آیه 92 سوره مریم
<<91 | آیه 92 سوره مریم | 93>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
در صورتی که هرگز خدای رحمن را (که منزه از مثل و مانند است) فرزند داشتن سزاوار نخواهد بود.
و [خدای] رحمان را نسزد که فرزندی اختیار کند.
[خداى] رحمان را نسزد كه فرزندى اختيار كند.
خداى رحمان را سزاوار نيست كه صاحب فرزندى باشد.
در حالی که هرگز برای خداوند رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«ما یَنبَغی»: سزاوار نیست.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا «90»
نزديك است از اين سخن، آسمانها متلاشى و زمين شكافته شود و كوهها به شدّت فرو ريزد.
أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً «91»
زيرا براى خداى رحمان، فرزندى قائل شدند.
وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً «92»
در حالى كه براى خداى رحمان، سزاوار نيست كه فرزند بگيرد.
إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً «93»
موجودى در آسمانها و زمين نيست مگر آن كه بندهوار نزد خداوندِ رحمان مىآيد.
نکته ها
«هَدّ» به معناى سقوط است.
مسألهى واكنش طبيعت در برابر حقايق، بارها در قرآن مطرح شده است از جمله:
يك جا مىفرمايد: بعضى از سنگها از خشيت خداوند، از كوه فرو مىريزند. «وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» «1»
يا اينكه مىفرمايد: اگر قرآن بر كوهها نازل مىشد، هر آينه از ترس خداوند قطعه قطعه مىشدند. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» «2»
پیام ها
1- گناه مىتواند مايهى برهم ريختن نظام هستى گردد. «تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ»
2- خداوند، هستى را براى انسان آفريد و اگر انسان منحرف شود، سقوط هستى بىجا نيست. «تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ»
«1». بقره، 74.
«2». حشر، 21.
جلد 5 - صفحه 313
3- بالاترين فساد در جهان هستى، عقيدهى فاسد است. «دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً»
4- فرزند داشتن خداوند، به اين معناست كه او محتاج بقاى نسل است، كمك و ياور مىخواهد و از تنهايى رنج مىبرد، در حالى كه او از همهى اينها منزه است. «ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً»
5- تمام هستى تحت سلطهى خداست وبه سوى او باز مىگردد. «آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً»
6- هستى و موجودات آن همگى تحت فرمان خدا وبندهى او هستند، چرا بندهى او را فرزند او مىخوانيد. وَ ما يَنْبَغِي ... إِنْ كُلُ ... عَبْداً
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً (92)
وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ: و سزاوار و شايسته نيست براى خداوند رحمان. أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً: آنكه فرا گيرد فرزندى.
تبصره: برهان عقلى حاكم است به امتناع نسبت فرزند به ذات سبحانى بدين تقرير كه: اتخاذ فرزند از دو قسم خارج نيست: يا از ولادت باشد و يا تبنى (پسر خوانده) و هر دو بر ذات الهى محال است، زيرا موجب نقص و احتياج و حدوث و تغيير، و تمام اينها نسبت به ذات كبريائى محال. و مستلزم محال، محال خواهد بود عقلا. و ايضا ترتب حكم به صفت رحمانيت، مشعر است به آنكه هر چه سواى حق سبحانه باشد، نعم و منعم عليه است، پس ذاتى كه مبدء جميع نعمتها و مولى اصول و فروع آنهاست، چگونه ممكن شود كه فرزند را فراگيرد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83) فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84) يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً (85) وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً (86) لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87)
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا (89) تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91) وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً (92)
ترجمه
- آيا نديدى كه ما فرستاديم شيطانها را بر كافران كه بجنبانند آنها را جنباندنى
پس شتاب مكن براى آنها جز اين نيست كه ميشماريم براى آنها
جلد 3 صفحه 492
شمردنى
روز كه جمع كنيم پرهيزكاران را بسوى خداى بخشنده وارد شدگان
و برانيم گناهكاران را بسوى جهنّم تشنگان
مالك نميباشند شفاعت را مگر كسانيكه گرفتند نزد خداوند پيمانى
و گفتند گرفت خداوند فرزندى
بتحقيق آورديد چيز بسيار زشتى
نزديك شد آسمانها پاره پاره شود از آن و شكافته گردد زمين و فرو ريزند كوهها و منهدم شوند منهدم شدنى
براى آنكه خواندند براى خدا فرزند
و سزاوار نيست از براى خداى بخشنده آنكه بگيرد فرزندى.
تفسير
- وقتى كه اهل شرك و خلاف منغمر در شهوات و لذّات جسمانى شدند و خداوند بآنها مهلت داد و از اين مهلت سوء استفاده كردند و بر طغيان و سركشى خود افزودند خداوند مسلّط ميفرمايد بر آنها شياطين انسى و جنّى را كه تحريك كنند و برانند آنها را بجانب مقاصدشان مانند حيوانيكه صاحبش بسيخ يا چوب آنرا براند چون لفظ از بر اين قبيل تحريك اطلاق ميشود اگر چه اصلا بمعناى جنباندن است خلاصه آنكه كاملا ملك طلق شيطان ميشوند و مهارشان بدست او ميآيد چنانچه قمّى ره قريب باين معانى را نقل نموده و بنابراين معناى فرستادن خداوند همان دادن تسلط است بشياطين در اثر معصيت بسوء اختيار بندگان و لذا خداوند متعال به پيغمبر خود ميفرمايد تعجيل در هلاك و عذاب آنها منماى ما براى فرا رسيدن موعد ايّام مهلت آنها شماره ميكنيم و ميدانيم از عدد انفاس آنها معدودى بيش باقى نمانده چنانچه در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد تعداد انفاس است نه ايّام چون احصاء ايّام كار خلق است و احصاء انفاس شأن خالق و در نهج البلاغه است كه نفس مرد گام او است بسوى مرگ و نيز فرموده هر معدودى منقضى و هر متوقعى آينده است خلاصه آنكه در آتيه نزديكى از شرّ آنها راحت خواهى شد و خداوند محشور ميفرمايد اهل تقوى و پرهيزكارى را كه محبوب حقّند و اعمالشان مرضى او است بسوى رحمت واسعه خود مانند قوميكه وارد شوند از راه دور بر پادشاهى كه اميدوار نموده باشد ايشانرا بكرامت و انعام خود در حاليكه سوار باشند بر ناقههاى نجيب بهشتى كه ملائكه بامر خداوند بعد از بيرون آمدنشان از قبر براى استقبال و تشريفات ورودشان بمحشر حاضر نمودهاند با ساز و برگ تمام از طلا و ديبا و حرير بهشتى مزيّن به درّ و ياقوت
جلد 3 صفحه 493
و زبر جد پس پرواز كنند بسوى محشر هر يكنفر پرهيزكار با سه هزار ملك در هر يك از جلو و يمين و يسار يكهزار ملك كه با او باشند تا بدر بهشت برسند و از آنجا ببعد تشريفاتش مفصلتر است كه در روايت كافى از امام باقر عليه السّلام و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام ذكر شده و حقير بملاحظه اختصار نقل ننمودم و در مقابل ايشان خداوند سوق ميدهد گناهكاران را بسوى جهنّم مانند حيوانات تشنه كه در كنار آب ورود نمايند دسته جمع و پا برهنه و بعد معلوم شود كه آب نيست و آتش است و بر عطش آنها افزوده گردد و در ذيل حديث قمّى ره علاوه شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود و اللّه اى على پرهيزكارانى كه باين احترام وارد محشر ميشوند و خداوند در باره ايشان فرموده يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً شيعيان تواند و تو امام ايشانى چون در هر دو روايت راوى اصلى حديث امير المؤمنين عليه السّلام است كه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفسير اين آيه را سؤال نموده و آنحضرت جواب فرموده بنحوى كه اجمالا بيان شد و دارا و واجد و مالك نميشوند احدى از اهل محشر شفاعت را كه از كسى بنمايند يا كسى در باره آنها بنمايد چون تلبّس بفعل يا بصدور فعل است از فاعل يا بوقوع آن بر مفعول و هيچ كس بهيچ عنوان قادر نيست متلبّس بشفاعت شود مگر داراى عهد ولايت امير المؤمنين و ائمه اطهار عليهم السلام باشد از جانب خدا چنانچه در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در كافى و فقيه و تهذيب و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسيكه وصيّت كامل نكند در هنگام مرگش مروّت او ناقص است و بعد از سؤال از كيفيّت آن دعاء مفصّلى تعليم فرمود كه در صافى و غيره مذكور است و از آن استفاده ميشود كه مراد از عهد الهى كه موجب تلبّس بشفاعت است در آخرت اعتراف بتمام عقائد حقّه است صريحا باصول و اجمالا بفروع در وقت ظهور امارات مرگ و از بعضى روايات استفاده ميشود محبوبيّت تجديد اين عهد در هر صبح و شام و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون قريش گفتند خداوند ملائكه را براى خود اولاد اناث قرار داده اين آيه در ردّ آنها نازل شد و بعضى ولدا بسكون لام كه جمع ولد است قرائت نمودهاند در هر حال پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مأمور شده كه در جواب آنها بفرمايد مرتكب بهتان عظيم
جلد 3 صفحه 494
و قول منكر شنيع فظيعى شديد كه نزديك شد آسمانها از اثر سوء آن شكافته و منشق و پاره پاره شود و نيز زمين منشقّ و متلاشى و متفرّق گردد و در اثر آن كوهها منهدم و ويران شود چون اگر اين اوضاع در عالم براى امرى روى دهد چيزى سزاوارتر از اين بهتان بزرگ نيست و كلمه هدّا يا مفعول مطلق است براى فعل مقدّر كه تهدّ باشد يا مفعول له است براى تخرّ يعنى تخرّ الجبال و تهدّ هدّا يا تخرّ الجبال للهدّ و همه اين انقلابات براى آنستكه قرار داد فرقى از قبيل يهود و نصارى و قريش كه قبلا ذكر شد براى خداوند اولاد و سزاوار نيست براى خدا كه كسى را اولاد خود قرار دهد و هر چه براى خدا سزاوار نباشد صدورش از حقّ محال است چون خداوند مثل و مانند و شبيه و عديل و نظير ندارد و محتاج نيست و از هر عيب و نقصى منزّه و مبرّى است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما يَنبَغِي لِلرَّحمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً (92)
و سزاوار نيست از براي خداوند رحمان اينكه بگيرد ولد و بچه پيدا كند، زيرا اخذ ولد متوقف بر اينکه است که زن اختيار كند.
زن خدا كيست که آدم را زاييده باشد، يا ملائكه را زايش كند، و نيز متوقف بر اينکه است که اينکه اولادها در ابتداء وجود كوچك باشند و شير خوار باشند تا رشد كنند، و يا بگويند العياذ باللّه خودش زائيده پس او زن است و شوهر او كي است.
بعلاوه لوازمي که در آيه قبل اشاره شد که موجب تركيب و تجسيم و احتياج و حدوث و امكان است، و از وجوب وجود ميافتد، مسئلة اختلافي است بين
جلد 12 - صفحه 492
حكما و متكلمين و لسان آيات و اخبار در اثبات وجود واجب الوجود، حكماء از راه وجوب و امكان وارد شدند که هر ممكني وجود و عدم نسبت باو مساوي است اگر علت تامه بر وجودش باشد موجود ميشود و الا معدوم است و چون موجودات در عالم هست البته بايد منتهي شود بواجب الوجود، و لكن اينکه طريق باطل است، چون اطلاق علت بر خداوند غلط صرف است، زيرا انفكاك معلول از علت محال است.
و کان اللّه و لم يكن معه شيء بعلاوه موجب سلب اختيار و قدرت ميشود، و طريقه متكلمين از راه قدم و حدوث وارد شدند که حادث مسبوق بعدم است و وجودش احتياج بموجد و محدث دارد تا منتهي شود بقديم، و اينکه طريق هم خالي از اشكال نيست، زيرا اثبات قدم اثبات وجوب وجود نميكند، چنان چه گفتيم که علت و معلول از يكديگر انفكاك ندارند، و اگر علت قديم باشد معلول هم قديم است با اينكه مسلما معلول با امكان مرادف است اثبات وجود نميكند، اما طريقه آيات و اخبار از راه اثر و مؤثر است که هر اثري محتاج بمؤثر است تا منتهي شود بواجب که احتياج بمؤثر نداشته باشد لذا ميفرمايد:
وَ ما يَنبَغِي لِلرَّحمنِ واجب الوجود بالذات أَن يَتَّخِذَ وَلَداً
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 92)- اینها در حقیقت خدا را به هیچ وجه نشناختهاند و گر نه میدانستند «هرگز برای خداوند رحمان، سزاوار نیست که فرزندی برگزیند» (وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً).
انسان فرزند را برای یکی از چند چیز میخواهد:
یا به خاطر این است که برای بقاء نسل خود نیاز به تولید مثل دارد.
ج3، ص107
یا کمک و یار و یاوری میطلبد یا از تنهایی وحشت دارد. اما هیچ یک از این مفاهیم در باره خدا معنی ندارد، نه قدرتش محدود است، نه حیات او پایان میگیرد، نه ضعف و سستی در وجود او راه دارد و نه احساس تنهایی و نه نیاز.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم