آیه 60 سوره نحل
<<59 | آیه 60 سوره نحل | 61>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
اوصاف کسانی که (به خدا و) به قیامت ایمان ندارند زشت است (و اعمالشان مانند زنده به گور کردن دختران هم از روی قساوت و جهالت و خودخواهی و بیرحمی است) اما خدا (و خداشناسان) را پسندیده و عالیترین اوصاف کمال است و او مقتدر و داناست.
برای کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، صفات زشت [وسیرت بد] است، وصفات برتر و والا ویژه خداست، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
وصف زشت براى كسانى است كه به آخرت ايمان ندارند، و بهترين وصف از آنِ خداست، و اوست ارجمند حكيم.
صفت بد از آن كسانى است كه به قيامت ايمان نمىآورند و صفت برتر از آن خداوند است. و اوست پيروزمند و حكيم.
برای آنها که به سرای آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است؛ و برای خدا، صفات عالی است؛ و او قدرتمند و حکیم است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
مثل: مثل (بر وزن شرف): دليل، مانند، صفت، عبرت، علامت، حديث و داستان دائر. مراد از آن در آيه ، صفت و حكايت است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «60»
براى كسانىكه به آخرت ايمان ندارند صفات زشت است، ولى براى خداوند صفاتِ برتر است و اوست خداوند عزيز و حكيم.
نکته ها
سؤال: در آيهى 74 همين سوره مىخوانيم: «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» براى خدا مثال نزنيد، چطور در اين آيه مىفرمايد: «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى»؟
پاسخ: مراد از مثال نزدن براى خدا آن است كه خدا را شبيه چيزى مپنداريد و مراد از مَثل اعلى براى خدا، آن است كه بهترين صفات براى خداست.
جلد 4 - صفحه 538
پیام ها
1- منشأ همهى زشتىها وبدىها كفر به قيامت است. «لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ»
2- برترين كمالات براى خداست. «لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى»
3- زيبايى انسان به ايمان است، هرگاه ايمان برود جرثومهى زشتىها مىشود.
«لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ»
4- عزّت و قدرت خداوند، همراه حكمت است. «هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)
بعد از آن مىفرمايد:
لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ: براى كسانى كه ايمان نياورند به قيامت، يعنى اين جماعت كفارى كه وصف نمودند خداى تعالى را به ولد. مَثَلُ السَّوْءِ:
صفت بد باشد از احتياج به فرزند و ميل به پسر و كراهت از دختر و ترس فقر و
«1» مجمع البيان جلد 3، صفحه 367.
جلد 7 - صفحه 226
رغبت نكردن همسران در او و اقرار بر بدى خود به بخل؛ چنانچه از حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رازى «1» مروى است:
اكبر الكبائر ان تجعل للّه ندّا و هو خلقكم ثمّ تقتل ولدك خشية ان يأكل معك ثمّ ان تزنى بحليلة جارك.
يعنى: بزرگترين گناهان بزرگ آن كه: همتا براى خدا قرار دهى و حال آن كه آفريدگار تو است، و فرزند را بكشى از ترس آن كه با تو نان خورد، و با زن همسايه زنا كنى.
وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى: و براى خدا است صفت «اعلى» يعنى وجوب ذاتى و غناى مطلق و منزه بودن از احتياج و نقص و آنچه صفات ممكن باشد. وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ: و ذات احديت الهى است غالب و قادر بر اهلاك كفار، حكم كننده به مهلت ايشان تا وقت معلوم، زيرا حق سبحانه منفرد است به كمال قدرت و حكمت.
تنبيه: اين آيه شريفه منافى نباشد با كريمه (فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ) «2» زيرا مراد از اين نهى، تشبيه كفار است خداى را به صفات ممكنات، و مراد مثل اعلى وصف سبحانى است به صفات كمال و نعوت جلال. حاصل آن كه:
مراد مثل اعلى مثل مضروب به حق و آن آيه نهى از مثل مضروب به باطل باشد، و آيات شريفه دال است بر تنزيه ذات سبحانى از كليّه صفات و لوازمات امكانى، زيرا حق تعالى مذمت و توبيخ فرموده مشركين را به جهت نسبت دادن به مقام ربوبى آنچه را كه مكروه نفسانى است. پس وقتى انسان كراهت دارد انتساب نقص و قبيح را به خود، چگونه شايسته و پسند آيد انتساب آنها را به خالق خود.
«1» تفسير ابو الفتوح جلد 6، صفحه 209.
«2» نحل آيه 74.
جلد 7 - صفحه 227
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (59) لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)
ترجمه
و قرار ميدهند براى چيزيكه نميدانند بهرهاى از آنچه روزى داديمشان سوگند بخدا هر آينه پرسيده ميشويد از آنچه بوديد كه افتراء ميزديد
و قرار ميدهند براى خدا دختران را منزّه است او و براى خودشان چيزيرا كه مايل بآنند
و چون مژده داده شود يكى از آنها بدختر ميگردد رويش سياه با آنكه او باشد خشمناك
پنهان شود از خويشان از بدى آنچه مژده داده شد بآن كه آيا نگهدارد او را بخوارى يا پنهان كند او را در خاك آگاه باشيد بد است آنچه حكم ميكنند
از براى آنانكه نميگروند بآخرت صفت بد است و از براى خدا است صفت برتر و او است قادر درست كردار.
تفسير
قمّى ره فرموده كه مشركين عرب قرار ميدادند از براى بتهاى خودشان سهمى در زرع و شتر و گوسفند خودشان و قريش ميگفتند ملائكه دختران خدايند چنانچه در سوره انعام و غيره ذكر شد و بنابراين خداوند ملامت فرموده است آنها را باين بيان كه قرار ميدهند براى بتهائى كه علم و شعور ندارند در صورتى كه ضمير جمع در لا يعلمون راجع بمعناى ما باشد بملاحظه آنكه مراد ذوى العقولند در اعتقاد اهل شرك با آنكه غير ذوى العقولند در واقع يا براى بتهائى كه علم ندارند اهل شرك بحال و اوصاف آنها در صورتى كه ضمير در لا يعلمون راجع بخود اهل شرك باشد كه اظهر است و احتياج بتوجيه ندارد مگر حذف مفعول كه فضله است يعنى قرار ميدهند براى بتهائى كه نميدانند شافع و نافع و مضر بودن آنها را نصيب و بهرهاى از ارزاق ما پس روى خطاب را متوجّه بآنها نمود براى مزيد تهديد و و عيد و ميفرمايد قسم بذات خدا مسئول خواهيد شد در مقابل افترائات خودتان كه ميگوئيد آنها خدا و مستحق عبادت و پرستش و ستايشند و آنها شفعاء و خصماء مايند و ما بايد در اموال خودمان سهمى براى آنها قرار دهيم و قرار ميدهند براى خدا دختران را با آنكه خدا منزه است از والد و ولد و همسر و همتا و تمام لوازم
جلد 3 صفحه 294
جسمانى و براى خودشان پسران را كه مطلوب و مرغوب است نزد آنها و بآن اشتها و ميل دارند و بقدرى از دختر متنفّرند كه چون بيكى از آنها بشارت داده شود كه خدا دخترى بتو داده از اندوه و خجلت رويش سياه ميشود با آنكه پر است از خشم بطوريكه نتواند با كسى سخن بگويد و خود را پنهان كند از كسانش از براى پيش آمد بدى كه باو روى آورده و متحيّر و متفكّر ميشود در امر خود كه آيا او را نگهدارد و تن بذلّت و خوارى خود در دهد يا آنكه او را زنده بگور كند و بپوشاند از انظار تا از اهانت بيرون آيد حال ملاحظه كنيد چه توهمات و احكام بدى كردند كه دخترى را كه اين اندازه از آن برى بودند و بد ميدانستند براى خدا اثبات نمودند و پسرى را كه مايل بآن بودند و خوب ميدانستند براى خودشان با آنكه دختر مانند پسر نعمت خدا است رزقش با او است و موجب سر گرمى و دلخوشى و استيناس است نبايد او را بدو موجب وهن و خوارى دانست و نبايد از بشارت ولادتش غمناك و خشمگين شد و نبايد در امرش متحير و متفكر گشت اينها همه كفران نعمت خدا و احكام مذمومه ركيكه و توهمات باطله فاسده است از براى كسانيكه ايمان بآخرت ندارند اين عقائد و صفات ناپسنديده است كه بصراحت و اشارت ذكر شد از قبيل احتياج و خوف فقر و دلخوشى و غرور به پسر و ناخوشى و كراهت از دختر و غير اينها و از براى خدا است امثال و اوصاف الهيه كه برتر و بالاتر از تمام صفات حسنه است و از آن جمله است غنى و بىنيازى از ولد و شريك و همسر و همتا و منزّه بودن از صفات خلق و تفرّد بكمال عزّت و قدرت و علم و حكمت تعالى شأنه و عظم برهانه.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لِلَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوءِ وَ لِلّهِ المَثَلُ الأَعلي وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ (60)
از براي كساني که ايمان بآخرت ندارند از كفار و مشركين مثلهاي بديست و صفات خبيثه و اعمال سيئه و از براي خداوند مثلها و صفات كمال و جمال و جلال است و او عزيز و حكيم است تمام كارهاي او از روي حكمت است لِلَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ كفّار دو دسته هستند يك دسته كساني که بكلي منكر معاد هستند که گفتند إِن هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ ما نَحنُ بِمَبعُوثِينَ مؤمنون آيه 37.
جلد 12 - صفحه 144
وَ قالُوا ما هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ ما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ جاثيه آيه 24.
و دسته ديگر بكلي منكر نيستند و خود را اهل نجات ميپندارند ولي نحوي که انبياء خبر دادند منكرند اينها هم صدق ميكند که ايمان بآخرت ندارند مثل السوء يعني داراي صفات خبيثه و افعال قبيحه و عقائد فاسده از شرك و كفر و نسبت بخدا که اولاد دارد و نسبت بملائكه که انثي هستند و قتل بنات و غير اينها از اخلاق عقائد افعال وَ لِلّهِ المَثَلُ الأَعلي ذاتا وجود غير متناهي عدّة و مدّة و شدّة متصف بجميع صفات كمال علم قدرت حيات كبريايي عظمت علو ابدي ازلي سرمدي و غير اينها و منزه از جميع عيوب و نواقص و احتياج سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح و تمام افعالش حسن و بجا و بموقع است وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ ريزه كار عالم بجميع حكم و مصالح رءوف عطوف رحيم غفور.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 60)- سر انجام ریشه این همه آلودگیها و بدبختیها را چنین معرفی میکند که: اینها همه زاییده عدم ایمان آخرت است و «برای آنها که به سرای آخرت ایمان ندارند صفات زشت است» (لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ).
«و برای خداوند صفات عالی است» (وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی).
«و او قادر حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
فراموش کردن خدا و همچنین فراموش کردن دادگاه عدل او انگیزه همه پستیها و زشتیها و انحرافها و خرافات است.
نقش اسلام در احیای ارزش مقام زن:
تحقیر و درهم شکستن شخصیت زن، تنها در میان عرب جاهلی نبود، بلکه در میان اقوام دیگر و حتی شاید متمدنترین ملل آن زمان نیز، زن شخصیتی ناچیز داشت، و غالبا با او به صورت یک کالا و نه یک انسان رفتار میشد، البته عرب جاهلی این تحقیر را در اشکال زنندهتر و وحشتناکتری انجام میداد.
ولی اسلام ظهور کرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید و خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آن قدر به دخترش بانوی اسلام فاطمه زهرا علیها السّلام احترام میگذاشت که مردم تعجب میکردند، با تمام مقامی که داشت، دست دخترش را میبوسید، و به هنگام مراجعت از سفر نخستین کسی را که دیدار میکرد، دخترش فاطمه بود.
ج2، ص577
در حدیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میخوانیم که فرمود: «چه فرزند خوبی است دختر! هم پرمحبت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده».
در حقیقت این احترام به شخصیت زن سبب آزادی او در جامعه و پایان دادن به دوران بردگی زنان است.
ولی با نهایت تأسف هنوز در جوامع اسلامی، آثاری از همان افکار جاهلی وجود دارد، و هنوز کم نیستند خانوادههایی که از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت میشوند.
حتی در جوامع غربی که تصور میکنند برای زن شخصیت والایی قائلند عملا میبینیم او را آنچنان تحقیر کردهاند که به صورت یک عروسک بیارزش یا وسیلهای برای خاموش کردن آتش شهوت و یا ابزاری برای تبلیغ کالاهایشان در آوردهاند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم