: جمع طبق بفتحتین کسبب و اسباب، و یجمع على طباق ایضا کجبل و جبال.
قال الله تعالى: «خلق سبع سماوات طباقا» اى طبقه فوق طبقه و الاصل فى الطبق غطاء الشى الذى یکون على مقداره مطبقا له من جمیع جوانبه فکان کل سماء طبق للاخرى، و بطون اطباقها اشاره الى ما بین السماوات کما قال امیرالمومنین علیه السلام فى خطبه له: «ثم فتق ما بین السماوات العلى فملاهن اطوارا من ملائکته».
و اعلم: ان سکان السماوات على نوعین:
احدهما: الارواح الموکله بها و المتصرفه فیها بالتحریک و الاراده باذن الله تعالى. و الثانى: الارواح المبرءه عن تدبیر الاجسام المستغرقه فى جمال حضره الربوبیه و جمالها على تفاوت مراتبهم.
قال بعض الحکماء: ان لم یکن فى فضاء السماوات وسعه الافلاک خلائق کیف یلیق بحکمه البارى ترکها فارغه خاویه مع شرف جوها و هو لم یدرک قعور البحار المالحه المظلمه فارغه حتى خلق فیها انواع الحیوانات، و کذلک ما ترک جو الهواء الرقیق حتى خلق له انواع الطیر تسبح فیه کما یسبح السمک فى الماء و لم یترک البرارى الیابسه و الاجام الوحله و الجبال الراسیه حتى خلق فیها انواع السباع و الوحوش و لم یترک ظلمات التراب حتى خلق فیها انواع الهوام و الحشرات، و الله علیم حکیم.
الارجاء: جمع رجا مقصورا و هو ناحیه الموضع، و اصله الواو لانه یثنى على رجوین و فى المثل «لا یرمى به الرجوان» یضرب لمن لا یخدع فیزال عن وجه الى وجه، و اصله الدلو یرمى بها رجوا البئر، و الضمیر فى ارجائها عائد الى السماوات، اى الذین یصیرون او یقفون على جوانب السماوات و حافاتها عند نزول الامر و الحکم بانجاز ما وعد سبحانه من قیام الساعه فتنشق السماء فتعدل الملائکه عن مواضع الشق الى جوانب السماء کما قال تعالى: «فیومئذ وقعت الواقعه و انشقت السماء فهى یومئذ واهیه و الملک على ارجائها...» و لعل المراد بهم المستثنون عن الصعق فى قوله تعالى: «و نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض الا من شاء الله» و الا فسائر الملائکه یموتون فى النفخه الاولى فکیف یقفون على ارجاء السماء او لعلهم یقفون لحظه ثم یموتون.
و قال بعضهم: المراد بالملائکه الذین على ارجائها المحرکون للسماء الحرکه الدوریه المانعه عن الانشقاق المتوقف على الحرکه المستقیمه فانهم اذا صاروا على ارجائها لم یبق لهم تحریک فامکن تحریک النفخ لها بالقسر على الاستقامه فلا یمتنع انشقاقها.
الخزان: جمع خازن من خزنت المال من باب (قتل) خزنا: اذا وضعته فى الخزانه، و هى ما یحفظ فیه نفائس الاموال. شبه الملائکه الموکلین بالمطر بالجماعه الذین یحفظون خزائن الاموال و یخرجون منها ما امروا باخراجه فذکر الخزانه على طریق الاستعاره التخییلیه.
اخرج ابن جریر عن على بن ابى طالب علیه السلام قال: لم تنزل قطره من ماء الا بکیل على یدى الملک الا یوم نوح فانه اذن للماء دون الخزان فطغى الماء على الخزان فخرج، فذلک قوله تعالى: «انا لما طغى الماء».
و الزواجر: جمع زاجره، اى: الملائکه الذین یزجرون السحاب من زجر الابل یزجرها من باب قتل: اذا حثها و حملها على السرعه، و الاصل فى الزجر: المنع یقال: زجرته عن کذا: اى منعته، و انما قیل: لحث الابل و سوقها زجر لان الزاجر لها یمنعها عن البطء فى السیر و التوانى فى المشى.
و عن ابنعباس فى قوله تعالى: «فالزاجرات زجرا» قال: یعنى الملائکه الموکلین بالسحاب.
الصوت: کیفیه تحدث فى الهواء من قلع او قرع فیحملها الى الصماخ.
و الزجل: بفتحتین اختلاط الاصوات، و الصوت الرفیع العالى.
و الرعود: جمع رعد. و هو الصوت الذى یسمع من السحاب سمى باسم الملک المصوت به الذى هو موکل بالسحاب کما ورد فى اخبار کثیره من طرق الخاصه و العامه.
اخرج غیر واحد عن ابنعباس قال: اقبلت یهود الى رسولالله صلى الله علیه و آله و سلم فقالت: اخبرنا ما هذا الرعد؟ قال: ملک من ملائکه الله موکل بالسحاب، بیده مخراق من نار یزجر به السحاب یسوقه حیث امر الله. قالوا: فما هذا الصوت الذى نسمع؟ قال: صوته. قالوا: صدقت.
و عنه: انه ملک من الملائکه اسمه الرعد و هو الذى تسمعون صوته.
و فى روایه: انه بمنزله الرجل یکون فى الابل فیزجرها هاد هاد کهیئه ذلک.
و سبحت الفرس: تسبح من باب منع مدت یدیها فى الجرى کانها تسبح بهما.
و الحفیفه: بالحاء المهمله فعیله من حف الفرس حفیفا: اذا سمع دوى جوفه او صوت جریه عند الرکض، و فیه استعاره تخییلیه مرشحه، شبه القطعه من السحاب التى یسمع لها دوى عند مرورها بالفرس الذى یسمع دوى جوفه عند رکضه ثم قرنها بما یلائم المستعار منه من السبح، یقال: فرس سابح و سبوح، و فى نسخه ابن ادریس خفیقه بالخاء المعجمه و الفاء ثم القاف بعد المثناه التحتیه و هى فعیله بمعنى مفعوله، من خفقه: اذا ضربه بالدره اى مضروبه السحاب التى ضربها الملک بمخراقه، و الباء فى «به» للسببیه، و الضمیر عائد الى صوت زجره، و قول بعضهم: الخفیقه احدى خوافق السماء و هى الجهات التى تهب منها الریاح الاربع لا وجه له، على ان واحده الخوافق خافقه لا خفیقه و جمع الخفیقه خفائق لا خوافق.
و التمعت: اى اضاءت، و هو افتعال من اللمع یقال: لمع البرق کمنع لمعا و لمعانا محرکه اضاء کالتمع، و فى الالتماع زیاده فى المعنى کانها اجتهدت و بالغت فى اللمعان.
و الصواعق: جمع صاعقه و هى: نار تحدث من حرکه صوت الملک کما فى الحدیث.
و قیل: هى قصفه الرعد الشدید من السحاب تخرج منه نار تحرق لا تمر بشى الا اتت علیه، و بناوها: اما ان یکون لقصفه الرعد فالتاء للتانیث، او للرعد و التاء للمبالغه کما فى الروایه، او هى مصدر کالعافیه.
و البروق: جمع برق و هو سوط من نار یزجر به الملک السحاب.
و عن جابر بن عبدالله: ان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم سئل عن منشا السحاب، فقال: ان ملکا موکلا بالسحاب یلم القاصیه و یلحم الرابیه فى یده مخراق فاذا رفع برقت و اذا زجر رعدت و اذا ضرب صعقت.
تبصره:
قال بعض الطبیعیین: ان سبب البرق و الرعد ان البخار الممتزج بالدخان الصاعد من الارض اذا وصل الکره الزمهریریه یحتبس فى ما بین السحاب، فما صعد الى العلو لشده لطافته و یبسه او هبط الى السفل لتکاثفه بالبرد الشدید الواصل الیه مزق السحاب صاعدا او هابطا تمزیقا عنیفا فیحصل صوت هائل و هو الرعد و یشتعل الدخان بالتسخین القوى الحاصل من الحرکه الشدیده و المصاکه العنیفه، فان کان لطیفا و ینطفى بسرعه کان برقا و یرى قبل الرعد لان الصوت لابد له من حرکه الهواء و لا حرکه دفعیه فیحتاج الى زمان، و لا کذلک الرویه و لذلک ترى حرکه ید القصار قبل سماع الدق بزمان. و ان کان کثیفا لا ینطفى بسرعه بل یصل الى الارض کان صاعقه. فربما صار لطیفا بحیث ینفذ فى المتخلخل و لا یحرقه و یذیب المندمج فیذیب الذهب فى الکیس دون ان یحرقه الا ما احترقت من الذائب. و ربما کان کثیفا غلیظا جدا فیحرق کل شى اصابه و کثیرا ما یقع على الجبل فیدکه دکا.
و قال بعضهم: ان السحاب فیه کثافه و لطافه بالنسبه الى الهواء و الماء، و اذا هبت ریح قویه تخرقه بعنف فیحدث الصوت الرعد فیخرج منه النار للمصادمه العنیفه بینهما کما تخرج من ضربان الحدید على الحجر و هو البرق او الصاعقه على مامر.
قال بعض اصحابنا العارفین: اعلم ان الانسان عند نظره الى حدوث الامطار بعد انعقاد السحاب و الرعد و البرق، و کان قد قرع سمعه من طریق الشرع ان ملکا یزجر السحاب و یسوقه الى مواضع و یضربه بسوطه لیمطر و هذا الرعد صوت زجره او ضربه، و البرق نار تحدث من حرکه سوطه و کان له رویه قلبیه و بصیره باطنیه علم یقینا ان ماورد فى هذا الباب حق و صدق و انما یقوله الطبیعیون تخمینات لا تغنى من الحق شیئا.
المشیع: اسم فاعل من التشییع، قال صاحب المحکم: شیعه و شایعه کلاهما خرج معه لیودعه و یبلغه منزله.
و قیل: هو ان یخرج معه یرید صحبته و ایناسه الى موضع ما انتهى، و المراد بهم هنا الملائکه النازلون مع الثلج و البرد لیبلغوهما حیث امر الله تعالى.
قال بعض الطبیعیین: هما ما تصاعد من الابخره الى کره الزمهریر لیکون مطرا فیتعاکس علیه الریاح البارده فینعقد و یسقط فى البلاد البعیده عن الشمس اما کالدقیق و یخص باسم الثلج او کالبنادق و یعرف بالبرد اصطلاحا.
و قال بعضهم: ان الشمس و غیرها من القوى الفلکیه اذا اثرت فى الارض خرج منها ابخره متصاعده الى الکره الزمهریریه التى لا یصل الیها اثر شعاع الشمس المنعکس من وجه الارض، و هى منشا السحب و ما یتعلق بها من الصواعق و البرق و الرعد و غیرها، فاذا وصلت تلک الابخره الى هذه الطبقه تتکاثف بالبرد و تصیر سحابا، فاما ان لا یکون البرد قویا فتتقاطر او یکون قویا، فان اثر فى الاجزاء المائیه قبل اجتماعها حصل الثلج، و ان اثر بعده حصل البرد، و قد یبرد الهواء بردا مفرطا فینجمد و ینعقد سحابا و ینزل منه المطر او الثلج او البرد. هذا ما علیه الطبیعیون.
و الذى یدل علیه ظاهر قوله تعالى: «و ینزل من السماء من جبال فیها. من برد» ان فى السماء جبالا من برد خلقها الله تعالى فیها کما خلق فى الارض جبالا من حجر، و هو الذى علیه عامه المفسرین، و هذا و ان کان مما یستبعده الغافلون لکن وجب قبوله اذا خبر به المخبر الصادق کما فى سائر الاسرار الالهیه، و لیس فى العقل ما ینفیه من قاطع.
و قال المتاولون: ان المراد بالسماء هاهنا الغیم المرتفع على الرووس اذ کل ما علا الراس فهو سماء و بالجبال الکثره کما یقال: فلان یملک جبالا من ذهب، او القطع العظام التى تشبه الجبال فى عظمها و جمودها.
حکى ابن الدیبع فى بغیه المستفید انه وقع بالیمن سنه خمس و تسعین و ستمائه مطر نزلت فیه برده کالجبل الصغیر لها شرفات تزید کل واحده منها على ذراع فوقعت فى مفازه فغاب فى الارض اکثرها و بقى بعضها على الارض کان یدور و حوله عشرون رجلا لا یرى بعضهم بعضا، و وقعت برده اخرى حاول قلعها خمسون رجلا فما امکنهم فسبحان من هو على کل شىء قدیر.
قوله علیه السلام: «و الهابطین مع قطر المطر» الهبوط: النزول هبط یهبط من باب «ضرب» هبوطا: نزل، و فى لغه قلیله یهبط هبوطا من باب «قعد» و هبطه انزله لازم و متعد.
و القطر: ما یقطر واحده قطره کتمر و تمره، و المطر فى الاصل مصدر مطرت السماء تمطر مطرا من باب طلب ثم سمى الغیث بالمصدر.
روى عن امیرالمومنین علیه السلام ان تحت العرش بحرا فیه ماء ینبت ارزاق الحیوانات فاذا اراد الله ان ینبت ما یشاء لهم رحمه منه لهم اوحى الله الیه فمطر ما شاء من سماء الى سماء حتى یصیر الى سماء الدنیا فیلقیه الى السحاب، و السحاب بمنزله الغربال فتقطر على النحو الذى یامرها به فلیس من قطره تقطر الا و معها ملک یضعها موضعها. و الحدیث طویل نقلنا بعضه.
القوام: جمع قائم من قام الامیر على الرعیه اذا ولیها و ملک امرها.
و الخزائن: جمع خزانه و قد تقدم الکلام علیها فى شرح الاسناد.
و الریاح: جمع ریح و العین فیهما واو و قلبت یاء لانکسار ما قبلها و جمع القله ارواح بالواو اذ لم یوجد فیه ما یوجب الاعلال، زعم الحکماء ان حدوث الریاح من تموج الهواء بحرکته الى الجهات، و کیفیه حدوثها ان الادخنه التى تحدث من تاثیر الشمس فى الارض و غیرها من الاشیاء الیابسه اذا وصلت الى الطبقه البارده اما ان ینکسر حرها و اما ان تبقى على حرارتها، فان انکسر حرها تکاثفت و قصدت النزول فیتموج بها الهواء، و ان بقیت على حرارتها تصاعدت الى کره النار المتحرکه بحرکه الفلک الدوریه الى اسفل فیتموج بها الهواء ایضا فتحدث منه الریاح.
و اصولها اربعه: الشمال: و مهبها من مطلع بنات نعش الى مغرب الشمس، و الجنوب: و مهبها من مطلع سهیل الى مشرق الشمس، و الصبا: و مهبها من المشرق الى بنات نعش، و الدبور: و مهبها من المغرب الى مطلع سهیل، و لکل واحده منها ملک یهبها و یحرکها بامر الله. کما وردت به الروایه الصحیحه غن (عن) ابى جعفر علیه السلام لا کما زعمه الحکماء.
روى ثقه الاسلام فى الروضه باسناد صحیح عن ابى بصیر قال: سالت اباجعفر علیه السلام عن الریاح الاربع: الشمال و الجنوب و الصبا و الدبور، و قلت: ان الناس یذکرون ان الشمال من الجنه و الجنوب من النار فقال: ان لله جنودا من ریاح یعذب بها من یشاء ممن عصاه، و لکل ریح منها ملک موکل بها فاذا اراد الله عز ذکره ان یعذب قوما بنوع من العذاب اوحى الى الملک الموکل بذلک النوع من الریح التى یرید ان یعذبهم بها، قال: فیامرها الملک فتهیج کما یهیج الاسد المغضب. قال: و لکل ریح منها اسم، اما تسمع قوله عز و جل: «کذبت عاد فکیف کان
عذابى و نذر انا ارسلنا علیهم ریحا صرصرا فى یوم نحس مستمر». و قال: «الریح العقیم» و قال: «ریح فیها عذاب الیم». و قال: «فاصابها اعصار فیه نار فاحترقت» و ما ذکر من الریاح التى یعذب الله بها من عصاه قال: و لله عز ذکره ریاح رحمه لواقح و غیر ذلک ینشرها بین یدى رحمته منها ما یهیج السحاب للمطر و منها ریاح تحبس السحاب بین السماء و الارض و منها ریاح تعصر السحاب فتمطره باذن الله تعالى، و منها ریاح مما عدد الله فى الکتاب، فاما الریاح الاربع: الشمال و الجنوب و الصبا و الدبور. فانما هى اسماء الملائکه الموکلین بها، فاذا اراد الله ان یهب شمالا امر الملک الذى اسمه الشمال فیهبط على البیت الحرام فقام على الرکن الشامى فضرب بجناحه فتفرقت ریح الشمال، حیث یرید الله من البر و البحر، و اذا اراد الله ان یبعث جنوبا امر الملک الذى اسمه الجنوب فهبط على البیت الحرام فقام على الرکن الشامى فضرب بجناحه فتفرقت ریح الجنوب فى البر و البحر حیث یرید الله، و اذا اراد ان یبعث الصبا امر الملک الذى اسمه الصبا فهبط على البیت الحرام فقام على الرکن الشامى فضرب بجناحه فتفرقت ریح الصبا حیث یرید الله عز و جل فى البر و البحر، و اذا اراد الله ان یبعث دبورا امر الملک الذى اسمه الدبور فهبط على البیت الحرام فقام على الرکن الشامى فضرب بجناحه فتفرقت ریح الدبور حیث یرید الله من البر و البحر، -ثم قال ابوجعفر علیهالسلام:- اما تسمع لقوله، ریح الشمال و ریح الجنوب و ریح الصبا و ریح الدبور انما تضاف الى الملائکه الموکلین بها.
و روى رئیس المحدثین فى کتاب العلل باسناده عن العرزمى قال: کنت مع ابى عبدالله علیه السلام جالسا فى الحجر تحت المیزاب و رجل یخاصم رجلا و احدهما یقول لصاحبه: و الله ما تدرى من این تهب الریح، فلما اکثر علیه قال له ابوعبدالله علیه السلام: هل تدرى انت من این تهب الریح؟ فقال: لا، ولکنى اسمع الناس یقولون، فقلت لابى عبدالله علیه السلام: من این تهب الریح ؟ فقال: ان الریح مسجونه تحت هذا الرکن الشامى، فاذا اراد الله عز و جل ان یرسل منها شیئا اخرجه اما جنوبا فجنوب، و اما شمالا فشمال، و اما صبا فصبا، و اما دبورا فدبور، ثم قال: و آیه ذلک انک لا تزال ترى هذا الرکن متحرکا ابدا فى الشتاء و الصیف و اللیل و النهار.
و اخرج ابنجریر عن على علیه السلام انه قال: لم ینزل شى من الریح الا بکیل على ید ملک الا یوم عاد فانه اذن لها دون الخزان فخرجت، فذلک قوله تعالى: «بریح صرصر عاتیه» عتت على الخزان.
الموکل: اسم مفعول من وکلته بالامر توکیلا اذا جعلت له القیام به، و الجبال: جمع جبل و هو معروف، قال بعضهم: و لا یکون جبلا الا اذا کان مستطیلا. قال الحکماء: اذا امتزج الماء بالطین و فى الطین لزوجه و اثرت فیه حراره الشمس مده طویله صار حجرا کما ترى ان النار اذا اثرت فى الطین جعلته آجرا، و الاجر ضرب من الحجر، و کلما کان اثر النار فیه اکثر کان اصلب و اشبه بالحجر، فزعموا ان تولد الجبال من اجتماع الماء و الطین و حراره الشمس، و اما سبب ارتفاعها و شموخها فجاز ان یکون بسبب زلزله فیها خسف فینخفض بعض الارض و یرتفع بعضها ثم ذلک البعض یصیر حجرا کما ذکر، و جاز ان یکون بسبب ان الریاح تنقل التراب من مکان الى مکان فتحدث تلال و وهاد ثم تتحجر بالسبب المذکور.
و فى الخبر: ان الله تعالى خلق الارض فجعلت تمور فقال الملائکه: ما هى بمقر احد على ظهرها فاصبحت و قد ارسیت بالجبال لم تدر الملائکه مم خلقت.
و روى رئیس المحدثین فى کتاب العلل باسناده عن امیرالمومنین علیه السلام فى حدیث طویل: انه قام الیه رجل من اهل الشام فقال: یا امیرالمومنین انى اسالک عن اشیاء، فقال: سل تفقها و لا تسال تعنتا فاحدق الناس بابصارهم. فقال: اخبرنى عن اول ما خلق الله تبارک و تعالى؟ فقال: خلق النور. قال: فمم خلق السماوات؟ قال: من بخار الماء. قال: فمم خلق الارض؟ قال: من زبد الماء. قال: فمم خلقت الجبال؟ قال: من الامواج. و الحدیث طویل الذیل اخذنا منه موضع الحاجه.
و روى عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم انه قال: جاءنى جبرئیل فقال: یا محمد ان ربک یقروک السلام، و هذا ملک الجبال قد ارسله معک و امره ان لا یفعل شیئا الا بامرک. فقال ملک الجبال: ان شئت دمدمت علیهم الجبال، و ان شئت رمیتهم بالحصباء، و ان شئت خسفت بهم الارض. قال: یا ملک الجبال فانى اانى بهم لعلهم ان یخرج منهم ذریه یقولون لا اله الا الله. فقال ملک الجبال: انت کما سماک ربک رووف رحیم.
قوله: «فلا تزول» الفاء للسببیه، اى: فبسبب توکلهم بها لا تزول، و اغرب من قال: انها رابطه، او للاستئناف. و تزول: اما من الزوال بمعنى الذهاب اى فلا تنهد و تندک فتذهب، او بمعنى الانتقال عن مکانها اى فلا تستقر فى مواضعها.
المثاقیل: جمع مثقال و هو میزان الشى اى ما یعادله فى الوزن.
قال ابن الاثیر: المثقال فى الاصل مقدار من الوزن اى شى کان من قلیل او کثیر، فمعنى مثقال ذره: وزن ذره، و الناس یطلقونه فى العرف على الدینار و لیس کذلک.
و المیاه: جمع ماء، اصله ماه بالهاء.
و قیل: موه تحرکت الواو و انفتح ما قبلها فقلبت الفا و قلبت الهاء همزه لاجتماعها مع الالف و هما حرفان حلقیان و وقوعهما طرفا، و لهذا یرد الى اصله فى الجمع و التصغیر. فیقال: میاه و مویه. و قالوا: امواه ایضا مثل باب و ابواب. و ربما قالوا: امواء بالهمز على لفظ الواحد.
و فى الخبر: ما یخرج من الماء شى الا علیه خزان یعلمون قدره و عدده و وزنه و کیله حتى کان امر نوح فاندفق منه شى لا یعلمون قدره و لا وزنه و لا کیله غضبا لله تعالى فلذلک سمى طاغیا.
و الکیل تحریر مقدار الشىء بظرف مخصوص.
قال فى النهایه: و الذى یعرف به اصل الکیل و الوزن ان کل مالزمه اسم القفیز و المکوک و الصاع و المد فهو کیل، و کل مالزمه اسم الارطال و الامناء و الاواقى فهو وزن، انتهى.
و قد یطلق الکیل على الوزن و مطلق المقایسه.
قال فى القاموس: کال الدراهم: وزنها، و الشىء بالشىء: قاسه و اللواعج جمع لاعج من لعجه الحزن: اشتد علیه.
قال صاحب المحکم: لعج الحزن و الحب یلعج لعجا: استحر فى القلب، اى اشتد.
و العوالج: جمع عالج، و هو المجتمع من الرمل.
قال فى المحکم: تعلج الرمل: اجتمع و عالج، رمل بالبادیه کانه منه بعد طرح الزائد، انتهى.
و قال ابن الاثیر فى النهایه: و فى حدیث الدعاء «و ما تحویه عوالج الرمال» هو جمع عالج و هو ما تراکم من الرمل و دخل بعضه فى بعض، انتهى.
و المعنى کیل ما تحویه الامطار الشدیده و المتراکمه القطر من الماء فهو من باب اضافه الصفه الى الموصوف، و الاصل الامطار اللواعج، و العوالج فقدم الصفه و جعلها نوعا مضافا الى الجنس مثل کرام الناس، و لا یرد ان المضاف فى عوالجها ضمیر، و الضمیر لا یوصف و لا یوصف به لان الحکم بان المضمر لا یوصف فیما اذا کانت الصفه جاریه علیه لا مضافه الیه.