آیه 33 سوره یوسف

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۳۳ یوسف)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<32 آیه 33 سوره یوسف 34>>
سوره : سوره یوسف (12)
جزء : 12
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

یوسف گفت: ای خدا، مرا رنج زندان خوشتر از این کار زشتی است که اینان از من تقاضا دارند و اگر تو حیله این زنان را از من دفع نفرمایی به آنها میل کرده و از اهل جهل (و شقاوت) گردم.

یوسف گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از عملی که مرا به آن می خوانند، و اگر نیرنگشان را از من نگردانی به آنان رغبت می کنم و از نادانان می شوم.

[يوسف‌] گفت: «پروردگارا، زندان براى من دوست‌داشتنى‌تر است از آنچه مرا به آن مى‌خوانند، و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از [جمله‌] نادانان خواهم شد.»

گفت: اى پروردگار من، براى من زندان دوست داشتنى‌تر است از آنچه مرا بدان مى‌خوانند؛ و اگر مكر اين زنان را از من نگردانى، به آنها ميل مى‌كنم و در شمار نادانان درمى‌آيم.

(یوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوی آن می‌خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، بسوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He said, ‘My Lord! The prison is dearer to me than to what they invite me. If You do not turn away their schemes from me, I will incline towards them and become one of the senseless.’

He said: My Lord! the prison house is dearer to me than that to which they invite me; and if Thou turn not away their device from me, I will yearn towards them and become (one) of the ignorant.

He said: O my Lord! Prison is more dear than that unto which they urge me, and if Thou fend not off their wiles from me I shall incline unto them and become of the foolish.

He said: "O my Lord! the prison is more to my liking than that to which they invite me: Unless Thou turn away their snare from me, I should (in my youthful folly) feel inclined towards them and join the ranks of the ignorant."

معانی کلمات آیه

اصب: صبو: رقت قلب و ميل كودكانه. «اصب» متكلّم وحده و در اصل «اصبو» بوده يعنى ميل مى‏كنم . ميلى كه از روى ذوق زدگى و كودكانه باشد..[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ «33»

(يوسف) گفت: پرودگارا! زندان براى من از آنچه مرا به سوى آن مى‌خوانند محبوب‌تر است. و اگر حيله آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنها تمايل مى‌كنم و از جاهلان مى‌گردم.

نکته ها

يوسف سراپا جوانمرد بود؛ يكبار فداى حسادت برادران شد و خصومت نكرد. بار ديگر هدفِ عشقِ زليخا شد، ولى گناه نكرد. بار سوم به هنگام قدرت، از برادران انتقام نگرفت. بار

جلد 4 - صفحه 198

چهارم همين كه كشور را در خطر ديد به جاى تقاضاى برگشت به وطن، تقاضاى تدبير امور اقتصادى و نجات كشور را داد.

براى هر كس، محبوبى است؛ براى يوسف پاكدامنى از زندان محبوب‌تر است. براى گروهى دنيا محبوب‌تر است؛ «الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا» «1» اما براى مؤمن خداوند محبوب‌تر است. «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» «2»

پیام ها

1- توجّه به ربوبيّت خدا، از آداب دعاست. «رَبِّ»

2- اولياى خدا، فشار زندگى شرافتمندانه را، از رفاه در گناه بهتر مى‌دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ»

3- هر آزادى ارزش نيست وهر زندانى عيب نيست. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ»

4- انسان با استمداد از خداوند، مى‌تواند در هر شرايطى از گناه فاصله بگيرد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» (هجرت از محيط گناه لازم است.)

5- رنج و سختى نمى‌تواند مجوز ارتكاب گناه باشد. رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُ‌ ...

6- دعا و نيايش و استمداد از خداوند، يكى از راههاى مصون ماندن از گناه و انحرافات جنسى است. رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُ‌ ...

7- شخصيّت انسان به روح اوبستگى دارد، نه جسم او. اگر روح آزاد باشد، زندان بهشت است واگر روح در فشار باشد، كاخ هم زندان مى‌شود. «السِّجْنُ أَحَبُّ»

8- جداسازى محيط به خاطر مصون ماندن افراد از گناه، كارى شايسته است. (يوسف خواهان جدا شدن بود، حتّى اگر به قيمت زندان رفتن باشد)*

9- رضايت خداوند بر رضايت مردم ترجيح دارد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ»*

10- هيچ كس بدون لطف خداوند، محفوظ نمى‌ماند. «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي‌ ...» در شرايط بحرانى تنها راه نجات، اتكا به خداوند است.


«1». ابراهيم، 3.

«2». بقره، 165.

جلد 4 - صفحه 199

11- آزمايش‌هاى الهى هر لحظه سخت‌تر ميشود. (يوسف قبلًا گرفتار يك زن بود، حال گرفتار چندين زن شده است.) «كَيْدَهُنَّ، إِلَيْهِنَّ»

12- راضى كردن مردم به قيمت ناخشنودى خدا، جهل است. «أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ»

13- گناه، موجب سلب علوم خدادادى و موهبت‌هاى الهى است. (در آيات قبل خوانديم: «آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» و در اينجا يوسف مى‌فرمايد:) «أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ»

14- جهل تنها بيسوادى نيست، انتخاب لذّت آنى و چشم‌پوشى از رضاى خدا، جهل محض است. «أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ»

15- گناه، كارى جاهلانه است. «أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ»*

16- عمل نكردن به دانسته‌ها، انسان را در رديف جاهلان قرار مى‌دهد. «أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ»*

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ (33)

قالَ رَبِ‌: عرض كرد اى پروردگار من. السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَ‌: زندان دوست‌تر است به من. مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ‌: از آنچه مى‌خوانند اين زنان مرا بسوى آن از مطاوعت و ميل به ايشان:

عجب درمانده‌ام از كار اينان‌

مرا زندان به از ديدار اينان‌

تنبيه: اگر گويند چگونه يوسف گفت زندان نمودن ايشان مرا دوست‌تر است از آنچه دعوت كنند و حال آنكه قسمت اول هم معصيت و نمى‌شود معصيتى محبوبتر باشد نسبت به معصيت ديگر. «1» جواب آنكه: مراد اخف و اسهل باشد، يعنى صبر بر خوارى و سختى زندان‌

«1» نقل از تنزيه الانبياء ص 53.

جلد 6 - صفحه 215

مرا خوشتر آيد از اجابت ملتمس ايشان. مانند آنكه كسى را مخير كنند ميان دو مكروه يكى آسان و يكى سخت، گويد اين دوست‌تر از آن. يا زندان بودن نفس من و صبر بر آن دوست‌تر است از فعل معصيت و سجن از اجسام موجوده باقيه و صحيح نيست تعلق اراده به آن، پس لابد باشد از تقديرى (اى: صبرى فى السّجن او سجن نفسى عن المعصية احبّ الىّ) و اين اولى‌تر است از تقديرى كه گفته‌اند (سجنهم ايّاى فى السّجن احبّ الىّ) زيرا اول را دليل مساعد و ثانى بدون دليل است.

خلاصه يوسف عليه السّلام به درگاه الهى عرض نمود كه: وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَ‌: و اگر نگردانى و باز ندارى از من عاقبت مكر و فريب ايشان را، يعنى اگر مرا در پناه عصمت و لطف خود نگاه ندارى و مرا بحال خود گذارى.

اهل معانى گفته‌اند كه در آيه كلمه «ثمرة» يا «عاقبة» محذوف، و تقدير آنكه:

«و الّا تصرف عنّى ثمرة كيدهنّ او عاقبة كيدهنّ» براى آنكه كيد آنها دعوت و مراوده و مطالبه بود، و آن حاصل بود و آنچه مدفوع و مصروف باشد معصيت است كه ثمره كيد آنها بود. أَصْبُ إِلَيْهِنَ‌: ميل نمايم بسوى ايشان يا قول ايشان به طبع و مقتضاى شهوت خود. وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ‌: و باشم من از نادانان به ارتكاب آنچه نشايد و مستحق مذمت گردم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (30) فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ (31) قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ (32) قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ (33) فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (34)

ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ (35)

ترجمه‌

و گفتند زنانى در آن شهر زن عزيز مراوده ميكند با غلام خود براى كامجوئى از او بتحقيق پر كرده است دل آنزن را از محبّت خود بدرستيكه ماهر آينه مى‌بينيم آنزن را در گمراهى آشكار

پس چون شنيد آنزن سخن مكر آميز آنها را دعوت نمودشان و مهيّا كرد براى آنها تكيه گاه و داد هر يك از آنها را كاردى و گفت وارد شو بر آنها پس چون ديدند او را بزرگ شمردند او را و بريدند دستهاى خودشان را و گفتند منزّه است خدا نيست اين آدمى نيست اين مگر فرشته‌اى بزرگوار

گفت پس اينكه ديديد همانستكه ملامت كرديد مرا در دوستى او و هر آينه بتحقيق مراوده نمودم با او براى كامجوئى از او پس خود را نگاهداشت و هر آينه اگر بجا نياورد كاريرا كه امر ميكنم باو هر آينه محبوس شود البته و هر آينه خواهد شد از خوار- شدگان‌

گفت اى پروردگار من زندان محبوبتر است نزد من از آنچه ميخوانند مرا بسوى آن و اگر دفع نكنى از من مكر آنها را ميل ميكنم بسويشان و ميباشم از نادانان‌

پس اجابت كرد براى او پروردگارش و دفع نمود از او مكر آنها را همانا او است شنواى دانا

پس ظاهر شد رأى براى آنها بعد از آنكه ديدند نشانه‌هاى پاكى را كه حبس كنند او را البتّه تا چندى.

تفسير

بعد از كشف قضيّه مذكور در آيات سابقه چند نفر از زنان مصر كه گفته‌اند چهار يا پنج نفر از زنان اركان دولت بودند مطّلع شدند و براى ياوه گوئى كه عادت آنها است يا آنكه كاملا از قضيّه خبردار شوند يا يوسف را كاملا به بينند بين خودشان صحبت كردند كه زن عزيز سعى ميكند كه كام دل از غلام جوان خود بستاند و عشق او در سويداى قلبش جاى گير شده بطوريكه ديگر بهيچ كس و هيچ چيز توجّه ندارد چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد از شغفها حبّا آنستكه محبّت او حجاب قلب آن زن شده از مردم بطوريكه تعقل نميكند غير او را و شغاف حجاب قلب است و شعفها بعين مهمله نيز قرائت شده يعنى آتش زد دل او را از محبت خود و نسبت داده است اين قرائت را در مجمع و جوامع باهل بيت عليهم السّلام و نيز گفته شده است مراد آنستكه شكافت حجاب قلب آنزن را تا رسيد بسويدا

جلد 3 صفحه 139

و باطن دلش محبّت آن غلام خلاصه آنكه شيفته و واله و شيداى او شد و پس از اين نسبت تصديق نمودند كه اين بسيار كار بدى است و خطاى آشكارى است از راه صواب و چون اين صحبت را از راه دوستى با زليخا ننموده بودند بلكه غرض فاسدى داشتند در آيه نسبت مكر بآنها داده شده در هر حال چون خبر اين گفتگو بگوش زليخا رسيد فرستاد از آنها دعوت نمود و قمى ره فرموده اين خبر در مصر منتشر شد و زنها در مجالس خودشان اين قضيّه را نقل مينمودند و زليخا را ملامت ميكردند و بعضى گفته‌اند مدعوّين چهل زن بودند از ملامت كنندگان و معلوم است اگر ملكه مصر يا زن شخص اوّل مملكت بعد از پادشاه مجلس مهمانى فراهم كند لوازم آنرا هم از قبيل و ساده و بالش و پشتى و متّكا و انواع اطعمه و اشربه تهيّه خواهد نمود و در اين جا بعضى متّكا را بوساده و پشتى و بعضى بطعام تفسير نموده‌اند و در روايت سابقه از امام سجاد عليه السّلام در علل بهر دو اشاره شده گويا معمول بوده كه تكيه ميكردند براى صرف طعام و شراب بتكبّر و ناز و قمّى ره متكا را بترنج تفسير نموده گويا بسكون تاء و حذف همزه قرائت فرموده و بنابراين آيه سليم از تقدير خواهد بود چون مسلّما كارد بمهمانها داده شده بود كه با آن ميوه‌اى را ببرند و بخورند و در آيه ذكرى از آن نشده جز اين كلمه كه دلالت آن بر ميوه بنابر قرائت مشهوره بعيد است و كلام محتاج بتقدير ميشود و آن ميوه گفته‌اند ترنج بوده و انتخاب آن در اين مجلس شايد براى آن بوده كه يكى از خواص اين ميوه آنستكه مسكّن شهوت زنان است و پس از تكميل مقدّمات زليخا بيوسف دستور داد كه وارد در مجلس شود و بعضى گفته‌اند لباس تجمّل هم در برش نموده و پيرايه‌اى بر او بسته بودند و واضح است كه آن حضرت ظاهرا بنده و مجبور باطاعت بود ناچار وارد مجلس شد در حاليكه زنهاى اعيان و اشراف مملكت كاردها در دست داشتند و ميخواستند ميوه بخورند و چون چشمشان بجمال يوسفى افتاد بطورى متحيّر و مبهوت و مدهوش شدند كه بجاى ترنج دستها بريده شد و بطورى حضرت با حجب و حيا و غمض عين و طمأنينه و وقار وارد شد كه واضح شد بر تمام زنها بزرگى و بزرگوارى و پاكدامنى و عفت و عصمت و كمال و جمال بى‌مثال او لذا اوّل سخنى كه بعد از بهوش آمدن گفتند آن بود كه حاشا للّه كه چنين جوانى مرتكب چنين خطائى شود و منزّه است خدا از اينكه نتواند و عاجز باشد از آنكه جمع كند

جلد 3 صفحه 140

نهايت جمال و كمال را در بشرى و مردّد شدند در اينكه او بشر است يا ملك و ترجيح دادند ملك بودن آنرا و جازم شدند باين امر چون ديدند علاوه بر آنكه از شهوت مانند ملك مبرّى است مصوّر و مجسّم است بهمان صورت و اندامى كه از براى فرشته در ذهنشان منقوش بود لذا يكباره نفى بشريّت و اثبات ملكيّت و كرامت او را منحصرا نمودند تا تصوّر نشود كه ملكى است بصورت بشر يا بشرى است بسيرت ملك ولى در عين حال معلوم است كه اين كلام را بطور مبالغه و تشبيه ادا نمودند نه بطور حقيقت تا استدلال شود به بيان آنها و تقرير الهى بر افضليّت ملائكه از بشر چنانچه بعضى تصوّر نموده‌اند و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه در آسمان دوم مرديرا ديدم كه روى او مانند ماه شب چهارده بود از جبرئيل پرسيدم اين كيست گفت برادرت يوسف است و مراد شب معراج است و قمّى ره قريب باين معنى را از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در هر حال در اين بين فرصت بدست زليخا آمد و بغرض خود از انعقاد مجلس نائل شد و رو بمهمانها كرد و گفت اين همان غلام كنعانى بود كه شما مرا در عشق او ملامت كرديد يعنى- گرش به بينى و دست از ترنج بشناسى روا بود كه ملامت كنى زليخا را- و الّا ناروا است و چون ديد زنها از حال آنحضرت برائت او را يافته‌اند انصاف داد و صريحا اقرار نمود كه من خاطر خواه او شدم و عرض حاجت باو كردم و اجابت نفرمود و ضمنا ميخواست زنها را با خود همدست كند در رام كردن آنحضرت لذا تهديد نمود او را كه اگر مطلوب مرا روا نسازد او را بحبس مى‌اندازم و خوار و ذليل ميكنم چون ميدانست حضرت از بدنامى و ذلّت وحشت دارد و در حديث منقوله از امام سجاد عليه السّلام در علل ذكر شده كه هر يك از آن زنها محرمانه از حضرت تقاضاى مراوده نمودند و او ابا فرمود و متوسل بعنايت و كمك الهى شد و قمى ره نيز قريب باين معنى را نقل نموده و آنكه ديگر آنحضرت از آنخانه منزجر شد و روى نياز بدرگاه كارساز آورد و عرضه داشت پروردگارا زندان براى من گواراتر است از آنچه ميخوانند اين زنها مرا بآنچيز كه زنا باشد و اگر بعنايت خاصه با من كمك نكنى در ثبات قدم بر عفّت بمقتضاى طبع بشرى ميل ميكنم بآنها و ممكن است دامن عصمت من آلوده شود و جهالتى بوسوسه اينها از من بروز نمايد چون تمام موجبات‌

جلد 3 صفحه 141

ميل موجود و تمام وسائل انصراف مفقود بود و خداوند اجابت فرمود دعاء ضمنى آن حضرت را و صرف فرمود مكر آنها را از او و ثابت داشت آنحضرت را بحفظ عفّت و عصمت خود و آسان فرمود بر او تحمّل مشقت زندان را در جنب معصيت خود چون خداوند شنوا است دعاء و تضرّع داعيان را و دانا است باحوال آنها و مراتب اخلاصشان و صلاح حالشان و چون زليخا از تمكين آن حضرت مأيوس شد و زنها هم نتوانستند او را رام نمايند ناچار براى تسكين خاطر خود و اينكه شايد بتواند موفق بمقصود شود و يوسف را در نظر مردم متّهم نمايد تصميم بحبس او گرفت و زنها هم با او در اين رأى موافقت نمودند لذا بعزيز اظهار و اصرار نمود كه اين غلام كنعانى ما را مفتضح و رسوا نموده همه جا صحبت از ما است بايد چندى او را حبس كنى تا معلوم شود كه مجرم او بوده و حرفها تمام شود و عزيز قبول كرد لذا بدا در كلام خدا منسوب بجمع شده است و تذكير ضمير بمراعات تغليب است و قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آيات شهادت كودك و پيراهن دريده شده از پشت سر و سبقت گرفتن آنزن بدر خانه بود بطوريكه شنيد كشيدن زنش آنرا از پشت در ولى چون اطاعت آنزن را ننمود اصرار كرد بشوهرش تا او را حبس نمود و گفته‌اند زندان نزديك منزل زليخا بود و هر وقت ميخواست او را ديدار ميكرد از دور و مدّت زندان را گفته‌اند بخيال زليخا آن بود كه تا رام شود و بخيال عزيز تا حرفها تمام گردد و پنج سال و هفت سال هم گفته‌اند و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه زندان بان بحضرت عرض كرد من تو را دوست دارم فرمود هر چه بسر من آمد از دوستى بود خاله‌ام مرا دوست داشت دزديد مرا پدرم مرا دوست داشت برادرانم بمن حسد بردند زن عزيز مرا دوست داشت حبسم كرد و عياشى ره نيز اين معنى را نقل نموده ولى بجاى خاله عمّه ذكر كرده است و قمى ره علاوه فرموده كه شكايت كرد در زندان بخدا و عرضه داشت كه بچه تقصير من مستحق زندان شدم وحى رسيد كه تو خودت خواستى وقتى گفتى پروردگارا زندان محبوبتر است نزد من از آنچه آنها ميخوانند مرا بآن چرا نگفتى عافيت نزد من محبوبتر است و از چند روايت استفاده ميشود كه آن حضرت در زندان از فراق پدر گريه ميكرد تا جبرئيل بآنحضرت تعليم فرمود كه بعد از هر نماز بخواند اللهم اجعل لى فرجا و مخرجا و

جلد 3 صفحه 142

ارزقنى من حيث احتسب و حيث لا احتسب و اسناد قال بنسوة باعتبار تأنيث لفظى است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ رَب‌ِّ السِّجن‌ُ أَحَب‌ُّ إِلَي‌َّ مِمّا يَدعُونَنِي‌ إِلَيه‌ِ وَ إِلاّ تَصرِف‌ عَنِّي‌ كَيدَهُن‌َّ أَصب‌ُ إِلَيهِن‌َّ وَ أَكُن‌ مِن‌َ الجاهِلِين‌َ (33)

‌گفت‌ يوسف‌ پروردگارا زندان‌ ‌را‌ بيشتر دوست‌ دارم‌ ‌از‌ آنچه‌ زنهاي‌ مصري‌ مرا دعوت‌ ميكنند باو و ‌اگر‌ تو ‌بر‌ طرف‌ نكني‌ ‌از‌ ‌من‌ كيد ‌آنها‌ ‌را‌ اصابه‌ ميكنم‌ بسوي‌ ‌آنها‌ و ميباشم‌ ‌از‌ نادانان‌.

اشكال‌‌-‌ ‌شما‌ شيعيان‌ معتقدين‌ ‌که‌ انبياء معصوم‌ هستند ‌حتي‌ خيال‌ معصيت‌ ‌در‌ قلوب‌ ‌آنها‌ خطور نميكند و ‌در‌ اينجا يوسف‌ ميگويد وَ إِلّا تَصرِف‌ عَنِّي‌ كَيدَهُن‌َّ أَصب‌ُ إِلَيهِن‌َّ وَ أَكُن‌ مِن‌َ الجاهِلِين‌َ جواب‌‌-‌ ‌ما مي‌گوييم‌ معصوم‌ هستند بهمين‌ معني‌ ‌که‌ مي‌گويي‌ لكن‌ معصوم‌ اسم‌ مفعول‌ ‌است‌ البته‌ عاصم‌ لازم‌ دارد خداوند عاصم‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ميگويد ‌اگر‌ عاصميت‌ تو نباشد اصب‌ اليهن‌ّ ‌هذا‌ اوّلا و ثانيا كلمه‌ و الّا دلالت‌ ندارد ‌بر‌ اينكه‌ خداوند صرف‌ نميكند البته‌ ‌خدا‌ ‌در‌ حق‌ معصوم‌ صرف‌ ميفرمايد و ثالثا دواعي‌ شهوت‌ و مشتهيات‌ نفساني‌ ‌در‌ انبياء و اولياء فرد اجلي‌ بوده‌ لكن‌ خوف‌ الهي‌ جلوگير ‌است‌ ‌که‌ گفتند ‌از‌ ‌براي‌ خوف‌ درجاتي‌ ‌است‌ اعلا درجه‌ ‌آن‌ جلوگيري‌ ‌از‌ كليه‌ معاصي‌ ‌حتي‌ ‌از‌ خطور ‌در‌ قلب‌ ‌است‌ ‌که‌ معناي‌ عصمت‌ ‌است‌ و ‌از‌ همين‌ جهت‌ يوسف‌ بملك‌ فرمود وَ ما أُبَرِّئ‌ُ نَفسِي‌ إِن‌َّ النَّفس‌َ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ ‌آيه‌ 52 تمام‌ حفظ الهي‌ ‌است‌ قال‌َ رَب‌ِّ ربّي‌ بوده‌ راء ساقط ‌شده‌ كسره‌ بجاي‌ ياء ‌است‌ السِّجن‌ُ أَحَب‌ُّ إِلَي‌َّ معني‌ ‌اينکه‌ نيست‌ ‌که‌ سجن‌ ‌را‌ دوست‌ ميدارم‌ ولي‌ سجن‌ ‌را‌ بيشتر ‌از‌ ‌آن‌ دوست‌ دارم‌ بلكه‌ مراد اينست‌ ‌که‌ ‌در‌ دوران‌ ‌بين‌ محذورين‌ واجب‌ ‌است‌ اقل‌ محذورش‌ ‌را‌ اختيار كرد مثل‌ اينكه‌ كسي‌ ‌را‌ بخواهند بقتل‌ برسانند و باو بگويند چه‌ نحو تو ‌را‌ بكشيم‌ البته‌ اختيار ميكند طريقه‌ اسهل‌ ‌را‌ و كانّه‌ زليخا يوسف‌ ‌را‌ مخير

جلد 11 - صفحه 190

كرده‌ ‌که‌ ‌ يا ‌ مرتكب‌ ‌آن‌ عمل‌ شود ‌ يا ‌ زندان‌ رود چنانچه‌ ‌گفت‌ لَئِن‌ لَم‌ يَفعَل‌ ما آمُرُه‌ُ لَيُسجَنَن‌َّ يوسف‌ ‌گفت‌ سجن‌ محبوب‌تر ‌است‌ نزد ‌من‌ مِمّا يَدعُونَنِي‌ إِلَيه‌ِ ذكر جمع‌ يدعون‌ دو احتمال‌ ميرود يكي‌ آنكه‌ نسوه‌ مدينه‌ چون‌ يوسف‌ ‌را‌ ديدند تمام‌ فريفته‌ شدند و ‌هر‌ كدام‌ سرّا ‌در‌ خفاي‌ ديگران‌ فرستادند نزد يوسف‌ دعوت‌ كردند ‌براي‌ ‌خود‌، ديگر آنكه‌ زليخا بزنها سفارش‌ كرد ‌که‌ يوسف‌ ‌را‌ ملاقات‌ كنند و راضي‌ كنند ‌که‌ دعوت‌ ‌او‌ ‌را‌ اجابت‌ كند. و جمع‌ ‌بين‌ دو احتمال‌ ‌هم‌ ممكن‌ ‌است‌ زيرا مانع‌ نبود ‌که‌ ‌هم‌ اجابت‌ زليخا كند و ‌هم‌ نسوه‌ و مرجع‌ ضمير اليه‌ همان‌ عمل‌ شنيع‌ ‌است‌.

وَ إِلّا تَصرِف‌ عَنِّي‌ ‌که‌ ‌اگر‌ قدرت‌ تو نباشد ‌که‌ دفع‌ شر ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌من‌ بكني‌ كيدهن‌ ‌که‌ مرا ‌در‌ خانه‌ بجبر و عنف‌ و قهر و غلبه‌ وادار كنند ‌به‌ اينكه‌ دست‌ و پاي‌ ‌او‌ ‌را‌ ببندند و ‌او‌ ‌را‌ بيندازند و كام‌ ‌خود‌ ‌را‌ بگيرند.

أَصب‌ُ إِلَيهِن‌َّ لكن‌ ‌در‌ زندان‌ ديگر دست‌رسي‌ بمن‌ ندارند وَ أَكُن‌ مِن‌َ الجاهِلِين‌َ مراد جهل‌ مقابل‌ علم‌ نيست‌ بلكه‌ جهل‌ مقابل‌ عقل‌ ‌است‌ ‌که‌ سفاهت‌ و حماقت‌ ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 33)- بعضی در اینجا روایت شگفت آوری نقل کرده‌اند و آن این که گروهی از زنان مصر که در آن جلسه حضور داشتند به حمایت از همسر عزیز برخاستند و حق را به او دادند و دور یوسف را گرفتند، و هر یک برای تشویق یوسف

ج2، ص419

به تسلیم شدن یک نوع سخن گفتند: یکی گفت: ای جوان! این همه خویشتن داری و ناز برای چیست؟ چرا به این عاشق دلداده، ترحم نمی‌کنی؟ مگر تو این جمال دل آرای خیره کننده را نمی‌بینی؟

دومی گفت: گیرم که از زیبایی و عشق چیزی نمی‌فهمی، ولی آیا نمی‌دانی که او همسر عزیز مصر و زن قدرتمند این سامان است؟ فکر نمی‌کنی که اگر قلب او را به دست آوری، هر مقامی که بخواهی برای تو آماده است؟

سومی گفت: گیرم که نه تمایل به جمال و زیبائیش داری، و نه نیاز به مقام و مالش، ولی آیا نمی‌دانی که او زن انتقامجوی خطرناکی است؟

طوفان مشکلات از هر سو یوسف را احاطه کرده بود، اما او که از قبل خود را ساخته بود بی‌آنکه با زنان هوسباز و هوسران به گفتگو برخیزد رو به درگاه پروردگار آورد و این چنین به نیایش پرداخت: «گفت: بار الها! پروردگارا! زندان (با آن همه سختیهایش) در نظر من محبوبتر است از آنچه این زنان مرا به سوی آن می‌خوانند» (قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ).

سپس از آنجا که می‌دانست در همه حال، مخصوصا در مواقع بحرانی، جز به اتکاء لطف پروردگار راه نجاتی نیست، خودش را با این سخن به خدا سپرد و از او کمک خواست، پروردگارا! اگر کید و مکر و نقشه‌های خطرناک این زنان آلوده را از من باز نگردانی، قلب من به آنها متمایل می‌گردد و از جاهلان خواهم بود» (وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع