آیه 87 سوره یوسف

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۸۷ یوسف)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<86 آیه 87 سوره یوسف 88>>
سوره : سوره یوسف (12)
جزء : 13
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

ای فرزندان من، بروید (به ملک مصر) و از حال یوسف و برادرش تحقیق کرده و جویا شوید و از رحمت خدا نومید مباشید که هرگز جز کافران هیچ کس از رحمت خدا نومید نیست.

ای پسرانم! بروید آن گاه از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا مأیوس نباشید؛ زیرا جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمی شوند.

اى پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى‌شود.»

اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.

پسرانم! بروید، و از یوسف و برادرش جستجو کنید؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می‌شوند!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

‘Go, my sons, and look for Joseph and his brother, and do not despair of Allah’s mercy. Indeed no one despairs of Allah’s mercy except the faithless lot.’

O my sons! Go and inquire respecting Yusuf and his brother, and despair not of Allah's mercy; surely none despairs of Allah's mercy except the unbelieving people.

Go, O my sons, and ascertain concerning Joseph and his brother, and despair not of the Spirit of Allah. Lo! none despaireth of the Spirit of Allah save disbelieving folk.

"O my sons! go ye and enquire about Joseph and his brother, and never give up hope of Allah's Soothing Mercy: truly no one despairs of Allah's Soothing Mercy, except those who have no faith."

معانی کلمات آیه

تحسسوا: تحسس: جستجو كردن با حاسه. با ديدن باشد يا شنيدن- تحسس در خير و تجسس در شر است.

روح: (به فتح- ر): راحت، رحمت. نسيم و باد. مراد از آن در آيه ، معناى دوم است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «87»

اى پسرانم! (بار ديگر به مصر) برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خداوند مأيوس نشويد، حقّ اين است كه جز گروه كافران، از رحمت خداوندى مأيوس نمى‌شوند.

نکته ها

«تحسّس» جستجوى چيزى از راه حس است. «تجسّس» به جستجو كردن در مورد بدى‌ها و «تحسس» به جستجو كردن در مورد خوبى‌ها گفته مى‌شود.

به تعبير راغب، «رَوْح» و «روح» به معناى جان است، ولى «رَوح» درموارد فَرَج و رحمت به كار مى‌رود، گويا با گشايش گره و مشكل، جان تازه‌اى در انسان دميده مى‌شود.

در تفسير تبيان آمده است: روح از ريح است، همان گونه كه انسان با وزش باد احساس راحتى مى‌كند با رحمت الهى نيز انسان شادمان مى‌گردد.

براساس روايات، يأس از رحمت خدا، از گناهان كبيره است. «1»

پیام ها

1- پدر نبايد با فرزندانش قطع رابطه‌ى دائمى كند. وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ‌ ... يا بَنِيَ‌

2- شناخت، نياز به حركت دارد. «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا»


«1». من‌لايحضره‌الفقيه، باب معرفة الكبائر.

جلد 4 - صفحه 270

3- رسيدن به لطف الهى، با تنبلى سازگار نيست. «اذْهَبُوا، وَ لا تَيْأَسُوا»

4- اولياى خدا، هم خود مأيوس نمى‌شوند هم ديگران را از يأس باز مى‌دارند. «لا تَيْأَسُوا»

5- يأس، نشانه‌ى كفر است. لا يَيْأَسُ‌ ... إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ‌ زيرا مأيوس شده، در درون خود مى‌گويد: قدرت خدا تمام شده است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (87)

«1» بحار الانوار ج 22 ص 157، و مثل آن تحف العقول ص 36 طبع اسلاميه.

«2» بحار الانوار ج 12 ص 244، و تفسير عياشى ج 2 ص 189.

جلد 6 - صفحه 280

يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ‌: اى فرزندان من برويد پس تجسس كنيد و بپرسيد و طلب نمائيد خبر يوسف و برادرش را. وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ‌: و نوميد مشويد از رحمت الهى و راحت سبحانى. مراد روح، فرح، و آن نعمتى باشد مقرون به لذت. و اشتقاق آن از ريح است كه در آن راحتى بود.

إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ‌: بدرستى كه نوميد نشوند از رحمت و فضل الهى. إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ‌: مگر گروهى كه كافرند.

ابن عباس گويد: «1» مؤمن از جانب خداى تعالى خير را اميدوار است در شدائد و بلايا، و شكر سبحانى را نمايد در راحتى و فراخى. و كافر به اختلاف اين صفات را دارا نباشد.

فخر رازى گفته: يأس از رحمت الهى حاصل نشود مگر وقتى كه انسان معتقد باشد كه ذات احديت سبحانى قدرت مطلقه ندارد، يا عالم به جميع معلومات نباشد؛ يا بخيل باشد؛ و هر يك از اين سه موجب كفر است و يأس هم متوقف به يكى از آنها، پس نوميدى وقوع نيابد مگر كسى كه كافر باشد.

تنبيه: آيه شريفه دلالت دارد بر آنكه فاسق از رحمت الهى نوميد نباشد، بلكه اميدوار باشد و علامت راجى حسن طاعت است، زيرا رجاء سه مرتبه دارد: اول- شخصى كه حسنه نمايد و اميد دارد قبول آن را به درگاه الهى. دوم- كسى كه سيئه نموده و اميدوار است آمرزش آن را. سوم- شخص كذاب مغرور منهمك در معاصى و مصر به مناهى با اين حال مغفرت را تمنا دارد.

در ارشاد القلوب- شخصى خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد:

انّ قوما من شيعتكم يعملون بالمعاصى و يقولون نرجوا فقال عليه السّلام كذبوا،

«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 258.

جلد 6 - صفحه 281

ليسوا من شيعتنا، كلّ من رجا شيئا عمل له فو اللّه ما من شيعتنا الّا من اتّقى اللّه‌ «1» عرض كرد: جماعتى از شيعيان شما معاصى را بجاى آورند و مى‌گويند اميدواريم.

حضرت فرمود: دروغ گويند، نيستند از شيعيان ما آنكس كه اميد به چيزى دارد، عملى براى آن نمايد. پس قسم به خدا نيست شيعه ما از شماها مگر كسى كه بپرهيزد خدا را از ارتكاب معاصى.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ارْجِعُوا إِلى‌ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ (81) وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82) قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (83) وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى‌ عَلى‌ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ (84) قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ (85)

قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (86) يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (87)

ترجمه‌

باز گرديد بسوى پدرتان پس بگوئيد اى پدر ما همانا پسر تو دزدى كرد و گواهى نميدهيم مگر بآنچه دانستيم و نباشيم مر علم نهانى را دارندگان‌

و بپرس از اهل آن بلدى كه بوديم در آن و قافله‌اى كه آمديم در آن و همانا ما راستگويانيم‌

گفت بلكه زينت داد براى شما نفسهاتان كارى را پس بر من است شكيبائى نيكو شايد خدا كه بياورد نزد من ايشانرا تمامى همانا كه او است داناى درست كردار

و روى گرداند از آنها و گفت جاى تأسف من است بر يوسف و سفيد شد دو چشمش از اندوه پس او پر بود از خشم‌

گفتند بخدا هميشه ياد كنى يوسف را تا شوى بيمار سخت يا شوى از هلاك شدگان‌

گفت جز اين نيست كه شكايت ميكنم بى‌تابى خود و اندوهم را بخدا و ميدانم از خدا آنچه را كه نميدانيد

اى پسران من برويد پس جستجو كنيد از يوسف و برادرش و نا اميد مشويد از رحمت خدا همانا نا اميد نميشوند از رحمت خدا مگر گروه كافران.

تفسير

- برادر بزرگ مذكور پس از تصميم با قامت در مصر ببرادران خود دستور داد كه مراجعت كنيد نزد پدرتان و خجلت نكشيد صريحا بگوئيد كه پسرت سرقت نمود بر حسب ظاهر كه ما ديديم مشربه پادشاه از باربند او بيرون آمد و مأخوذ شد حال ديگر خدا ميداند كه واقعا او دزدى كرده يا مشربه را براى اتّهام او در بارش گذارده بودند ما علم غيب نداريم و آن مخصوص بذات احديّت است و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه ما علم غيب نداشتيم كه او مرتكب چنين امرى ميشود والا او را با خود نمى‌برديم و اگر از ما قبول ندارى اين قصه در مصر شايع شده بفرست از اهل آنجا سؤال كن كسانى هم كه ما با آنها در يك قافله بوديم و از مصر با هم حركت‌

جلد 3 صفحه 170

كرديم مطّلع ميباشند از آنها بپرس و مطمئن باش كه ما از راستگويانيم و برادران لدى الورود بدستور برادر بزرگ خود عمل نموده مراتب را بعرض پدر رسانيدند ولى چون سابقه سوء داشتند حضرت يعقوب باظهارات ايشان مطمئن نشد و فرمود نه چنين است كه شما مقصّر نباشيد باز نفس امّاره شما كار ناصوابى را در نظرتان زينت داده و سهل شمرده كه خودتان بمأمورين عزيز گفتيد كسيكه مشربه در بارش پيدا شود بايد مأخوذ و محبوس گردد پس كار و چاره من صبرى است جميل و نيكو كه در آن شكايتى بخلق ننمايم شايد خداوند بفضل و كرم خود هر سه فرزند من يعنى يوسف و بن يامين و يهودا را يكمرتبه بمن مسترد فرمايد چون خداوند دانا است بحال من و آنها و حكيم است در تدبير امور بر وفق صلاح بندگان و يكباره از همه آنها اعراض فرمود و بواسطه شدت علاقه بيوسف عليه السّلام تأسف و شدت حزن خود را بر او مخاطب ساخت و فرمود اى غم و اندوه و حسرت من بر يوسف بيا كه جاى تو است چون يا حرف نداء و اسف منادى و الف بدل از ياء متكلم است و نامى از دو پس ديگر خود نبرد با آنكه اندوه آن دو تازه و مصيبت او كهنه شده بود ولى حبّ مفرط آنرا تازه نگهداشته بود عيّاشى و قمّى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده‌اند كه حزن يعقوب بر يوسف معادل با حزن هفتاد زن بچه مرده بود و اخيرا از شدت گريه دو چشم آنحضرت سفيد شد يعنى گريه سياهى و نور ديده او را برد و قمّى ره فرموده كور شد از گريه ولى باز كظم غيظ ميفمرود و بكسى اظهار اندوه درونى خود را كه پر بود از آن نمى‌نمود تا آنكه فرزندان براى تسكين خاطر او عرضه داشتند قسم بخدا زائل نميشود ياد مصيبت يوسف از تو تا مريض مشرف بموت شوى يا از غصه دق كنى و بميرى چون تفتؤ مضارع فتى است كه بمعناى زوال است و لاء نافيه قبل از آن براى وضوح معنى حذف شده است و حضرت در جواب فرمود منكه بكسى جز خدا شكايت نكردم البتّه بايد بنده عقده درونى خود كه طاقت صبر بر آنرا ندارد و اندوه خويش را بخداى خود عرضه بدارد و از او فرج بخواهد واگذاريد مرا بحال خود چون ميدانم من از رحمت و لطف خداوند به بندگان آنمرتبه‌اى را كه نميدانيد شما و حسن ظن من بخدا مقتضى است كه بزودى مرا مقضى المرام فرمايد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون يعقوب بفراق بنيامين مبتلا شد با خدا مناجات كرد

جلد 3 صفحه 171

كه پروردگار من آيا رحم نميفرمائى بر من دو چشم مرا گرفتى و دو پسر مرا بردى و خدا باو وحى فرمود كه اگر آن دو را ميرانده باشم زنده ميكنم براى تو تا بمراد خود برسانم تو را ولى تو ياد كن از گوسفندى كه كباب كردى و خوردى و بشخص روزه‌دارى كه در جوار تو بود ندادى در اين موقع اميدوارى حضرت يعقوب بوصل دو پسر خود زياد شد لذا خطاب بفرزندان خود فرموده ايشانرا مأمور بتجسس و تفحص و جستجوى از دو برادر خودشان فرمود كه از حال آن دو مطلع شوند و خبر سلامتى ايشانرا باو برسانند چون ميدانست يوسف عليه السّلام زنده است و فرمود از رحمت و فرج و گشايش خداوند براى اهل ايمان مأيوس نباشيد چون يأس از رحمت خدا از معاصى كبيره است و مؤمن اميد خير دارد از خداوند در بلاء، و شكر ميكند بر نعمت او در رخاء و كافر اميدوار بكسى و جائى نيست و مأيوس از رحمت خدا است قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا يعقوب عليه السّلام وقتى بفرزندان خود فرمود برويد و از يوسف جستجو كنيد ميدانست او زنده است با آنكه بيست سال بود از او دور و دو چشمش از اندوه كور شده بود فرمود بلى ميدانست عرض كردند چگونه ميدانست فرمود در سحر دعا كرد كه ملك الموت بر او نزول نمايد و بصورت خوشى نازل شد و از او سؤال فرمود كه آيا كسانيكه ميميرند و از دنيا ميروند جانهاشان را با هم قبض مينمائى يا جدا جدا عرض كرد اعوان من جدا جدا قبض مينمايند و با هم نزد من مى‌آورند فرمود هيچ در نظر دارى كه جان يوسف را نزد تو آورده باشند عرض كرد خير آنوقت دانست كه او زنده است و فرزندان خود را مأمور بتجسس فرمود و در كافى و علل و عيّاشى ره قريب باين معنى را از آنحضرت و در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در خرائج از آنحضرت روايت شده كه مرد صحرا نشينى از يوسف عليه السّلام گندم خريده بود حضرت باو فرمود چون بفلان وادى رسيدى فرياد كن اى يعقوب پس مرد پيرى نزد تو خواهد آمد باو بگو مردى را در مصر ديدم بتو سلام رساند و گفت امانت تو نزد خدا محفوظ است و ضايع نخواهد شد و چون آنمرد اين پيغام را بحضرت يعقوب رسانيد او بيهوش شد و روى زمين افتاد و چون بهوش آمد بآن مرد گفت آيا حاجتى دارى عرض كرد بلى دختر عموئى دارم كه عيال من است و نزائيده حضرت يعقوب دعا كرد و خدا در چهار مرتبه آبستن شدن آن زن هشت اولاد بآن مرد

جلد 3 صفحه 172

عنايت فرمود هر شكم دو فرزند و در اكمال مانند اين حديث را با بيان مفصّل‌ترى از آنحضرت نقل نموده و آنكه يعقوب عليه السّلام ميدانست يوسف زنده است و باو مسترد خواهد شد و كسانش نميدانستند و او را باين اميد ملامت مينمودند بنظر حقير حضرت يعقوب از خواب حضرت يوسف در حال صباوت ميدانست كه او بمقام ارجمندى خواهد رسيد و از قرائن احوال دانست كه خوردن گرگ و پيراهن خون آلود دروغ است لذا باور نفرمود و آنها را تكذيب فرمود ولى ميدانست كه براى ترك اولى‌ايكه از او صادر شده بايد مجازات شود در دنيا بمصيبت فراق لذا ميسوخت و ميساخت و منتظر فرج بود تا وقتى فرزندان او از مصر مراجعت نموده تقاضاى بردن ابن يامين را بامر عزيز نمودند حضرت اميدوار شد كه پادشاه مصر يوسف گمشده او باشد چون اگر غير او بود بن يامين را ميخواست چه كند كه با آنهمه اصرار و احسان و اكرام او را بگيرد و نگهدارى كند بعلاوه ميدانست كه او دزدى نميكند و چنين سلطان عادلى كسى را بى‌جهت متّهم نمى‌سازد با وجود اين صبر ميكرد تا مصيبت بحد كمال برسد و پاداش بآخرت نيفتد و چون نابينا شد و از ديدار يوسف نااميد گرديد دانست كه مصيبت كامل شده لذا فرزندان را مأمور بتجسس فرمود و اميدوار از لطف الهى بود كه نور ديده‌اش هم بديدار نور ديده‌اش عودت نمايد و اين معنى با هيچ يك از روايات منقوله منافات ندارد و مطالب مندرجه از اوّل سوره تا اينجا شاهد مدّعى است و اللّه اعلم بحقيقة الحال ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


يا بَنِي‌َّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن‌ يُوسُف‌َ وَ أَخِيه‌ِ وَ لا تَيأَسُوا مِن‌ رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا يَيأَس‌ُ مِن‌ رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلاَّ القَوم‌ُ الكافِرُون‌َ (87)

اي‌ پسران‌ ‌من‌ برويد و احساس‌ و تفتيش‌ كنيد ‌از‌ حال‌ يوسف‌ و برادرش‌ و مأيوس‌ نباشيد ‌از‌ روح‌ خداوند محققا كسي‌ مأيوس‌ نميشود ‌از‌ روح‌ الهي‌ مگر قومي‌ ‌که‌ كافر باللّه‌ باشند.

يا بَنِي‌َّ اذهَبُوا بطرف‌ مصر چون‌ يوسف‌ ‌را‌ بردند بمصر نظر ‌به‌ اينكه‌ وحي‌ شد بيعقوب‌ ‌که‌ يوسف‌ ‌را‌ گرگ‌ نبرده‌ و نخورده‌ بلكه‌ بعنوان‌ غلامي‌ بقافله‌ مصريها فروختند و زنده‌ ‌است‌ و ‌إبن‌ يامين‌ ‌را‌ ‌هم‌ ملك‌ مصر گرفت‌ و نگاه‌ داشت‌ فَتَحَسَّسُوا حس‌ّ درك‌ شيئي‌ ‌است‌ بتوسط اسباب‌ و آلات‌، چشم‌ درك‌ مبصرات‌ ميكند، اذن‌ درك‌ مسموعات‌ و هكذا ساير حواس‌ خمسه‌ ظاهره‌ و همچنين‌ حواس‌ باطنه‌. قوه‌ عاقله‌، حافظه‌، ذاكره‌، حس‌ مشترك‌ خيال‌ ‌پس‌ ‌بعد‌ ‌از‌ رفتن‌ بمصر ‌در‌ مقام‌ تجسس‌ برآئيد و خبر بگيريد ‌از‌ حال‌ مِن‌ يُوسُف‌َ وَ أَخِيه‌ِ آيا يوسف‌ بغلاميست‌ ‌ يا ‌ آزاد ‌در‌ حبس‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌در‌ حال‌ سعه‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ ضيق‌ و ‌إبن‌ يامين‌ ‌در‌ نزد ملك‌ مصر ‌در‌ چه‌ حالت‌ ‌است‌.

وَ لا تَيأَسُوا مِن‌ رَوح‌ِ اللّه‌ِ يكي‌ ‌از‌ گناهان‌ كبيره‌ يأس‌ ‌من‌ روح‌ اللّه‌ ‌است‌ چنانچه‌ امن‌ ‌من‌ مكر اللّه‌ آنهم‌ گناه‌ كبيره‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ شرك‌ و كفر و ضلالت‌

جلد 11 - صفحه 261

‌اينکه‌ ‌از‌ كبائر شمرده‌ ‌شده‌، و مراد ‌از‌ روح‌ اللّه‌ تفضلات‌ و عنايات‌ و نجات‌ ‌از‌ مهالك‌ و خلاصي‌ ‌از‌ بليات‌ و شمول‌ مراحم‌ الهي‌ ‌است‌.

إِنَّه‌ُ لا يَيأَس‌ُ مِن‌ رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الكافِرُون‌َ كافر باللّه‌ ‌ يا ‌ منكر وجود حق‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ منكر قدرت‌ ‌او‌ ‌ يا ‌ منكر عنايات‌ و تفضلات‌ ‌او‌ ‌است‌ لذا مأيوس‌ ميشود ‌حتي‌ ‌در‌ باب‌ خوف‌ و رجاء گفتند ممدوحش‌ ‌تا‌ حدي‌ ‌است‌ ‌که‌ يأس‌ ‌از‌ رحمت‌ پيدا نكند و امن‌ ‌از‌ مكر نداشته‌ ‌باشد‌ بلكه‌ ‌بين‌ خوف‌ و رجاء ‌باشد‌ و اخبار ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ دو دسته‌ ‌است‌ يك‌ دسته‌ دلالت‌ دارد ‌بر‌ تساوي‌ خوف‌ و رجاء و يك‌ دسته‌ ‌بر‌ ترجيح‌ رجاء ‌بر‌ خوف‌ و وجوهي‌ ‌بر‌ جمع‌ ‌اينکه‌ دو دسته‌ گفته‌ ‌شده‌ و لكن‌ آنچه‌ بنظر ارجح‌ ‌است‌ اينكه‌ نظر بخداوند متعال‌ رجائش‌ بيشتر ‌باشد‌ و نظر بخود مساوي‌ ‌باشد‌ و اللّه‌ العالم‌ بحقائق‌ الامور.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 87)- بکوشید و مأیوس نشوید که یأس نشانه کفر است» قحطی در مصر و اطرافش از جمله کنعان بیداد می‌کرد، دگر بار یعقوب فرزندان را دستور به حرکت کردن به سوی مصر و تأمین مواد غذایی می‌دهد، ولی این بار در سرلوحه خواسته‌هایش جستجو از یوسف و برادرش بن یامین را قرار می‌دهد و می‌گوید:

«فرزندانم بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید» (یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ).

و از آنجا که فرزندان تقریبا اطمینان داشتند که یوسفی در کار نمانده، و از این توصیه و تأکید پدر تعجب می‌کردند، یعقوب به آنها گوشزد می‌کند: «از رحمت

ج2، ص445

الهی هیچ گاه مأیوس نشوید» که قدرت او مافوق همه مشکلات و سختیهاست (وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ).

«چرا که جز کافران بی‌ایمان (که از قدرت خدا بی‌خبرند) از رحمتش مأیوس نمی‌شوند» (إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع