آیه 81 سوره آل عمران
<<80 | آیه 81 سوره آل عمران | 82>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و (یاد کن) آن گاه که خدا از پیغمبران (و امّتهاشان) پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت بخشیدم سپس بر شما (اهل کتاب) رسولی از جانب خدا آمد که گواهی به راستی کتاب و شریعت شما میداد به او ایمان آورده و یاری او کنید؛ خدا فرمود: آیا اقرار داشته و پیمان مرا بر این امر پذیرفتید؟ همه گفتند: اقرار داریم. خدا فرمود: گواه باشید، من هم با شما گواهم.
و [یاد کنید] هنگامی که خدا از همه پیامبران [و امت هایشان] پیمان گرفت که هرگاه کتاب و حکمت به شما دادم، سپس [در آینده] پیامبری برای شما آمد که آنچه را [از کتاب های آسمانی] نزد شماست تصدیق کرد، قطعاً باید به او ایمان آورید و وی را یاری دهید. [آن گاه خدا] فرمود: آیا اقرار کردید و بر این [حقیقت] پیمان محکم مرا [به صورتی که به آن وفا کنید] دریافت نمودید؟ گفتند: اقرار کردیم. فرمود: پس [بر این پیمان] گواه باشید و من هم با شما از گواهانم.
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتى دادم، سپس شما را فرستادهاى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد، البته به او ايمان بياوريد و حتماً ياريش كنيد. آنگاه فرمود: «آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد؟» گفتند: «آرى، اقرار كرديم.» فرمود: «پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم.»
و خدا از پيامبران پيمان گرفت كه شما را كتاب و حكمت دادهام؛ به پيامبرى كه آيين شما را تصديق مىكند و به رسالت نزد شما مىآيد بگرويد و يارىاش كنيد. گفت: آيا اقرار كرديد و عهد مرا پذيرفتيد؟ گفتند: اقرار كرديم. گفت: پس شهادت دهيد و من نيز با شما از شاهدانم.
و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند، از پیامبران (و پیروان آنها)، پیمان مؤکّد گرفت، که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم، سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق میکند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید! سپس (خداوند) به آنها گفت: «آیا به این موضوع، اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤکّد بستید؟» گفتند: «(آری) اقرار داریم!» (خداوند به آنها) گفت: «پس گواه باشید! و من نیز با شما از گواهانم.»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
ميثاق: پيمان محكم، اصل آن از وثاقة به معنى محكم شدن است، «وثق وثاقة: قوى».
اصر: آن در اصل به معنى سنگين و سنگينى است: وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً. ولى در اينجا به معنى پيمان است، پيمان داراى يك سنگينى معنوى و قبول مسئوليت است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«81» وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ
و (به ياد آور) هنگامى كه خداوند از پيامبرانِ (پيشين) پيمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مىكرد، بايد به او ايمان آوريد واو را يارى كنيد. (سپس خداوند) فرمود: آيا به اين پيمان اقرار داريد و بار سنگين پيمان مرا (بر دوش) مىگيريد؟ (انبيا در جواب) گفتند: (بلى) اقرار داريم، (خداوند) فرمود: خودتان شاهد باشيد ومن هم با شما از جمله گواهانم.
«82» فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
پس كسانى كه بعد از اين (پيمان محكم،) روى برگردانند، آنان همان فاسقانند.
نکته ها
تفاوت مكتب انبيا، مانند تفاوت برنامهى دو استاد يا دو استاندار است كه در اصول مسائل علمى و سياسى، داراى جهت واحدى هستند، ولى در مسائل جزئى، به جهت تفاوتهاى فردى دانش آموزان يا شرايط منطقهاى، برنامههاى گوناگون ارائه مىدهند. «1»
حضرت على عليه السلام فرمود: «خداوند از انبياى پيشين پيمان گرفت كه مردم را به بعثت پيامبر اسلام و صفات او خبر و بشارت دهند و به آنان فرمان تصديق آن حضرت را بدهند». «2»
امام صادق عليه السلام فرمود: «مراد از «جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ» پيامبر اسلام است». «3»
آنچه مهم ات داشتن روحيه اطاعت و تسليم فرمان خدا بودن است، گرچه ميدانى براى عمل نباشد. مثلًا شهيد شدن يك مسأله است و آمادگى براى شهادت مسألهاى ديگر.
«1». تفسير مراغى.
«2». تفسير مجمعالبيان.
«3». تفسير نورالثقلين.
جلد 1 - صفحه 551
چنانكه خداوند نمىخواهد خون اسماعيل ريخته شود، ولى مىخواهد ابراهيم آمادگى كامل براى قربانى كردن فرزند داشته باشد. يا ممكن است ما زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام را درك نكنيم، ولى انتظار ظهور، و عشق و علاقه و انس و آمادگى براى حضورش، مسألهاى است كه در دهها آيه و روايت سفارش شده است.
بنابراين پيامبران گرچه عصر پيامبر اسلام را درك نكردهاند، ولى آنان مطيع و تسليم فرمان خدا بوده و در آرزوى رسالت و يارى او بودند. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»
پیام ها
1- در مديريّت الهى، لازمهى سپردن مسئوليّتها، تعهد و پيمان گرفتن است. «أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ»
2- هر جا كار سخت است، پيمان گرفتن لازم است. دست برداشتن از آئين و سنّت موجود، و ايمان و حمايت از شخص نوظهور، ساده نيست. لذا خداوند تعهد شديد مىگيرد. «أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ ...»
3- آمدن پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله قطعى است، لذا از همهى انبيا پيمان گرفته شده، نه بعضى از آنها. «مِيثاقَ النَّبِيِّينَ ... جاءَكُمْ رَسُولٌ»
4- جريان نبوّت، مايهى وحدت است، نه اسباب تفرقه و انشعاب. «رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ»
5- انبيا داراى هدفى مشترك هستند. لذا پيامبران قبلى، آمدن انبياى بعدى را بشارت مىدادند ونسبت به آنان پيمانِ ايمان ونصرت دارند، وپيامبران بعدى، انبياى قبل را تصديق مىكردند. «مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ»
6- قديمىها، جديدىها را تحويل بگيرند، آنها را به مردم معرّفى كنند و زمينهى رشد بعدىها را فراهم آورند. «لَتُؤْمِنُنَّ ... لَتَنْصُرُنَّهُ»
7- ايمان به تنهايى كفايت نمىكند، بلكه يارى و حمايت نيز لازم است. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»
8- در ميان انبيا، سلسله مراتب است و خاتمالنّبيّين اشرف آنهاست، زيرا همهى
جلد 1 - صفحه 552
انبيا بايد مؤمن به او و حامى او باشند. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»
9- وقتى انبياى پيشين موظّف به ايمان وحمايت از پيامبر اسلام هستند، پس پيروان آنها نيز بايد به او ايمان آورده و از او اطاعت كنند. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»
10- حمايتى ارزشمند است كه از ايمان سرچشمه گرفته باشد. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»
11- مهم، داشتن روح تسليم و پذيرفتن حقّ است، چه بسا شرايط لازم براى عمل به وجود نيايد. انبياى قبل، زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را درك نكردند، ولى اين روحيه را داشتند. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»
12- پيمانشكن فاسق است. «فَمَنْ تَوَلَّى ... هُمُ الْفاسِقُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (81)
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ: و ياد بياور و منتهى شود علم تو اى پيغمبر، زمانى را كه اخذ فرمود و فرا گرفت خداى تعالى، مِيثاقَ النَّبِيِّينَ: پيمان و عهد پيغمبران را، يعنى از ايشان عهد گرفت به اينكه، لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ: هر آينه عطا كنم شما را كتاب آسمانى و شريعت، ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ: پس بيايد به شما پيغمبرى از جانب من، مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ: در حالتى كه آن پيغمبر موعود، تصديق كننده است مر آن چيزى را كه با شما است از كتاب و حكمت. لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ: هر آينه البته البته ايمان بياوريد به او، وَ لَتَنْصُرُنَّهُ: و البته البته يارى و نصرت كنيد او را.
نزد بعضى از مفسرين، مراد آنكه: خداى تعالى اخذ ميثاق فرمود از تمام انبياء زمان به زمان كه نبى لا حق، نبى سابق را تصديق نمايد، و هر يكى به امت خود بفرمايد كه پيغمبر بعد را تصديق نموده او را يارى نمايند.
لكن قول اقوى آنكه: مراد، اخذ ميثاق نسبت به حضرت خاتم صلّى اللّه
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 161
عليه و آله و سلّم مىباشد، و احاديث بسيار وارد شده از جمله:
1- معالم التنزيل، الجنان، مبانى، در المنثور، مجمع البيان قال علىّ عليه السّلام: لم يبعث اللّه نبيّا آدم و من بعده الّا اخذ عليه الميثاق فى امر محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم «1». فرمود امير المؤمنين عليه السّلام: مبعوث نفرمود خدا پيغمبرى را از آدم و بعد از او، مگر آنكه اخذ فرمود ميثاق را در امر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.
2- معالم التنزيل: انّ اللّه تعالى يقول للانبياء حين استخرج الّذرّيّة من صلب آدم، و الانبياء فيهم كالمصابيح و السّرج و اخذ عليهم الميثاق فى امر محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: بتحقيق خداى تعالى فرمود مر انبياء را زمانى كه بيرون آورد ذريه حضرت آدم را از صلب او، و انبياء در ميان ذريه مانند مصباح و چراغهاى نورانى بودند، اخذ ميثاق از ايشان نمود در حق حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نبوت آن سرور.
قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ: فرمود خداى تعالى مر انبياء را بعد از عرض ميثاق بر ايشان: آيا اقرار كرديد و معتقد شديد و فرا گرفتيد، عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي: بر اين گفته من عهد و پيمان معقود و مشدود مرا، تا وفا به آن نمائيد، قالُوا أَقْرَرْنا:
گفتند تمام پيغمبران در آن وقت كه: اقرار نموديم و ميثاق را پذيرفتيم، قالَ فَاشْهَدُوا: فرمود خداى تعالى در جواب اقرار ايشان: پس شاهد باشيد اى انبياء در ميان خود يكى بر ديگرى. يا خطاب به ملائكه حاضر در زمان ميثاق است كه: اى ملائكه شاهد باشيد بر اقرار ميثاق و وفاى آن، وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ: و من با شما از گواهان هستم بر اين اقرار و شهادت شما.
تتمه: مراد از نصرت آنحضرت، امر ولايت امير المؤمنين عليه السّلام؛ و تأويل آيه شريفه در رجعت است، چنانچه در منتخب البصائر و مبانى و بحار الانوار علامه مجلسى رضوان اللّه عليه از حضرت صادق عليه السّلام روايت
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 468
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 162
شده، فرمود: مبعوث نفرمود خدا پيغمبرى را از آدم و بعد از او، مگر آنكه رجعت مىنمايند به دنيا و يارى مىنمايند امير المؤمنين عليه السّلام را. و استشهاد فرمود حضرت براى اين مطلب آيه شريفه را: لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ، يعنى ايمان آوردن به آن پيغمبران آخر الزمان صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، وَ لَتَنْصُرُنَّهُ: و يارى نمودن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (81)
ترجمه
و وقتى گرفت خداوند پيمان پيغمبران را كه هر آينه چيزيكه دادم بشما از كتاب و حكمت پس آمد شما را پيغمبرى تصديق كننده مر آنچه را با شما است هر آينه ايمان ميآوريد البته باو و هر آينه يارى ميكنيد البته او را گفت
جلد 1 صفحه 444
آيا اقرار كرديد و گرفتيد بر اين امر پيمان مرا گفتند اقرار كرديم گفت پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم.
تفسير
در مجمع و جوامع از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه معنى آيه آنستكه وقتى خداوند گرفت ميثاق امتهاى انبيا را كه هر امتى تصديق پيغمبر خود شان را نمايند و عمل كنند بآنچه آن پيغمبر براى آنها از طرف خداوند آورده پس وفا ننمودند بآن ميثاق و ترك كردند بسيارى از شرايع انبياء خودشان را و تغيير دادند بسيارى از آنها را و عياشى همين روايت را از حضرت باقر (ع) مفصلا نقل نموده و نقل نموده كه كلمه امم را اسقاط نمودند و در مجمع از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه خداوند تعالى گرفت عهد محكمى را از انبياء پيش از پيغمبر ما كه خبر دهند امتهاى خودشان را بآنكه مبعوث ميشود پيغمبرى باوصافى كه در پيغمبر ما بود و بشارت دهند بمقدم او و امر كنند امتهاى خودشان را بتصديق او و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه خداوند مبعوث نفرمود پيغمبرى را از آدم و پيغمبران بعد از او مگر آنكه آنها هر آينه بدنيا برميگردند و يارى ميكنند امير المؤمنين (ع) را و مراد از فرموده خداوند البته ايمان بياوريد باو پيغمبر (ص) است و مراد از البته يارى كنيد او را امير المؤمنين عليه السلام است و بعضى گفتهاند مراد آنستكه خداوند از انبياء عهد گرفت كه هر يك از آنها ديگران را تصديق نمايند و يارى كنند و هر پيغمبرى اگر تا زمان پيغمبرى كه بعد از او مىآيد در دنيا باشد با او كمك كند و اگر نباشد وصيت كند كه امت او بآن پيغمبر بعد از او ايمان بياورند و او را يارى كنند پس عهد موسى اين اين بود كه بعيسى ايمان بياورد و عهد هر دو اين بود كه بپيغمبر آخر الزمان ايمان بياورند و از امير المؤمنين (ع) روايت شده است كه خداوند تعالى يك است و يگانه متفرد شد در يگانگى خود پس تكلم فرمود بكلمه پس شد نورى پس خلق فرمود از اين نور محمد (ص) را و مر او ذريه مرا پس تكلم فرمود بكلمه پس شد روح پس آن روح را خداوند در آن نور جاى داد و جاى داد آن نور را در بدنهاى ما پس ما روح خدا و كلمات او هستيم و بنور ما احتجاب فرمود خدا بر خلق و ما هميشه در سايهبان سبزى بوديم جائيكه نه آفتاب بوده و نه ماه و نه شب و نه روز و نه چشمى كه بما بنگرد ما عبادت مىكرديم خدا را و تسبيح و تقديس مىنموديم او را و اين پيش
جلد 1 صفحه 445
از آن بود كه خلق فرمايد خلقى را و گرفت ميثاق انبيا را بايمان و يارى با ما و اشاره باين است قول خداوند و اذ اخذ اللّه تا و لتنصرنه و مراد ايمان به محمد (ص) و نصرت وصى او است و زود است كه همه يارى مىكنند او را و خدا از من و محمد (ص) گرفت عهد محكمى كه با يكديگر كمك كنيم و من بعهد خود وفا نمودم و او را يارى كردم و و در ركابش جهاد نمودم و دشمنانش را كشتم و هيچ يك از انبياء با من كمك نكردند تا كنون ولى بعد از اين مرا يارى ميكنند و از مشرق تا مغرب بتصرف من در مى- آيد از آدم تا خاتم همه آنها را خداوند زنده ميكند و تمام انبياء مرسلين در ركاب من شمشير ميزنند بر فرق كفار و ظالمين اولين و آخرين كه جمع شدهاند از مرده و زنده چه بسيار روز عجيبى است آنروز كه همه آنها لبيكگويان داعى حق را اجابت مىكنند و كوچههاى كوفه پر ميشود فوج فوج از آنها همه شمشير بدوش رؤساى كفار و ظلمه و تابعين آنها از اول دنيا تا آنروز را مىكشند تا وعده خدا ظاهر و منجز شود آنجا كه فرموده است وعده داده است خدا آنان را كه ايمان آوردند و اعمال صالحه نمودند كه جانشين فرمايد از خود ايشان را در زمين چنانچه جانشين نمود آنانرا كه پيش از آنها بودند و متمكن كند براى آنها دينى را كه پسنديده است براى آنها و بدل كند ترس ايشانرا با منى كه عبادت كنند مرا و شريك قرار ندهند با من چيزى را يعنى عبادت كنند مرا بدون ترس از احدى در عبادت من و تقيه در بين نباشد و همانا از براى من است حمله و رجعت و منم صاحب حملهها و رجعت ها و منم صاحب صولتها و انتقامها و دولتهاى عجبناك و من شاخ آهنم حديث طولانى است.
بيان جامع بنظر حقير مراد از نور حقيقت وجود است كه ظاهر بالذات و مظهر غير است و مراد بروح حقيقت محمديه (ص) و علويه (ع) است و بعبارت حكمى عقل كلى عالم است كه قوام موجودات باوست و مراد بذريه همان ائمه اطهارند كه همه از يك حقيقت كليه بوجود آمدهاند و آنها كلمات خدايند براى آنكه كلمه مظهر معنى است و اينها مظاهر انوار الهى هستند و بهمين مناسبت انوار خدايند و مراد از ابدان عالم مثال اين ذوات مقدسه است كه اشباح ابدان است كه مقدار و شكل دارند ولى سنگينى ندارند و مراد از سايهبان سبز آسمان نهم است كه عرش الهى است و آنها در سايه عرش
جلد 1 صفحه 446
جاى داشته و دارند قبل از همه موجودات و كسى همرتبه با آنها نيست و فيض هميشه بتوسط آنها بخلق رسيده و ميرسد و جاى عهد الهى عالم ذرات است كه تمام ذوات و حقائق موجودات در آن عالم به تبع علم الهى موجودند و در اين مقام ارواح انبياء و اولياء و سعدا و مؤمنين اولين و آخرين با يكديگر مجتمعند و تمام ارواح كفار و فجار و اشقيا و ظلمه همه با يكديگر اجتماع دارند و اين دو دسته در تمام عوالم ايمان بيكديگر دارند و كمك با هم ميكنند نهايت آنكه ائتلاف آنها بامر الهى است و ائتلاف اينها بامر شيطان است بنابراين صحيح است گفته شود خداوند از امتهاى انبياء عهد گرفت كه بآنها ايمان بياورند و صحيح است گفته شود از انبياء عهد گرفت كه به پيغمبر ما ايمان بياورند و امتهاى خودشان را مأمور بايمان به پيغمبر ما و نصرت امير- المومنين (ع) نمايند و نيز صحيح است گفته شود همه نصرت امير المؤمنين را مينمايند چون دانستى كه اين دو وجود از يك حقيقتند دوئيت بهيچ وجه در بين آنها نيست يارى هر كدام يارى ديگرى است و ايمان بهر يك ايمان بديگرى است بلى نسبت ايمان به پيغمبر (ص) انسب است چون صاحب دعوت اوست و نسبت نصرت بامير المومنين (ع) اظهر است چون مظهر اتم اين اسم است و نيز صحيح است گفته شود ميثاق از انبياء گرفته شد كه بيكديگر ايمان بياورند و با يكديگر كمك نمايند خلاصه آنكه تمام معانى صحيح و درست است و بر حسب اقتضأ مقامات اختلاف پيدا كرده است نهايت آنكه چون سر سلسله انبياء و اولياء حقيقت محمديه و علويه است و از آنها فيض شروع شده و به آنها ختم ميشود خوب است گفته شود اولا همه با اين حقيقت عهد بستهاند چون اصل خير و معدن و منتهاى آن اين خانواده و اين ارواح و انوار الهيهاند و در رتبه بعد خودشان با يكديگر و در رتبه بعد امتهاشان و شيعيانشان با آنها و در رتبه بعد از اين علماء با يكديگر و در رتبه اخير عدول مؤمنين با يكديگر و با علما و اوليا و انبياء تا منتهى شود بحضرت ختمى مرتبت
اى ختم پيغمبران مرسل
حلواى پسين و ملح اول
به بيان واضحتر عرض كنم طينت انبيا و اوليا و سعدا بمقتضاى جذبههاى روحى كه بين آنها است در تمام مراحل وجود از مبدء تا معاد با يكديگر معيت دارند و تصديق و كمك با يكديگر ميكنند و اين فطرت وديعت و عهد الهى است و قابليت آنها قبول عهد است و دعوت
جلد 1 صفحه 447
انبياء و ارشاد اولياء و ترويج علما مؤكد عهود الهى است و هر قدر جهت نورانيت و حقيقت قوت داشته باشد اين عهد محكمتر است لهذا خداوند در قرآن تصريح فرموده بنام و نشان پنج پيغمبر اولو العزم حضرت نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و پيغمبر ما كه از اينها ميثاق غليظ گرفتم و گمان ميكنم هيچ عهدى باستحكام عهد امير المؤمنين و پيغمبر (ص) نبوده و چون آنچه در عالم ذرات مقدر شده بايد از غيب بشهود آيد و دنيا و ما فيها اظله و عكوس و مراياى عالم غيب است هر تصديق و نصرتيكه تاكنون از انبيا و اوليا نسبت به حقيقت محمديه و علويه بروز و ظهور ننموده است بايد در رجعت ظاهر شود و اين خود برهانى است عقلى بر اثبات رجعت و از غنايم اين كتاب است كه خداوند بقلم اين ذره جارى نمود بگير و غنيمت شمار قمى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه خداوند در عالم ذرّ فرمود آيا اقرار كرديد و گرفتيد بر اين امر عهد مرا گفتند اقرار نموديم خداوند بملائكه فرمود شاهد باشيد و در مجمع از امير المومنين (ع) نقل نموده كه خداوند فرمود اقرار كرديد و بر اين امر عهد از امتهاى خودتان گرفتيد و انبيا و امتهاى آنها گفتند اقرار نموديم بآنچه امر فرمودى ما را بآن خداوند فرمود پس گواهى دهيد بر اين امر بر امتهاى خودتان و من از جمله گواهانم بر شما و امتهاى شما و بعضى گفتهاند كه بعضى در باره بعضى شهادت ميدهند و بنظر حقير و به بيانيكه عرض شد همه صحيح است و تركيب اين آيه از مشكلات معروفه بين نحاة و مفسرين است و بهترين تراكيب آنست كه ما موصوله باشد و مبتدا و جمله لتؤمنن به خبر و بيان از معهود موثق و تقدير آيه آنستكه چيزى كه دادم بشما از كتاب و حكمت براى آنست كه ايمان بياوريد به پيغمبر آخر الزمان و بعد از اين تركيب بهترين تراكيب آنستكه ما شرطيه زمانيه باشد يعنى زمانى كه دادم بشما كتاب و حكمت را ايمان بياوريد به پيغمبر بعد از خودتان و اين تركيب اگرچه سهل التناولتر است لكن ايمان را كه مطلوب مطلق است مشروط مينمايد و اين معنى مراد نيست بلكه مراد آنستكه همه شما را منصب نبوت و كتاب دادم براى ايمان و نصرت از فرد اكمل كه ختم و بدو دايره هستى است و البته لطف و دقت اينمعنى بر ارباب ذوق الهى پوشيده نيست و لما بكسر لام و آتينا بصيغه جمع نيز قرائت شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلي ذلِكُم إِصرِي قالُوا أَقرَرنا قالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ (81)
و ياد كن زماني که خداوند عهد و ميثاق گرفت از تمام انبياء بر اينكه اعطاء فرمودم بشما كتاب و حكمت را و پس از شما ميآيد شما را پيغمبري که تصديق ميفرمايد آنچه با شما هست بايد ايمان بآن پيغمبر داشته باشيد و او را ياري كنيد فرمود آيا باين عهد و ميثاق اقرار داريد و باين اقرار ميگرويد گفتند اقرار داريم فرمود پس شاهد باشيد و من هم با شما از شاهدين هستم.
وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ كلمه (اذ ظرفية) متعلق بفعل محذوف که اذكر باشد يا عطف بر إِذ قالَتِ المَلائِكَةُ است بنا بر قولي.
و امّا اخذ ميثاق در آياتي خداوند ذكر فرموده مثل آيه شريفه وَ إِذ أَخَذنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُم وَ مِنكَ وَ مِن نُوحٍ وَ إِبراهِيمَ وَ مُوسي وَ عِيسَي ابنِ مَريَمَ وَ أَخَذنا مِنهُم مِيثاقاً غَلِيظاً احزاب آيه 7، و مثل آيه شريفه وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم الاية اعراف آيه 171.
و ظاهر اينست که مراد در عالم ارواح و عالم نورانيت است که خداوند خلقت فرمود ارواح را قبل از اجساد، در بعض احاديث است بالفي عام دو هزار سال در بعض ديگر ميفرمايد
(الارواح جنود مجنّدة فما تآلف منها ائتلف و ما تخالف منها اختلف)
و در آن عالم خداوند عهد و ميثاق گرفت از بني آدم باقرار بوحدانيت خدا چنانچه مفاد آيه وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ الاية است.
جلد 4 - صفحه 267
و در بسياري از اخبار است که عهد و ميثاق گرفت بوحدانيت خود و رسالت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت علي عليه السّلام و اولاد طيّبين او عليهم السلام، و از اينکه آيه استفاده ميشود که از تمام انبياء خداوند عهد و ميثاق گرفت بجملات مذكوره در آيه که خود اقرار كنند و بامتهاي خود ابلاغ نمايند چنانچه مفاد اخبار مذكوره در برهان و غير آن است.
لَما آتَيتُكُم يعني اعطاء كردم بشما، كلمه لما مخفّفه مركب از لام مفتوحه مطابق قرائت سياهي قرآن. و ما ممكن است شرطيه باشد و جزاء آن لتؤمننّ باشد، و ممكن است خبريه باشد بمعني الذي و مبتداء باشد و خبرش لتؤمننّ باشد، و لام لام قسم است و لتؤمنن ساد مسادّ جواب قسم است بر هر دو تقدير.
من كتاب مراد كتب آسمانيست که بر هر يك از انبياء نازل شده مثل صحف آدم، شيث، نوح، ابراهيم. تورية، زبور، انجيل و غير اينها.
و حكمة دستورات ديني از اعتقاديات و اخلاقيات و احكام و وظائف و غير اينها ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مراد مجيئي پيغمبر اسلام حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله سلّم است، و كلمه ثمّ از براي تراخيست يعني پس از او ديگر پيغمبري نخواهد آمد تا دامنه قيامت زيرا كلمه النبيين جمع محلي بالف و لام افاده عموم ميكند و اينکه پيغمبر بايد بعد از جميع انبياء باشد بواسطه كلمه ثمّ و اگر بعد از اينکه پيغمبر پيغمبر ديگري باشد پس او بعد از جميع انبياء نبوده و نديدم احدي از مفسرين يا علماء اعلام در كتب خود متذكر اينکه نكته شده باشند.
مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم اينکه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم تصديق ميفرمايد جميع انبياء سلف را و آنچه بر آنها نازل شده از كتب آسماني و دستورات الهي که تمام حق و صدق و از جانب خدا بوده.
جلد 4 - صفحه 268
(وهم و دفع)
ممكن است يهود و نصاري توهّم كنند که اينکه جمله دلالت دارد بر اينكه تورية و انجيل بلكه جميع كتب عهد قديم و جديد که منسوب بانبياء است تمام حق و صدق است، لكن اينکه توهّم فاسد است زيرا که آيه ميفرمايد آنچه انبياء آوردند و با آنها بود حق و صدق است و اينکه كتب عهدين مجعولات و مفتريات است که يهود و نصاري نسبت بانبياء دادند و ساحت قدس انبياء عليه السّلام از اينکه مزخرفات عري و بريست.
لَتُؤمِنُنَّ بِهِ بلكه ميتوان گفت از اينکه آيه استفاده ميشود که اهمّ وظائف تمام انبياء بشارت بوجود مقدّس حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است و ايمان باو چنانچه مفاد بسياري از اخبار است که يك جمله آنها در برهان و يك جمله در مجمع البيان و يك جمله در بحار و غير آن نقل شده.
وَ لَتَنصُرُنَّهُ نصرت انبياء از پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با اينكه زمان آنها متقدم بوده مجرد بشارت بوجود او نيست زيرا در جمله قبل اشاره شده بلكه مراد چنانچه از اخبار بسياري استفاده ميشود که اشاره بدوره رجعت است و در اخبار بنصرت امير المؤمنين عليه السّلام تفسير كردهاند لكن نصرت امير المؤمنين عليه السّلام بلكه نصرت حضرت بقيه اللّه عجّل اللّه تعالي فرجه و هر يك از ائمّه عليهم السلام نصرت پيغمبر است چنانچه در زيارت وارث و زيارت اصحاب ابي عبد اللّه عليه السّلام ميگويي
(السلام عليكم يا انصار رسول اللّه و امير المؤمنين و فاطمه و الحسن و الحسين عليهم السلام)
و همين آيه يكي از آيات داله بر رجعت است.
قالَ أَ أَقرَرتُم استفهام تقريري است که البته بايد اقرار باين معاهده و ميثاق بكنند.
وَ أَخَذتُم عَلي ذلِكُم إِصرِي اصر بمعني بار سنگين است و از اينکه جهت اطلاق
جلد 4 - صفحه 269
بر تكليف شاق مشكل ميشود در آيه شريفه وَ لا تَحمِل عَلَينا إِصراً كَما حَمَلتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبلِنا سوره بقره آيه 286.
و اطلاق بر معصيت ميشود در حديث است
(اذا ساء السلطان فعليه الاصر و عليكم الصبر)
مجمع البحرين، و مراد اينجا عهد مشدّد است که بسيار مورد اهميت است.
قالُوا أَقرَرنا اعتراف نمودند تمام انبياء باين معاهده و ميثاق و البته آنها نظر بمقام عصمت و نبوت وفاء باين عهد نمودند که تمام بشارت بآمدن رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بامت خود دادند و خواهند نمود، در دوره رجعت در دنيا بر ميگردند و نصرت مينمايند.
قالَ فَاشهَدُوا بعضي گفتند خطاب بملائكه است که شاهد بين خدا و انبياء باشند و در بعض اخبار هم اشاره دارد لكن ظاهر آيه خطاب بخود انبياء است که شاهد بر اينکه معاهده باشند چنانچه خداوند هم شاهد بر آن هست.
وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ و از اينکه جمله اهميت اينکه موضوع معلوم ميشود که مسئله نبوّت حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عدل مسئله توحيد است در آيه شَهِدَ اللّهُ
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 81)- پیمان مقدس! به دنبال اشاراتی که در آیات پیشین در باره وجود نشانههای روشن پیامبر اسلام در کتب انبیاء قبل آمده بود در اینجا اشاره به یک اصل کلی در این رابطه میکند و میفرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران (و پیروان آنها) گرفت که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شما است تصدیق میکند (و نشانههای او موافق چیزی است که با شما است) حتما به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
در آیات قرآن کرارا اشاره به وحدت هدف پیغمبران خدا شده است و این آیه نمونه زندهای از آن میباشد.
سپس برای تأکید میافزاید: خداوند به آنها فرمود: «آیا اقرار به این موضوع دارید؟ و پیمان مؤکد مرا بر آن گرفتید؟ گفتند: آری، اقرار داریم فرمود: بر این پیمان گواه باشید و من هم با شما گواهم» (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
ج1، ص303
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم