آیه 88 سوره یوسف
<<87 | آیه 88 سوره یوسف | 89>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
برادران (به امر پدر باز به مصر نزد یوسف آمده) چون بر او وارد شدند گفتند: ای عزیز مصر، ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بیقدر (حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن، که خدا صدقه بخشندگان را نیکو پاداش میدهد.
پس هنگامی که بر یوسف وارد شدند، گفتند: عزیزا! از سختی [قحطی و خشکسالی] به ما و خانواده ما گزند و آسیب رسیده و [برای دریافت آذوقه] مال ناچیزی آورده ایم، پس پیمانه ما را کامل بده و بر ما صدقه بخش؛ زیرا خدا صدقه دهندگان را پاداش می دهد.
پس چون [برادران] بر او وارد شدند، گفتند: «اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايهاى ناچيز آوردهايم. بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا صدقهدهندگان را پاداش مىدهد.»
چون بر يوسف داخل شدند، گفتند: اى عزيز، ما و كسانمان به گرسنگى افتادهايم و با سرمايهاى اندك آمدهايم؛ پيمانه ما را تمام ادا كن و بر ما صدقه بده، زيرا خدا صدقهدهندگان را دوست دارد.
هنگامی که آنها بر او [= یوسف] وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی (برای خرید موادّ غذایی) با خود آوردهایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدّق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش میدهد!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
مزجاة: زجو: راندن و مدارا. مزجى به صيغه مفعول: شىء رفع شده و غير مقبول. لفظ مزجاة ، مؤنث مزجى به معنى غير مقبول و كم است . (ناچيز)..[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ «88»
پس هنگامى كه (مجدداً) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز! قحطى ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آوردهايم، (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما ببخش، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مىدهد.
نکته ها
«بضاعت» به مالى گويند كه عنوان «بها» به خود بگيرد. «مُزْجاةٍ» از ريشهى «ازجاء» به معناى طرد كردن است. از آنجايى كه معمولًا فروشندگان بهاى كم را برمىگردانند، «بضاعت مزجاة» گفته شده است.
برخى از مفسران گفتهاند: مراد از «تَصَدَّقْ عَلَيْنا» درخواست بازگرداندن بنيامين است.
در روايات آمده است: يعقوب نامهاى براى يوسف نوشت كه محتواى آن تجليل از يوسف، بيان قحطى كنعان، تقاضاى آزادى بنيامين و تبرئه فرزندان از سرقت بود و به همراه فرزندان براى يوسف فرستاد. وقتى يوسف در مقابل برادران آن نامه را خواند، بوسيد و بر چشم گذاشت و گريهاى كرد كه قطرات اشك بر لباسش نشست.
برادران كه هنوز يوسف را نمىشناختند شگفتزده بودند كه اين همه احترام به پدر ما براى چيست؟ كمكم برق اميدى در دل آنها روشن شد. خنده يوسف را چون ديدند، با خود گفتند
جلد 4 - صفحه 271
نكند او يوسف باشد. «1»
پیام ها
1- براى يعقوب، يوسف مطرح است؛ «فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ» ولى براى فرزندان گندم. «فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ»
2- تحقير كنندگان، روزى تحقير مىشوند. فرزندانى كه با غرور مىگفتند: «نَحْنُ عُصْبَةٌ» ما قوى هستيم، «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» برادر ما دزد بود، «إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ» پدر ما در گمراهى آشكار است، امروز با حقارت مىگويند: «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»
3- براى درخواست كمك و مساعدت، فرهنگ خاصّى لازم است:
الف: تجليل از كمك كننده. «أَيُّهَا الْعَزِيزُ»
ب: بيان حال و نياز خود. «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»
ج: كمبود بودجه (فقر مالى). «بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»
د: ايجاد انگيزه در كمك كننده. «تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»
4- فقر و نياز، انسان را ذليل مىكند. «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»
آنچه شيران را كند روبَه مزاج
احتياج است احتياج است احتياج
«1». تفسير نمونه.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (88)
چون يعقوب عليه السّلام فرمود برويد و تجسس يوسف و برادرش را نمائيد، فرزندان رفتند به طرف مصر:
فَلَمَّا دَخَلُوا: پس چون داخل شدند بر يوسف. قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ: گفتند:
اى عزيز مصر. مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ: رسيده است ما و خانواده ما را سختى گرسنگى و حاجت و قحطى. وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ: و آوردهايم بضاعت اندكى و پستى كه به دست هر كس دهند دور اندازد.
در اين بضاعت نزد مفسرين اختلاف است: 1- نزد ابن عباس و سعيد بن جبير درم بد بود. «2» 2- صنوبر 3- نعل و اديم. 4- روغن گاو و پشم و موى بود
«1» ارشاد القلوب باب بيست و نهم ص 173 طبع مكتبة المحمّدى قم، و مثل آن بحار الانوار ج 70 ص 357 از اصول كافى ج 2 ص 68.
«2» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 260.
جلد 6 - صفحه 282
و در جنب ثمن ديگران پست مينمود. 5- روايت عياشى از حضرت رضا مقل (ميوه درختى) بوده. «1» فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ: پس تمام و وافى بده ما را كيل چنانچه سالهاى گذشته وافى و كافى مىدادى و نظر مكن به كمى و پستى بضاعت ما. آنگاه دانستند كه به استحقاق به آنها نرسد گفتند: وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا: و صدقه بده بر ما به مسامحه بين نقدين پست مرغوب يا قبولى ناقص مقام زائد. ابن جريح و ضحاك گويند: تصدق نما بر ما به ردّ برادر ما بنيامين و رهائى او. إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ: بتحقيق خداى تعالى جزا و ثواب مرحمت فرمايد تصدق كنندگان را به افضل آنچه دادهاند.
تنبيه: حق سبحانه و تعالى در اين آيه شريفه دستور حاجت خواستن بياموخت تا اگر از خالق يا مخلوق بخواهيم شرط ادب بجاى آريم:
1- مدح و ثناى مسؤول بقوله: «يا ايّها العزيز».
2- شرح حال و حكايت ضعف خود به قوله: «مسّنا و اهلنا الضّرّ».
3- تحقير آنچه هديه برده باشند يا عمل و طاعتى كه كرده باشند بقوله:
«و جئنا ببضاعة مزجية».
4- به فراخور حال كريمان حاجت خواستن كه لايق كرم ايشان باشد بقوله «فاوف لنا الكيل».
5- اعتراف به آنكه اين اعطا بر سبيل تفضل باشد نه استحقاق بقوله:
«و تصدّق علينا». آنكه بر سبيل تقريب و ترغيب روا شدن حاجتشان گفتند «انّ اللّه يجزى المتصدّقين».
تبصره: بعضى گفتهاند صدقه در شرع آنها حلال بوده براى انبياء، لكن اكثر مفسرين برآنند حال انبيا و اولاد انبياء منافى است طلب صدقه را و شايسته مقام آنان نباشد، بنابراين اطلاق تصدق بر سبيل مجاز و توسع باشد يعنى تفضلنما بر ما.
«1» تفسير عياشى ج 2 ص 192.
جلد 6 - صفحه 283
در كتاب النبوة از حضرت صادق عليه السّلام مروى است در خبر طويلى كه يعقوب عليه السّلام مكتوبى براى يوسف عليه السّلام نوشت مشتمل بر شمهاى از گزارش حال بطور اجمال: «1» «ايّها العزيز» بدان كه هميشه بلا از جانب خدا به ما خانواده انبياء رو آورد براى ابتلا و امتحان، از جمله جدم ابراهيم عليه السّلام را دست و پاى بسته به آتش انداختند حق تعالى او را نجات داد. پدرم را كارد به حلق رسيد، خداوند براى او فدا فرستاد. «2» نور چشم من يوسف را برادران بردند به صحرا و برگشتند گفتند گرگ او را خورد، من در فراق او محزون و گريان، خود را به برادر او بنيامين تسلى مىدادم تا آنكه آمدند گفتند تو او را طلب نمودهاى كه اگر نياورند طعام به آنها ندهى. فرستادم او را، برادران وقتى برگشتند، واقعه سرقت را بيان كردند، و حال آنكه در اهل بيت ما دزدى نيست، او را حبس و مرا زائد بر پيش غمناك نمودى به طورى كه پشتم خم آمد. پس منت گذار به رهائى او و مراعات كن در تسعير و اداى كيل وافى و تعجيل نما در رهائى آل ابراهيم.
چون نامه را برادران به يوسف دادند، بوسيد و بر چشم نهاد و گريه نمود كه جامهاش تر شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (88) قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89) قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (90) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (91) قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (92)
اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (93)
ترجمه
پس چون وارد شدند بر او گفتند اى عزيز رسيد بما و كسانمان سختى و آورديم سرمايه ناقابلى پس تمام كن براى ما پيمانه را و تصدق كن بر ما همانا خدا جزا ميدهد صدقه دهندگان را
گفت آيا دانستيد چه كرديد بيوسف و برادرش هنگاميكه
جلد 3 صفحه 173
بوديد نادانان
گفتند آيا همانا تو هر آينه تو يوسفى گفت من يوسفم و اين است برادرم بتحقيق منّت نهاد خدا بر ما همانا كسيكه پرهيزكارى كند و صبر نمايد پس همانا خدا ضايع نميكند مزد نيكوكاران را
گفتند بخدا كه بتحقيق بر گزيد تو را خدا بر ما و آنكه بوديم هر آينه خطاكاران
گفت نيست سرزنشى بر شما امروز ميآمرزد خدا شما را و او است رحم كنندهترين رحم كنندگان
ببريد پيراهن من اين را پس بيندازيدش بر روى پدرم ميگردد بينا و بياوريد نزد من خانواده خودتان را تمامى.
تفسير
- برادران بعد از امر پدر بتجسّس از حال دو فرزندش باز مسافرت بمصر نموده و وارد بر عزيز شدند و عرضه داشتند ما دچار قحطى و سختى و پريشانى شديم و ماليه ناچيز پست كمى كه قابل قبول نيست آورديم عياشى از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه آن بضاعت مقل بود كه در بلاد آنها زياد بوده و در مقابل تقاضا نمودند كه حسب المعمول هر چند پيمانه گندم بآنها در سفرهاى قبل داده ميشد داده شود بعلاوه ابن يامين بايشان مسترد گردد و بعضى گفتهاند مرادشان از تصدّق آن بود كه علاوه بر حقّشان در برابر متاعشان عزيز بآنها اضافهاى دهد و در معامله با ايشان مسامحه كند و احسان نمايد و از خدا عوض بخواهد در هر حال حضرت يوسف چون حال انكسار و تذلّل و پريشانى آنها را كه در اثر قحطى و اعراض پدر بر آنها روى داده بود مشاهده فرمود يكباره عنان تمالك را از دست داد و خود را بآنها معرّفى فرمود باين بيان كه آيا دانستيد و ديديد كه چه معاملهاى با يوسف و برادرش نموديد در زمان جوانى و نادانى و مراد گرفتن و بردن و شكنجه نمودن و در چاه انداختن و بغلامى فروختن او و تنها گذاردن بن يامين و سوء سلوك آنها با او بود بطوريكه جرئت سخن گفتن با آنها را بطور عادى نداشت و با آنها نمىنشست و غذا نميخورد و مقصود سرزنش ايشان بر اين اعمال نبود چون ظاهرا در آن زمان توبه كرده بودند ولى منظور توجّه آنها بحال خودشان و او و نتيجه اعمال قبيحه و صبر و سكون و اثباتشان در ندامت و عزمشان بر ترك معصيت و فعل طاعت بوده لذا در خاتمه تلقين عذر بآنها فرموده كه بگويند اين اعمال از جهالت و نادانى از ما بروز كرد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هر گناهى از بنده صادر شود اگر چه دانا باشد در آن حال كه بخاطر خود معصيت خدا را راه داده نادان است چنانچه خداوند حكايت فرموده سخن يوسف عليه السّلام را
جلد 3 صفحه 174
ببرادران خود كه فرمود آيا دانستيد چه كرديد با يوسف و برادرش وقتى نادان بوديد و نسبت جهل بآنها داده براى آنكه خودشان را در خطر معصيت خدا انداختند و حقّا هيچ نادانى و جهلى بالاتر از اين نيست كه بنده بخيال درك لذت ناچيز موقتى خود را در معرض عتاب و عذاب دائم مالك الرقاب قرار دهد و چون ايشان شناختند از اين بيان برادر خود را كه عزيز مصر شده است از روى تعجّب و براى اقرار او سؤال نمودند كه آيا تو همانا تو يوسفى و بعضى گفتهاند حضرت در وقت پرسش تاج را از سر برداشت و تبسمى فرمود كه از شعاع دندانش كه مخصوص باو بود شناخته شد آفرين بر دهان خندانش آتشين لعل و آب دندانش- و در جواب آنها فرمود بلى من يوسفم و براى مزيد تعريف و توصيف خود اشاره بابن يامين كرد و فرمود و اين برادر ابوينى من است كه خداوند منّت نهاد بر ما بسلامت و كرامت و ما را با يكديگر جمع فرمود همانا هر كه بپرهيزد از معاصى و صبر نمايد بر مصائب البتّه خداوند اجر و مزد او را ضايع و باطل نميكند و پاداش نيكوكارانرا نيكو خواهد داد در اين موقع برادران كاملا منفعل و معتذر و معترف بتقصير شدند و عرضه داشتند قسم بخدا هر آينه اختيار فرمود خدا تو را بر ما بحسن صورت و سريرت و مقام سلطنت و شأن نبوت و ما بوديم خطاكار و جفا كردار و هستيم اميدوار به گذشت تو و عفو پروردگار و حضرت در جواب فرمود تعيير و توبيخ و سرزنش و ملامتى بر شما نيست امروز كه خداوند بمن عزت و قدرت و سلطنت داده از شما گذشتم براى شكر اين نعمت و از خدا مىخواهم كه از تقصير شما بگذرد و بيامرزد و اميدوارم كه اجابت فرمايد چون ارحم الراحمين است و پيراهن بهشتى موروث از حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه حضرت يعقوب روز كه برادران او را بردند پيچيده و حرز او كرده بود بآنها داد و فرمود برويد و اين پيراهن را با خود ببريد و بيندازيد روى صورت پدرم بينا مىشود و شما با او و تمامى خانواده مراجعت بمصر نمائيد و گفتهاند از خواص اين پيراهن آن بود كه بهر مريضى مىپوشاندند شفا مىيافت و در مجمع از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه حضرت يعقوب عليه السّلام در اين سفرنامهاى بحضرت يوسف عليه السّلام نوشت و مضمون آن نامه را بتفصيل نقل نموده و اجمالش آنستكه بعد از بسمله و معرّفى از خود و بيت ابراهيم خليل الرحمن عليه السّلام مصائب وارده بر خود و شرح ابتلاء بفراق يوسف و تسلّى خاطر خود را
جلد 3 صفحه 175
بابن يامين و برائت ساحت او را از سرقت ذكر فرموده و اخيرا تقاضاى استرداد او را بخود نموده با بيانى كه موجب ترحّم و عطوفت است و آنكه برادران لدى الورود نامه را تقديم و تقاضاى تصدق بر آنها برهائى برادر را نمودند و حضرت يوسف نامه را گرفت و بوسيد و بديده گذارد و گريه كرد و سؤال مذكور در آيه را نمود و اين نامه را عياشى ره نيز از امام باقر عليه السّلام با بيان مفصّل ترى نقل نموده علاوه بر آنكه حضرت يعقوب مورد عتاب الهى شد كه چرا حاجت خود را از غير خدا طلب نموده و توبه كرد و قبول شد و مشمول مغفرت و رحمت گرديد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلَمّا دَخَلُوا عَلَيهِ قالُوا يا أَيُّهَا العَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَأَوفِ لَنَا الكَيلَ وَ تَصَدَّق عَلَينا إِنَّ اللّهَ يَجزِي المُتَصَدِّقِينَ (88)
پس چنان که وارد شدند پسران يعقوب بر يوسف گفتند اي عزيز مصر تماس كرده بر ما و كسان ما ضرر قحطي و نداشتن آذوقه و آمديم با يك مختصر بضاعة ناچيزي پس امر فرما كيل وافي كافي دهند و تصدق فرما بر ما محققا خداوند جزا ميدهد كساني را که تصدق ميكنند.
فَلَمّا دَخَلُوا عَلَيهِ پس از اينكه يعقوب امر فرمود بفرزندانش که برويد مصر و از حال يوسف و برادرش تجسس كنيد در حديث است چنانچه از كتاب نبوت مسندا از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که حضرت يعقوب [ع] مكتوبي نوشت براي عزيز مصر
(بسم اللّه الرحمن الرحيم الي عزيز مصر و مظهر العدل)
جلد 11 - صفحه 262
و موفي الكيل من يعقوب بن اسحق إبن ابراهيم خليل الرحمن صاحب نمرود الذي جمع له النار ليحرقه بها فجعلها اللّه عليه بردا و سلاما و انجاه منها اخبرك ايها العزيز انا اهل بيت لم يزل البلاء الينا سريعا من اللّه ليبلونا عند السرّاء و الضرّاء و ان المصائب تتابعت عليّ عشرين سنة اولها انه کان لي إبن سميته يوسف و کان سروري من بين ولدي و قرة عيني و ثمرة فؤادي و ان اخوته من غير امه سألوني ان ابعثه معهم يرتع و يلعب فبعثته معهم بكرة فجاءوني عشاءا يبكون و جاءوا علي قميصه بدم كذب و زعموا ان الذئب اكله فاشتد لفقده حزني و كثر علي فراقه بكايي حتي ابيضت عيناي من الحزن و انه کان له اخ و كنت به معجبا و کان لي انيسا و كنت اذا ذكرت يوسف ضممته الي صدري فسكن بعض ما اجد في صدري و ان اخوته ذكروا لي انّك سألتهم و امرتهم ان يأتوك به فان لم يأتوك به منعتهم الميرة فبعثته معهم ليتماروا لنا قمحا فرجعوا اليّ و ليس هو معهم و ذكروا انه سرق مكيال الملك و نحن اهل بيت لا نسرق و قد حبسته عني و فجعتني به و قد اشتد لفراقه حزني حتي تقوس لذلك ظهري و عظمت به مصيبتي مع مصائب تتابعت عليّ فمنّ عليّ بتخلية سبيله و اطلاقه من حبسك و طيّب لنا القمح و اسمح لنا في السعر و اوف لنا الكيل و عجّل سراح آل ابراهيم)
پس بعد از اينكه اينها وارد شدند و نامه پدر را بيوسف دادند بوسيد و بر چشم گذاشت و گريست حتي پيراهنشتر شد.
قالُوا يا أَيُّهَا العَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ از جهت نداشتن آذوقه و قحطي که مبتلا شده بودند وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ مختصر وجهي آوردهايم فَأَوفِ لَنَا الكَيلَ كيل ما را بمقدار كافي و وافي عنايت فرما و تصدق علينا بزيادة الكيل و ردّ اخينا إِنَّ اللّهَ يَجزِي المُتَصَدِّقِينَ خداوند جزاي كثير عنايت ميفرمايد بكساني که تصدق كنند.
263
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 88)- به هر حال فرزندان یعقوب بارها را بستند و روانه مصر شدند و این سومین مرتبه است که آنها به این سرزمین پرحادثه وارد میشوند.
در این سفر بر خلاف سفرهای گذشته یک نوع احساس شرمندگی روح آنها را آزار میدهد، چرا که سابقه آنها در مصر و نزد عزیز، سخت آسیب دیده، و شاید بعضی آنها را به عنوان «گروه سارقان کنعان» بشناسند، تنها چیزی که در میان انبوه این مشکلات و ناراحتیهای جانفرسا مایه تسلی خاطر آنهاست، همان جمله اخیر پدر است که میفرمود: از رحمت خدا مأیوس نباشید که هر مشکلی برای او سهل و آسان است.
«پس هنگامی که آنها وارد بر یوسف شدند، (با نهایت ناراحتی رو به سوی او کردند و) گفتند: ای عزیز! ما و خاندان ما را قحطی و ناراحتی و بلا فراگرفته است» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ).
«و تنها متاع کم و بیارزشی همراه آوردهایم» (وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ).
اما با این حال به کرم و بزرگواری تو تکیه کردهایم «و انتظار داریم که پیمانه ما را بطور کامل وفا کنی» (فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ).
و در این کار «بر ما منت گذار و تصدق کن» (وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا).
و پاداش خود را از ما مگیر، بلکه از خدایت بگیر «چرا که خداوند کریمان و متصدقان را پاداش خیر میدهد» (إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ).
جالب این که برادران یوسف، با این که پدر تأکید داشت در باره یوسف و برادرش به جستجو برخیزید به این گفتار چندان توجه نکردند، و نخست از عزیز مصر تقاضای مواد غذایی نمودند، شاید چندان امیدی به پیدا شدن یوسف نداشتند، و یا فکر کردند تقاضای آزاد ساختن برادر را تحت الشعاع نمایند تا تأثیر
ج2، ص446
بیشتری در عزیز مصر داشته باشد.
در روایات میخوانیم که برادران حامل نامهای از طرف پدر برای عزیز مصر بودند که در آن نامه، یعقوب، ضمن تمجید از عدالت و دادگری و محبتهای عزیز مصر، نسبت به خاندانش، و سپس معرفی خویش و خاندان نبوتش، ناراحتیهای خود را به خاطر از دست دادن فرزندش یوسف و فرزند دیگرش بن یامین و گرفتاریهای ناشی از خشکسالی را برای عزیز مصر شرح داده بود.
و در پایان نامه از او خواسته بود که بن یامین را آزاد کند. چرا که هرگز سرقت و مانند آن در خاندان ما نبوده و نخواهد بود.
هنگامی که برادرها نامه پدر را به دست عزیز میدهند، نامه را گرفته و میبوسد و بر چشمان خویش میگذارد، و گریه میکند، آنچنان که قطرات اشک بر پیراهنش میریزد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم