آیه 8 سوره فجر

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۸ فجر)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ

مشاهده آیه در سوره


<<7 آیه 8 سوره فجر 9>>
سوره : سوره فجر (89)
جزء : 30
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

در صورتی که مانند آن شهری (در استحکام و بزرگی و تنعّم) در بلاد عالم ساخته نشده بود.

همان که مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟

كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟

و همانند آن در هيچ شهرى آفريده نشده بود.

همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده بود!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

the like of which was not created among cities,

The like of which were not created in the (other) cities;

The like of which was not created in the lands;

The like of which were not produced in (all) the land?

معانی کلمات آیه

«الْبِلادِ»: جمع بَلَد، شهرها. کشورها.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ «6» إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ «7» الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ «8» وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ «9» وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ «10» الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ «11» فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ «12» فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ «13» إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ «14»

«6» آيا نديدى كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ «7» (همان قوم) ارم، (شهرى) كه داراى بناهاى ستون دار بود. «8» (بناهايى) كه مانندش در ديگر شهرها ساخته نشده بود. «9» و با قوم ثمود كه در وادى خود تخته سنگها را (براى ساختن خانه) مى‌بريدند. «10» و با فرعون، صاحب قدرت و سپاه عظيم. «11» آنها كه در شهرها طغيانگرى كردند. «12» و در آن، فساد و تباهى افزودند. «13» پس پروردگارت تازيانه عذاب بر آنان فرود آورد. «14» همانا پروردگارت در كمين‌گاه است.

نکته ها

قوم عاد دو گروه بودند؛ عاد قديم و جديد به دليل آيه «عاد الاولى»، كه بعد از حضرت نوح در منطقه احقاف زندگى مى‌كردند و داراى هيكل‌هايى بزرگ و قدرتى عظيم و شهرهايى آباد بودند.

«إِرَمَ» يا نام ديگر قبيله عاد است يا نام شاخه‌اى از قوم عاد و يا نام منطقه‌اى كه قوم عاد در آن زندگى مى‌كردند كه ساختمان‌هايشان داراى ستون‌هايى بزرگ و بلند بوده است.

بعضى ارم را ساختمان شدّاد و بعضى ساخته اسكندر در اسكندريه دانسته‌اند.

صخر» جمع صخره به معناى سنگهاى بزرگ و سخت است و «واد» به فاصله ميان كوه و تپه گفته مى‌شود.

«عماد» به معناى ستون يا ساختمان بلند است و «ثَمُودَ» به اعراب ما قبل تاريخ گويند كه در شمال عربستان ساكن بودند قومى كه پيامبر آنها حضرت صالح بود.

جلد 10 - صفحه 474

«جابُوا»، به معناى بريدن سنگ است و كلمه «جواب» كه از اين ريشه است، به معناى قطع سؤال با پاسخ صحيح است.

ظاهراً قوم ثمود بعد از قوم عاد بوده‌اند كه نامشان بعد از آنها برده شده است.

قهر بر عاد و ثمود نمونه‌اى از در كمين بودن خداوند نسبت به ستمكاران است.

خداوند در كمين است، يعنى خلافكاران راه گريز ندارند و به طور ناگهانى گرفتار مى‌شوند.

استحكام ساختمان‌ها مانع قلع و قمع الهى نيست و به خاطر محكمى ساختمان نبايد از قهر خداوند احساس امنيّت كرد.

مقصود از «ذُو الْأَوْتادِ» يا آن است كه پايه‌هاى حكومت فرعون محكم بود يا آنكه مخالفان خود را ميخكوب مى‌كرد و يا آنكه سپاه فراوان داشت.

كلمه «صب» به معناى ريختن است، تعبير بارش عذاب، شايد كنايه از عذاب پى‌درپى و مداوم باشد. «1»

چگونه خداوند در كمين نباشد در حالى كه او از رگ گردن به ما نزديك‌تر است؟ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» «2»

پیام ها

1- تاريخِ قلع و قمع متجاوزان را فراموش نكنيد. «أَ لَمْ تَرَ»

2- نابود كردن طغيانگران جلوه ربوبيّت خداوند است. «فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ» به قول سعدى: ترحّم بر پلنگ تيزدندان ستمكارى بود بر گوسفندان‌

3- نشانه خرد و عقل، عبرت گرفتن از تاريخ است. «لِذِي حِجْرٍ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ»

4- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توسط وحى از تاريخ قوم عاد و ثمود و فرعون آگاهى داشت.

«أَ لَمْ تَرَ»

5- ابتكار در معمارى با استفاده از سنگ، در آن قوم عاد بوده است. «لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ»

«1». تفسير راهنما.

«2». ق، 16.

جلد 10 - صفحه 475

6- اختلاف و تضاد فكرى، مانع از بيان هنر و ابتكارات ديگران نشود. «لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ»

7- قدرت بدون معنويّت، عاملى است براى بر هم زدن امنيّت. جابُوا الصَّخْرَ ... ذِي الْأَوْتادِ .... طَغَوْا فِي الْبِلادِ

8- طغيانگر و طغيان مرز نمى‌شناسد. «طَغَوْا فِي الْبِلادِ» (مراد از بلاد، همه مناطقى است كه به آن دسترسى داشتند)

9- سرچشمه تباهى و فساد، طاغوت‌ها هستند. «طَغَوْا فِي الْبِلادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ»

10- تمدن و پيشرفت، اگر همراه با تقوا و صلاح نباشد عامل سقوط و هلاكت است. «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ»

11- مربى، گاه براى تنبيه، نياز به شلاق دارد. «رَبُّكَ سَوْطَ»

12- طغيان و فساد جز با قهر بر طرف نمى‌شود. طَغَوْا ... سَوْطَ عَذابٍ‌

13- مهلت‌ها شما را مغرور نكند كه خدا در كمين است. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»

14- كيفر دنيوى نسبت به عذاب اخروى همچون تازيانه‌اى است كه درد آن موقّت و آثارش سطحى است و تنها بر پوست مى‌ماند. «سَوْطَ عَذابٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ «8»

الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ‌: آن شهرى كه صاحب ستون عظيم و بناى رفيع بود كه خلق نشده بود، مِثْلُها فِي الْبِلادِ: مثل آن در شهرها نبوده و نيست.

شرح باغ ارم- عاد را دو پسر بود. يكى شدّاد و ديگر شديد. هر دو سلطان بودند قهرمان و با اقتدار. چون شديد مرد، سلطنت به شدّاد قرار گرفت و همه ملوك زمين سر به زير اطاعت او آوردند. جالوت با آن عظمت يكى از سپهسالاران او بود. آتش كبر و غرور در سينه او اشتعال يافت، دعوى الوهيت نمود. حق تعالى پيغمبران به او فرستاد. او را پند دادند، و به ايمان دعوت كردند و ترغيب به بهشت نمودند، اگر ايمان آورد به وحدانيّت خدا. گفت: بهشت چه‌

«1» تفسير ابو الفتوح (چ اسلاميه) ج 12 ص 77.

جلد 14 - صفحه 192

چيز است؟ گفتند: جائى است پر نعمت و پر ميوه و حور و قصور و غرف. گفت:

از چه چيز ساخته شده؟ گفتند: يك خشت از طلا و يك خشت از نقره و سنگريزه آن مرواريد، [داراى‌] قصرها و اشجار؛ و نهرهاى شير و عسل و آب جارى است. گفت: من قدرت آن دارم مثل آن بسازم، چرا از خدائى خود دست بردارم؟ سرپيچى نمود. پس عمّال خود را امر نمود مكانى خوش آب و هوا در نواحى شام يافتند يك فرسخ در يك فرسخ و صد امير را گفت هر يك هزار مرد حاضر ساختند. ملوك هند و روم و شهر ياران را امر نمود تا آنچه طلا و نقره و جواهرات داشتند، دادند طرح بنا ريختند. خشتى از طلا و خشتى از نقره به كار بردند. فرج‌هاى آن را جواهر نصب [كردند]. هر روز چهار هزار بار طلا و نقره و جواهر به كار [برد]. بوستانى بنا نمود با هزار قصر؛ و ديوارها و سقفها به درّ و لعل و فيروزه و زبرجد مرصّع گشته، در جلو هر يك از غرفات درختان طلا و نقره برگ‌هاى آن از زبرجد سبز و خوشه‌هاى مرواريد آويخته. زمين آن مشك و عنبر و زعفران ريخته و پاى هر درخت طلا و نقره درخت ميوه‌اى كاشته براى تناول و تفرّج. بعد از سيصد سال يا پانصد سال تمام شد. آن را گلستان ارم نام كردند.

هفتصد سال عمر نمود شدّاد. اعلام نمود با كوكبه سلطنت از دار الملك با خيل خدم و حشم عازم شد. دويست هزار نفر كه با خود برده بود در چهار ميدان خارج باغ قسمت نموده با خواصّ خود متوجه باغ شد. چون با اسبش خواست وارد باغ شود، شخصى بانگ عظيمى بر او زد. نگاه كرد شخصى عظيم ديد با كمال هيبت. گفت كيستى؟ گفت: ملك الموت. پرسيد اينجا براى چه آمدى؟ گفت: آمده‌ام جان پليد تو را قبض كنم. گفت: چندان مرا مهلت ده كه به بهشت خود داخل شوم. گفت: رخصت از حق تعالى نيست. شدّاد از ترس، خواست از اسب فرود آيد يك پاى در ركاب و پاى ديگر به زمين. جانش را قبض همان جا به زمين افتاد. صاعقه‌اى از آسمان هويدا شد تمام آن جمعيت را سوزانيد و باغ را از نظرها خدا غايب نمود.

تتمه- وهب بن منبّه نقل نموده كه عبد اللّه بن قلابه گفت: من به طلب شتر

جلد 14 - صفحه 193

گمشده در صحارى عدن مى‌گشتيم به شهرى رسيدم كه حصار محكمى داشت.

در حوالى آن قصور بسيار و منارهاى عالى مقدار، و من به اميد آنكه كسى را ببينم و احوال شتر را پرسم، داخل شدم. درى عظيم ديدم. هر دو لنگه‌اش از طلا و مرصع به لؤلؤ و ياقوت سرخ و سفيد و اقسام جواهر. متحير و متعجب ماندم. چون كسى پيدا نشد دابّه خود را بستم و شمشير حمايل نموده به شهر آمدم از مشاهده حيرتم بيشتر شد. قصرها ديدم، ستون‌هاى آن زبرجد و ياقوت بناى آن خشتى از طلا و خشتى از نقره؛ و فوق آن غرفه‌ها، غرفه‌هاى ديگر از طلا و نقره و ياقوت، به جاى سنگريزه مرواريد و بجاى خاك مشك و زعفران. خوف و ترس بر من زياد شد. درختان از طلا و نقره و برگ‌ها از زبرجد و شكوفه‌ها از ياقوت لمعان. آن جواهرات به روشنى روز غالب شد. گفتم به حق خداى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه مثل آن در دنيا نيست. بعضى از جواهرات كه بزمين ريخته بود، برداشتم. پس به يمن بر گشتم و آنها را به مردمان نشان دادم. تعجب كردند اين خبر شهرت يافت. به معاويه رسيد كه آن وقت حاكم شام بود. مرا خواست. واقعه را گفتم. مرا نشاند، كعب الاحبار را طلبيد. گفت در دنيا چنين شهرى هست؟

گفت بلى شهر ارم است كه خدا فرموده: «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ.» «1» خاتمه: عقال شيبانى نقل نموده چون شدّاد و اتباعش هلاك شدند، او را پسرى بود بنام مرثد بن شداد. او را بر ممالك خليفه گردانيدند. پدر را برداشت به حضر موت آورد به صبر «2» و كافور شست و در غارى به روى تختى از طلا خوابانيد و هفتاد حلّه به زر و سيم بر او پوشانيد و لوحى بزرگ بر بالين او نهاد و اين ابيات بر آن نوشت:

اعتبر بي أيّها المغرور بالعمر المديد

انا شدّاد بن عاد صاحب الحصن العميد

انّ اهل الارض كانوا خائفين من وعيد

و ملكت الشّرق و الغرب بسلطان شديد

«1» تفسير مجمع البيان (1403 هج) ج 5، ص 489.

«2» در تفسير ابو الفتوح به همين نام ولى در منهج الصادقين سدر ذكر گرديده است.

جلد 14 - صفحه 194

فاتى هود و كنّا فى ضلال قبل هود

فدعانا فعصيناه الى الامر الرّشيد

فاتتنا صيحة تهوى من الافق البعيد

فتوفّينا كزرع وسط بيداء حصيد «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

وَ الْفَجْرِ «1» وَ لَيالٍ عَشْرٍ «2» وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ «4»

هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ «5» أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ «6» إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ «7» الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ «8» وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ «9»

وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ «10» الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ «11» فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ «12» فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ «13» إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ «14»

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ «15» وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ «16» كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ «17» وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكِينِ «18» وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا «19»

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا «20» كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا «21» وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا «22» وَ جِي‌ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى‌ «23» يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي «24»

فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ «25» وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ «26» يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ «27» ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً «28» فَادْخُلِي فِي عِبادِي «29»

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي (30)

ترجمه‌

سوگند بطلوع صبح‌

و شبهاى ده گانه‌

و جفت و طاق‌

و شب وقتى كه بسر آيد

آيا در اين سوگند كفايت است براى صاحب عقل‌

آيا نديدى چگونه رفتار كرد پروردگار تو با قوم عاد

كه آن قبيله ارم داراى عمارتهاى بلندند

آن چنان عمارتهائى كه ساخته نشده مانند آنها در بلدها

و قوم ثمود آنانكه ميبريدند سنگهاى سخت را در وادى القرى‌

و قوم فرعون صاحب ميخها

آنان كه سركشى نمودند در بلدها

پس زياد كردند در آنها فساد را

پس ريخت بر آنها پروردگار تو تازيانه عذاب را

همانا پروردگار تو هر آينه در كمين گاه است‌

پس امّا آدميزاد وقتى كه بيازمايد او را پروردگارش پس گرامى دارد او را و نعمت دهد باو پس ميگويد پروردگار من گرامى داشته مرا

و امّا وقتى كه بيازمايد او را پس تنگ نمايد بر او روزى را پس ميگويد پروردگار من اهانت نموده است مرا

نه چنين‌

جلد 5 صفحه 384

است بلكه گرامى نميداريد يتيم را

و ترغيب نميكنيد بر طعام دادن بفقير

و ميخوريد ميراث را خوردنى بتمامى‌

و دوست ميداريد مال را دوست داشتن بسيارى‌

نه چنين است وقتى كه شكسته و خرد شود زمين شكسته و خرد شدنى پى در پى‌

و بيايد امر پروردگار تو و فرشتگان صف در صف‌

و آورده شود در آن روز جهنّم آن روز متذكّر شود آدمى و كجا است براى او فائده تذكّر

ميگويد اى كاش من پيش ميفرستادم براى زندگانى خود

پس در آن روز عذاب نكند مانند عذاب او احدى‌

و بند ننمايد مانند بند نمودن او احدى‌

اى نفس مطمئنّ بحق‌

باز گرد بپروردگار خود با آنكه بپسندى و پسنديده باشى‌

پس داخل شو در بندگان من‌

و داخل شو در بهشت من.

تفسير

خداوند متعال در اين سوره مباركه قسم ياد فرموده بطلوع صبح صادق و ليالى عشر اوّل ذى حجّة الحرام كه متمّم ميقات حضرت موسى عليه السّلام بود و در سوره اعراف ذيل آيه شريفه و واعدنا موسى ثلاثين ليلة و أتممناها بعشر فتمّ ميقات ربّه اربعين ليله گذشت چنانچه مستظهر از لفظ و نقل قمّى ره است و نيز قسم ياد فرموده بتمام موجودات دنيا كه جفت و طاقند يا دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر چنانچه قمى ره نقل فرموده و اين دو نماز جزء نماز شب است و آداب آن در محلّ خود ذكر شده و در بعضى از روايات شفع بروز ترويه و وتر بروز عرفه و در بعضى شفع بامام حسن و امام حسين و وتر بامير المؤمنين عليهم السلام تفسير شده و قسم ياد فرموده بشب وقتى كه بسر آيد كه وقت تهجّد و عبادت است چنانچه در جاى ديگر فرموده قسم بشب وقتى كه پشت كند و قمى ره آنرا بليله مزدلفه كه شب عيد اضحى است و مردم در آن شب بايد از عرفات بمشعر الحرام بيايند و صبح از آنجا بمنى بروند تفسير فرموده و مكرّر ذكر شده كه تفاسير او منقول از امام عليه السّلام است و بعدا ميفرمايد آيا در اين قسم ياد نمودن قسم كافى و موجب اطمينانى يافت ميشود براى شخص عاقل منصف كه باور كند از جانب خداوند عذاب و انتقامى براى كفّار در پيش هست و براى وضوح جواب سؤال و ظهور جواب قسم از آيات آتيه در كلام ذكر نشده و براى گوشزد كفّار مكّه پيغمبر خود را مخاطب‌

جلد 5 صفحه 385

ساخته ميفرمايد آيا بديده بصيرت و ضمير منير خود نديده و ندانستى كه چگونه معامله فرمود پروردگار تو با قوم عاد براى مخالفت با او امر هود پيغمبر كه آنها بقبيله ارم هم خوانده ميشدند چون عاد پسر عوص بن ارم بن سام بن نوح بوده يا براى آنكه شدّاد بن عاد كه پادشاه مقتدرى بود و جهانگيرى كرد چون وصف بهشت را شنيد در يكى از صحراهاى عدن باغ بزرگى مانند آن داراى عمارات رفيعه و قصور عاليه مزيّن بانواع تزيينات بنا نمود و آنرا ارم نام نهاد و چون تمام شد با كسان خود بجانب آن باغ كوچ كرد و آنها چون بيك منزلى آن رسيدند همگى بصيحه آسمانى هلاك شدند و آن باغ از انظار مخفى گشت و آن قبيله بنام آن باغ معروف شدند چنانچه مفسّرين نقل نموده‌اند و بنابر اين ارم عطف بيان است براى عاد و غير منصرف بتعريف و تأنيث مجازى است و اينكه خداوند ارم را صاحب عماد خوانده گفته‌اند يا براى آنستكه قدهاى آن مردم بلند بوده مانند ستون مرتفع يا براى آنكه عمارات آن باغ بلند و رفيع بوده و عماد باين معانى استعمال ميشود و بنابر اين ذات العماد صفت منسوب اليه است كه ارم باشد يا صفت منسوبين كه قبيله عادند و مانند آن قبيله در قوّت و قطر و قامت خداوند مردمى نيافريده بود يا مانند آن باغ و عمارات عمارتى در هيچ بلدى ساخته نشده بود و نيز نديده و ندانستى كه خداوند با قوم ثمود كه مخالفت با صالح پيغمبر خودشان نمودند چه سلوكى فرمود آن قوم و قبيله‌اى كه سنگهاى كوه را قطع نمودند بتراشيدن و نقب زدن و منزل ساختن در وادى القرى كه گفته‌اند دره واقع ميان دو كوه است نزديك بمدينه از طرف شام و نيز چه معامله‌اى فرمود با فرعون كه مردم را بچهار ميخ ميكشيد و معذّب مينمود و ميكشت و به ذو الاوتاد ملقّب شد چنانچه در سوره ص بيان شد اين اقوام كسانى بودند كه با خدا ياغى و در بلاد طاغى شدند و فتنه و فساد بسيارى در آن ديار برپا كردند پس ريخت بر آنها پروردگار تو تازيانه عذاب را يعنى پى در پى آنان را بعذابهاى گوناگون معذب فرمود و كيفيّت عذابهاى اين اقوام در سور سابقه مكرّر ذكر شده است و اينكه از عذاب تعبير بتازيانه شده ظاهرا براى آنست كه آن آلت تعذيب است چنانچه در فارسى هم ميگويند

جلد 5 صفحه 386

چون خدا صدا ندارد يعنى مستحق را بدون قيل و قال بسزاى خود ميرساند و معذب مينمايد همانا پروردگار تو در مقام مراقبت و مترصّد گرفتن و بانتقام رساندن گناهكاران است و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد آنست كه خداوند قادر است اهل معصيت را بمجازات خودشان برساند و تمام كارهاى خداوند بر طبق حكمت است ولى مردم از سرّ آن آگاه نيستند لذا وقتى خداوند كسى را ميخواهد آزمايش فرمايد پس عزّت و نعمت باو ميدهد تا معلوم شود كه شكر آنرا بجا ميآورد و حدّ خود را گم نميكند يا خير ميگويد خداوند مرا گرامى داشته و مغرور ميشود و وقتى بخواهد كسى را بيازمايد پس امر معاش را بر او سخت و تنگ ميفرمايد تا معلوم شود كه صبر بر فقر دارد يا خير ميگويد خدا مرا خوار و ذليل نموده با آنكه هر دو اشتباه نموده‌اند و هر دو براى امتحان بوده و گاه ميشود كه آن براى مزيد استحقاق عذاب و اين براى مزيد اجر و ثواب است نه چنين است كه مردم تصوّر نموده‌اند مال و جاه دنيوى نزد خداوند قدر و قيمتى ندارد كه آنرا باولياء خود دهد و از اعداء خود بگيرد ولى شما مردم از ترس آنكه مبادا چيزى از مال شما كاسته شود احسان و اكرامى نسبت بأطفال يتيم نمينمائيد و دستور نميدهيد بخانواده خود كه طعامى بفقير دهند يا ترغيب و تحريص نمينمائيد كسى يا يكديگر را بر اطعام فقرا چون لا تحضّون و لا تحاضّون هر دو قرائت شده و مالى را كه بدون زحمت ارث بشما رسيده و مركّب از حلال و حرام است بدون آنكه سهم زنان و كودكان را از آن مفروز نمائيد يا حقوق الهيّه را كه مورّث شما نپرداخته بپردازيد جمعا تناول مينمائيد و باكى نداريد چون لمّ بمعناى جمع است و گفته‌اند كفّار مكّه بزنها و اطفال ارث نميدادند و همه را جمعا ميخوردند خلاصه آنكه محبّت بسيار و حرص و ولع خارج از انتظار بجمع مال داريد نبايد چنين بود بلكه بهتر آنستكه اگر مال مخلوط بحرام هم نباشد بحاضرين از اقارب غير وراث احسانى بشود وقتى كه زمين شكسته و خرد شود خرد شدنى پى در پى براى بهم خوردن از زلزله تا مانند غبار نرم و پراكنده گردد يا كوه و تپه و بنائى در آن باقى نماند و صاف و هموار شود و بيايد امر پروردگار تو چنانچه در توحيد و عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده يعنى ظاهر شود آيات قدرت و آثار قهر الهى مانند پادشاهى كه با لشگر خود بيايد و

جلد 5 صفحه 387

آثار قدرت و هيبت و سياست او ظاهر گردد و معرفت بمقام او حاصل شود و ملائكه آسمانها بيايند و بر حسب مقام و منزلت خودشان صف در صف مرتّب بر محشر احاطه نمايند و جهنّم نيز ظاهر و آشكار گردد چنانچه در جاى ديگر فرموده و برّزت الجحيم لمن يرى يعنى ظاهر گردد جهنّم براى هر بيننده و مستفاد از روايات متعدّده معتبره آنست كه جهنّم را در روز قيامت ملائكه بسيارى با زمامهاى زيادى از جاى خود ميكشانند و ميآورند و در صحراى محشر حاضر مينمايند و شعله مهيبى از آن برخاسته ميشود و بر محشر احاطه مينمايد و فرياد مردم حتّى انبياء برب نفسى بلند ميشود و پيغمبر ما رب امّتى ميفرمايد و بعدا صراط بر آن وضع ميشود و مردم بحسب مراتب و اعمالشان بسهولت و صعوبت از آن عبور مينمايند و بسيارى در جهنّم مى‌افتند و كسانيكه نجات پيدا ميكنند حمد و شكر خدا را بجا ميآورند در آن روز متذكّر ميشود آدمى كه چه قدر كار بدى كرده كه در دنيا فكر آخرت نبوده ولى كجا است فائده تذكّر در آن روز كه بحال او نفعى ندارد ميگويد كاش براى زندگى امروزم قبلا تهيّه‌اى نموده بودم يا در زمان حياتم در دنيا اعمال صالحه‌اى بجا آورده بودم كه امروز بدردم ميخورد پس در آنروز خداوند كافر معاند مانند مشركين مكّه را عذابى كند كه كسى چنين عذابى نكرده باشد كسى را و بند و زنجير نمايد بقسمى كه كسى اين گونه بند و زنجير ننموده باشد كسى را و يعذّب و يوثق بصيغه مجهول نيز قرائت شده و بنابر اين معنى سهل‌تر است و در مجمع آنرا از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده يعنى عذاب كرده و بند كرده نميشود مانند او كسى ولى نسبت بمؤمنى كه مطمئن بحق و مواعيد انبياء و اوليا شده و بر طبق دستورات ايشان عمل نموده خطاب مستطاب از جانب رب الارباب در دم مرگ يا روز قيامت صادر شود كه اى نفس و جان و قلب مطمئن بحق و حقيقت رجوع كن بمبدء اصلى خود كه عالم اعلى است و برحمت پروردگارت و اصل شو در حاليكه خشنودى تو از او بثواب و خشنود است او از تو بأعمال پس داخل شو در زمره بندگان خوب خدا كه قابليّت اضافه باو را پيدا كردند و داخل شو در بهشت عنبر سرشت كه اوصاف آنرا خداوند بيان فرموده است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون ملك الموت براى قبض‌

جلد 5 صفحه 388

روح بنده مؤمن حاضر شود باو گويد مشوّش مباش من از پدر مهربان با تو مهربانتر و نيكوكارترم چشمت را باز كن به بين او باز ميكند و چهارده معصوم را در بالين خود ميبيند و ايشان باو معرّفى ميشوند كه رفقاى تو ميباشند پس منادى از جانب حق روح او را ميخواند و ميگويد اى نفس مطمئنّه بمحمّد و اهل بيت او رجوع نما بپروردگارت با آنكه خوشنودى بولايت و خشنود شده‌اى بثواب پس داخل شو در زمره محمّد و آل او و داخل شو در بهشت من پس چيزى نزد او محبوبتر از بيرون آمدن روحش و ملحق شدن بآن ذوات مقدّسه نخواهد بود و قمّى ره نيز قريب باين معنى را نقل نموده است در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سوره فجر را در نمازهاى واجب و مستحب خودتان بخوانيد آن سوره امام حسين عليه السّلام است كسيكه آنرا بخواند با آن حضرت محشور و در بهشت همدرجه خواهد بود و الحمد للّه تعالى شأنه.

جلد 5 صفحه 389

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


الَّتِي‌ لَم‌ يُخلَق‌ مِثلُها فِي‌ البِلادِ «8»

چه‌ قبل‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌از‌ زمان‌ آدم‌ و نوح‌ و چه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌الي‌ زماننا ‌هذا‌ چنين‌ جماعتي‌ ‌لم‌ يخلق‌ مثلها ‌في‌ البلاد خطاب‌ بپيغمبر ‌است‌ ‌که‌ اصلا مثل‌ ‌آنها‌ خلق‌ نشده‌ ‌در‌ هيچ‌ بلدي‌ زيرا البلاد جمع‌ محلي‌ بالف‌ و لام‌ ‌است‌ افاده عموم‌ دارد شامل‌ جميع‌ بلاد روي‌ زمين‌ ميشود.

و اما كيف‌ فعل‌ الهي‌ بآنها ‌که‌ فرمود: أَ لَم‌ تَرَ كَيف‌َ فَعَل‌َ رَبُّك‌َ بِعادٍ ‌در‌ سور ديگر قرآن‌ بيان‌ فرموده‌ مثل‌ ‌آيه‌ شريفه‌: فَأَمّا عادٌ فَاستَكبَرُوا فِي‌ الأَرض‌ِ بِغَيرِ الحَق‌ِّ وَ قالُوا مَن‌ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَ وَ لَم‌ يَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِي‌ خَلَقَهُم‌ هُوَ أَشَدُّ مِنهُم‌ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجحَدُون‌َ فَأَرسَلنا عَلَيهِم‌ رِيحاً صَرصَراً فِي‌ أَيّام‌ٍ نَحِسات‌ٍ لِنُذِيقَهُم‌ عَذاب‌َ الخِزي‌ِ فِي‌ الحَياةِ الدُّنيا

جلد 18 - صفحه 104

وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَخزي‌ وَ هُم‌ لا يُنصَرُون‌َ فصلت‌ ‌آيه‌ 15 و 16، و ميفرمايد: وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِكُوا بِرِيح‌ٍ صَرصَرٍ عاتِيَةٍ سَخَّرَها عَلَيهِم‌ سَبع‌َ لَيال‌ٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّام‌ٍ حُسُوماً فَتَرَي‌ القَوم‌َ فِيها صَرعي‌ كَأَنَّهُم‌ أَعجازُ نَخل‌ٍ خاوِيَةٍ فَهَل‌ تَري‌ لَهُم‌ مِن‌ باقِيَةٍ الحاقة ‌آيه‌ 6 ‌الي‌ 8.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 8)- و لذا در این آیه، می‌افزاید: «همان شهری که مانندش آفریده نشده بود» (التی لم یخلق مثلها فی البلاد).

این تعبیر نشان می‌دهد که منظور از «ارم» همان شهر بی‌نظیر آنهاست.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع

عکس نوشته ها

طرح از موسسه اهل بیت علیهم السلام( سایر عکس نوشته های این موسسه)