آیه 30 سوره روم
<<29 | آیه 30 سوره روم | 31>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیشها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.
پس [با توجه به بی پایه بودن شرک] حق گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوی این دین [توحیدی] روی آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل] ندارند.
پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
به يكتاپرستى روى به دين آور. فطرتى است كه خدا همه را بدان فطرت بيافريده است و در آفرينش خدا تغييرى نيست. دين پاك و پايدار اين است. ولى بيشتر مردم نمىدانند.
پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- اقم: در كلمه اقامه معناى دوام هست در لغت آمده: «اقام الشيء: ادامه» پس فَأَقِمْ وَجْهَكَ: يعنى پيوسته كن توجه خود را و روى آوردن خود را.
- وجهك: وجه: چهره و صورت.
- حنيفا: حنف: ميل به حق حنيف: حقگرا، مايل به حق.
- فطرت: سرشت و نهاد. فطر در اصل به معنى شكاف و شكافتن از طرف طول شىء است «فطر»: آفريدن.
- قيم: مستقيم و پايدار. طبرسى آن را مستقيم گفته است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «30»
پس با گرايش به حقّ به اين دين روى بياور، (اين) فطرت الهى است كه خداوند مردم را بر اساس آن آفريده است، براى آفرينش الهى دگرگونى نيست، اين است دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
نکته ها
در آيات قبل خوانديم كه همهى هستى در برابر خدا فروتن است، «كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» و آغاز و انجام هستى و مَثَل اعلى و عزّت و حكمت از اوست، و شرك چيزى جز خيال و ظلم نيست، اين آيه مىفرمايد: پس روى خود را خالصانه متوجّه دين كن.
فطرت در لغت به معناى خلقت و شكافتن پردهى عدم و آفرينش يك موجود است. گويا
جلد 7 - صفحه 197
خداوند انسان را به گونهاى آفريده كه به حقّ تمايل دارد و از باطل بيزار است. درست همانند علاقهى مادر به فرزند كه امرى تعليمى نيست، بلكه فطرى و غريزى است.
در روايات، جملهى «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ»، به اقامهى نماز و توجّه به قبله و اسلام، اخلاص و توحيد معنا شده است. «1»
پیام ها
1- رهبر دينى جامعه، بايد ابتدا حقّ گرايى كامل خود را تثبيت كند، بعد به ارشاد ديگران بپردازد. «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ»
2- انسان ذاتاً دينگرا و طرفدار حقّ است. «لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»
3- بر خلاف تصوّر گروهى كه مىگويند: انسان مثل ظرفى خالى است كه با آداب و رسوم و افكار حقّ يا باطل پر مىشود و نظامهاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى به او رنگ مىدهند، خداوند شناخت حقّ و حقّگرايى را به وديعت نهاده است. فِطْرَتَ اللَّهِ ...
4- معناى فطرى بودن دين، بى نيازى از تلاش در راه اقامهى آن نيست. فَأَقِمْ ...
فِطْرَتَ اللَّهِ
5- انحراف، يك عارضه است؛ زيرا گرايش به دين حقّ، در نهاد هر انسانى نهفته است. «فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»
6- دين فطرى، ثابت و پايدار است. فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها ... ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ
7- تكوين و تشريع با يكديگر هماهنگ است. فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها ... ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ
8- حركت در مسير دين، حركت در مسير فطرت است. فَأَقِمْ .... فِطْرَتَ اللَّهِ
9- امور فطرى انسان كم و زياد مىشود؛ امّا به كلّى محو نمىشود. «لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»
«1». تفسير راهنما.
جلد 7 - صفحه 198
10- گرايشهاى حقّ طلبانهاى كه در درون انسان نهفته شده، با تغيير مكان و زمان عوض نمىشود. «لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»
11- هر گونه گرايش سياسى، اقتصادى، اجتماعى، نژادى و اقليمى كه در درون انسان سرچشمهاى نداشته باشد، پايدار نيست. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
12- اسلام، تنها دين پايدار است. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً: پس بپاى دار روى خود را براى دين حق در حالتى كه مايل باشى از همه اديان به دين اسلام، يعنى بر جاده دين اسلام استقامت نما و پايدارى كن و توجهات و عمل خود را خالص گردان براى خداوند سبحان.
تنبيه: آيه شريفه تمثيل است براى اقبال و ثبات بر دين اسلام و اهتمام و سعى بليغ نمودن به آن، زيرا هر كه به چيزى اهتمام نمايد با تمام توجه و نظر و جديت، روى مىآورد به آن؛ و خطاب گرچه به حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله باشد، لكن مراد جميع مكلفانند. و در وجه خطاب به رسول، تفخيم و تعظيم شأن اوست، زيرا آن سرور بهتر و پيشواى امت باشد، يعنى بايد همه امت بر دين اسلام ثابت و راسخ شوند و به هيچوجه از آن روى برنگردانند و تمام توجهات و
جلد 10 - صفحه 294
نظريات خود را مصروف به آن دارند.
فِطْرَتَ اللَّهِ: ملازم شويد خلقت خداى را كه دين اسلام است، يا بر شما باد به خلقت الهى كه دين اسلام مىباشد. الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها: آنچنان فطرتى كه خلق فرمود مردمان را بر آن.
تنبيه: بزرگان در معنى آيه فرمودهاند: بر پاى دار وجه خود را براى دين اسلام كه معرفت و توحيد خداوند است، آنچنان معرفتى كه خلق نموده است خداوند مردم را بر آن فطرت اصليه. و مراد به «فطرت اللّه» همان فطرت اصليهاى است كه خلق نمود خداوند عالم همه موجودات را بر نوعى و طبعى كه جبلّى همه آنهاست براى قبول نمودن دين خدا كه معرفت اللّه و دين اسلام باشد آفريد، كه اگر آنها را واگذارند به حالت خودشان هر آينه مفارقت اين طريقه حقه را نمىنمايند. و اينكه عدول مىكنند به جهت تقليد پدران و مادران و پيروى اهل ضلالت است.
علامه مجلسى (رحمه اللّه) در جلد دوم بحار فرموده: آنچه ظاهر مىشود از اخبار اينست كه: خداوند عالم قرار داده عقول خلق را بر توحيد و اقرار به صانع عالم در خلق در وقت ميثاق گرفتن از ايشان كه يوم «الست» باشد، پس قلوب جميع خلق مقرّ و معترفند به آنچه ذكر شد، و اگر انكار كنند، پس از روى عناد و تكبر و ضلال است «1».
زراره از حضرت باقر عليه السّلام در معنى آيه روايت نموده كه «فطرهم اللّه على المعرفة» «2».
و حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده از پدران گرام خود در آيه شريفه: هو لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه و علىّ امير المؤمنين «3».
و بالجمله جبلّت و طبيعت مخلوقات مجبول و مفطور است بر اذعان و اعتراف به صانع، و لذا حق تعالى فرموده كه اگر از كافران سؤال بنمائى كه
«1» بحار الانوار، ج 3، ص 277.
«2» تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 182، روايت 56.
«3» تفسير قمى، ج 2، ص 155. (چ نجف 1387 هجرى)
جلد 10 - صفحه 295
كى آفريده است آسمانها و زمينها را، هر آينه گويند خدا آفريده است؛ و در مقام انكار و تعجب فرموده «أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؟!!» «1».
لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ: (نهى است در صورت نفى) يعنى تبديل ندهيد دين خداى را كه براى شما مفطور و مخلوق گردانيده. 2- سزاوار نيست كه تبديل دهيد فطرتى كه خدا خلق فرموده. 3- آنكه هيچكس قادر نيست كه تغيير دهد و محو و محق گرداند فطرت اصليه الهيه را. 4- زمخشرى در كشاف گفته كه فطرت به معنى خلقت است به دليل «لا تبديل لخلق اللّه» يعنى حق تعالى خلق بندگان فرموده در حالتى كه قابل توحيد و دين اسلام و غير آن هستند، زيرا عقل و نظر صحيح ايجاب آن را نمايد كه اگر مردمان واگذاشته مىشدند به حال خود و فريب شياطين انسى و جنى را نمىخوردند، هر آينه غير دين اسلام را اختيار نمىكردند. 5- ابو مسلم گفته معنى آيه شريفه آنكه پيروى كنيد از دين، آن چيزى را كه دلالت مىكند بر آن فطرتى الهى كه آن ابتداى خلق اشياء و تركيب و تصوير آنهاست؛ بر وجهى كه دالّ است بر آنكه آنها را صانعى باشد قادر و عالم و حىّ و قديم و واحد و بىشبيه و نظير، هيچ تبديلى نيست مر خلقت خداى را در دلالت به اين معنى كه فطرت بر وجهى است كه دال است بر صانع حكيم و ممكن نيست كسى تبديل آن نمايد تا وجه استدلال باطل شود.
ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ: آن دينى و فطرتى كه بندگان مأمورند به اقامه و استقامت بر آن دينى است مستوى و مستقيم كه هيچ كجى و اعوجاجى در آن نيست. وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: و لكن بيشتر مردمان نمىدانند استقامت آن را به سبب اعوجاج طبع و عدم تفكر و تدبر در آن.
تتمه: در مجمع البحرين حديث مشهور بين فريقين: كلّ مولود يولد على الفطرة حتّى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه و يمجّسانه «2».
عوالى اللئالى- قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله: كلّ مولود يولد على الفطرة
«1» سوره ابراهيم آيه 10.
«2» مجمع البحرين، ج 3، ص 438 ذيل ماده فطر، سفينة البحار، ج 2، ص 373.
جلد 10 - صفحه 296
حتّى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه «1».
سيد مرتضى (رحمه اللّه) در كتاب «غرر و درر» اين حديث را ذكر و براى آن دو تأويل بيان فرموده:
اول- اينكه مراد از فطرت در اينجا «دين» و كلمه «على» به معنى «لام» است، پس معنى چنين شود كه: هر مولودى متولد شود براى دين و به جهت دين، تا اينكه پدر و مادرش او را يهودى و نصرانى نمايند.
دوم- آنكه مراد فطرت، خلقت باشد و كلمه على به معنى خود، پس معنى آنكه هر مولودى متولد شود بر خلقت داله بر وحدانيت الهى و بندگى او و ايمان به او، تا آنكه پدر و مادر او را يهودى و نصرانى نمايند، زيرا اولاد بيشتر اوقات نشو و نما كند بر مذهب پدران خود و الفت يابد به دين و كيش آنان. و غرض حديث شريف تنزيه ذات الهى است از گمراهى و كفر بندگان «2».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ «26» وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «27» ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28» بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29» فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30)
مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32)
ترجمه
و مر او را است هر كس در آسمانها و زمين است همه او را فرمان برانند
و او است آنكه ميآفريند خلق را پس اعاده ميدهد آنرا و آن آسانتر است بر او و مر او را است صفت برتر در آسمانها و زمين و او است تواناى درست كار
زد براى شما مثلى از خودهاتان آيا براى شما از آنچه مالك شد دستهاتان شريكهائى است در آنچه روزى داديمتان پس شما باشيد در آن يكسان بترسيد از آنان مانند ترس شما از خودتان اين چنين تفصيل ميدهيم آيتها را براى گروهى كه تعقّل ميكنند
بلى پيروى كردند آنها كه ستم كردند خواهشهاى خودشان را بدون دانش پس كه هدايت ميكند آنرا كه گمراه كرد خدا و نيست براى آنها هيچ يارى كنندگانى
پس بپادار روى خود را براى دين حقّ با آنكه منحرف باشى از باطل و ملازم با آفرينش خدا كه آفريد مردم را ملازم با آن نيست تغييرى مر خلقت خدا را اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نميدانند
با آنكه بازگشت كنندگان باشيد بسوى او و بترسيد از او و برپا داريد نماز را و نبوده باشيد از مشركان
از آنانكه متفرّق نمودند دينشان را و گشتند گروهها هر گروهى بآنچه نزد ايشان است شادمانند.
تفسير
تمام موجودات ارضيّه و سماويّه مملوك حقّند بملكيّت حقّه حقيقيّه و تخصيص عقلاء بذكر بمناسبت كلمه من براى مزيد اهتمام بشأن آنها است و تبعيّت ساير موجودات از ايشان و همه مطيع و فرمانبردار حقّند در حيات و ممات و بقاء و فناء و اعاده و احياء در دنيا و روز جزا و لذا او چنانچه خلق فرمود خلق را در ابتداء
جلد 4 صفحه 254
اعاده ميدهد آنها را بعد از فناء و زوال صورت جسميّه و اعاده آسان است براى خدا و آسانتر در نظر مردم از ابتدا براى او چون براى خودشان آسانتر است در صورتى كه ضمير عليه راجع بخدا باشد چنانچه ظاهر است و محتمل است راجع بخلق باشد و بنابراين مراد آنستكه اعاده آسانتر است براى خلق از ابتداء با اين وصف اقرار بابتداء خلق براى خدا دارند و اقرار بعود آن بقدرت او ندارند خلاصه آنكه يا بايد اهون را مجرّد از معناى تفضيل گرفت چنانچه احيانا استعمال ميشود يا تفضيل را بنظر خلق دانست براى خدا چنانچه فرمودهاند يا براى خلق و افراد ضمير راجع بآنرا در عليه باعتبار لفظ دانست چنانچه عود شده بآن باين اعتبار در يعيده و اينمعناى اخير بدوا بنظر حقير رسيد و در هر حال نميتوان گفت اعاده براى خداوند آسانتر از ابتدا است چون براى او هر دو يكسانند در سهولت و آسانى و از براى او است هر صفت كمال شگفتآورى كه فوق آن متصوّر نيست و كسى بپايه آن نميرسد در آسمانها و زمين و در اخبار ائمّه هدى و بعضى از زيارات مأثوره به اين معنى و بوجود مبارك امير المؤمنين و ائمّه معصومين عليهم السّلام تفسير و تعبير شده و او است خداوند ارجمند تواناى درست كارى كه تمام افعالش بر وفق حكمت و مصلحت است و براى توضيح قبح شريك قرار دادن براى خداوند حق تعالى مثلى زده كه مردم با مراجعه بحال خودشان متوجّه بآن شوند از اينقرار كه شما مردم آزاد كه بندگانى داريد و آنها مملوك شمايند آيا ميشود آنها در اموالى كه خدا بشما داده شريك شما باشند و مانند شما در آنها تصرّف نمايند و همه مساوى باشيد با يكديگر با آنكه در حقيقت آن اموال مال شما نيست بلكه مال خدا است ولى اختيار آن را بشما واگذار فرموده و يا ممكن است شما از بندگانتان بترسيد و ملاحظه كنيد در تصرّف خودتان در آن اموال بهمان نحو كه از خودتان ميترسيد و ملاحظه ميكنيد البتّه نميشود و ممكن نيست كه شما آنها را شريك و مساوى با خودتان در تصرّف بدانيد و همان ملاحظهاى كه از شركاء آزاد خودتان داريد از آنها داشته باشيد پس چگونه مملوك خدا را براى او شريك قرار ميدهيد باين خوبى و وضوح بيان ميكند خدا ادلّه نفى شرك و قبح آن طريقه را براى كسانيكه تعقّل و
جلد 4 صفحه 255
تأمّل ميكنند در درك حقائق و حلّ مشكلات ولى كسانيكه براى خدا شريك قرار دادند اهل اين معانى نيستند بلكه اين ستم كاران بخويش و خلق از روى بىعلمى و بى دانشى و بدون دليل پيروى دلخواه و هواى نفس خودشان را نمودند و از تعقّل و تأمّل دور شدند خدا هم آنها را بحال خودشان واگذار فرمود و در وادى ضلالت حيرانند و كسى نمىتواند آنها را هدايت نمايد چون گوش بحرف حساب نميدهند و دستگيرى براى آنها در دنيا و آخرت نيست و نخواهد بود پس بايد پيغمبر اكرم بكلّى از آنها اعراض فرمايد و متوجّه بخدا و دين حقّ باشد و مستقيم و ثابت در ابلاغ آن و منحرف از هر طريقه و مسلك باطل و معبود و مسجود زائل و ملازم باشد با فطرت اصلى و خلقت پاك الهى كه بر آن اصل و نهاد خلق فرموده خدا خلايق را و قابل تغيير و تبديل نيست و آن اين دين مبين قويم مستقيم اسلام است ولى بيشتر مردم نميدانند حقّيّت و موافق با فطرت بودن آنرا و مسلمانان نيز بايد در تبعيّت از پيغمبر خودشان ثابت باشند با آنكه علاقه خودشان را از غير حقّ قطع نموده و پى در پى بحقّ پيوندند و مكرّر باو رجوع نمايند و از خدا بترسند و نماز مقرّر را بپا دارند و از گروه مشركين نباشند و از جمله كسانيكه متفرّق و جدا شدند در دين با يكديگر نباشند كه فرقه فرقه شدند و هر فرقهاى پيرو و تابع امامى يا پرستش و ستايش كننده معبودى باشند و راضى و خوشنود بمسلك و مرام و معبود و امام خود گردند و از سايرين تبرّى جويند و بعضى فارقوا بجاى فرّقوا قرائت نمودهاند يعنى ترك نمودند و اينكه منيبين حال از أقم واقع شده با آنكه آن داراى ضمير مفرد و اين كلمه جمع است باعتبار مراد و تبعيّت امّت از پيغمبر اكرم است چنانچه فرموده يا ايّها النّبى اذا طلّقتم النّساء و در ذيل آيه سوّم قمّى ره فرموده سبب نزول آن اين بود كه عرب در تلبيه بدستور حضرت ابراهيم عمل مينمودند و ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لبّيك لا شريك لك لبّيك انّ الحمد و النّعمة لك و الملك لا شريك لك پس شيطان بصورت پير مردى در آمد و بآنها گفت اين تلبيه پدران شما نيست گفتند آن چگونه بوده گفت آنها ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لا شريك لك الّا شريك هو لك پس قريش متنفّر شدند از آن گفتار و شيطان گفت صبر كنيد تا سخن من تمام شود گفتند بگو گفت الّا شريك هو لك تملكه و ما
جلد 4 صفحه 256
يملك آيا نمىبينيد كه او مالك شريك و آنچه او مالك است ميباشد پس مردم راضى شدند بآن و قريش بالخصوص باين نحو تلبيه مينمودند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مبعوث شد آن تلبيه را منع نمود و فرمود اين شرك است و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه شما كه راضى نيستيد كسى با شما در املاكتان شريك باشد چگونه راضى ميشويد براى خدا در املاكش شريك قرار دهيد و در بعضى از روايات معتبره فأقم وجهك للدّين به ثبات در ولايت و توجّه بقبله در نماز و عدم التفات بيمين و شمال و نفى عبادت اوثان تفسير شده و دين فطرى را بتوحيد خدا در روز الست و اخذ ميثاق از بنى آدم بر آن و بر رسالت ختمى مرتبت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام مبيّن فرمودهاند و كلمه من در من انفسكم ظاهرا ابتدائيّه و در ممّا ملكت تبعيضيّه و در من شركاء زائده و استفهام انكارى است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَأَقِم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لا تَبدِيلَ لِخَلقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ (30)
پس بر پايدار صورت خود را از براي ديني که حنيف، پاك و پاكيزه و خالي از هر عيب و نقصي است که خداوند فطرت جميع ناس را بر او قرار داده و خلق فرموده، تغيير پذير نيست در امر خلقت الهي، اينکه است دين بر پا و ثابت و لكن اكثر ناس نميدانند.
اخبار بسياري داريم در تفسير فطرة باسلام و بتوحيد و بمعرفت و برسالت رسول و ولايه و تمام اينها بيان مصاديق است و ما بپردازيم به تفسير:
فَأَقِم وَجهَكَ اقامه وجه، توجه است.
لِلدِّينِ حَنِيفاً توجه بدين حفظ دين است، و نگاهداري از آفات و مضرات به بيان عقائد و اخلاق و احكام شرع و عمل بر طبق آن، و دفع دشمنان دين چه مشركين و كفار و ضالين و مضلين باشند چه فساق و فجار و ظلمه يا به جهاد يا باجراء حدود يا بمواعظ و نصايح يا بكشتن و كشته شدن.
ترويج دين بهر چه زمان اقتضاء كند
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 30)- تا اینجا بحثهای فراوانی پیرامون توحید و خدا شناسی از طریق مشاهده نظام آفرینش داشتهایم.
و به دنبال آن در این آیه سخن از توحید فطری است یعنی همان مسأله را از طریق درون و مشاهده باطنی و درک ضروری وجدانی تعقیب کرده، میفرماید:
«پس روی (دل) خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن»! (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
چرا که «این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش خدا نیست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستین روزی که انسان قدم به عالم هستی میگذارد این نور الهی در درون جان او شعلهور است.
«این است دین و آیین محکم و استوار» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
«ولی اکثر مردم نمیدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
«دین حنیف» یعنی دینی که از تمام کجیها و از انحراف و خرافات و گمراهیها به سوی راستی و درستی متمایل شده است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج8، ص: 202-203
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم