آیه 24 سوره یوسف
<<23 | آیه 24 سوره یوسف | 25>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آن زن باز در وصل او اصرار و اهتمام کرد و یوسف هم اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق را ندیده بود (به میل طبیعی) در وصل آن زن اهتمام کردی، ولی ما این چنین کردیم تا قصد بد و عمل زشت را از او بگردانیم که همانا او از بندگان برگزیده ما بود.
بانوی کاخ [چون خود را در برابر یوسفِ پاکدامن، شکست خورده دید با حالتی خشم آلود] به یوسف حمله کرد و یوسف هم اگر برهان پروردگارش را [که جلوه ربوبیت و نور عصمت و بصیرت است] ندیده بود [به قصد دفاع از شرف و پاکی اش] به او حمله می کرد [و در آن حال زد و خورد سختی پیش می آمد و با مجروح شدن بانوی کاخ، راه اتهام بر ضد یوسف باز می شد، ولی دیدن برهان پروردگارش او را از حمله بازداشت و راه هر گونه اتهام از سوی بانوی کاخ بر او بسته شد]. [ما] این گونه [یوسف را یاری دادیم] تا زد و خورد [ی که سبب اتهام می شد] و [نیز] عمل خلاف عفت آن بانو را از او بگردانیم؛ زیرا او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگی ظاهری و باطنی] بود.
و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مىكرد. چنين [كرديم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.
آن زن آهنگ او كرد. و اگر نه برهان پروردگارش را ديده بود، او نيز آهنگ آن زن مىكرد. چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از وى بازگردانيم. زيرا او از بندگان پاكدل ما بود.
آن زن قصد او کرد؛ و او نیز -اگر برهان پروردگار را نمیدید- قصد وی مینمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
همت به: هم: قصد و اراده، «همت به»: قصد كرد او را.
مخلصين: به صيغه اسم مفعول: خالص شدهها . كسانى كه خدا براى خودش خالص و مخصوص كرده است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ «24»
و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمىديد (بر اساس غريزه) قصد او را مىكرد. اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، چرا كه او از بندگانِ برگزيده ما است.
نکته ها
امام صادق عليه السلام فرمود: «برهان ربّ» همان نور علم، يقين و حكمت بود كه خداوند در آيات قبل فرمود: «آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً». «1»
و آنچه در بعضى روايات آمده كه مراد از برهان، مشاهده قيافهى پدر يا جبرئيل است، سند محكمى ندارد.
«1». تفسير كشف الاسرار.
جلد 4 - صفحه 184
در قرآن بارها از همّت و تصميم دشمنان خدا براى توطئه نسبت به اولياى الهى، سخن به ميان آمده كه خداوند نقشههاى آنان را نقش بر آب نموده است.
در برگشت از جنگ تبوك منافقان خواستند با رم دادن شتر پيامبر، حضرت را به شهادت برسانند ولى نشد؛ «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» «1» يا تصميم بر منحرف كردن پيامبر گرفتند؛ «لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ» «2» و يا تصميم بر تجاوز گرفتند كه نشد. «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ» «3»
يوسف، معصوم و پاكدامن بود؛ به دليل گفتار همهى كسانى كه به نحوى با يوسف رابطه داشتهاند و ما نمونههايى از آن را بيان مىكنيم:
1. خداوند فرمود: «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (ما يوسف را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، زيرا او از بندگان برگزيدهى ماست.
2. يوسف مىگفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ» پرودگارا! زندان براى من از گناهى كه مرا به آن دعوت مىكنند بهتر است. در جاى ديگر گفت: «أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» من به صاحبخانهام در غياب او خيانت نكردم.
3. زليخا گفت: «لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ» به تحقيق من با يوسف مراوده كردم و او معصوم بود.
4. عزيز مصر گفت: «يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ» اى يوسف تو اين ماجرا را مسكوت بگذار و به زليخا گفت: از گناهت استغفار كن.
5. شاهدى كه گواهى داد و گفت: اگر پيراهن از عقب پاره شده معلوم مىشود كه يوسف پاكدامن است. إِنْ كانَ قَمِيصُهُ ...
6. زنان مصر كه گفتند: «ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ» ما هيچ گناه وبدى دربارهى او سراغ نداريم.
7. ابليس كه وعدهى فريب همه را داد، گفت: «إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» من حريف
«1». توبه، 74.
«2». نساء، 113.
«3». مائده، 11.
جلد 4 - صفحه 185
برگزيدگان نمىشوم و اين آيه يوسف را مخلص ناميده است.
پیام ها
1- اگر امداد الهى نباشد، پاى هر كسى مىلغزد. «هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
2- در هر صحنهاى، امكان رؤيت برهان ربّ وجود دارد. هَمَّتْ بِهِ ... رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ*
3- انبيا در غرايز مانند ساير انسانها هستند، ولى به دليل ايمان به حضور خدا، گناه نمىكنند. «هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
4- غفلت از ياد الهى، زمينهى ارتكاب گناه و توجّه به آن، عامل محفوظ ماندن در گناه است. «هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»*
5- مخلص شدن موجب محفوظ ماندن شخص از گناه مىگردد. لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ*
6- عبادت خالصانه رمز موفقيّت در دورى از گناه است. لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ*
7- خداوند، بندگان مخلص را حفظ مىكند. لِنَصْرِفَ عَنْهُ ... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ
8- بدى و فحشا با مخلص بودن يكجا جمع نمىشود. لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... الْمُخْلَصِينَ*
9- مخلص شدن مخصوص يوسف عليه السلام نيست، مىتوان با پيمودن راه آن حضرت به مقام مخلصين نزديك شد. «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»*
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 186
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ «24»
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ: و هر آينه بتحقيق قصد كرد زليخا به مخالطه يوسف. وَ هَمَّ بِها: و قصد نمود يوسف به دفع او به طريق فرار. لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ: اگر نديدى و نيافتى يوسف عليه السّلام برهان پروردگار خود را، هر آينه قصد مخالطه
جلد 6 - صفحه 200
كردى. و آن برهان بقول اصح، نور عصمت الهى و لمعه نبوت يوسفى بود كه حايل شد ميان يوسف و خشم الهى، پس يوسف به قوّت فتوّت و مدد نبوت در آن حال خود را نگاه داشت.
بيان: اين آيه شريفه از امهات آياتى است كه لازم باشد بحث از آن، و تحقيق مرام در ضمن سه مقام بيان خواهد شد:
مقام اول: محققين از مفسرين و متكلمين اماميه قائلند به آنكه يوسف عليه السّلام برى باشد از عمل باطل و همّ به حرام، به براهين قاطعه داله بر عصمت انبياء از تمام گناهان. و در اينجا براى اثبات مطلب براهينى ديگر ذكر مىشود:
برهان اول:
اولا: اينكه زنا از منكرات كبائر، و خيانت در محل امانت از معاصى عظيمه است.
ثانيا: مقابل احسان عظيم دائم، به اسائه موجبه فضيحت باقيه و عار شديد، از بزرگترين جرائم است.
ثالثا: طفلى كه تربيت شود در حجر انسان و كفالت مؤنه و زحمات او را از ابتداى طفوليت تا زمان شباب و قوت كمال، هر آينه اقدام چنين كسى بر رسانيدن اقبح انواع اسائه را به اين منعم معظم، از اعظم خطاها باشد.
رابعا: كفران نعمت منعم حقيقى به مخالفت و ارتكاب حرام در مقابل اعطاء نبوت و رتبه عظام، هر آينه از مقبحاتى است كه هر عقل سليمى به مذمت و رذالت و قبح آن گواهى دارد.
پس از ثبوت اين مطالب گوئيم: اين معصيت منسوبه به يوسف تمام جهات اربعه را دارا است، و مثل چنين معصيتى اگر نسبت داده شود به فاسقترين خلق و پستترين آنان، هر آينه امتناع و استنكاف خواهد داشت.
بنابراين چگونه جايز باشد اسناد آن به رسول الهى و مؤيد به معجزات سبحانى؛ حاشا و كلا.
جلد 6 - صفحه 201
برهان دوم:
خداى تعالى در اين واقعه فرمايد: «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» اين چنين ثابت گردانيم او را بر طريق عصمت تا بگردانيم يوسف را از بدى و عمل زشت. و اين دلالت دارد بر آنكه ماهيت سوء و فحشاء، مصروف است از او، و مسلما نسبت چنين معصيتى اعظم انواع سوء و افحش اقسام فحشاء است، و چگونه شايسته مقام ربوبى است شهادت برترى يوسف در عين واقعه اتيان به قبيح و اعظم فواحش (تعالى اللّه عن ذلك علوا كبيرا). ايضا آيه شريفه دلالت دارد بر مدح عظيم و ثناى جزيل، و سزاوار حكمت بالغه الهيه نباشد تمجيد و تعريف انسانى كه اقدام بر معصيتى نموده. بنابراين تحسين الهى برهان محكمى است بر پاكى و پاكدامنى رسول سبحانى از بد فعالى.
برهان سوم:
عادت انبياء عظام چنين بوده كه هرگاه مرتكب مباحى، يا ترك اولائى از آنها صادر گشتى، به درگاه حضرت بارى در مقام عذرخواهى برآمدى، توبه و استغفار نمودى. پس اگر أدنى زلّتى از يوسف صادر يا اقدام كردى، هر آينه محال بودى كه تدارك به توبه و انابه ننمودى، و چنانچه اتيان به توبه كردى، البته حق تعالى حكايت آن فرمودى مانند ساير مواضع. و چون يافت نشود چيزى در اين قسمت، علم پيدا كنيم كه صادر نشده است از يوسف عليه السّلام گناه و معصيت.
مقام دوم: حجت باهره: فخر رازى در اين مقام بيانى نموده كه كسانى كه اطلاع بر اين واقعه و در ميان اين كار بودهاند هفت نفرند:
1- يوسف عليه السّلام كه روى سخن همه جا با او است.
2- زليخا.
3- عزيز شوهر زليخا.
4- زنانى كه زليخا ايشان را طلبيد تا بر حال او اطلاع يابند.
5- شاهدى كه يوسف عليه السّلام بر صدق ادعاى خود آورد.
6- حضرت عزت تعالى شأنه كه عالم السر و الخفيات است.
جلد 6 - صفحه 202
7- ابليس لعين كه محرك سلسله فساد و افساد است.
و هر هفت نفر اعتراف كردهاند بر پاكدامنى يوسف عليه السّلام در اين واقعه از مبادرت به گناه و ارتكاب معصيت. پس توقف در اين باب نسبت به هيچ مسلمانى سزاوار نباشد:
1- اعتراف يوسف عليه السّلام- آنجا كه گفت: «هى راودتنى عن نفسى» يعنى: زليخا مراوده نمود كه كام خود را از من برآورد و من از او كناره نمودم. و ايضا جاى ديگر كه گفت: «ربّ السّجن احبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه» يعنى بار خدايا زندان را دوستتر دارم از آنچه اين زنان مرا به آن مىخوانند.
2- اعتراف زليخا- آنجا كه گفت: «و لقد راودته عن نفسه فاستعصم» يعنى بتحقيق مراوده نمودم يوسف را از نفس خود تا مقصد خود را حاصل كنم، پس نگاه داشت او خود را. و ايضا اعتراف او بر بىگناهى يوسف نزد عزيز كه گفت: «الان حصحص الحقّ انا راودته عن نفسه» يعنى اكنون ظاهر شد آنچه حق و راستى است و من يوسف را مراوده نمودم.
3- اعتراف عزيز- بعد از آنكه ديد پيراهن يوسف عليه السّلام از عقب دريده شده گفت: «انّه من كيد كنّ» بدرستى كه اين كار از مكر و حيله شما زنها باشد.
4- اعتراف زنان- آنجا كه گفتند: «حاش للّه ما علمنا عليه من سوء» پاك است خداى تعالى از آنكه عاجز آيد از آفريدن مرد پرهيزكار و پاكيزه روزگار مانند يوسف ندانستيم ما بر او بدى و ناشايستهاى را.
5- اعتراف شهود- «و شهد شاهد من اهلها ان كان قميصه قدّ من قبل فصدقت ...» چون يوسف نسبت اراده را به زليخا داد، عزيز گفت: راستى اين حرف از كجا ظاهر شود؟ يوسف كودك چهار ماهه را نشان داد. عزيز از او پرسيد، به قدرت كامله الهيه زبان به سخن باز نمود گفت: اگر پيراهن يوسف از پيش دريده، زليخا راستگو؛ و اگر از عقب دريده، يوسف راستگو باشد. چون ديدند، صدق يوسف و كذب زليخا محقق شد.
6- شهادت حضرت عزت كه فرمود: «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ ...» اين چنين ثبات داديم تا بگردانيم از يوسف بدى و اعمال زشت
جلد 6 - صفحه 203
را، بتحقيق يوسف از بندگان خالص ما است.
7- اقرار ابليس، آنجا كه گفت: «فبعزّتك لاغوينّهم اجمعين الّا عبادك منهم المخلصين» به عزت تو قسم كه در مقام گمراهى جميع اولاد آدم هستم الّا جمعى كه به صفت اخلاص متصف باشند، و يوسف از آنها است، زيرا خداى تعالى در حق او فرمود: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ».
پس گوئيم: كسانى كه نسبت ناشايستگى به يوسف دهند اگر تابع حقند شهادت حق جل و علا را به پاكدامنى يوسف قبول كنند، و اگر از اتباع شيطانند، به اقرار و اعتراف او عمل كنند و قول او را مجرى دارند! چنانچه فخر رازى همين بيان را نموده.
مقام سوم: تفسير آيه شريفه: قوله «وَ هَمَّ بِها» جواب «لولا» نيست زيرا «لولا» گرچه از ادات شرط نيست لكن در حكم آن باشد در اين كه جواب آن جايز نيست مقدم بر آن شود مانند عدم جواز تقدّم جزا بر شرط. بنابراين جواب محذوف و مذكور دالّ بر آن است و تقدير آنكه لولا ان راى برهان ربّه لهمّ بها و فرمايش حضرت رضا عليه السّلام در جواب مأمون مؤيد باشد كه فرمود: «1» و لولا ان راى برهان ربّه لهمّ بها كما همّت به. و چون برهان الهى يعنى عصمت يوسفى موجود بود همّ وجود پيدا نكرد، زيرا وقوع همت موقوف است بر نبودن برهان. و چون برهان بود واجب است كه آنچه بر آن موقوف بود بايد نباشد، يعنى همّ مانند: لولا علىّ لهلك عمر. بعد فرمايد: لكنّه كان معصوما و المعصوم لا يهمّ بذنب و لا يأتيه.
يعنى لكن يوسف معصوم و معصوم قصد گناه و اتيان ننمايد. گذشته از اين «همّ» را ممكن نيست حمل به ظاهر زيرا تعليق همّ به ذات مرئه محال است، زيرا همّ از جنس قصد و قصد تعلق نيابد به ذوات باقيه، پس فعل مخصوصى مقدر تا متعلق آن باشد «اى همّ بدفعها و منعها من ذلك القبيح» يوسف قصد دفع زليخا نمود از قبيح، زيرا در حق هركسى آنچه لايق او است حمل شود. لايق به زليخا قصد معصيت و لايق شأن پيغمبر منع از عصيان است، زيرا دليلى بر عصمت
«1» عيون اخبار الرضا عليه السّلام ج 1 ص 201.
جلد 6 - صفحه 204
زليخا نباشد. لكن برهان قاطع بر عصمت يوسف قائم است.
وجه دوم بر فرض تقدم جواب «لولا» «همّت» از زليخا حاصل و از يوسف به هيچ وجه حاصل نبود بواسطه وجود برهان.
وجه سوم- مراد از «همّ» ميل طبع باشد كه از تحت قدرت خارج است.
بنابراين عزم يوسف بر منع طبع خود و كراهت داشتن او به برهان الهى تحقّق يافت، كه نور عصمت و توفيق و لطف سبحانى بود، و نيز يوسف در حين مراوده زليخا او را بزدودى و به عنف او را دور نمودى، ممكن بودى كه مدافعت منجر به قتل زليخا يا تهمت يوسف شدى، پس به برهان الهى بر وجه آسانى از آن رهائى يافت.
تبصره: در اين برهان اقوالى است:
1- حجت داله بر تحريم زنا از جانب حق و استحقاق عذاب زانى، چه اين صارف بنده مؤمن است از فعل قبيح.
2- اعطاء آداب انبيا و اخلاق اصفيا در عفاف و صيانت نفس از ادناس.
3- نبوت كه عايق از ارتكاب فواحش و حكمت كه صارف از قبايح و اين فرمايش حضرت صادق عليه السّلام است.
4- آنكه زليخا چيزى به سر بت كه در آنجا بود انداخت. يوسف گفت:
چرا چنين كردى؟ گفت: تا از او شرمنده نباشم. يوسف فرمود: من سزاوارترم كه شرم دارم از خداى واحد قهار.
5- لطف حق، يعنى عصمت كه مستلزم تنزيه است از قبايح. و ساير اقوال از درجه اعتبار ساقط، و تمام افترا و بهتان بر انبياء، و منافى تكليف خواهد بود.
تتميم: بزرگان فرمودهاند اين مطلب محقق شده كه رضاى مردم را كسى به دست نياورد و زبان آنان ضبط نشود، چگونه شخص سالم ماند از كسانى كه انبياى عظام و حجج الهى از زبان آنها سالم نماندند، آيا نشنيدى چه نسبتها به ايشان دادند و از جمله نسبت دادند كه يوسف عليه السّلام قصد زنا نمود و حال آنكه انبياء منزه باشند، چنانچه در مجالس از حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
انّ رضا النّاس لا يملك و السنتهم لا تضبط و كيف تسلمون ممّا لم يسلم منه انبياء الله و
جلد 6 - صفحه 205
رسله و حجج اللّه الم ينسبوا يوسف الى انّه همّ بالزّنا. «1» كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ: و مانند اين تثبيت ثابت گردانيم يوسف را بر طريق عفت و عصمت به برهان روشن تا بگردانيم از او بدى را، يعنى خيانت در حرم عزيز. وَ الْفَحْشاءَ: و عمل زشت را. إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ: بتحقيق يوسف از بندگان خالص ما است، يعنى پاك گردانيده شده از هر ناشايستگى باطن و ظاهر.
تنبيه: خداى تعالى در اين آيه مباركه چهار مرتبه شهادت داده بر طهارت حضرت يوسف عليه السّلام:
1- قوله «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ» و «لام» براى تأكيد و مبالغه است.
2- قوله «وَ الْفَحْشاءَ» (اى: كذلك لنّصرف عنه الفحشاء).
3- قوله «مِنْ عِبادِنَا» به منزله صغرى و فرمايش « «انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان» به منزله كبرى و نتيجه آنكه دامن يوسف از لوث آلودگى اغواى شيطانى به نافرمانى خداوند سبحان، منزه خواهد بود.
بيان: خدا فرمايد بدرستى كه يوسف عليه السّلام از بندگان ما و بندگان ما را شيطان بر ايشان سلطه نيست، پس يوسف عليه السّلام را شيطان مسلط نيست.
4- قوله تعالى «الْمُخْلَصِينَ» اثبات وصف پاكى براى او.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ «24»
ترجمه
و هر آينه بتحقيق عزم كرد آنزن او را و عزم كرده بود او آنزن را اگر آنكه نديده بود دليل روشن پروردگار خود را اين چنين كرديم تا دفع كنيم از او كار بدو زشت را همانا او بود از بندگان ما خالص كرده شده براى ما.
تفسير
همّ در لغت بر تصوّر چيزى و ميل بآن و عزم بر آن و اراده و ورود در مقدمات آن اطلاق ميشود و در اين جا ظاهرا مراد عزم و اراده و تعلّق بآنست لذا متعدّى بباء شده و بكمك الهى جلوگيرى از تحقّق آن در خارج از حضرت يوسف بعمل آمده است گويا بر حسب طبع بشرى شايق و مايل بوده ولى بعنايت الهى عزم و اراده نفرموده لذا خداوند فرموده اگر نديده بود برهان پروردگارش را عزم و تعلّق پيدا كرده بود بآنزن ولى خداوند او را معصوم فرموده بود از گناه و عصمت مانع از عزم و اراده معصيت است و بنابراين آيه شريفه بهيچ وجه دلالت ندارد كه از آن حضرت قصد معصيت يا العياذ باللّه مقدمات آن صادر شده باشد چنانچه عامّه عمياء قائل شدهاند و روايات مختلفهاى نقل نمودهاند كه فيض ره فرموده سزاوار نيست براى مؤمن نقل آنها چه رسد باعتقادشان و در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه در جواب مأمون از عصمت انبياء فرمود كه زليخا عزم كرد بر او و اگر نديده بود يوسف برهان پروردگارش را هر آينه عزم كرده بود بر زليخا چنانچه او عزم كرد بر يوسف ولى او معصوم بود و معصوم عزم بر معصيت نميكند و بجا نمىآورد و بتحقيق روايت فرمود براى من پدرم از امام صادق عليه السّلام كه آنحضرت فرمود زليخا عزم كرد كه بجا آورد و يوسف عزم كرد كه بجا نياورد حقير عرض ميكنم چون عزم تعلّق بفعل يا ترك پيدا ميكند نه بشخص، امام ميخواهد بفرمايد زليخا عزم كرد نزديك شدن بيوسف را و يوسف عزم كرد نزديك نشدن بزليخا را پس بايد قائل شد كه مفعول همّت و همّ در آيه شريفه حذف شده است و چون فضله است مانعى ندارد يكجا فعل باشد و يكجا ترك بمناسبت مقام هر يك از آندو نفر و در روايت ديگرى است كه زليخا عزم كرد بر معصيت و يوسف عزم كرد كشتن او را اگر مجبورش كند باين عمل قبيح براى بزرگى اين معصيت پس خداوند منصرف نمود او را از كشتن زليخا و مراد از سوء و فحشاء قتل و زنا است و مؤيّد اين معنى است آنكه همّ به نوعا در اراده قتل كسى استعمال ميشود و نيز قريب باين مضمون از ائمّه روايت شده كه زليخا برخاست روى بتى كه در اطاق
جلد 3 صفحه 135
بود پارچه انداخت و يوسف عليه السّلام فرمود تو از بتى كه نمىبيند و نمىشنود و نمىفهمد حيا ميكنى من از خداوند سميع بصير عليم حيا نكنم و گفتهاند برهان پروردگار اين بود و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه برهان پروردگارش نبوّت بود كه مانع از ارتكاب فواحش است و حكمت بود كه صارف از اقدام بقبائح است و بعضى گفتهاند برهان پروردگار آن بود كه ديد حضرت يعقوب را كه انگشت بدندان گزيده و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام تكذيب اين قول را نقل نموده و مراد از مخلصين كسانى هستند كه خداوند ايشانرا خالص براى اطاعت خود فرموده لذا بعنايت غيبيّه منصرف كرده است آن ذوات مقدّسه را از معصيت و هر عمل قبيحى و بعضى بكسر لام قرائت نمودهاند يعنى كسانيكه خالص نمودند دين خود را براى خدا و بعد از كلمه كذالك جمله اريناه محذوف است يعنى اين چنين ارائه داديم باو برهان پروردگارش را تا منصرف نمائيم او را از خيانت و زناء محصنه و بنابر قول عامّه عمياء جواب لولا مقدّر است و آن لفعل ما همّ به است و واضح است كه اصل عدم تقدير و عقل و نقل دالّ بر عصمت انبياء است و در مجالس از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه رضاى مردم بدست آورده نميشود و زبانشان ضبط كرده نميشود چگونه سالم ميمانيد شما از چيزيكه سالم نماندند از آن پيغمبران خدا و فرستادگان و حجّتهاى او آيا نسبت ندادند بيوسف عليه السّلام كه او قصد زنا نمود خدا ما را از شرّ زبان حفظ فرمايد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِها لَو لا أَن رَأي بُرهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصِينَ «24»
اينکه آيه شريفه از مشكلات آيات است و مفسرين در تفسير اينکه آيه اقوال زيادي دارند و ما قبل از ترجمه اشاره بآنها ميكنيم:
اما مفسرين عامه که عصمت را در انبياء قائل نيستند و هر نسبت ناروايي را بانبياء دادهاند حتي بحضرت لوط که شراب خورد و با دو دختر خود زنا كرد و هفتاد پيغمبر از نسل او بوجود آمد چنانچه يهود گفتند و حضرت داود [ع] با زن ارميا و حضرت سليمان [ع] بتكدهها براي زنهاي خود ساخت و غير اينها گفتند وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِها زليخا قصد زنا دادن كرد و مهيا شد و يوسف هم قصد اينکه عمل شنيع را كرد حتي ميان دو پاي زليخا نشست و بند ازار خود را باز كرد و پائين كشيد و خواست انجام دهد لَو لا أَن رَأي بُرهانَ رَبِّهِ و گفتند برهان ربه صورت يعقوب را ديد او را نهي كرد يا جبرئيل دست زد بسينه او او را عقب انداخت يا ندايي شنيد که او را منع كرد و از اينکه قبيل مزخرفات.
و اما مفسرين خاصه که عصمت را شرط ميدانند آنها هم اختلاف كردند بعضي گفتند برهان ربه مقام نبوت و عصمت است و در آيه تقديم و تأخير است يعني اگر برهان ربّ را نداشت که نبوت و عصمت باشد هر آينه اينکه قصد سوء را ميكرد بعضي گفتند همّ يوسف بر قتل زليخا بود نه بر زنا و برهان رب علم بمضار قتل بود که كسان زليخا او را قصاص كنند و متهم كنند و قضيه بر خلاف واقع انتشار دهند که بگويند يوسف قصد اينکه عمل را داشت و زليخا مانعه بود لذا او را كشت.
لكن تحقيق چنانچه قرائن بسيار در آيات داريم اينكه يوسف نه قصد
جلد 11 - صفحه 179
زنا داشت و نه قصد قتل بلكه همّ يوسف بر دفع زليخا بود و او را از خود دور ميكرد و زليخا اصرار بليغ داشت و ممنوع نميشد و برهان رب وحي الهي بود که فرار كند يوسف فرار كرد و خداوند درهاي بسته را بروي او باز كرد و يوسف ميدويد و زليخا در عقب يوسف و اينست مراد كَذلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ که نه قصد سويي داشت که قتل زليخا باشد و نه فحشاء و وجه صرف اينکه بود که إِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصِينَ غير از خدا در نظر يوسف چيزي نبود و البته خدا هم براي بندهگان مخلص خود كليه سوء و فحشاء را صرف ميكند از آنها جعلنا اللّه من عباده المخلصين بحقهم صلوات اللّه عليهم اجمعين.
و شاهد بر اينکه دعوي اموري است: 1- آيه قبل قوله معاذ اللّه که من در پناه خدا هستم. 2- در آيه بعد قول حضرت يوسف هِيَ راوَدَتنِي عَن نَفسِي 3- شهادت شاهد وَ هُوَ مِنَ الصّادِقِينَ که شرحش بيايد 4- قول زليخا که در چند آيه بعد است الآنَ حَصحَصَ الحَقُّ أَنَا راوَدتُهُ عَن نَفسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقِينَ بعلاوه بعد از اثبات نبوت و شرائط آن بالاخص عصمت خود قرينه عقليه ميشود و بمنزله قرينه متصله است نميگذارد ظهور منعقد شود لو سلّم که اگر نبود اينکه قرينه ظهور داشت مثل رأيت اسدا يرمي که يرمي قرينه ميشود که مراد از اسد رجل شجاع است نه حيوان مفترس که اگر نبود يرمي ظهور در حيوان مفترس داشت.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 24)- در اینجا کار یوسف و همسر عزیز به باریکترین مرحله و حساسترین وضع میرسد، که قرآن با تعبیر پرمعنایی از آن سخن میگوید: «همسر عزیز مصر، قصد او را کرد و یوسف نیز، اگر برهان پروردگار را نمیدید، چنین قصدی مینمود»! (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ).
همسر عزیز تصمیم بر کامجویی از یوسف داشت و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد، یوسف هم به مقتضای طبع بشری و این که جوانی نوخواسته بود،
ج2، ص413
و هنوز همسری نداشت، و در برابر هیجان انگیزترین صحنههای جنسی قرار گرفته بود. هرگاه برهان پروردگار یعنی روح ایمان و تقوا و تربیت نفس و بالاخره مقام «عصمت» در این وسط حائل نمیشد! چنین تصمیمی را میگرفت.
این تفسیر در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام در عبارت بسیار فشرده و کوتاهی بیان شده است آنجا که «مأمون» خلیفه عباسی از امام میپرسد: آیا شما نمیگویید پیامبران معصومند؟ فرمود: آری، گفت: پس این آیه قرآن تفسیرش چیست؟ (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ.
امام فرمود: «همسر عزیز تصمیم به کامجویی از یوسف گرفت، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمیدید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم میگرفت، ولی او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمیکند و به سراغ گناه هم نمیرود».
مأمون (از این پاسخ لذت برد) و گفت: آفرین بر تو ای ابو الحسن! اکنون به تفسیر بقیه آیه توجه کنید: قرآن مجید میگوید: «ما این چنین (برهان خویش را به یوسف نشان دادیم) تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم» (کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ).
«چرا که او از بندگان برگزیده و با اخلاص ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ).
اشاره به این که اگر ما امداد غیبی و کمک معنوی را به یاری او فرستادیم، تا از بدی و گناه رهایی یابد، بیدلیل نبود، او بندهای بود که با آگاهی و ایمان و پرهیزکاری و عمل پاک، خود را ساخته بود.
ذکر این دلیل نشان میدهد که این گونه امدادهای غیبی که در لحظات طوفانی و بحرانی به سراغ پیامبرانی همچون یوسف میشتافته، اختصاصی به آنها نداشته، هر کس در زمره بندگان خالص خدا و «عباد اللّه المخلصین» وارد شود، او هم لایق چنین مواهبی خواهد بود.
متانت و عفت بیان-
از شگفتیهای قرآن که یکی از نشانههای اعجاز آن محسوب میشود، این است که هیچ گونه تعبیر زننده و رکیک و ناموزون و مبتذل و دور از عفت بیان، در آن وجود ندارد، و ابدا متناسب طرز تعبیرات یک فرد عادی
ج2، ص414
درس نخوانده و پرورش یافته در محیط جهل و نادانی نیست، با این که سخنان هر کس متناسب و همرنگ افکار و محیط اوست.
در میان تمام سرگذشتهایی که قرآن نقل کرده یک داستان واقعی عشقی، وجود دارد و آن داستان یوسف و همسر عزیز مصر است.
داستانی که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیبای هوس آلود، با جوانی ماهرو و پاکدل سخن میگوید.
ولی قرآن در ترسیم صحنههای حساس این داستان به طرز شگفت انگیزی «دقت در بیان» را با «متانت و عفت» به هم آمیخته و بدون این که از ذکر وقایع چشم بپوشد و اظهار عجز کند، تمام اصول اخلاق و عفت را نیز به کار بسته است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم