آیه 46 سوره هود

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه 46 هود)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<45 آیه 46 سوره هود 47>>
سوره : سوره هود (11)
جزء : 12
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

خدا خطاب کرد که ای نوح، فرزند تو هرگز با تو اهلیت ندارد، زیرا او را عمل بسیار ناشایسته است، پس تو از من تقاضای امری که هیچ از حال آن آگه نیستی مکن، من تو را پند می‌دهم که از مردم جاهل مباش.

خدا فرمود: ای نوح! به یقین او از خاندان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است، پس چیزی را که به آن علم نداری از من مخواه، همانا من تو را اندرز می دهم که مبادا از ناآگاهان باشی.

فرمود: «اى نوح، او در حقيقت از كسان تو نيست، او [داراى‌] كردارى ناشايسته است. پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه. من به تو اندرز مى‌دهم كه مبادا از نادانان باشى.»

گفت: اى نوح، او از خاندان تو نيست، او عملى است ناصالح. از سر ناآگاهى از من چيزى مخواه. برحذر مى‌دارم تو را كه از مردم نادان باشى.

فرمود: «ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [= فرد ناشایسته‌ای است‌]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز می‌دهم تا از جاهلان نباشی!!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Said He, ‘O Noah! Indeed, He is not of your family. Indeed, he is [personification of] unrighteous conduct. So do not ask Me [something] of which you have no knowledge. I advise you lest you should be among the ignorant.’

He said: O Nuh! surely he is not of your family; surely he is (the doer of) other than good deeds, therefore ask not of Me that of which you have no knowledge; surely I admonish you lest you may be of the ignorant

He said: O Noah! Lo! he is not of thy household; lo! he is of evil conduct, so ask not of Me that whereof thou hast no knowledge. I admonish thee lest thou be among the ignorant.

He said: "O Noah! He is not of thy family: For his conduct is unrighteous. So ask not of Me that of which thou hast no knowledge! I give thee counsel, lest thou act like the ignorant!"

معانی کلمات آیه

«إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ»: او، کار ناشایست است. یعنی او تا آنجا در کفر و الحاد و فسق و فجور فرو رفته است که انگار وجودش مجسّمه شرّ و فساد است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ «46»

(خداوند در پاسخ) فرمود: اى نوح! او (در واقع) از خاندان تو (و نبوّت) نيست، او (داراى) عمل ناشايستى است، پس چيزى را كه به آن علم ندارى از من مخواه، همانا من تو را موعظه مى‌كنم كه (مبادا) از جاهلان باشى.

نکته ها

مراد از «فَلا تَسْئَلْنِ» در مورد پيامبر معصوم، آن نيست كه سؤالى واقع شده بود، زيرا حضرت نوح در آيه‌ى بعد مى‌فرمايد: «إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ»، بلكه منظور آن است كه مبادا سؤال كنى! البتّه مطلبى كه براى نوح پيش آمد، اين بود كه خيال مى‌كرد فرزندش اهل است و خداوند به او فرمود: او از اهل تو نيست.

روايات بسيارى از پيامبر و ائمه عليهم السلام به ما رسيده است كه با اين عبارت آغاز مى‌شود: «ليس منّا» يعنى از ما نيست، كه به نمونه‌اى از آنها اشاره مى‌شود: «1»

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «مَن غَشّ مسلماً فليس منّا» هركس به مسلمانى خيانت كند، از ما نيست.

در روايت ديگرى فرمودند: «مَن اكرمه الناس اتّقاء شرّه فليس منّى» آن كس كه مردم او را از روى ترس احترام بگذارند، از من نيست.


«1». غالب اين روايات در سفينةالبحار، جلد دوّم، صفحه‌ى 318 و 691 آمده است.

جلد 4 - صفحه 66

در حديثى ديگر آن حضرت فرمودند: «مَن اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس بِمسلم» هر كس كه هر صبح در فكر خدمت به مسلمين نباشد، مسلمان نيست.

سؤال: در آيه‌ى 10 سوره‌ى تحريم در مورد همسر نوح و لوط مى‌خوانيم: «خانتا» خيانت كردند، و در اينجا خداوند مى فرمايد: اى نوح! فرزند تو از اهل تو نيست، آيا از اين دو آيه، زنازاده بودن فرزند نوح استفاده نمى‌شود؟

پاسخ: اوّلًا: مراد از خيانتِ زن نوح، افشاى اسرار و كمك به كفّار است، نه امر ديگر.

ثانياً: اين آيه دليل اهل نبودنِ پسر نوح را عملِ غير صالحِ فرزند مى‌داند، نه چيز ديگر.

پیام ها

1- پيوند مكتبى، حاكم بر پيوند خانوادگى وخويشاوندى است. «1» «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» (دليل نجات گروهى از غرق شدن، ايمانشان به‌نوح بود، نه چيز ديگر)

2- گاهى انسان در كار خير يا شرّ چنان غوطه‌ور مى‌شود كه گويا يكپارچه آن عمل مى‌شود. «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»

3- پيامبران نيز به موعظه الهى نياز دارند. «إِنِّي أَعِظُكَ» (خداوند پيامبران خود را در لحظه‌هاى حسّاس، هشدار داده و حفظ مى‌كند)

4- از كارهاى جاهلانه بايد پرهيز كرد. «مِنَ الْجاهِلِينَ» (تقاضاى كارى از خداوند اگر با حكمت نباشد، تقاضاى جاهلانه است)


«1». لذا سلمان از اهل بيت پيامبر مى‌شود، امّا بر ابولهب عموى پيامبر، نفرين نثار مى‌شود.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (46)

چون اين سؤال را نمود:

قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ‌: فرمود خداوند متعال: اى نوح بتحقيق پسر تو نبود از اهل دين تو. إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ‌: بدرستى كه او صاحب كار ناشايسته است.

تنبيه: سيد مرتضى علم الهدى رضوان الله عليه وجوهى در آيه شريفه بيان فرمود «1» تمام صحيح و مطابق است به جهت دلالت عقل:

1- مراد نفى نسب نيست بلكه نفى از اهل، يعنى از جمله اهل تو نيست كه وعده نجات آنها را داده‌ايم، زيرا به آيه‌ «إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» استثنا فرمود از اهل و آنانكه مشيت الهى به هلاكت آنها تعلق يافته به سبب فرط كفر و عناد، و كنعان از آن جمله بود.

2- آنكه آيه‌ «لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» مراد «ليس من دينك»، يعنى او از اهل دين تو نيست، و اهل تو كسانيند كه بر دين تو باشند، و كفر، او را از حكم اهلى خارج نمود و نيز تعليل‌ «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» مبين و محقق سازد كه مراد نفى دين است و مؤيد اين است روايت على بن مهزيار از حضرت رضا عليه السّلام‌ «2» كه حق تعالى نوح را فرمود پسر تو نيست از اهل تو، زيرا مخالف او بود. و تابعان او را از اهل او مقرر فرموده و اطلاق اهل به تابع و اهل دين شايع، مانند فرمايش‌

«1» تنزيه الانبياء ص 17.

«2» بحار الانوار ج 11 ص 305، و عيون الاخبار الرضا عليه السلام، ج 2 ص 75 به روايت حسن وشّاء.

جلد 6 - صفحه 77

نبوى صلّى اللّه عليه و آله‌ «1» السّلمان منّا اهل البيت، اى: على ديننا و تابع لنا.

تبصره: اقوى مؤثر در طبع انسانى مجالست و معاشرت باشد، گذشته از فساد اخلاق، چه بسا شود فطرت اوليه اسلاميه را تغيير، و شخص را از جرگه اهليت دينى خارج گرداند، چنانچه پسر نوح از اهليت دينى خارج و عاقبت هلاك شد در اثر معاشرت با بدان و اشرار. حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمايد: المرء على دين خليله و قرينه. «2» مرد بر دين دوست و همنشين خود است.

به دنيا هر كه با يارى قرين است‌

به مانند وى او را رسم و دين است‌

اگر با نيك يا با بد نشينى‌

صفات و خلق او در خويش بينى‌

و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در ذيل حديثى فرمايد: مجالسة الابرار للفجّار تلحق الابرار بالفجّار. «3» همنشينى نمودن نيكان فجار را، ملحق نمايد نيكان را به فجار.

پسر نوح با بدان بنشست‌

خاندان نبوتش گم شد

متابعت، بلال حبشى را داخل؛ و مخالفت، ابو لهب قرشى را خارج نمود.

بعد از آن به جهت تقرير آن فرمود: فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ‌: پس مپرس مرا آنچه را كه نيست براى تو دانائى به آن، يعنى از من طلب مكن چيزى را كه علم به صلاح و فساد آن ندارى. نهى تنزيهى است اگرچه از او اين سؤال واقع نشد مانند «لا تشرك باللّه» و نوح سؤال نمود نجات پسرش را به شرط مصلحت نه بر سبيل قطع، چون خداى تعالى فرمود كه مصلحت در غير نجات است، در اين صورت منافات با سؤال او ندارد؛ و تسميه نداء نوح به سؤال به جهت آنست كه ذكر موعد به نجات اهل او متضمن استنجاز بود در شأن ولد و يا استفسار از مانع انجاز در حق او. إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ‌:

بدرستى كه من پند و نصيحت مى‌كنم تو را از آنكه باشى از غافلان، يا آنكه من‌

«1» اين حديث به عبارات مختلف در بحار الانوار ج 22 از ص 315 تا 354 نقل شده است.

«2» اصول كافى، جلد 2، كتاب العشره، باب من تكره مجالسته و مرافقته، صفحه 642، حديث 10.

«3» صفات الشيعة، صدوق، حديث نهم، ص 6 طبع اعلمى- طهران، و بحار الانوار ج 74 ص 197.

جلد 6 - صفحه 78

پند دهم تو را تا آنكه از جاهلان نباشى. و شك نيست كه وعظ سبحانى باز دارد از نادانى و پاك كند از ناشايستگى.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ نادى‌ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ (45) قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (46)

ترجمه‌

و خواند نوح پروردگار خود را پس گفت اى پروردگار من همانا پسر من از خانواده من است و همانا وعده تو حقّ است و توئى بهترين حكم كنندگان‌

گفت اى نوح همانا او نيست از خانواده تو همانا او كار ناشايسته‌اى است پس مخواه از من آنچه را نيست از براى تو بآن دانشى همانا من پند ميدهم تو را كه باشى از نادانان.

تفسير

پس از آنكه موج ميان نوح عليه السّلام و كنعان حائل شد كه در آيه اسبق اشاره به آن شد عاطفه آنحضرت وادار نمود او را به خواهشى از خداوند كه مناسب با مقام نبى اولو العزم نبود و آن اين بود كه با تعظيم و تضرّع خواند پروردگار خود را و عرض كرد اى مالك و خالق و رازق من وعده فرمودى كه خانواده و اهل بيت مرا از غرق نجات دهى و پسر من يا پسر زن من از خانواده و اهل بيت من است و وعده تو حق و صدق است و تخلّف ندارد پس نجات ده او را اگر از كسانى است كه وعده فرمودى نجات دهى آنانرا و تو اعلم و اعدل و اتقن از تمام حكم كنندگانى در قول و فعل خود و جواب مقرون به عتاب از مصدر جلال صادر گرديد كه اى نوح او از خانواده و اهل تو نيست همانا او مرتكب اعمال ناشايسته است به اين درجه‌

جلد 3 صفحه 86

كه ميتوان گفت سر تا پا كار ناشايسته است بنابر آنكه عمل غير صالح بنحو صفت و موصوف قرائت شود و بعضى عمل غير صالح بنحو فعل و مفعول قرائت نموده‌اند و بنابراين معنى واضح است كه خدا فرموده او بجا آورده عملى را كه ناشايسته است و كسيكه مرتكب عمل ناشايسته شود از خانواده نبوّت و طهارت نيست علاوه بر آنكه از وعده نجات استثناء شده بود كسيكه مقدّر شده باشد قبلا عذاب او بقول خداوند الّا من سبق عليه القول و نبايد بخواهى تو از من چيزى را كه نميدانى صلاح و ثواب بودن آنرا و من موعظه و منع ميكنم تو را از آنكه در زمره نادانان باشى و سؤالى نمائى كه مناسب با مقام پيغمبر اولو العزم نيست بنظر حقير صرف اينكه شخص صلاح و ثواب بودن امرى را نداند و از خدا طلب نمايد مانعى ندارد خصوصا اگر ظاهرا يا باطنا معلّق به مشيّت و مصلحت نمايد چنانچه نسبت بحضرت نوح گفته‌اند ولى اينكه آنحضرت در اين مقام مورد عتاب الهى شده است براى آنستكه ظاهرا سه ترك اولى از او صادر گشته يكى آنكه بدون دقت و نظر در وعده الهى با آنكه از اهل استثناء شده بود كسيكه قبلا مستحقّ عقوبت شده باشد خواهش نجات كنعان را نمود و او را از كسانيكه وعده نجات بآنها داده شده محسوب نمود و مطالبه انجاز وعد كرد ديگر آنكه دعا و خواهش و مسئلت را بصورت اعتراض و ادّعاء در آورد و از خداوند طلب حكم بعدل نمود سوم آنكه محبّت كنعان را بعد از كفر و عصيان از دل بيرون نكرد و با وجود محبّت خدا محبّت نا اهل را در دل جاى داد كه همان موجب صدور آن دو ترك اولاى ديگر گشت و باين جهت حقّا ميتوان گفت ترك اولاى او منحصر به اين امر بود كه بهيچ وجه مناسب با مقام آنحضرت نبود لذا مورد عتاب الهى گرديد و به موعظه الهيّه متّعظ و متنبّه شد و در آيه بعد استعاذه و استغفار نمود پس بدان اى برادر عزيز اگر ادّعاء محبت خدا و اولياء او را دارى بايد محبّت دشمن آنها را اگر چه اولادت باشد از دل خارج نمائى و الا مستحقّ عتاب خواهى شد اگر چه پيغمبر اولو العزم باشى و نديدم كسى از مفسرين را كه متوجّه به اين نكته شده باشد و موجب عتاب را همان سؤال با عدم علم بصواب و خطا يا صلاح و فساد ذكر نموده‌اند و اللّه اعلم. در عيون از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود جهت اينكه خداوند نفى فرمود پسر نوح عليه السّلام را

جلد 3 صفحه 87

از او اين بود كه معصيت خدا را نمود نه آنكه طهارت مولد نداشت كه بعضى ميگويند و همچنين است كسيكه از ما باشد و اطاعت خدا را ننمايد كه از ما نيست و در روايت ديگرى فرموده خداوند نفى فرمود او را از نوح وقتى كه مخالفت كرد با او در دينش و قريب به اين مضامين رواياتى در مجمع و عياشى ره از آنحضرت نقل نموده است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ يا نُوح‌ُ إِنَّه‌ُ لَيس‌َ مِن‌ أَهلِك‌َ إِنَّه‌ُ عَمَل‌ٌ غَيرُ صالِح‌ٍ فَلا تَسئَلن‌ِ ما لَيس‌َ لَك‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ إِنِّي‌ أَعِظُك‌َ أَن‌ تَكُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِين‌َ (46)

خداوند فرمود اي‌ نوح‌ محققا ‌او‌ ‌يعني‌ كنعان‌ نيست‌ ‌از‌ اهل‌ تو محققا ‌او‌ عمل‌ ‌غير‌ صالح‌ ‌است‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌من‌ سؤال‌ نكن‌ چيزي‌ ‌را‌ ‌که‌ نيست‌ ‌براي‌ تو بآن‌ چيز علم‌ محققا ‌من‌ تو ‌را‌ موعظه‌ ميكنم‌ اينكه‌ بوده‌ باشي‌ ‌از‌ نادانان‌.

كلام‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌در‌ چند مقام‌ واقع‌ ميشود: 1‌-‌ ‌در‌ معناي‌ اهل‌ و آل‌ دو چيز لازم‌ ‌است‌ يكي‌ انتساب‌ نسبي‌ و سببي‌، ديگر موافقت‌ ديني‌ و عملي‌ و لذا اهل‌ بيت‌ ‌رسول‌ اللّه‌ و آل‌ ‌او‌ منحصر ‌است‌ بعلي‌ و فاطمه‌ و حسن‌ و حسين‌ و ائمه‌ طاهرين‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ ‌که‌ ‌در‌ تمام‌ شئونات‌ و كمالات‌ و صفات‌ و اخلاق‌ و اعمال‌ مشابه‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بودند ‌حتي‌ ‌در‌ مقام‌ عصمت‌ و طهارت‌ و منتسب‌ بآن‌ حضرت‌ ‌هم‌ بودند، و اما زوجات‌ ‌آن‌ حضرت‌ اما مثل‌ عايشه‌ و حفصه‌ ‌که‌ خيانت‌ بآن‌ حضرت‌ كردند و عداوت‌ ‌با‌ ذوي‌ القربي‌

جلد 11 - صفحه 60

‌که‌ مزد رسالت‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌بود‌ محبت‌ بآنها ظاهر و واضح‌ ‌بود‌ ‌با‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ جنگ‌ ‌با‌ فاطمه‌ شماتت‌ ‌آنها‌ ‌که‌ ‌در‌ روضه‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ شكايت‌ ميكند

و شمت‌ بي‌ عدوي‌

و ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ خانه‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ بخانه‌ ‌رسول‌ اللّه‌ [ص‌] روزنه‌ داشت‌ ‌که‌ حضرت‌ ‌رسول‌ ميآمد و ‌با‌ دخترش‌ صحبت‌ ميفرمود، ‌پس‌ ‌از‌ رحلت‌ فاطمه‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ درخواست‌ كرد ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ بگيرد سبب‌ ‌آن‌ ‌را‌ پرسيدند فرمود عايشه‌ ميآيد و مرا شماتت‌ ميكند، و ‌با‌ قطع‌ نظر ‌از‌ ‌اينکه‌ خبر ‌هم‌ معلوم‌ ‌است‌ ‌که‌ عدو فاطمه‌ ‌که‌ شماتت‌ كند مسلّما ‌از‌ رجال‌ نبودند چون‌ تماس‌ ‌با‌ ‌آنها‌ نداشت‌ و نساء ‌هم‌ احدي‌ ‌با‌ فاطمه‌ عداوتي‌ نداشت‌ فقط منحصر باين‌ دو ملعونه‌ ‌است‌، و عداوت‌ ‌با‌ حضرت‌ مجتبي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ جلوگيري‌ ‌از‌ دفن‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌در‌ جوار ‌رسول‌ اللّه‌ و مسلّما فاطمه‌ و ‌علي‌ و حسنين‌ ذوي‌ القربي‌ بودند ‌پس‌ ‌اينکه‌ دو ‌از‌ عنوان‌ اهليت‌ و آليت‌ خارج‌ هستند لذا ميفرمايد قال‌َ يا نُوح‌ُ إِنَّه‌ُ لَيس‌َ مِن‌ أَهلِك‌َ و علت‌ عدم‌ اهليتش‌ ‌را‌ بيان‌ ميفرمايد إِنَّه‌ُ عَمَل‌ٌ غَيرُ صالِح‌ٍ اشكال‌‌-‌ پسر نوح‌ ‌که‌ عمل‌ نبود بلكه‌ عامل‌ بعمل‌ ‌غير‌ صالح‌ ‌بود‌.

جواب‌‌-‌ بعضي‌ گفتند بتقدير مضاف‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ذو عمل‌ ‌غير‌ صالح‌ لكن‌ اولا تقدير خلاف‌ اصل‌ ‌است‌ و ثانيا عمل‌ مضموم‌ ‌است‌ نه‌ مكسور، و تحقيق‌ ‌در‌ جواب‌ اينست‌ ‌که‌ مثل‌ زيد عدل‌ ‌است‌ ‌که‌ مبالغه‌ ‌در‌ عدالت‌ ‌است‌ و اينجا ‌هم‌ مبالغه‌ ‌در‌ اعمال‌ فاسده‌ ‌از‌ كفر و مخالفت‌ و ساير اعمال‌ قبيحه‌ ‌است‌.

مقام‌ دوم‌‌-‌ فَلا تَسئَلن‌ِ ما لَيس‌َ لَك‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ اشكال‌‌-‌ اصلا سؤال‌ ‌از‌ جهت‌ نداشتن‌ علم‌ ‌است‌ و الّا عالم‌ احتياج‌ بسئوال‌ ندارد لذا ‌از‌ امير المؤمنين‌ [ع‌] ‌است‌ ‌که‌ فرمود

(العلم‌ مخزون‌ عند اهله‌ و مفتاحه‌ السؤال‌

جواب‌‌-‌ سؤال‌ ‌در‌ اينجا طلب‌ نجات‌ و دعاء ‌است‌ و بايد انسان‌ بداند ‌که‌ طرف‌ و مطلوب‌ قابليت‌ سؤال‌ ‌در‌ حق‌ ‌او‌ داشته‌ ‌باشد‌ مثلا كسي‌ بگويد پروردگارا اسباب‌

جلد 11 - صفحه 61

شرب‌ خمر و زنا و سرقت‌ و ظلم‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌من‌ مهيّا فرما و مرا موفق‌ باين‌ معاصي‌ فرما ‌ يا ‌ ‌در‌ حق‌ كفار و اهل‌ ضلال‌ طلب‌ نجات‌ كند و حضرت‌ نوح‌ نميدانست‌ ‌که‌ فرزندش‌ قابليت‌ دارد ‌ يا ‌ ندارد لذا ميفرمايد ‌تا‌ احراز قابليت‌ نكرده‌اي‌ چرا سؤال‌ كردي‌ سپس‌ بيان‌ عدم‌ قابليت‌ ‌را‌ ميكند.

مقام‌ سوم‌‌-‌ ‌در‌ جمله‌ إِنِّي‌ أَعِظُك‌َ أَن‌ تَكُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِين‌َ موعظه‌ پند و اندرز ‌است‌ و مخصوصا نسبت‌ بمقام‌ مقدس‌ انبياء زيرا جهّال‌ ممكن‌ ‌است‌ يك‌ امور ‌غير‌ مشروعه‌ ‌ يا ‌ قبايح‌ عقليه‌ ‌ يا ‌ ‌غير‌ مرضيه‌ عند اللّه‌ ‌را‌ ‌از‌ خداوند تقاضا كنند لكن‌ انبياء عظام‌ ‌تا‌ علم‌ بحسن‌ ‌آن‌ و موافقت‌ ‌با‌ مصلحت‌ و حكمت‌ ‌آن‌ نداشته‌ باشند نبايد تقاضا كنند ‌حتي‌ ‌در‌ مسئله‌ شفاعت‌ لا يَشفَعُون‌َ إِلّا لِمَن‌ِ ارتَضي‌ و ‌اينکه‌ جمله‌ دلالت‌ ندارد ‌که‌ العياذ حضرت‌ نوح‌ ‌از‌ جاهلين‌ بوده‌ ‌اينکه‌ مثل‌ وَ لا تَكُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِكِين‌َ ‌است‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 46)- اما بلافاصله پاسخ شنید، پاسخی تکان دهنده و روشنگر از یک واقعیت بزرگ، واقعیتی که پیوند مکتبی را مافوق پیوند نسبی و خویشاوندی قرار می‌دهد.

«خداوند گفت: ای نوح! او از اهل تو نیست»! (قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ).

«بلکه او عملی است غیر صالح» (إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ).

فرد ناشایسته‌ای است که بر اثر بریدن پیوند مکتبیش از تو، پیوند خانواده‌گیش به چیزی شمرده نمی‌شود.

«حال که چنین است، چیزی را که به آن علم نداری از من تقاضا مکن» (فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ). «من به تو موعظه می‌کنم تا از جاهلان نباشی» (إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).

از امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام نقل شده که روزی از دوستان خود پرسید:

مردم این آیه را چگونه تفسیر می‌کنند «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» یکی از حاضران عرض کرد بعضی معتقدند که معنی آن این است که فرزند نوح (کنعان) فرزند حقیقی او نبود. امام فرمود: «نه چنین نیست، او به راستی فرزند نوح بود، اما هنگامی که گناه کرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بیرون گذاشت خداوند فرزندی او را نفی کرد، همچنین کسانی که از ما باشند ولی اطاعت خدا نکنند، از ما نیستند».

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع