آیه 90 سوره کهف
<<89 | آیه 90 سوره کهف | 91>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
تا چون به مشرق زمین رسید آنجا دید که خورشید بر قومی میتابد که ما میان آنها و آفتاب ساتری قرار ندادهایم (یعنی لباس و خیمه و مسکنی که از حرارت خورشید سایبان کنند نداشتند).
تا زمانی که به محل طلوع خورشید رسید، آن را یافت که بر قومی طلوع می کند که در برابر آن پوششی [از مسکن و لباس] برای آنان قرار نداده ایم.
تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد. [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مىكرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم.
تا به مكان برآمدن آفتاب رسيد. ديد بر قومى طلوع مىكند كه غير از پرتو آن برايشان هيچ پوششى قرار ندادهايم.
تا به خاستگاه خورشید رسید؛ (در آن جا) دید خورشید بر جمعیّتی طلوع میکند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششی برای آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانی نداشتند).
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
سترا: ستر (بر وزن فكر): پرده و پوشش و بر وزن عقل به معنى پوشاندن است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً «89»
سپس (ذوالقرنين براى سفر ديگر) سببِ (ديگرى) را پيگيرى كرد.
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً «90»
تا آنكه به محلّ طلوع خورشيد رسيد، آن را چنان يافت كه بر قومى طلوع مىكند كه جز خورشيد براى آنان پوشش وسايهبانى قرار نداده بوديم.
كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً «91»
و ما اينگونه به آنچه از امكانات و برنامه نزد او (ذوالقرنين) بود، احاطه داشتيم (و كارهايش زير نظر ما بود).
نکته ها
ذوالقرنين، پس از سفرى به سوى غرب واقامهى نظام عادلانه دينى در ميان ساحلنشينان، سفرى نيز به شرق كرد.
مراد از اينكه جز خورشيد، سايهبانى نداشتند، زندگى ابتدايى وبدون امكانات است. به
جلد 5 - صفحه 222
فرموده امام صادق عليه السلام: نه خانهسازى مىدانستند، نه خيّاطى. خورشيد، بىمانع بر آنان مىتابيد به گونهاى كه صورتهاى آنان سياه شده بود. «1»
پیام ها
1- افراد صالح و متعهّد، پيگيرى و پشتكار دارند. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً»
2- مردان خدا، با داشتن همه نوع امكانات رفاهى، براى نجات محرومان و گسترش عدالت حركت مىكنند. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ...
3- بازگو كردن سفرهاى مردان خدا و بركات مترتّب بر آن، ارزش و مايهى درس و عبرت است. أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذا ...
4- آنچه مهم است؛ هدايت و خدمت به مردم است، چه درشرق باشد چه در غرب. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ...
5- خداوند به افراد و نعمتهاى ويژهاى كه به آنان عطا فرموده، آگاهى كامل دارد. «أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً» (بازگويى سفرهاى ذوالقرنين و حوادث و گفتگوهاى او با مردم، نمونهاى از احاطهى علمى خداوند است.)
«1». تفسير نورالثقلين.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)
حَتَّى إِذا بَلَغَ: تا چون رسيد. مَطْلِعَ الشَّمْسِ: به محل برآمدن آفتاب، يعنى منتهاى مساكن شرق كه مبدء عمارت طرف مشترى مىباشد. وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ: و يافت آفتاب را كه هر صبح برمىآمد و شعاعش مىتابد بر قومى كه: لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً: قرار نداده بوديم براى ايشان به غير از طلوع آفتاب پوششى از لباس دنيا، كه ميان آنها و آفتاب مانع باشد، و زمين هم در غايت سستى و نرمى كه هيچ بنائى بر آن مستقر نبود. مفسرين در اين
«1» بحار الانوار ج 13 ص 299 حديث 17 و ج 52 ص 152 حديث بنقل از كمال الدين سند حديث، در مصدر، به امام رضا عليه السلام منتهى مىشود.
جلد 8 - صفحه 115
اختلاف نمودهاند: بعضى گفتهاند در آنجا هيچ بنا و درختى نبود كه مانع تابش آفتاب باشد، و لذا وقت طلوع به سردابهاى زير زمين يا غواصى در دريا مشغول، و وقت غروب تحصيل روزى مىنمودند، و حال آنها بر خلاف تمامى خلق بود.
نزد جمعى آنها را لباس، و مثل حيوان بسر مىبردند. و اهل هيئت گفتهاند:
اكثر حال مردم آفريقا چنين است كه مجاور خط استوا هستند. عياشى از حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه: ذو القرنين وارد شد بر قومى كه سوزانيده بود آنها را آفتاب و رنگ جسد آنها را تغيير داده به حدى كه سياه شده «1».
حكايت: عمر بن مالك بن اميه گويد: مردى را ديدم حديث مىكرد براى قومى: كه به شهر چين رسيدم به اقصاى زمين. مرا گفتند: ميان تو و مطلع آفتاب يك روز راه باشد. شخصى از آنها اجرت دادم، آنجا رسيديم، گروهى را ديدم گوشهاى خود را وقت خواب يكى را به زير و يكى را به روى خود انداختى.
آن شخص زبان آنها را مىدانست، گفت: ما آمدهايم ببينيم آفتاب چگونه برآيد. وقت طلوع صدائى شنيدم، چون سلسله آواز آهن، از هيبت آن من بيهوش افتادم. چون به هوش آمدم، مرا روغن مىماليدند. آفتاب را ديدم بر آب افتاده به رنگ روغن زيت، و كناره آسمان را ديدم مانند دامن خيمه، همينكه آفتاب بالا آمد، مر در سردابى بردند. چون آفتاب از آنها بگرديد، به كناره دريا آمد؛ ماهى صيد و به آفتاب مىانداختند، چون بريان شد مىخوردند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91)
ترجمه
پس توسل جست بوسيلهاى
تا وقتى كه رسيد بجاى بيرون آمدن آفتاب يافت آنرا كه ميتابيد بر گروهى كه قرار نداده بوديم براى آنها از زير آن پوششى
اينچنين بود و بتحقيق احاطه داشتيم بآنچه نزد او بود بآگاهى.
تفسير
جناب ذو القرنين پس از فراغت از امر بلاد مغرب اراده مسافرت بمشرق نمود پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود سبب و وسيلهاى را از ميان آن وسائل و اسباب كه بخواست خدا براى او آماده شده بود تا رسيد بمنتهاى آبادى مشرق و يافت آفتابرا كه از بدو طلوع تا غروب ميتابد بر گروهى كه حاجب و ساترى ميان آنها و آفتاب خداوند قرار نداده نه كوهى است نه درهاى نه درختى است نه بنائى در مجمع و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنها نياموخته بودند صنعت بنّائى را و قمّى ره نقل نموده كه فرمود نياموخته بودند صنعت لباس را و عياشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه ذو القرنين وارد شد بر قوميكه سوزانده بود آنها را آفتاب و تغيير داده بود اجساد و الوان آنها را تا حدّيكه شده بودند مانند شب تار چنين بود حكايت ذو القرنين و كيفيت احاطه او بمغرب و مشرق كه بيان شد يا سلوك او با اهل مشرق مانند سلوك او با اهل مغرب بود و خداوند احاطه داشت بر او و لشكر و حشم و خدم و مهمّات جنگى و اسباب و
جلد 3 صفحه 451
آلات و ادوات و وسايل حركت و سكون و پيشرفت او بعلم و اراده و تدبير و تقدير بطوريكه هيچ يك از آنها در هيچ آنى بيرون از علم و بصر و خارج از اطلاع و خبر خداوند نبود و بنابر آنچه تاكنون بتبع آقايان مفسّرين ذكر شد كلمه كذالك در كلام خداوند متمّم آيه سابقه، و جمله و قد احطنا ابتداء كلام است ولى بنظر حقير محتمل است كذالك ابتداء كلام لا حق باشد باين تقريب كه خدا ميفرمايد اين چنين با عظمت و مفصّل بود دستگاه و وسائل و اسباب پيشرفت كار او در مغرب و مشرق با اينحال از محيط علم و اطلاع ما خارج نبود و ما از تمام جزئيات آن دستگاه باخبر بوديم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
حَتّي إِذا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَدَها تَطلُعُ عَلي قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً (90)
تا زماني که رسيد بمحل طلوع شمس طرف مشرق زمين يافت که آفتاب طلوع ميكند بر قومي که قرار نداديم از براي آنها از طرف شمس ساتري حَتّي إِذا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ البته نزديك درياي طرف مشرق ممكن نيست سكونت در آن و مراد محليست که قابل سكونت باشد وجدها مشاهده كرد که خورشيد تَطلُعُ عَلي قَومٍ يك جماعت وحشي بياباني که لَم نَجعَل لَهُم نداشتند سايه باني مثل عمارتي يا كوهي يا اشجاري که خود را بتوانند از تابش آفتاب حفظ كنند علم ساختمان و غرس اشجار و كشت و زراعت نداشتند و البته در اثر تابش آفتاب سياه پوست بودند مِن دُونِها سِتراً كوهي هم نبود که در سايه كوه زيست كنند و در حديث از حضرت باقر عليه السّلام دارد اول پيغمبري که داراي مقام سلطنت شد ذي القرنين بود که بعد از نوح بوجود آمد و نامش عيّاش بود و مالك شده ما بين مشرق و مغرب که تمام كره زمين در تحت تصرف او در آمد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 90)- «و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید» (حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ).
«در آنجا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع میکند که جز آفتاب برای آنها پوششی قرار نداده بودیم» (وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً).
این جمعیت در مرحلهای بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آنجا که برهنه زندگی میکردند، و یا پوشش بسیار کمی که بدن آنها را از آفتاب نمیپوشانید، داشتند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم