آیه 36 سوره ص

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه 36 ص)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ

مشاهده آیه در سوره


<<35 آیه 36 سوره ص 37>>
سوره : سوره ص (38)
جزء : 23
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

ما هم باد را مسخر فرمان او کردیم که به امرش هر جا می‌خواست به آرامی روان می‌شد.

پس باد را برای او مسخّر و رام کردیم که به فرمان او هر جا که می خواست نرم و آرام روان می شد.

پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مى‌گرفت، به فرمان او نرم، روان مى‌شد.

پس باد را رام او كرديم كه به نرمى هر جا كه آهنگ مى‌كرد، به فرمان او مى‌رفت.

پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا به فرمانش بنرمی حرکت کند و به هر جا او می‌خواهد برود!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So We disposed the wind for him, blowing softly wherever he intended by his command,

Then We made the wind subservient to him; it made his command to run gently wherever he desired,

So We made the wind subservient unto him, setting fair by his command whithersoever he intended.

Then We subjected the wind to his power, to flow gently to his order, Whithersoever he willed,-

معانی کلمات آیه

  • رخاء: نرمى، آرامى. اقرب الموارد گويد: رخاء باد ملايمى است كه چيزى را حركت نمى‌‏دهد.
  • اصاب: صوب: قصد و نزول. اصابه: درك، طلب، اراده، منظور از آيه معناى اخير است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ «36»

پس ما باد را مسخّر او ساختيم كه به فرمان او هر كجا مى‌خواهد به نرمى و آرامى حركت كند.

وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ «37» وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ «38»

جلد 8 - صفحه 109

و جن‌هاى سركش را (مسخّر او ساختيم) هر بنّا و غوّاصى از آنها را. و گروه ديگرى از جن‌ها كه در غل و زنجير (و تحت سلطه‌ى او) بودند.

هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ «39»

(گفتيم:) اين بخشش بى‌حساب ماست، به هر كس مى‌خواهى ببخش يا امساك كن.

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ «40»

و براى او نزد ما مقامى شايسته و سرانجامى نيك است.

نکته ها

كلمه‌ى‌ «رُخاءً» به معناى آسانى است. اين باد، تخت سليمان را بلند و آرام به هر كجا كه او اراده مى‌كرد فرو مى‌نشاند.

مراد از «الشَّياطِينَ» يا شياطين جنّى است كه مسخر سليمان شدند با آنكه طبيعتشان تمرّد و سركشى است و يا اعم از انسان‌هاى سركش و جنّيان متمرّد است، زيرا كلمه شيطان با اين مفهوم وسيع نيز در قرآن آمده است. «شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» «1»

خداوند به اعجاز خود، همه نيروهاى طبيعى، انسانى و جنّى را تحت سلطه‌ى سليمان قرار داد. گروهى در خشكى آنچه را او مى‌خواست مى‌ساختند، «بَنَّاءٍ» و گروهى نيازهاى حكومت او را در دريا بر آورده مى‌كردند. «غَوَّاصٍ»

مراد از هذا عَطاؤُنا ... بِغَيْرِ حِسابٍ‌ عطاى بى‌حساب الهى به پيامبران است كه مورد محاسبه و مؤاخذه قرار نمى‌گيرد.

خداوند در اين آيات به الطافى كه به حضرت سليمان داشته اشاره دارد، از جمله: تسخير باد و بهره‌گيرى از نيروى جنّ و مهار كردن نيروهاى مخرّب و تفويض اختيار و مقام قرب الهى و آينده‌اى درخشان.

اين نعمت‌ها گوشه‌اى از حكومت نمونه‌اى است كه او درخواست كرده بود. آرى، يك‌

«1». انعام، 112.

جلد 8 - صفحه 110

حكومت نمونه بايد از نيروهاى مخرّب درامان باشد، «مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ» بايد مشكل ارتباط سريع و حمل و نقل را حل كند، «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ» از تخصّص‌ها استفاده كند، «بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ» قدرت تصميم داشته باشد، «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ» دستش باز باشد، «بِغَيْرِ حِسابٍ» و در عين حال آينده‌ى معنويّت او تأمين باشد. «عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ»

حكومت لغزشگاهى براى انحراف و بد عاقبت شدن است و لذا حضرت يوسف در چاه و زندان نگفت: «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» ليكن همين كه به حكومت رسيد از خداوند حسن عاقبت و مسلمان مردن را درخواست كرد، «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» «1» و حضرت سليمان نيز خوش عاقبت شد. «حُسْنَ مَآبٍ»

پیام ها

خداوند دعاى صالحان را مستجاب مى‌كند. هَبْ لِي مُلْكاً ... فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ‌

2- اجابت پروردگار، نشانه‌ى روا بودن درخواستِ سليمان مبنى بر حكومت بى‌نظير است. هَبْ لِي مُلْكاً ... فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ‌

3- با اراده‌ى خداوند، طبيعت هم مى‌تواند مفيد باشد و هم مضر. «بِرِيحٍ صَرْصَرٍ» «2»، «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ»

4- انبيا داراى ولايت تكوينى هستند. تَجْرِي بِأَمْرِهِ‌ ... حَيْثُ أَصابَ‌

5- در برابر حكومت حضرت سليمان، هنوز صنعت دنيا بسيار عقب مانده است. «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ‌- وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

6- جنّيان مى‌توانند به سود انسان كار كنند. «الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

7- از نيروهاى متمرّد نيز مى‌توان با مديريّت صحيح بهره‌بردارى كرد. «الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

8- جنّ، داراى عقل و شعور و تخصص است. «بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

«1». يوسف، 101.

«2». حاقّه، 6.

جلد 8 - صفحه 111

9- انسان علاوه بر قدرت تسلّط بر انسان‌هاى ديگر و طبيعت، قدرت تسلّط بر جن و شياطين را نيز دارد. «بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

10- دريا يكى از منابع ثروت و قدرت است. «وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

11- در مديريّت براى اجراى طرح‌هاى مهم، بايد همه‌ى نيروها را بسيج كرد. «كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

12- استفاده از تخصص بيگانگان و غير مؤمنان مانعى ندارد. «الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»

13- در حكومت الهى نيز زندان ضرورى است. از اينكه بعضى جنّيان بنّاء و غواص بودند و بعضى در قيد و بند، معلوم مى‌شود كه اين دسته اگر آزاد بودند در حكومت سليمان عليه السلام اخلال ايجاد مى‌كردند. «مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ»

14- در حكومت‌هاى الهى، قدرت و اختيارات، از طرف خداوند به حاكم تفويض مى‌شود. «فَسَخَّرْنا- هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ»

15- در ميان عطا و منع، تقدم با بخشش است. ( «فَامْنُنْ» قبل از «أَمْسِكْ» است)

16- حكومتى الهى است كه در آن امنيّت، صنعت، مديريّت و امكانات طبيعى همراه با مقام معنوى باشد. «فَسَخَّرْنا- بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ‌- وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌»

17- توسعه‌ى مادّى‌ «بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ» با مقام قرب الهى منافاتى ندارد. «ثُمَّ أَنابَ‌- قالَ رَبِّ اغْفِرْ- إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌»

18- اكثر حكومت‌ها در آغاز كار خود چراغ سبز نشان مى‌دهند و محبوبيّت نسبى دارند ولى به تدريج از محبوبيّت و قدرت آنها كاسته مى‌شود، ليكن حكومت سليمان خوش عاقبت بود. «حُسْنَ مَآبٍ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 112

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36)

چون حضرت سليمان عليه السلام مناجات نمود:

فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ‌: پس مسخر ساختيم ما براى او باد را، تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً: بر وجهى كه مى‌رفت به فرمان او از روى نرمى و خوشى بى‌آنكه او را متحرك و مضطرب سازد، يا فرمانبردار كه هرگز مخالفت او را نمى‌كرد. حَيْثُ أَصابَ‌: هر جا كه قصد كرد بوده. در روايت است كه حق تعالى بر وجهى باد را مسخر او كرده بود كه روزى در صباح او را از ايليا برداشت و در وقت چاشت به قزوين و شبانگاه به كابل رسانيد. «2»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه‌

و بخشيديم بداود سليمان را خوب بنده‌ئى بود همانا او بود بازگشت كننده‌

هنگاميكه نمايش داده شد باو در آخر روز اسبهائى كه يكدست را از زمين بلند نگاه ميداشتند و تندرو بودند

پس گفت همانا من بازماندم براى دوستى اسبان خوب از ذكر پروردگارم تا پنهان شد آفتاب به پرده شب‌

برگردانيد آنها

جلد 4 صفحه 468

را نزد من پس شروع كرد بدست كشيدن بر ساقها و گردنهاشان‌

و بتحقيق آزموديم سليمان را و انداختيم بر تختش بدنى را پس بازگشت بما نمود

گفت پروردگارا بيامرز مر او ببخش بمن سلطنتى كه سزاوار نباشد براى كسى بعد از من همانا تو بسيار بخشنده‌اى‌

پس مسخّر كرديم براى او باد را كه روان ميشد بفرمان او بآرامى هر جا كه ميخواست‌

و از ديوان هر سازنده بنا و فرو رونده در دريا را

و دسته ديگرى كه بهم بسته شده بودند در زنجيرها

اينست بخشش ما پس ببخش يا نگاه دار بدون شمار

و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.

تفسير

خداوند متعال بحضرت داود پسرى موهبت فرمود كه او حضرت سليمان است بنده خوب خدا و بسيار رجوع كننده بود باو در امر دين و دعا و ذكر و يكى از خوبيهايش اين بود روز كه عازم جهاد بود و اسبان عربى تندرو خوب را كه وقت ايستادن يكدست را بلند كرده و بسرسم بر زمين ميگذاردند بر او عرضه داشتند بعد از نماز ظهر و مشغول بتماشاى آنها شد تا پوشيده شد قرص آفتاب بحجابى از اجسام مانند كوه و غيره و وقت فضيلت نماز عصر گذشت چنانچه بنظر حقير رسيده يا پوشيده شد آفتاب بتاريكى شب و وقت نماز عصر فوت شد چنانچه فرموده‌اند بسيار متأثر و ملول شد از اين پيش‌آمد و گفت مرا محبّت اين اسبها بازداشت از ياد پروردگارم برويد آنها را بياوريد نزد من پس آوردند و حضرت بساقها و يالهاى آنها دست كشيد براى تنظيف و تبرّك و همه را در راه خداوند صدقه داد چنانچه ظاهر است ولى از روايات مختلفه و اقوال مفسّرين معانى ديگرى مستفاد ميشود كه چون متعارض و مخالف با ظاهر قرآن و اعتبار بود حقير ذكر ننمودم و بنابراين ضمير توارت راجع بشمس است بدلالت عشى و قرينه مقام و محتمل است راجع باسبان باشد براى مستور شدن آنها از نظر حضرت بدور شدن و تاريكى هوا و در هر حال خداوند او را در معرض امتحان در آورد بآنكه باو پسرى مرحمت فرمود و اجنّه و شياطين براى آنكه مبادا او بماند و جاى پدر خود را بگيرد در صدد قتل او برآمدند و حضرت سليمان ترسيد و آن طفل را با بر سپرد كه نگهدارى كند و روزى جسد مرده او را روى تخت خود ديد و دانست كه حذر جلوگيرى از قدر نميكند و نبايد مانند او پيغمبرى از اجنّه و شياطين‌

جلد 4 صفحه 469

بترسد و از شرّ آنها بخدا پناه نبرد و با بر متوسّل شود چنانچه از امام صادق عليه السّلام و بعضى از مفسّرين نقل شده و در اينجا هم اقوال و روايات مختلفه ديگرى است كه بعضى بى‌اعتبار و بعضى منافى با اعتبار است لذا حقير ذكر ننمودم در هر حال آنحضرت از اين مقدار ترك توكّل و رضاى بقضاى الهى نادم و پشيمان شد و مشغول بتضرع و زارى و توبه و انا به بدرگاه خدا گرديد و بعد از طلب مغفرت از خداوند خواست كه باو سلطنتى ببخشد كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او يعنى كسى لايق آنمقام نباشد بعد از او و به بيان ديگر از خدا خواست او را لايق مقامى گرداند كه فوق مقامات آتيه باشد چنانچه بنظر حقير رسيده يا از خدا خواست باو سلطنت حقه الهيه مرحمت كند كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او كه آن سلطنت را نسبت بقهر و غلبه و جور و اجبار خلق دهد و خداوند هم‌چنان سلطنتى باو عنايت فرمود بر جن و انس و حشمت و جلاليكه همه در زمان او و بعد از او دانستند كه سلطنت حقّه الهيّه است و شباهتى بسلطنت سلاطين جور ندارد چنانچه از امام كاظم عليه السّلام در جواب كسيكه سؤال نمود از معناى اين آيه و آنكه آيا ممكن است پيغمبر بخيل باشد نقل شده است خلاصه آنچه بنظر حقير رسيده در جواب از اين اشكال و شايد روايت هم ناظر بآن باشد آنستكه بخل در صورتى است كه شخص نخواهد كسى بمقام و رتبه او برسد نه آنكه بخواهد خودش بمقامى برسد كه فوق همه باشد و خواهش حضرت سليمان اين بود نه آن و اينكه گفته‌اند پيغمبر نبايد خواهش دنيوى كند جوابش آنستكه اولا خوب است انسان هر چه ميخواهد از خدا بخواهد چه در دنيا چه در آخرت ثانيا اين در صورتى است كه دنيا را براى خودش بخواهد نه براى آخرت و حضرت سليمان كه پادشاهى ميخواست مسلّما براى عدل و داد و نشر دين حق و امر بمعروف و نهى از منكر بود كه بدون سلطنت و نفوذ و قوّه و قدرت ميسور نميشود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و باد را بفرمان او قرار داد كه جارى ميشد بامر او بملايمت و آرامى هر جا و هر وقت ميخواست و اگر ميخواست تند برود ميرفت چنانچه در سوره انبيا فرموده و لسليمان الرّبح عاصفة و شياطين را هم مسخّر او فرمود كه يكدسته از آنها در خشكى براى او عمارات رفيعه بنا مينمودند و يكدسته در دريا غوص نموده مرواريد و جواهر براى او

جلد 4 صفحه 470

بيرون مى‌آوردند و بعضى از آنها را هم اسير نموده در زنجير و غلهاى آهنين بهم بسته بود كه مردم از شرّ آنها مأمون باشند و آنها كفّار و متمرّدين بودند و شمه‌اى از اين معانى در سوره سبا ذكر شد و بعد از اين سلطنت و قدرت بى‌سابقه و لاحقه خداوند باو فرموده كه اين عطا و موهبت الهيه است ميخواهى ببخش ميخواهى نگهدار با تو است اختيار ما از تو حساب آنرا نخواهيم كشيد و عوضى از تو نميخواهيم يا هر چه ميخواهى صرف كن بدون حساب كه تمامى ندارد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند به پيغمبر ما عطا فرمود زيادتر از آنچه بحضرت سليمان عطا فرموده بود و باو اختيار داده بود كه بهر كس هر چه بخواهد بدهد و بهر كس نخواهد ندهد و با پيغمبر خاتم هم اينمعامله را فرمود كه دستور داد بمسلمانان كه آنچه پيغمبر بشما داد بگيريد آنرا و آنچه بازداشت شما را از آن بپذيريد و جياد ظاهرا جمع جواد بمعناى اسب خوب تندرو است و بعضى آنرا جمع جوديا جيّد دانسته‌اند و شيطان هر بد ذات خبيث سركش را گويند و بر جن و انس و ستور اطلاق ميشود مانند ديو در فارسى كه ظاهرا آنرا در اينمعنى استعمال مينمايند و احببت گفته‌اند بمعناى آثرت است يعنى اختيار نمودم و متعدّى بعلى ميشود ولى چون اينجا نائب مناب انبت گشته متعدى بعن شده و بنظر حقير متضمّن معناى رجوع است يعنى من اختيار نمودم حبّ خير را با آنكه رجوع كننده بودم از ذكر پروردگارم و محتمل است بمعناى تقاعدت باشد و حبّ الخير مفعول‌له آن و انبت يعنى قائم مقام نمودم‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَسَخَّرنا لَه‌ُ الرِّيح‌َ تَجرِي‌ بِأَمرِه‌ِ رُخاءً حَيث‌ُ أَصاب‌َ (36)

‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ دعا مسخر كرديم‌ ‌براي‌ سليمان‌ باد ‌را‌ ‌که‌ جريان‌ پيدا ميكرد ‌با‌ ملايمت‌ ‌هر‌ جايي‌ ‌که‌ سليمان‌ اراده‌ ميكرد اصابت‌ كند ميكرد.

و ‌در‌ جاي‌ ديگر ميفرمايد وَ لِسُلَيمان‌َ الرِّيح‌َ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ وَ أَسَلنا لَه‌ُ عَين‌َ القِطرِ وَ مِن‌َ الجِن‌ِّ مَن‌ يَعمَل‌ُ بَين‌َ يَدَيه‌ِ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ وَ مَن‌ يَزِغ‌ مِنهُم‌ عَن‌ أَمرِنا نُذِقه‌ُ مِن‌ عَذاب‌ِ السَّعِيرِ يَعمَلُون‌َ لَه‌ُ ما يَشاءُ مِن‌ مَحارِيب‌َ وَ تَماثِيل‌َ وَ جِفان‌ٍ كَالجَواب‌ِ وَ قُدُورٍ راسِيات‌ٍ‌-‌ سبأ آيه 11 و 12‌-‌ تفسيرش‌ ‌در‌ محلش‌ گذشت‌، و تسخير باد ‌به‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ تخت‌ سليمان‌ ‌را‌ ‌با‌ آنچه‌ روي‌ ‌او‌ ‌بود‌ ‌از‌ خدم‌ و لشكريان‌ بلند مي‌كرد مثل‌ هواپيما ‌از‌ ‌اينکه‌ شهر ‌به‌ ‌آن‌ شهر.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 36)- سپس قرآن همان گونه که گفتیم این مطلب را بیان می‌کند که خدا تقاضای سلیمان را پذیرفت و حکومتی با امتیازات ویژه و مواهبی بزرگ در اختیار او گذارد که آنها را می‌توان در پنج موضوع خلاصه کرد.

1- تسخیر بادها به عنوان یک مرکب راهوار، چنانکه می‌فرماید: «پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمی حرکت کند، و به هرجا او اراده نماید برود» (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ).

جزئیات این وسیله مرموز بر ما روشن نیست، ما همین قدر می‌دانیم که این از جمله خوارق عاداتی بود که در اختیار پیامبران قرار می‌گرفت.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص226

منابع