استنساخ

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از اِستِنساخ)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اِستنساخ» به معنای نسخه‌نویسی، در اصطلاح به‌ نوشتن نسخه کتابی از روی نسخه دیگر همان کتاب یا نسخه گرفتن از کتاب و نوشته گفته می‌شود. در نخستین قرون اسلامی، پدیده استنساخ رواج داشته و با توجه به توصیه‌ها و آموزه‌هایی که در این زمینه در کلمات قصار و ضرب‌المثل‌های اسلامی مشهود است، می‌توان گفت که استنساخِ کتاب در جهان اسلام با سرعت قانونمند شده و در نزد تحصیل‌کردگان ارزشی فراگیر محسوب می‌گردیده است.

انگیزه‌های استنساخ

اصطلاح «اِستنساخ» از مادّه "نسخ" گرفته شده که یکی از معانی آن "نَقْل" است؛ چنان‌که نوشته‌ای از روی نوشته‌ای نقل شود. در قرآن آمده است: «انّا کنّا نَسْتَنْسِخُ ما کنتم تَعْلَمُون» (سوره جاثیه، ۲۹)، ما کارهایی را که می‌کرده‌اید، می‌نوشته‌ایم.

از زمانی‌ که بشر گونه‌ای خط و کتاب داشته، مقوله استنساخ و استکتاب نیز در جنب امور فرهنگی مطرح بوده است. چینی‌ها، یونانی‌ها و ایرانیان دوران باستان از طریق استنساخ کتاب به تکثیر و انتشار آن می‌پرداختند. در تمدن اسلامی، استنساخ کتاب نوعی ارزش فرهنگی تلقی شده، تا جایی‌ که ابن‌خلدون آن را از زمینه‌های "عمران" محسوب داشته است.

انگیزه‌هایی که سبب گردیده مقوله استنساخ در قلمرو فرهنگ جهان اسلام، زمینه‌ای از زمینه‌های عمران محسوب شود، متنوع و گوناگون است؛ اما در عین تنوع، این انگیزه‌ها را می‌توان در سه حوزه عقیده، علاقه به خِرَد و تحصیل دانش و نیز به اعتبار امور اقتصادی و معیشتی مورد مداقّه قرار داد.

عقیده و ایمان، یکی از انگیزه‌های جدّی در قلمرو استنساخ کتاب‌های مقدس و مذهبی محسوب می‌شود. در طول تاریخ تمدن اسلامی کم نبوده‌اند کسانی که حتی حُسن خط را به‌ سبب همین انگیزه فرامی‌گرفته و با استنساخ متون مذهبی خود را اقناع می‌کرده‌اند. آنان که بر مبنای انگیزه دینی و عقیدتی در تمدن اسلامی به مقوله استنساخ روی آورده‌اند، از هر طبقه اجتماعی که بوده‌اند، مسئله تبرّک و تیمّن جستن را انگیزه اصلی خویش در استنساخ دانسته و استنساخ کتابی از کتاب‌های مقدس و مذهبی را از جمله آرزوها و آمال خویش برشمرده‌اند.

در میان نسخه‌های کتاب‌های مقدس مواردی می‌توان یافت که سلاطین و حکام استنساخ کرده‌اند. این نسخه‌ها حاکی از آن است که حتی حاکمان و قدرتمندان، استنساخ یک نسخه از قرآن را موجب اقناع خواسته‌های باطنی خود می‌دانسته‌اند. از آنجا که استنساخ کتاب‌های مقدس مانند قرآن، کتب ادعیه و مأثورات مذهبی و نیز نگارش‌های حوزه حدیث مانند صحاح ستّه و کتب اربعه به اعتبار تبرّک جستن و از وجه توجه به اجر و پاداش اخروی مدّ نظر همه طبقات اجتماعی در جهان اسلام بوده است، بسیاری از ارباب فضل و دانش پیوسته به استنساخ نسخه‌های متعدد این دسته از کتب اهتمام کرده‌اند.

نجم‌الدین محمود (۷۵۰ ق) در طول عمر خود نزدیک به یک هزار نسخه از قرآن مجید را استنساخ کرده است. به‌ تصریح ابن خلّکان، ابوالفوارس حسین‌ بن علی‌ بن حسین، معروف به خازن‌الکاتب (۵۰۲ ق) ۵۰۰ نسخه از قرآن را نوشته است. در جهان اسلام مراکزی وجود داشته که همّ خود را مصروف استنساخ متون مقدس کرده‌اند. فقط در یکی از مراکز فرهنگی قرطبه ۱۷۰ نفر زن به استنساخ قرآن اشتغال داشته‌اند.

پسندهای فرقه‌ای و مذهبی نیز سبب شده است که اهالی هر مذهب در استنساخ آثار و نگارش‌های مذهبی و عقیدتی خویش اهتمام ورزند زیرا پیروان هر فرقه خواستار انتشار آراء و عقاید مذهبی فرقه خویش بوده‌اند و به همین سبب بیشترین نُسَخ نگارش‌های مذهبی توسط اهالی و کاتبان همان مذهب استنساخ می‌شده است. این بستر استنساخ نیز بر پایه نوعی عقیده و از روی تبرّک و چشمداشت اجر معنوی گسترش یافته است.

علاوه بر آن، انگیزه‌های فرهنگی و اقتصادی نیز سبب شده است که استنساخ و نسخه‌نویسی در جهان اسلام به‌ منزله مقوله‌ای فرهنگی و اقتصادی رونق یابد، تا جایی‌ که می‌توان شبکه‌های نظام‌مندی را برای استنساخ کتاب قائل شد. یکی از مهم‌ترین و کارآمدترین شبکه‌هایی که به استنساخ و نسخه‌نویسی اهمیت فراوان می‌داده، شبکه‌ای است که در دربار سلاطین و حکمرانان تشکیل یافته است. دربارها نه تنها به وجود کاتبان آگاه از فرهنگ دیوانی نیاز داشته‌اند و به اعتبار نوشتن نامه‌های دیوانی، کاتبان خوشنویس و مطلع بر آداب نامه‌نویسی و منشی‌گری به خدمت می‌گرفته‌اند، بلکه از لحاظ تشکیل کتابخانه‌های درباری و سلطنتی نیز به نسخه‌نویسانی نیاز داشته‌اند تا آثار و نگارش‌های مورد توجه سلاطین و حکمرانان را برای کتابخانه‌های آنان استنساخ کنند.

در کنار نسخه‌نویسان، کتاب‌آرایان و صحّافان نیز در کتابخانه‌های سلطنتی به کتاب‌آرایی و کتاب‌سازی می‌پرداخته‌اند. چنان‌که در کتابخانه خلیفه الحِکم ثانی در قرطبه تعداد زیادی نسخه‌نویس وجود داشت که آثار معمول در جهان اسلام را به‌ سرعت استنساخ می‌کردند، به‌ طوری‌ که فهرست مجموعه نسخه‌های آن کتابخانه بالغ بر ۴۴ جلد بوده است. معتصم عباسی برای کتابخانه خود از دوخوشنویس نامدار، ابن مقله و ابن بوّاب بهره‌مند بود که این دو آثار و اسناد مورد نظر دربار را استنساخ می‌کردند. در عصر تیموریان و صفویان نیز ماهرترین خوشنویسان در کتابخانه‌های درباری مشغول استنساخ بوده‌اند. بایسنقر میرزا کتابخانه‌ای داشت که مانند کانون فرهنگی عمل می‌کرد. در این کتابخانه، کتاب‌آرایان ممتاز و بیش از چهل نفر خوشنویس ورزیده جمع بودند و بکار استنساخ و کتاب‌آرایی می‌پرداختند.

نسخه‌نویسان درباری در سراسر جهان اسلام از توانایی‌های فرهنگی و هنری برخوردار بوده‌اند و در زمینه استنساخ کتاب نیز اهتمام فراوان داشته‌اند. به‌ نوشته میرخواند، سلطان چقماق پنج عنوان کتاب از شاهرخ خواست: تأویلات اهل سنّت از ماتریدی، تفسیر کبیر فخررازی، شرح تلخیص غُجدوانی، شرح کشّاف پهلوان محمد و شرح روضه در فقه شافعی.

شاهرخ نسخه‌نویسان کتابخانه خود را موظف کرد تا این کتاب‌ها را ـ که برخی مانند تفسیر فخرالدین رازی بالغ بر سی جزء می‌شد ـ به خط خوش استنساخ کنند. آنان نیز این آثار را در مدتی کوتاه تحریر کردند و ایلچی سلطان چقماق در بازگشت، آنها را با خود برد. در کتابخانه‌های دربارهای صفوی نیز خوشنویسان ورزیده‌ای گرد آمده بودند و بکار استنساخ آثار مورد نظر سلاطین و حکام صفوی می‌پرداختند.

شرح حال تعدادی از آنها را که در دربارهای صفوی احترام داشته‌اند، اسکندر بیگ منشی در عالم‌آرای عباسی و واله داغستانی در خُلد برین ثبت کرده‌اند. استنساخ کتاب در کتابخانه‌های دربارهای ایران و منطقه همچنان جریان داشت تا آن که در اواخر عصر قاجار چاپخانه وارد ایران و دیگر کشورهای منطقه شد. با ورود چاپخانه‌های سنگی نیز، مقوله استنساخ یکی از مراحل تولید و تکثیر کتاب محسوب می‌شد، به‌ طوری‌ که آثاری را که برای چاپ سنگی مهیا می‌کردند نخست نسخه‌ای منقّح یا مصحَّح از آنها استنساخ می‌کرده سپس به چاپ می‌رسانده‌اند.

شبکه دیگری که در استنساخ کتاب و نسخه‌نویسی بسیار مؤثر و مفید بوده و گروه‌هایی از نسخه‌نویسان، دانشمندان و طالبان علم را شامل می‌شده، شبکه مربوط به کتابخانه‌های عمومی و خصوصی و مراکز علمی و آموزشی بوده است. این شبکه نسخه‌نویسی از گستردگی خاصی برخوردار بوده تا جایی که مراکزی چون مسجد و خانقاه را نیز دربر می‌گرفته است.

در کتابخانه‌های مهم جهان اسلام، گروهی نسخه‌نویس و کاتب وجود داشته که پیوسته مشغول استنساخِ کتاب بوده‌اند. در بیت‌الحکمه مأمون عباسی تعدادی نسخه‌نویس استخدام شده بودند که کتاب‌های ترجمه‌شده به زبان عربی مترجمان بیت‌الحکمه را استنساخ می‌کرده‌اند. در کتابخانه بنو عمّار در طرابلس، ۱۸۰ نفر کاتب به استنساخ و نسخه‌نویسی اشتغال داشته‌اند. علاوه بر نسخه‌نویسان و کاتبانی که در استخدام کتابخانه‌ها بوده‌اند، مراجعان به کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی نیز کتاب‌های مورد نظر خود را از کتابخانه‌ها به امانت می‌گرفته و از روی آنها نسخه‌برداری می‌کرده‌اند.

از وقفنامه‌های برخی کتابخانه‌های عمومی و مراکز فرهنگی چنین برمی‌آید که استنساخ کتاب‌های موجود در آن کتابخانه‌ها برای همگان آزاد بوده است، با این شرط که در زمان استنساخ در نسخه‌های کتابخانه تصرف نشود و نسخه مورد استنساخ از همه جهت حفظ گردد. در ربع رشیدی ـ که به‌ عنوان مجمعی فرهنگی مشهور بوده است ـ استنساخ کتاب جریان داشته و یکی از شرایط سکونت و اقامت در آنجا برای دانشمندان و طالبان علم این بوده است که در برابر بهره‌مندی از خدمات رایگان آنجا به نسخه‌نویسی مبادرت کنند.

رشیدالدین فضل‌الله همدانی در وقفنامه ربع رشیدی، سکونت دانشمندان را در آن مکان مشروط به عمل استنساخ کرده بود تا جایی‌ که اگر کسی در آنجا سکونت می‌کرده و به نسخه‌نویسی نمی‌پرداخته، متولّی می‌توانسته است او را از ربع رشیدی بیرون براند. البته نسخه‌ای که دانشمندان ساکن در ربع رشیدی استنساخ می‌کرده‌اند ملک شخصی خود آنها محسوب می‌شده و می‌توانسته‌اند آن نسخه را برای خود نگاه دارند یا به کتابخانه ربع رشیدی بفروشند.

در مراکز فرهنگی، حق‌الزحمه نسخه‌نویسان از محل هزینه‌های وقفی پرداخت می‌شده است. میزان حق‌الزحمه استنساخ کتاب در دوره‌ها و شبکه‌های مختلف نسخه‌نویسی تفاوت داشته است. آگاهی ما در مورد مزد استنساخ کتاب در دوره‌های مختلف بسیار اندک است، اما مسلم آن است که حق‌الزحمه بر مبنای خوش‌خط بودن و بدخط بودن کاتب و دیگر آداب نسخه‌نویسی فزونی و کاستی داشته است. در ایران عصر صفوی و قاجار، مزد استنساخ کتاب بر پایه خوشی و بدی خط و نیز بر مبنای اِحصای "بَیت" ـ هر بیت متضمّن پنجاه حرف ـ سنجیده می‌شده است.

نسخه‌ای از تفسیرالصافی اثر فیض کاشانی در دست است که در ۱۱۲۱ ق. کتابت شده و ۲۷۵۰۰ بیت دارد. اجرت نسخه‌نویس این نسخه یک تومان و دو شاهی ضبط شده است. در انتهای کتاب چاپ سنگی زینه‌المجالس مجدی (تهران، ۱۳۰۵ ق) مزد هر دوهزار بیت یک تومان تعیین شده است.

به هر حال استنساخ، تکثیر و انتشار کتاب در بیشتر مراکز آموزشی جهان اسلام، حرکتی آموزشی و فرهنگی بوده است. طالبان علم در مدارس و مراکز آموزشی ـ اعم از نظامیه‌ها، مدرسه‌ها، مسجدها و خانقاه‌ها ـ نه تنها از درس استاد نسخه برمی‌داشته‌اند، بلکه اگر درس بر مبنای اثری مشخص تدریس می‌شد دانشجو یا طلبه کتاب را از مدرّس یا از کتابخانه مرکز مربوط به امانت می‌گرفته و نسخه‌ای برای استفاده خود استنساخ می‌کرده است. مسئله استنساخ در مراکز آموزشی مقوله‌ای عام بوده و وجهه فرهنگی داشته است؛ تا جایی‌ که هر طالب علمی که کتاب‌های بیشتری استنساخ می‌کرده، به‌ اعتبار دانشوری و دانشمندی، پذیرفته‌تر و مقبول‌تر بوده و هم از اعتبار بیشتری در حوزه تعلیم و تعلم برخوردار می‌شده است.

علاوه بر طلاّب، مدرّسان و دانشمندان نیز از استنساخ به‌ منزله عملی فرهنگی استقبال می‌کرده‌اند. بیشترین دانشمندان در طول تاریخ فرهنگ اسلامی با آداب و راه و رسم استنساخ آشنا بوده و حتی بعضی از آنان خوشنویس نیز بوده‌اند. آنان نه‌ تنها نگارش‌های خود را استنساخ می‌کرده‌اند، بلکه به استنساخ نسخه‌های آثار مورد نیاز خود نیز اهتمام داشته‌اند. درباره جاحظ گفته شده که به‌ لحاظ دست یافتن به نگارش‌های کمیاب دیگر دانشمندان، شب‌هنگام به حجره‌های ورّاقان می‌رفت و آنان را به‌ جهت مالی تأمین می‌کرد و پس از آن که آنان حجره خود را می‌بستند، وی در طول شب به استنساخ آثار مورد نیاز خویش می‌پرداخت.

آثاری که توسط دانشمندان و فضلا استنساخ شده در جهانِ نسخه‌شناسی از ارزش فراوانی برخوردار بوده است. الفهرست ابن ندیم و ریاض‌العلماء اثر میرزا عبدالله افندی اصفهانی سرشار از ستایش و تمجید نسخه‌هایی است که بدست یکی از دانشمندان یا بدست خود مؤلف استنساخ شده است. یاقوت به نسخه‌ای از "الکتاب" ابن سیبویه اشاره می‌کند که چون بدست الفرّاء استنساخ شده، ارزش فراوان یافته، تا جایی‌ که وقتی آن نسخه به کتابخانه عبدالملک‌ بن الزیات هدیه گردیده مایه سرور و نشاط وی شده است. بسیاری از دانشمندان جهان اسلام در پی نسخه‌هایی بوده‌اند که توسط مؤلفان آنها یا به‌ وسیله دانشمندان استنساخ شده است. ابن جَماعه از جمله فاضلانی است که نسخه‌های زیادی در کتابخانه‌اش فراهم آورده که توسط مؤلفان آنها استنساخ شده است. الحکم عباسی نیز به‌ سبب آن که نسخه‌ای از "الاغانی" توسط مؤلف استنساخ شود به ابوالفرج اصفهانی هزار دینار پرداخته است.

یکی از راه‌های امرار معاش گروهی از دانشمندان استنساخ آثار دیگران و عرضه کردن آنها به بازار کتاب بوده است. ابن‌ الفُوَطی (۷۳۲ ق) که مدتی از عمر خود را در رصدخانه مراغه گذراند و به استنساخ کتاب‌های کتابخانه رصدخانه اهتمام داشت، پس از بازگشت به بغداد از طریق استنساخ کتاب و فروش آنها امرار معاش می‌کرد. گرچه کتاب‌هایی که به اهتمام دانشمندان استنساخ می‌شده نزد کتابشناسان و دانشمندان ارزش بسیار داشته، گاه فروش آنها به‌ بهای مطلوب میسر نبوده است.

بی‌گمان همه شبکه‌های مورد اشاره از طریق استنساخ در انتشار و تکثیر فرهنگ در جهان اسلام سهمی چشمگیر داشته‌اند، اما شبکه‌ای که در زمینه انتشار و تکثیر کتاب در تاریخ تمدن اسلامی سهمی کلان و جایگاهی ممتاز داشته شبکه‌ای است که ما از آن به‌ عنوان شبکه ورّاقان و خوشنویسان یاد می‌کنیم. این شبکه به نسبت شبکه‌های دیوانی و آموزشی، وسعت بیشتری داشته و بیشتر کتاب‌های مربوط به فرهنگ و تمدن اسلامی را به زبان‌های متداول آن زمان استنساخ کرده است.

شبکه نسخه‌نویسی از نخستین قرون اسلامی پا به‌ پای عمران و تمدن به‌وجود آمده و رشد و شکوفایی یافته است. در این شبکه، عموماً افرادی جای می‌گرفته‌اند که با مسئله کاغذ و کاغذفروشی سر و کار داشته و مشهور به "ورّاق" بوده‌اند یا افرادی به این شبکه نسخه‌نویسی تعلق داشته‌اند که در خوشنویسی صاحب اُسلوب یا صاحب رأی و نظر و معروف به "خوشنویس" بوده‌اند. بیشتر افراد این شبکه به‌ سبب آن که به‌ نحوی با کتاب و ابزارهای آن سر و کار داشته‌اند در زمره فضلا و ادبا محسوب می‌شده‌اند، به‌ طوری‌ که برخی صاحب آثار تألیفی یا ترجمه‌ای بوده‌اند.

برخی مانند ابن ندیم و مترجم ناشناخته "تقویم‌الصّحه" ابن بطلان بغدادی، دارای آثاری چون "الفهرست" و ترجمه تقویم الصحه در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی شهرت عام دارند و برخی نیز مانند میرعلی مشهدی، میرعلی هروی، مجنون رفیقی هروی و جز آن صاحب آثاری منظوم و منشور در حوزه آداب خطاطی و ابزارهای کتابت معروفیت تام دارند.

در زبان‌های فارسی و عربی نیز مجموعه‌ای که مهدی بیانی به نام احوال و آثار خوشنویسان عرضه داشته و نیز مجموعه‌هایی که متضمن فهرست نسخ خطی فارسی، عربی و ترکی کتابخانه‌های جهان هستند، حوزه وسیع شبکه خوشنویسان را در زمینه استنساخ کتاب در ایران و دیگر کشورهای اسلامی نشان می‌دهد. با این همه، انبوهی از آثار و نگارش‌ها را که ورّاقان و خوشنویسان در طول تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی استنساخ کرده‌اند، به‌ آسانی می‌توان به دو بخش قدیم و جدید تقسیم کرد: ورّاقان و خوشنویسان که از نخستین قرون اسلامی تا حدود ۸۰۰ ق. به استنساخ پرداخته‌اند، بیشتر جنبه صحت در ضبط مطالب را در استنساخ کتاب رعایت کرده‌اند؛ در حالی‌ که پس از ۸۰۰ ق. ـ که خوشنویسی و آرایه‌های هنری در زمینه استنساخ کتاب رواج یافت ـ نسخه‌نویسان نیز به زیبایی و استواری خط بیشتر از استواری ضبط‌ها و امانت‌داری در استنساخ مطالب توجه داشته‌اند.

آداب استنساخ

استنساخ در همه شبکه‌های نسخه‌نویسی، آداب و روش‌هایی را الزام‌آور می‌کرده است. هر چند این آداب همگانی بوده، مجموعه آنها در میان همه نسخه‌نویسان و در همه ادوار عمومیت نداشته است. آدابی هم بوده که در عصری تجویر شده و نسّاخان به آن توجه داشته‌اند و در عصری دیگر ابطال گردیده و نسّاخان از انجام آن اجتناب کرده‌اند.

به‌ طور مثال، ادب خاک پاشیدن بر کاغذ نو نوشته به‌ منظور خشک کردن مرکب که هر چند به‌ طور سنّتی در نسخه‌نویسی مطرح بوده و برای تعمیم دادن آن در عصری حدیث وضع شده و در عصری دیگر اجتناب از آن مورد تأکید قرار گرفته است. با این همه، از آنجا که در تمدن اسلامی، پدیده باور و عقیده در جمیع شئون زندگی مادی و معنوی مسلمانان رسوخ داشته است، کاتبان و نسخه‌نویسان نیز می‌بایست پاره‌ای از آداب عقیدتی و باورمندانه را در حوزه کارشان ـ یعنی استنساخ کتاب ـ مدّ نظر گیرند.

به این جهت، نسخه‌نویس به هنگام استنساخ می‌بایست طهارت می‌داشته و رو به قبله می‌نشسته و ابزار کتابت او نیز پاک و طاهر می‌بوده است. نسخه‌نویس به پاکی مکان و مسعود بودن زمانِ کتابت توجه می‌کرده و در مکانی که در گذر باد قرار داشته یا تنگ و کم‌نور بوده، به استنساخ نمی‌پرداخته است. عقیده به طهارت داشتن در هنگام کتابت و استنساخ به حدّی رعایت می‌شده که در ادوار متأخر، یکی از اسباب رسیدن به صفای خط را ناشی از طهارت باطن و خلوص و پاکی نسخه‌نویس دانسته‌اند.

آداب دیگری که نسخه‌برداران، بنابر اعتبار عقیده به آن توجه و تعلق نشان می‌داده‌اند، شروع استنساخ با آیه نخست از قرآن ـ بِسْمِلَه ـ بوده است، تا جایی‌ که اگر مؤلف کتابش را با این آیه شروع نمی‌کرد، کتابت آن کلمه بر نسخه‌بردار واجب می‌بود. نسخه‌نویس باید بِسْمِلَه را فقط در وسط یک سطر می‌نوشته و پیش و پس از آن چیز دیگری کتابت نمی‌کرده است. سوای آن، نسخه‌نویسان به هنگام استنساخ، هر جا که به استنساخ اسمی از اسمای الهی می‌پرداخته‌اند، ملزم بوده‌اند که جمله‌های تفخیمی و تعظیمی ـ مانند عَزَّوجَلَّ، سبحانَهُ و تعالی و امثال آن ـ را بنویسند.

در مورد نام پیامبر اسلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت نیز، نسخه‌نویس می‌بایست عبارت تصلیه صلی‌ الله علیه وآله وسلّم و نظایر آن را کتابت می‌کرده است. به همین قیاس در مورد دیگر بزرگان و پیشوایان دین، نسخه‌نویس ملزم به رعایت ادب نوشتن جمله‌های دعائیه بوده است. این آداب را بیشتر در شبکه‌های آموزشی و علمی رعایت می‌کرده‌اند و به استناد احادیثی چون "مَنْ صلّی علی فی کتابٍ لم تَزل الملائکهُ تستغفر لهَ مادام اسمی فی ذلک الکتابِ" بر آن تأکید داشته‌اند، تا جایی‌ که بر نسخه‌نویسانی که به هنگام استنساخ کتاب، به تخفیف جمله‌های تفخیمیه و صلواتیه و دعائیه می‌پرداخته‌اند و مثلاً به‌ جای جمله‌ای که متضمن صلوات بر محمد صلی الله علیه وآله بوده است، "صلعم، صلم، صم، و صله" می‌نوشته‌اند، انتقاد کرده‌اند و این گروه از نسخه‌نویسان را "متخلّف" خوانده و محروم از فیض و برکت کتابت این جمله‌ها می‌دانسته‌اند و گفته‌اند: "انَّ اولُ مَن کتَبَ صلعم، قُطِعَت یدَه".

علاوه بر این آداب، از جمله آداب مسلّم و عام در نزد نسخه‌برداران، آشنایی آنان به زمینه خط و شناخت گونه‌های کاغذ و قلم و دیگر ابزارها و ادوات کتابت و نسخه‌نویسی بوده است. نسخه‌نویس می‌بایست با مفردات و مرکبات الفبا دقیقاً آشنا می‌شده و در حین استنساخ از همانندسازی حروف متشابه اجتناب می‌جسته و از قلم‌هایی نه سنگین و نه سبک استفاده می‌کرده است، بلکه باید قلم و کاغذی به‌کار می‌برده که استنساخ کتاب را برای او آسان‌تر می‌ساخته است. نسخه‌نویس می‌بایست همه کتاب را با یک قلم و به یک منوال استنساخ نمی‌کرده، بلکه در میانه باب‌ها و فصل‌های کتاب، جدایی‌های لازم را مرعی می‌داشته است.

برای ممتاز کردن بخش‌های کتاب از یکدیگر، نسخه‌نویس از مرکب الوان یا اندازه‌های ریز و درشت قلم استفاده می‌کرده و عنوان‌های کتاب را با قلم جَلی و با شنگرف، سیلو یا زنگار می‌نوشته و ضبط آنها را از متن کتاب متمایز می‌کرده است. البته نسخه‌نویسانی که به استنساخ نگارش‌های مربوط به ترجمه و تفسیر قرآن اهتمام می‌کرده‌اند، آیات قرآن را با یک قلم و ترجمه یا تفسیر آن را با قلمی دیگر تحریر می‌کرده‌اند. این مسئله از دیرباز به‌ عنوان یکی از آداب استنساخ برای نسخه‌نویسان نُسخ تفسیر قرآن و نگارش‌هایی که متضمن متن و شرح بوده گوشزد شده است.

از دیگر آداب فراگیر و عام که نسخه‌نویسان می‌بایست در حین استنساخ به آن توجه می‌کرده‌اند، این بوده است که از خفی‌نویسی و نیز ریز و مُقَرْمَط‌نویسی بپرهیزند و حتی‌المقدور با خطّی خوانا و خوشخوان به استنساخ بپردازند. گرچه بر استنساخ کتاب با خطی خوانا تأکید می‌شده، مبالغه در خوش نوشتن امری نادرست تلقی می‌گردیده و دقت در استنساخ اساس کار تصوّر می‌شده است. اما فطرت زیبایی‌شناسانه بشر مسائل زیبایی‌شناختی را در عرصه کتاب و تولید آن نیز مجال طرح داده است. در تمدن اسلامی به‌ ویژه در شرق جهان اسلام ـ ایران و شبه قارّه هند ـ از سده هشتم هجری به بعد، مسئله خوش‌نویسی یکی از موارد چشمگیر در استنساخ کتاب تصوّر شده و نسخه‌نویسان به‌جای آن که با مسائل و مفاهیم فرهنگی و ساختارهای علمی آشنا گردند، سعی بلیغ می‌کردند تا بیشتر به حُسن خط توجه کنند و بر آداب خطاطی مسلّط گردند.

بیشتر رساله‌هایی که در زمینه تعلیم خط خوش و آداب "خط حَسَن" در زبان فارسی و دیگر زبان‌های متداول در تمدن اسلامی تألیف شده به اواخر سده هشتم و پس از آن تعلق دارند. توجه بیش از حد نسخه‌نویسان به خوش نوشتن باعث شد تا بیشتر نسخه‌هایی که پس از سال ۸۰۰ ق. در شبکه نسخه‌نویسان حرفه‌ای استنساخ شده‌اند از مسامحه نسخه‌برداران به‌ دور نمانند و پر از تصحیف و تحریف و لغزش باشند، تا جایی‌ که گاه موجب آزردگی و رنجش مؤلفان و مصنّفان شده است؛ چنان‌که آورده‌اند یکی از نسخه‌نویسان دیوان جامی را استنساخ می‌کرد و "چنان‌ که عادت کتّاب (نسخه‌نویسان) است، در چند جا تَرْک واقع کرده و آن نسخه را به نظر جامی رسانده" و جامی آن را بررسی و اصلاح نموده و به‌ جهت آن که دستکاری جامی بر زیبایی نسخه لطمه زده، این قطعه را گفته است:

خوشنویسی چو عارضِ خوبان سخنم را به خط خوب آراست

لیک در وی به سهوهای قلم گاه حرفی فزود و گاهی کاست

کردم اصلاح آن من از خط خویش آن چنان ساختم که دل می‌خواست

هر چه او کرده بود با سخنم من به خطش قصور کردم راست

لغزش‌ها و خطاهای نسخه‌نویسان خوشنویس که پس از سال ۸۰۰ ق. به استنساخ اهتمام کرده‌اند به تعداد معدودی از آنان محدود نمی‌شود؛ حتی نسخه‌نویسان آگاه و دانشمند عصر نیز از لغزش‌های چشمگیر در حین استنساخ به‌ دور نمانده‌اند. چنان‌که سلطان علی مشهدی (۹۲۶ ق.) که از زمره نسخه‌نویسان سخنور آن دوره است، به‌ علت خطاهای فاحش که به هنگام استنساخ کتاب مرتکب می‌شده، از سوی سلطان حسین بایقرا مورد سرزنش و تنبیه قرار گرفته است؛ و این همه بدان سبب بوده است که نسخه‌نویسان بیشتر از آن که به دقت و صحت ضبط در نسخه‌نویسی توجه کنند، نظرشان را به خوش نوشتن و زیبا نوشتن معطوف می‌داشته‌اند و یکی از آداب مهم استنساخ ـ یعنی ادب مقابله نسخه‌ها ـ را نادیده می‌گرفته‌اند. آداب مقابله و مقایسه نسخه استنساخ‌ شده با نسخه منقول عَنه از مهم‌ترین آداب در حوزه استنساخ محسوب می‌شده و عموماً از نکته‌هایی بوده که دانشمندان پیشین، نظر نسخه‌بردار را به آن معطوف می‌داشته‌اند. از خلیل فراهیدی نقل کرده‌اند که هرگاه کتابی سه بار استنساخ گردد و مقابله نشود، از اصل نوشته مؤلف دور می‌افتد و گنگ و نامفهوم می‌شود.

نسخه‌هایی که پس از استنساخ با نسخه منقول عنه یا با نسخه‌های دیگر مقابله می‌شده، در میان اهل فرهنگ از اعتبار بیشتری برخوردار بوده و ارزش آن به‌ لحاظ علمی و هم به‌ لحاظ مادی بیشتر بوده است. مقریزی در الخطط نسخه‌ای از تاریخ طبری را به‌ یاد می‌آورد که به‌ لحاظ آنکه پس از استنساخ مقابله شده بود، به بهای صد دینار ـ که در آن روزگار بهایی سنگین تلقی می‌شده ـ به‌ فروش رفته است. با آن که مسئله مقابله با نسخه منقول عنه پس از استنساخ کتاب در شبکه نسخه‌نویسی در مراکز آموزشی و پژوهشی و همچنین توسط دانشمندانی که به استنساخ آثار مورد نظر خود اهتمام داشته‌اند رایج بوده، این رسم در میان نسخه‌نویسان حرفه‌ای تعمیم نداشته است؛ چون نسخه‌نویسان حرفه‌ای ـ به‌ ویژه از ۸۰۰ ق. به بعد ـ بر مبنای بَیت و خوش نوشتن، حق‌الزحمه می‌گرفته‌اند و استنساخ با خط خوش مجال مقابله و بازنگری نسخه استنساخ‌شده را از نسّاخِ حرفه‌ای می‌گرفته است.

به هر حال، پدیده استنساخ کتاب در تمدن اسلامی، پا به‌ پای آن تمدن راه سپرده است و در همه کشورهای اسلامی تا عصر رواج چاپخانه و چاپ متداول بوده است. از آنجا که در جهان اسلام در نخستین مرحله چاپ، کتاب به طریقه چاپ سنگی منتشر می‌شده تا سده‌های اخیر که چاپ حروفی (سربی) رواج یافته، طبیعتاً یک نسخه مُنقَّح از کتاب مورد نظر توسط نسخه‌نویس استنساخ می‌گردیده و بر مبنای آن چاپ سنگی آن کتاب صورت می‌گرفته است. پیش از عصر چاپخانه با همه کوشش و تلاشی که شبکه‌های نسخه‌نویسی در زمینه استنساخ کتاب مبذول می‌داشته‌اند، تکثیر و انتشار آثار در حدی وسیع و انبوه ممکن نبوده است. به این جهت، گاه برخی دانشمندان پیشین از بی‌کتابی و دست نیافتن به کتاب‌های مورد نیازشان نالیده‌اند.

منابع