آیه 11 سوره شعراء

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه 11 شعراء)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قَوْمَ فِرْعَوْنَ ۚ أَلَا يَتَّقُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<10 آیه 11 سوره شعراء 12>>
سوره : سوره شعراء (26)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

به سوی قوم ستمکار فرعون که آیا باز هم نمی‌خواهند خدا ترس و پرهیزگار شوند؟

[به سوی] قوم فرعون [که به آنان بگویی:] آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟!

قوم فرعون؛ آيا پروا ندارند؟!

قوم فرعون. آيا نمى‌خواهند پرهيزگار شوند؟

قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی‌کنند؟!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

the people of Pharaoh. Will they not be wary [of Allah]?’

The people of Firon: Will they not guard (against evil)?

The folk of Pharaoh. Will they not ward off (evil)?

"The people of the Pharaoh: will they not fear Allah?"

معانی کلمات آیه

«قَوْمَ»: عطف بیان یا بدل است. «أَلا یَتَّقُونَ»: آیا نمی‌پرهیزند؟ هان پرهیز کنند. «أَلا»: دو کلمه و فراهم آمده است از همزه استفهام و لاء نفی. یا تنها واژه‌ای است و حرف تنبیه بوده و برای ترغیب و تشویق به کار پس از خود است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذْ نادى‌ رَبُّكَ مُوسى‌ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «10» قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ «11» قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ «12»

و (يادكن) زمانى كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سوى قوم ستمكار برو. قوم فرعون؛ آيا پروا نمى‌كنند؟! (موسى) گفت: پروردگارا! مى‌ترسم مرا تكذيب كنند.

نکته ها

در اين سوره، هفت بار اين جمله تكرار شده است: «أَ لا تَتَّقُونَ»*، «أَ لا يَتَّقُونَ» آرى، اگر تقوا نباشد، سخن پيامبران مؤثّر نيست.

پیام ها

1- تاريخ انبيا نبايد فراموش شود. ( «إِذْ» يعنى ياد كن آن زمان را)

2- هم هدف وسيره انبيا بهم شباهت دارد وهم برخوردهاى مخالفان انبيا يكسان است. بنابراين آشنايى با تاريخ آنان مى‌تواند راهگشاى پيامبر اسلام باشد.

«وَ إِذْ نادى‌ رَبُّكَ»

3- فرستادن پيامبران به سوى مردم، از شئون ربوبيّت است. «نادى‌ رَبُّكَ»

4- مبارزه با طاغوت، در رأس برنامه‌هاى انبيا قرار دارد. «ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»

5- در نهى از منكر، گاهى بايد به استقبال خطر رفت. «أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»

6- قيام انبيا، بر اساس معيار است، نه كينه و انتقام. «الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»

جلد 6 - صفحه 299

7- فراموش كردن خدا وپيروى از طاغوت، بزرگ‌ترين ظلم است. «الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»

8- براى نهى از منكر به سراغ سرچشمه‌هاى فساد برويد. «قَوْمَ فِرْعَوْنَ»

9- طاغوت‌ها، بدون يارى مردم قدرتى ندارند. «قَوْمَ فِرْعَوْنَ»

10- بى‌تقوايى مردم، زمينه‌ى رشد طاغوت‌هاست. «أَ لا يَتَّقُونَ»

11- هدايت مردم، بار سنگينى است كه به امداد الهى نياز دارد. رَبِّ إِنِّي أَخافُ‌ ...

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ «11»

قَوْمَ فِرْعَوْنَ‌: توجه كن به گروه فرعون كه بر خود ستم كردند به كفر و شرك و بر بنى اسرائيل به جور و اذيت، أَ لا يَتَّقُونَ‌: آيا نمى‌ترسند، يعنى وقت آن نيامده كه از خداى تعالى و عذاب الهى حذر كنند. استفهام براى تقرير است، يعنى بايد كه بترسند از عذاب الهى و دست از كفر بردارند و بنى اسرائيل را به حال خود گذارند. اين استيناف كلام است كه در عقب ارسال موسى به ايشان ذكر فرموده براى انذار آنها و تعجب موسى از افراط ايشان و اجتراى ايشان بر آن. «2»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ نادى‌ رَبُّكَ مُوسى‌ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «10» قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ «11» قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ «12» وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى‌ هارُونَ «13» وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ «14»

قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ «15» فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ «16» أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ «17» قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ «18» وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ «19»

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21» وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23» قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24»

قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25» قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27» قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28» قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29»

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‌ءٍ مُبِينٍ (30)

ترجمه‌

و هنگاميكه ندا كرد پروردگار تو موسى را كه برو بسوى گروه ستمكاران‌

كه قوم فرعونند آيا نمى‌پرهيزند

گفت پروردگارا همانا من ميترسم كه تكذيب كنند مرا

و تنگ ميشود سينه‌ام و نميگشايد زبانم پس بفرست بسوى هارون‌

و مر آنها را است بر من ادعاء گناهى پس ميترسم كه بكشند مرا

گفت نه چنين است پس برويد با آيتهاى ما همانا ما با شمائيم شنوندگان‌

پس برويد بسوى فرعون پس بگوئيد همانا ما فرستاده پروردگار جهانيانيم‌

كه بفرستى با ما بنى اسرائيل را

گفت آيا نپروريديم تو را در ميان خودمان در حاليكه نوزادى بودى و درنگ كردى ميان ما از عمرت سالها

و كردى كرده‌ات را كه كردى و توئى از ناسپاسان‌

گفت كردم آنرا آنگاه و من بودم از نادانان‌

پس گريختم از

جلد 4 صفحه 99

شما چون ترسيدم از شما پس بخشيد مرا پروردگارم حكمى و گردانيد مرا از پيغمبران‌

و اين نعمتى است كه منّت مينهى آنرا بر من كه بنده گردانيدى بنى اسرائيل را

گفت فرعون و چيست پروردگار جهانيان‌

گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر هستيد يقين كنندگان‌

گفت بآنان كه بودند در اطرافش آيا نميشنويد

گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه پيشينيانند

گفت همانا پيمبر شما كه فرستاده شده بسوى شما هر آينه ديوانه است‌

گفت پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در ميان آن دو است اگر در مى‌يابيد بعقل‌

گفت هر آينه اگر گرفتى خدائى جز من هر آينه خواهم قرار داد البتّه تو را از زندانيان‌

گفت آيا و اگر چه بياورم برايت چيزى روشن.

تفسير

خداوند متعال باز براى تسليت خاطر و تقويت قلب شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت بنصرت حق و تذكر خلق شروع بذكر قصص انبياء عظام فرموده باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه ندا فرمود پروردگار تو موسى ع را كه برو نزد قوميكه ظلم نمودند بخودشان بسبب كفر و بر بنى اسرائيل بذبح اولادشان و ساير مظالم و آنها قوم فرعونند و خود او داخل در آنها بلكه اولى از همه است و عجب مردم جسورى هستند آيا آنها از خدا نميترسند موسى عرض كرد پروردگارا من ميترسم مرا تكذيب كنند و در اين مواقع سينه و دل من تنگ ميشود و زبانم از گفتار باز ميماند و بعضى يضيق و ينطلق بنصب قرائت نموده‌اند و بنابراين عطف بر يكذّبون است و ان ناصبه بر آن دو نيز داخل ميگردد يعنى من ميترسم از تكذيب و تنگى سينه و گرفتن زبانم و بنابر قرائت مشهور عطف بر أخاف است و گويا نشدن زبان آنحضرت ممكن است در اثر دل تنگى و غلبه خشم باشد و محتمل است براى لكنتى باشد كه در زبان او بود و بدعا رفع شد و در سور سابقه بيان گرديد و محتمل است براى هر دو باشد كه در اثر غضب و تنگى سينه لكنت زبان زياد شود بطورى كه از گفتار بماند و در هر حال از خداوند تقاضا نمود كه وحى فرستد بسوى هارون برادر مادريش كه قبول معاونت او را بنمايد و در خاتمه عرايض عرضه داشت كه آنقوم بر من ادّعاء گناهى دارند چون يكنفر از آنها را كشته‌ام ميترسم مرا بقصاص او بكشند و موفق باداء رسالت نشوم و خداوند صريحا اين احتمالى را كه حضرت موسى‌

جلد 4 صفحه 100

ميداد و منشأ خوف او شده بود نفى فرمود و تقاضاى او را راجع بهارون پذيرفت و فرمود هرگز چنين قدرتى پيدا نميكنند تو و برادرت برويد با معجزات پى در پى ما كه براى نصرت شما ميرسد و من و ملائكه براى كمك با شما دو نفر هستيم و گفتگوى تو و هارون را با آنها ميشنويم و بنابراين خطاب جمع باعتبار تنزيل آن دو منزله جماعت است بلحاظ بودن بنى اسرائيل با آنها و ممكن است مراد آن باشد كه ما با تو و هارون و فرعون هستيم و گفتگوى شما را ميشنويم و حق را بر باطل غلبه ميدهيم و كلمه كلّا حرفى است موضوع براى زجر و ردع يعنى نبايد چنين گمانى ببرى كه آنها تو را بتوانند بكشند پس برويد بسوى فرعون و بگوئيد ما داراى منصب رسالتيم از طرف پروردگار جهانيان و چون رسول مشترك بين مصدر و صفت است و آن دو بجاى يكديگر استعمال ميشوند مفرد ذكر شده و شايد براى اشاره بآن باشد كه رسول حضرت موسى است و هارون معاون او است و هر دو يك پيغام آورده‌اند و آن اين بود كه خدا فرموده بنى اسرائيل را از قيد اسارت خود رها كن و بگذار آنها بيايند با ما برويم بوطن اصلى خودمان كه بلاد شام است و چون آن دو اين اظهار را نمودند فرعون بحضرت موسى گفت آيا ما تربيت و نگهدارى ننموديم تو را در خانه‌هاى خودمان با آنكه كودكى نوزاد بودى و سالهاى متمادى از عمر خود بنعمت ما پرورش يافتى و در ميان ما زندگى كردى تا آنخطاى بزرگ كه قتل يكنفر از ما بود از تو سر زد و فرار كردى رفتى و كفران نعمت ما را نمودى حال آمدى ادّعاى پيغمبرى ميكنى از ابن عباس نقل شده كه مدت اقامت آنحضرت در بين آنها هجده سال بود و سى و چهل هم گفته‌اند و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون خداوند موسى عليه السّلام را مبعوث فرمود بسوى فرعون آمد در خانه او و اذن ورود خواست اجازه‌اش ندادند و او عصايش را بدر زد تمام درها باز شد پس وارد شد بر فرعون و گفت من پيغمبر خدايم و بايد بنى اسرائيل را بفرستى با من بيايند و فرعون آنچه خدا فرموده گفت و مراد از آنكار كه گفت كردى قتل آنمرد بود و مرادش از نسبت كفرى كه باو داد كفران نعمت خودش بود و حضرت موسى در جواب فرمود بلى راست است من آنكار را كردم ولى آنوقت پيغمبر نبودم و حقايق‌

جلد 4 صفحه 101

اشياء بر من مكشوف نبود نميدانستم آنمرد بيك مشت زدن ميميرد و قصد كشتن او را نداشتم ميخواستم او را تربيت كنم اتفاقا مرد پس فرار كردم چون از شما ترسيدم كه مرا بنا حق بكشيد پس خدا مرا بعلم و حكمت و منصب نبوّت فائز فرمود و تو تصوّر كردى اين تربيت و نگهدارى تو از من نعمتى بوده كه منّت آنرا بر من ميگذارى با آنكه در واقع نعمت نبوده بلكه نقمت بوده زيرا تو همه ما را بنده خود كرده بودى اگر تو اطفال بى گناه بنى اسرائيل را نميكشتى مادرم مرا بدريا نمى‌انداخت و زير دست تو واقع نميشدم كه مرا تربيت كنى براى دلخوشى خودت و بنابراين محتمل است همزه استفهام انكارى در صدر كلام مقدّر باشد يعنى آيا اين نعمتى است كه قابل منّت باشد نه چنين است بلكه جرم و جنايتى است كه قابل ملامت و عقوبت است و حقّا اين جواب از الهامات الهى بوده كه بمختصر بيانى حق تربيت و نعمت ظاهرى او را مبدّل بحق انتقام و دادستانى واقعى حضرت موسى نموده است لذا ديگر آنملعون جوابى نداد و روى سخن را بجانب ديگرى خارج از بحث معطوف داشت و از اعتراض بر صلاحيّت او براى ادّعاء نبوت صرف نظر نمود و سؤالى كرد كه حضرت موسى در جواب آن عاجز بماند و گفت چه چيز است پروردگار جهانيان آنحضرت جواب فرمود پروردگار آسمان و زمين و موجودات ما بين آن دو از هر جنس و نوع اگر شما معتقديد كه بايد خداوند خالق و مربّى آسمانها و زمين و موجودات آنها باشد و معرّفى فرمود خداوند را بأظهر خواص و آثارش و در واقع جواب حقيقى او را داد چون خالق و مربّى همه موجودات نميشود از جنس و نوع آنها باشد و بايد بخواص و آثار و اوصاف او را شناخت پس نميشود گفت چه چيز است يعنى از چه جنس و نوع است و استدلال نمود از وجود مصنوع بر وجود صانع ولى فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و رو باطرافيان خود كرد و گفت آيا شما نميشنويد سخن اين شخص را من ميپرسم خدا چه چيز است و سؤال از حقيقت او ميكنم او جواب ميدهد آفريننده آسمانها و زمين و موجودات است و از كار او خبر ميدهد و قمى ره در ضمن حديث سابق نقل نموده كه فرعون از كيفيّت خداوند سؤال‌

جلد 4 صفحه 102

نمود و موسى عليه السّلام گفت ربّ السّموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين پس فرعون از روى تعجب باصحابش گفت آيا شما نميشنويد من از كيفيّت خدا سؤال ميكنم او از وجودش جواب ميدهد و حضرت موسى چون ديد فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و او مدّعى ربوبيّت بود بر اهل عصر خود نه پيشينيان جوابى فرمود كه جاى اشكال و شبهه براى حاضرين باقى نماند و گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه اهل اعصار سابقه بودند و فرعون از جواب عاجز شد و نتوانست اشتباه كارى كند همان موافق نبودن جواب با سؤال را بهانه نمود و نسبت جنون بحضرت داد و استهزاء و سخريّه نمود ولى حضرت اعتنا نفرمود و استدلال خود را تعقيب فرمود بأمر مشهود عامّى كه گردش شبانه روز باشد بطرز نافع و ممتّع و مرتّب و منظّمى كه هر عاقلى ميتواند از آن پى بمدبّر عالم قدير حكيم كريم ببرد ولى محتاج بتعقّل و تأمل است لذا امر را معلّق بآن فرمود با اشاره بردّ نسبتى كه فرعون بآنحضرت داده بود بر او و اطرافيانش كه با او موافق بودند چون اشعار داشت بآنكه شما عقل نداريد كه تعقّل نميكنيد تا بدانيد و فرعون ديد ديگر محاجّه با حضرت موسى بصرفه و صلاح او تمام نميشود لذا از راه تهديد جلو آمد و گفت اگر خداى ديگرى براى خودت اختيار كنى تو را حبس ميكنم در زندان عمومى و گفته‌اند محبوسين او حبس دائم بودند و حضرت با كمال متانت در جواب فرمود اگر چه براى تو معجزه‌ئى اظهار نمايم كه دلالت واضح داشته باشد بر وجود خداوند قادر حكيم و صدق من در دعواى رسالت و كذب تو در دعواى ربوبيّت باز مرا حبس ميكنى ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قَوم‌َ فِرعَون‌َ أَ لا يَتَّقُون‌َ «11»

سه‌ فرعون‌ داريم‌: فرعون‌ خليل‌ اللّه‌ اسمه‌ سنان‌ و معروف‌ ‌به‌ نمرود و فرعون‌ يوسف‌ اسمه‌ ريان‌ ‌بن‌ الوليد و فرعون‌ موسي‌ اسمه‌ وليد ‌بن‌ مصعب‌ و ‌بين‌ زماني‌ ‌که‌ يوسف‌ داخل‌ مصر شد ‌تا‌ زماني‌ ‌که‌ موسي‌ داخل‌ شد چهار صد سال‌ طول‌ كشيد و فرعون‌ موسي‌ سيصد سال‌ عمر كرد و ‌در‌ زمان‌ ‌او‌ انبياء ‌که‌ اوصياء خليل‌ الرحمن‌ بودند ‌در‌ بني‌ اسرائيل‌ بودند و فرعون‌ دعوي‌ الوهيت‌ داشت‌ و خداوند چون‌ امر فرمود موسي‌ ‌را‌ ‌که‌ برود قوم‌ ظالمين‌ ‌را‌ دعوت‌

جلد 14 - صفحه 11

كند معرفي‌ فرمود ‌که‌ ‌آنها‌ (قَوم‌َ فِرعَون‌َ) هستند و ‌آنها‌ قبطيان‌ بودند و مراد فرعون‌ و قوم‌ ‌او‌ هستند چون‌ غرض‌ اولي‌ دعوت‌ ‌خود‌ فرعون‌ ‌بود‌. و حضرت‌ موسي‌ فقط مبعوث‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ نبود بلكه‌ ‌بر‌ بني‌ اسرائيل‌ و تمام‌ شهرها ‌که‌ ‌در‌ قلمرو فرعون‌ ‌بود‌ فقط بني‌ اسمعيل‌ ‌در‌ حجاز بدين‌ ابراهيم‌ باقي‌ بودند ‌تا‌ زمان‌ بعثت‌ حضرت‌ رسالت‌ (ص‌).

أَ لا يَتَّقُون‌َ قوم‌ فرعون‌ ‌از‌ هيچ‌ امري‌ ‌از‌ ظلم‌ و كفر و فسق‌ و فجور و طغيان‌ و كبر و نخوت‌ و ساير قبايح‌ ‌خود‌ داري‌ نميكردند ‌که‌ مفاد «أَ لا يَتَّقُون‌َ» ‌است‌ ‌که‌ هيچگونه‌ تقوي‌ ‌در‌ ‌آنها‌ نبود ‌حتي‌ ‌از‌ مشركين‌ پست‌تر بودند زيرا مشركين‌ خداي‌ متعال‌ ‌را‌ معترف‌ بودند غاية الامر اصنام‌ و الهه‌ ‌خود‌ ‌را‌ شريك‌ قرار داده‌ بودند و فرعون‌ جز ‌خود‌ الهي‌ قائل‌ نبود ‌که‌ بحضرت‌ موسي‌ ‌گفت‌:

لَئِن‌ِ اتَّخَذت‌َ إِلهَاً غَيرِي‌ لَأَجعَلَنَّك‌َ مِن‌َ المَسجُونِين‌َ (‌در‌ همين‌ سوره‌ آيه 29) و بهيچ‌ نبيي‌ معتقد نبودند و ‌در‌ تحت‌ هيچ‌ ديني‌ نبودند، فقط اطاعت‌ فرعون‌ ‌را‌ ميكردند و ‌لو‌ بسياري‌ ‌از‌ ‌آنها‌ باطنا و قلبا ‌پس‌ ‌از‌ معجزات‌ موسي‌ يقين‌ پيدا كردند لكن‌ انكار كردند و جحود ورزيدند ‌که‌ ميفرمايد خداوند وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم‌ ظُلماً وَ عُلُوًّا (نمل‌ ‌آيه‌ 14) ‌آنها‌ نه‌ راجع‌ بعقايد تقوي‌ داشتند و نه‌ راجع‌ باخلاق‌ و نه‌ راجع‌ بافعال‌. نفي‌ مطلق‌ افاده‌ عموم‌ دارد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 11)- «قوم فرعون، آیا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی‌کنند» (قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ).

این نکته قابل توجه است که تنها صفتی را از فرعونیان که بر آن تکیه کرده ظلم است و می‌دانیم ظلم معنی جامع و گسترده‌ای دارد که شرک یکی از مصادیق بارز آن است، و استثمار و استعباد بنی اسرائیل با آن همه زجر و شکنجه نیز مصداق دیگری از آن می‌باشد، از این گذشته آنها با اعمال خلافشان قبل از هر کس بر خودشان ستم می‌کردند، و به این ترتیب می‌توان هدف دعوت انبیاء را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه کرد!

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع