آیه 48 سوره مدثر

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۴۸ مدثر)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<47 آیه 48 سوره مدثر 49>>
سوره : سوره مدثر (74)
جزء : 29
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

پس شفاعت شفیعان در حق آنان هیچ سودی نبخشد.

پس آنان را شفاعت شفیعان سودی نمی دهد؛

از اين رو شفاعت شفاعت‌كنندگان به حال آنها سودى نمى‌بخشد.

پس شفاعت شفاعت‌كنندگان سودشان نبخشيد.

از این رو شفاعت شفاعت‌کنندگان به حال آنها سودی نمی‌بخشد.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So the intercession of the intercessors will not avail them.

So the intercession of intercessors shall not avail them.

The mediation of no mediators will avail them then.

Then will no intercession of (any) intercessors profit them.

معانی کلمات آیه

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ «48» فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ «49» كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ «50» فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ «51» بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى‌ صُحُفاً مُنَشَّرَةً «52» كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ «53» كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ «54» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «55»

پس شفاعت شافعان سودشان ندهد. چه شده آنان را كه از تذكّر (قرآن) روى گردانند؟ گويا آنان گورخرانى هستند كه از شير مى‌گريزند. بلكه هريك از آنان توقّع دارد كه نامه هايى سرگشاده (از سوى خدا) به او داده شود. چنين نيست، بلكه آنان از آخرت نمى‌ترسند. چنين نيست، همانا آن (قرآن) تذكّرى ارزشمند است. پس هركس خواست، با آن تذكّر يابد.

نکته ها

«حُمُرٌ» جمع «حمار» به الاغ وحشى گفته مى‌شود و معادل فارسى آن گورخر است. كلمه «گور» به معناى صحرا و گورخر يعنى الاغ صحرايى.

در تشبيه فرار كفّار از قرآن، به فرار گورخر از شير نكاتى نهفته است:

الف) فرار گورخر از شير بر اساس عقل و شعور نيست.

ب) اين فرار با وحشت همراه است.

ج) فرار با هدف خاصى صورت نمى‌گيرد.

د) فرار كننده توان و فرصتى براى تجديد قوا ندارد و عاقبت اسير خواهد شد.

«قَسْوَرَةٍ» از «قسر» به معناى قهر و غلبه و يكى از نام‌هاى شير است و در برخى موارد به معناى شكارچى نيز آمده است. به نظر مى‌رسد مراد، فرار گورخر از شير يا صيّاد باشد.

در برخى روايات آمده است كه ابوجهل و جماعتى از قريش به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گفتند: ما به تو ايمان نمى‌آوريم مگر آن كه نامه‌اى از آسمان بياورى كه عنوانش اين باشد: از پروردگار

جلد 10 - صفحه 298

جهانيان به فلان فرزند فلان و در آن رسماً به ما دستور داده شود كه به تو ايمان آوريم. «1»

در آياتى از قرآن كريم از توقّع نابجاى كفّار كه مى‌گفتند: «وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ» «2» ما هرگز به تو ايمان نمى‌آوريم مگر آنكه بر ما كتابى نازل كنى كه ما بخوانيم. سخن به ميان آمده است. در سوره انعام نيز مشابه آيه 52 را مى‌خوانيم كه گفتند:

«لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‌ مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ» «3» ايمان نمى‌آوريم مگر آن كه آنچه براى انبيا آمده است، براى ما نيز بيايد. در پاسخ اين توقّعات نابجا خداوند مى‌فرمايد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» «4» خداوند بهتر مى‌داند كه رسالتش را كجا قرار دهد.

شفاعت كنندگان در قيامت‌

در قرآن و روايات مى‌خوانيم كه خداوند در قيامت به افرادى اجازه مى‌دهد تا براى ديگران شفاعت كنند. در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم: «انا اول شافع» «5» اوّلين كسى كه شفاعت (امّت خود را) مى‌كند، من هستم.

قرآن. اميرالمؤمنين على عليه السلام مى‌فرمايد: روز قيامت، قرآن از شفاعت كنندگان است. «6»

انبيا. در روايات آمده است كه انبيا در قيامت شفاعت مى‌كنند: «يشفع الانبياء» «7»

امامان معصوم و شيعيان واقعى. در روايتى از امام معصوم عليه السلام مى‌خوانيم: در قيامت، شفاعت براى ما و شيعيان ما خواهد بود. «لنا شفاعة و لاهل مودتنا شفاعة» «8»

فرشتگان. در روز قيامت، به فرشتگان و شهدا اجازه داده مى‌شود تا (از كسانى كه‌

«1». تفسير مراغى.

«2». اسراء، 93.

«3». انعام، 124.

«4». انعام، 125.

«5». صحيح‌مسلم، ج 2، ص 130.

«6». نهج‌البلاغه، خطبه 176.

«7». مسنداحمد، ج 3، ص 12.

«8». خصال، ص 624.

جلد 10 - صفحه 299

مى‌خواهند) شفاعت كنند: «يؤذن للملائكة و الشهداء ان يشفعوا» «1»

شهدا. در قيامت هر شهيد هفتاد نفر از خانواده خود را شفاعت مى‌كند. «2»

عبادات. عبادات بندگان، از اسباب شفاعت در قيامت خواهد بود: «الصيام و القرآن شفيعان للعبد يوم القيامة» «3»

شرايط شفاعت شوندگان‌

قرآن و روايات، كسانى را مشمول شفاعت معرفى مى‌كنند كه داراى شرايط زير باشند:

الف) اهل ايمان و نماز و انفاق در راه خدا باشند و عمر را به هدر نداده باشند. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ»

ب) خداوند به شفاعت آنان اذن داده باشد. «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» «4»

ج) با ايمان از دنيا برود.

د) رابطه‌اى ميان شفيع و شفاعت شونده وجود داشته باشد. كسى كه با شافعان ارتباطى مكتبى نداشته باشد، مشمول شفاعت قرار نمى‌گيرد.

پیام ها

1- تساهل در نماز و انفاق و اطعام نيازمندان و هدر دادن عمر، سبب محروم شدن از شفاعت در قيامت مى‌شود. فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ‌ ...

2- خداوند در قيامت به افرادى اجازه مى‌دهد تا براى ديگران شفاعت كنند ولى بسيارى از مردم، شرائط دريافت شفاعت را ندارد. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ»

3- در قيامت، شفاعت كنندگان متعدّدند: انبيا، اوصيا، شهدا، قرآن و ... «الشَّافِعِينَ»

4- مخالفان اسلام، هيچ دليلى براى نپذيرفتن آيات الهى و سخن وحى ندارند.

«فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ»

5- اعراض كنندگان از سخن حق، از عقل و خرد بهره‌اى ندارند. «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ»

6- داشتن توقّعات نابجا از خداوند (نظير درخواست نامه از خداوند)، نشانه حماقت است. كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ ... يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ‌ ...

7- كفّار مغرورند و انتظار دارند كه براى هدايت هريك از آنان به راه حق، دعوت نامه‌اى خاص فرستاده شود. «بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى‌ صُحُفاً مُنَشَّرَةً»

«1». مسند احمد، ج 5، ص 43.

«2». سنن‌ابى‌داود، ج 3، ص 15.

«3». مسند احمد، ج 2، ص 174.

«4». بقره، 255.

جلد 10 - صفحه 300

8- به توقّعات نابجا قاطعانه پاسخ منفى دهيد. (خدا با فرستادن برهان و معجزه اتمام حجّت كرده است و نيازى به فرستادن نامه خصوصى نيست.) «كَلَّا»

9- درخواست‌هاى نابجاى كفّار براى ايمان آوردن، بهانه‌اى بيش نيست. يُرِيدُ ...

كَلَّا

10- بى پروايى نسبت به قيامت سبب انكار نبوّت است. عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ‌ ... بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ

11- انسان در انتخاب عقيده و انديشه، مختار و داراى اراده است. «فَمَنْ شاءَ»

12- قرآن بستر مناسبى براى هدايت بشر است، لكن هدايت شدن و بهره بردن از اين بستر، مشروط به خواست خود انسان است. «فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ (48)

فَما تَنْفَعُهُمْ‌: پس فايده ندهد ايشان را، شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ‌: شفاعت همه شفيعان از انبياء و ملائكه و مؤمنان، زيرا تارك نماز و تارك زكات و منكر قيامت، مورد شفاعت نخواهند بود.

تبصره: صدوق رحمه اللّه فرمايد: اعتقاد ما در شفاعت اينست كه: در حق مرضى الدين از اهل كبائر و صغائر، ثابت است. و حضرت فرمود: هر كه ايمان نداشته باشد شفاعت مرا، پس نائل نگرداند او را خدا شفاعت من. و شفاعت براى انبياء و اوصياء و مؤمنين و كمترين مؤمنين كه شفاعت كند، سه هزار نفر باشد. و شفاعت نمى‌باشد براى اهل شك و شرك و اهل كفر و انكار، بلكه براى موحدين گناهكار خواهد بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


كَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32) وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34) إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35) نَذِيراً لِلْبَشَرِ (36)

لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37) كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38) إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ (39) فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41)

ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42) قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43) وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44) وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ (45) وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46)

حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ (47) فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ (48) فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (49) كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)

بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى‌ صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52) كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ (53) كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (54) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (55) وَ ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

ترجمه‌

نه چنين است سوگند بماه‌

و سوگند بشب وقتى كه پشت كند و منقضى گردد

و سوگند بصبح چون روشن شود

همانا آن يكى از بزرگترين موجبات تذكّر است‌

بيم دهنده‌اى است براى انسان‌

براى هر كه بخواهد از شما كه مقدّم شود در ايمان يا مؤخر گردد

هر كس بآنچه كسب كرده در گرو است‌

مگر ياران دست راست‌

در بهشتهائى ميپرسند

از گناهكاران‌

چه چيز در آورد شما را در دوزخ‌

گويند نبوديم از نماز گزاران‌

و نبوديم كه اطعام كنيم درويش را

و بوديم كه وارد در باطل و بيهوده گوئى ميشديم با بيهوده گويان‌

و بوديم كه تكذيب مينموديم‌

جلد 5 صفحه 305

روز جزا را

تا آنكه آمد ما را يقين‌

پس سود نمى‌بخشد آنها را شفاعت شفاعت‌كنندگان‌

پس چيست آنها را كه از موجبات تذكّر و پند رو گردانند

گوئيا آنها خرهاى رمنده‌اند

كه گريخته باشند از شير

بلكه ميخواهد هر مردى از آنها كه باو داده شود نامه‌هاى گشاده‌

نه چنين است بلكه نميترسند از آخرت‌

نه چنين است همانا آن مايه پند است‌

پس هر كه بخواهد پند ميگيرد از آن‌

و پند نميگيرند از آن مگر آنكه بخواهد خدا او سزاوار است كه بترسند مردم از او و سزاوار بآمرزش است.

تفسير

خداوند متعال ردع و منع فرموده است كسانيرا كه منكر سقر و زبانيه و موجب تذكر بودن آيات قرآنيه شدند ميفرمايد نه چنين است كه شما تصوّر نموديد يا انكار فرموده متذكّر شدن آنانرا بمواعظ الهيه و ميفرمايد نه چنين است كه شما متذكّر شويد قسم بماه تابان كه رفعت و عظمت آن مشهود است و قسم بشب وقتى كه پشت كند كه زمان راز و نياز با خدا است و منقضى شود يا بيايد در دنبال روز و موجب آسايش خلق گردد چون اذا دبر با الف و بى‌همزه نيز قرائت شده است و آن با معناى اخير انسب است و قسم بصبح وقتى كه عالم را بنور خود منوّر نمايد كه آن سقر يا آيات قرآنيه يكى از بزرگترين موجبات تذكّر بشر متذكّر است و در حديث سابق كه ذكرى بولايت امير المؤمنين عليه السّلام در آن تفسير شده بود احدى الكبر هم بآن تفسير شده و كبر جمع كبرى بمعناى عظمى است و آن موجب ترس و بيم انسان از خدا است نه تمامى بلكه كسانيكه بخواهند پيش قدم در امر خير شوند يا پيروى از ايشان نمايند و در رتبه متأخره بآنها ملحق گردند و زود يا دير قبول اسلام نمايند و در حديث سابق بكسانيكه تقدّم يافتند بولايت و مؤخر شدند از سقر و كسانيكه تأخر يافتند از ولايت و مقدّم شدند بسقر تفسير شده و بعضى تقدّم را عبارت از ايمان و اطاعت و تأخر را عبارت از كفر و معصيت دانسته و گفته‌اند مؤمن و مطيع مقدّم است در عقول و درجات و كافر و عاصى مؤخر است در آنها و هر نفسى گرو اعمال خود نزد خدا است و تا از عهده تكاليف الهيّه برنيايد خلاصى براى او متصوّر نيست مگر كسانيكه نامه اعمالشان بدست راستشان داده شد كه برات آزادى از جهنّم را از خدا گرفته و خود را از گرو بيرون‌

جلد 5 صفحه 306

آورده‌اند و در حديث سابق بشيعيان اهل بيت اطهار با تأكيد بقسم تفسير شده و قمّى ره آنرا تأييد نموده است و ايشان در بهشتها از يكديگر سؤال مينمايند از حال گناهكاران يا در آنجا سؤال ميكنند از گناهكاران كه در جهنمند چون ميبينند آنها را كه چه موجب شد كه شما جهنمى شديد و آنها جواب ميدهند كه ما در دنيا از نماز گزاران نبوديم و در بعضى از روايات به اين معنى تصريح شده و در بعضى بترك تبعيّت از ائمه اطهار چون مراد از سابقون در قول خداوند و السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون ايشانند و اينجا مراد از مصلّى تابع است و در بعضى بترك تولّاى ايشان و ترك صلوات بر آن ذوات مقدّسه تفسير يا تأويل شده است و از اطعامات واجبه بمساكين و فقرا خوددارى مينموديم و قمّى ره آنرا از قول امام عليه السّلام به نپرداختن خمس آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفسير نموده است و شايد مراد بيان تعميم آن باشد و ما با اهل معصيت همكارى مينموديم و با اينهمه خطا و گناه منكر روز جزا هم بوديم كه بالاتر از همه است و از اينجا ميتوان استدلال نمود بر آنكه كفار معاقبند بفروع چنانچه معاقبند باصول و به اين باقى بوديم تا آنكه مرگ گريبان ما را گرفت و يقين كرديم آنچه انبيا و اوليا فرمودند و ما باور نميكرديم راست بود خدا ميفرمايد پس هيچ يك از شفعاء روز جزا از انبيا و اوليا و علما و صلحا از چنين اشخاصى شفاعت نميكنند و بر فرض هم بنمايند پذيرفته نخواهد شد و بحال آنها فائده ندارد پس چه ميشود آنها را كه از قرآن رو گردان شدند و در بعضى از روايات تذكره بولايت مولى تفسير شده گويا آنها خرهاى وحشى هستند كه از شير فرار نموده‌اند تشبيه فرموده كسانيرا كه اعراض از حق و تنفّر از استماع آيات قرآن نمودند بخرهاى وحشى كه از مشاهده شير فرار ميكنند و اگر مراد از تذكره ولايت مولى باشد كه ذكر شد تشبيه از دو طرف است يعنى آنها بخرها و مولى بشير تشبيه شده و لطفش زيادتر خواهد بود و چون گفته‌اند آنها از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواسته بودند كه براى هر يك نامه‌اى از خدا بياورد كه در آن نوشته باشد اى فلان بمحمد ايمان بياور تا ايمان بياورند خدا فرموده اينها بمعجزاتى كه از تو در اينمدت ظاهر شده ايمان نميآورند بلكه‌

جلد 5 صفحه 307

هر يك از آنها منتظرند از آسمان بر ايشان نامه‌هاى سر گشاده‌اى باسم و رسم بيايد و بخوانند آنها را و ايمان بياورند چنين نخواهد شد خدا تقاضاى بيجا را نمى‌پذيرد اينها بهانه است جهت اعراض آنها آنستكه ترس از آخرت ندارند و براى اين از قرآن اعراض نمودند و چنين نيست كه آنها ميگويند كه قرآن كافى براى تذكّر ما نيست همانا موجب تذكّر و تنبّه بنحو اتمّ و اكمل همان قرآن است پس كسيكه طالب تذكّر باشد متذكّر و متّعظ ميشود بآن و متذكّر و متّعظ نشوند بآن مگر آنانكه بخواهد خدا تذكّر و اتّعاظ آنها را بآن باراده و اختيار خودشان چون اراده الهيّه سابق بر اراده خلق است و هر عمل خيرى بايد بتوفيق الهى انجام يابد و جبر و تفويض نيست بلكه امر بين امرين است و خداوند سزاوار است كه بندگان از او بترسند و از معصيت او پرهيز نمايند و سزاوار است كه اگر توبه نمايند از تقصير آنها بگذرد و آنانرا بيامرزد در توحيد از امام صادق عليه السّلام در اين آيه نقل شده كه خدا فرموده من سزاوارم كه بندگان از من بترسند و چيزى را با من شريك قرار ندهند و من سزاوارم كه اگر آنها چيزى را با من شريك قرار ندادند داخل نمايم آنانرا در بهشت و آنكه خداوند قسم ياد فرموده بعزّت و جلال خود كه اهل توحيد را هيچوقت معذّب بآتش نفرمايد در ثواب الاعمال و مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه سوره مدّثر را در نماز واجب خود قرائت نمايد حق است بر خدا كه قرار دهد او را با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در درجه آنحضرت و هيچوقت او را در دنيا بدبخت نفرمايد و الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين.

جلد 5 صفحه 308

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَما تَنفَعُهُم‌ شَفاعَةُ الشّافِعِين‌َ (48)

‌پس‌ نفع‌ نمي‌بخشد ‌آنها‌ ‌را‌ شفاعت‌ شفاعت‌ كنندگان‌.

مسأله‌ شفاعت‌ يكي‌ ‌از‌ ضروريات‌ دين‌ ‌است‌ و نصوص‌ قرآن‌ ‌بر‌ ‌او‌ قائم‌ ‌است‌ و اخبار فوق‌ حد تواتر ‌است‌ لكن‌ مشروط بشرائطي‌ ‌است‌:

اول‌‌-‌ ‌تا‌ اذن‌ الهي‌ نرسد احدي‌ حق‌ شفاعت‌ ندارد چنانچه‌ ميفرمايد: يَومَئِذٍ لا تَنفَع‌ُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَن‌ أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ رَضِي‌َ لَه‌ُ قَولًا طه‌ ‌آيه‌ 108.

دوم‌‌-‌ خاص‌ اهل‌ ايمان‌ ‌است‌ ‌غير‌ مؤمن‌ قابل‌ شفاعت‌ نيست‌ ‌که‌ مفاد وَ رَضِي‌َ لَه‌ُ قَولًا ‌است‌.

سوم‌‌-‌ بايد يك‌ مناسبت‌ و ارتباطي‌ ‌بين‌ شفيع‌ و مشفع‌ ‌باشد‌. و شفاعت‌ ‌هم‌ اقسامي‌ دارد نسبت‌ بعصات‌ اهل‌ ايمان‌ مشروط ‌به‌ اينكه‌ ‌با‌ ايمان‌ ‌از‌ دنيا رود و معاصي‌ باعث‌ سلب‌ ايمانش‌ نشود، شفاعت‌ مغفرت‌ و گذشت‌ و عفو ‌از‌ معاصي‌ ‌است‌ و نسبت‌ بغير عصات‌ ارتفاع‌ درجه‌ ‌است‌ و نسبت‌ بمنسوبين‌ حشر ‌ يا ‌ شفيع‌ ‌است‌ و ‌در‌ دنيا رفع‌ بلاء و افاضه‌ نعمت‌ ‌است‌، و شفاعت‌ دو قسم‌ ‌است‌ كبري‌ خاص‌ ‌محمّد‌ و آل‌ ‌محمّد‌ ‌است‌ و صغري‌ شفاعت‌ مؤمنين‌ ‌در‌ حق‌ يكديگر، و شفاعت‌ قرآن‌ ‌در‌ حق‌ تالي‌ قرآن‌ و عمل‌ ‌بر‌ طبق‌ ‌آن‌، و ملائكه‌ ‌در‌ حق‌ مؤمنين‌، و بسا بعض‌ ايام‌ و بعض‌ اعمال‌ صالحه‌ ‌هم‌ شفاعت‌ ميكنند ‌پس‌ مجرمين‌ مذكورين‌ ‌در‌ ‌آيه‌:

فَما تَنفَعُهُم‌ شَفاعَةُ الشّافِعِين‌َ اصلا شفاعت‌ نميكنند ‌يعني‌ كساني‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ نفع‌ دارد و بشفاعت‌ نائل‌ ميشوند ‌غير‌ اينها هستند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 48)- و در این آیه، به عاقبت شوم این گروه اشاره کرده، می‌گوید: «از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی‌بخشد» و باید در عذاب الهی برای همیشه بمانند (فما تنفعهم شفاعة الشافعین).

نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین، چرا که شفاعت نیاز به وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینه‌ها را بکلی از میان برده‌اند، شفاعت همچون آب زلالی است که بر پای

ج5، ص336

نهال ضعیفی ریخته می‌شود، و بدیهی است اگر نهال بکلی مرده باشد این آب زلال آن را زنده نمی‌کند.

ضمنا این آیه بار دیگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تأکید می‌کند، و پاسخ دندان شکنی است برای آنها که منکر اصل شفاعتند.

همچنین تأکیدی است بر این که شفاعت بی‌قید و شرط نیست، و به معنی چراغ سبز برای گناه محسوب نمی‌شود، بلکه عاملی است برای تربیت انسان که حد اقل او را به مرحله‌ای که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولیای او بکلی قطع نشود.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع