آیه 31 سوره بقره
<<30 | آیه 31 سوره بقره | 32>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و خدا همه اسماء را به آدم یاد داد، آن گاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کنید اگر شما در دعوی خود صادقید.
و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس [هویت و حقایق ذات موجودات را] به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از نام های ایشان خبر دهید، اگر [در ادعای سزاوار بودنتان به جانشینی] راستگویید.
و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست مىگوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد.»
و نامها را به تمامى به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد. و گفت: اگر راست مىگوييد مرا به نامهاى اينها خبر دهيد.
سپس علم اسماء [= علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست میگویید، اسامی اینها را به من خبر دهید!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
آدم: لفظى است غير عربى (دخيل) اكثريت اهل لغت آن را علم شخص گرفته و نام يك نفر مى دانند، به نظر بعضى علم نوع است مثل انسان و بشر.
انبئونى: نبأ بقول بعضى مطلق خبر است و به قول بعضى: خبرى كه داراى اهميت و فائده است، قرآن مجيد قول دوم را تأييد مى كند، در ماجراى قيامت آمده: عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ. نبأ/ 2 «انبئونى» از انباء و آن از نبأ است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«31» وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
و خداوند همهى اسما (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟
نکته ها
خداوند متعال اسما «1» و اسرار عالم، از نام اولياى خود «2» تا جمادات را به آدم تعليم داد. به تعبير امام صادق عليه السلام: تمام زمينها، كوهها، درهها، بستر رودخانهها و حتّى همين فرشى كه در زير پاى ماست، به آدم شناسانده شد. «3»
پیام ها
1- معلّم واقعى خداست وقلم، بيان، استاد وكتاب، زمينههاى تعليم هستند. «عَلَّمَ»
2- برترى انسان بر فرشتگان، به خاطر علم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ ...»
«1». «اسم» در عرف ما فقط به معنى نام و نشان است، ولى در فرهنگ قرآنى نامِ همراه بامحتواست. چنانكه «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» يعنى خداوند صفات عاليه دارد.
«2». تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 54 و اكمال الدين صدوق، ج 1، ص 14.
«3». تفسير مجمعالبيان.
جلد 1 - صفحه 93
3- انسان براى دريافت تمام علوم، استعداد و لياقت دارد. «كُلَّها»
4- فرشتگان عبادت بيشترى داشتند و آدم، علم بيشترى داشت. رابطه مقام خلافت با علم، بيشتر از عبادت است. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ... عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»
5- براى روشن كردن ديگران، بهترين راه، برگزارى امتحان و به نمايش گذاشتن تفاوتها و لياقتهاست. «عَلَّمَ ... ثُمَّ عَرَضَهُمْ ... فَقالَ أَنْبِئُونِي»
6- فرشتگان، خود را به مقام خليفةاللهى لايقتر مىدانستند. «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» «1»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (31)
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها: و تعليم فرمود خداوند آدم ابو البشر را، به اين وجه كه او را الهام فرمود نامهاى همه مخلوقات را از علوى و سفلى.
مفسرين را در اين اسماء وجوهى است:
1- ابن عباس و مجاهد و اكثر متأخرين برآنند كه: اسماء موجودات و تمام صناعات و عمارات و اطعمه و ادويه و استخراج معادن و غرس اشجار و آنچه متعلق به دنياى بشر است.
2- قتاده گفته: مراد معانى اسماء مىباشد، زيرا اسماء بدون معانى فايدهاى بر آن مترتب نيست.
3- مراد لغاتى است كه ذريه او به آن تكلم نمايند.
4- مراد اسامى حجج باشند، و اين اصح و اقوى است، چنانچه حديث شريف بعد ذكر مىشود.
ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ: پس از آن عرضه نمود مسمّيات اسماء را به ملائكه، و بر وجه تنبيه ايشان را مخاطب ساخته، فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ: پس فرمود خبر دهيد مرا به نامهاى اين مسمّيات، إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ: اگر هستيد راستگويان در آنكه سزاوارتر باشيد به خلافت از غير،
«1» مدرك پيشين، صفحه 76، حديث 5.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 112
به جهت عصمت؛ و چون شما با وجود مشاهده مسمّيات، علم به اسامى نداريد، چگونه عالم شويد به امور باطنه آن و اصلح باشيد به خلافت و تدبير امور زمين؟! ملائكه به عجز و قصور خود معترف و در مقام اعتذار برآمده:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (31)
ترجمه
و تعليم فرمود بآدم نامها را بتمامى پس عرضه داشت آنانرا بر ملائكه و فرمود خبر دهيد مرا بنامهاى اينان اگر هستيد راستگويان..
تفسير
خداوند پس از آنكه اراده فرمود آدم را خلق فرمايد يك مشت آب صاف خوشگوار بدست راست خود برداشت و هر دو دست خدا راست است و فرمود از تو مىآفرينم انبيا و اوصيا و صلحاء و شيعيان آنها را و يك مشت آب تلخ شور برداشت و فرمود از تو خلق ميكنم فراعنه و جبابره و طاغيان و عاصيان و پيروان آنها را پس آندو آب را در كف خود با يكديگر مخلوط و ممزوج فرمود و در مقابل عرش حركت داد و زير و زبر فرمود و آنگل مصفى شد پس امر فرمود ملائكه چهار جهت را كه آن گل را خوب عمل بياورند و چهار طبع را در آن جاى دهند و آنها امتثال نموده خون و بلغم و صفرا و سودا را از چهار جانب در آن جاى دادند و آثار اين طبائع بر آنها مرتب گرديد و كالبد آدم تمام شد و تا چهل سال مصور باقى ماند پس دميد خداوند در او روح
جلد 1 صفحه 55
را و چون بدماغش رسيد عطسه كرد و دو زانو نشست و گفت الحمد للّه و خداوند در جوابش فرمود يرحمك اللّه ربك و از اينجا سبقت گرفت رحمت براى بنى آدم بر غضب از طرف خداوند اين خلاصه روايتى است كه قمى از امام باقر (ع) نقل نموده و اكثر مضمون اين حديث در روايات كثيره از ائمه هدى نقل شده است پس از آن تعليم فرمود خداوند به آدم (ع) تمامى اسماء الحسنى را و به سبب آن معلوم شد براى او تمام حقائق موجودات و چون آنحضرت پيغمبر مرسل و انسان كامل و مظهر تام صفات الهى بود لياقت و قابليت اين تعليم را داشت و ملائكه چون در طينت آنها خلط و تركيبى نبود و عقل مجرد بودند لهذا هر صنف از آنها عبادت مخصوصى داشتند بعضى فقط قائم بودند و برخى فقط راكع و دسته فقط ساجد و شهوت و غضب نداشتند قابليت تعليم تمام اسماء در آنها نبود و به اين جهت چون خداوند اشباح موجودات را كه مظاهر اسماء هستند بر آنها عرضه داشت و طلب فرمود كه خبر دهند از اسماء آنها عاجز شدند و اعتراف بقصور نمودند و تصديق كردند كه خلق آدم (ع) بر طبق حكمت بوده و او احق از آنها بخلافت خداوند در زمين است و غرور آنها زائل شد و عرضه داشتند خداوندا تو منزهى از آنكه برخلاف حكمت كارى كنى ما بهمان اندازه و حدّ وجود خودمان كه بما عطا فرمودى قابليت تعلم داشتيم و بآن اندازه بما تعليم فرمودى و تو دانائى بهمه چيز و حكيمى در كليه امور چنانچه مفاد آيه بعد است و پشيمان شدند از ادعاء ضمنى كه در آيه قبل نموده بودند كه ما احقيم بخلافت تو در زمين براى آنكه عبادت ميكنيم و معصيت نمينمائيم و از اينجا معلوم ميشود كه مناط لياقت براى خلافت خداوند اعلميت است و قمى نقل نموده كه فرمود خدا تعليم نمود اسماء كوهها و درياها و وادىها و روئيدنيها و حيوان را و در مجمع و عياشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه پرسيدند چه چيز خداوند بآدم (ع) تعليم نمود فرمود زمينها و كوهها و راههاى آنها و وادىها را پس نظرى ببساط زير پاى خود افكند و فرمود اين بساط هم از چيزهائى است كه خداوند بآدم تعليم فرمود و در تفسير امام (ع) از حضرت سجاد (ع) نقل فرموده كه خداوند تعليم فرمود بآدم نامهاى هر چيزى را و نيز فرمود كه تعليم فرمود بآدم اسماء انبيا و اوليا و اعداء سركش ايشانرا و در اين مقام فيض رحمه اللّه تحقيقى فرموده و آنرا وجه جمع بين روايات پنداشته و خلاصه آن آنستكه چون انسان مظهر تام اسماء الهى است و امير المؤمنين (ع) فرموده انسان نمونه است از عالم كبير چون از قواء مختلفه
جلد 1 صفحه 56
خلق شده و داراى اجزاء متباينه است از قبيل جسم و روح و عقل و وهم و خيال و حس و ادراك و شهوت و غضب و خداوند خلق فرموده است او را پس تعليم فرموده است باو تكوينا تمام حقائق موجودات را در عالم عقل كه از آنها باصطلاحات مختلفه تعبير ميشود بكلمات و اسماء و ارباب انواع و عقول و علل وجوديه خلق ميباشند و آنها دلالت دارند بر ذات احديت چنانچه اسم دلالت دارد بر مسمى نهايت آنكه دلالتشان ذاتى است نه لفظى و اسم آنستكه دلالت بر مسمى نمايد بهر نحو باشد و باين جهت آنها را اسماء خواندهاند و امام صادق (ع) فرموده است مائيم و اللّه اسماء الحسنى كه قبول نميكند خدا از بندگان عملى را مگر با معرفت بما و اينكه در دو روايت امام (ع) يكى تمام موجودات ذكر شده و ديگر اولياء و اعداء براى آنستكه تمام موجودات مظاهر اسماء و صفات الهى هستند و صفات لطف در اولياء و صفات قهر در اعدا جمع است و مناسب نيست كه خداوند صرف الفاظ را تعليم فرموده باشد زيرا آن علم لغت است كه از علوم اوائل است و موجب مفاخرت و افضليت آدم (ع) بر ملائكه نميشود و بنظر حقير اگر چه بيان ايشان لطيف است ولى از جهاتى بر خلاف ظاهر آيه و روايات است يكى آنكه مراد از تعليم تكوين و خلق است ديگر آنكه مراد از اسماء عقول كليه يا ارباب انواع است سوم آنكه اين بيان مناسب با آنستكه مراد از آدم نوع انسان باشد با آنكه در ظاهر مراد شخص است و بيان حقير مبرى از اين عيوب و واجد محسنات تحقيق ايشان است و اينكه ارجاع ضمير ذوى العقول باشباح موجودات كه معانى اسماء الحسنى هستند شده براى آنستكه آنها عقول مجرده و انوار محضه ميباشند و ممكن است از باب تغليب باشد و بواسطه فناء لفظ در معنى بسبق ذكر اسماء در مرجع ضمير عرضهم اكتفا شده است بعلاوه كلام دلالت بر آن دارد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَي المَلائِكَةِ فَقالَ أَنبِئُونِي بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن كُنتُم صادِقِينَ (31) قالُوا سُبحانَكَ لا عِلمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمتَنا إِنَّكَ أَنتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ (32) قالَ يا آدَمُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلَمّا أَنبَأَهُم بِأَسمائِهِم قالَ أَ لَم أَقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ غَيبَ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ أَعلَمُ ما تُبدُونَ وَ ما كُنتُم تَكتُمُونَ (33)
و آموخت به آدم همه اسماء را پس عرضه داشت آن اسماء را بر ملائكه و فرمود خبر دهيد مرا باين اسماء اگر راست ميگوييد، ملائكه گفتند منزّهي تو ما فقط آنچه را بما آموختهاي ميدانيم همانا تو دانا و حكيمي، فرمود اي آدم خبر ده ملائكه را باسماء همين که آدم خبر داد ملائكه را باسماء، خدا فرمود نگفتم من آنچه در آسمان و زمين پوشيده است ميدانم و ميدانم آنچه را که شما ظاهر كرديد و آنچه را که پوشانيديد) كلام در آيه شريفه در ضمن اموري گفته ميشود:
(امر اول)
مراد از علم اسماء مجرد معرفت لغت و الفاظ نيست زيرا اولا معرفت بلغات و الفاظ از علوم جزئيه است و جزو كمالات نفسيه و علوم عقليه نيست که موجب مقام
جلد 1 - صفحه 505
خلافت خدايي شود ثانيا منافي با كلمه «ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَي المَلائِكَةِ» است زيرا اگر مراد از اسماء لغت و الفاظ باشد مناسب اينکه جمله نيست ثالثا اطلاق اسماء بر الفاظ اصطلاح است و الا حقيقت اسم علامت و نشانه شيئي است (الاسم ما يدلّ علي المسمّي) يعني اسم چيزي است که بحقيقت اشياء دلالت داشته باشد که از آن تعبير بحكمت شده است زيرا حكمت را تعريف كردهاند که علم بحقايق اشياء است بقدر طاقت بشر
(امر دوم)
بقرينه ضميرهم در «ثم عرضهم» و «باسمائهم» و كلمه هؤلاء در «باسماء هؤلاء» معلوم ميشود که اسماء ذوي العقول هستند از جن و انس و ملائكه يا تغليب با ذوي العقول است و بقرينه الاسماء که جمع محلّي بالف و لام است و مخصوصا با تأكيد بكلمه کل دلالت بر عموم موجودات از بدو خلقت تا انقراض آن دارد بلكه ميتوان گفت معرفت باسماء صفات الهيه مثل علم قدرت حيات و عظمت كبريايي و غير آنها و افعال الهي از قبيل خالقيت رازقيت رحيميت رحمانيت و علم باسم اعظم الهي را شامل ميشود بايد گفته شود چيزي که ببرهان عقل و نقل از اينکه عموم خارج است علم بذات خداست که عقلا از حد ممكن بيرون است چون ذات اقدس حق لا يتناهي است عدة و مدة و شدة بنا بر اينکه آدم که موجودي است ممكن و متناهي نميتواند علم به لا يتناهي پيدا كند اشكال كردهاند که چون خدا علم اسماء را بآدم آموخت بآنها عالم شد و از طرفي بملائكه نياموخته بود «لا عِلمَ لَنا إِلّا ما عَلَّمتَنا» پس صرف دانستن
جلد 1 - صفحه 506
آدم سبب برتري بر ملائكه نميشود زيرا ملائكه را ميرسد که بگويند اگر بما هم آموخته بودي ميدانستيم جواب اينكه خداوند متعال تعليم بآدم همان عرضه داشتن اسماء بود که بر ملائكه هم عرضه داشت ولي آدم چون داراي قوه عاقله بود فورا درك كرد ولي ملائكه از اينکه قوه بيبهره بودند براي فرا گرفتن احتياج بتعليم و تدريس داشته ولي خودشان از اينکه سرّ غافل بودند که خداوند ميفرمايد أَ لَم أَقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ غَيبَ السَّماواتِ وَ الأَرضِ
(امر سوم)
علم غيب مختص بخداوند است چنان که مفاد بسياري از آيات شريفه است فَلا يُظهِرُ عَلي غَيبِهِ أَحَداً«1» و آيه شريفه از زبان پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايدکهبه لَو كُنتُ أَعلَمُ الغَيبَ لَاستَكثَرتُ مِنَ الخَيرِ«2» و امّا اينكه علم غيب چيست بايد گفته شود که غيب امري اضافي است ما بين غائب و مغيب عنه و اينکه امر مقول بتشكيك بوده و نسبت باشخاص متفاوت است يعني ممكن است امري براي زيد غيب باشد در صورتي که براي عمرو معلوم است يا فلان چيز از حواس ظاهري غايب است ولي از عقل پوشيده نيست و اينكه گفته ميشود خدا عالم بغيب است يعني باموري که بر بندگان پوشيده است و لذا در حكمت ثابت شده است که علم خدا حضوري است نه حصولي أَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلماً«3» وَ هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ«4»
1- بر علم غيب خدا آگاه نيست هيچكس سوره جن آيه 26
2- اگر من علم غيب داشتمي موجب زيادي خير و خوبي من بود سوره اعراف آيه 188
3- از لحاظ علم بهمه چيز احاطه و تسلط دارد سوره طلاق آيه 12
4- و او بهر چيز داناست
جلد 1 - صفحه 507
و بنا بر اينکه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه اطهار عليهم السلام عالم بعلم غيب هستند يا نيستند بحثي است زائد چه اگر منظور اينکه باشد که ايشان عالم باشند بآنچه خدا عالم است که اينکه امريست محال چه علم خدا غير متناهي است و علم ايشان متناهي و تا آنجا عالمند که خدا بآنها افاضه كرده باشد بلي پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام دانا هستند بآنچه بر ساير مردم پوشيده است و آنچه از مجموع اخبار استفاده ميشود«1» علم پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين نسبت بعلم خدا مانند نهري است که بدريايي متصل و دائما از درياي علم خدا بآنان افاضه ميشود مانند وجود منبسط نزد حكماء که آن را امر ربطي بين حقّ و مخلوقات ميدانند و سرتاسر موجودات را فرا گرفته است.
(امر چهارم)
در جمله «ما تُبدُونَ وَ ما كُنتُم تَكتُمُونَ»:
بدا نسبت بمخلوق و خالق داراي دو معني است نسبت بمخلوقات ظهور بعد از خفاء است و نسبت بحق اظهار بعد از اخفاء و بدا در تكوينيات مانند نسخ در تشريعيات است و همين امر موجب شده است که عامه منكر بدا شدهاند بملاحظه معناي اول ولي خاصه قائل به بدا هستند بملاحظه معناي دوم چنان که يهود و نصاري منكر نسخاند بلحاظ معناي اول و مسلمين قائل بآن هستند با توجه بمعناي دوم و مشروحا اينکه بحث را در جلد اول كلم الطيب از ص 192 تا ص 195 ذكر كردهايم و ابداء همان معني دوم را دارد يعني اظهار و شايد اظهار ملائكه بان باشد که گفتند أَ تَجعَلُ فِيها مَن يُفسِدُ فِيها وَ يَسفِكُ الدِّماءَ يا آنكه گفتند لا عِلمَ لَنا إِلّا ما عَلَّمتَنا و ممكن است ما را موصوله گرفته در اينصورت مفيد عموم است چنانچه «وَ ما تَكتُمُونَ» هم همين معنا را دارد و كتمان چيزي است که در قلب باشد
1- رجوع بكافي كنيد در ابواب علوم ائمه (ع)
جلد 1 - صفحه 508
ولي اظهار نكند و شايد اينکه باشد که ملائكه جهات فساد را ميدانستند ولي از جهات صلاح آن غافل بوده و توهم كردند که خلقت آن خلاف حكمت است ولي خداوند عالم بجهات صلاح وجود بشر ميباشد و ميداند که مصالح و فوائد وجودي اينکه موجود بمراتب از جهات فساد آن بيشتر است و ملائكه غافل بودند که در نوع بشر افرادي بوجود ميآيند که در حقيقت مظهر صفات حق ميباشند مانند انبياء و اولياء و صلحاء مخصوصا وجود مبارك پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين که غرض از خلقت عالماند البته چنان که در موضوع افعال حق اشاره شده است فعلي که جهت صلاح آن بر جهت فسادش زيادتي داشته باشد موافق حكمت است
برگزیده تفسیر نمونه
اشاره
(آیه 31)
فرشتگان در بوته آزمایش!
آدم به لطف پروردگار دارای استعداد فوق العادهای برای درک حقایق هستی بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته قرآن «به آدم همه اسماء (حقایق و اسرار عالم هستی) را تعلیم داد» (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها).
البته این آگاهی از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستی، افتخار بزرگی برای آدم بود.
در حدیثی داریم که از امام صادق علیه السّلام پیرامون این آیه سؤال کردند، فرمود:
«منظور زمینها، کوهها، درّهها و بستر رودخانهها (و خلاصه تمامی موجودات) میباشد، سپس امام علیه السّلام به فرشی که زیر پایش گسترده بود نظری افکند فرمود: حتی این فرش هم از اموری بوده که خدا به آدم تعلیم داد»! همچنین استعداد نامگذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را
ج1، ص62
نامگذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند و این خود نعمتی است بزرگ! «سپس خداوند به فرشتگان فرمود: اگر راست میگوئید اسماء اشیاء و موجوداتی را که مشاهده میکنید و اسرار و چگونگی آنها را شرح دهید» (ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم